رضا یعقوبی @rezayaghoubipublic Channel on Telegram

رضا یعقوبی

@rezayaghoubipublic


رضا یعقوبی


اینستاگرام رسمی:

instagram.com/reza.yaghoubi.official

وب سایت:

rezayaghoubi.ir

رضا یعقوبی (Persian)

رضا یعقوبی یک کانال تلگرامی است که به معرفی محتوای فعالیت های هنری، فیلم ها، عکس ها و دیگر مطالب مرتبط با هنرمند محبوب ایرانی، رضا یعقوبی، می‌پردازد. در این کانال شما می‌توانید به آخرین اخبار، رویدادها و پست‌های جذاب و جدید این هنرمند دسترسی پیدا کنید. اگر طرفدار و هوادار اثرهای رضا یعقوبی هستید، این کانال یک فرصت عالی برای شما است تا به روز بانگ شوید و از زندگی و هنر این هنرمند استاد لذت ببرید. برای اطلاعات بیشتر و دنبال کردن رضا یعقوبی، می‌توانید از اینستاگرام رسمی او با آدرس instagram.com/reza.yaghoubi.official و وب سایت rezayaghoubi.ir نیز استفاده کنید.

رضا یعقوبی

21 Nov, 17:44


کنش‌های فردی تا کنون در جامعه‌ی ما رواج نداشته و بیشتر حرکت‌ها جمعی بوده (شاید بیشتر به این علت که کنش جمعی مقداری ایمن‌تر است) اما کنش فردی ابتکار مهمی است که اهداف خودش را دارد. این شکل از کنش‌گری که با آسیب زدن به خود یا خودکشی یا برهنه شدن یا خود را در معرض کشته شدن و بازداشت قرار دادن است در کشورهای دیگر مخصوصا زمانی که زنان در انگلستان برای حق رای مبارزه می‌کردند رواج داشت. مثلا کاری می‌کردند که هر طور شده بازداشت شوند یا حتی خودشان را به ریل می‌بستند. دلیل این کار "جلب توجه" عموم به جریان داشتن مبارزات با اصلا وجود آرمان‌هایی برای مبارزه بود تا آن مبارزه از حلقه‌های بسته‌ی کنش‌گران فراتر برود و باعث ایجاد "تمرکز" عموم روی مبارزات و آرمان‌هایش شود. این شکل از کنش‌گری هدفش این نیست که دیگران را به آن کارها دعوت کند، هدفش جلب حواس‌ها و توجه‌ها به مبارزات است. یعنی دقیقا برخلاف آنچه گفته می‌شود که این کارها برای پرت کردن حواس‌ها است، دقیقا دلیلش ایجاد تمرکز و تداوم است. هرچقدر همبستگی و انسجام بیشتری ایجاد شود و نیروهای بیشتری فعال شود، این شکل از کنش‌گری که با خودتخریبی همراه است کمتر می‌شود. کنش آهو دریایی، کیانوش سنجری، و حسین رونقی در یک راستا و به دنبال یک هدف بودند. از آنجا که در این حالت شیوه‌ی انجام کنش‌ها رادیکال است، موجی از حیرت و تعجب و تئوری توطئه ایجاد می‌کند که فرصت‌طلبان و فریبکاران و لشکر سایبری سعی می‌کنند آن را جهت بدهند و خنثی کنند. محکوم کردن این کنش‌ها به معنای عدم توجه و درک نکردن فلسفه و چرایی آن‌هاست. کنش‌گر برای تایید گرفتن یا پرسیدن نظر ما این کار را نمی‌کند، او چنین کاری از ما یا جامعه نخواسته که منتظر تایید یا محکوم کردن کنش باشد. هدف او چیزی است که در بالا گفتیم.

