روزهای مادرانه @telmotherlydays Channel on Telegram

روزهای مادرانه

@telmotherlydays


مامان نویسنده

روزهای مادرانه (Persian)

با ورود به کانال تلگرام "روزهای مادرانه" یا به عبارت دیگر "telmotherlydays" شما وارد دنیایی شاد و انرژی زا از مادران و خانواده ها می شوید. این کانال تلگرام توسط "مامان نویسنده" مدیریت می شود که از تجربیات خود به عنوان یک مادر و نویسنده برای به اشتراک گذاری مطالب مفید و جذاب استفاده می کند

در این کانال شما می توانید مقالات متنوعی در مورد پرورش کودکان، آموزش، سلامتی و روابط خانوادگی را پیدا کنید. با دنبال کردن این کانال، شما می توانید از تجربیات مفید و ایده های نوآورانه مامان نویسنده بهره مند شوید و به این شکل، مهارت های خود را در پرورش فرزندان و مدیریت زندگی خانوادگی بهبود بخشید

بنابراین، اگر به دنبال یک منبع اطلاعاتی موثر و الهام بخش برای مادران و خانواده ها هستید، به کانال تلگرام "روزهای مادرانه" بپیوندید و از محتواهای با کیفیت و مفید آن بهره مند شوید.

روزهای مادرانه

08 Jan, 13:15


توی پارکینگ پایین میدون هروی، جایی که من معمولا پارک می‌کنم و می‌رم کتابپارک، یه آقایی کار صداگیری ماشین انجام می‌داد. آقامسعود مرد خوبی بود. خیرش به همه می‌رسید. هر وقت منو می‌دید حال دخترها رو می‌پرسید. گاهی از کتابپارک برمی‌گشتم و می‌دیدم یه چیزی از ماشین درست شده؛ آقامسعود می‌گفت: دیدم چراغش لقه چسب زدم. یا پایین در ماشین رنگ مالیده بود پاکش کردم. هیچ‌وقت ازم چیزی نخواست، جز همین اواخر که یه فلش‌مموری داد و گفت میشه چند تا قرآن سوزناک بریزی برام؟... از پارسال که پسر جوونش توی خواب سکته کرده و مُرده بود، فقط سوزناک گوش می‌داد...
امروز یکی خبر داد آقامسعود فوت کرده. فرو ریختم. این مرد مصداق "انا لانعلم منه الا خیرا" بود. من جز خوبی و خیر ازش ندیدم.

ازتون می‌خوام محبت کنید و برای این مرد خوب خدا یه فاتحه و صلوات روانه کنید.🖤

روزهای مادرانه

08 Jan, 09:46


اینو یادتونه؟ هرکی میخواد بخشی از این فعالیت باشه، باید عضو گروه بشه. برای عضویت در گروه، در بیوی کانال، روی اون علامت 💬 بزنید.
محتوای مربوط به این موضوع رو با هشتگ #همراه_شو_عزیز در گروه پیدا کنید.
👈 عضویت در گروه هیچ درد و خونریزی و هزینه و بدبختی‌ای ندارد! سود خاصی هم برای من ندارد!!😁 فقط می‌خوام کسانی که واقعا پایه‌ن و تماشاچی نیستن، همراه شن.

روزهای مادرانه

08 Jan, 05:08


ولی یه چیزی هست که در هر شرایطی با منه، اگه گفتی چیه؟ خدا؟ امید؟ عشق؟...
حالا اینا هم هست؛
ولی منظورم وانت بود!🤪

روزهای مادرانه

05 Jan, 08:28


امروز روز سنگین و پرکاری دارم. از دیشب هم می‌دونستم، پس بی‌خیال روزه شدم (چون اون طوری از ظهر می‌رم روی وضعیت ذخیره انرژی!)
دوپینگی که برای این جور روزها دارم، چیزیه که خیلی‌هامون شنیدیم: تسبیحات حضرت زهرا(سلام‌لله علیها)
ماجراشو شنیدین دیگه؟ پیامبر(صلی‌لله علیه) می‌رن خونه دخترشون، حضرت زهرا میگن کارهاشون خیلی زیاده و شاید بهتر باشه یه نیروی کمکی برای کارهای خونه بگیرن. پیامبر میگن من یه چیزی یادت میدم که از هر خادم و کمکی بهتره؛ اون وقت بهشون ذکر تسبیحات رو یاد میدن:
۳۴بار الله اکبر
۳۳بار الحمدلله
۳۳بار سبحان‌لله
چیزی که من یاد گرفتم اینه که تسبیحات حضرت زهرا(س) رو با تمرکز و توجه کامل روی تک‌تک ذکرها بعد از نماز صبح بگم و از خدا بخوام نیروی کمکی‌ش رو بهم برسونه. عجیییییب اثر داره!

#روزهای_مادرانه
#افزایش_بهره_وری_زمان
#نیروی_خدماتی_تضمینی
#پکیج_رایگان_استاد_نامبر_وان_عالمین
#آموزشهای_کلاس_خصوصی_پیامبر_و_شاگرد_مخصوصش
#پیامبر_رحمت_4all
#این_تکنیک_هزینه_ندارد
#حتی_برای_شما_دوست_عزیز

روزهای مادرانه

03 Jan, 07:03


پنجشنبه با چند تا از بچه‌های گروهِ کانال دور هم جمع شدیم و همدیگرو از نزدیک دیدیم. آواتارهای گل و بچه و طبیعت بی‌جان به شکل آدم‌های واقعی دراومدن و اسم‌هایی که حروف انگلیسی بزرگ و کوچیک بودن، تبدیل به اسم‌های واقعی شدن! خلاصه جاتون خالی... معاشرت لذتبخشی شکل گرفت. آخر گفتگوهامون من یه پیشنهاد دادم که حاضرین استقبال کردن و قرار شد توی کانال مطرحش کنم. من از معاشرت با همه‌ی شما چه در کانال و چه در گروه لذت می‌برم، اما به نظرم این کافی نیست. حالا که داره بهمون خوش می‌گذره، چرا ازش استفاده نکنیم برای رشد بیشتر؟ حالا که این قدر آدم‌حسابی توی این گروه هست، چرا ازشون کمک نگیریم برای آموختن و روشن کردن چراغ‌های ذهن و دلمون؟ حیف نیست؟
این طوری شد که من یکی دو تا ایده مطرح کردم و قرار شد همه با هم به ایده‌هایی برای ایجاد فضای رشد و یادگیری دورهمی فکر کنیم. ایده‌های خودم رو فعلا نمی‌گم، که ذهنتون محدود نشه. فعلا بدون هیچ محدودیتی فکر کنید یک گروه دورهمی، چه فعالیت‌هایی می‌تونه تعریف کنه برای این که پله‌ای برای رشد بسازه. چطوری فضایی ایجاد کنیم که با هم حرف زدن‌هامون، موجب شه هر کدوم از جایی که هستیم یه قدم جلوتر بریم. این ایده می‌تونه یه فعالیت مشترک باشه که هر کس یه بخش اون رو انجام بده، می‌تونه یه سیر مطالعاتی تحلیلی باشه، می‌تونه همراه با راهنمایی یک استاد باشه یا این که گفتگوی خودمون اونو پیش ببره، می‌تونه یه پژوهش جمعی باشه که هر کس یه گوشه‌ش رو بگیره و مجموعش بشه یه محتوای حسابی، می‌تونه یه برنامه هفتگی یا ماهانه باشه، می‌تونه قرار مجازی یا حضوری باشه و... خلاصه به هر چی که می‌تونید فکر کنید و شما هم ایده بدین.
فقط... حواستون باشه: اصولا توی این برنامه یا دوره یا هر چی که هست، شرط حضور، فعالیته. خیال نکنین یه ایده می‌ندازین وسط و دیگه زحمتش می‌افته گردن یکی دو نفر و خودتون تبدیل به تماشاچی می‌شین... نه! قراره همه با هم ایده رو اجرا کنیم. پس ایده‌ای مطرح کنین که خودتون هم از پس اجراش برمیاین! به امید خدا.
ایده‌هاتون رو خصوصی برام بفرستین: @Motherlydays

