کافه هدایت @sadegh_hedayat Channel on Telegram

کافه هدایت

@sadegh_hedayat


● کافه هدایت ●

فیسبوک :
www.facebook.com/sadegh.hedayat.official/

کافه هدایت (Persian)

با خوش آمد گویی به کافه هدایت! این کانال تلگرامی به نام Sadegh Hedayat تخصص دارد و در آن شما می توانید اطلاعات مفید و جذاب در مورد زندگی و آثار این نویسنده بزرگ ایرانی را پیدا کنید. Sadegh Hedayat یکی از نویسندگان برجسته ادبیات فارسی است که با آثار بی نظیر خود توانسته است تأثیر بسیاری را بر جامعه ایرانی بگذارد. اگر به ادبیات و فرهنگ ایران علاقه مند هستید، حتما این کانال را دنبال کنید. همچنین می توانید از لینک فیسبوک زیر نیز برای دنبال کردن آخرین اخبار و اطلاعیه های مهم استفاده کنید. در کافه هدایت، جای خوش گذرانی و فرهنگ پردازی مناسبی برای علاقه مندان به ادبیات ایرانی فراهم شده است. امیدواریم که این کانال برای شما لحظاتی خوش بگزاراننده باشد.

کافه هدایت

09 Jan, 05:31


کشیش‌ مدت‌هاست که دیگر به خدایش فکر نمی‌کند، درحالی که خادم کلیسا هنوز بر سر ایمان‌اش ایستاده!
آن‌هم به سختی فولاد. جداً آدم حالش به هم می‌خورد.


#سفر_به_انتهای_شب
#لویی_فردینان_سلین


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

08 Jan, 19:44


پدرم حق آب و گل داره. ریشه دوانده، مال خودشه. هان، مال خودش، مال خیلی مهمه! زندگی می‌کنه، یادگار داره... اما هیچی مال من نمی‌تونه باشه، یادگار هم مال من نیست. یادگار مال کسانی است که ملک و علاقه دارند، زندگیشان مایه داشته، از عشقبازی تو مهتاب، از باران بهاری کیف می‌برند، بچگی خودشان را به یاد می‌آرند. اما مهتاب چشمم را می‌زنه و یا بیخوابی به سرم می‌اندازه. یادگار هم از روی دوشهام سر می‌خوره و به زمین می‌افته. یکه و تنها... چه بهتر!

#فردا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

08 Jan, 05:31


نیازی نیست که با فرستادن تلگرام‌های مکرر تو را از خواب بیدار و آشفته سازم. می‌گویند ماجرا به پایان رسید و همه چیز تمام می‌شود.

نخستین بار در سال 1307 بود که صادق خان هدایت جهانی‌ترین نویسنده کشورمان خود را در طی یک خودکشی ناموفق در رودخانه مارن پاریس غرق کرد اما نجات یافت. یعنی نجاتش دادند! همان سال‌ها بود که او در داستان زنده‌ بگور نگاهش نسبت به خودکشی را این‌گونه بیان کرد: "کسی تصمیم به خودکشی نمی‌گیرد، خودکشی با بعضی‌ها هست، در سرنوشت آن‌هاست، نمی‌توانند از آن بگریزند".پس از آن در 29 فروردین 1330 بود که در آپارتمان کوچکش در پاریس، بعد از این‌که درزهای خانه را با پنبه می‌پوشاند شیر گاز را باز می‌گذارد و به گفته خود تن به مرگ سرخوشانه و خلسه‌وار حاصل از خودکشی با گاز می‌دهد. هدایت وقت مُردن بهترین لباس‌هایش را پوشید و پول کفن‌ودفن و خرید قبری در گورستان پرلاشز را هم در پاکتی بالای سرش گذاشت. او با یک سیگار پال‌مال نصفه کشیده در میان انگشتانش که انگار فرصت تمام کردنش را نداشت، با خیال راحت کف آشپزخانه دراز کشید و در خلسه‌ای طولانی ادبیات ایران را از ادامه حیات یک نابغه محروم کرد. 


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

07 Jan, 19:48


اما این چه خدایی‌ست که برای تفریح و از روی عمد، این جهانِ فقر و درد و رنج را می‌آفریند و به عمل خود نیز می‌بالد و می‌گوید: و همانا بسیار نیکو بود.
غیر قابل تحمل است.

#آرتور_شوپنهاور
#جهان_همچون_اراده_و_تصور

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

07 Jan, 05:32


احساس مجرد، یعنی انعکاس ذهنی تأثرات بدنی به خودی خود ارزش ندارد ولیکن به محض اینکه ذهن را عارض می‌گردد از سایر فعالیت‌های روانی احاطه می‌شود و به یاری آنها تفسیر می‌شود مقام ادراک حسی یا معنی جزئی را حاصل می‌کند. این مقدمه احساس است که درباره آن بحث می‌کنیم، انسان دارای امتیاز مخصوص است که باید هر کدام را جداگانه تحقیق کرد در مرحله اول احساس آدمی است که انگیزه بسیاری از چیزهاست.

#ژان_پل_سارتر
#انگیزه_های_روانی


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

06 Jan, 20:44


حتی اگر عشق خریدنی هم بود،
باز هم نمی‌توانستم آن‌ را به دست بیاورم،
چون پول نداشتم!
‌‎
#هانریش_بل

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

06 Jan, 09:34


‏آیا مفهوم زندگی این بود که آدم شاهد رجاله‌بازی یک دسته مادرقحبه بشود؟

#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

06 Jan, 05:32


دیگر از من سوالی نکنید. من دیگر چیزی ندارم که به شما بگویم. تازه هیچ‌چیز هم به شما نگفته‌ام. آنچه درون مرا می‌کاود و می‌خورد هنوز هم گفته نشده. اگر من می‌توانستم آنچه درون مرا می‌سوزاند را بیان کنم، آن‌وقت شاعر می‌شدم، نویسنده، نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم.
این چشم‌ها مال من نیست!

#چشمهایش
#بزرگ_علوی

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

05 Jan, 10:03


پُک زدن به سیگار هیچ معنایی ندارد اِلا نوعی لجاجت با خود و حتی لجاجت در تداومِ نوعی عادت.
عجیب‌ترین خوی آدمی این است که می‌داند فعلی بَد و آسیب‌رسان است، اما آن را انجام می‌دهد و به کرات هم...
هر آدمی، دانسته و ندانسته، به نوعی در لجاجت با خود به سر می‌برد، و هیچ دیگری، ویرانگر‌تر از خودِ آدمی نسبت به خودش نیست!

#محمود_دولت‌آبادی
#سلوک

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

05 Jan, 05:34


در تاریکی دستم را رویِ پستان هایِ آن دختر می مالیدم ، چشم های او خمار می شد ، من هم حالِ غریبی می شدم ، به یادم می آید یک حالت غمناک و گوارایی بود که نمی شود گفت ، از روی لب هایِ تَر و تازه ی او بوسه میزدم ، گونه های او گُل انداخته بود ، یکدیگر را فشار می دادیم ، موضوع فیلم را نفهمیدم ، با دست های او بازی می کردم ، او هم خودش را چسبانیده بود به من ، حالا مثل این است که خواب دیده باشم ، روزِ آخری که از همدیگر جدا شدیم تاکنون نُه روز می شود ، قرار گذاشت فردایِ آن روز بروم او را بیاورم‌ اینجا در اتاقم ، خانهٔ او نزدیک قبرستان مُنپارناس بود ، همان روز رفتم که ‌او را با خودم بیاورم ، آنجا کنج کوچه از واگن زیرزمینی پیاده شدم ، باد سرد می وزید ، هوا ابری و گرفته بود ، نمی دانم چه شد که پشیمان شدم ، نه این که او زشت بود یا از او خوشم نمی آمد ، اما یک قوه ای مرا بازداشت ... نه ... نخواستم دیگر او را ببینم ، می خواستم همه ی دلبستگی هایِ خودم را از زندگی بِبُرم .

