Pont des Arts @pontdesarts_s Channel on Telegram

Pont des Arts

@pontdesarts_s


Things I like about art

Admin: Nasim Sabzevary

Pont des Arts (French)

Découvrez le canal Pont des Arts!
Qui sommes-nous ? Nous sommes une communauté passionnée d'art, de culture et de créativité. Sur notre canal, vous trouverez une variété de contenus stimulants liés aux beaux-arts, à l'histoire de l'art, aux expositions actuelles et bien plus encore.

Qu'est-ce que c'est ? Le Pont des Arts est un lieu virtuel où les amateurs d'art se réunissent pour partager leur passion, découvrir de nouveaux artistes, et élargir leurs horizons culturels. Que vous soyez un novice en art ou un connaisseur expérimenté, notre canal offre quelque chose pour tout le monde.

Rejoignez-nous sur @pontdesarts_s pour être inspiré, éduqué et immergé dans le monde fascinant de l'art. Que vous cherchiez à en apprendre davantage sur vos artistes préférés, à discuter des dernières tendances artistiques, ou simplement à admirer de belles œuvres, notre canal est l'endroit idéal pour le faire. Rejoignez notre communauté dès aujourd'hui et laissez-vous emporter par la magie de l'art!

Pont des Arts

10 Jan, 07:36


قطعه‌ای که یوهانس برامس برای کلارا نوشت و به وی تقدیم کرد. اثری که از مشهورترین آثار برامس نیز دانسته می‌شود.

@PontDesArts_s

Pont des Arts

10 Jan, 07:36


‍ داستان عاشقانه‌ی کلارا (همسر رابرت شومان) و یوهانس برامس‌ حیرت‌انگیز است. عشقی خالص و پاک که حتی نمونه‌اش در داستان‌ها نیز خوانده نمی‌شود. رابرت شومان در ۴۶ سالگی و سه سال پس از خودکشی نافرجامش فوت کرد. کلارا توسط شومان با یک نوازنده‌ی جوان به نام یوهانس برامس آشنا شد. کلارا ۱۴ سال از برامس بزرگ‌تر بود، اما هر دو عشقی آتشین به‌هم داشتند. عشقی که بیشتر با نامه‌های عاشقانه پیش رفت و نه عشق‌بازی. در واقع، کلارا و برامس به‌حدی برای رابرت شومان احترام قائل بودند که هیچگاه از بوسه‌ها و آغوش‌های دزدکی فراتر نرفتند. برامس به کلارا در نامه می‌گفت، «هیچ کار مگر فکر کردن به تو ندارم... آیا نمی‌توانی مرا از طلسم خود نجات دهی؟» و در نامه‌ای دیگر گفت، «حتی اگر تمام روز را به وصف زیبایی و عشقم به تو سپری کنم، بازهم راضی نخواهم شد». برامس در تمام طول زندگی‌اش با زنی نخوابید، او فقط یک زن را دوست داشت و قطعه‌هایی می‌سرود که برای کلارا ساخته شده‌ بودند و کلارایِ پیانیست نیز اجرای‌شان می‌کرد. وقتی کلارا در ۷۶ سالگی مرد، برامس نیز از اندوه یک سال بعد مرد، برامس و کلارا هیچوقت عشق‌شان را کامل تجربه نکردند.

—نسیم سبزواری

@PontDesArts_s

Pont des Arts

08 Jan, 08:40


فرانسیسکو گویا موردی غریب در تاریخ نقاشی است. هنرمندی که وقتی تعدادی از آثار وی در دوره‌های مختلف را کنارهم می‌گذاریم، گویی با چند مولف متفاوت طرف هستیم. گویا کارش را با پرتره‌ها و نقاشی‌های سفارشی شروع کرد. پس از گذشت مدتی، به مقام نقاش دربار اسپانیا رسید. گویا کارش خلق پرتره‌های هنری از قشر آریستوکرات و سلطنتی اسپانیا بود. در این بین، گویا یک نقاشی از زنی برهنه ترسیم کرد که از دید برخی از مورخان به‌عنوان نخستین هنر نودگرافیِ غرب شناخته می‌شود. اما هنر فرانسیسکو گویا از زمانی که شنوایی خود را از دست داد تغییر کرد: مرگ، هیولا، جادوگران و شبح‌زدگی به عناصر اصلی آثارش تبدیل گشتند. او در نقاشی‌های خود دیگر همچون قبل در پی بازنمایی نبود، بلکه به‌حدی در طوفانِ پرآشوب افکار تاریک خود غرق شد که در نهایت تعدادی از وحشتناک‌ترین تصاویر تاریخ نقاشی را خلق کرد. آثاری با چهره‌های دفرمه و موقعیت‌های غیراین‌جهانی که تنها از یک ذهن مشوش برمی‌آید. فرانسیسکو گویا از آن نقاشانی بود که در هر دوره‌ یک سبک و تمایل زیبایی‌شناختی متمایز را به نمایش گذاشت.

