بدون شهروندان آزاد و خودمختاری که برای حق و حقوق خودشان احترام قائل باشند، هیچ کشوری نمیتواند مستقل و آزاد شود. بدون صلح و آرامش داخلی، یعنی برقراری صلح بین شهروندان با یکدیگر و صلح بین شهروندان و دولتشان، هیچ ضمانتی هم برای صلح خارجی وجود ندارد. دولتی که به اراده و حقوق شهروندان خودش توجهی ندارد نمیتواند تضمینی بدهد که به اراده و حقوق مردمان کشورها و دولتهای دیگر احترام بگذارد. دولتی که از شهروندانش حق نظارت عمومی و علنی بر اعمال قدرت را سلب کرده، به نظارت بینالمللی هم تن نخواهد داد. دولتی که حقوق ابتدایی شهروندانش را زیر پا میگذارد برای همسایگانش هم خطر بالقوهای میشود: حکمرانی خودسرانهی داخلی خودش را در روابط خودسرانهی خارجی نشان میدهد. سرکوب افکار عمومی، پایان دادن به رقابت عمومی بر سر قدرت و اعمال عمومی قدرت راه را برای قدرت دولت باز میکند تا هر طور که میخواهد خودش را مسلح کند. مردمانی هم که ملعبهی دست این قدرت شدهاند در خدمت هرگونه ماجراجویی نظامی قرار میگیرند. اعتمادناپذیری در بعضی جنبهها باعث ترس و نگرانی موجهی از اعتمادناپذیری در تمام جنبهها میشود. دولتی که با خیال راحت به مردم خودش دروغ میگوید با خیال راحت به دولتهای دیگر هم دروغ خواهد گفت. از تمام این حرفها میتوان نتیجه گرفت که احترام به حقوق بشر و رعایت آن همان شرط اساسی و تنها ضامن واقعی صلح حقیقی است. سرکوب حقوق طبیعی شهروندان و مردم موجب برقراری صلح و آرامش نمیشود بلکه کاملاً برعکس، خود این اقدام تهدیدی برای صلح است. فقط مردمانی آزاد میتوانند صلح و خلع سلاحی پایدار را به دست بیاورند.
واتسلاف هاول،
از کتاب "نامههای سرگشاده"، ترجمه احسان کیانیخواه، نشر نو، ص۳۱۴
@rezayaghoubipublic