#زنده_بگور
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

04 Jan, 09:10


چیزی که پدر و مادرم اصلاٌ تحملش را نداشتند، این بود که من از امیدواری و روحیه ی عالی چیزی کم بیاورم... من یکی حق شکوه و ناله نداشتم، هرگز!...زار زدن و الم شنگه به پا کردن حق انحصاری پدر و مادرم بود... بچه ها چیزی نبودند جز یک دسته لات وحشی نمک نشناس ولنگار!..

#مرگ_قسطی
#لویی_فردینان_سلین 

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

04 Jan, 05:35


با داش آکل، صادق هدایت از آداب و رسوم لوطیگری و جوانمردی ایرانی کیف میکند؛ لوطیها که حامی ضعفا و مظلومین هستند،با اقويا و زورگویان در میافتند،از ریاکاری و سالوس بدورند،آسمان کلاهشان است،و هر کس سه شاهی طلب دارد بیاید یک عباسی بگیرد.
و بعد در طلب آمرزش وحشت میکند از این سقوط انسانی ،از این روحهای سیاه ،از این خرافات کشنده،که زنی بچه های شیرخواره ای را که شوهرش از زن دیگری دارد یکی پس از دیگری میکشد،و زن دیگری ناخواهری خود را برای تصاحب سهم الارثش بقتل میرساند،و مرد دیگری مسافری را برای سرقت پولش میکشد.و همه اینها عقیده دارند که با زیارت و طلب آمرزش از مقدسین،خدا از سر تقصیراتشان میگذرد و صاف میفرستدشان به بهشت!
وحماقت و خودپسندی این دیگری ، که خیال میکند دارد نفسش را میکشد، در حالیکه بعکس دنبال نفس است،و مرشد او نیز در این «نفس کشی»،آدم حريص عياش بيشرفی بیش نیست .
و بعد صادق هدایت خسته میشود از این همه کثافت،عاجز میشود از اینهمه سیاهی،و شروع میکند به قصه گفتن.قصه آب زندگی را میگوید در یک کشور افسانه ای،و "احمد" که انسان واقعی است،که میخواهد انسانها پاک باشند،صاف باشند،آزاد باشند،جوانمرد باشند،خوشبخت باشند و با یک سلسله کارهای قهرمانی و افسانه ای،این هدفها را به مرحله عمل در می آورد .
اما تا وقتی "احمد" موفق نشده و دنیا اینست که هست،کسانی که شباهتی به "احمدک" دارند، کسانی که تصویر "احمد"در ذهنشان نقش بسته است،مثل سگ ولگردی هستند که از دنیای دیگری،از دنیای بهتری،از دنیای انسانی تری آمده اند،و حالا گیر کرده اند در میدان ورامین.
نگاه های دردناک پر التماس آنها را کسی نمی بیند و نمیفهمد.کسی حدس نمیزند که در خاطرات آنها،در رویاهای آنها،دنیایی هست پر از عطوفت،پر از لطافت،پر از نوازش،پر از احترام.

#بحثی_کوتاه_درباره_صادق_هدایت
#رحمت_مصطفوی

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

03 Jan, 19:32


وقتی تو در قلب منی من همه چیز را می‌توانم تحمل کنم.

#نامه_به_میلنا
#فرانتس_کافکا
@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

03 Jan, 05:31


ما از تهِ قلب به مذهبِ لینگُم گرویده ایم و دیگر حَناِی هیچ مذهبی پیشمان رنگی ندارد.جانم برایتان بگوید،اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام و مسجد و کلیسا و کنیسه نبود.مظهرِ پرستشِ ما محسوس و در دسترس همگی است و میانجی لازم ندارد، حتی از تبلیغ هم بی نیاز است.مُشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.چون آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد.

#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

02 Jan, 09:46


ژانویه‌ی ۱۹۳۹ ویتگنشتاین نوشت: «بر زندگی نشسته‌ام مثل سوارکار ناشی بر اسب، این را که همین حالا پایین نمی‌افتم فقط به نجابت اسب مدیونم»
 
@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

02 Jan, 05:33


پدر خيال می‌كرد آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد، تنهاست. نمی دانست كه تنهایی را فقط در شلوغی می‌شود حس كرد!

#عباس_معروفی
#سمفونی_مردگان

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

01 Jan, 19:34


من از بيم شماتت، گريه پنهان در گلو كردم

| شهریار |

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

01 Jan, 19:30


‏«فحش یکی از اصول تعادل آدمیزاد است. اگر فحش نباشد، بله، آدم دق می‌کند. هر زبانی که فحش‌مند است، دق دل مردمش بیشتر است. زبان فارسی اگر هیچ نداشته باشد، فحش آبدار زیاد دارد. ما که سر این ثروت عظیم نشسته‌ایم چرا ولخرجی نکنیم؟»

#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

01 Jan, 05:32


نکبت و خستگی و بیزاری سرتاپایم را گرفته ، دیگر بیش از این ممکن نیست . به همین مناسبت نه حوصلهٔ شکایت و چس ناله دارم و نه می توانم خود را گول بزنم و نه غیرت خودکشی دارم ، فقط یک جور محکومیتِ قِی آلودی است که در محیط گند بی شرمِ مادرقحبه ای باید طی کنم ، همه چیز بن بست است و راه گریزی هم نیست .
زیاد پرت و پلا نوشتم ، سرتان را درد آوردم .
خیلی متأسفم که باعث زحمت شدم .
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید و ما هم این گوشه و کنارها برای خودمان می پلکیم .

#نامه_به_جمال‌زاده
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

31 Dec, 19:33


فلیسه
اشتیاق من برای تو همچون اشکی که فرو نمی‌ریزد به سینه‌ام فشار می‌آورد.

#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

31 Dec, 18:59


ما تمنای ورود به مُلکِ
بهشت را نداریم :
ما انسان شده ایم از این رو زمین را
می خواهیم .....

#نیچه
#چنین_گفت_زرتشت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

31 Dec, 09:31


ما فرزندان انقلاب نبودیم، ما نان بودیم. نان داغی که لقمه‌ی چپ سران حکومت شدیم. تکه‌پاره‌مان کردند و خوردند و پاشیدند.نه، چه می‌گویم؟ انگار که در این خلقت اضافه بودیم.ما را مصرف جامعه‌مان نکردند،ما را اسراف کردند،پخش‌مان کردند که بر سفره‌ی خودمان ننشسته باشیم، که هیچ‌کدام‌مان در ساختن آن مملکت نقش نداشته باشیم. شخصیت و هویت‌مان را به لجن کشیدند که حتی در اروپای مترقی هم نتوانیم مثل بقیه‌ی مردم زندگی کنیم. دلم می‌خواست موهام سیاه نبود، سبیلم سیاه نبود، آرواره‌های بزرگ می‌داشتم، با موهای بور، از یک نژاد برتر که احساس غریبی نکنم، خارجی نباشم و فکر کنم که اینجا هم سرزمین من اس چرا همیشه یک جای زندگی گندیده است، و کاری هم نمی‌شود کرد ؟

#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

31 Dec, 08:30


#محمدرضا_شجریان
#آلبوم_سازخاموش
#اشعار_عطار
#دشتی


چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش

می‌تپد دل در برم می‌سوزدم جان چون کنم



@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

31 Dec, 05:31


حیوان در موسم معینی برای حفظ نسل خود مطابق قانون طبیعت نه از برای لذت و شهوت‌رانی جفت‌گیری می‌کند ولیکن انسان ...؟

#انسان_و_حیوان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©️

کافه هدایت

30 Dec, 05:30


فردا صبح که روز قتل بود من و رضوی و بارنی درشکه گرفتیم و برای دیدن منار جنبان رهسپار شدیم.از درشکه چی که آدم خوشرویی بود پرسیدیم چرا نمی رود عزاداری بکند ، این حکایت را برایمان گفت:
من عزاداری نمی کنم، اماوقتی که می کنم درستش را می کنم . بعضی ها می روند پای روضه همه اش برای پسر یا دخترشان که مرده گریه می کنند.  یا برای اینکه کار و کاسبی شان خوب نمی گردد و یا به نیت اینکه کارشان خوب بشود گریه می کنند!



