꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂ @poetry_channel_zehneziba Channel on Telegram

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

@poetry_channel_zehneziba


اشعار ناب از شعرای ایران زمین‌و سایر کشورهای جهان

اجراهای زیبای دوستان گروه beautiful mind

@Poetry_channel_zehneziba

کانال شعر و ادب ذهن زیبا (Persian)

با خوش آمدید به کانال شعر و ادب ذهن زیبا! اینجا جایی است که شعرهای ناب از شعرای ایران زمین و سایر کشورهای جهان به اشتراک گذاشته می‌شوند. اگر عاشق شعر و ادبیات هستید، بدون شک این کانال برای شماست. از اجراهای زیبا و بی‌نظیر دوستان گروه beautiful mind نیز می‌توانید لذت ببرید. با پیوستن به این کانال، به یک جمع فرهیخته از دوستداران شعر و ادبیات پیوسته و لحظاتی شاد و زیبا را تجربه خواهید کرد. برای شعر و ادبیات همراه ما باشید و از زیبایی‌های بی‌پایان این هنرها لذت ببرید. پیوند به زبان‌شناسی ذهن زیبا!

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

10 Jan, 06:06


روز و شب از دو چشم من گر همه سیل
خون شود
نیست گمان من کزو نقش رخت برون شود

در هوس خیال تو بنده خواب گشته ام
لیک دو چشم پر غمم بیتو بخواب چون شود

میدمدم لبت دمی تا بنشاند آتشم
آتش غم خود از دمش هر نفسی فزون شود

در خم زلف کافرت هر که چو من اسیر شد
دست کش زمانه سفله نواز دون شود

باد ز چین زلف تو گر خبری بچین برد
در تن آهوان ز غم نافه مشک خون شود

سلسه ایست زلف تو کز هوس وصال او
جوهر پاک عقل را دل همه پر جنون شود

ابن یمین محب تو در سحر الست شد
گر چه که فاش در جهان سر دلش کنون شود




#ابن‌یمین_فریومدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

10 Jan, 06:06


گفتی که گل منم، گفتم: به گل سلام
با خار دشمنم، گفتم: به گل سلام

گفتم:  که می‌زنی، صد دشنه بر تنم؟
گفتی که می‌زنم،گفتم: به گل سلام

گفتی: چه گفته‌ام وقتی که می‌زدی
آتش به خرمنم، گفتم: به گل سلام

گفتی: چنار را، نسل بهار را
از ریشه برکنم، گفتم: به گل سلام

تیغی زدی و باز تیغی دگر زدی
در متن شیونم، گفتم: به گل سلام

گفتم: مرا بکش، جانم فدای گل
در وقت مردنم، گفتم: به گل سلام

فردا که می‌بری نامی ز من بگو:
از جرم گفتنم گفتم: به گل سلام




#سیدعلی_میرباذل














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 16:01


من بر این ابری که این‌سان سوگوار
اشک بارد زار زار
دل نمی‌سوزانم ای یاران
که فردا بی‌گمان
در پی این گریه می‌خندد بهار
ارغوان می‌رقصد
از شوقِ گل‌افشانی
نسترن می‌تابد و
باغ است نورانی
بید، سرسبز و چمن، شاداب مرغان، مست مست

گریه کن! ای ابر پربار زمستانی
گریه کن زین بیشتر
تا باغ را فردا بخندانی!

گفته بودند از پس هر گریه آخر خنده‌ای‌ست
این سخن بیهوده نیست
زندگی مجموعه‌ای از اشک و لبخند است
خنده‌ى شیرین فروردین
بازتاب گریهٔ پربار اسفند است

ای زمستان! ای بهار!
بشنوید از این دلِ تا جاودان امیدوار:
گریه‌ی امروز ما هم
ارغوانِ خنده می‌آرد به بار!




#فریدون_مشیری













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 12:37


تا  کولیان  شب، ز غم  آواز  کردند
مرغابیان  اشک  من  پرواز  کردند

خنیاگران چشم مستت، صبح نارنج!
در  شب  سرود  دلنوازی ساز کردند

چشم حسودان، در شرار کینه‌خواهی
چون هیزم تر، بغض سوزوساز کردند

دستان صبحی، با کلید روشنایی
درهایی از شب را، به رویم باز کردند

در  آسمان بی‌کران آبی عشق
فوج پرستوها، سفر  آغاز کردند

ناز  سیه‌چشمان و طنازان  گلرخ
آیینه های هوش را پرداز کردند

بالا بلندان، در  سکوت  مردم  چشم
با  هر خرام خود، بهار اعجاز کردند

شد  پُر  هیاهو  شهر از  گل‌جامگانی
که  با نگاه  سبز  و روشن  ناز کردند

این  واعظان  تهمت‌آیین  بر  منابر
نفرین  ز کین  بر حافظ شیراز کردند




#اکبر_بهداروند














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 12:31


درقفس باشد پرنده بال میخواهد چه کار؟
آدمِ  بیکس  باشد  مال میخواهد چه کار؟

باحقیقت زندگی کردی   این شد آخرش
این دوروز زندگانی فال میخواهد چه کار؟

عمرما رفت  و کنارقبرما گُل کاشتن
آدم مرده گُلِ هرسال میخواهی چه کار؟

تا انسان زنده هست قدر اورا خوب بدان
بعد مرگ آه وشیون و  منال میخواهی چه کار؟

در زندگی   تا توانی دست مردم رابگیر
بعد آن کی توانی؟ یار و بال میخواهی چه کار؟

گردست کوتاه شد زاین دنیا وجهان
بسوزن یابسازن قبر هال میخواهی چه کار؟

گر عشق وعاشقی   تو باعاشق بساز
بعد مردن عشق با جمال میخواهی چه کار؟

ای خدا مردن بهر هرکس حاکم است
حاکم ومحکوم باشی با کمال میخواهی چه کار؟

آنکه با ما یار بود هرگز نکرد یاد ما
یاد یار میمون بود اما خیال میخواهی چه کار؟

من چه گویم  ز مال ومنال بعدِ مرگ
آتش یاسَّم زند قیل و قال میخواهی چه کار؟

ای روزگار بعد ما هرکه آمد تو با اوبساز
بسوزی یا بسازی بادلش حال میخواهی چه کار؟

ای (ولی) دانی که این رسم ورسوم زندگی است
خواند یا نخواند فاتحه سئوال میخواهی چه کار؟