روزهای مادرانه

01 Jan, 16:08


خیلی دلم براتون تنگ شده...
من صد بار این ویدئو رو دیدم
و عین هر صد بار، صورتم از اشک خیس شده.
چیه این عشق... چیه این دلتنگی...
کی قراره ببینیمت، عزیز دل؟
#ولی_شبی_که_تو_رفتی_سحر_نگشته_هنوز

روزهای مادرانه

01 Jan, 12:29


دی ماه این شکلیه. هر روز که بلند می‌شم، یه پتو از یخ می‌کشم روی دلم و قیافه‌ی آسمون درخشان رو به خودم می‌گیرم. به دوستام می‌گم تولدمه. به آشناها میگم آخیش هوا خنک شده. به همکارهام میگم شب یلدا خوش گذشت؟...
اما دلم زیر اون لایۀ یخه. وسط آبهای تیرۀ سردی که حتی صداشون هم کسی نمی‌شنوه. اون زیر، انگار صد تا کشتی شکسته مدفون شدن و کف دریاچه افتادن. چنان سنگینن، که غیرممکنه بشه تکونشون داد. چنان عمیقن که بعیده روزی شعاعی از تابش خورشید بهشون برسه.
من هر سال دی ماه، دوتکه می‌شم. چهره‌ای که خوشحاله، و دلی که بعد از این همه سال هنوز به شدت عزاداره. هنوز زخم‌هایی در عمیق‌ترین لایه‌های قلبم هست، که با کوچک‌ترین اشاره‌ای خون‌ریزی می‌کنن. هنوز تصویر زمینۀ گوشی من همونه که بود؛ از دی‌ماه ۹۸ تا امروز...
#روزهای_مادرانه
#سردترین_روزهای_زمستان

روزهای مادرانه

31 Dec, 06:56


#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

28 Dec, 07:13


دیشب کلی برنامه برای صبح زود تا صبح دیر(!) ریختم. امروز صبح تا دیر خوابیدم و به هیچ‌کدوم هم نرسیدم. ناراحت هم نیستم. بدنم ضعف داشت و چهل سالگی دیگه وقتی نیست که بگی حالا چهار روز مثل تراکتور کار می‌کنم بعد استراحت می‌کنم! نه دیگه... این بدن یهو می‌تونه به جای اون چند ساعتی که بهش استراحت ندادی، دو هفته از کار و زندگی بندازه‌ت! پس پیش به سوی وضعیت «اینجا رئیس کیه؟ استخوان‌های کمر و زانو!»🥲
#روزهای_مادرانه
#چهل_سالگی

روزهای مادرانه

26 Dec, 04:28


یادتونه قرار بود این هفته اسمش چی باشه؟ بعله... سور و شور و سرور و شادمانی!
البته ماهیتش خیلی شبیه اسمش از آب درنیومد و هفته‌ای بود مثل همۀ ۲۰۸۵ هفتۀ قبلی عمرم. هفته‌ای همراه با کمی تلاش، ذره‌ای رشد، کلی امید، اندکی ناکامی، ترکیبی از احساس بدبختی و خوشبختی، صدای بلند خنده و قطره‌های بی‌صدای اشک و لرزش پاها از عاقبت.

چهل سالگی، وقتیه که می‌فهمی یه آدم معمولی هستی. یه آدم معمولی مثل میلیاردها آدمی که در هزار سال گذشته روی زمین نفس کشیده‌ن، هفته‌ها رو پشت سر گذاشته‌ن، و حالا به ما که فکر می‌کنیم خیلی خاص هستیم و قراره دنیا رو عوض کنیم، پوزخند می‌زنن.

عزیز دلم! نپسند که ما هم یکی از اونها باشیم که چشم از این جهان فرو بستن بدون دیدن روی ماه تو بر روی زمین! نپسند که عمرمون به سر برسه و صدای تو رو نشنیده باشیم که می‌گی: «الا یا اهل العالم! انّ جدّی الحسین قتلوه عطشانا.» بپسند بر ما که بعد از این همه تلخی روزگار، اون ساعت شیرین رو هم ببینیم!
#روزهای_مادرانه
#صبح_اولین_روز_چهل_سالگی

پ.ن. من میگم، شما آمین بگید: خدایا! منصوره عاقبت‌به‌خیر شه!❤️

روزهای مادرانه

22 Dec, 12:56


از دیشب می‌دونستم که امروز قراره سه ساعت رانندگی کنم😖
و چون از اون روزهای خوب بود، از قبل براش برنامه ریختم😌
تقریبا ۳ساعت و نیم پشت فرمون بودم😫
و بعد از سوره فتح و دعای چهاردهم صحیفه و ختم سوره یس (اینجا تازه رسیدم به مقصد اول🤪)
شروع کردم به گوش دادن گفتگوی پادکست تمام‌رخ با هادی معصومی و تا مقصد سوم و سپس برگشت به مبدا ادامه داشت. (بالاخره رسیدم خونه😮‍💨)

به نظرم برای کسانی که میخوان بفهمن توی سوریه کی به کیه، چرا این طوری شد، ما چی کاره‌ایم، و چی قراره بشه؛ شنیدنش مفیده. البته اگر صفرکیلومتر باشین، ممکنه گیج بشید. مثلا لازمه اندکی در جریان گروه‌های معارض و فرق‌هاشون، تاریخچه کشمکش‌های سوریه، سیاست‌های کشورهای منطقه و منافع کشورهای دیگه باشید، که دقیقا بفهمین دعوا سر چیه! حالا من خودم هم بخشی‌ش رو نفهمیدم و گذاشتم چند تا کلیدواژه رو جستجو کنم و بخونم.
خلاصه اگر شما هم خواستین ببینین یا بشنوین:

https://youtu.be/P-nWOTDsBms
تصویری👆
صوتی👇
https://t.me/TamamRokhMedia/154

روزهای مادرانه

22 Dec, 05:52


در زندگی من کلا یک رمز موفقیت وجود داره، که اون هم بیشتر وقت‌ها یادم میره!!

نوشتن کارهای فردا از شب قبل

هر روزی که این طوری شروع بشه، باکیفیت پیش می‌ره و با رضایت تموم می‌شه. هرچی غیر از این باشه، قطعا کل روز با اضطراب می‌گذره و با نارضایتی به پایان می‌رسه.
حالا چرا بعد از چهل سال هنوز‌ نتونستم اینو تبدیل به عادت ثابتِ بی‌بروبرگرد کنم؟!
آفرین: تنبلی و بی‌عرضگی

#روزهای_مادرانه
#حوالی_چهل_سالگی
#شناخت_از_خود_💯
#عمل_به_دانسته_ها_🕳

پ.ن. امروز از اون روزهای خوبه! پس همچنان وسط بمونین!🎉🪩🎊

روزهای مادرانه

21 Dec, 09:52


این هفته رو، هفته‌ی سور و شور و سرور و شادمانی نامگذاری می‌نمایم! حالا کاری نداریم وضعیتم به نامگذاریم نمیاد، ولی هفته‌ای که اولش با تولد حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) شروع می‌شه، و آخرش با تولد چهلللل سالگی من به پایان می‌رسه، حقش نیست این عناوین رو داشته باشه؟! هست دیگه!
پس هموطن! بیا وسط!!
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

20 Dec, 15:45


نگیم "یلدا مبارک!"😒
بگیم:

شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رُخَت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

(اوحدی مراغه‌ای)

درست‌تر نیست،
ولی قشنگ‌تر که هست!😁

#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

17 Dec, 13:41


اون منم!
وسط حسینیه، رو به رهبر، دارم حنجره‌مو پاره می‌کنم که داد بزنم "مرگ بر ضد ولایت فقیه" اون هم در حالی که کمتر از یک سال پیش در کشور ایتا(!) عکسمو می‌ذاشتن کنار کاراکتر شمر و عکس تروریست‌های داعشی، و بهم برچسب ضدولایت‌فقیه می‌زدن!
شما مختارین هرجور دوست دارین تصورم کنین، اما برای من روشنه: من دلم می‌خواد این دنیا و اون دنیا با سیدعلی‌خامنه‌ای معاشر و محشور باشم.
خوشحالم که بعد از سالها روی این زیلوها قدم گذاشتم و برای ساعتی رو به نفس‌های رهبر نشستم و ریه‌هامو از امید و شوق پر کردم.
این "منصوره مصطفی‌زاده" ست؛
اون جوری که خودش خودش رو دوست داره.
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