#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

29 Dec, 10:10


تنها خواهشی که دارم

ننگ بر من باد!
نفرین بر من باد!
اگر از شما چیزی بخواهم
تنها خواهشی که دارم این است که به روسپیان سیاسی نیز
قرص ضد حاملگی بدهید
تا نسل بی‌شرفان افزونی نیابد

#واصف_باختری
شاعر معاصر افغانستان
@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

29 Dec, 05:30


با اینکه ننجون می دانست دود غلیان برایم بد است باز هم در اطاقم غلیان می کشید. اصلن تا غلیان نمی کشید سر دماغ نمی آمد.  از بس که دایه ام از خانه اش از عروس و پسرش برایم حرف زده بود ، مرا هم با کیف های شهوتی خودش شریک کرده بود. چقدر احمقانه است! گاهی بی جهت به فکر زندگی اشخاص خانه ی دایه ام می افتادم. ولی نمی دانم چرا هر جور زندگی و خوشی دیگران دلم را به هم می زد.  به من چه ربطی داشت که فکرم را متوجه زندگی احمق ها و رجاله ها بکنم که سالم بودند، خوب می خوردند، خوب می خوابیدند و خوب جماع می کردند و هرگز ذره ای از دردهای مرا حس نکرده بودند و بال های مرگ هر دقیقه به سر و صورتشان سابیده نشده بود؟

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©️

کافه هدایت

28 Dec, 09:08


میان چهاردیواری که اتاق مرا تشکیل می دهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می شود.
نه اشتباه می کنم مثل یک کنده ی هیزم تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم های دیگر برشته و ذغال شده ولی نه سوخته است و نه تر و تازه مانده.
فقط از دود و دم دیگران خفه شده.

#صادق_هدایت
#بوف_کور
@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

28 Dec, 06:30


«سپیده‌دم است
و پلکْ در ادایِ مرثیه می‌بندم.
و به وقت
که دعا از بازو می‌اُفتد
مرگ می‌زند
یکریز
طالعِ نحسی را.»*

مناجاتِ 130 [ـــِ] لیلی بولانگرِ جوان‌مرگـــــتمام‌شده به 1917؛ چندماه قبل از مرگ‌ِ اندام، در 22سالگی‌.
اجرا:
Conductor: Yan Pascal Tortelier
BBC Philharmonic Orchestra,
CBSO Chorus (City of Birmingham Symphony Chorus)

Mezzo-Soprano: Ann Murray
Tenor: Neil MacKenzie

*شعرِ "سپیده‌دم"[ـــِ] یارمحمد اسدپور - از شماره‌ی سی‌صدوهفتادوششِ مجله‌ی تماشا ( 21 مردادِ 1357)

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

27 Dec, 12:30


با آدمها که هستم، چه خوب باشند و چه بد. تمام احساساتم تعطیل و خسته می شوند، تسلیم می شوم. مودبم. سر تکان می دهم. تظاهر می کنم که می فهمم، چون دوست ندارم کسی را برنجانم. این یکی از ضعف هایم است که بیشترین مشکل را برایم درست کرده. معمولا وقتی سعی می کنم با کسی مهربان باشم روحم چنان پاره پاره می شود که به شکل ماکارونی روحانی در می آید. مهم نیست. کرکره ی مغزم پایین می آید. گوش می کنم. جواب می دهم. و آنها احمق تر از آن اند که بفهمند من آنجا نیستم.

#هالیوود
#چارلز_بوکوفسکی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

07 Dec, 05:30


هدایت کسی بود که رسوم کهنه را شکست
و با شجاعت و دانایی آثار بدیعی بوجود آورد.

#روژه_لسکو

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

06 Dec, 19:31


گاهی سکوت چنان سنگین می‌شود که گویی کره‌ی زمین غیر مسکونی است.



#مالون_می‌میرد
#ساموئل_بکت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

06 Dec, 06:53


آیا ما همگی گنهکارانی محکوم به مرگ نیستیم ؟ما به خاطر زاده شدن کفاره می دهیم ،نخست با زندگی و سپس با مرگ .

#شو_پنهاور

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

06 Dec, 05:30


به راستی چرا زندگانی ظالمانه ی آدمیزاد باید سبب آنقدر درد و زجر دیگران را بیهوده فراهم کند و از هم در شکستن خوشبختی و سرور جنبندگان استفاده ی موهوم بنماید ..؟!
آیا تمدن او ناگزیر است که به خون بی گناهان آلوده بشود ..؟!

هرچه بکارند همان را درو خواهند کرد ؛ انسانی که خون می ریزد تخم "بیدادی" و "ستمگری" می کارد پس در نتیجه ثمره جنگ و کشتار و درد و ویرانی را درو میکند.


#فواید_گیاهخواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

05 Dec, 19:31


با شتاب به طرف تنهايى مى‌روم، همان‌طور كه رودخانه‌ها با شتاب به سوی دريا سرازير مى‌شوند.

#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

05 Dec, 05:30


همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفه‌ی خود می‌دانند، انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارنده‌ی وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است. این آدم‌ها از کنار بیوه‌ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می‌کند رد می‌شوند، از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می‌کنند رد می‌شوند؛ اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می‌کند.

چهره‌هایشان سرخ می‌شود، سینه‌هایشان را بیرون می‌دهند، کلمات خشم آلودی به زبان می‌آورند. میزان خشم شان حیرت انگیز است. نحوه‌ی برخوردشان هراس آور است.

این آدم‌ها نمی‌فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون. آن ها باید خشم‌شان را متوجه خودشان کنند.

زندگی پی
یان مارتل

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

04 Dec, 05:30


صادق هدایت به روایت ناتل خانلری
میرزا قلمدونی که به پوچی رسید
#بخش_پایانی


خانلری در ادامه به فعالیت‌های ادبی صادق هدایت، عادت‌های او در کتاب خواندن و شرح دوستی‌ خود با او می‌پردازد و در نهایت به تحلیل به پوچی رسیدن و ناامیدی این نویسنده مشهور می‌رسد: «هدایت در گیر و دار جریانات سیاسی و مبارزات حاد آن روزی به جناح چپ پیوستگی بیشتر داشت... اما گذشت زمانه و آن سیل بنیان‌کن بی‌ایمانی که ناگهان فرو ریخت، مسیر اندیشه‌ها و زندگانی بسیاری از جوانان را عوض کرد و ناگزیر هدایت که در اولین ردیف این گروه قرار داشت از آن تأثیر در امان نماند... بی‌شبهه برای او دل برکندن از بزرگ علوی و عبدالحسین نوشین مشکل بود، اما مشکل‌تر آن بود که می‌دید آنچه را که چند سالی باور داشته، باز هم پوچ از آب درآمده است. به همین جهت نوعی بی‌ایمانی آمیخته به بدبینی چون نهال سر بر کرده بود...

دگرگونی هدایت آن چنان چشمگیر و تکان دهنده بود که من در نخستین دیدارم واقعا تکان خوردم. هدایت دیگر حوصله گوش کردن حرف معمولی را نداشت. به اندک ناملایمی از کوره در می‌رفت. عصبانی می‌شد. آن مرد محجوب متواضع، ناگهان چنان دگرگون شده بود که با کوچکترین اشاره مخالفی زبان به دشنام و ناسزا می‌گشود. ظرافت و بذله‌گویی و نکته‌سنجی‌اش مبدل به خشونت و هرزه‌گویی و بد دهنی شده بود. به همه کس و همه چیز بدبین بود و گاه که از اندازه می‌گذشت به زمین و زمان بد می‌گفت. دشنام می‌داد و همه چیز را مسخره می‌کرد.»

