کتابخانه ادبی @ketabkhaneadabi1398 Channel on Telegram

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398


گروه کوچه باغ
https://t.me/+GFNpufrx90A2ODQ0
شما می توانید با جستجو کتاب مورد نیازخود را پیدا کنید
https://t.me/ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی (Persian)

با خوش آمدگویی به کتابخانه ادبی! اینجا یک گروه کوچه باغ است که هدفش ارتقا و ترویج فرهنگ کتابخوانی و ادبیات است. اگر علاقه‌مند به خواندن کتاب‌های مختلف و گسترده هستید، این کانال امکان دسترسی به تنوعی از کتاب‌های مورد نیازتان را برای شما فراهم می‌کند. در این کتابخانه مجازی، شما می‌توانید با جستجو کتاب مورد نیازتان را پیدا کنید و به راحتی به آن دسترسی پیدا کنید. علاوه بر این، این کتابخانه ادبی بستری برای بحث و گفتگو در مورد کتب و ادبیات فراهم کرده است تا دوستان علاقمند به این حوزه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. پس اگر دنبال یک مکان مناسب برای خواندن، یادگیری و اشتراک‌گذاری تجربیات خود در زمینه کتابخوانی و ادبیات هستید، به کتابخانه ادبی بپیوندید و از این فضای فرهنگی پربار لذت ببرید. کلید واژه‌ها: کتاب‌خوانی، ادبیات، کتابخانه مجازی، گروه کوچه باغ

کتابخانه ادبی

21 Nov, 10:25


علوم و فنون ادبی
@aroozgafyie

قرابت و ضرب المثل
@gerabatmanaii

قلمرو زبانی
@zabanfarsiva

ادبیات متوسطه ی دو
@farsiem2

آرایه های ادبی
@ARAIEHAYeadabi

کتابخانه ادبی

21 Nov, 07:00


🌞🍂

مادر آرد ذرت را با آب مخلوط کرد و با آن دو قرص نان درست کرد. هر کدام از نان ها شبیه به یک نیم دایره بودند. مادر آن ها را از هر طرفشان صاف کرد. پدر همیشه می گفت وقتی مادر با دست سطح نان را لمس می کند، دیگر نیازی به شیرین کردن نان ها نیست.


#لورا_اینگلز_وایلدر [ 📓 خانه کوچک ]


@ketabkhaneadabi139

کتابخانه ادبی

21 Nov, 07:00


عشق حقیقی و نان صبح،
هرگز از هم تفکیک پذیر نبوده اند...
اگر عشق را از جریان عادی زندگی جدا کنیم، از نان برشته داغ، چای بهاره ی خوش عطر، قوطی کبریت، دستگیره های گلدار و ماهی تازه؛ عشق همان تخیلات باطل گذرا خواهد بود؛ مستقل از پوست، درد، وام، کوچه ها و بچه ها....

مشکل، زندگی را زندگی می کند.
مشکل، به زندگی معنا می دهد.


شیرینی زندگی از آن جا سرچشمه می گیرد که تو، بر مشکلات غلبه کنی.
بدون این غلبه، زندگی مان خالی خالی است.


#نادر_ابراهیمی [ 📓 یک_عاشقانه_آرام ]


@ketabkhaneadabi139

کتابخانه ادبی

20 Nov, 18:24


تیره‌ترین رنگِ ممکن را بخر، بزرگترین قلم‌مو را بردار و با خطی پهن و پررنگ، زندگی‌ام را به دو قسمت دیروز و امروز تقسیم کن. عصای موسی را بردار و جریان زمان را مثل جریان سیلابی بشکاف. عمق زمان را بخشکان، تنها آن‌وقت است که‌ می‌توانی حال امروزم را بفهمی.


#لیانید_آندری‌_یف [ 📓 یادداشت‌های شیطان ]


@ketabkhaneadabi139

کتابخانه ادبی

20 Nov, 17:23


یک چیز در مورد دخترها خیلی غریب است. اولش که اصلا نیستند همه چیز قدری ثقیل و بغرنج است. ولی بعد که ظاهر می شوند، همه چیز خوشایند می شود. همه چیز به سرعت اتفاق می افتد و فقط چند ثانیه طول می کشد تا اوضاع بهتر شود.