15 Dec, 11:09


توی اینستاگرام گفته بودن جوابهای بقیه به سوال "معنای زندگی شما چیه؟" رو منتشر کن! دیگه خبر ندارن اینجا ما کلا دور هم زندگی می‌کنیم😁😁
حالا خلاصه این چند تا از جواب‌های بقیه‌ست به انتخاب مادرلی:

روزهای مادرانه

15 Dec, 03:28


#روزهای_مادرانه
#امروز

روزهای مادرانه

14 Dec, 13:16


#معنای_زندگیم
#عزیز_دلم

روزهای مادرانه

14 Dec, 12:52


معنای زندگی من (هرچند با کلی اشکال) این‌هاست. یک شعر و یک مدح:

باید که فقط یوسف زهرا بپسندد
ما را چه نیازی است که دنیا بپسندد

قنبرشدن این است که هر لحظه بگویی
من راضی‌ام آنگونه که مولا بپسندد

مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید
دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد

از قافله دوریم ولی کاش از آن دور
یک ثانیه برگردد و ما را بپسندد

یک عمر نشستیم که در باز کند؟ نه
یک بار بیاید به تماشا... بپسندد

ما دغدغه داریم که ارباب ببیند
ما دغدغه داریم که سقا بپسندد

نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم
ما آمده‌ایم اُمّ ابیها بپسندد

بگذار بخندند به این زارزدن‌ها
می‌ارزد اگر زینب کبری بپسندد

-مجید تال-

روزهای مادرانه

14 Dec, 12:50


خب... حالا که به معنای زندگی‌مون فکر کردیم، وقتشه به یه سوال دیگه جواب بدیم. اینو از خودت بپرس و به خودت بگو😉
من واقعا دارم به خاطر معنای زندگیم (همون که جواب سوال قبلی بود) زندگی می‌کنم؟ واقعا شب‌ها بهش فکر می‌کنم؟ صبح‌ها به شوقش بلند می‌شم؟... اگر نه، این وسط چی اشکال داره؟ معنای زندگیمو اشتباهی فهمیدم، یا مسیر زندگی رو اشتباهی چیدم؟...

روزهای مادرانه

14 Dec, 10:43


اینو ببینین👆
بعد بیاین بگین شما #معنای_زندگی تون چیه؟

روزهای مادرانه

14 Dec, 10:42



«ایران زندگی سخته، منتهی اینجا بی‌معنیه»

▫️تجربه شمس لنگرودی از مهاجرت و بازگشت به وطن
در گفت‌وگو با سروش صحت در قسمت سوم«#اکنون…»

روزهای مادرانه

11 Dec, 09:34


این هفته رو، هفتۀ جهانی لغو برنامه‌ها اعلام می‌نمایم.
از اون هفته‌ها بود که گفتم نریم شمال که بتونیم بریم مشهد. نرفتیم شمال، مشهد هم جور نشد.
درخواست کردم ضبط پادکست همزن رو جابجا کنیم که من به یه کار دیگه برسم. ضبط همزن جابجا شد، یه روز هم ناچار شدم محل کارمو به خاطرش بپیچونم، ولی کارهای مذکور هم پیش نرفت.
چند تا جلسه و قرار داشتم که لغوشون کردم تا بتونم اون یه روز سر کار نرفتن رو جبران کنم. باز برنامه جوری پیش رفت که هم قرارها به باد رفت، هم سر کار نرفتم.
خلاصه الان این طوریه که مامان و بابام فکر می‌کنن رفتم مشهد، محل کار فکر می‌کنن مشغول خوشگذرانی در شمالم، اونایی که باهاشون جلسه داشتم فکر می‌کنن کارهام زیاد بوده؛ من هم نه زیارت رفتم، نه تفریح کردم، نه به کارهام رسیدم!
هفته جهانی لغو برنامه‌ها را به خودم و شما تبریک و تسلیت عرض می‌نمایم!
#روزهای_مادرانه
#از_هرطرف_که_رفتم_جز_کنسلم_نیفزود
#چندگانه_سوز
🫥

روزهای مادرانه

10 Dec, 09:11


نوشته:
عراق به علویان
شام به امویان
و مکه به کفار قریش برگشت.


وضعیت جهان ۱۴۰۰سال
و بلکه شش هفت هزار ساله
تغییر خاصی نکرده!
قابیل‌ها همچنان دنبال جایی هستن برای قایم کردن جنازه هابیل‌ها،
و نوح‌ها هرچقدر بگن طوفان در راهه، کسی باور نمی‌کنه.
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

09 Dec, 06:09


۱۵نفر از اعضای کانال، از بچه‌های باصفای تحریرالشام هستن گویا🤪
پ.ن. من مجبورم ادای باادب‌ها رو دربیارم، ولی حسین لامعی توی استوری‌هاش به‌خوبی (و بدون رعایت ادب) این بچه‌های باصفا رو شرح داده (و شرحه شرحه کرده!)

روزهای مادرانه

08 Dec, 14:53


پی‌نوشت
خبر: سرکرده گروه تکفیری تحریرالشام ساعاتی پیش وارد جامع دمشق شد.

روزهای مادرانه

08 Dec, 14:52



تازه یک ماه بود ازدواج کرده بودم که همراه دانشگاه راهی سفر سوریه شدم. یک روز قرار شد برویم جامع دمشق. عرب‌ها به مسجد بزرگ شهر، می‌گویند جامع. جامع دمشق یکی از تاریخی‌ترین مسجدهای دنیاست. دو سه هزار سال پیش بتخانه بوده. بعد مسیحیت آمده و کلیسا شده. بعد از قرن‌ها هم اسلام به شام رسیده و مسجد اصلی شهر را همان‌جا ساخته‌اند. در حیاط مسجد که بایستی، هنوز برج کلیسا آن سوی حیاط و منار مسجد این سو برپاست. پشت همین مسجد، کاخ خضرای معاویه بوده. کاخ سبز معروفی که الان چیزی ازش نمانده. با این حال وقتی سرت را بالا بگیری و تزئینات سقف مسجد را نگاه کنی، هنوز رد سبز و طلایی تاریخ را می‌توانی ببینی. من آن موقع دانشجوی شهرسازی بودم و از دیدن چنین بنای شهری‌ای با چنین قدمت و کارکردی ذوق کرده بودم. در شبستان بزرگ مسجد، اولین چیزی که توجه را جلب می‌کرد، زیارتگاه کوچکی در میانه‌ی شبستان بود. پرسیدیم، گفتند مقام راس یحیی پسر زکریاست. سر یحیای پیامبر آن‌جا دفن شده بود! هنوز داشتم سعی می‌کردم چنین حجم عظیمی از تاریخ زنده را با نفس‌هایم فرو بدهم، که راهنمای گروه شروع کرد به توصیف فضا:
کاروان اسرا و شهدای کربلا از همان مسیری که ما آمدیم، از درب ساعت، وارد دمشق قدیم شدند. اینجا، همین‌جا وسط شبستان آن‌ها را نشاندند و دور تا دورشان را مهمانان یزید گرفتند. یزید خودش اینجا نشست؛ روبروی محراب نماز. سر اباعبدالله را اینجا...

بغض‌ها یکی یکی شکسته می‌شد و صدای راهنما با گریه همراه می‌شد:
آنجا جایی‌ست که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها و امام سجاد علیه‌السلام ایستادند و خطبه خواندند. بعد کاروان از همان درِ انتهای شبستان بیرون رفتند.