از نگاه خانلری، صادق هدایت بر اثر نوعی پوچی حاصل از پندار بی‌اثر ماندن دست به خودکشی زده است: «گروهی معتقدند که هدایت در سال‌های آخر به علت ناتوانی در نوشتن دست به انتحار زد و یا شاید بعد از پیام کافکا به قول خودش دیگر حرفی برای گفتن نداشت. این شاید درست باشد، اما همه حقیقت این نیست. او به یک نوع پوچی رسیده بود. پوچی حاصل از نوشتن و بی‌اثر ماندن و هیچ‌گاه گمان نمی‌برد که بعد از مرگش این همه غوغا به پا خیزد.

در روزهای آخر هر که از او می‌پرسید «آیا کار تازه‌ای کرده است یا چیز تازه‌ای نوشته است؟» هدایت جواب می‌داد: «مگه من ماشین تحریرم؟» این جواب به ظاهر ساده، حکایت از یک اندوه نهانی می‌کند. نویسنده کارش نوشتن است و کارش خلق است. وقتی نویسنده‌ای جواب بدهد «مگه من ماشین تحریرم؟» این به این معنی است که من دیگر به آنچه باید بنویسم اعتقاد ندارم. هدایت این اعتقاد را از دست داده بود.»

صادق هدایت ۲۸ بهمن‌ماه ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و ۱۹ فروردین ماه ۱۳۳۰ در پاریس به زندگی خود پایان داد. پیکر این نویسنده مشهور در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

03 Dec, 18:02


عربها تا کنون چیزی تولید نکرده اند اما ثروتمندترین مردم هستند.زیرا آنها دین خود را به جاهلان و نفت خود را به ثروتمندان می فروشند.

#عزیز_نسین

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

03 Dec, 05:30


صادق هدایت به روایت ناتل خانلری
میرزا قلمدونی که به پوچی رسید
#بخش_دوم

صادق هدایت یک میرزا قلمدون به تمام معنی بود. گمان نمی‌برم با تعاریفی که در بالا به دست داده‌ام، افزودن نکته‌ای دیگر ضروری به نظر برسد. مع‌هذا تکرار می‌کنم که اطلاق اصطلاح میرزا قلمدون به ظاهر قیافه صادق هدایت بیشتر از این جهت است که او واقعا از لحاظ شکل ظاهر در چنین ردیفی قرار داشت.

میرزا قلمدون‌ها معمولا محجوب و کم‌رو و مؤدب بودند. با اندک سخن نادرستی سرخ می‌شدند و بردباری و ادب مخصوصی از خود نشان می‌دادند. همچنین در همه چیز و همه کار ظرافتی داشتند که هیچ طبقه‌ای در آن زمان این ظرافت را به کار نمی‌بست. در عصری که فرضا لقمه‌های به اصطلاح کله گربه‌ای متداول بود، میرزا قلمدون بسیار کم غذا می‌خورد، آهسته غذا می‌خورد و پاکیزه غذا می‌خورد.

این تعریف کلی میرزا قلمدون در مورد قیافه و حرکات و رفتار صادق هدایت بیش از حد تصور صادق است. در نخستین نگاه و با اولین برخورد ظاهر قیافه صادق هدایت نشان می‌داد که مردی است از اهل قلم و از خانواده قلم به دست‌ها. ده دقیقه بعد از آنکه آدمی با او به صحبت می‌نشست، به خوبی احساس می‌کرد که این میرزا قلمدون از همه میرزا قلمدون‌های دیگر محجوب‌تر، مؤدب‌تر و ظریف‌تر است. این حجب و کم‌رویی او متأسفانه در سال‌های آخر عمرش دستخوش تاراج اندیشه‌های تلخش شد و صادق هدایت سال‌های آخر، صادق هدایت سال‌های پیش از شهریور ۱۳۲۰ نبود. او در آن سال‌های نخست به اندازه‌ای به اولین دیدار آدمی را فریفته می‌کرد که انسان دلش می‌خواست بنشیند و به این مجسمه ظرافت و نکته‌سنجی نگاه کند و گاه ‌گاه که او سخنی می‌گوید این سخنان را با حظ و قبول تمام بشنود.»

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

02 Dec, 19:46


مصطفی کمال نه در روستاها ،بلکه در شهرها نیز زنانی را دیده بود که وقتی او و همراهانش از آنجاها عبور می نمودند ،روی خود و چشمان خویش را می پوشانیدند .وی اشاره نمود که این عادت ،که به ویژه در گرمای تابستان عذاب اور است ،دست کم تا اندازه ای نتیجه خودخواهی مردانه و وسواس در پاک دامنی می باشد.
او گفت :ولی ،رفقا،زنان ما هم عقل دارن ،به آنها اصول اخلاقی را بیاموزید دست از خود خواهی بردارید‌.
"به آنها اجازه دهید روی خود را به عالم نشان دهند و آن را با چشمان خویش بنگرند هراس به دل راه ندهید."
تحول،ًضروری است آن قدر که اگر لازم باشد ،آماده ایم تا جان های خود را فدایش کنیم .

#آتاتورک
#آندره_مانگو

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

02 Dec, 10:51


ایمان دارم، اما نمی دانم به چی .

#برادران_کارامازوف
#داستا_یوفسکی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

02 Dec, 05:31


صادق هدایت به روایت ناتل خانلری
میرزا قلمدونی که به پوچی رسید
#بخش_اول

مجموعه گفت‌وگوهایی که صدرالدین الهی با پرویز ناتل خانلری درباره صادق هدایت، نیما یوشیج، صادق چوبک و... داشته و از مرداد ۱۳۴۶ در مجله «سپید و سیاه» منتشر کرده، در قالب کتابی به نام «نقد بی‌غش» منتشر شده است.

از خواندنی‌ترین بخش‌های این کتاب گفت‌وگوهایی است که درباره صادق هدایت انجام شده است. هر چند این بخش به صورت «سخنرانی» تنظیم شده، شامل بحث‌های چالشی زیادی درباره این نویسنده است، به ویژه که خانلری از اقوام دور و دوستان نزدیک صادق هدایت بوده و ادعاهای مختلف خود درباره این نویسنده را به خاطرات متعدد مستند کرده است.

پرویز ناتل خانلری در آغاز صحبت‌هایش به بررسی طبقه اجتماعی صادق هدایت می‌پردازد: «پیش از آنکه جامعه‌شناسی امروزی در مملکت ما باب شود و آنچه را که امروز به طور علمی درباره طبقات اجتماعی مردم می‌دانیم به دست بیاوریم، در گذشته ما در جهت مردم‌شناسی اصطلاحات جالبی داشتیم. به خصوص که این اصطلاحات در عصر قاجاریه به دلیل به وجود آمدن طبقات و ادامه یک رژیم دویست ساله طبقاتی که افراد جامعه را کاملا از یکدیگر مجزا می‌کرد و با فاصله نگه می‌داشت، به اندازه‌ای «جا» افتاد و «شکل» گرفت که اصطلاح مربوط به هر طبقه معرف کافی و کاملی بود برای خلقیات و ظواهر افراد آن طبقه. به این ترتیب در عصر قاجار هر طبقه‌ای با اصطلاحی از طبقات دیگر ممتاز می‌شد. مثلا وقتی به یک نفر می‌گفتند «حاجی بازاری» بلافاصله آدمی کوتاه قد با صورتی فربه و سرخ و شکم برآمده و قبای بلند و شالی به روی این قبا به نظر می‌آمد. کلمه حاجی بازاری مترادف با چنین قیافه‌ای بود. همچنین کلمه «لوطی» بلافاصله مردی درشت‌اندام، بلند قامت، ستبرسینه، سبیل برتافته، قمه به کمر، دستمال یزدی به دست، قبای سه چاک در بر و کلاه تخم‌مرغی به سر را مجسم می‌نمود.