@rezayaghoubipublic

رضا یعقوبی

20 Nov, 17:37


۳۵٪ تخفیف
برای تمامی دوره‌ها و درس‌گفتارهای تعمق به مناسبت روز جهانی فلسفه
به مدت یک هفته، از چهارشنبه، ۳۰ آبان تا ۷ آذر ماه

برای کسب اطلاعات بیش‌تر دربارۀ کلاس‌ها کلیک کنید.
ثبت‌نام: @TaamoqSupport
Taamoq | تَعَمُّق

رضا یعقوبی

15 Nov, 19:19


تغییرات بزرگ صرفاً معلول اندیشه‌ها نیستند؛ اما بدون اندیشه‌ها هم عملی نمی‌شوند. اگر یخبندان عرف باید شکسته شود یا زنجیرهای اقتدار گسسته شود، باید انسان‌ها به شور آیند؛ اما شور به خودی خود کور و جهانش آشفته است. انسان‌ها برای موثر بودن باید متحد عمل کنند و برای متحد عمل کردن باید فهم و هدفی مشترک داشته باشند.

لئونارد هابهاوس، از کتاب "لیبرالیسم"، ترجمه رضا یعقوبی، نشر مدام، ص۳۶.

رضا یعقوبی

15 Nov, 18:59


ناامیدی هم می‌تواند به عنوان یک نیروی برانگیزاننده و قوی عمل کند اما به شرطی که تسلیمش نشویم!

@rezayaghoubipubic

رضا یعقوبی

10 Nov, 17:03


نفی اراده و اختیار انسان، به بردگی کشاندن او که سلب حقوق اولیه و انسانی اوست، اجبار کردن او در عرصه‌های مختلف زندگی و حیات اجتماعی که محل نبوغ، ابتکار، تفاوت، تنوع، ذوق، انتخاب، آفرینش و در یک کلمه، فردیت است، فرقی با انکار موجودیت و هستی انسان ندارد. "عصیان" زمانی معنا پیدا می‌کند که عناصر ارادی و اختیاری فرد، تحت سلطه‌ی اجباری بیرونی قرار گرفته باشند و شکستن آن سلطه با خطر همراه باشد‌. فرد عاصی کسی است که اراده‌اش علیه اجبار طغیان کرده و هیچ اهمیتی به پیامد این کار نمی‌دهد. زنجیرهای اسارت و بردگی همیشه مرئی و دیدنی نیستند. در حکومت خودکامه برخی زنجیرها به واسطه‌ی عادت و رسوم، ناپیدا و نادیدنی‌اند. یعنی جایی که سرکوب نیازی به عامل بیرونی ندارد و درونی شده است. وجود قهرمان‌هایی که به مردم نشان دهند که بسیاری از زنجیرهایشان ناشی از ترس‌ها و عادات خودشان است، ضروری است. وقتی اراده‌ی انسان از دل این عصیان‌ها آشکار می‌شود، به افراد حس بودن و وجود داشتن می‌دهد. انسان از طریق عاملیت و انتخاب آزاد است که به احساس موجودیت و بودن دست پیدا می‌کند. هر کسی که با خودکامگی و اجبار مبارزه می‌کند به یک معنا به دنبال اثبات هستی خود و غلبه بر پوچی و بیهودگی‌هایی است که در اثر سرکوب اراده‌ و اختیارش بر روح او حاکم شده‌اند.
کسی که می‌خواهد بر این عصیان سرپوش بگذارد و به بهانه‌ی اختلال روانی آن را محکوم می‌کند، در حال وصله‌پینه کردن آن زنجیرهای نامرئی ترس و عادت است وگرنه همه‌گیری عصیان به معنای مرگ سلطه و سرکوب است. زیر سوال بردن اراده و آگاهی شخص به معنای نفی عاملیت او است. بیایید فرض کنیم تمام ماجرا ناشی از اختلال روانی باشد. اگر مسئله‌ی اجبار و سرکوب وجود نداشت و جامعه آزاد بود و پوشش اصلا مسئله نبود چه دلیلی داشت که نیمه‌برهنه شدن به این سطح از وایرال و فراگیری برسد که تبدیل به محور مباحث افکار عمومی شود؟ آیا برهنه شدن کسی که دیوانه است در جامعه‌های آزاد هم تبدیل به کاری حیرت‌آور و کانون بحث روز می‌شود؟ پس این خود گواه بزرگ‌تری بر اهمیت عصیان و مبارزه است. دیگر اینکه اگر این یک اختلال است چرا بعد از نزدیک به پنجاه سال در هیچ دانشگاه و هیچ مکان عمومی خاصی چنین موردی دیده نشد؟ پنجاه سال زمانی کافی برای پیش آمدن موارد مشابه چنین اختلالی نیست؟ تنها گذاشتن آهو دریایی با توسل به این دلیل‌تراشی‌ها باعث می‌شود به شخص او یا خانواده‌اش تلقین کنند که مردم دیگر حامی او نیستند و تسلیم فشارها برای اعتراف اجباری شود. صدایش باشیم.
آهو دریایی را آزاد کنید.