—نسیم سبزواری

@PontDesArts_s

Pont des Arts

06 Jan, 07:23


مارک روتکو‌ نیز از نقاشانی است که خودکشی کرد. یک‌روز، جسد بی‌جان او را در حالی که رگ دستانش را زده بود یافتند. مارک روتکو‌ وسواسی بود، کنترل خاصی بر نقاشی‌های اعمال می‌کرد، آثارش فقط براساس انتخاب‌های به‌خصوص وی - مانند قرار دادن نقاشی در فاصله‌ای نزدیک به مخاطب و پس‌زمینه‌ی سفید - نمایش داده می‌شدند. با آنکه روتکو را معمولاً با آثارش برمحوریت ترکیب چندرنگ می‌شناسند، اما وی کارش را با سبک دیگری شروع کرد. او ابتدا تعدادی نقاشی سورئالیستی و نمادین با مفاهیم اجتماعی-سیاسی خلق کرد، اما پس از مدتی به سبک معروفش قدم نهاد. برای روتکو، این نقاشی‌ها در باب ارتباطات میان رنگ‌ها نبود، او باور داشت که این ارگانیزم ارائه‌شده قرار است یک تجربه‌ی احساسی، عرفانی و حتی مذهبی برای مخاطب رقم بزند، از آنجایی که روتکو‌ باور داشت این‌ها ترکیب رنگ نبستند، بلکه احساسات تجسدیافته‌ در قالب اشکال هستند. هرچه روتکو‌ بیشتر با فساد بازار هنر و انحصارطلبیِ سرمایه‌داری در کنترل آثارش روبه‌رو شد، وضعیت روحی‌اش نیز شکننده‌تر و وخیم‌تر گشت. در آثار متاخر وی می‌توان رنگ مشکی را تجسد مرگ و خودکشی روتکو‌ تفسیر کرد.

—نسیم سبزواری

@PontDesArts_s

Pont des Arts

04 Jan, 14:39


گاهی یک ژست کل یک درام را بیان می‌کند، گاهی لهجه وجود یک کلمه را مخدوش می‌کند و گاهی یک نگاهِ بی‌تفاوت شادترین اشتیاق را می‌کُشد.

انوره دو بالزاک

@PontDesArts_s

Pont des Arts

02 Jan, 13:53


"هنرمندانی که به دنبال کمال و بی‌نقصی در همه چیز هستند، هیچوقت به آن دست نخواهند یافت. [...] منبع نبوغ یک هنرمند، فقط در قدرت تصور است."

