که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غم خویشایم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشایم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهئی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانهیِ خواباش
که از خویش چه بیگانه است!
..ـ
ماه میگذرد
در انتهایِ مدارِ سردَش.
ما ماندهایم و
روز
نمیآید.
.
احمد شاملو
عکس/ از نقاشیهای علیرضا اسپهبد