@rezayaghoubipublic

رضا یعقوبی

07 Nov, 16:29


هرچه مشورت، تفکر و ذهن نقاد در روال امور عمومی نقش بیش‌تری داشته باشند، مردم بیش‌تر دموکرات هستند، برعکس هرچه در ملتی ناآگاهی، عادات ناشناخته، احساسات تاریک و در یک کلمه تعصبات آزموده‌نشده برتری داشته باشند آن مردم کم‌تر دموکرات هستند.
...
همان‌طور که اوضاع محیط اجتماعی، پیشرفت دموکراسی را ایجاب می‌کند، همان‌طور هم اندیشه‌های اخلاقی ما آن‌ها را ایجاب می‌کند. دموکراسی درواقع، هماهنگ‌ترین نظام سیاسی با فهم امروز ما از فرد است.
...
ما نمی‌توانیم کاری کنیم که قوانین اشیاء چیز دیگری بشوند؛ ما با تفکر درباره‌ی آن‌ها، خود را از آن‌ها می‌رهانیم؛ یعنی از طریق فکر، آن‌ها را از آنِ خود می‌کنیم. این است آن‌چه موجب برتری اخلاقی دموکراسی است. چون دموکراسی نظام متفکر است، به شهروندان اجازه می‌دهد که قوانین کشورشان را با هوشیاری بیش‌تر، با انفعال کم‌تر بپذیرند. چون میان آنان و دولت ارتباطات وجود دارد، دولت دیگر برای افراد چون قدرتی بیرونی نیست که بر آن‌ها تأثیری کاملاً مکانیکی بگذارد. به یمن مبادلات پیوسته که میان شهروندان و دولت برقرار است، حیات دولت وابسته به زندگی آنان است، همان‌طور که زندگی آنان به زندگی دولت وابسته است.

متن: درس‌های جامعه‌شناسی، امیل دورکِم، ترجمه‌ی سیدجمال‌الدین موسوی، نشر نی

#دورکیم

@volupte

رضا یعقوبی

06 Nov, 17:55


شجاعت، راز آزادی و آزادی، راز خوشبختی است.

جان دیویی

از کتاب "لیبرالیسم و عمل اجتماعی"