در همین زمانه، طبقه‌ای خاص با اصطلاحی مخصوص، از لحاظ شغل و طبقه و نیز قیافه مشخص می‌شدند. ایشان کسانی بودند که کار دفتر و دیوان داشتند و قلم به دست بودند. در اصطلاح آن روزگار به آدمی از این طبقه «میرزا قلمدون» می‌گفتند و اطلاق این اصطلاح، دارای دو جنبه ممتاز و مشخص بود. از یک طرف اصطلاح میرزا قلمدون نشان‌دهنده شغل و حرفه کسی بود که با قلم و قلمدان سر و کار داشت. از سوی دیگر هیکل و قیافه میرزا قلمدون، هیکل و قیافه مخصوصی بود. شاید این اصطلاح در جهت دوم بیشتر از لحاظ شباهت جثه و ظاهر «قلمدان» به میرزا قلمدون‌ها می‌چسبید، زیرا در هر حال میرزا قلمدون آدمی بود بسیار لاغر، کمی بلند و با خطوط قیافه‌ای کاملا ظریف و رفتاری در کمال دقت. آدمی که حتی در تکان دادن دست و پا و گرداندن چشم رعایت جوانب را می‌کرد و احتیاط‌های لازم را به عمل می‌آورد. می‌کوشید که اگر لباسی بر تن می‌کند، این لباس اگر آراسته نیست پاکیزه باشد و جامه اگر از شال کشمیر پرداخته نشده، لااقل از ماهوت چرب قبای حاجی بازاری ممتاز باشد.

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

01 Dec, 19:30


هیچ‌کاری نمی‌توان کرد،
جز انتظار کشیدن برای پایان


#ساموئل_بکت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

01 Dec, 09:28


آیا من از تو درخواست کردم
ای پدید آورنده
تا من را از گِل قالب گیری کنی
تا انسانی بسازی ؟
آیا از تو خواستم
که مرا از تاریکی بیرون آوری؟

#بهشت_گمشده
#جان_میلتون

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

01 Dec, 05:30


توفیق هدایت ابعاد گوناگون کار او را به اشکال بسیط یا مرکب در آثار قصه نویسان جوان تر وارد کرد.
آثار این نویسنده که معلم اول قصه نویسان جدید ما به شمار می‌رود آمیزه ای از یک دید فلسفی و عرفانی بدبین ، طنز انتقادی و اجتماعی تند ، گرایش به پاکی‌های از دست رفته باستان ، و جستجو در فرهنگ ، رسوم و آداب عوام بود.
هدایت نخستین نویسنده ای است که به ساخت بیرونی قصه ، به عنوان یک اهتمام هنری ، توجه داشت ، و کوشید این ساخت را محمل رسالت و بیانگر آرزوهای سر خورده ، محرومیت‌های جسمی و عقده های روانی قرار دهد.
صرف نظر از کوشش های پایه ای نویسندگان حوزه مشروطیت می توانیم هدایت را بار آورنده مکتب رئالیسم در قصه نویسی ایران بدانیم.
در اینجا باید قائل به تفصیل بیشتری شد ، به نظر می رسد که رئالیسم هدایت جا به جا با گرایش های رومانتیک است که کاراکترهای داستان هایش هستند ، یعنی او واقعا روحیه رومانتیک روزگارش را تصویر می کند.


#نویسندگان_پیشرو_ایران
#محمدعلی_سپانلو

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

30 Nov, 06:26


هیوم میگوید:
اگر وجود شر در جهان بر اراده پروردگار باشد در این صورت او خیر خواه نیست .

و اگر وجود شر در جهان بر خلاف اراده پروردگار باشد پس او قادر مطلق نیست .

#جنی_تیچمن
#کاترین_اوانز

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

30 Nov, 05:30


تو دنیا اگر جاهای مخصوصی برای کیف و خوشگذرانی هست، عوضش بدبختی و بیچارگی همه جا پیدا می شه. اون جاهای مخصوص، مال آدم های مخصوصیه. پارسال که چند روز پیشخدمت "کافه گیتی" بودم، مشتری های چاق داشت، پول کار نکرده خرج می کردند. اتومبیل، پارک، زن های خوشگل، مشروب عالی، رختخواب راحت، اطاق گرم، یادگارهای خوب، همه را برای اون ها دستچین کردند. مال اون هاست و هر جا که برند به اون ها چسبیده. اون دنیا هم باز مال اون هاست. چون برای ثواب کردن هم پول لازمه، ما اگر یک روز کار نکنیم، باید سر بی شام زمین بگذاریم. اون ها اگر یک شب تفریح نکنند، دنیا را به هم می زنند.


#فردا
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

29 Nov, 05:30


اگر خدا می‌خواست مورد عشق قرار گیرد باید اول از اجرای قضاوت و عدالت خودداری می‌کرد؛

یک قاضی حتی اگر بخشنده هم باشد، مورد عشق قرار نمی‌گیرد !

#فردریش_نیچه
#حکمت_شادان

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

28 Nov, 18:39


دلم می خواست آنقدر حرف بزند تا تکانی به خودم بدهم،یا چنان بخواباند بیخ گوشم که برق از چشم هایم بپرد،از خواب بپرم ،از این کابوس کنده شوم ،به خودم بیایم و برگردم به همان وضعیت قبلی که هر وقت دلم خواست گریه کنم ،بخندم قدم بزنم ،بنویسم و بگذارم آن کس که دوستم دارد با تنم عشق بورزد......

#تماما_مخصوص
#عباس_معروفی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

28 Nov, 05:30


چرا طیور کوچک در کمال فراغت و آزادی بین پاهای اسب یا گاو گردش می کنند ؟ زیرا که از روی تجربه به آن ها معلوم شده از این حیوانات صدمه نمی بینند ، اما از حضور انسان فرار می نمایند ، چون که می دانند انسان بد ذات ، ظالم و خطرناک است .

#انسان_و_حیوان
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

21 Nov, 11:12


اگر ابلیسی وجود داشته باشد همیشه به خاطر سجده نکردنش به انسان ،براش احترام قائل بودم .
بگذریم اون چیزی که باید بهش سجده می کرد انسان بود،همین که نافرمانی کرد و مثل بقیه کاری رو به اجبار انجام نداد قابل تقدیره.

#مرشد_و_مارگریتا
#میخائیل_بولگاکف

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

21 Nov, 07:30


#خدا_تنهایی_انسان_است

به آسمان پیام فرستادم ،اما جوابی
نمی آمد.
آسمان حتی از نام من بی خبر است .
من هر لحظه از خودم می پرسم که آیا من در چشم خدا چیستم!حالا جوابش را می دانم :
#هیچ چیز............
خدا مرا نمی نبیند ،خدا صدای مرا نمی شنود ،خدا مرا نمی شناسد .

این خلا که بالای سر ماست می بینی؟
این خداست.......
سکوت؛خداست.
نیستی؛خداست.
خدا تنهایی انسان است .

#شیطان_و_خدا
#ژان_پل_سارتر

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

21 Nov, 05:30


همه بازیگر های زبر دستی بوده اند،تنها او گول خورده بود و به ریشش خندیده اند.از سر تا سر زندگیش بیزار شد،از همه چیز و همه کس سر خورده بود . خودش را بی اندازه تنها و بیگانه حس کرد . راه دیگری نداشت .


#گرداب
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

20 Nov, 20:29


وضعیت ما چون شب‌پره‌ای است که در دلِ سیاهیِ شب سرمست و ناهوشیار در حال پرواز است در حالی که سایه‌ی تاریکتر از شبِ خفاش بر فرازِ خویش را نمی‌بیند... و هر آن بلعیده شدن و طعمِ تلخِ خُرد شدن را ناخواسته انتظار می‌کشیم.