- اوژن دولاکروا

The Death of Sardanapalus, 1827, Eugène Delacroix

@PontDesArts_s

Pont des Arts

31 Dec, 11:20


‍ شب‌های روشن روایت‌گر شب‌های پرستاره است. شب‌هایی که عشاقِ شکست‌خورده، زیر آسمان بی‌کرانِ تاریکی، بر روی پل‌ها و فضای باریکِ میان ساختمان‌ها، ابهامات سرنوشت خود را واکاوی می‌کنند. یک برخورد رمانتیک در داستان شکل می‌گیرد. برخوردی که توامان حسی از واقعیت و خیال در خود دارد. دیگری‌ای که عاشق را پس‌ می‌زند، نقطه اتصالی میان دو شخصیت می‌شود. شخصیت راوی پس از نجات دختر از دست اراذل شب، خود را در مقام قهرمان و فیگوری می‌یابد که گویی بلیطِ هم‌صحبتی را با دختر برده و به همین منوال، چندشبِ بعدی را در همان سرمای بیرون با دختر می‌گذراند. موقعیت به‌حدی ساده و عاشقانه‌ست که احتمال ابژکتیو بودنِ لحظات ناممکن می‌نماید. داستایفسکی زیباتر از همیشه به احساسات دو شخصیت اصلی می‌پردازد. هر سه شخصیت (معشوقه‌ی دختر) را به‌حدی هوشمندانه توصیف می‌کند که نمی‌توان هیچکدام از آن‌ها را کامل دانست، هر سه شخصیت‌هایی هستند که با ناکامل و معیوب بودن‌شان برای دیگری به معشوقه و دیگریِ محبوب بدل گشته‌اند. زیباییِ اصلی شب‌های روشن در مداخله‌ی بی‌رحمانه‌ی واقعیت نهفته است، این مسئله که ملاقات‌ها چه واقعی باشند و چه خیالین، باید پایان یابند و بازگشت قهرمان به تنهایی، واقعیتی اجتناب‌ناپذیر است.

—نسیم سبزواری


@PontDesArts_s

Pont des Arts

31 Dec, 06:03


«آثار من از اندوه‌هایم سرچشمه می‌گیرند. آن‌هایی که بزرگ‌ترین لذت را به جهان می‌دهند، از عمیق‌ترین غم‌هایم متولد شده‌اند.»

—فرانتس شوبرت


@PontDesArts_s

Pont des Arts

29 Dec, 09:13


واکر اوانز‌ در تاریخ بصری آمریکا نقش مهمی را ایفا کرد. عکاسی که در دوران رکود بزرگ (یک دهه پیش از جنگ جهانی دوم) در آمریکا به ثبت تصاویر شهری و شهروندان در موقعیت‌های شهروندی پرداخت. عکس‌هایی که می‌توانند تماماً روحیه و شالوده‌های زیستی-حسی آن دوران را بازتاب دهند. مردم عادی در حال انجام کارهای عادی. در واقع، این بستر تاریخی و اجتماعی است که ژست‌های موجود در عکس‌ها را بازتعریف می‌کنند و نشانه‌های بودگی این فیگورهای روزمرگی را به ما نشان می‌دهند. در این عکس‌ها، معمولا فیگورها در برابر یک سطح مسدودکننده‌ و تخت قرار گرفته‌اند که با پوسترها و نشانه‌های فرهنگی پر شده است. عکس‌هایی که آمریکاییِ در وضعیت را انعکاس می‌دهند.

—نسیم سبزواری

Walker Evans (1903 - 1975)

@PontDesArts_s

Pont des Arts

26 Dec, 07:52


وقتی به حضور نقاشی در سینمای مدرن نگاه می‌کنیم، بیش از همه با تاثیرات ادوارد مونک (خودآگاه و ناخودآگاه) بر فیلمسازان روبه‌رو می‌شویم. از دی پالما تا برگمان و کاراکس، شاهد نماهاییی با شباهت‌های غیرقابل‌ انکار با آثار مونک هستیم. در واقع می‌توان گفت که یکی از دلایل و قابلیت‌های موجود در آثار مونک به این مسئله بازمی‌گردد که مونک احساسات و موقعیت‌بودگی‌های انسانی را به سطحِ (surface) آثار خود نیز وارد می‌کرد: چهره‌ها و بدن‌هایی که به‌طرزی مشخص به یک احساس و وضعیت انسانی به‌خصوص ارجاع می‌دهند. همچنین در نقاشی‌های مونک با شعفِ مالیخولیایی و نوعی هراسِ منجمد نسبت به بودگیِ انسانی طرف هستیم که یکی از شاخصه‌های سینمای مدرن نیز هست. همچنین مونک در ترکیب‌بندی‌های خود از عمق‌میدان و ایجاد لایه‌های بصری به‌واسطه‌ی جای‌گذاری فیگورها در فورگراند (پیش‌زمینه) و بک‌گراند (پس‌زمینه) بهره می‌برد که با ایده‌ی میزانسنِ آندره بازن نیز قرابت داشت.