#ولی_الله_قلی_زاده














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 11:53


من ابر شدم گریه شدم شانه شدی تو؟
یک شانه ی بی منتِ مردانه شدی تو؟

آشفتگیِ خاطرِ من هیچ، اقلاً...
گیسوی پریشانِ مرا شانه شدی تو؟

مجنون نشدی، هرچه که لیلا شدم از عشق
آواره یِ کوی تو شدم، خانه شدی تو؟

حوایِ تو بودم نشدی آدمِ قصه...
از شوق شدم بلبل تو، دانه شدی تو؟

تاریک شدی، نور شدم در شبِ تارت...
شمعت شدم و ماهِ تو، دیوانه شدی تو؟

من شانه شدم تا تو بباری غم خود را...
آن وقت که من گریه شدم شانه شدی تو؟




#طاهره‌_اباذری‌_هریس













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 10:31


کاش هرگز دلتان مثل دلم خون نشود
کاش لیلای دگر عاشق مجنون نشود

آخر عشق به جز حسرت و ویرانی نیست
کاش در سینه من عشق تو قانون نشود

شده یکبار تو هم از نظرت برگردی
رای و تصمیم تو هرگز که دگرگون نشود

من نبوسیده تو را تا به ابد میخواهم
از سرم حسرت لب های تو بیرون نشود

گرچه از چشم تو جز غصه نشد سهم دلم
باز ای کاش که چشمان تو محزون نشود

دل من نزد دو ابروی سیاهت گرو است
این دوتاچشم سیاهم به تو مدیون نشود

مثل آن ماهی مرده که به روی آب است
بعد مرگم جسد از داغ تو مدفون نشود



#فرشته_خدا_بنده













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 09:41


کاش می‌داد خدا هر نفسم جانی چند
تا به گام تو می‌کردم قربانی چند

چشم بد دور ز حسن تو پریچهره که کشت
حسرت خاتم لعل تو سلیمانی چند

چه غم از کشمکش گردش دوران دارد
هر که با چشم تو ساغر زده دورانی چند

ساقی چشم تواش باده به پیمانه نکرد
هر که بشکست در این میکده پیمانی چند

کسی از کافر چشم تو نپرسید آخر
کز چه روی ریخته‌ای خون مسلمانی چند

آه اگر دامن پاک تو نیارند به دست
خستگانی که دریدند گریبانی چند

از سر زلف پریشان تو معلومم گشت
که چرا جمع نشد حال پریشانی چند

بر نمی‌خورد دل از عمر گران‌مایهٔ خویش
که نمی‌خورد ز مژگان تو پیکانی چند

ای دریغا که به دامان تو دستم نرسید
با وجودی که زدم دست به دامانی چند

مژده ای دل که ز دیوان محبت امروز
از پی قتل تو صادر شده فرمانی چند

تا فروغی هوس چهرهٔ نیر دارد
پای تا سر شده آمادهٔ نیرانی چند




#فروغی_بسطامی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Jan, 09:41


گوش من منتظر پیام تو را
جان به جان جسته یک سلام تو را

در دلم خون شوق می‌جوشد
منتظر بوی جوش جام تو را

ای ز شیرینی و دلاویزی
دانه حاجت نبوده دام تو را

کرده شاهان نثار تاج و کمر
مر قبای کمین غلام تو را

ز اول عشق من گمان بردم
که تصور کنم ختام تو را

سلسله‌ام کن به پای اشتر بند
من طمع کی کنم سنام تو را

آنک شیری ز لطف تو خورده‌ست
مرگ بیند یقین فطام تو را

به حق آن زبان کاشف غیب
که به گوشم رسان پیام تو را

به حق آن سرای دولت‌بخش
بنمایم ز دور بام تو را

گر سر از سجده تو سود کند
چه زیانست لطف عام تو را؟

شمس تبریز این دل آشفته
بر جگر بسته است نام تو را





#مولانا














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 18:30


در زیر سایه روشن مهتاب خوابناک
در دامن سکوت شبی خسته و خموش
آهسته گام می گذرد شاعری به راه
مست و رمیده مدهوش می‌ایستد
مقابل دیواری آشنا

آنجا که آید از دل هر ذره بوی یار
در تنگنای سینه دل خسته می‌تپد
مشتاق و بی قرار
از پشت شیشه می‌نگرد ماه شب نورد
آنجا بر آن نگار خوابیده مست ناز
در پیشگاه این همه زیبایی و جمال‌
مه می‌برد نماز

دنبال ماهتاب خیال گشاده بال
آهسته می رود به درون اتاق او
من مانده همچنان پس دویار محو و مست
از اشتیاق او

مه خیره گشته بر وی و آن مایه امید
شیرین به خواب رفته در آن خوابگاه ناز
و زلف تابدار پریشان و بی قرار
از یاد عشقباز
در بستر آرمیده چو نیلوفری بر آب
پاشیده ماهتاب بر او سوده های سیم
لغزد پرند بر تن او همچو برگ گل
از جنبش نسیم
افتاده سایه روشن مهتاب سیم رنگ
نرم و سپید چون پر و بال فرشتگان
بر آن دو گوی عاج که برجسته تابناک

از زیر پرنیان
آن سیمگونه ساق که با بوسه نسیم
لغزیده همچو
برگ گل از چین دامنش
و آن سایه های زلف که پیچیده مست ناز
بر گرد گردنش
آن زلف تاب خورده به پیشانی سپید
چون سایه امید در آیینه خیال
و آن چهر شرمناک که تابیده همچو ماه
در هاله ملال
آن سایه های در هم مژگان که زیر چشم
غمگین به خواب رفته هماغوش راز
خویش
و آن چشم آرمیده رویا فریب او
در خواب ناز خویش
من مانده بی قرار و خیال رمیده مدهوش

مست هوس گرفته از آن ماه بوسها
تا آن زمان که آورد از صبح آگهی
بانگ خروس ها
بر می دمد سپیده و دلداده شاعری
از گردش شبانه خود خسته می رود
دنبال او پریده و
بی رنگ سایه ای
آهسته می رود...




#هوشنگ_ابتهاج














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 18:28


دفتر ماه پر از شعر سپید است، پر از تنهایی
ای پریزاد غزل کی به غزل باز آیی؟

شب من گمشده در کوچه ی بی خوابی ها
خواب کن چشم مرا، ای نگه رویایی

باز هم وعده فردا دهی و می دانم
نیست افسانه ی امروز تو را فردایی

آنکه در چشم تو رویای مرا زندان کرد
کاش می داد به دلتنگی من معنایی

بیش از این مهر جنون در دل من داغ مکن
نیست اندازه ی مجنونی من صحرائی




#اسحاق_انور














.꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 16:06


گفت:
«چه فرقی دارد دوستم داشته باشی، اما فرسایشم را درک نکنی و سرانگشتان شعرهایت، پنهانی‌تربن سیاره‌ی مردمک‌هایم را کشف نکند؟!»

گفتم:
«پناه بردن به خیالات هم گاهی می‌تواند دلچسب باشد. از پشت پنجره‌ی به غبار نشسته‌ی شب تا خیال دستان غمگین آفتاب، پناه می‌برم به عشق و خاطرات خزیده‌ی انسانی که انبساط حضورش را لمس نکرده‌ام»

گفت:
«همیشه شاعرانه خاموشم می‌کنی. اما نگفتی تکلیف اندوهم چه می‌شود؟!»

گفتم:
«از عشق و خیال سخن راندم.مگر جایی برای تکثیرِ دلگیریِ بغض می‌ماند؟!»




#مرضیه_بازرگانی_گلپر













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 13:36


با دیدگانی یخ زده و مات
به سیاهی تبدار و ملتهب شب خیره می‌شود
با دستانی سرد و لرزان
شمعی روشن می‌کند
و نظاره می‌کند آب شدنش را در سکوتی بی پایان
گویی شمع وجودش بود که آب می‌شد
با نوری که سو سو کنان اندکی روشنایی دارد...
شاید گرما بخشی باشد بر قطبی هزار ساله
که قلبش را فراگرفته...‌
پنجره را می‌گشاید
نسیمی موهایش را به آرامی نوازش می‌کند
اما
عطر بهار نارنج مستش می‌کند
از کجا می‌آید؟؟؟
نمی داند!
نگاهش هشیار و جستجوگر می‌شود
چیزی نمی‌یابد

عمیق‌تر نفس می‌کشد
دوباره و دوباره!
عطری فریبنده می‌خرامد در اعماق وجودش...
و آرام می‌گیرد
در یاد آن ‌روزها و آن خاطرات
که  از سر گذرانده
به یاد لحظه لحظه‌هایی که زیر درخت نارنج
  حضور گرمش در زندگی‌اش جاری شد
برکه‌ای بود  که دل سنگش را نرم کرد
اما
این روزها
  در نبودش
عطر بهار نارنج بود که آرامش می‌کرد

و افسوسی که بی پایان بود
از جبر زمانه!
و
خاطراتی که‌ بازگشتی ندارند...




#مرضیه_بازرگانی_گلپر













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 11:57


‍ دوباره روی بام دل نشسته کفتر چشمت
چه عطر آگین نمودی کوچه را با قمصر چشمت

همیشه با مرور خاطرات اولین دیدار
نشستم تا ببینم ناز را در محشر چشمت

و آذین بسته ام این کوچه را وقتی که می آیی
که بنشینند مشتاقان تو در معبر چشمت

بیا با باده چشمت مرا سیراب کن امشب
به نوشانوش و بد مستی من از ساغر چشمت

هزاران شعر را نذر نگاهت می کنم هر شب
برقصانم به دور شعله ی اغواگر چشمت

لبالب کن برایم استکانی از شرابت را
خمارم کن دوباره با شراب احمر چشمت

چه طنازانه می رقصی بهمراه خیال من
چه غوغایی بپا کرده حضور دلبر چشمت

تو آن چنگیز خونریزی که نیشابور قلبم را
به بی رحمی تصرف کرده ای با لشکر چشمت




#مژگان_تولایی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 11:50


شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شد
ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد

حماسه زوال من در شب تلخ گم شدن
ضيافت خواب تو را قصه عاشقانه شد

برای رند در به در اين من عاشق سفر
وای كه بی كرانه حصار تو كرانه شد

وای كه در عزای عشق کشته شد آشنای عشق
وای كه نعره های عشق زمزمه شبانه شد

ای تكيه گاه تو تنم سنگر قلب تو منم
وای كه نيزه تو را سينه من نشانه شد

درخت پير تن من دوباره سبز می شود
كه زخم هر شكست من حضور يک جوانه شد

وای كه در حضور شب در بزم سوت و كور شب
شب كور وحشت تو را قلب من آشيانه شد

وای كه آبروی تو مرد اناالحق گوی تو
بر آستان كوی تو جان داد و جاودانه شد

من همه زاری منم زخمی زخمه تنم
برای های های من زخمه تو بهانه شد

درخت پیر تن من دوباره سبز می شود
هرچه تبر زدی مرا زخم نشد جوانه شد




#ایرج_جنتی_عطایی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Jan, 11:48


براي اينکه انسان کمال يابد،
صدسال کم است..
ولی برای بدنامی او
يک روز کافی است
پس، مراقب باشیم . .
اگر انسانها را وزن میکنی
مواظب باش تنها بر اساس
مدرکشان وزن نکنی بعضیها با مدرک
خالی از درکند و برخی بی مدرک سرشارند
از درک و شعور .
همـه‌ی آدم‌ها وقتی آرام باشند
زشتی ‌هایشان ته‌نشین می‌شود
و زلال به نظر می‌آیند ، برای اینکه آدمی را بشناسید قبل از مصرف خوب تکان دهید !!





