احمد شاملو @shamloo_org Channel on Telegram

احمد شاملو

@shamloo_org


عشق را ای کاش
زبانِ سخن بود

آرشیو اشعار، بیوگرافی و نامه‌ها:
https://sheromehr.ir/شعر-معاصر/احمد-شاملو/

شاملو در اینستاگرام:
https://instagram.com/shamloo_org

احمد شاملو (Persian)

احمد شاملو کانال تلگرامی رسمی مربوط به یکی از بزرگترین شاعران معاصر ایران، احمد شاملو است. در این کانال شما می‌توانید به آرشیو اشعار، بیوگرافی و نامه‌های این شاعر دسترسی پیدا کنید. با عضویت در این کانال، فرصتی برای آشنایی بیشتر با زندگی و آثار این هنرمند بزرگ خواهید داشت. همچنین می‌توانید از آخرین اخبار مربوط به فعالیت‌های مرتبط با احمد شاملو مطلع شوید. برای دسترسی به آرشیو کامل اشعار، بیوگرافی و نامه‌ها می‌توانید به وب‌سایت https://sheromehr.ir/شعر-معاصر/احمد-شاملو/ مراجعه کنید. همچنین می‌توانید از صفحه این شاعر در اینستاگرام نیز دیدن فرمایید: https://instagram.com/shamloo_org

احمد شاملو

12 Nov, 14:49


کارگاه جامع آموزش عروض سماعی
(موسیقی در شعر سنتی)


ثبت‌نام در اینستاگرام:
@pooria_pelican
ثبت‌نام تلگرام در:
09378869903

به کجا بَرَم شکایت، به که گویم این حکایت
که لبت حیاتِ ما بود و نداشتی دوامی
#حافظ

📍این دوره‌ی آموزشی به صورت آنلاین و برمنبای کار گروهی برگزار می‌شه.
ظرفیت پذیرش محدوده و آخرین مهلت برای ثبت‌نام جمعه‌ست یعنی بیست و پنجمِ آبان ماه.

📍برای خیلی‌ها یادگیری وزن سخته ولی من فکر می‌کنم راحت‌ترین چیزی که در شعر می‌شه یاد گرفت همین وزن و قافیه‌ست.
و تازه این ابتدایِ راهه!

📍بعد از این کارگاه، شما هیچ مشکلی برای تشخیصِ وزنِ شعرها نخواهید داشت و هر شعری رو بشنوید خیلی سریع وزنش رو تشخیص می‌دید. البته به شرطی که علاوه بر کلاس، تمرین‌هایی که داده می‌شه رو به خوبی و منظم انجام بدید.

📍چرا باید وزن و قافیه رو یاد بگیریم؟
خب اگر شما قصدِ نوشتنِ شعرِ منظوم رو دارید، اولین ابزاری که باید بشناسید همین وزن و قافیه‌ست.
و اگر تمایل به مطالعه‌ی شعرِ گذشتگان رو دارید، باز هم باید تا حدودی این ابزار رو بشناسید تا در مرحله‌ی اول بتونید به شکلی صحیح شعرهاشون رو بخونید.

📍این کارگاه به صورتِ شش جلسه‌ی دو ساعته برگزار می‌شه.

📍در کنارِ جلسات، به شما جزوه‌ای داده می‌شه که بسیار راحت و خلاصه و روان نوشته شده. اگر پس از کارگاه مطلبی رو فراموش کردید، کافیه نگاهی به این جزوه بندازید، همه‌ی مطالب رو خیلی سریع یادتون میاد.
در کنار این‌ها، از هر جلسه فایل صوتی هم براتون ذخیره می‌شه.

📍پس از کارگاه هم کتاب‌هایی در این زمینه معرفی می‌کنیم که به صورتِ تخصصی‌تر می‌تونید وزن و قافیه رو یاد بگیرید.

احمد شاملو

12 Nov, 14:49


کارگاه عروض سماعی
(موسیقی در شعر سنتی)


این کارگاه به صورت آنلاین و تماس تصویری گروهی برگزار می‌شود.

ظرفیت و زمان ثبت‌نام محدود است.

ثبت‌نام در اینستاگرام:
pooria_pelican

ثبت‌نام در تلگرام:
09378869903

احمد شاملو

12 Nov, 14:48


ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار...

