رادیو تراژدی @radiotragedy Channel on Telegram

رادیو تراژدی

@radiotragedy


برای شنیدن رادیو تراژدی و خرید کتاب تراژدی به وب‌سایت ما سر بزنید
Radiotragedy.com
ارتباط با ادمین
@radiotragedy_admin

رادیو تراژدی (Persian)

رادیو تراژدی یک کانال تلگرامی فعال برای دوستداران ادبیات و هنر تئاتر است. این کانال یک فضای منحصر به فرد برای شنوندگان فرهنگ تراژدی ایجاد کرده است. با عضویت در این کانال، شما قادر به گوش دادن به محتوای صوتی تراژدی های معروف ادبیات جهان و پادکست های متنوع مرتبط با هنر تئاتر خواهید بود. علاوه بر این، شما می توانید از آخرین اخبار و رویدادهای مرتبط با دنیای تئاتر مطلع شوید. برای دسترسی به رادیو تراژدی و خرید کتاب های مرتبط با تراژدی، به وب‌سایت آنها به آدرس Radiotragedy.com مراجعه کنید. با ادمین کانال نیز به آدرس @radiotragedy_admin ارتباط برقرار کنید تا از آخرین به روزرسانی ها و فعالیت های کانال با خبر شوید. پیوستن به این کانال تلگرامی برای علاقمندان به ادبیات تراژدی و هنر تئاتر تجربه ای جذاب و آموزنده خواهد بود.

رادیو تراژدی

22 Nov, 18:19


#پادکست
@Radiotragedy

رادیو تراژدی

22 Nov, 14:02


#پادکست

رادیو تراژدی

21 Nov, 18:00


نقل کرده‌اند که «سلیمان حییم» به دنبال لغت مشابهی برای «گِل سرشوی» بوده و هرچه به دنبال آن می‌گردد نمی‌تواند لغتی معادل پیدا کند، تا اینکه سفر انگلستان پیش می‌آید. او مقداری گِل سرشوی را با خود به این سفر می‌برد و در فرودگاه باعث حیرت مامور گمرک می‌شود که این مرد گِل سرشوی را برای چه کاری با خودش به انگلستان می‌برد.

سلیمان حییم در این سفر علاوه بر گِل سرشوی، سنگ پا، سنجد و چند کالای ایرانی دیگر در حجم کوچک همراه داشته تا معادل انگلیسی‌شان را پیدا کند.

حییم یک بار گفته بود: «شاهکارِ من، البته اگر بشود شاهکارش نامید، فرهنگ دو جلدی انگلیسی فارسی است.»

مردی که خواب کلمه می‌‌دید
درباره سلیمان حییم؛ اولین مولف فرهنگ لغت دو زبانه در ایران
نوشته‌ی علی سیف‌اللهی

از کتاب تراژدی شماره ۳
خرید از وب سایت ما
Radiotragedy.com 

رادیو تراژدی

18 Nov, 17:27


من از مشتریان کتاب‌فروشی طهوری بودم. طهوری کتابفروشی متفاوتی بود. متون کلاسیک، ادبیات فارسی و.. می‌فروخت و روی فرهنگ ایران کار می‌کرد. سهراب سپهری هم یکی از مشتریان این کتاب‌فروشی بود و برای چاپ کتاب «هشت کتاب» به این کتاب‌فروشی رفت و آمد می‌کرد.

یک روز که به کتاب‌فروشی رفته بودم، آن‌جا بود. وقتی ایشان را دیدم، متحیر ماندم، بس که فروتن و خجالتی بود. طوری نگاهش می‌کردم که متوجه شد. پرسیدم: «شما آقای سپهری هستید؟» گفت: «شاید».

علی دهباشی، سردبیر مجله بخارا در گفتگو با کتاب تراژدی

زندگی سهراب سپهری؛ قصه‌ی نقاشی که شاعر شد
نوشته سحر آزاد
از کتاب تراژدی شماره ۱۰ - شهریور ۱۴۰۲

خرید از وب سایت ما
Radiotragedy.com

رادیو تراژدی

15 Nov, 18:33


صدای فِیدوس.
اولش این صدا ناآشناست. صدایی مزاحم است. هیچکس به‌ش عادت ندارد. غریبه‌ها نمی‌دانند چرا هر روز صبح این صدا شنیده می‌شود.