#الهی_قمشه_ای














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂
.

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Jan, 10:07


🔔مژده برای علاقه مندان به کتابخوانی


دوستان عزیز طبق وعده، از فردا جلسات کتابخوانی آغاز میشه.


☑️جلسات کتابخوانی روزهای شنبه و چهارشنبه ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰ خواهد بود.


🎫برای مشارکت به صورت خوانشگر تا پایان ساعت ۱۲ ظهر روز چهارشنبه،مورخ ۱۹ دی فرصت دارید در پیوی جناب مهیار اعلام آمادگی کنید.
👇
@mahyarfrz

📜هر عزیزی که ثبت نام می کنه ۲ الی ۳ صفحه دریافت میکنه، و حتما و حتما بایستی حداقل صفحات خودش رو خوب خوانده باشه.تا در زمان کتابخوانی روان و خوب خوانش داشته باشه.

📕کتاب در نظر گرفته شده:

بلندی های بادگیر

ترجمه ی فروزنده دولتیاری

نویسنده: امیلی برونته

🔴توجه:
در صورت خرید کتاب ۵۰٪ هزینه ی کتاب به دوستان فعال در کتابخوانی برخواهد گشت


وعده ی ما شنبه ها و چهارشنبه ها ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰ در گروه ذهن زیبا

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Jan, 08:44


چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه‌های وسوسه مغشوش می‌کنی

دست مرا که ساقهٔ سبز نوازش است
با برگ‌های مرده هم‌آغوش می‌کنی

گمراه‌تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می‌نشانی و مدهوش می‌کنی

ای ماهی طلايی مرداب خون من
خوش باد مستی‌ات که مرا نوش می‌کنی

تو درهٔ بنفش غروبی که روز را
بر سینه می‌فشاری و خاموش می‌کنی

در سایه‌ها فروغ تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه‌پوش می‌کنی؟




#فروغ_فرخزاد














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Jan, 08:44


تاجم نمی فرستی تیغم به سر مزن
مرهم نمی گذاری زخم دگر مزن

مرهم نمی نهی به جراحت، نمک مپاش
نوشم نمی دهی به دلم نیشتر مزن

بر نامۀ امید فقیران قلم مکش
بر ریشۀ حیات ضعیفان تبر مزن

بر فرق اوفتاده به نخوت لگد مکوب
سنگِ ستم به طایر بی بال و پر مزن

گیرم تو خود ز مردم صاحبنظر نئی
از طعنه تیر بر دل صاحبنظر مزن

تا کم خوری لگد ز خر و سرزنش ز خار
گو سبزه از زمین و گل از شاخ سر مزن

تا لب گشود غنچه سر خود به باد داد
ای آفتاب دم به نسیم سحر مزن

چون کوه پابجای نگه دار خویش را
چون بادِ هرزه گرد به هر بام و در مزن

تا بگذری به خیر ازین رهگذر « سنا »
با رهروان کوی دم از خیر و شر مزن




#جلال_الدین_همایی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Jan, 08:30


گاه آرزو می‌کنـم
زورقی باشـم برای تـو
تا بدانجا برمـت که می‌خــواهی
زورقـی توانـا به تحمـل باری که
بر دوش داری
زورقی که هیچـگاه واژگـون نشود
به هر انـدازه که ناآرام باشـی
یا دریـای زندگی‌ات متلاطـم باشد
دریایـی که در آن می‌رانی
گاه آرزو می‌کنـم ای کاش
برای تـو پرتو آفتـاب باشـم
تا دسـت‌هایت را گـرم کند
اشـک‌هایت را بخشـکاند
و خنـده را به لبانـت بـاز آرد ... !




#احمد_شاملو













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 20:42


꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂ pinned «یڪ جـرعہ شعر صبحگاهے ساعت :   ۱۰ صبح شب شعر ساعت : ۲۱:۳۰ در ویس چت ڪانال گپ، روزهاے فـرد 💎💎💎 💎💎 💎💎 💎 💎 دفتر شعر من اے دوست، ز تو نام گرفت قلمم از زخ زیباے تو  الهام گرفت مصرع اول هر بیت ،بجز یاد تو نیست تا ڪه  ابیاتِ  غزل ،از تو سرانجام…»

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 20:42


یڪ جـرعہ شعر صبحگاهے ساعت :   ۱۰ صبح

شب شعر ساعت : ۲۱:۳۰

در ویس چت ڪانال گپ، روزهاے فـرد


💎💎💎
💎💎
💎💎
💎
💎


دفتر شعر من اے دوست، ز تو نام گرفت
قلمم از زخ زیباے تو  الهام گرفت

مصرع اول هر بیت ،بجز یاد تو نیست
تا ڪه  ابیاتِ  غزل ،از تو سرانجام گرفت

هر چہ از عشق سرودم، همہ در وصف تو بود
هر ڪلامے ڪہ نوشتم ،ز رُخَت وام گرفت

دلم از دیدہ بہ هر سو  نگران ، داشت نگاہ
تا تو را دید نگاهم ، دلم آرام گرفت

مسجد و میڪدہ ،جز وصف جمال تو نبود
سر بہ محراب و، دل از دست توأم  جام گرفت

نظری  دل بہ دلِ حادثہ بسپار و  برو
چون تو بسیار در این حادثہ ‌، ایام گرفت



💎💎💎💎💎


با سـلام و ارادت خدمت همراهان عزیز محفل و ڪانال ذهن زیبا

توجه📣📢📣📢📣


برنامہ ویسڪال روزهاے فـرد صبحها در ڪانال شعـر و ادب ذهن زیبا


حضور شما زینت بخش محفل ما خواهد بود.

صبح ها ساعت :   ۱۰:۰۰  الے ۱۱:۳۰  صبح
شب ها ساعت :    ۲۱:۳۰ الے ۲۳:۳۰  شب


لیـدرصبح:

#مهــربانو_دریا

@sftyu2454


https://t.me/Poetry_channel_zehneziba

💎
💎
💎💎
💎💎
💎💎💎

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 18:39


کجایی؟ ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد،
من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد
من رفتم
نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی
زمن دلخسته یاد آور،شبت خوش بادمن رفتم
زمن چون مهر بگسستی،خوشی در خانه
بنشستی
مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم
توباعیش وطرب خوش باش،من باناله وزاری
مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد
من رفتم
مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند
بماندم عاجز و مضطر،شبت خوش باد
من رفتم
بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان
دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد
من رفتم
منم امروز بیچاره، ز خان و مانم آواره
نه دل در دست و نه دلبر، شبت خوش باد
من رفتم
مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق
تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد
من رفتم
همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم عشقت
نکردی گفت من باور،شبت خوش باد
من رفتم
عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد دل:
کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد
من رفتم




#عراقی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 18:38


سوختم در آتشت یک شب شبیه خرمنی
تو تماشا می نمودی همچو آدم آهنی

خنجری گویی به قلبم می نشاندی گفتمت
بر من ای نامهربان از پشت خنجر می زنی؟

بی شک آن وقتی که می خندی به رویم در خیال
پیله ی مرگ مرا با تار و پودم می تَنی

مسلخم آمد به یاد و دیدمت جلادِ من
تو طناب دار را بر گردنم می اَفکنی

وای از روزی که همرنگِ خزان با دشنه ای
زیرکانه گورِ دل را در نگاهت می کَنی

انتقام از عشق می گیری بگیر اما چرا
بیستونم را به ضربِ تیشه اَت بَرمی کنی

شور شیرین از سرت اُفتاده فرهادم که تو
دوستی را برده ای از یاد و با من دشمنی

عشق بود آنچه نثارت می نمودم یوسفم
متهم کردی زلیخا را تو بر تَردامنی

پیش از این لیلات بودم چون فراموشت شدم
بی گمان از یاد بُردی آنکه مجنون منی




#آرام_لک














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 11:04


زان چشمِ سیه گوشه‌ی چشمی دگرم کن!
بی‌خود‌تر از اینم کن و از خود به درم کن!