غزل حافظ با صدای دوست‌داشتنیِ احمد شاملو

✍️ #حافظ
🎧 #احمد_شاملو

@pooria_pelican

احمد شاملو

30 Sep, 19:51


فروغ شاعر بسيار بزرگي است. شعرش از رياي بزرگ و شيطاني وزن و قافيه دور است. نه قصه‌پردازي مي‌كند نه خيالبافي. صادقانه‌ترين حرف‌هايي است كه مي‌توان از كسي شنيد. حرف‌هاي آدم‌هاي صادقي است كه تازه روي سخنش هم تنها با خودش است. اگر نتوانسته‌ايم نهايتش را دريابيم براي اين است كه گود است و ناپيدا كرانه.

كاش ديگران هم دستي بالا مي‌كردند و با همان صداقت و بي‌ريايي و شجاعتي كه در او هست، كمر به مكاشفه‌اش مي‌بستند. اين كاري‌است كه من خيالش را پخته‌ام، اگر خيال خامي نباشد!


#فروغ_فرخزاد
#احمد_شاملو


@Pelicanacademy 🍷

احمد شاملو

17 Aug, 22:07


دستت را به من بده
دست‌های تو با من آشناست
ای دیریافته با تو سخن می‌گویم
به‌سانِ ابر که با توفان
به‌سانِ علف که با صحرا
به‌سانِ باران که با دریا
به‌سانِ پرنده که با بهار
به‌سانِ درخت که با جنگل سخن می‌گوید

زیرا که من
ریشه‌های تو را دریافته‌ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.

شعر عشق عمومی

#احمد_شاملو
#شعر_زمان_ما

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

13 Aug, 14:53


پیشانیت ..
آینه ای بلند است ...
تابناک و بلند .....!

که خواهران هفت گانه ..
در آن مینگرند ...

تا به زیبایی خویش ..
دست یابند ...‌‌!

#شعر_زمان_ما
#احمد_شاملو
#استاد_محمدرضا_شجریان
#سی_دنگ

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

11 Aug, 07:48


ای شب از رؤیایِ تو رنگین شده
سینه از عطرِ توام سنگین شده
ای به رویِ چشمِ من گسترده خویش
شادیم بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم زآلودگی‌ها کرده پاک
ای تپش‌هایِ تنِ سوزان من
آتشی در مزرع مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه‌ها پربارتر
ای درِ بگشوده بر خورشیدها
در هجومِ ظلمتِ تردیدها
با توام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز دردِ خوشبختیم نیست
ای دلِ تنگ من و این بار نور؟
های‌هوی زندگی در قعر گور؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغِ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هرکسی را تو نمی‌انگاشتم

#سی_دنگ
#محمد_نوری
#فروغ_فرخزاد

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

06 Aug, 22:54


به جُستجوی تو
بر درگاهِ کوه می‌گریم،
در آستانه‌ی دریا و علف.
به جُستجوی تو
در معبرِ بادها می‌گریم
در چارراهِ فصول،
در چارچوبِ شکسته‌ی پنجره‌یی
که آسمانِ ابرآلوده را
قابی کهنه می‌گیرد.
به انتظارِ تصویرِ تو
این دفترِ خالی
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟
جریانِ باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهرِ مرگ است.
و جاودانگی
رازش را
با تو در میان نهاد.
پس به هیأتِ گنجی درآمدی:
بایسته و آزانگیز
گنجی از آن‌دست
که تملکِ خاک را و دیاران را
از اینسان
دلپذیر کرده است!
نامت سپیده‌دمی‌ست که بر پیشانی‌ِ آسمان می‌گذرد
ــ متبرک باد نامِ تو! ــ
و ما همچنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را…

#احمد_شاملو
#شعر_زمان_ما

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

05 Aug, 21:21


به تو دست می‌سایم و جهان را درمی‌یابم،
به تو می‌اندیشم
و زمان را لمس می‌کنم
معلق و بی‌انتها
عُریان.

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.
آسمانم
ستارگان و زمین،
و گندمِ عطرآگینی که دانه می‌بندد
رقصان
در جانِ سبزِ خویش.

از تو عبور می‌کنم
چنان که تندری از شب.

می‌درخشم
و فرومی‌ریزم.


#احمد_شاملو
#شعر_زمان_ما
#تنها_صداست_که_می‌ماند


@Pelicanacademy 🍷

احمد شاملو

03 Aug, 08:20


من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی
برای من ای مهربان، چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم.

فروغ فرخزاد

#سی‌دنگ
#مهدی_اخوان_ثالث
#فروغ_فرخزاد
#شعر_زمان_ما

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

27 Jul, 14:16


روزگار غریبی‌ست نازنین
آن‌که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است

•احمدشاملو

احمد شاملو

24 Jul, 08:55


هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.


