یک روز میرسد که بریزیم توی شهر
با بوسههای داغ به هر چشم خیس که...
شهر از صدای خندهی دیوانه پُر شود
چاقو شویم در شکم هر پلیس که...
دیوانهایم در وسط شعر و داستان
دیوانهایم داخل هر فیلم... توی عکس
دیوانهایم بعد هر آهنگ لعنتی
و گریه میکنیم دوتایی بدون مکث
در انتظار لحظهی تِرکیدنیم ما!
دیوانهایم... مثل دو تا بمب ساعتی
ستّارخان، بهارستان یا ولیّعصر
آزادی، انقلاب، ونک یا شریعتی!
بیحرکتیم... زل زده در چشمهای هم
تا بوسهای که حالتمان را عوض کند
دیوانهایم... عاشق هر کس که عاشق است!
شاید که عشق، شکل جهان را عوض کند
مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2