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه‌ی دیگر بچشان، مست‌ترم کن!

شوقِ سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جوازِ سفرم کن!

دارم سرِ پرواز در آفاق تو ای یار!
یاری کن و آن وسوسه را بال‌و‌پرم کن!

عاری ز هنر نیستم امّا تو عبوری
از صافیِ عشقم دِه و عینِ هنرم کن!

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
بارانِ منِ خاک شو و بارورم کن!

افیون‌زده‌ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه‌ای از آن لبِ شیرین شکرم کن!

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آنگاه
تا لذّتِ آغوش بدانی خبرم کن!

شرحِ من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه‌ی «تو» مختصرم کن!




#حسین_منزوی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 10:58


به باغ چهره ، گلِ ناز شادمانی نیست
در این زمانه دگر موسم جوانی نیست

اگرچه فرصت پرواز بیکران باشد
برای بال زدن، قلبِ آسمانی نیست

درخت  عمر پر از مرغ های ای کاش است
برو پرنده ی غم، وقت نغمه خوانی نیست

هزار رنگ به نقش و نگار پاییز است 
ولی قشنگ تر از، رنگ مهربانی نیست

به نیش تند  کلامی دلی مبادا زخم
زبان ناطق ما تیز و استخوانی نیست

قسم به اشکِ نهان دلی که پژمرده
که راه بندگی حق  در آن چه دانی نیست

در این سراچه که بد های خلق  بسیار است
چو موج مهر، به اعماق زندگانی نیست

صدای عشق اگر در دلت نپیچیده
دو گوش خود بگشا  چون دگر زمانی نیست




#مریم_یزدان_پناه














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 07:35


من ندانم به نگاه ِتو چه رازی‌ست نهان؟
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

که شنیده‌ست نهانی که در آید در چشم
یا که دیده‌ست پدیدی که نیاید به زبان؟

یک جهان رازِ درآمیخته داری به نگاه
در دو چشم ِتو فرو خفته مگر رازِ جهان؟

چو به سویم نگری لرزم و با خود گویم
که جهانی است پر از راز به سویم نگران

بس که در رازِ جهان خیره فرو ماندستم
شوم از دیدن ِهمرازِ جهان سرگردان

چه جهانی‌ست جهان ِنگه ، آنجا که بوَد
از بد و نیک ِجهان هر چه بجویند نشان

گه از او داد پدید آید و گاهی بیداد
گه از او درد همی‌خیزد و گاهی درمان

نگه ِمادر ، پر مهر نمودی از این
نگه ِدشمن پر کینه، نمودی از آن

گه نمایندۂ سستی و زبونی‌ست نگاه
گه فرستادۂ فر و هنر و تاب و توان

زود روشن شودت از نگه برّه و شیر
کان بوَد برّۂ بیچاره و این شیر ژیان

نگه ِبرّه تو را گوید : بشتاب و ببند!
نگه ِشیر تو را گوید : بگریز و ممان!

نه شگفت ار نگه اینگونه بوَد، زان که بود
پرتویی تافته از روزنۂ کاخ روان

گر ز مهر آید چون مهر بتابد بر دل
ور ز کین آید در دل بخلد چون پیکان

یاد ِپر مهر نگاه ِتو در آن روزِ نخست
نرود از دل ِمن تا نرود تن از جان

چو شدم شيفتۂ روی تو از شرم مرا
بر لب آوردن ِآن شیفتگی بود گران

من فرو مانده در اندیشه که ناگاه نگاه
جست از گوشۂ چشم من و آمد به میان

در دمی با تو بگفت آنچه مرا بود به دل
کرد دشوارترین کار به زودی آسان

تو به پاسخ نگهی کردی و در چشم زدن
گفتنی گفته شد و بسته شد آنگه پیمان

من بر آنم که یکی روز رسد در گیتی
که پراکنده شود کاخ ِسخن را بنیان

به نگاهی همه گویند به هم رازِ درون
ون در آن روز رسد روزِ سخن را پایان

به نگه نامه نویسند و بخوانند سرود
هم بخندند و بگریند و بر آرند فغان

بنگارند نشان‌های نگه در دفتر
تا نگهنامه، چو شهنامه شود جاویدان

خواهم آن روز شوم زنده و با چند نگاه
چامه در مهرِ تو پردازم و سازم دیوان

بی‌گمان مهر در آینده بگیرد گیتی
چیره بر اهرمن ِخیره‌سر آید یزدان

آید آن روز و جهان را فتد آن فره به چنگ
تیرِ هستی رسد آن روزِ خجسته به نشان

آفریننده بر آساید و با خود گوید
تیرِ ما هم به نشان خورد، زهی سخت کمان

در چنان روز مرا آرزویی خواهد بود
آرزویی که همی داردم اکنون پژمان

خواهم آنگه که نگه جای سخن گیرد و من
دیده را بر شده بینم به سرِ تختِ زبان

دست ِبیچاره برادر که زبان بسته بود
گیرم و گویم : هان! داد ِدل ِخود بستان!

به نگه باز نما هر چه در اندیشۂ توست
چو زبان ِنگهت هست به زیرِ فرمان

ای که از گوش و زبان ناشنوا بودی و گنگ
زندگی نو کن و بستان ز گذشته تاوان

با نگه بشنو و برخوان و بسنج و بشناس
سخن و نامه و داد و ستم و سود و زیان

نام ِمادر به نگاهی بَر و شادم کن از آنک
مُرد با انده ِخاموشیت آن شادروان

گوهرِ خود بنما تا گهری همچو تو را
بد گهر مادرِ گیتی نفروشد ارزان …




#غلامعلی_رعدی_آذرخشی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 05:56


نان نمی داد به مادر فرزند
شکوه ازوی برحاکم بردند
گفت حاکم به پسر: واقعه چیست؟
برهان گفت : مرا واقعه نیست
گفت او را: برهی یا نرهی
نان به مادربه چه عنوان ندهی؟
داری ازخرج زیاده؟ـــ دارم
از چه رو می ندهی؟ ـــ مختارم.

این سخن حکمروان چون بشنفت
به غضب آمد و درهم آشفت
داد در دم به غلامی فرمان
به شکم بندندش سنگِ گران
پس به زندان ببرندش از راه
بنهندش که برآید نه ماه
نگذارند فرو کرد این سنگ
تا مگر آید از این سنگ به تنگ.

بانک برداشت به تشویش پسر
که: ازاینگونه سیاست بگذر
تا به نه ماه بُنِ سنگِ گران
به خدا نیست مرا طاقت آن
گفت: چونی که تامل نکنی
خرج مادر تو تحمل نکنی
پس چِسان کرد تحمل زنِ زار
تا به نُه ماه تو را بی گفتار؟




#نیما_یوشیج














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

09 Dec, 05:51


به چشمان تو می بخشم همه دار و ندارم را
به لبخند تو می بازم همه ایل و تبارم را

تو چون خورشیدی بی پایان دلم را گرم خواهی کرد
و من دست تو می سپارم زمستان و بهارم را

دلم را خوب می فهمی ، غمم را خوب می دانی
بگیر از من به لبخندی تو این شبهای تارم را

کمی باران ، کمی دریا ، کمی هم عصر پاییزی
و تو باشی همین کافی است قلب بی قرارم را

به چشمانت فقط باید کمی طعم غزل بخشید
که جدی تر بگیری باز شعر ماندگارم را

همه ایمان من هستی در این بیراهه ی تردید
به لبخند تو می بازم همه ایل و تبارم را




#نجمه_زارع














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Dec, 12:29


وقت آنست که پاکوبی و می نوش کنی

شادی آری و غم رفته فراموش کنی

جامه عاریت سلطنت از تن بنهی

کسوتِ فقر ، اگر زیبِ بر و دوش کنی

صوفی آسا بسماع آئی چون اشتر مست

خم صفت کف بلب آری و بسی جوش کنی

یکدو جرعه بکش از آن قدح هوش زدا

تا که خود را زقدح سرخوش و مدهوش کنی

ای گل اَر پرده کِشی از رخ و آواز کنی

پرده گل بدری بلبل خاموش کنی

چه ای اِی عشق ندانم ، که چُو زنبورِ عسل،

با همه نیش بکامم اثر نوش کنی

دست در سلسله زلف دلاویزش کن

تا بزنجیر جنون دست در آغوش کنی

بکف آری بدمی معرفت مائی را

اگر این زمزمه از نی بنوا گوش کنی

روز را نیست خطر از شب یلدا چندان

که تو از زلف بر آن صبح بناگوش کنی

همچو آئینه صافیت نماید رخ دوست

گربهر سنگ و گلی خود نظر از هوش کنی

شاید آشفته که سر حلقه شوی رندانرا

حلقه بندگی شاه چو در گوش کنی

ذره ی مهر علی کرده سبکبار تو را

گنه خلق جهان گر همه بر دوش کنی




#آشفته_شیرازی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Dec, 12:24



به تُندی گفت: می‌مانیم! گفتیمش: مزن! لاف است!
کلاهِ آهنین افتاد... این، یک‌مُشت الیاف است...