آبادانی‌ها می‌دانند این صدای آژیر است؛ آژیر خطر نه آژیر حاضر شدن سرِ کار. ساعت هنوز برای مردمِ ایران وسیله اشرافی است و انگلیسی‌ها خبر دارند که کارگران ایرانی پول ندارند تا ساعت بخرند. پس برای اینکه کارگران سرِ وقت سرِ کارشان حاضر شوند آژیری را به شرکت SECOMAK سفارش داده‌اند و کنار تاسیساتِ پالایشگاه نصب کرده‌اند. فِیدوس با کمک باد هر روز صبح سه بار آژیر می‌کشد؛ اول‌بار سه سوتِ پشتِ سرِ هم برای بیدارباشِ کارگرانی که هر جای آبادان زندگی می‌کنند. بارِ دوم دو سوتِ ممتد برای اینکه کارگران بجنبند و خودشان را به پالایشگاه برسانند و بارِ سوم یک بار سوت؛ این آخرین اخطار است چون بعدِ آن درهای پالایشگاه بسته می‌شوند و دیگر کسی را توی پالایشگاه راه نمی‌دهند.

صدای فیدوس احتمالاً اولین صدایی است که عباس شهریاری و دوانی‌های همراهش می‌شنوند‌ هنوز شهر را ندیدند و مدام از ساکنان شهر پرس و جو می‌کنند تا شنیده‌ها را ببینند. شنیده‌اند آبادان بنگله دارد، باشگاه قایق‌رانی و اسب‌سواری دارد، سینما دارد، بیمارستان دارد، سرویس ایاب‌ذهاب دارد، خانه‌های ۵۰۰ متری دارد، آب لوله‌کشی و لوله‌کشی فاضلاب دارد، باشگاه تفریحی و استخرهای متعدد برای شنا دارد.

اما این‌ها شنیده‌هاست. ایرانی‌های کمی هستند که این‌ها را دیده‌اند. ایرانی‌ها اغلب راهی ندارند به محلات انگلیسی‌ها، به دو محله‌ی بِرِیم و بوارده که خانه‌های ویلایی‌اش مختص مهندسان سینیور و جونیورِ انگلیسی شرکتِ نفت است. آن‌چه ایرانی‌ها می‌بینند ایستگاه‌های ایست‌بازرسی است با سربازهای هندی، مسجد رَنگونی‌هاست که پذیرای سُنّی‌هاست، خانه‌های حصیری است، زمین‌های باتلاقی و فاضلابی است که جزرومد رودخانه‌ی بهمنشیر و اروند را با خودشان می‌برند. مگس است و پشه. بوی گند و کثافت است که اغلب با بوی گِیس مخلوط می‌شود و سَرِ هر آدمی را درد می‌آورد.

آبادانِ رویایی در فاصله یک کیلومتری دوانی‌هاست اما آنها نمی‌توانند به‌ش نزدیک شوند. هیچ ایرانی نمی‌تواند….

از کتاب رفیق‌کُشی
گزارشی از زندگی عباس شهریاری بزرگترین جاسوس ساواک در حزب توده
نوشته کریم نیکونظر

خرید فقط از وب‌سایت رادیو تراژدی
RadioTragedy.com

رادیو تراژدی

15 Nov, 18:32


تغییر شیفت در پالایشگاه آبادان، ۱۳۳۵
@Radiotragedy

رادیو تراژدی

12 Nov, 17:37


وزیر: دیشب هم‌شیره هم راجع به جناب عالی با من مذاکره کردند. من فکر چندین مقام برای شما کرده‌ام، ولی اول بفرمایید ببینم، مختصر اطلاعاتی از حقوق دارید یا نه؟

جعفرخان: خیر، ابداً.

وزیر: بسیار خوب، بسیار خوب. از طب چطور؟ آیا قدری طب خوانده‌اید؟

جعفرخان: به‌هیچ‌وجه. ابداً از طب اطلاعی ندارم.

وزیر: بسیار خوب. حالا بفرمایید چند زبان خارجی می‌دانید؟

جعفرخان: فقط فارسی را می‌دانستم؛ آن را هم فراموش کرده‌ام.