از همان در انتهای شبستان بیرون رفتیم. من هنوز در ناباوری به تاریخ زنده‌ی دور و برم نگاه می‌کردم. دست و پایم یخ کرده بود. انگار دری را باز کرده بودند و من از ۱۴۰۰سال پیش سر درآورده بودم. اینجا چرا هیچ فرقی نکرده بود؟! چرا حتی کوچه‌ها هم همان‌طور که در مقاتل خوانده بودیم، تنگ و تاریک بود؟ می‌ترسیدم سرم را بالا بیاورم و هنوز مردم شام از آن بالا از روزنه‌هایشان سنگ بیندازند روی سر کاروان اسرا. در کوچه‌ها کمی جلو رفتیم و راهنما اشاره کرد به دری کوچک که وارد شویم. اینجا کجاست؟ وسط این بازار تنگ این در کوچک به کجا می‌رسد؟ حیاط کوچکی بود و دیوارهای کوتاهی و... ناگهان تاریخ بر سرم خراب شد. اینجا خرابه‌ی شام بود؛ حرم رقیه جانم... یا حسین! اینجا چرا تاریخ متوقف شده؟! چرا همه‌چیز مثل همان هزار سال پیش است؟! چرا هنوز صدای وامحمّداه و واعلیّاه از دیوارها می‌آید؟! چرا هنوز صدای قهقهه مستانه‌ی ظلم به گوش می‌رسد؟...
شام انگار هرگز از تاریخ عبور نکرده است.

#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

08 Dec, 11:03


🔻درباب دلایل و نتایج سقوط سوریه
(صفحهٔ ۲/۲)


همۀ آنچه گفتیم یعنی ایران بی تقصیر بوده است؟

نه
پس از پیروزی نظامی، حفظ پیوست امنیتی و ایجاد پیوست فرهنگیِ پیروزی یک ضرورت است. از این دو پیوست اگر اولی برعهدۀ سوریه بوده، دومی بر عهدۀ ایران هم بوده و کشور ما در این زمینه قدم خاصی برنداشته است که دلایلش بماند.

مسئلۀ دیگر هم این است که باید بپذیریم روی کارآمدن کابینه و گفتمان و دولتی که رنگ غالبش مذاکره و انفعال است (ولو با رئیس‌جمهوری شریف که شخصا انقلابی و شجاع است) ناخواسته پالس ضعف را به دشمنان ایران ارسال می‌کند. بله نتیجۀ انتخابات ایران همواره مهم و موثر است، اتفاقا هم برای ایران هم برای تمام جهان.

البته که این دو ضعف عملکرد ایرانیان دلایل تامه نیستند و در اصل ماجرا سهم بسیار اندکی دارند. علت اصلی شکست سوریه تا اینجای کار، در ضعف خود سوریه، تهاجم همه‌جانبۀ غرب وحشی به منطقه و اتحاد همسایگان خائن است که دوست دارند منطقه در ارتجاع و ذلت یکدست باشد.

بنا به آنچه گفته شد، این سوال بیرون از مرزهای ایران، حتی برای شیعیان و هواداران مقاومت نیز چندان وجود ندارد، چه اینکه خودشان در جریان اخبار و شرایط جهان عرب بودند، اما برای مردم ایران این سوال وجود دارد که پس ایران دیشب کجا بود؟

پاسخ به طور خلاصه و منتج از مطالب بالا این است:

۱. ایران وقتی می‌تواند به کشوری کمک کند که مردم آن کشور و دولت آن کشور این کمک را فهم کند و این کمک را بخواهد. این هشتاد درصد ماجراست. (سوریهٔ فعلی بیش از سوریهٔ قبلی، شبیه افغانستان در آستانهٔ سقوط بود).

۲. ایران وقتی می‌تواند بیرون از مرزها قدرتمند و موفق عمل کند که در داخل هم موفق باشد، هم منجسم و قدرتمند.

۳. دست‌های ایران و توان عملیاتی‌اش برای نبرد در سوریه همچنان پرتوان است (و تمام لشگر چندپارهٔ اردوغان در برابر این دست‌ها قدرتی ندارد)، اما وقتی افکار عمومی ملت‌های منطقه اقناع نشود این دست‌ها باز نیست.

در هرصورت، سقوط کامل سوریه -اگر محقق شود- و افتادنش به دست همپیمانان اسرائیل، مصیبتی برای تمام منطقه است. با همه انتقادهایی که به بعضی از ضعف‌های بشار اسد و دولت و ارتش سوریه داریم، با اینکه ما یکبار با هزینه‌های زیاد سوریه را نجات دادیم، باید یادمان باشد سوریه بارهاوبارها در کنار ایران ایستاده و بارهاوبارها تهدیدهای مهمی را از سر ایران، عراق، لبنان، فلسطین و مردم دیگر سرزمین‌های اسلامی دور کرده است.

سوریه تاریخ پرافتخاری از شرافت و انسانیت دارد و جغرافیای راهبردی و پراهمیتی برای ثبات و امنیت کل منطقه. یعنی چه انسانی و اخلاقی و منصفانه نگاه کنیم چه حتی منفعت‌طلبانه، شکست سوریه و بشار اسد یک خبر تلخ و یک وضعیت سخت است.

برخلاف فضای عمومی رسانه‌ای که به سرعت مغلوب عملیات‌های میدانی می‌شود باین این را بدانیم: به جز خود مردم سوریه؛ ملت‌های ایران، لبنان، عراق و فلسطین هیچکدام راهی ندارند مگر نپذیرفتن این وضعیت تحمیلی استعمار. سوریه افغانستان نیست که تغییر و تبدلش فقط دل ما را بشکند، سوریه شاهراه حیاتی منطقه است و چه در ذهن، چه در رسانه و چه در میدان نمی‌توانیم و نباید شکستش را بپذیریم؛
و همه‌چیز از ذهن شروع می‌شود.

@FihMaFih

روزهای مادرانه

04 Dec, 14:55


پ.ن. عکس، مال محرم است. سیاهپوش حسینِ فاطمه، با چشم‌های خیس از اشک. خودم را این طوری دوست دارم. دلم می‌خواهد او مرا این طوری ببیند.

روزهای مادرانه

04 Dec, 14:54



دل است دیگر؛ هرچقدر هم یکی بد کرده باشد، باز گاهی برای عاقبتش می‌سوزد.
دلت برای آن مردی که به خانواده‌اش خیانت کرده و رفته می‌سوزد. تصور می‌کنی که آدم مومنی بود، می‌توانست زندگی خوبی داشته باشد و می‌توانست رشد کند و خانواده و شهر و کشورش را هم رشد بدهد... ولی افتاد توی چاه خیانت و حیف شد.
دلت برای آن که به وطنش خیانت کرده و رفته می‌سوزد. تصور می‌کنی اگر مانده بود، چه آثار خوبی می‌توانست بیافریند، چقدر محبوب بود... ولی کشیده شد توی باتلاق و حیف شد.
دلت البته، نه برای آن آدمی که به خودش و خانواده‌اش و وطنش ظلم کرده، بل برای آن کسی که می‌توانست باشد، می‌سوزد.
بعد یادت می‌آید خودت هم می‌توانستی آدم دیگری باشی، می‌توانی آدم دیگری بشوی... و او که از روز ازل تو را دیده و مسیر پیش پایت را تا ابد می‌داند، چقدر دلش برای لحظه‌هایت می‌سوزد. هر قدمی که کج می‌گذاری دست روی دست می‌زند و می‌گوید آخ... کاش این طرفی نمی‌رفتی عزیزم! هر ساعتی که به پوچی یا گناه می‌گذرانی، سری به زیر می‌اندازد و می‌گوید حیف نبودی؟!
دل است دیگر؛ گاهی برای خودش می‌سوزد.