《مرگ شاعر را باور نمی‌کنم. اگر شاعر بمیرد، شعر می‌میرد. همچنان‌که مردن چراغ، به‌سادگی، مرگ نور است.》


دوم مرداد، سالروز خاموشی #احمد_شاملو
#شعر_زمان_ما


@Pelicanacademy 🍷

احمد شاملو

24 Jul, 08:51


دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم.
دلت را می‌بویند
                   روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و عشق را
کنارِ تیرکِ راه‌بند
تازیانه می‌زنند.

عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد


در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
         به سوخت‌بارِ سرود و شعر
                                         فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
                            روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد


آنک قصابان‌اند
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
                                روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
و تبسم را بر لب‌ها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.

شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد


کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
                           روزگارِ غریبی‌ست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.

خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد


#احمد_شاملو
#شعر_زمان_ما

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

21 Jul, 18:58


احمد شاملو pinned Deleted message

احمد شاملو

14 Jul, 12:15


به بهانه‌ی زادروزِ جنابِ اردلان سرفراز

من از صدای گریه‌ی تو، به غربت بارون رسیدم
تو چشات، باغ بارون زده دیدم...

باغ بارون زده

ترانه‌سرا: اردلان سرفراز
خواننده و آهنگ‌ساز: سیاوش قمیشی
تنظیم کننده: ایمان فروتن

#شعر_زمان_ما
#سی‌دنگ
#موسیقی

@pelicanacademy🍷✍🏼

احمد شاملو

10 Jul, 19:33


دهانت را می‌بویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می‌پویند
مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی‌ست نازنین
وعشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می‌زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
روزگار غریبی‌ست نازنین
و دراین بن‌بست کج و پیچ سرما
آتش را به سرخ بار سرود و شعرفروزان می‌دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی‌ست
آنکه بر در می‌زند شباهنگام
به کشتنِ چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
دهانت را می‌بویند
مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می‌پویند
مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی ست نازنین
نور را درپستوی خانه نهان باید کرد
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
بام بام
بام بام بام
بام بام بام بام بام بام
آنک قصابانند برگذرگاهها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
وتبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
ابلیس مغرور مست
شور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد
خدای را درپستوی خانه نهان باید


#شعر_زمان_ما
#شاملو
#سی_دنگ

@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

10 Jul, 19:28


کیفر

در این‌جا چار زندان است
به هر زندان دو‌چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر.‌..


از این زنجیریان، یک تن، زن‌اش را در تبِ تاریکِ بهتانی به ضربِ دشنه‌ئی کشته است.
از این مردان، یکی، در ظهرِ تابستانِ سوزان، نانِ فرزندانِ خود را، بر سرِ برزن، به خونِ نان فروشِ سخت‌دندان‌گرد آغشته است.
از اینان، چند کس در خلوتِ یک روزِ باران‌ریز بر راهِ رباخواری نشسته‌اند
کسانی در سکوتِ کوچه از دیوارِ کوتاهی به رویِ بام جَسته‌اند
کسانی نیم‌شب، در گورهای تازه، دندانِ طلایِ مرده‌گان را می‌شکسته‌اند.


من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته‌ام
من اما راه بر مردِ رباخواری نبسته‌ام
من اما نیمه‌هایِ شب ز بامی بر سرِ بامی نجسته‌ام.





در این‌جا چار زندان است
به هر زندان دو‌چندان نقب و در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر...


در این زنجیریان هستند مردانی که مُردارِ زنان را دوست می‌دارند.
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایِ‌شان هر شب زنی در وحشتِ مرگ از جگر برمی‌کشد فریاد.


من اما، در زنان چیزی نمی‌یابم - گر آن هم‌زاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش -
من اما، در دلِ کهسارِ رویاهایِ خود، جز انعکاسِ سردِ آهنگِ صبورِ این علف‌هایِ بیابانی که می‌رویند و می‌پوسند و می‌خشکند و می‌ریزند، با چیزی ندارم گوش.
مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی، هم‌چو یادی دور و لغزان، می‌گذشتم از ترازِ خاکِ سردِ پست...


جُرم این است!
جُرم این است!



#شعر_زمان_ما
#احمد_شاملو


@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

10 Jul, 19:27


طرح

شب با گلویِ خونین
خوانده‌است
دیرگاه.

دریا
نشسته سرد.

یک شاخه
در سیاهی‌یِ جنگل
به سویِ نور
فریاد می‌کشد‌.


#شعر_زمان_ما
#احمد_شاملو


@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

10 Jul, 19:27


دو شبح


ریشه‌ها در خاک
ریشه‌ها در آب
ریشه‌ها در فریاد.