از آن خون‌ها که بر فرشِ خیابان ریخت دانستم،
دهانِ هرزه‌تیغان چون حسابِ لوطیان صاف است!

تو را دستِ قضا از لانه کج‌کج می‌کشد بیرون...
کمینگاهِ تو گیرم راست، چاکِ قله‌ی قاف است!

پریشان کرده بودی خَلق را چون برگِ بی‌دفتر
ندانستی که سودایِ شرف اینگونه صحاف است!

تو را نفرین نخواهم کرد چون پیرانِ ظالم را
زِ روی طبع، چرخِ چاره‌اندیشی کفن‌باف است!




#حسین_جنتی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Dec, 08:32


تو را افسون چشمانم زِ رَه بُرده ست و می دانم
چرا بیهوده می گویی که دل چون آهنی دارم ...

نمی دانی ، نمیدانی، که من جز چشم افسونگر
در این جام لبانم ، بادهٔ مرد افکنی دارم ...

چرا بیهوده می کوشی که بگریزی ز آغوشم؟
از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی ...

نمی ترسی ، نمی ترسی ، که بنویسند نامت را
به سنگ تیرهٔ گوری، شب غمناک خاموشی ...؟

بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
فداي لحظه ای شادی ، کن این رویای هستی را ...

لبت را بر لبم بگذار کز این ، ساغر پُر مِی
چنان مستت کنم تا خود بدانی قدر مستی را ...

تو را افسون چشمانم ز ره برده است و می دانم
که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار میسوزی ...

دروغ است این اگر ، پس آن دو چشم راز گویت را
چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی ...؟؟!




#فروغ_فرخزاد














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Dec, 08:31


بی گاه شد بی‌گاه شد خورشید اندر چاه شد
خیزید ای خوش‌طالعان وقت طلوع ماه شد

ساقی به سوی جام رو ای پاسبان بر بام رو
ای جان بی‌آرام رو کان یار خلوت‌خواه شد

اشکی که چشم افروختی صبری که خرمن سوختی
عقلی که راه آموختی در نیم‌شب گمراه شد

جان‌های باطن‌روشنان شب را به دل روشن‌کنان
هندوی شب نعره‌زنان کان ترک در خرگاه شد

باشد ز بازی‌های خوش بی‌ذوق رود فرزین شود
در سایهٔ فرخ‌رخی بیدق برفت و شاه شد

شب روح‌ها واصل شود مقصودها حاصل شود
چون روز روشن‌دل شود هر کو ز شب آگاه شد

ای روز چون حشری مگر وی شب شبِ قدری مگر
یا چون درخت موسیی کو مظهر الله شد

شب ماه خرمن می‌کند ای روز زین بر گاو نه
بنگر که راه کهکشان از سنبله پرکاه شد

در چاه شب غافل مشو در دلو گردون دست زن
یوسف گرفت آن دلو را از چاه سوی جاه شد

خاموش شد عالم به شب تا چست باشی در طلب
زیرا که بانگ و عربده تشویش خلوتگاه شد

ای شمس تبریزی که تو از پردهٔ شب فارغی
لاشرقی و لاغربیی، اکنون سخن کوتاه شد




#مولانا














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Dec, 16:07


چشم هر کس گر بیار ماه سیما روشنست

ز آتش دل همچو مجمر دیده ما روشنست

هر که را ایام پیش آورد زودش پس نشاند

این پشیمانی ز جزر و مد دریا روشنست

نور بی برگی کند در خانه ها کار چراغ

عمرها شد کز حباب این نکته بر ما روشنست

عقل دیوانه است، هر جای بوی می افسون دمید

روح پروانه است هر جا شمع مینا روشنست

منت زلف تو طوق گردنم بادا کزو

حال دلها بر تو در شبهای یلدا روشنست

کار ما گر نیست دلخواهش نگیرد کار تنگ

از تغافلها که دارد کارفرما روشنست

اینکه اشکست، اینزمان خون جگر خواهد شدن

پیش پیش امروز بروی حال فردا روشنست

شیشه می عینک بینائیت بادا کلیم

تا بدانی دیده ها از نور صهبا روشنست




#کلیم














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Dec, 16:06


شام هجران تو تشریف به هر جا ببرد

در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

دود آتشکده از کلبه عاشق خیزد

گر به کاشانهٔ خود آتش موسا ببرد

میجهد برق جمالی که دهد اجر فراق

کیست تا مژده به یعقوب و زلیخا ببرد

عشق چون بر سر کس حملهٔ بیداد آرد

اولش قوت بگریختن از پا ببرد

هرکرا بر در نازک بدنان خواند عشق

دل و جانی که بود ز آهن وخارا ببرد

آنکه سود سر بازار محبّت خواهد

باید آنجا همه سرمایهٔ سودا ببرد

در برو باز زنم بی رخ او رضوان را

گر به گلزار بهشتم به تماشا ببرد

ندهد طوف صنمخانه به سد حج قبول

شیخ صنعان که دلش را بت ترسا ببرد

با چنین درد که وحشی به دعا می‌طلبد

بایدش کشت اگر نام مداوا ببرد




#وحشی_بافقی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Dec, 10:50


روز مرگم هرکه شیون کند
از دور و برم دور کنید

همه را مست و خراب از می و انگور کنید
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید

مست مست از همه جا حال
خرابش بدهید

بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید

روز مرگم وسط سینه من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید

روی قبرم بنویسید وفادار برفت
آن جگر سوخته ی خسته از این دار برفت




#وحشی_بافقی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Dec, 10:45


شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را
می‌کند شیرازه دامان گل زنجیر را!

کرده استاد ازل شرح گلستان رخش
از غبار خط ریحان شیوه تحریر را!

من شهید تیغ ابرویم برای قتل من
از شکست ماه نو کن قبضه شمشیر را!

مانی از صورتگری بگذر که نتوان یافتن
در تتبع‌خانه چین نقش این تصویر را!

از قضا من با جفا و جبر ظلمش راضی‌ام
بس که تغییری نباشد خامه تقدیر را!

بر دلم از زخم پیکانش اثر پیدا نشد
از پر عنقا بود بال رسا این تیر را!

هیچ دیدستی که اندر مزرع‌آباد جهان
مرغ معنی رام گردد دانه انجیر را

می‌زند چشمش کمان فتنه گر آرد به زه
با پر یک ناوک بیداد صد نخچیر را!

بیش ازین الفت‌پرست و هم حیرانی مباش
تا به کی در خواب مخمل قرعه تعبیر را؟!

بگذر از سودای اوهام خیال سیم و زر
تا کجا خواهی کشیدن منت اکسیر را؟!

در بلای هجر او طغرل تحمل پیشه کن
رحم نبود هیچ خوی آن جفا تخمیر را!




#طغرل_احراری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Dec, 05:42


در راه قربتِ ما، ره‌بان چه کار دارد؟
در خلوت مسیحا، رهبان چه کار دارد؟

در داستان نیاید، اسرارِ عشقبازان
کانجا که قافِ عشق‌ست، دستان چه کار دارد؟

در ملک بی‌نیازی، کون و مکان چه باشد؟!
با سِرِ لن‌ترانی، هامان چه کار دارد؟

گر خویشتن پرستی، کی ره بری به ایمان؟
در دینِ خودپرستان، ایمان چه کار دارد؟

حاکم چو عشق باشد، فرمان عقل مشنو
کشتی چو نوح سازد، کنعان چه کار دارد؟

عاقل کجا دهد جان، در آرزوی جانان؟
در خانهٔ بخیلان، مهمان چه کار دارد؟

در دِیرِ دُردنوشان، درسِ وَرَع که خواند؟
در ملّتِ مطیعان، عصیان چه کار دارد؟

جان بی‌جمال جانان، پیوندِ جان نجوید
چیزی که دل نخواهد، با جان چه کار دارد؟

ما را بباغ رضوان کی التفات باشد؟
در روضهٔ محبت، رضوان چه کار دارد؟

خواجو سرشک خونین بر چهره چند باری
جایی که مهر باشد، باران چه کار دارد؟




 #خواجوی_کرمانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Dec, 05:38


پاییزِ سردِ زرد،
با سبز و سرخِ باغ چه گویم چه‌ها نکرد!