#روزهای_مادرانه
#آدمی_که_میشد_باشیم
#برنامه_خلیفگی_خدا_بود
#اما_طبق_برنامه_پیش_نرفت
#که_عشق_آسان_نمود_اول
#ولی_دروغ_میگفت_فلان_فلان_شده
#سخت_بود
#بدون_شما_خیلی_سخت_بود

روزهای مادرانه

02 Dec, 11:00


خب دیگه... صفحه‌آرایی به پایان رسید. من رفتم.😁

روزهای مادرانه

02 Dec, 10:43


می‌دونین چرا امروز نشستم دارم توی گروه چت می‌کنم؟ چون به دوران سخت صفحه‌آرایی برگشتم!
نشستن کنار دست صفحه‌آرا برای من خیلی سخته! کلا هر کاری که از تصور من کُندتر پیش بره، به شدت عصبی‌م می‌کنه. یادمه سالها پیش که صفحات کافه‌جوان در همشهری‌جوان رو با یه مدیر هنری خیلی کند(!) می‌بستم، این قدر بهم فشار می‌اومد و عصبی می‌شدم که چشم‌هامو می‌بستم!! امروز هم از صبح داریم سعی می‌کنیم پشت جلد دو تا کتاب رو درست کنیم و من هم برای این که عصبی نشم دارم توی گروه درباره قانون حجاب حرف می‌زنم که عصبی‌کننده‌ترین موضوع این روزهاست! دیوونه؟! نه بابا... چه حرفیه!😅
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

01 Dec, 04:29


من هر روز صبح موقع جمع و جور کردن صبحونه بچه‌ها و آشپزخونه، سوره فتح رو می‌ذارم و همراهش می‌خونم. دعای چهاردهم رو هم چند روز از روی صحیفه خوندم (چون متن سختی داشت) و بعدش دیگه توی ماشین می‌ذارم و باهاش می‌خونم.
کلا نیم ساعت می‌شه.
ولی نور و توان و فتح می‌شه برای جبهه مقاومت... ما که کار دیگه‌ای از دستمون برنمیاد؛ همین‌ها که می‌تونیم رو از دست ندیم.❤️

روزهای مادرانه

01 Dec, 04:26


برای این روزهااا👆

روزهای مادرانه

01 Dec, 04:26


❤️ #آیات_فتح؛ #دعای_نصر | توصیه رهبر انقلاب به قرائت سوره فتح، دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و دعای توسل برای پیروزی جبهه مقاومت

🖥 رسانه KHAMENEI.IR برای سهولت دسترسی مؤمنین، صوت این موارد را منتشر می‌کند.

🎙 بشنوید👇

روزهای مادرانه

01 Dec, 04:25


🎧 قرائت اختصاصی دعای چهاردهم صحیفه سجادیه توسط حاج مهدی سماواتی

روزهای مادرانه

28 Nov, 10:47


پشت در ام‌آرآی چه می‌خوانی مادرلی؟
کتابی که انقدر هیجان‌انگیزه که ممکنه اگر صدا کنن "همراه فلانی!" یادم بره جواب بدم!!
ببین تو روخدا رفیقم کیو با خودش آورده!!😅
شما هم لطفا یک حمد شفا بخونین، برای شفای همه مریض‌ها، و سلامتی کامل این رفیق پاره‌ی تنم!
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

27 Nov, 11:33


امیرالمومنین فرمود:
سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ
این دنیا
شادی‌اش آمیخته به غم است.

روزهای مادرانه

26 Nov, 05:14


کتاب قاف
ماجرای جنگ ۳۳روزه و پیروزی تاریخ‌ساز حزب‌الله بر اسرائیل در قالب کمیک‌استریپ
انتشارات انقلاب اسلامی

روزهای مادرانه

26 Nov, 05:13


دیشب نشستم به خوندن کتاب "قاف"
به این صفحه‌ها که رسیدم، زدم زیر گریه. هر کلمه‌ای که می‌خوندم احساس می‌کردم قلبم الانه که از سینه بیرون بزنه... چه کسی فکرش رو می‌کرد که یک روز خاطرات سیدحسن رو بخونیم، اما خودش نباشه... چطور این خبر رو باور کردیم و زنده موندیم؟...

#روزهای_مادرانه
#جبران_نمیشوی_حتی_به_گریه_های_عمیق

روزهای مادرانه

25 Nov, 09:54


رفتم گز خریدم،
نشستیم توی تاکسی.
به دوستم گفتم من گز با پسته زیاد دوست دارم! اصلا کاش گز ۸۰درصد پسته می‌زدن!
راننده اصفهانی گفت: شوما یه مشت پسته بیگیر آ بخور!
#روزهای_مادرانه
#اصفهانیا
#گز_میخی_آ_پسته؟
#والا

روزهای مادرانه

23 Nov, 14:49


از صمیم قلب دلم می‌خواد یه بار بتونم بچه‌هامو بیارم، اینجا رو ببینن. امروز ده تا جون به جون‌هام اضافه شد و یه عالمه افتخار و ذوق و هیجان رو تجربه کردم. دم هر کی برای آبادانی این مملکت داره کار می‌کنه، گرم!🇮🇷

پ.ن. صورتم قرمزه، چون گرررررررمه!🥵🤪

روزهای مادرانه

23 Nov, 14:31


کسی منکر آسیب‌های چنین صنعت بزرگی به محیط زیست نیست، ولی کارخونه فولاد خیلی تلاش کرده که این آسیب رو کم کنه. فضای سبز وسیع، چرخه تصفیه آب و مصرف مجددش، و استفاده از فاضلاب تصفیه شده‌ی شهرهای اطراف برای آب صنعتی، چند تا از این‌ کارهاست. چند ماهه که نیروگاه برق خورشیدی‌شون هم راه افتاده.

روزهای مادرانه

23 Nov, 14:28


پرسیدیم: اینا چند؟
گفتن کیلویی ۳۰هزار تومن!
گفتیم چه ارزون! دو سه تا بدین ببریم!
گفتن باشه، فقط هر قرقره ۲۰ تن وزنشه!😬
گفتم حالا این سفر دستم پُره، ایشالا دفعه بعد با تریلی‌م میام، دو تا می‌برم!😅

روزهای مادرانه

23 Nov, 14:24


اینجا ورقه‌های فولاد رو عین قرقره می‌پیچونن! این دستگاهی که قرقره می‌کنه، خودش یه تکنولوژی خفنه. اتفاقا از همون تکنولوژی‌هاست که یه وقتی ایران رو تحریم کردن و دیگه بهش ندادن. گروه‌های دانش‌بنیان اومدن روش کار کردن و ظرف شش ماه همین‌ها رو ساختن! (شکلک توهین‌آمیز به سوی تحریم‌کنندگان!)

روزهای مادرانه

23 Nov, 14:22


با هیچ فیلم و عکسی نمی‌شه شکوه و عظمت کاری که داره انجام می‌شه رو نشون داد!
قطعه‌های بزرگ فولاد توی این سالن باریک‌تر، باریک‌تر و باریک‌تر می‌شه تا تبدیل بشه به یک ورقه فولادی!
درباره دمای هوا و تکنولوژی فشار و خنک کردن ورقه‌ها و این چیزا هیچی ندارم بگم!

روزهای مادرانه

17 Nov, 03:57


چند تا از عمده واکنش‌ها درباره گروه‌های والدین کلاس...