✍🏻
#ارلند_لو [ 📓 اَبَر ابله ]

@ketabkhaneadabi139

کتابخانه ادبی

20 Nov, 16:02



گاهی وقت‌ها به ماهی‌های قرمز غبطه می‌خورم.
ظاهرا دامنه‌ی حافظه‌شان فقط در حد چند ثانیه است.
محال است بتوانند سلسله‌ای از افکار را پی‌گیری کنند.
آن‌ها همه‌چیز را برای اولین بار تجربه می‌کنند.
هر بار و مادامی که از نقص و معلولیتشان بی‌خبر هستند
حتما زندگی برایشان داستان بلند خوب و خوشی است.
یک جشن. شور و هیجان از سحر تا غروب...!

✍🏻
#ارلند_لو [ 📓 اَبَر ابله ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

20 Nov, 16:02


Donyaye Kudaki
Naser Nazar

🎼🤍🍃

ترانه كودكانه
«دنیای کودکی»
آهنگ ساز: ناصر نظر
شاعر: حمید حمزه
خواننده: شهرزاد بهشتیان


«وقتی گل می خندد از شوق
در سینه قلب ما می لرزد
در دنیای ما پاکی پادشاست
قلب گرم ما سرشار از صفاست
آه ای کودکی ای دنیای پاک
ای در قلب ما چون دریا»


@ketabkhaneadabi139

کتابخانه ادبی

20 Nov, 16:02


همه‌ی ما در لحظاتی محزون و گرفته‌ایم. روزهایی که حس پوچی در وجودمان رخنه می‌کند و ما غرق بدبینی و حس طعنه و تمسخر می‌شویم. روزهایی که اعتقادمان را به عشق از دست می‌دهیم. و احساس اینکه در نهایت همه چیز روبه‌راه خواهد بود را نیز کاملاً از دست می‌دهیم.در چنین لحظاتی شنیدن صدای ضعیف و بی‌ثبات کودکی که آوازی دلنشین می‌خواند، نعمت است.

✍🏻
#ارلند_لو [ 📓 اَبَر ابله ]


@ketabkhaneadabi139

کتابخانه ادبی

19 Nov, 18:28


🦋🌟

🄶🄾🄾🄳 🄵🄴🄴🄻🄸🄽🄶
@ketabkhaneadabi1398


معشوق یکی باشد،
عاشق هم در یگانگی یکی باید.
باور کن آفتاب سایه نمی‌شود
باور کن...
در نور تو را دیدم
با تو پا به نور نهادم
شگفتا همه در تاریکی
وادی حیرتم
شبی بلند و عاشقانه بود
با شکوه تمام درخشیدی
و آغوش من پر از نور شد

#عباس_معروفى

کتابخانه ادبی

19 Nov, 17:36


نقاشی کردن، شبیه چیزی را کشیدن، خط موزون و رنگهای مناسب را پهلوی هم گذاشتن، این آن چیزیست که شما می توانید در مدرسه یاد بگیرید. اینها قواعد و اصولی دارد و هر کسی که چند سالی کار کند، یاد می‌گیرد. من هم این کار را بلد بودم. اما آن روز چیزی که از من برنمی‌آمد، خلق عوالم و حالات بود: یعنی یک اثر هنری. شادی‌ای را که در زندگی احساس کرده‌اید، دردی را که چشیده‌اید، اضطرابی را که از ادراک حادثه به شما دست داده، ذلتی را که تاب آورده‌اید، انتظار، شوق، دلهره ترس، وحشت، حسرت، ناکامی، بی‌کسی، اینها را منعکس کردن_ به طوری که تماشاگر نیز همین عواطف را احساس کند_ آموختن این دیگر کار دشواری است و از دست معلم نقاش شما، هرچه هم فریفته رخ زیبایتان باشد، برنمی‌آید.‌

دلم می‌خواست در یک اثر خودم آن شوری که در من است آن اژدهایی که مرا به زشتی و پستی وا می‌دارد، آن درنده‌ای که درون مرا چنگ می‌اندازد، جلوه گر شود. من که کسی را نداشتم. اینها که مرا دوره کرده بودند، اینها با قلب انسانی من سر و کار نداشتند. از بچگی خواهری نداشتم که با او درددل کنم. دختران دوست من از وقتی که خودم را شناختم، به من حسد می‌ورزیدند. مادرم از آن دنیای دیگری بود. کتاب دعا، سر جانماز، تسبیح، قلیان و شاهزاده عبدالعظیم و قم او را در زندگی راضی می‌کرد. خوشش می‌آمد با خاور سلطان و امین‌الحاجیه و خانم عرفان بنشیند، قلیان بکشد و غیبت کند‌ .