با یک لهیب، شعله بر افروخت در چنار
با یک نهیب، رنگ ربود از رخِ چمن
گیسوی بید را، کند و به خاک ریخت
یاقوت ناربن را، بر سنگ زد گریخت
پیچید تازیانه بر اندام ناروَن

توفان سهمناک،
پاشید خاک بر رخ خورشیدهای تاک
ماند از سیاهکاری او، باغ، بی‌چراغ
شب‌ها دگر نتابید، مهتابِ نسترن
یغماگران باد، درهای گنج خانه گشودند
هر جا که لطف و ناز،
هر سو که رنگ و بوی، ربودند
مرغان نغمه‌خوان را،
خار و خسی به جا
ننهادند، از لانه از وطن.

تا کی دوباره جلوه کند چهره‌ی بهار،
در آشیان من؟!




#فریدون_مشیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Dec, 13:12


با کس نمی توان گفت، درد و نیاز خود را
پیدا نمی‌توان کرد، خاطرنواز خود را

در داغ خود نهانیم، هرگز نمی‌توانیم
بازیچه‌ی جهانیم، بردار ساز خود را

من که خراب اویم! باید به کی بگویم؟
لبخندهای تلخ و غیرمجاز خود را

با چشم بسته می‌خواند، او دلشکسته می‌خواند
غمگین و خسته می‌خواند، حتّی نماز خود را

خواب و قرار رفته ست! وقتی که یار رفته ست!
کی بسته می‌توان کرد، چشمان باز خود را

خورشید زخم خورده‌ست، شب را تمام مرده‌ست
از من به ارث برد‌ه‌ست، سوز و گداز خود را

تا کار پاک کردیم، خود را هلاک کردیم
هر روز خاک کردیم، در سینه راز خود را

فوّاره وار هر روز، می‌ریزم آه خود را
در خود فرود خود را، در خود فراز خود را




#شیدا_التیام














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

03 Dec, 12:54


آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد
الحق آراسته خلقی و جمالی دارد

درد دل پیش که گویم که به جز باد صبا
کس ندانم که در آن کوی مجالی دارد

دل چنین سخت نباشد که یکی بر سر راه
تشنه می‌میرد و شخص آب زلالی دارد

زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد

من به دیدار تو مشتاقم و از غیر ملول
گر تو را از من و از غیر ملالی دارد

مرغ بر بام تو ره دارد و من بر سر کوی
حبذا مرغ که آخر پر و بالی دارد

غم دل با تو نگویم که نداری غم دل
با کسی حال توان گفت که حالی دارد

طالب وصل تو چون مفلس و اندیشه گنج
حاصل آنست که سودای محالی دارد

عاقبت سر به بیابان بنهد چون سعدی
هر که در سر هوس چون تو غزالی دارد




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

03 Dec, 12:53


من همان به که بسوزم ز غم و دم نزنم
ورنه از دود دل آتش بجهان در فکنم

همچو شمع ار سخن سوز دل آرم بزبان
در نفس شعله زند آتش عشق از دهنم

اثری بیش نماند از من و چون باز آئی
این خیالست که بینی اثری از بدنم

عهد بستی و شکستی و ز ما بگسستی
عهد کردم که دگر عهد تو باور نکنم

چون توانم که دمی خوش بزنم کاتش عشق
نگذارد که من سوخته دل دم بزنم

اگر از خویشتنم چند ز درد دل خویش
دفتر از خون دلم پرشد و تر شد سخنم




#خواجوى_کرمانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

03 Dec, 08:41


بخـوان آوای عشـق بس دلنـواز است
    طنیـنِ نغمـه ات  پـر رمـز و راز  است

    ربـوده جـان  و دل صوت دل انگیــز
    نـوای عشــق ، یا صوت حجاز است؟

    بگـو  از عشــق  شیرین ، حال فـرهـاد
    زند تیشه به دل ،  بس جانگداز است

    بخـوان خـرم  شود ،  گلـزار  و گلشن
    ز شـوق این نوا ، صد غنچه باز است

    صـدایـت  همچـو نی ، نالد  ز هجـران
    ردیفِ وصل خـوان ، وقتِ نیـاز است

    بخـوان آواز عشـق تا جـان رَوَد اوج
    که جـانـم در فـرود  و در فـراز است

    اذان  از  عشـق  گـو ،  در مـاذنِ  دل
    به وقت عاشقـان  ،  گـاهِ نمـاز  است

   بخـوان این مــرغِ دل ، پـرواز  دارد
   به اوجِ آسمـان ها ، رهگ دراز  است

   نگر بر حال  مجنـون ،،،،  لیلی عشـق
   بیا ای نـازنیـن ،،، کی وقتِ نـاز است

   بخـوان از  شهـریار  و شعـرِ  حافـظ
   شوم سرمست،این مستی مجازاست

    خزانِ معنـوی ، خُـرم کن ای  دوست
    کلامت بلبل‌ِ  عشـق ، چاره ساز است




     #اسدالله_بابایی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

03 Dec, 08:38


با دلِ چون موم، شمع انجمن افروز ما
یک جهان پروانه ی بی بال و پر دارد به یاد

قسمت آزادگان از عمر باشد بیشتر
سروِ بی بر ، صد درختِ پرثمر دارد به یاد

هر کف پوچی، ز دریای پرآشوب جهان
چون حباب و موج، صدتاج و کمر دارد به یاد

با بزرگان ،کاوش بیجا ندارد عاقبت
کوهکن، بسیار ازین کوه و کمر دارد به یاد

بیدلان از چینِ ابرو، دست و پا گم می کنند
کِشتی ما، پُر ازین موج خطر دارد به یاد

عقل می داند قدیم این خاکدان را، ورنه عشق
بارها افلاک را، زیر و زبر دارد به یاد

دل نمی سوزد به داغ دردمندان ، چرخ را
بیستون ، پر لاله ی خونین جگر دارد به یاد

تشنه از موج سراب، افزون درین دامان داشت
صائب این سرچشمه ی روشن گهر ،دارد به یاد




#صائب_تبریزی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 19:40


من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم

من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم

تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای

تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای

تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی

تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی

مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر

دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر




#افشین_یداللهی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 15:05


عاشق چشمت شدم ، ماه تمامم می شوی؟
مرغ عاشق می شوی ، بر روی بامم می شوی

دل به دیدار تو بستم در خیالات محال
یار من، زیبای من ، شرب مدامم می شوی

مثل عشق تو نشد عشقی برایم جان پناه
آیه ی شعر و غزل ، آهوی رامم می شوی

دلبر شیرین سخن ، یار توأم با جان و دل
دل پریشانت شدم ، مست و خرامم می شوی

بعد تو دل را ندادم من به دستان کسی
باعث شادی و شور من ، دوامم می شوی

همچو مرغی خسته ام ،کنج قفس زندانی ام
می رسی از ره بگو یار و همامم می شوی

درد و زخم من فراوان شد به دور از تو ببین
می رسی بر داد من ، گاه التیامم می شوی




#بهار_رستا













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 14:30


دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله‌ای بود که لرزید ولی جان نگرفت

جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت

دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه‌ء عاشقی ما سر و سامان نگرفت

هر چه در تجربهء عشق سرم خورد به سنگ
هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت

مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که پایان نگرفت




 #فاضل‌نظری













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 13:31


اگر رندی و مینوشی بیا میخانه ای داریم
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم

اگر از عقل می پرسی ندارد نزد ما قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم

در این خلوت سرای دل نشسته دلبری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم

تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم

همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکن هر یکی از ما، نکو دردانه ای داریم

چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمع عشق او پر پروانه ای داریم

خرابات است و ما سر مست و سید جام می بر دست
در این میخانه باقی، می مستانه ای داریم




#شاه_نعمت_الله_ولی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 13:29


از عشق سخن باید گفت،
همیشه از عشق سخن باید گفت.
می‌گویند عشق، ترجیع بندی‌ست
که هیچ رَجعتی در آن نیست.
تکرارِ نامکرّر است.
بی عشق،
خانه حقیر است،
محلّه خاموش است،
شهر افسرده است،
فضا تنگ است،
دنیا تاریک.
بی عشق،
در هیچ سنگری سربازی نیست،
در هیچ نبردی،
فتحی.
دوست داشتن خوب است،
عشق،
امّا، عالی‌ست.
دوست داشتن آرامش است،
عشق غوغاست.
دوست داشتن دریاست
عشق،
آتشفشانِ همیشه زنده یِ روح.
بی عشق،
جهان قبرستانی‌ست
همه قبرهایش خالیِ خالی؛
باغی،
بوته‌هایش، درخت‌هایش همه خشکیده و پژمرده.
بی عشق،
چشمه بی آب است.
قلب،
بدونِ راز...