روزهای مادرانه

16 Nov, 07:11


#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

14 Nov, 11:24


برق نداریم، مجبوریم بشینیم با همدیگه صحبت کنیم. این دو تا بچه چقدر بامزه‌ن! خوشم اومد ازشون!🤪

#روزهای_مادرانه
#مزایای_بی_برقی
#کانون_گرم_و_تاریک_خانواده
#آشنایی_با_ساکنان_خانه

پ.ن. لطفا متوجه طنز مستتر در پیام باشید! شارژ کافی ندارم برای این که یکی یکی بیام بگم شوخی بوده!😁

روزهای مادرانه

13 Nov, 07:34


وقت‌هایی که چیزی نمی‌نویسم
یعنی یا افسرده و آشفته‌ام،
یا خیلی کار دارم!
خدا رو شکر، این شب‌ها از خستگی کاره که خوابم می‌بره، نه از فکر و خیال.
وسط کارها و بدوبدوها، یه چیزی هم دارم تمرین می‌کنم:
به نفس‌م بگم نه!
اسم قشنگش می‌شه #مقابله_با_نفس. خودمونی‌ش اینه که هر چند وقت یه بار مچ خودمو در لحظه ارتکاب کاری که دلم میخواد می‌گیرم، میگم نمی‌شه!! حالا نفس بیچاره کاری هم نمی‌کردها! مثلا می‌خواسته یه خودکار جدید بخره، ته‌دیگ ماکارونی بخوره، بشینه واسه یکی درد دل کنه... نفس میگه: چرا خب؟! من که کار بدی نمی‌کردم! اون وقت بهش میگم: چون باید معلوم شه اینجا رئیس کیه!😎

#روزهای_مادرانه
#تمرینهای_کوچک_روزانه
#اینجا_رئیس_مونوم
#عملیات_تحقیر_نفس
#صوم_ته_دیگ_ماکارونی
#صوم_قلب_و_چشم_و_اینا_سخته
#از_آسوناش_شروع_کنیم_حالا

روزهای مادرانه

11 Nov, 14:40


کتاب‌هایی که خیلی دوست‌شان داریم،
آن‌هایی هستند که توی آشپزخانه هم با خودمان برده‌ایم.
همان‌ها که وسطش یادمان افتاده شام درست نکرده‌ایم، ولی دل‌مان هم نمی‌آمده رهایشان کنیم.
اولین چیزی که دم دست‌مان رسیده گذاشته‌ایم لای صفحاتش و رفته‌ایم توی آشپزخانه.
برنج را ریخته‌ایم توی پلوپز و کمی خوانده‌ایم،
نمک و روغن اضافه کرده‌ایم و چند صفحه دیگر خوانده‌ایم،
پیازداغ درست کرده‌ایم و از بالای کابینت ظرف حبوبات را پایین آورده‌ایم و با دست‌های زردچوبه‌ای چند خط دیگر خوانده‌ایم.
آخر کار، کتاب بوی غذا گرفته و غذا، عطر کلمات کتاب را. کلمات‌مان به زندگی آغشته شده، و زندگی‌مان به کلمه‌ها.

#روزهای_مادرانه
#کتابهایی_که_دوستشان_داریم
#کتابخانه_متحرک
#همه_جای_خانه_کتابخانه_من_است
#قیمه_با_شعر_سرخ_شده
#قصیده_پلو

روزهای مادرانه

10 Nov, 13:23


خسته‌ترم از این که چیزی بنویسم.
شما هم مثل من اندکی دنیا را از پنجره تماشا کنید و به صدای زندگی گوش بدهید.
همین.
#روزهای_مادرانه
#مدرسه_ستاک

روزهای مادرانه

05 Nov, 16:49


(ادامه👆)
چند روز پیش هم توی امتحان ادبیات، معلم گفته اگر یه شعر از حفظ بنویسین، بهتون نمره امتیازی می‌دم. دختر کوچیکه نوشته:
به چشمِ خویش دیدم در بیابان
که آهسته سَبَق بُرد از شتابان
سمندِ بادپای از تک فرو ماند
شتربان هم‌چنان آهسته می‌راند
معلم گفته همچین شعر سختی رو چرا حفظی؟ گفته: یه بار مامانم برام نوشته بود... دختر کوچیکه شعرها رو روی در اتاقش چسبونده، اما از همه مهم‌تر اینه که شعرها جایی توی ذهن و قلب‌شون چسبیده. یک سال تحصیلی حدود صد و شصت روزه. اگر فقط نیمی از این روزها رو هم براشون شعر گذاشته باشم، یعنی بچه‌هام در یک سال گذشته حدود هشتاد تا شعر خوب خوندن.
شما هم از همین هفته شروع کنین. کتابهای شعری رو که توی خونه دارین ورق بزنین و شعری رو انتخاب کنین که معنا و ادبیاتش در سطح بچه‌تون باشه. سایت #گنجور رو هم ببینین. پایین صفحه اصلی‌ش یه گزینه داره به اسم بیت تصادفی. گاهی که شعرهام ته می‌کشید، ازش کمک گرفتم. یادتون باشه اگر اولش رو با کاغذهای تزئین شده و خط تحریری شروع کنین ولی دو سه هفته بعد رهاش کنین، فایده نداره. مهم اینه که استمرار داشته باشه. آقای سعدی هم همینو گفته: که آهسته سبق برد از شتابان

روزهای مادرانه

05 Nov, 16:47



توی این سال‌های معلمی و والدگری متوجه شدم بخش مهمی از کم‌سوادی بچه‌هامون به خاطر فاصله گرفتن از شعره. اینو دیگه همه می‌دونن که شعر، قله‌ی ادبیاته. با شعره که می‌شه از ادبیات، از کلمات، و از همه‌ی آرایه‌های دوست‌نداشتنی کتاب زبان‌فارسی لذت برد. باید به شعر برمی‌گشتیم... پس من عملیات #بازگرداندن_شعر_به_متن_زندگی رو با رمز #الا_یا_ایها_الساقی شروع کردم!
طی این عملیات شعر خوندیم، گوش دادیم، کتاب خریدیم و... اما برگ برنده اصلی‌مون برگه‌های شعری بود که تقریبا هر روز توی ظرف غذای بچه‌ها می‌ذاشتم. یه بسته کاغذ چسب‌دار گرفتم و هر شب یک یا دو بیت شعر روی دو برگه می‌نوشتم و توی ظرف غذای بچه‌ها می‌ذاشتم. بچه‌م که می‌خواست ناهار بخوره، یه شعر داغ هم برای خوندن داشت.
چند ماه بعد توی مدرسه یکی از بچه‌ها جلسه مادران بود. همین که وارد کلاسشون شدم، روی یکی از دیوارها دستخط خودمو دیدم! جلو رفتم و دیدم همون شعرهاییه که توی ظرف غذاش می‌ذاشتم! گفتم: خودت زدی روی دیوار؟ گفت همه‌مون زدیم! بچه‌ها زنگ ناهار دورم جمع می‌شن و می‌گن بازش کن ببینیم شعر امروز چیه!
(ادامه👇)

روزهای مادرانه

05 Nov, 15:33


https://www.aparat.com/v/a11yjp8
اینجا کلیپ سرود با زیرنویس فارسی هست.

روزهای مادرانه

05 Nov, 15:26


📍غزه امیدوار 🇵🇸

▫️در اوج نسل‌کشی و ویرانی صهیونیست‌ها، یک معلم اهل غزه هر روز با شاگردانش سرودهای حماسی در رثای فلسطین و غزه کار می‌کند..‌.

👈 کلیپ اصلی این سرود را چند وقت پیش در فلگشت گذاشتم

@felegasht_ir

روزهای مادرانه

05 Nov, 15:25


لابد
اگر امروز در غزه بودم،
شبیه این خانم‌معلم می‌شدم:
👇👇👇

روزهای مادرانه

04 Nov, 06:33


گفتند زنش کیف دو هزاردلاری دست میگرفته توی تونل‌های حماس... گفتند اصلا آنجا نیست...
، در تعریف قصه می‌گویند قصه، روایت یک خبر است که هیچ وقت نمی‌سوزد و با گذشت زمان بیات نمی‌شود خبر زیر یک خبر است و در عین حال یک داستان با یک پایان بندی مهیب...

هیج چیزی نمی‌شود گفت، یک کلمه کم و زیاد ندارد...


منابع عبری: پس از کالبد شکافی پیکر یحیی السنوار، پزشکان کالبدشکافی به این نتیجه رسیدند که سنوار در ۷۲ ساعت آخر شهادتش، سه روز بدون غذا، چیزی نخورده است.


#سیدناالعطشان‌یاحسین

روزهای مادرانه

03 Nov, 16:55


موشک "سخنرانی در هیئت" را به سمت دشمن فرضی شلیک نموده، بغضی را که از صبح با خودمان این‌ور و آن‌ور کشانده‌ایم پای روضه رقیه‌خاتون شکانده، و در شب بارانی پاییزی دلچسب، از یک تهِ دیگرِ تهران به سمت خانه می‌رویم تا برسیم به موشک نهایی:
"شام چی بخوریم"

حداکثر سی دقیقه تا خواب (=بیهوش شدن) فاصله دارم! البته... شب‌هایی رو که از خستگی خوابم می‌بره، خیلی بیشتر دوست دارم.