پدرم خیلی پیر بود و با وجود قلب مهربانی که داشت، اصلا جوانی نکرده بود. او همه چیز را از نظر خودش خوب و یا بد تشخیص می‌داد، با وجود این می‌کوشید که مخالف میل من رفتار نکند. تنها امیدی که برای من مانده بود همین بود که با نقاشی خودم را مشغول کنم و هر چه بزرگتر می‌ شدم، احساس می‌کردم که این مشغولیت بسیار جدی است. آرزو داشتم با هنر خودم درددل کنم و آنچه را که ناگفتنی‌ است، بیرون بریزم. دلم می‌خواست می‌توانستم به خودم بگویم که چرا هیچ چیز در زندگی مرا خشنود نمی‌کند. دلم می‌خواست به کسی دل می‌باختم، و همه چیز را فدای او می‌کردم. اقلا آرزو داشتم آنچه را که برای شخصیت من نایافتنی است، بتوانم در یک پرده نقاشی بیان کنم. این آن مصیبتی است که گفتنش در چند کلمه سهل و روان است.‌ با یک جمله تمام می‌شود. اما انسان عمری آنرا می‌چشد و این درد هر روز به صورت تازه‌ای درمی‌آید.‌ دلم می خواست یکی از صورت‌های گذرنده را می‌توانستم با رنگ و خطوط زیبا تثبیت کنم.
می‌فهمید وقتی به این حقیقت پی‌بردم چه روزگاری داشتم؟ دیگر از همه چیز مأیوس شدم.

#بزرگ_علوی  [ 📓 چشمهایش ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

19 Nov, 15:10


یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست.
گفت: اسب دارم اما سیاه است.
گفت: مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد؟
گفت: چون نخواهم داد همین‌قدر بهانه بس است.

🖋
#عبید_زاکانی [ 📓 رساله دلگشا ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

19 Nov, 14:45


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

19 Nov, 14:45


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

19 Nov, 14:45


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 18:31


🟠  لیستی از  بهترین کانال های تلگرام ✧ رایگان

👇👇👇👇
https://t.me/addlist/C3P2u8EuEZlkOWY8
https://t.me/addlist/C3P2u8EuEZlkOWY8


🌟برای ورود به کانال‌ها لطفا  کلیک  کنید٪
⬆️⬆️⬆️⬆️

کتابخانه ادبی

21 Oct, 18:31


بیا اینجا هر روز تست زبان بزن ❤️

کتابخانه ادبی

21 Oct, 18:31


شانس کسایی که آنلاینن
لیست تا ساعاتی دیگر حذف می‌شود ...

کتابخانه ادبی

21 Oct, 14:49


Anton P. Cechov - Ein Leben | 1981

🎞 مستند آنتوان چخوف_ یک زندگی | 1981
👤 کارگردان: سهراب شهیدثالث

✔️ زیرنویس فارسی

مروری بر حیات فرهنگی و دوران نویسنده‌ بزرگ روس آنتوان چخوف. شهیدثالث با استفاده از عکس‌ها، اسناد و آلبوم‌های خانوادگی و نامه‌ها و قسمت‌هایی از داستان‌ها و اجرای دو نمایش‌نامه‌ی «ایوانف» و «مرغ دریایی» موفق می‌شود پرتره‌ای خودنگارانه از نویسنده‌ محبوبش بیافریند. در استفاده از آرشیو و اسناد نیز شهیدثالث کماکان به سبک خویشتندار خود وفادار است و تصاویر با وسواس انتخاب‌شده‌ی او با درنگ و طمأنینه‌ بسیار در قاب فیلم قرار می‌گیرند تا به شناخت ما از چخوف و دوران او یاری رسانند.

وی در پاسخ به سوالی در مورد تاثیرپذیری‌اش از داستان‌های چخوف می‌گوید: «فرهنگ من چخوف است. چخوف برای من یک مسأله‌ خصوصی و شخصی است، درست مثل یک داستان عاشقانه.»

تمام فیلم در اماکن واقعی زندگی نویسنده‌ی روس فیلمبرداری شد. ابتدا قرار بود یک بازیگر به جای چخوف باشد اما به لطف عکس‌های فراوانی که از چخوف وجود داشت شهیدثالث به این نتیجه رسید که این خود نویسنده‌ فقید روس اوست که می‌تواند این نقش‌‌ را بازی کند.