#نادر_ابراهیمی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 07:27


می‌گوید از عشق بگو!
می‌گویم حس جذابی که برای ورود به جایی
از کسی اجازه نمی‌گیرد‌...
آزاد است و سرکش!
هر بار به آن فکر می‌کنم
یاد دسته‌ای از اسب‌های وحشی می‌افتم
که رها و مست و شیهه‌کشان
در راهی بی‌انتها می‌تازند
و هیچ‌کس جلودارشان نیست،
یاد گیاهان خودرویی می‌افتم
که نه دست باغبان بذرشان را کاشته
و نه به آن‌ها رسیدگی کرده
اما یک روز فهمیده
گوشه‌ای از باغش را احاطه کرده‌اند...
یاد طوفانی می‌افتم که ویران‌گر آمده،
درهم کوبیده و پیش رفته
یا رودخانه‌ای که طغیان کرده
و سدها را شکسته...

می‌گوید از عشق بگو!
می‌گویم چیزی که با خودش پشیمانی ندارد، چون آدم هیچ‌وقت نمی‌تواند یقه‌ی خودش را بابت احساسی بگیرد که به اختیارش نیست...
حسی که به تنفر نمی‌انجامد،
احساسی که شعله‌اش زیاد و کم نمی‌شود
از همان اول با بالاترین حرارت می‌آید
و می‌سوزاند...
احساسی که مشتاق به تجربه‌اش هستی
اما از عاقبتش می‌ترسی
تلفیقِ نیاز و پرهیز!
دوست‌داشتنی و دردسر ساز!
حسی که امید می‌بخشد و مأیوس می‌کند
حسی که آرامش می‌دهد
و آشوب به پا می‌کند
ضعیف می‌کند و قدرت می‌بخشد!

می‌گوید از عشق بگو!
می‌گویم تا آخرِ دنیا بخواه
تا برایت از عشق بگویم
اما برای دوست داشتنت دلیل نخواه،
چون نمی‌توانم برایش دلیل بیاورم
از دوست نداشتن نگو؛
چون نمی‌توانم از خواستنت دست بکشم
و از فراموش کردن؛
چون نمی‌توانم از حافظه‌ام بیرونت کنم...
و راستش من فکر می‌کنم
عشق...
مجموعه‌ی همین نتوانستن‌های آدم است!




#فرشته_رضایی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 07:27


من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه ی آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده ی اضداد ؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار که دندانزده ی غم شود ای دوست
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد




#محمد_علی_بهمنی















꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 05:39


برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم
تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم

بی‌مغز بود سر که نهادیم پیش خلق
دیگر فروتنی به در کبریا کنیم

دارالفنا کرای مرمت نمی‌کند
بشتاب تا عمارت دارالبقا کنیم

دارالشفای توبه نبسته‌ست در هنوز
تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم

روی از خدا به هر چه کنی شرک خالص است
توحید محض کز همه رو در خدا کنیم

پیراهن خلاف به دست مراجعت
یکتا کنیم و پشت عبادت دو تا کنیم

چند آید این خیال و رود در سرای دل
تا کی مقام دوست به دشمن رها کنیم

چون برترین مقام ملک دون قدر ماست
چندین به دست دیو زبونی چرا کنیم

سیم دغل خجالت و بدنامی آورد
خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم

بستن قبا به خدمت سالار و شهریار
امیدوارتر که گنه در عبا کنیم

سعدی گدا بخواهد و منعم به زر خرد
ما را وجود نیست بیا تا دعا کنیم

یارب تو دست گیر که آلا و مغفرت
در خورد توست و در خور ما هر چه ما کنیم




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

02 Dec, 05:37


بیا و شهد ِ عاشقی ، در دل ِ یک پیام کن
به عشق و شوق ِ زندگی ، دوباره یک سلام کن

به عشق اگر رسیده ای ، بدان که نور دیده ای
سجده بر آستان او ، به وَقت ِ صبح و شام کن

ببوس خاک ِ مقدمش،فیض بـِبــَر ز محضرش
ببوی ، عطر ِ پیکرش ، تازه و تـَر ، مشام کن

در دل ِ دوست خانه کن، ببوی عطر ِ پیکرش
ترک ِ غم ِ زمانه کن ، شادی ِ مـُستــَدام کن

در غم ِ بیش و حد مباش ، فزون ز حد مکن
تلاش
مست ِ شراب ِ عشق باش ، خنده چو پیک ِ
جام کن

"عشق" کلام برترین ، هم اولین ، هم آخرین
خدمت این مقام کن ، حـَذ َر ز هرچه نام کن

"واله "و شور ِ عاشقی،شما و هر چه ما بقی ؛
بیهـُده پشت ِ سر بــِنـه ، روی به بـَردَوام کن!




#پروانه_توکل














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

01 Dec, 10:45


سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم

ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم

رها کردم چنان شکرستانی
چو حیوان هر گیاهی می چریدم

پیاز و گندنا چون قوم موسی
چرا بر من و سلوی برگزیدم

به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم

از آن بانگ دهل از عالم کل
بدین دنیای فانی اوفتیدم

میان جان‌ها جان مجرد
چو دل بی‌پر و بی‌پا می پریدم

از آن باده که لطف و خنده بخشد
چو گل بی‌حلق و بی‌لب می چشیدم

ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم

بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم

چنانک اکنون ز رفتن می گریزم
از آن جا آمدن هم می رمیدم

بگفت ای جان برو هر جا که باشی
که من نزدیک چون حبل الوریدم

فسون کرد و مرا بس عشوه‌ها داد
فسون و عشوه او را خریدم

فسون او جهان را برجهاند
کی باشم من که من خود ناپدیدم

ز راهم برد وان گاهم به ره کرد
گر از ره می نرفتم می رهیدم

بگویم چون رسی آن جا ولیکن
قلم بشکست چون این جا رسیدم




#مولانا














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

01 Dec, 10:42


حکایت کنند از بزرگان دین
حقیقت شناسان عین الیقین

که صاحبدلی بر پلنگی نشست
همی راند رهوار و ماری به دست

یکی گفتش: ای مرد راه خدای
بدین ره که رفتی مرا ره نمای

چه کردی که درنده رام تو شد
نگین سعادت به نام تو شد؟

بگفت ار پلنگم زبون است و مار
وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار

تو هم گردن از حکم داور مپیچ
که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ

چو حاکم به فرمان داور بود
خدایش نگهبان و یاور بود

محال است چون دوست دارد تو را
که در دست دشمن گذارد تو را




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

01 Dec, 08:21


شوق دریا شدن و ... قطره ی شبنم بودن !
غیر اندوه چه دارد دلِ آدم بودن ؟

دست تقدیر ، تو را کاش به من پس بدهد
تا که باقیست کمی فرصت با هم بودن

بی تو ای میوه ی ممنوعه ! چه فرقی دارد
اهل فردوس برین یا که جهنّم بودن ؟!

دارم از بخشش تو اینهمه تنهایی را
حضرت عشق ! بس است اینهمه حاتم بودن

خار بودن ؛ به همه زخم زدن ، آسان است
ای خوشا زخم کسی را گلِ مرهم بودن ...