#سیاوش

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

20 Nov, 11:57


زمستان فقط فصل پولدارهاست؛
اگر پولدار باشی ،سرما برایت یک شوخی است که می توانی با پالتوی پوست کلکش را بکنی و گرم شوی .تازه بعدش هم بروی اسکی !
اما اگر فقیر باشی،سرما یک بلای آسمانی است که یادت می دهد چه جوری از منظره های پوشیده از برف متنفر باشی !

#نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد.
#اوریانا_فالاچی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

20 Nov, 05:30


اگر می‌توانستم بنویسم کتابی می‌نوشتم درباره بزرگترین لذات و بزرگترین اندوه های بشری...

از کتاب و به مدد کتاب است که آموخته‌ام که آسمان بکلی از عاطفه بی بهره است...

نه آسمان عاطفه دارد و نه انسان اندیشمند...

نه اینکه انسان نخواهد بی عاطفه باشد، ولی وجود عاطفه در او خلاف عقل سلیم است...

#بهومیل_هرابال
#تنهایی_پر_هیاهو


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

19 Nov, 17:07


چه جاهایی در دنیا هست و من در چه منجلابی دست و پا می زنم.

#هشتاد_دو_نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

19 Nov, 05:30


‌ همه تان چوب و چماق میخوایید، مثل فیل که یاد هندسون را میکنه. باید دائماً توی سرتان چماق زد ... مشروطه ... آزادی ... برای اینه که بهتر بشه دزدید - در کوزه بگذارید آبش را بخورید!

#حاجی_آقا
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

18 Nov, 19:31


من هر آنجايم که،
که درد آنجاست
زيرا که من
بر هر دانه ي اشک
مصلوب شده ام


| ولادیمیر مایاکوفسکی |

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

18 Nov, 08:37


احساسات جامعه امروزی در سه چیز خلاصه می شود:
خودپسندی،لذات شهوی و خستگی از زیستن‌.
انسان اگر از آنچه گناه شمرده می شود محروم شود،نمی تواند به حیاتش ادامه دهد،اما می تواند با محروم شدن از چیزهای مقدس زندگی خوبی داشته باشد .

#یاداشتها
#آلبر_کامو

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

18 Nov, 05:31


کارتی را که ملاحظه می‌کنید عکس درِ طویله* است که روزی ۴مرتبه از آن عبور می‌کنم، مگر روزهایی که بعد از ظهرها را به پاریس می‌روم!

۱۸ نوامبر ۱۹۲۷

نامه به #محمود_هدایت
#صادق_هدایت

*محل تحصیل هدایت در بلژیک

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

17 Nov, 05:30


می‌گفتند دیگر به قهقرا نمی‌شود برگشت و درحال ترانزیسیون(انتقال) هستیم و ایرانی باهوش است! هیچ چیز مضحک‌تر از هوش ایرانی نیست، شاید هوشش سُر خورده توی کونش رفته!

#صادق_هدايت
#نامه_به_حسن_شهید_نورایی

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

16 Nov, 18:21


بگذار کسی نداند
که چگونه من به جای نوازش شدن،
بوسیده شدن،
گزیده شده ام !
بگذار هیچ کس نداند،هییچ کس!.

#احمد_شاملو

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

16 Nov, 09:12


ای گرگان بیشه های منزوی و انبوه،ای جانوران درنده جنگلها که پهلوهای لاغر و چسبیده و چشمان درخشان شما گواهی یک زندگانی خشن و سرگردان اما آزاد را می دهد و مطابق قوانین طبیعت زیست می کنید و برای دفاع بجز دندانها و چنگال خودتان چیز دیگری ندارید،شما را آفرین می گویم که غلام و زر خرید یک تمدن درنده ساختگی و پست نمی باشید.

#فواید_گیاه_خواری
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

16 Nov, 05:30


تپش آهسته قلب، لبهای آتشـی و تـن نـرمش را حـس ميكـرد و از روی گونه هايش بوسه ميزد. ولی هنگاميكه از خواب ميپريد، بخودش دشنام ميداد، به زندگی نفرين ميفرستاد..

#داش_آکل
#صادق_هدایت


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

15 Nov, 05:30


نمی‌دانم آزادی‌خواهان چرا بیشتر میل مهاجرت دارند. شاید آزادی اینجا را تامین کرده‌اند حالا به جاهای دیگر می‌پردازند!

#صادق_هدایت
#نامه_به_شهید_نورایی


@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

14 Nov, 08:20


از شیطان پوزش می طلبیم!

از شیطان پوزش می طلبیم ،نباید فراموش می کردیم که ما فقط یک طرف داستان را شنیده ایم ،چرا که تمامی کتابها را خدا نوشته است......!

#ساموئل_باتلر

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

14 Nov, 05:31


شهر سوت و کور بود و همهٔ مردم به درد کری و لالی گرفتار بودند، زجر می‌کشیدند و یکدسته کر و کور و احمقِ پولدار و ارباب دسترنج آنها را می‌خوردند. همه‌جا کشتزار خشخاش بود در آنجا نه کتاب بود نه روزنامه و نه ساز و نه آزادی!

پرنده‌ها از این سرزمین گریخته بودند و یکمُشت مردم کر و لال در هم می‌لولیدند و زیر شلاق و چکمهٔ جلادانِ خودشان جان می‌کندند.

احمدک دلش گرفت، نی‌لبکش را درآورد و یک آواز غم‌انگیز زد. دید همه با تعجب به او نگاه می‌کنند. فقط یک شتر لاغر و مُردنی آمد به سازش گوش داد.


#آب_زندگی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©️

کافه هدایت

13 Nov, 15:25


یکی از مسخره ترین فرمول های روانشناسی جدید این است که
میگویند:علت می خواری معتادان این است که نمی توانند خود را با واقعیات وفق دهند.
و کسی نیست به این ها بگوید:کسی که بتواند خود را با واقعیت ها وفق دهد،یک بی درد الدنگ بیش نیست .

#خداحافظ_گاری_کوپر
#رومن_گاری

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

13 Nov, 08:30


دین از طریق "تقدس" خود و قانون به واسطه ی "ابهت" خود ؛

معمولا میخواهند خود را از نقد معاف کنند.

#ایمانوئل_کانت
#نقد_عقل_محض

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

13 Nov, 05:30


مردم از گرسنگی می مردند و مالشان چاپیده می شد و پشت میله های آهنین، در زندانها می پوسیدند.
گوشواره و النگوی بیوه زنها با کاغذ و مس خریده می شد و به خارجه مسافرت می کرد. کتاب و مجله سانسور می شد، فرهنگ، وسیلهٔ تفریح چند نفر کارچاقکن شده بود.
پیش آهنگی و تربیت بدنی، تأسیس فرهنگستان و پرورش افکار را وسیلهٔ تقریب به پیشگاه قرار دادند. امروز نیز پالانمان عوض شده اما همان قلتشن ها که در هویت و ایرانیت آنها شک است برای ایران سنگ به سینه می زنند و مردم گرسنهٔ چاپیده شده و فقیر را تبلیغ به وطن پرستی کاذب و از خودگذشتگی می نمایند و هرکس با آنها هم آواز نشود تکفیرش می کنند.
این کاملیون ها و آرتیست های وازده که معلوم نیست از کجا آورده اند بیست سال پستی و دورویی را به مردم عملا می آموختند و اکنون می خواهند باز سر مردم افسار زده خر را برانند.
می خواهند به نام گذشتهٔ تاریخی مردم را مشغول و سرگرم بکنند و ضمناً خودشان را سرجمع افتخارات آتیه ملت جا بزنند!
ولی غافل از آنکه چند نفر قلدر و دزد آدمکش افتخار تاریخی برای ملت نیستند. امروز دوره ای نیست که به صرف گذشتهٔ تاریخی خود ببالیم و بدون کار و جدیت، حقوقی برای خودمان قائل بشویم. امروزه وظیفه مان جبران خسارت بیست سال گذشته و باز کردن چشم و گوش ملت و هشیار کردن آنها به حقوق خودشان است.