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 14:49


🎧 داستان صوتی
📓 نوشدارو پس از مرگ
آنتوان چخوف

🎙بهروز رضوی

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 08:54



🔰 ادبیات_نمایشنامه
📓 نمایشنامه‌های آنتوان چخوف
#آنتوان_چخوف

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 08:54


📖 شرط بندی
🖋نویسنده : آنتون چخوف
🎤گوینده : امیر اردلان داودی
🔁 مترجم : صادق عسگری

خلاصه کتاب: شرط‌بندی اثر آنتون چخوف، ماجرای شرط‌بندی چندین مرد بر سر موضوع اعدام و حبس ابد را روایت می‌کند که سرانجام 15 سال عمر یکی از آن‌ها به تباهی کشیده می‌شود.


🆔 :
@Smokingchannel

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 08:51


نویسنده‌های بزرگ چه توصیه‌هایی برای نویسندگان تازه‌کار دارند؟
 
آنتون چخوف دو توصیه بسیار مشهور برای درام نوشتن دارد. اولی به تفنگ چخوف مشهور است. مبنی بر این‌که «اگر در فصل اول گفته‌اید تفنگی بر دیوار آویخته است، در فصل دوم یا سوم تفنگ قطعاً باید شلیک کرده باشد. اگر بنا نبوده شلیک کند پس بر دیوار هم آویخته نبوده.» و آن یکی دیگر این‌که «نشان بده، نگو». امروز این دو توصیه در هر کلاس داستان‌نویسی، یا فیلم‌نامه‌نویسی، از اولین درس‌هایی است که به نویسندگان تازه‌کار ارائه می‌شود.
 
چخوف و توصیه‌هایش: نشان بده، نگو!

مساله، انتخاب شیوه‌های قدیمی یا جدیدِ نوشتن نیست! نویسنده در هنگام نوشتن به هیچ فرمی فکر نمی‌کند. چرا که کلمات، آزادانه و بدون هیچ قدوبندی از روح او بر روی کاغذ جاری می‌شوند. این را آنتون چخوف می‌گوید. پزشک، داستان‌نویس، طنزنویس و نمایشنامه‌نویس برجسته‌ی روس! با جملات معروف او حتما آشنا هستید. اینکه اگر تفنگی روی دیوار باشد باید حتماً با آن در طول داستان شلیک شود یا همین جمله کوتاهی که عنوان این نوشته هم هست: نشان بده، نگو. چخوف برخلاف رسم رایج دورانش، به کوتاه نوشتن اعتقاد داشت.



@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 08:51


من فکر می کنم بشر باید ایمانی داشته باشد، یا لااقل باید پی ایمان برود. در غیر اینصورت زندگیش تهی خواهد بود، تهی ... چطور می توانید زندگی کنید درحالی که ندانید چرا درناها پرواز می‌کنند، چرا بچه‌ها به دنیا می‌آیند، چرا ستاره‌ها توی آسمان می‌درخشند! ... یا باید بدانید چرا زندگی می‌کنید، یا اینکه ... هیچ چیز اهمیتی ندارد... همه چیز درست مثل علفهای هرزه است ...

#آنتوان_چخوف [ 📓 سه خواهر ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

21 Oct, 08:48


Dance of Life
Farivar Khosravi

🎼🩵🍃


♪آلبوم زیبا و دلنشین "آبی رویا"
اجرای قطعه "رقص زندگی"
با هنرمندی
"فریور خسروی"
و دو نوازی ساز "سنتور و تنبک"



@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

20 Oct, 05:42


اولین گریزگاه‌ام کتاب بود. آه، کتاب! عاشق کتاب بودم.
هر جا می‌رفتم یک کتاب با خودم می‌بردم. توی استخر، پیش پرستار، خانهٔ دوست‌هام؛ وقتی شرایط خوب نبود.
مدام گوشه‌ای را برای کتاب‌خواندن پیدا می‌کردم.
آن‌جا بودم ولی اصلاً آن‌جا نبودم.

از کتاب یاد گرفتم که چطور نامرئی شوم، که چطور توی یک دنیای راحت غیر از این دنیای مادی زندگی کنم.

 
#گلنن_دویل_ملتن [ 📓 جنگجوی عشق ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

20 Oct, 05:42


𝐇𝐀𝐏𝐏𝐘 𝐍𝐄𝐖 𝐃𝐀𝐘 📙🍂

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

20 Oct, 05:42


کتاب‌ها بهترین پادزهر برای باتلاق بطالت و پوچی هستند.