Jealousy, 1907, Edvard Munch
Blow Out, 1980, Brian De Palma

—نسیم سبزواری

@PontDesArts_s

Pont des Arts

24 Dec, 13:13


فیلم کوتاهی در باب رویای جهانِ بدون سرمایه‌داری، رویای جهان بدون شکست، رویای جهان بدون ارز دیجیتال و بلاک‌چین. آمیزه‌ای از تصاویر آرشیوی که به‌واسطه‌ی رویکرد ماتریالیستی و آوانگارد فیلمساز به‌ طیف تصاویر آبستره بدل گشته‌اند. فیلمی نه در باب سقوط یا عروج، بلکه معلق ماندن میان زمین و هوا. فیگورهایی رها گشته در فضا که نه با جاذبه به پایین بازمی‌گردند و نه به والایی صعود دست می‌یابند. اسپلیت‌اسکرین به مثابه‌ی در میان بودن و وضعیت‌بودگیِ ابدی. فیلمی برساخته از تصاویر یوتیوب و روخوانی متونِ کتاب‌های در باب بیت‌کوین.

—نسیم سبزواری

For here am I sitting in a can far above the world, 2024, Gala Hérnandez

@PontDesArts_s

Pont des Arts

24 Dec, 08:25


کتاب ربه‌کا به قلم دافنه دوموریه رمانی به سبک گوتیک است که از مهمترین آثار ادبیات انگلیس دانسته می‌شود. اثری با توضیحات اتمسفریک‌ و داستان‌پردازی موجز که پرداختی متمایز از یک عمارت و ساکنانش‌ ارائه می‌دهد. این رمان را می‌توان داستانِ اشباح و بدن‌های شبح‌زده توصیف کرد. توصیفاتی که در ذهن تصاویری توامان‌ این‌جهانی و غیراین‌جهانی شکل می‌دهند. شبح‌زدگی و امر احضار روحِ سرگردان در درون داستان، متکی به گرایش دوموریه‌ به گوتیک است. نوعی تجلیِ متعالی (sublimity) که در روایتی نیمه‌خودآگاه (subliminal) پرداخت می‌شود‌. مرگ و زندگی، این‌جهانی و غیرجهانی، گوتیک و رمانتیسیسم، بودگی و شبح‌زدگی. این کتاب ما را وارد جهانی می‌کند که در آن ابژه‌ها نقش پررنگی دارند و در بسیاری از بخش‌های داستان‌پردازی، ما شاهد تبدیل شدن خود شخصیت‌های رمان به ابژه هستیم. مادامی که جسمانیت یک بدن فقط از یک بودگیِ فیزیکی صرف نمی‌گوید، بلکه از نشانه‌ای که یک حضور مادی از خود نشان می‌دهد نیز می‌گوید. در واقع، بخشی از رمان ربه‌کا در مورد نامرئی بودنِ تجربه‌های حضور است، چراکه هر حضوری دلالت‌ترِ غیاب سوژه‌ی دیگری‌ست.

—نسیم سبزواری

@PontDesArts_s

Pont des Arts

22 Dec, 21:10


هرآنچه که شب بر تو مسبب می‌شود، ستارگان بر روحِ تو به یادگار می‌گذارند.

- ویکتور هوگو

Madonna, Edvard Munch

@PontDesArts_s

Pont des Arts

22 Dec, 07:51


دو نقاشی از سگ و دو رویکرد کاملا متفاوت: نقاشی سمت چپ را فرانسیس بیکن کشیده (مطالعه‌ی یک سگ در حال دویدن) و در آن شاهد حرکتِ متوقف‌شده هستیم. زمان برای سگِ درون نقاشی متوقف نشده، بلکه خالق (بیکن) این سگ را از مدار عینی زمان خارج کرده و سگ را به‌مثابه‌ی موجودیتی ورای منطق زمان و فضا تعریف می‌کند. سگ در نقاشیِ فرانسیس بیکن همچون شبح می‌نماید که کالبد فیزیکی آن تغییر یافته. نقاشی سمت راست را فرانسسکو گویا (سگ) کشیده. در نقاشی گویا، برخلاف بیکن، با حرکت روبه‌رو نیستیم و با observational time روبه‌رو هستیم. یک مطالعه و مکاشفه زمانی که برای درنگ و مشاهده به نقاشی و مختصاتش‌ اضافه شده است. در نقاشی گویا، سگ فقط بخش کوچکی از فضا را اشغال کرده و بیشتر با فضای خالی مواجه‌ایم، در حالی که نقاشی بیکن تجسد توامان عینی و ذهنی سگ را به مرکزیت نگاه بدل کرده است. گویا حرکت فرضی درون ایستایی است، در حالی که بکن توقف فرضی درون حرکت فیزیکی.