#صادق_هدایت
#اشک_تمساح

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

12 Nov, 19:31


ای فراموشی ‌کجایی تا به فریادم رسی

باز احوال دل غم‌پرورم آمد به یاد

| بیدل دهلوی |

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

12 Nov, 11:03


خستگی پدرانم در من باقی مانده بود و نوستالژی این گذشته را در خود حس می کردم.

#تاریکخانه
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

12 Nov, 05:31


جنگ که در بگیرد خیلی‌ها مجبورند سرباز بشوند سلاح به دست می‌گیرند و می‌روند جبهه و ناچار می‌شوند سربازهای طرف دیگر را بکشند. هرچه بیشتر بتوانند. هیچ‌کس عین خیالش نیست که دوست داری دیگران را بکشی یا نه، کاری است که ناچاری بکنی وگرنه خودت کشته میشی. جانی واکر با انگشت به سینه‌ ناکاتا اشاره کرد. گفت: "بنگ! تاریخ انسان در یک کلمه."

کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

11 Nov, 15:30


پول روی همه ی
حرام زادگی ها را می پوشاند.

#مرگ_خوش
#آلبر_کامو

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

11 Nov, 10:49


بهشت جای خود را دارد
و من انقدر خسته ام
که دیگر یارای لذت بردن ندارم
حتی در انجا .

#شیطان_و_خدا
#ژان_پل_سارتر
@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

11 Nov, 05:31


شب پاورچین پاورچین می رفت . گویا به اندازه کافی خستگی در کرده بود، صداهای دوردست خفیف به گوش می رسید،شاید یک مرغ یا پرنده رهگذری خواب میدید، شاید گیاها  می روییدند. در این وقت ستاره های رنگ پریده پشت توده های ابر ناپدید می شدند. روی صورتم نفس ملایم صبح را حس میکردم و در همین وقت بانک خروس از دور بلند شد.
آیا با مرده چه می توانستم بکنم؟ با مردهای که تنش شروع به تجزیه شدن کرده بود! اول به خیالم رسید او را در اتاق خودم چال بکنم،بعد فکر کردم او را ببرم بیرون و در چاهی بیاندازم در چاهی که دور آن گلهای نیلوفر کبود روییده باشد اما همه این کارها برای اینکه کسی نبیند چقدر فکر، چقدر زحمت و تردستی لازم داشت!
به‌علاوه نمیخواستم‌که نگاه بیگانه او بیفتد،همه این کارها را می بایست به تنهایی و به دست خودم انجام بدهم من به درک اصلاً زندگی من بعد از او چه فایده ای داشت؟ اما هرگز ،هرگز هیچ‌کس از مردمان معمولی، هیچ کس به غیر از من نمی بایستی که چشمش به مرده او بیفتد.
او آمده بود در اتاق من،جسم سرد و سایه اش را تسلیم من کرده بود برای اینکه کس دیگری او را نبیند،برای اینکه به نگاه بیگانه آلوده نشود.

#بوف_کور
#صادق_هدایت
@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

10 Nov, 16:29


دلم برای خودم می سوزد.
به خاطر سرما ،به خاطر همه چیز.....

#یاداشت‌ها
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

10 Nov, 05:30


در اشعار ناصرخسرو خواند:

تو داری اژدهائی بر سر گنج،
بکُش این اژدها، فارغ شو از رنج،
و گر قوتش دهی بد زَهره باشی
ز گنج بیکران بی‌بهره باشی!

همه‌ی این ابیات تهدید آمیز پُر از بیم و امید که برای کشتن نفس قلم فرسائی شده بود، جای شک و تردید برای میرزا حسینعلی باقی نگذاشت که اولین قدم در راه سلوک کشتن نفس بهیمی و اهریمنی است که انسان را از رسیدن بمطلوب باز میدارد. میرزا حسینعلی میخواست در آن واحد هم بطریق اهل نظر و استدلال و هم بطریق اهل ریاضت و مجاهده نفس خود را تزکیه کند. تقریبا یک هفته ازین بین گذشت، چیزیکه مایهٔ دلسردی و ناامیدی او میشد شک و تردید بود ، بخصوص پس از دقیق شدن در بعضی اشعار مانند این شعر حافظ :

حدیث از مُطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را .

و یا :

هروقت خوش که دست دهد مُغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست .

اگرچه میرزاحسینعلی میدانست که کلمات می، ساقی، خرابات، پیرمغان و غیره از کنایات و اصطلاح عرفا است ، ولی باوجود این تعبیر بعضی از رباعیات #خیام برایش خیلی دشوار بود و فکر او را مغشوش میکرد:

کَس خُلد و جحیم را ندیدست ای دل
گوئی که از آن جهان رسیدست ای دل؟
امید و هراس ما بچیزی است کزان :
جز نام و نشانه نه پدیدست ای دل .

و یا این رباعی :

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با لاله رخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی ، چو هستی خوش باش .

این استادان دعوت بخوشی میکردند ، در صورتیکه او از ابتدای جوانی همهٔ خوشی ها را بخودش حرام کرده بود و همین افکار یک افسوس تلخ از زندگی گذشته اش در او تولید کرد. این زندگی که در آن آنقدر گذشت کرده بود، بخودش سخت گذرانیده بود، و حالا روزهای او بطرز دردناکی صرف جستجوی فکر موهوم میشد! دوازده سال بود که بخودش رنج و مشقت میداد، از کیف، از خوشی جوانی بی بهره مانده بود و اکنون هم دستش خالی بود. این شک و تردید همه‌ی این افکار را بشکل سایه‌های مهیبی درآورده بود که او را دنبال میکردند.

#مردی_که_نفسش_را_کشت
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

09 Nov, 10:23


روزها می آیند و می روند،نه حقی داریم که از کسی باز خواست کنیم نه میهنی که به گذشته و آینده آن علاقمند باشیم .
نه آینده ای که برای بهبودی آن بکوشیم و نه زال و زاتوالی که در تامین آینده آن تلاشی بکنیم و دماغ و دلی به کاری سر خودمان را گرم بکنیم .
بدتر از دوزخ سارتر همه چیز بی طرفانه می گذرد با جارو جنجال و سر و صدا .ما هم روزی چند چروک بیشتر،چند ناخوشی تازه ،چند موی سفید برای فردای خودمان ذخیره میکنیم .
از زندگی حیوانی و نباتی هم گذشته به حالت سنگ افتاده ایم .
اینهم یکجورش است :گیتی است ،کی پذیرد همواری ؟؟

#هشتاد_و_دو_نامه_به_شهید_نورایی
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

09 Nov, 05:30


...آدمیزاد جهان کین است. ما مختصر همه جانورانیم. همه احساسات آنها در ما هست و بعضی از آنها در ما غلبه دارد. باید آنرا کشت.

#گجسته_دژ
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

08 Nov, 11:00


باور کردنی نیست اما باید بروم،بیهوده است
زندگانیم وا زده شده،بیخود،بی مصرف،بایدهر چه زودتر کلک را کند و رفت
ایندفعه شوخی نیست هر چه فکر میکنم هیچ چیز مرا به زندگی وابستگی نمی دهد ‌.
هیچ چیز و هیچ کس

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

08 Nov, 05:30


از صبح زود ابرها جابجا ميشدند و باد موذي سردي ميوزيد.
پايين درختها پر از برگ مرده بود ، برگهاي نيمه جاني كه فاصله بفاصله در هوا چرخ ميزدند بزمين ميافتادند.
يكدسته كلاغ با همهمه و جنجال بسوي مقصد نامعلومي مي رفت .
خانه هاي دهاتي از دور مثل قوطي كبريت كه رويهم چيده باشند با پنجره هاي سياه و بدون در دمدمي و موقت بنظر ميامدند.