#جورج_اشتاینر
منتقد ادبی ، رمان نویس و فيلسوف آمریکایی_فرانسوی



@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

20 Oct, 05:42


‌نقل قول :

خواندن سرگرمی من است،
تسلی‌بخش من است،
خودکشی کوچک من است.

اگر نتوانم دنیا را تحمل کنم با یک کتاب چنبر می‌زنم،
مثل سفینهٔ کوچکی است که مرا از همه‌چیز دور می‌کند.


#سوزان_سانتاگ | ترجمهٔ فرشیده میربغدادآبادی


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:48


𝐇𝐀𝐏𝐏𝐘 𝐍𝐄𝐖 𝐃𝐀𝐘 🌻🍃

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:48


مهر در همان دمی که تاج بر سرِ شما می گذارد، شما را مصلوب می کند. هم چنان که می پرورانَد، هَرَس می کند.
هم چنان که از قامت شما بالا می رود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب می لرزند نوازش می کند،
به ریشه هاتان که در خاک چنگ انداخته اند فرود می آید و آن ها را تکان می دهد.
شما را مانندِ بافه های جو در بغل می گیرد.
شما را می کوبد تا برهنه کند.
شما را می بیزد تا از خس جدا سازد.
شما را می ساید تا سفید کند.
شما را می وَرزَد تا نرم شوید؛
و آنگاه شما را به آتشِ مقدس خود می سپارد تا نانِ مقدس شوید، بر خوانِ مقدس خداوند.


#جبران‌_خلیل_جبران [ 📓 پیامبر و دیوانه ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:45


@ketabkhaneadabi1398

⬇️⬇️

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:45


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:40


In My Hand
Imazee


لذت بی‌کلام ... 🍂🦋🎧

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:40


پاییزان
سینا جباری
🎼🌻🍂


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

18 Oct, 06:40


🎨🍁🍂🍃
𝐁𝐮𝐬𝐲 𝐀𝐮𝐭𝐮𝐦𝐧

کاج‌های زیادی بلند
زاغ‌های زیادی سیاه
آسمان به اندازه آبی
سنگچین‌ها، تماشا، تجرد
کوچه باغ فرا رفته تا هیچ
ناودان مزین به گنجشک
آفتاب صریح
خاک خوشنود


چشم تا کار می‌کرد
هوشِ پاییز بود
ای عجیبِ قشنگ!


#سهراب_سپهری


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

16 Oct, 18:30


🌌🌗🍂

گذر شب ، این سیاهِ قشنگ بر شما رویاگونه باد 👋

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

16 Oct, 16:02


آنژلراس، فرمانده نظامی در جریان انقلاب فرانسه:

«اگر می‌خواهید بمیرید، اشکالی ندارد. اما دیگران را وادار نکنید که تسلیم مرگ شوند. کار ما نوعی خودکشی است؛ البته از نوع نجیبانه و افتخارآمیزش. به شرط آن که فقط خودتان را بکشید و دیگران را مجبور به خودکشی نکنید. که این کار نامش جنایت است. پس لطفا به فکر عزیزان‌تان هم باشید. اگر فردی در میان شما دختری شیرین‌زبان دارد که با حضورش خانه را خوشبو و دوست‌داشتنی می‌کند، نباید خودش مثل گل پرپر شود. این دخترکان، زیبایی خانه و زندگی شما هستند. آنها پس از مرگ شما گرسنه می‌مانند. نگذارید پس از مرگ شما، این دخترکان پاک، با سینه‌هایی عریان در کنار خیابان بایستند تا برای گذران تیره‌روزی‌شان از تن خود استفاده کنند. شما فداکاری می‌کنید تا ملت را از استبداد نجات دهید ...».

#ویکتور_هوگو [ 📓 بینوایان ]


@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

16 Oct, 15:28


🎼 هزار دستان
🎵موسيقى: مرتضى حنانه

🎧🪕🎻🍃

@ketabkhaneadabi1398

کتابخانه ادبی

16 Oct, 14:39


🎧 قطعۀ ارکسترالِ جشنِ دهقان
🎼 مرتضیٰ حنّانه



👈 حنانه از پایه‌گذاران ارکستر سمفونیک‌های تهران و رادیو ایران بود و از به‌یادماندنی‌‌ترین آثارش می‌توان به ساخت موسیقی سریال‌ هزاردستان و فیلم‌های مهم تاریخ‌ سینمای ایران مثل  باباشمل، جعفرخان از فرنگ برگشته، قلندر، تشریفات و مردی‌که موش ‌شد اشاره کرد.


@ketabkhaneadabi1398