شب از ارواحِ سکوت سرشار است
و دست‌هائی که ارواح را می‌رانند
و دست‌هائی که ارواح را به دور، به دوردست، می‌تارانند.





- دو شبح در ظلمات
تا مرزهایِ خسته‌گی رقصیده‌اند.
- ما رقصیده‌ایم
ما تا مرزهایِ خسته‌گی رقصیده‌ایم.


- دو شبح در ظلمات
در رقصی جادوئی، خسته‌گی‌ها را باز نموده‌اند.


- ما رقصیده‌ایم
ما خسته‌گی‌ها را بازنموده‌ایم.





شب از ارواحِ سکوت
سرشار است
ریشه‌ها
از فریاد و
رقص‌ها
از خسته‌گی.


#شعر_زمان_ما
#احمد_شاملو


@pelicanacademy 🍷✍️

احمد شاملو

10 Jul, 19:27


در زندگی اگر امیدی نباشد باید فاتحه‌اش را خواند و من تا دیشب هرگز امیدی نداشته‌ام. این زندگی تاکنون، ستاره‌ای بوده که فروغی نداشته نمی‌توانسته بدرخشد، این امیدواری مرا چنان روشن کرده است که از ابتدای فردا صبح سر پایم بند نخواهم شد.

بگذارید برایتان بگویم، اگر راه می‌رفته‌ام حال محکومی را داشته‌ام که بسوی دار می‌رود؛ زیرا من بدون کوچکترین دلیلی سال‌ها زنده بوده‌ام و با آن‌که برای زندگی مفهومی جز دوست داشتن نمی‌شناخته‌ام، منفور تمام کسانی بوده‌ام که می‌گفتند مرا دوست دارند. همان آدم‌ها که می‌دانسته‌اند مرا با یک جرقه دوست داشتن خاکستر می‌توان کرد، مرا به‌صف خود راه ندادند. من در تمام دوست داشتن‌های خودم – از دوست داشتن‌های فردی تا اجتماعی – شکست خورده بودم. مثل مگس، به‌این شیرینی جذبم می‌کردند و آن‌وقت بالم را می‌کندند و امشی بهم می‌زدند… کینه‌ای از این مردم بی‌محبت در دلم گره می‌خورد، امّا نمی‌توانستم حرفی بزنم، امّا نمی‌توانستم کینه بورزم، زیرا نمی‌توانستم ببینم که به دوست نداشتن متهم شده‌ام، زیرا به‌ عقیده من معنای زندگی همیشه این «دوست داشتن» بوده است.

ابتدا دوست داشتن، در نظرم حکم نمکی را داشت برای زندگی؛ پس از آن شکست‌ها شروع شد و آن‌قدر ادامه یافت که بعدها دوست داشتن برایم حکم همه زندگی را پیدا کرد. من چطور می‌توانستم حرفی بزنم که مرا به زنده نبودن متهم کند؟ – امّا از این مردمی که دوست داشتن یک قلب قرمز و پر ضربان را با «نوعی ریای پلیسانه» اشتباه می‌کنند، کم‌کم کینه‌ای در من جوشیده بود. چرا نمی‌خواستند من دوستشان داشته باشم؟ من جز اینکه آن‌ها از این راز آگاه باشند چیزی ازشان نمی‌خواستم، چرا آن‌ها از این دانستن پاک طفره می‌رفتند؟ – من حتی پیش رفیقمان سروش گریه کردم. چرا انسان‌ها نمی‌خواستند مرا زیر این سایبان راه بدهند؟ من با خودم حساب می‌کردم که زیر این سایبان ایستادن حق من است، آن‌ها چرا می‌خواستند مرا وادار کنند که این حق مسلم خودم را گدائی بکنم؟ – این فشار که کسی از سنگینی آن آگاه نبود، چیزی نمانده بود که مرا وادارد قبل از آن‌که کینه پاک من کثیف و آلوده شود خودم را تمام کنم… باور کردن این مطلب قدری سنگین است، این را متوجه هستم، امّا اگر بدانید من چقدر می‌خواهم پاک باشم، قبول این سخن از سنگینی خودش می‌کاهد… حالا من از این خطر جسته‌ام.

ناهید من خواهد آمد و تمام محبت مرا از کینه‌های پاکی که دارم جدا خواهد کرد، و خواهد گذاشت مردمی را که دوستان ما دشمن‌وار پرستیده‌اند، من به زلالی قطره اشکی بسرایم. چقدر امید برای زیستن لازم است!

✉️ بخشی از نامه احمد شاملو به مرتضی کیوان

#احمد_شاملو
#شعر_زمان_ما


@Pelicanacademy 🍷