رضا یعقوبی

06 Nov, 16:17


ما در طول دهه‌های گذشته، زیستن در دایره‌ی دروغ را تا مغز استخوان تجربه کرده‌ایم. همه‌ی ما روزهایی را به یاد داریم که هر مرد بدون ریشی و هر زن مانتویی بی‌چادری توبیخ می‌شد و روزهایی که "کاست غیرمجاز" داشتن و گوش دادن باعث جریمه و توقیف می‌شد و سر گردنه‌ها کاست‌های داخل داشبورد ماشین‌ها جمع‌آوری می‌شد و هر کسی نمی‌توانست بیرون از خانه صدای هایده و دیگران را گوش کند. همه می‌دانیم که آن ریش گذاشتن‌ها و چادر پوشیدن‌ها و نمایش مومن بودن از طرف اکثریت "دروغ" بود و هیچ اعتقاد محکمی به آن‌ها وجود نداشت. این همان سطحی است که استبداد برای بقای خودش "دروغ" را در جامعه گسترش می‌دهد و به قول چسواو میوش (مبارز لهستانی) مردم رفته‌رفته تبدیل به عده‌ای بازیگر حرفه‌ای می‌شوند. نه ما که در دل این زندگی‌های دروغین بار آمده‌‌ایم معنای زندگی صادقانه را درک می‌کنیم (همیشه احساس می‌کنیم زندگی با زیرکی و فریب پیش می‌رود و صداقت خیال‌پردازی است) نه شهروندان کشورهای آزاد درک می‌کنند که عمری با دروغ و در دروغ زیستن دقیقا چه شکلی است و چطور ممکن است. اما زیستن در قالب یک بازیگر حرفه‌ای که همیشه قرار است نقش ثابتی را بازی کند آسان نیست چون زندگی چیزی یکنواخت و تکراری نیست. "فرد" ابتکاری دارد، خلاقیتی که می‌خواهد شکوفا شود اما قانونی استبدادی مانع آن شده (مثل صدای زنان)، فرد نیازی دارد به شیوه و سبک خودش زندگی کند اما استبداد مانعش شده و ارزش‌های دیگری را از او می‌خواهد. زندگی زیر لایه‌های دروغ تداوم پیدا می‌کند، یعنی در آن سطحی که هاول نامش را مرحله‌ی "پیشا سیاسی" نامیده است. مرحله‌ای که ناگهان به سطح سیاسی می‌رسد و دیگر چیزی جلودارش نیست. مثل ویدا موحد که دیگر نمی‌توانست زندگی در دروغ را تحمل کند و وقتی در حریم‌های دیگر نه باوری به حجاب دارد و نه رعایتش می‌کند، تصمیم گرفت در میان عموم هم زندگی در دایره‌ی حقیقت را انتخاب کند. دختر علوم و تحقیقات هم همین راه را رفت. او می‌خواست به فردیت و حقیقتِ چیزی که هست پشت نکند و "بازیگر" نباشد، وقتی نیروهای رژیم حمله کرده و لباسش را پاره کردند تصمیم گرفت فریاد بزند که پادشاه لخت است: او با عریان شدن به همه اعلام کرد که دیگر در این نمایش، در این دروغ بازی نمی‌کند و دیگران هم وفاداریشان دروغین و نمایشی است. وقتی به همه نشان داد که در حال بازی کردن یک نمایش‌اند و تقریبا هیچ‌یک از آدم‌های اطرافش همانی نیستند که در واقع هستند، خطر بزرگی برای بازیگردان و برخی بازیگران ایجاد کرد. تمام بازی را به هم ریخت. پس چاره‌ای نبود که با دیوانه اعلام کردن او به دیگران بگویند که این دروغ، این بازی، یک واقعیت است و نمایش ادامه دارد. کسانی که دروغ را باور کرده‌اند و در نقش خود غرق شده‌اند حیرت‌زده و دستپاچه داخل کامنتها و دایرکتها سرگردانند و نمی‌خواهند واقعیت را باور کنند. یک بار می‌نویسند این پروژه و توطئه است، یک بار می‌نویسند او در حالتی "غیرعادی" و عصبی بوده و نباید تصاویرش را پخش کنید. در حالی که دختر علوم و تحقیقات در "عادی‌ترین" حالت خود بود و اتفاقا با کنش دلیرانه و شهامتش نشان داد که آنچه هست نمایشی دروغین و "غیرعادی" است و با زور کسانی اجرا می‌شود که با "جنون قدرت و خودکامگی" جامعه را در اضمحلال اخلاقی فرو برده‌اند. او صدای وجدان جامعه بود، صدای همان اخلاق انسان‌گرا و زندگی‌محوری که از زور و اجبار و دروغ و بازیگری خسته شده است و می‌خواهد در آزادی و حقیقت زندگی کند.
دختر علوم و تحقیقات را آزاد کنید!