اللَّهُمَّ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ
خدایا مرا به کاری مشغول کن که به خاطرش خلقم کرده‌ای!

#روزهای_مادرانه
#موشکهای_زندگی
#لانچر_خانگی
#جنگ_جنگ_تا_پیروزی
#صبح_نزدیک_است

روزهای مادرانه

03 Nov, 13:00


این اطلاعات حساب‌های بانکی موسسه توانمندسازی کودکان ستاکه. همین جایی که من می‌رم. ازشون مطمئنم.

🔸شماره حساب:
0111335050005

0223012951004    

شماره کارت:
6037991899920031

شماره شبا:
IR940170000000111335050005

بانک ملی
به نام موسسه توانمندسازی کودکان #ستاک امید کودک

روزهای مادرانه

03 Nov, 11:46


اینجا مدرسه کودکان کار #ستاک در حوالی ترمینال جنوب تهرانه. جلسه سوم کلاسه و حالا می‌تونن سه بخش از این آیه (آیت‌الکرسی) رو بخونن. بعضی‌هاشون درست و از حفظ، بعضی‌هاشون دست و پا شکسته، بعضی‌ها با صدایی که اون قدر آرومه که هیچ‌کس نشنوه.
من این صداها رو گوش می‌دم و از خودم می‌پرسم این از برکت دعای چه کسی نصیب من شده؟
#روزهای_مادرانه
#خانوم_قرآن
#مدرسه_ستاک

روزهای مادرانه

03 Nov, 09:33


روز بارونیِ این جای تهران!
#ته_تهران

روزهای مادرانه

03 Nov, 08:00


کلاس اول در چنین مکانی برگزار شد.
جلسه اول کلاس، دخترم پرسید کلاس چی می‌خوای بری؟ گفتم برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری و این چیزا...
گفت: واسه همچین کلاسی دیر نیست؟! به نظرم دیگه هرچی هدف تا الان داشتین، عمل کنین!!

#روزهای_مادرانه
#دختر_نقطه_زن
#بالستیک_مامان
#دشمن_نه_مرسی_بچه_دارم
#حوالی_چهل_سالگی

روزهای مادرانه

03 Nov, 07:56


خودم هم رها کنم، فالوورها رها نمی‌کنن!😂

#نودل_سم_نیست
#غذای_ما_توی_حلق_شما_نیست
#نظر_شما_محترم_ولی
#رهایم_کن_هموطن

روزهای مادرانه

03 Nov, 03:52


#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

02 Nov, 09:18


یادتونه قدیم‌ها مامان‌ها ملحفه رو پهن می‌کردن وسط خونه، لحاف رو می‌نداختن وسطش، دور تا دورشو کوک می‌زدن؟
در این تصویر یکی از مامان‌های این دوره زمونه رو می‌بینید در حال کوک زدن نوشته‌هاش!
دم شما گرم؛
یه دعایی، صلواتی، چیزی بفرستید، این لحاف دوخته بشه، بکشیم روی بچه‌ها!

#روزهای_مادرانه
#کتاب_مامان_دوز
#مادر_هم_مادرهای_قدیم
#مامان_کلمه_ها
#فرش_کاغذی

روزهای مادرانه

01 Nov, 07:37


بعد از "اهذا سلام"
"تلک قضیه"
"لن نسکت لن نستسلم"

حالا قفلی جدید:

به زیتون قسم
به آن راز در پرده‌ی خون قسم
به لاتَظلمون و لا تُظلمون
به پایان صهیون قسم
https://www.aparat.com/v/fwm6794

روزهای مادرانه

31 Oct, 05:20


تازه الان یادم اومد همسر گرامی قرار بود بچه‌ها رو ببره مدرسه، اون هم صبح منو پیچوند و سرویس رو سپرد به من!
میگم نکنه اخلاق من مشکلی داره؟! ها؟!
#من_الان_چی_جوری_ام
#شاید_به_خاطر_همین_اخلاقمه
#شخصیت_کنسل_خیز
#خطر_ریزش_برنامه

روزهای مادرانه

31 Oct, 05:17


از طرف اونی که می‌خواسته روزه بگیره، ولی برای امروز صبح دو تا قرار صبحانه داشته، پس روزه نگرفته، ولی هر دو قرارش کنسل شده؛
سلام!🫠

#روزهای_مادرانه
#برنامه_ریزی_👌
#زندگی_درمیان_کنسلی_ها
#کی_میاد_باهم_سینما_کنسل_کنیم

پی‌نوشت: جای کنسل چی بگیم؟ لغو؟ یه حالیه!🙄

روزهای مادرانه

23 Oct, 07:18


#روایت_نصر رو اینجا ببینین:
https://t.me/revayate_nasr

روزهای مادرانه

22 Oct, 08:33


آن چوپان که اسکندر را از دژ مستحکم کوهگلویه و کوه بلند آریوبرزن عبور داد بیشک برای یاری رساندن به دشمن دلایل شخصی بسیاری داشته، شاید ظلم های بیشماری را متحمل شده، شاید به او نیز گفته اند که هخامنشیان بومی نیستند اگر بودند دربار ایشان پر از اکدی ها و کلدانیان ها و یونانیان نبود، شاید به او گفته بودند نان شما را میبرند در مرز های ایونی و مصر و فلسطین هزینه میکنند، شاید به او گفته بودند که هخامنشیان بیگانه اند که اگر نبودند کوروش به خدای بابلیان نماز نمیبرد و هزاران دلیل دیگر.
اما او همدست اسکندر شد در شکست ایران، و تاریخ همواره از او به عنوان خائنی به وطن یاد میکند.

چوپان همدست گرگ نباشیم.

علی پیروز


@IranGeoculture

روزهای مادرانه

21 Oct, 13:58


«بچه‌ها خودشون یکی از موانع سفر محسوب می‌شن!»
این یکی از حرف‌هایی بود که تو قسمت قبلی پادکست گفته شده بود. منصوره نه تنها با این جمله مخالفه، بلکه معتقده سفری که بچه‌ها هم باشن، اتفاقا خیلی بیش‌تر خوش می‌گذره. اون توی این ناقسمت تعریف می‌کنه که چرا این‌جوری فکر می‌کنه، و البته توضیح میده که سفر رفتن با بچه‌ها چه قواعدی داره و چه چیزهایی رو بهتره رعایت کنیم، تا سفر هم به بچه‌ها خوش بگذره و هم به ما!

حرف‌های منصوره مصطفی‌زاده رو توی سومین ناقسمت پادکست هم‌زن بشنوید و نظرتون رو درباره‌ی ناقسمت‌ها بهمون بگید!

ناقسمت‌ها محصول جدیدی از پادکست هم‌زن هستن. توی هر ناقسمت، به‌جای اینکه هر سه میزبان پادکست باشن، فقط یکی از اون‌ها حضور داره. موضوع هر ناقسمت هم ربط داره به قسمت اصلی قبل از خودش، و حرف‌هایی که تو قسمت اصلی گفته نشدن، یا بعدا یادمون اومده، گفته میشن. گاهی هم توی ناقسمت‌ها، مهمونی دعوت می‌کنیم که بیاد و از یک زاویه‌ی جدید، درباره‌ی اون موضوع، صحبت کنه.

ضمنا ناقسمت‌ها، بریده یا تکرار قسمت‌های اصلی نیستن و محتواشون جدید و متفاوته.