وزیر: به به، بسیار اعلی! شما شخصی هستید که پی‌اش می‌گشتم. پس اجازه بدهید انتخاب شما را برای تصدی مشاغل ذیل تبریک بگویم؛ از امروز ریاست محکمه‌ی استیناف تجارتی، مدیریت مدرسه طب‌ی بحری و ریاست دارالترجمه‌ی همین وزارتخانه را عهده‌دار خواهید بود. حقوق شما هم ماهی ۱۷۰۰ تومان است به اضافی ۴۲۰ تومان کمک‌خرج و ۱۸۰ تومان فوق‌العاده و مخارج حمل‌ونقل و رخت‌شویی مطابق نرخ کنترات مستخدمین اروپایی!


نمایشنامه «ایرانی‌بازی» اثر حسن مقدم، تاریخ انتشار ۱۳۰۳

به نقل از «این هوا را نفس نکش» داستان زندگی حسن مقدم؛ نمایشنامه‌نویسی که دچار نفرین شد (نوشته‌ی هدیه رهبری) از کتاب تراژدی، شماره ۱۱، دی ۱۴۰۲

خرید از وب سایت ما

رادیو تراژدی

07 Nov, 18:08


«اعدام ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می‌برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد. شدت عمل ضروری است…»

-ساموئل فال، از اعضای سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا

سید حسین فاطمی پس از شش ماه زندگی مخفی در تهران، در ۶ اسفند ۳۲ بازداشت شد. او را در ۱۸ مهر ۳۳ به مرگ با جوخه آتش محکوم کردند و تجدیدنظرخواهی‌ موفق نبود. سرانجام در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ وزیر خارجه‌ی دکتر مصدق اعدام شد.

اپیزود ۳۴ رادیو تراژدی «قصه‌ی خون؛ سیدحسین فاطمی» را در تلگرام رادیو تراژدی بشنوید.
@RadioTragedy

رادیو تراژدی

03 Nov, 16:56


ترافیک خیابان سعدی جنوبی، پایین میدان مخبرالدوله، دهه ۴۰

واقعیت این است که هرچه از شروع دهه‌ی ۴۰ شمسی می‌گذشت وضع هوا بدتر می‌شد. حالا دوره‌ی رونق ساخت صنایع در ایران بود و تجار سنتی رو آورده بودند به ساخت کارخانه‌های مختلف. بدتر اینکه به مرور مشکلات انقلاب «شاه و مردم» هم معلوم شد؛ سیل روستاییانی که زمین‌های کوچک داشتند، کار سرِ زمین‌ها را از دست داده بودند و به امید زندگی بهتر سمت شهرهای بزرگ، از جمله تهران، سرازیر شده بودند، بحران تازه‌ای بود که فکری برایش نشده بود. امید این مردم به یافتن کار در پایتخت بود و هدف‌شان ساختن زندگی معمولی و ای‌بسا زندگی‌ای بهتر از قبل. اما این مقدمه‌ای بود برای آماس کردن شهرهای بزرگ‌ و تازه این یک مشکل بود؛ استفاده‌ی ساکنان شهرها به خصوص تهران از ماشین‌های شخصی، افزایش عبورومرور کامیون و مینی بوس، و سوزاندن مازوت و گازوئیل در کارخانه‌ها همگی آواری شده بود برای شهری که نماد توسعه بود و ناچار بود به‌زور رشد کند.

مرگ قسطی
آلودگی هوا چطور به مسئله ما بدل شد
از کتاب تراژدی، شماره ۲

چاپ اول این کتاب کمیاب شده و فعلا فقط در چارچوب بسته‌ی کامل ۱۴ تایی کتاب تراژدی به فروش می‌رسد.

رادیو تراژدی

30 Oct, 16:26


امروز ۹ آبان سی و هفتمین سالروز درگذشت حسن تفضلی معروف به حاجی ارباب است. مردی که در شهر مادری‌اش کاشان به کار نساجی مشغول شد و کم‌کم کارخانه‌ی مدرنی راه‌اندازی کرد. تفضلی نه تنها بازار داخل که بازار غرب آسیا را هدف قرار داد و موفق شد کارش را توسعه دهد. او همزمان خدمات ویژه‌ای برای کارگرانش درنظر گرفت و به نیکوکاری شهره بود. از او به عنوان پدر نساجی ایران یاد می‌شود.

قصه‌ی زندگی و کار او را در اپیزود ۴۹ رادیوتراژدی بشنوید.
@Radiotragedy

رادیو تراژدی

26 Oct, 17:37


«این مرز محافظ را نیرو بخش و آن را چنان که به میراث برده‌ای به دست آیندگان بسپار».