@rezayaghoubipublic

رضا یعقوبی

04 Nov, 16:04


اهمیت کنش‌گری

کنش‌گری و کنش‌گر بودن نشان‌دهنده‌ی حیات یک جنبش است. عصیان دانشجوی علوم تحقیقات (که متاسفانه تا این لحظه نام تاییدشده‌ای از او منتشر نشده)، در همان لحظه‌ای که حس ناامیدی و بی‌عملی بسیاری را فرا گرفته بود، شبیه سیل خروشانی امیدها و دل‌های همه را روشن کرد و نیروی درونی و انگیزه‌های آزادی‌خواهانه را به جوشش درآورد. اگر جنبشی برای مدتی فقط در نوشته‌ها و افکار تداوم داشته باشد و بروز عینی پیدا نکند، دیگران گمان خواهند کرد که همه‌چیز فراموش شده و دیگر راهی نمانده و با زنجیرهایمان تنها مانده‌ایم. اما وقتی کنش بیرونی چه مداوم چه گاه به گاه وجود آن را اعلام کند، جان تازه‌ای در تمام سطوح جنبش دمیده می‌شود، از سطوح فکری و قلمی تا سطح کنش‌گران و فعالان و توده‌ها. به دلیل همین نیروی تازه و خون و تنفس تازه بود که هراس و وحشت هم در دل سرکوبگران افتاد و با عملیات سایبری و سمپاشی گسترده سعی کردند از سرعت و توان این موج جلوگیری کنند و از گفته‌های سست و مضحکشان، دستپاچگی‌شان پیدا بود: آبروی مردم را نبرید! (چه حرف مضحکی!) لااقل با منطق خودمان جلو می‌آمدید نه منطق منسوخ خودتان. بدن است دیگر، بی‌آبرویی چرا؟ یا حساسیت اخلاقی جامعه روی عریانیِ فساد اقتصادی و رانت و تبعیض و هزاران مسئله‌ی دیگر برانگیخته نمی‌شود و نباید بشود و خبرنگار و افشاگر و.. بازداشت می‌شوند اما حساسیت اخلاقی فقط جایی که در خدمت دروغ و سلطه باشد لازم است! این عملیات سایبری شکست خورده و کنش حماسی این زن در تاریخ آزادی‌خواهی ایران ثبت شده و حالا همه وظیفه داریم صدایش باشیم و تنهایش نگذاریم.
این را بگذاریم کنار ادعای کسانی که همیشه عادت دارند کنش دیگران را قضاوت کنند. این اتفاق همیشه می‌افتد: کسی جایی تحصن کرده و نه به اعدام دستش گرفته، دیگری در جایی میام مردم صدایش را بلند کرده و مردم را دعوت می‌کند که بی‌تفاوت نباشند، درست در همین لحظه یک عده سر می‌رسند و از بی‌حاصلی و بی‌فایده بودن کنش آن شخص حرف می‌زنند. ابتدا تعجب می‌کنیم که مگر همیشه نمی‌گفتیم چرا کسی چیزی نمی‌گوید یا کاری نمی‌کند؟ ولی حالا که کسی کاری می‌کند همه یکصدا می‌گویند این درست نیست. روانشناسی این افراد واضح است: نمی‌خواهند یا نمی‌توانند در کنش آن فرد مشارکت کنند و در عین حال احساس عذاب وجدان دارند و وجدانشان می‌گوید نباید او را تنها بگذارند، در نتیجه برای ساکت کردن وجدانشان کنش آن فرد را قضاوت می‌کنند و به بی‌فایدگی متهمش می‌کنند. وگرنه قضاوت کردن کنش دیگران نه معنایی دارد نه دلیلی. کسی که واقعا بخواهد کنش‌گری کند وقتی آن شیوه را قبول ندارد از راه و روش خودش استفاده می‌کند نه اینکه دیگران را به سکوت فرابخواند. تمام این سازوکار، ساکت کردن صدای آزاردهنده‌ی وجدانی است که شخص را به بی‌تفاوت نبودن فرامی‌خواند. شاید حق داشته باشیم در کنشی شرکت نکنیم اما حق نداریم با قضاوت نابجا کنش‌های پرهزینه‌ی دیگران را بی‌مقدار و بی‌اهمیت جلوه دهیم چون اهمیت کنش‌گری بسیار بالاست و علامت حیات و "زندگی" در دل جامعه است حتی وقتی کسی به تنهایی به قلب تباهی هجوم برده است.