#لاله
#صادق_هدايت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

07 Nov, 15:09


در شگفتم هستم که چرا زنده ام؟
چرا نفس میکشم؟ چرا گرسنه ام می شود؟
چرا می خورم؟
چرا راه می روم؟چرا اینجا هستم ؟
این مردمی که میبینم کی هستند و از من چه می خواهند؟

#زنده_بگور
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

07 Nov, 05:30


این مردمی که می‌بینید یک گله گوسفند هستند که نه فکر دارند و نه جرئت تلاش، بقدری در زیر فشار فکر عرب مسموم شده‌اند که از هستی خودشان بیگانه‌اند.

#مازیار
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

06 Nov, 07:23


وقتی مسیح روی صلیب به میخ کشیده شد و همان جا با دردش رها شد،با همه وجودش فریاد کشید
"خدایا،خدای من،چرا رهایم کردی؟ و
با صدای بلند گریه می کرد،فکر میکرد پدر آسمانیش اون را رها کرده.
باور کرد هر موعظه ای که تا الان کرده دروغی بیش نبوده،یعنی چند لحظه قبل از مرگ ،دچار شک عمیقی شده بود.
این باید وحشتناکترین رنج زندگیش باشه.سکوت خدا.

#اینگمار_برگمان
#اندیشه

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

06 Nov, 05:30


چه می‌گويی درباره کسانی که هنگاميکه زمام امور دولت را به دست دارند،
رجز می‌خوانند و هر روز ادعا می‌کنند که جامعه و دولت را بهتر ساخته اند، ولی همين که از کار افتادند ناله و شکايت می‌آغازند و از وضع جامعه دولت چنان بدگويی می‌کنند که بدتر از آن در تصور نمی‌گنجد!!

"آيا اين سياستمداران در نظر تو بهتر از آن فرومايگان‌اند"؟

#رساله_گرگياس
#افلاطون

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

05 Nov, 19:31


برای من بی تابی، تنها یک راه پشت سر گذاشتن زمان به هنگام انتظار است.

#فرانتس_کافکا
#نامه‌به‌فلیسه

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

05 Nov, 15:07


نجس هستم ،این را خودم میدانم !برای اینکه محتاجم .
ادم محتاج نجس است .
آدم پاک و مطهر فقط آن کسی که قدرت دارد؛قدرت.
آدم دولتمند و قدرتمند ،اگر سینه اش پر از نکبت هم باشد،باز جلوه اش پاک است.
تجربه دارم از این حرفم .
تجربه دارم از این مردم .
ته و بالایشان را شناخته ام ؛من!

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

05 Nov, 05:30


ساکت، آرام، خونسرد...
آقای مقدم که صورت هدایت را پس از مرگ دیده بود گفته است: "پس از دیدن چهره هدایت در تابوت، تصور تلخی که از مرگ داشتم تغییر کرد. خیلی آرام بود، به نظرم آمد که در این آرامش خیلی حرفها دارد."


نقاشی اثر #جواد_علیزاده

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

04 Nov, 19:30


دیگر نمی‌توانم خیلی خوب خودم را احساس کنم.
از بس‌ که فراموش شده‌ام.

#تهوع
#ژان_پل_سارتر

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

04 Nov, 11:17


تنها که می ماند ،سخت افسرده بود و می خواست کسی را صدا کند که تا هم دمش باشد اما از بیش می دانست که با دیگران حالش از این که بود بدتر می شد...

ایوان ایلیچ در بستر مرگ به خاطر درماندگی و تنهایی جانکاهش و بی رحمی انسان و بی رحمی خدا و غیبت خدا
میگریست.....

#مرگ_ایوان_ایلیچ
#لئو_تولستوی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

04 Nov, 05:30


آدمیان از هیچ چیز روی زمین به اندازه تفکر نمیترسند،
بیشتر از نابودی- بیشتر از مرگ...
تفکر ویرانگر و طغیانگراست،
مهیب و هولناک است،
تفکر نسبت به تعصبات،
نهادهای جا افتاده و عادتهای اسایش بخش،
بیرحم است.
تفکر به قعر جهنم سرک میکشد و نمیهراسد.
تفکر،عظیم و چابک است،
نور جهان است و شکوه بشر!!!

#راسل
#اندیشه_وخرد

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

03 Nov, 19:31


جستجو در پی خودم به پایان رسیده.
من در عمقِ جهان مدفون شده‌ام.

#ساموئل_بکت
#مالون_می‌میرد

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

03 Nov, 14:48


خیلی خسته ام،
باید کمی استراحت کنم و بخوابم،و گر نه به کلی داغان می شوم .
زنده بودن چه مشقتی دارد !
بر پا کردن یک ستون یادمان قدرت کمتری می برد.
#یاداشتها
#فرانتس_کافکا

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

03 Nov, 10:11


هیچ کس از آقا زاده ها و محفل نشین ها صبح‌ با این فکر رنج آور از خواب پا نمی شود که شب چه بخورم؟
همه شان هم لاف درستکاری می زنند .عضو هیئت منصفه هم که بشوند با سربلندی رای به محکومیت آدمی می دهند که یک قاشق نقره دزدیده چون از فقر و گرسنگی ویران بوده......
اما اگر بحث دربار و از دست دادن یا به دست آوردن منصب یا سمت وزارتی مطرح باشد همین ادم های شریف محفل نشین و آقازاده درست همان جنایت هایی
را می کنند که ضرورت نان شب همان محکومان فقیر را به ارتکاب آنها وا داشته البته در مقیاس وسیع تر و وحشتناکتر .....

#سرخ‌و‌سیاه
#استاندال

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

03 Nov, 05:31


ولی چیزی که باید از آن جلوگیری بشود خطر تریاک، الکل و ناخوشی است.
نفوذ زیاد روحانیون مانع از پیشرفت جوانان شده و مردم را به غم و غصه و سوگواری واداشته بود.
تاچندسال پیش آواز مردم نوحه بوده و در مجلس عروسی آخوند ها مردم را وادار می کرده اند که روضه بخوانند.
از طرف دیگر ظلم ظل‌السلطان، خونخواری و تجاوزاتی که به مردم میکرده قوای روحی آنها را کشته و نتیجه آن تریاک ، الکل و سفلیس شده است‌.

#اصفهان_نصف_جهان
#صادق_هدایت

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

02 Nov, 18:25


در نبرد بین خدا و شیطان برای بشر به طور مساوی به اتمام رسیده است،
بدین صورت که ظاهر انسان را خدا تزئین و باطن او را شیطان تسخیر نموده است....

#آرتور_شو_پنهاور

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

02 Nov, 06:31


ما زنده هایی هستیم که زندگی نمی کنیم
و مرده هایی که خاکمون نکردن .

#خاطرات_خانه_مرگان
#فئودر_داستا_یوفسکی

@Sadegh_Hedayat

کافه هدایت

02 Nov, 05:31


وقتی هدایت افسانه آفرینش را به من هدیه میداد خواهش کردم که طبق معمول روی صفحه اول آن چیزی بنویسد و امضا بکند.
او نوشت : هر کس قلم دارد بگذارند لای کفنش.
غمگین شدم ، اعتراض کردم : ولیکن چیز دیگر بنویسید و او هم همین جمله مرا اضافه کرد!

#آشنایی_با_صادق_هدایت
#مصطفی_فرزانه

@Sadegh_Hedayat©

کافه هدایت

01 Nov, 05:30


راستی وقاحت و مادرقحبگی در این ملک تا کجا می رود؟! چه سرزمین لعنتی پست گندیده ای و چه موجودات پست جهنمی بدجنسی دارد!
حس می کنم تمام زندگی ام را توپ بازی در دست جنده‌ها و مادرقحبه‌ها بوده‌ام. دیگر نه تنها هیچگونه حس همدردی برای این موجودات ندارم بلکه حس می‌کنم که با آن ها کوچکترین سنخیت و جنسیت هم نمی‌توانم داشته باشم.

#صادق_هدایت
#از_میان_نامه_ها_به_نورائی

@Sadegh_Hedayat©