از وصیت‌نامه‌ی غلامعلی بایندر، فرمانده‌ی قوای بحریه‌ی جنوب در زمان حمله‌ی انگلیس و روس به ایران در شهریور ۱۳۲۰

@RadioTragedy

رادیو تراژدی

24 Oct, 17:01


«هشت نه سال می‌شه، این‌قدر بود وقتی می‌رفت، حالا باید ماشالله مردی شده باشد اما چه فایده! لابد دیگر نه دینی دارد نه مذهبی، آآآ خدا لعنت کنه اون پدرش، که این طفلک را از دست ما گرفت، بعد با خودش برد اونجا توی این فرنگی‌ها...»

شب هشتم فروردین ۱۳۰۱ خورشیدی سالن گراند هتل بیخ تا بیخ پر از تماشاچی بود که چشم دوخته بودند به صحنه و محو بازی زنی جوان بودند که نقش مادر جعفرخان ابجد مستفرنگی را بازی می‌کرد. زنی که آنچنان غرق در نقش خود شده بود که نه لهجه‌ی ارمنی تبریزی‌اش نه چهره‌ی جوانش که بزک و شلیته‌ی شلوار هم نتوانسته بود آن را پنهان کند به چشم می‌آمد.

او آن‌چنان غرق نقش بود که نقش‌های دیگر را هم از چشم انداخته بود. آن زن جوان که دختر شش ماهه‌اش را پشت صحنه گذاشته بود، آن شب فروردینی ستاره‌ی سالن گراند هتل بود که بعدها جایش را به تئاتر تهران داد و باعث شد حسن مقدم مهم‌ترین نمایش زندگی کوتاهش و یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات نمایشی معاصر ایران را به او تقدیم کند: بانو تریان.

از کتاب ۷ تراژدی
نویسنده: فرزانه ابراهیم‌زاده

خرید از وب‌سایت ما
Radiotragedy.com

رادیو تراژدی

19 Oct, 17:37


زندگی و شعر محمود درویش با تاریخ فلسطین تنیده شده. قسمت ششم رادیو تراژدی «تبعیدی ابدی» را در همین کانال بشنوید.

@RadioTragedy

رادیو تراژدی

18 Oct, 16:33


از مقدمه‌‌ی کتاب تراژدی، شماره‌‌ی یک

خرید کتاب‌های تراژدی از وب سایت ما
Radiotragedy.com

رادیو تراژدی

15 Oct, 17:28


کریم نیکونظر: عمویم در را باز کرد و من آمدم داخل. آنجا بود که محفلی دوستانه دیدم شامل چهار نفر. همان لحظه همه به هم معرفی شدیم حسن شش‌انگشتی، پرویز، و ل.

کمی بعد فهمیدم که ل آبادانی است و زمان جنگ معلم بوده و ساکن شهر کوچک سربندر که جنگ‌زده‌ها آبادش کرده بودند. بعد که ل همراه پرویز رفت عمویم قصه‌اش را گفت.

ل یک روز در مدرسه بود که صدای هواپیماها را شنیده بود و بعد صدای انفجار به گوشش خورده بود و لرزش زمین را حس کرده بود. دویده بود بیرون و بچه‌ها را برده بود توی پناهگاه سیمانی گوشه‌ی مدرسه. اما کمی بعد یکی از همسایه‌ها با پای برهنه آمده بود دنبالش. همان مرد پابرهنه به او گفته بود که زن و بچه‌اش در بمباران کشته شده‌اند. هواپیمای عراقی موقع برگشت به خاکش بمب‌هایش را نه در بیابان که روی شهر خالی کرده بود و یکی از آنها افتاده بود ۵۰ متری خانه‌ی ل و خانواده او زیر آوار جان داده بودند.

ل از همان وقت آواره شد. بعدِ جنگ رفته بود آبادان اما طاقت نیاورده بود و آمده بود تهران و شده بود معلم ادبیات کنکوری‌ها. ولی کم‌کم حالش بد شده بود و پناه برده بود به افیون. نفهمیدم عمویم چطور پیداش کرده بود اما او یکی از اعضای ثابت محفل خانه‌ی ولنجک بود...

هراس ابدی
تکه‌هایی پراکنده درباره خانه، عصیان و بی‌خانمانی
نوشته کریم نیکونظر
از کتاب تراژدی شماره دوم
Radiotragedy.com

رادیو تراژدی

15 Oct, 17:27


@RadioTragedy

رادیو تراژدی

13 Oct, 17:26


@RadioTragedy