@rezayaghoubipublic

رضا یعقوبی

03 Nov, 16:11


خندیدن به ریش استبداد

یکی از جلوه‌های اومانیسم، در جهان باستان، مجسمه‌ها و پرتره‌های برهنه است. برهنگی دلالت‌های عمیقی دارد: حقیقت، آشکار شدن، صراحت، شجاعت، آزادی. برهنگی در جهان مدرن هم چیز عجیبی نیست. از استخرهای عمومی تا سواحل و اماکن تفریحی. نه کار فاحشگان است نه رفتاری نابهنجار و عجیب. اما برای ما شکلی از مبارزه است و از پرسش زیر آغاز می‌شود:
فلسفه‌ی وجود نظام چیست؟ ارزش‌های نظام. منبع قدرت نظام و منشا اقتدارش رعایت حتی دروغین این ارزش‌هاست که به فساد سیستماتیک و آپارتاید و تبعیض منجر می‌شود و ستون آن است. راه به هم ریختن تمام این مکانیسم بزرگ همین است: زیستن بر اساس ارزش‌های انسان‌گرایانه و ارزش‌های شخصی و انسانی و فردی، که با دهن‌کجی به تحمیل و زور و ریا و خندیدن به ریش استبداد، ریشه‌ی آن را می‌خشکاند. پس مهم‌تر از نیروهای نظام، ارزش‌های نظام است. جنگیدن با "ارزش‌ها" رادیکال‌تر از جنگیدن با "نیروها" است. میدان اصلی مبارزه آنجاست. وقتی هر کسی بر اساس ارزش‌های خودش آشکار و بی‌پرده زندگی کند، تمام توجیه‌ها برای موجودیت نظام باطل می‌شوند و تنگنایی به وجود می‌آید که سرنوشت خودکامگان است: انگار که وجود ندارند. در این مرحله باور خودکامگان به خودشان از دست می‌رود و همزمان باور شهروندان به قدرت و اقتدار او هم فرومی‌ریزد. روند فروپاشی از اینجا آغاز می‌شود. شرط شکست دادن نیروها، شکست دادن ارزش‌هاست. این است قدرت راستین "فردیت"!

دانشگاه نباید در قبال این بازداشت سکوت کند. دانشگاه، سنگر آزادی است. دانشگاه محل "بازنگری" جامعه و سیاست و ارزش‌های آن است. به همین دلیل هم برای چندمین بار به مبارزانی که ارزش‌ها را هدف می‌گیرند انگ "مجنون و دیوانه و روانی" می‌زنند، چون ارزش‌هایی که برای سلطه، مقدس و بی‌چون و چرا و لابد معقول و حق فرض شوند فقط یک دیوانه می‌تواند از آن‌ها سرپیچی کند. این آخرین پناهگاه آن‌ها برای حق جلوه دادن ارزش‌هایشان است. اگر جنگ اصلی بر سر ارزش‌هاست، یکی از میادین اصلی هم دانشگاه است. در حکومت‌های دموکراتیک، دانشگاهیان نیازی به مبارزه ندارند. آن‌ها آزادانه در امور شرکت دارند و بازسنجی‌ها و نقدها و نوآوری‌هایشان در دسترس همگان است. در جوامع استبدادی، دانشگاه به ناچار محل مبارزه است. چون استقلالی ندارد و برای رساندن صدای خودش به گوش جامعه و تحول‌آفرینی و ابتکار و همزمان برای استقلال و آزادی‌اش مبارزه می‌کند. در کشورهای کمونیستی سابق بسیاری از جنبش‌های آزادی‌خواه و ضدتوتالیتر از دانشگاه شروع شد و به اقشار و اصناف دیگر سرایت کرد. دانشگاه در قبال این هتک حرمت و ساحت خود و  این بازداشت باید سکوت خود را بشکند و با حمایت وسیع خود نشان دهد که این تعرض‌ها بدون پیامد نخواهند بود. این تداوم کمپین "نه" است.