—نسیم سبزواری


Study for a Running Dog, 1954, Francis Bacon
The Dog, 1919-1923, Francisco Goya


@PontDesArts_s

Pont des Arts

21 Dec, 07:57


از نقاشی دوشیزگان آوینیون اثر پابلو پیکاسو تحت‌عنوان یکی از مهم‌ترین، بزرگ‌ترین، جسورترین و بدنام‌ترین آثار تاریخ نقاشی یاد می‌شود. اثری سرشار از ابهامات معنایی و پیچیدگی‌های فرمی که از آن به‌عنوان شاخص‌ترین اثر هنری قرن بیستم میلادی نیز یاد شده است. در واقع این اثر ملهم از خاطرات پیکاسو از زنان یک فاحشه‌خانه واقع در بارسلونا خلق شد. وقتی پیکاسو ابتدا این نقاشی را به دوست و همکارش آنری ماتیس نشان داد، ماتیس آن را یک شوخی بد خطاب کرد و حتی دیگر دوستان پیکاسو نیز آن را به تمسخر گرفتند. مسئله‌ای که باعث شد پیکاسو یک دهه دیرتر و در نهایت در یک نمایشگاه به نمایش بگذارد. عرضه‌ی این اثر را لحظه‌ای از تاریخ نقاشی می‌دانند که رهبری آوانگاردیسم از آنری ماتیس به پیکاسو منتقل شد و همین مسئله نیز مسبب رقابت‌ها و جدل‌هایی میان دو نقاش شد. گفته‌اند که یک سال پس از عرضه‌ی این اثر، آنری ماتیس با نقاشی Bathers with a Turtle به آن واکنش نشان داد.

Les Demoiselles d'Avignon, 1908, by Pablo Picasso

@PontDesArts_s

Pont des Arts

12 Dec, 16:53


ترانه‌ی پل سیمون‌ که برای رنه و ژرژت مگریت نوشته و خوانده شده است.

@PontDesArts_s

Pont des Arts

12 Dec, 16:49


رنه مگریت و همسرش ژرژت‌ مگریت. روایت عاشقانه‌ی میان این دو از داستان‌های الهام‌بخش میان هنرمندان است‌. رنه وقتی مادرش را با خودکشی در سن پانزده‌سالگی از دست داد با ژرژت‌ دوازده‌ساله آشنا شد، اما با آغاز جنگ این دو برای شش سال ازهم دور شدند، وفتی پیوند دوباره رخ داد، آن‌ها سریعاً ازدواج کردند. برای مدتی طولانی این ژرژت بود که با کار کردن در کسب‌و‌کار خانواده‌اش در فروش وسایل هنری زندگی را پبش می‌برد و رنه مگریت در حال انجام کارهای گرافیکی برای نشریات بود. روایت است که رنه مگریت، سورئالیستِ بلژیکی، با آندره برتون، پیشگام سورئالیسم‌ فرانسوی، دوستی داشت. اما وقتی برتون در یک مهمانی به جواهرات ژرژت تیکه‌ انداخت، رنه برای همیشه از آندره برتون دوری جست. ژرژت مگریت گفته که رنه مگریت فقط زمانی به ترسیم اتاق‌ها و خانه در نقاشی‌هاش می‌پرداخت که وی آنجا حضور داشت. در تمام دوره‌های کارنامه هنری رنه مگریت، یک نقاشی از ژرژت وجود دارد. رنه مگریت همسرش را اولین منبع‌ الهام خود در آفرینش توصیف می‌کرد.

@PontDesArts_s

Pont des Arts

11 Dec, 13:05


"فانتزی‌ای که در آن منطق نباشد، هیولاهای ناممکن می‌آفریند."

- فرانسیسکو گویا

@PontDesArts_s