لینک هم‌زن در کست‌باکس:
https://castbox.fm/channel/id5481585

@HamZanPodcast

روزهای مادرانه

19 Oct, 13:43


Channel photo updated

روزهای مادرانه

19 Oct, 03:19


بر همه‌ی مسلمانان فرض است...
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

19 Oct, 03:19


توضیح لازم درباره این پست:
هرچند من این متن رو در سایت نسبتا معتبری دیدم و منبع هم ذیل متن ذکر شده، ولی با تذکر یکی متوجه شدم از نظر تاریخی این ماجرا نمی‌تونه حقیقت داشته باشه. بخت‌النصر حدود ۶۰۰سال قبل از میلاد مسیح می‌زیسته، و یحیای نبی معاصر حضرت مسیح بوده. #اصلاحیه

روزهای مادرانه

18 Oct, 06:22


روایات گزارش کردند وقتی سر یحیای پیامبر را جدا کردند و خون او به زمین ریخت، ‌خون شروع به جوشیدن کرد. قوم بنی‌اسرائیل تلاش کردند که خاک بر روی این خون بریزند و آن را ناپدید کنند ولی موفق نشدند و این خون در حال جوشش بود تا زمانی که بخت‌النصر بر بنی‌اسرائیل حاکم شد و چند هزار نفر از بنی‌اسرائیل را کشت و انتقام خون یحیی را گرفت و آن خون از جوشش ایستاد.
(جزایری، قصص الأنبیاء، ۱۳۸۱ش، ص۵۶۶)

روزهای مادرانه

17 Oct, 09:32


در پس‌زمینه این ویدئو صداى زنى شنیده می‌شود كه بلند شيون می‌کند. ويدئو با صداى "ياحسين" او تمام می‌شود. مى.توانم تصورش كنم که دست‌هايش را بالا می‌برد و دودستى توى سرخودش می‌زند. می‌توانم همه.اش را تصور كنم؛ انگار خودمم.
.
در من اين روزها زنى زندگى می‌كند كه هر جا عكس سيدحسن را می‌بيند، دودستى توى سر خودش می‌زند و شيون مى‌كند. در من زنی‌ست كه سرتاپا سياه پوشيده و قلبش تكه‌تكه است. نخواه كه مثل قبل بخندم؛ من هرگز آدم قبلى نخواهم شد.
#روزهای_مادرانه

روزهای مادرانه

17 Oct, 09:29


یکی بهم پیام داده: قبلا صفحه‌ت آموزنده‌تر بود و کتاب بیشتر معرفی می‌کردی...
نظرش روی چشم‌هام
ولی...

روزهای مادرانه

14 Oct, 12:21


طرف اومده توی دایرکت کلی بد و بیراه گفته و تاکید کرده که افغانی‌ها رو باید بریزن بیرون. دو خط بالاتر، پیام قبلیشه که چند ماه پیش کلی بد و بیراه گفته بود که گور پدر هرچی فلسطینی کنن، چرا پولای ما رو می‌برن می‌دن اونا!
این کاربر خودش مُهر تایید محکمی بود بر همینی که من گفتم؛
این که خودبینی، خودپسندی، خودبرتربینی، تکبر، خودپرستی، یا هرچی دیگه که اسمشو بذاریم،
مساله‌ش افغانی و عرب و سیاه و سفید نیست.
مساله‌ش انسانیت‌زدایی از هرکسی جز "خود"ه.
یادمه چند سال پیش بزرگمهر حسین‌پور (همون کاریکاتوریست معروف) توی پیجش یه یادداشت منتشر کرده بود درباره گورخواب‌ها (کسانی که از شدت فقر توی قبرهای کنده‌شده‌ی خالی زندگی می‌کردن) و پیشنهاد کرده بود که این افراد رو ببرن عقیم کنن که اقلا دیگه بچه‌دار نشن!!!
همون وقت براش کامنت گذاشتم که "این حرف شما چه فرقی داره با عقیده هیتلر مثلا، که می‌گفت یهودی‌ها رو باید بکشیم و عقیم کنیم؟! اون معتقد بود جهود انسان نیستن و حق زندگی ندارن، شما هم به خودتون اجازه می‌دین درباره حق حیات یکی دیگه نظر بدین!!"
نتیجه این بود که بلاکم کرد! باز خوبه دستش بهم نرسید!!😅
می‌دونی می‌خوام چی بگم دوست عزیز؟
می‌خوام بگم وقتی خودبینی در درون آدم رشد کنه، یه روز ممکنه بگی فلانی چون عربه آدم نیست و لیاقت توجه یا هزینه یا احساسات منو نداره،
یه روز بگی فلانی چون مال ده پایینیه و ما مال ده بالایی هستیم به ما ربطی نداره،
یه روز برسی به اونجا که بگی فلانی چون معلوله و پول هم نداره حقشه،
شاید یه روز هم برسه که بگی ننه و بابام که پیرن، لیاقت این خونه و زندگی رو ندارن، بذار بندازمشون گوشه خانه سالمندان و سرمایه‌شونو بالا بکشم...
بله...
آدمیزاد می‌تونه کم‌کم تبدیل به همون هیولایی بشه که یه روز خودش هم ازش می‌ترسید!
خدا خودش کمک کنه، تا دیر نشده مچ خودمونو بگیریم و بگیم: آخ، آخ، این وری نه! دور بزن و برگرد تا به قهقرا نرفتی!

#روزهای_مادرانه
#فاشیست_های_باکلاس
#نژادپرستی_در_لباس_روشنفکری
#عضو_مرکزی_کمیسیون_تعیین_حق_حیات
#از_اینا_خوشم_نمیاد_پس_عقیم_سازی
#پولدار_دوست_دارم_زادوولد_لطفا
#پایین_شهریا_برن_بیرون_مرسی_اه
#مرکز_دنیا_هستم_بفرمایید
#خود_چس_خاص_پنداری_حاد
#💩

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:56


پایان

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:55


۶

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:55


۵

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:55


۴

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:55


۳

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:55


۲

روزهای مادرانه

13 Oct, 13:55


‌۱
ورق بزنید و متن را بخوانید.
این یک هشدار جدی درباره یک #دروغ_بزرگ است.
دروغی که دارد نسلی خودخواه و ترسناک بار می‌آورد.
.
#روزهای_مادرانه
#ضرب_المثل_انحرافی
#کشکول_کتاب_خدا_نیست
#رویکردهای_نوین_تربیتی_چه_میکنه
#تربیت_بچه_مسلمون_یا_اعطای_کاپ_شخصیت_برگزیده
#ان_اکرمکم_عند_الله_خودم
#من_و_داداشم_و_بابام_و_عموم
#بنی_آدم_اعضای_برو_بابا
#من_من_فقط_من

روزهای مادرانه

11 Oct, 17:45


"بر همه‌ی مسلمانان فرض است با همه‌ی امکانات خود حزب‌الله را یاری کنند"
.
امکانات این جوانمرد، جعبه‌ی پیک پشت موتورش بود.
امکان تو چیه؟

#روزهای_مادرانه
#من_چه_کاره_این_دنیام

روزهای مادرانه

10 Oct, 10:32


رفته بودم انباری رو مرتب کنم،
کارهای دانشگاهم توی یه کیف بزرگ بود، آوردم بچه‌ها ببینن. وسطش یه سری پوستر هم بود. یهو چشمم افتاد به این‌ها. دخترم گفت: اینا رو از اون موقع داشتی؟! چرا؟
گفتم: آخه من همیشه دوستش داشتم...
خیلی دوستش داشتم...
خیلی...
😭

#روزهای_مادرانه
#سیدحسن

روزهای مادرانه

09 Oct, 03:32


🏕کمپ آوارگان

خانم محجبه‌ای که فقط فرصت کرده یه ملحفه سرش بکشه و حالا خودش رو بدون هیچ وسیله‌ای رسونده به کمپ آوارگانی که بچه‌های ایرانی راه انداختن...

🤝 شما هم میتونید در این راه سهیم باشید

🏫بنیاد ام الیتامی خدیجه کبری سلام الله علیها
بانک سامان
شماره حساب: ۸۲۶۸۱۰۴۵۷۲۱۲۰۱
شماره شبا: ۵۱۰۵۶۰۰۸۲۶۸۱۰۰۴۵۷۲۱۲۰۰۰۱
شماره کارت: ۶۲۱۹۸۶۷۰۱۰۰۱۵۸۴۶
آیدی بنیاد خدیجه کبری : @bonyadkhadijah
🔻🔻🔻
با اسکرین‌شات همراه شوید
@screenshotpersian