@rezayaghoubipublic

رضا یعقوبی

30 Oct, 01:02


کتاب «لیبرالیسم» اثر لئونارد هابهاوس اثری کلاسیک در فلسفه‌ی سیاسی است که اولین بار در سال 1911 منتشر شد. هابهاوس، جامعه‌شناس و نظریه‌پرداز سیاسی، یکی از چهره‌های برجسته‌ی جنبش لیبرالیسم جدید در بریتانیا بود. کتاب او تحلیلی عمیق از ایدئولوژی لیبرال است که بر اهمیت مسئولیت اجتماعی در کنار آزادی فردی تأکید دارد. او کتابش را با ردیابی توسعه‌ی تاریخی اندیشه‌ی لیبرال، از ریشه‌های آن در روشنگری تا شکل معاصر آن در اوایل قرن بیستم، آغاز می‌کند. برای این کار او به شرح آرای متفکرانی مانند جان لاک، جان استوارت میل و توماس هیل گرین می‌پردازد. در شکل معاصر لیبرالیسم، هابهاوس بیان می‌کند که لیبرالیسم از تمرکز بر آزادی فردی و اقتصاد آزاد به یک درک جدیدتر که شامل رفاه اجتماعی و مسئولیت جمعی است تکامل یافته است. او سپس به بیان اصول اصلی لیبرالیسم می‌پردازد که شامل «آزادی»، «برابری» و «برادری» است. به عقیدۀ وی، آزادی واقعی صرفا فقدان محدودیت نیست بلکه وجود شرایطی است که به افراد امکان می‌دهد که استعدادهای خود را رشد دهند. در واقع او آزادی را از تعریف صوری خود خارج می‌کند و با افزودن شرط «شرایط» آن را به نحو محتوایی تعریف می‌کند. در باب برابری نیز همین‌طور است. هابهاوس بیان می‌کند که مقصود از برابری چیزی بیش از برابری قانونی است و شرایط اجتماعی و اقتصادی باید به نحوی باشد که تمام افراد یک جامعه قادر باشند در جامعه مشارکت کامل داشته باشند. اصل سوم و آخر، برادری یا همبستگی اجتماعی است که به عقیدۀ نویسنده برای یک جامعۀ منسجم ضروری است. او این ایده‌های خود را در برابر لیبرالیسم کلاسیک قرن نوزدهم قرار می‌دهد که طی آن نتایج بازار آزاد منصفانه تلقی می‌شد. به بیان هابهاوس بازارهای غیرقابل تنظیم اغلب منجر به بی عدالتی اجتماعی می‌شوند. به همین دلیل او از دولتی صحبت می‌کند که می‌تواند گاهی در نحوۀ کار بازار آزاد دخالت و تنظیم‌گری کند تا نارسایی‌های بازار آزاد مانند انحصار بر طرف شود و همچنین جامعه به سمت رفاه و عدالت اجتماعی حرکت کند.
منبع: ایران‌کتاب
خرید کتاب با تخفیف:
https://www.bennubook.com/book/1993657/