#مرتضی_خدمتی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

01 Dec, 08:20


ساقیا این دل و این نقطه هوا کم دارد
در دل و دیده غزل آتش و ماتم  دارد

قافیه در غزلم خسته و تصویر گران
نقطه ها عشق و سرشار دمادم دارد

می زنم نقطه که تا خلق بخندد شب و روز
لیک در قافیه ام جمله غم و نم دارد

جوهر و رنگ قلم خسته ز ابیات حزین
گویی این گریه مرا ارث ز آدم دارد

گو کجا رفت سخن های خوش شیخ غزل
آن که هر قافیه اش چهره ی خرم دارد

تشنه ی قافیه ای شادم و خرم چو بهار
دل نوازی که هم صورت و سیرت محرم دارد

پس بیایید سراییم غزل رنگ امید
غزلی با نفس سبز که صد واژه ی مرهم دارد




#افشاری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

30 Nov, 16:41


به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
که تا هستیم بشناسیم از کافر مسلمان را

به کوی می‌فروشان با هزاران عیب خوشنودم
که پوشیده‌ست خاکش عیب هر آلوده دامان را

تکبر با گدایان در میخانه کمتر کن
که اینجا مور بر هم می‌زند تخت سلیمان را

تو هم خواهی گریبان چاک زد تا دامن محشر
اگر چون صبح صادق بینی آن چاک گریبان را

نخواهد جمع شد هرگز پریشان حال مشتاقان
مگر وقتی که سازد جمع آن زلف پریشان را

دل و جان نظر بازان همه بر یکدیگر دوزد
نهد چون در کمان ابروی جانان تیر مژگان را

کجا خواهد نهادن پای رحمت بر سر خاکم
کسی کز سرکشی برخاک ریزد خون پاکان را

گر آن شاهد که دیدم من ببیند دیدهٔ زاهد
نخست از سرگذارد مایهٔ سودای رضوان را

من ار محبوب خود را می‌پرستم، دم مزن واعظ
که از کفر محبت اولیا جستند ایمان را

دمی ای کاش ساقی، لعل آن زیبا جوان گردد
که خضر از بی‌خودی بر خاک ریزد آب حیوان را

فروغی، زان دلم در تنگنای سینه تنگ آید
که نتوان داشت در کنج قفس مرغ گلستان را




#فروغی_بسطامی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

30 Nov, 16:38


امشب دوباره بیکس‌ و ویرانم،نمی‌دانم چرا
عزرائیل دریده ست،تمام گریبانم،نمی دانم چرا

غم زده براین جسم بیجانم، نمی‌دانم چرا
خسته و تنها، ازخود گریزانم، نمی‌دانم چرا

همچوبرگی جدا بدست طوفانم،نمی‌دانم چرا
بادگویی ریشه‌ام خشکانده است، نمی‌دانم چرا

روزگاری درسرم  هوای جنگل بود و حال
درختی پیر،غریب وتنها دربیابانم،نمی‌دانم چرا

من که خود روزگاری برکه ی باران بوده‌ام،ببین
اینچنین تشنه ی یک قطره بارانم، نمی‌دانم چرا

سهم من ازاین زندگی، جز درد و ناکامی نبود
خودنیز دلیلش رانمی‌دانم، بقرآنم،نمی‌دانم چرا

گرچه توروح مرا درهم شکستی،بی وفا بازهم
همچنان با تو هستم، با تو می‌مانم، نمی‌دانم چرا

عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است
وقت یادآوری چون خاطره‌ها، هوشیار است

گریه های سر خود خوب به من فهمانده است
بدترین قسمت این  دل سوختگی، انکار است

تاخداحافظی هیچ نمی‌دانستم از حالم
ای خدا،زندگی بیشتر ازمرگ مصیبت وار است

بهترین شاهدم از حالت بی‌رحمی عشق
قرص خوابیست که ازگریه ی من بیدار است

خون من گردن عشقست،عزیزان حلالش مکنید
اولیای دم من بعدخدا سیگاراست،حلالش مکنید

باخت هرجا که عشق به دست کسی انگشتر داد
بی‌ گمان قسمت انگشت منم سیگار است

فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد
بعد از این، دیدن او فرض محالت باشد

از خدا ساده بپرسی ، که تو اصلاً هستی
گریه ات باعث تکرار سوءال ات باشد

چمدان پر بکنی ، خاطره‌ها را ببری
عکس‌هایش همه عمر، طوق وبالت باشد

روز وشب قصه ببافی که تورا میخواهد
باز پیچیده‌ترین شکل محالت باشد

توی تنهایی خود ، فکر مسکن باشی
قرص اعصاب فقط چاره ی کارت باشد

فکر مارا نکن ای عشق، هرچند که نیستی
من که رفتم  بدرک،توخدا پشت وپناهت باشد

ای که از کوچه ی معشوقه ی ما میگذری
قسمت ماکه نشد این عشق ، حلالت باشد

ثمر ما که از تلخی این روزگار ، غم بوده
آرزو می‌کنمت بعداز مرگم، یارکنارت باشد

بوقت مردنم،نکند زبانم لال گریه و زاری بکنی
منم که همچنان درفکر توام، توچه باکت باشد




#پژمان_نادری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍












꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

30 Nov, 13:10


تو از یک راه دور و شنبه ی یک عصر بارانی
میان خانه ای خاموش، می آیی به مهمانی

تو می آیی و بعدش بی صدا آواز می خوانم
از آن آوازهایی که خودت هم خوب می دانی!

اگرچه عشق یعنی، اتصال دست های ما
ولی داری برایم از جدایی قصه می خوانی

خیالت، مثل یک هاله میان خانه می پیچد
تو هم مثل خیالاتم، نمی پایی، نمی مانی

کجای پهنه ی دنیا تو را گم کرده ام جانا
کدامین سمت و سو هستی؟ نه پیدایی نه پنهانی

تو رفتی با هوای فلسفه تا قلّه های دور
تو رفتی در پی لاهوت تا میقاتِ ربّانی

برایت چشمه های حوصله از قعر می جوشد
برایت تا ابد چشم انتظارم، عشق طولانی

صدای دلنشینت باز هم در گوش می پیچد
میان خانه ای خاموش در یک عصر بارانی




#سارا_صابر














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 22:01


꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂ pinned «یڪ جـرعہ شعر صبحگاهے ساعت :   ۱۰ صبح شب شعر ساعت : ۲۱ در ویس چت ڪانال گپ، روزهاے فـرد 💎💎💎 💎💎 💎💎 💎 💎 دفتر شعر من اے دوست، ز تو نام گرفت قلمم از زخ زیباے تو  الهام گرفت مصرع اول هر بیت ،بجز یاد تو نیست تا ڪه  ابیاتِ  غزل ،از تو سرانجام گرفت…»

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 22:01


یڪ جـرعہ شعر صبحگاهے ساعت :   ۱۰ صبح

شب شعر ساعت : ۲۱

در ویس چت ڪانال گپ، روزهاے فـرد


💎💎💎
💎💎
💎💎
💎
💎


دفتر شعر من اے دوست، ز تو نام گرفت
قلمم از زخ زیباے تو  الهام گرفت

مصرع اول هر بیت ،بجز یاد تو نیست
تا ڪه  ابیاتِ  غزل ،از تو سرانجام گرفت

هر چہ از عشق سرودم، همہ در وصف تو بود
هر ڪلامے ڪہ نوشتم ،ز رُخَت وام گرفت

دلم از دیدہ بہ هر سو  نگران ، داشت نگاہ
تا تو را دید نگاهم ، دلم آرام گرفت

مسجد و میڪدہ ،جز وصف جمال تو نبود
سر بہ محراب و، دل از دست توأم  جام گرفت

نظری  دل بہ دلِ حادثہ بسپار و  برو
چون تو بسیار در این حادثہ ‌، ایام گرفت



💎💎💎💎💎


با سـلام و ارادت خدمت همراهان عزیز محفل و ڪانال ذهن زیبا

توجه📣📢📣📢📣


برنامہ ویسڪال روزهاے فـرد صبحها در ڪانال شعـر و ادب ذهن زیبا


حضور شما زینت بخش محفل ما خواهد بود.

صبح ها ساعت :   ۱۰:۰۰  الے ۱۱:۳۰  صبح
شب ها ساعت :    ۲۱:۰۰ الے ۲۳   شب


لیـدرصبح:

#مهــربانو_دیبا

@Ddibaa98


https://t.me/Poetry_channel_zehneziba

💎
💎
💎💎
💎💎
💎💎💎

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 20:04


دیده را در پی دیدار مهان ما را بس
نغمه ای از سر شوق بر تو عیان ما را بس

سرو اگر می طلبد قامت رعنای تو را
در بلندای زمان و به جهان مارا بس

این که در پای غمت دار مکافات کشیم
بر سرا پرده ی وصل از تو نشان مارا بس

مهر تو در گرو باده و می نیست دگر
آیدم از تو نشانی به  نهان ما را بس

بهر دیدار تو در روی جهان افتادیم
تا که در  شعر و غزل یابه فغان مارا بس

دیدگان شور وصال تو به جان می دارند
این همه ناز و طرب را به بیان ما را بس

باز در  میکده  بگذار  مرا  و  بگذر
بی نشان از غم دوران و زمان مارا بس

دلبرا دیده به دیدار تو شاد و مسرور
شمه ای از نفس رطل گران ما را بس

دو سه یک نکته بگویم زغمت راحت جان
پر تو نور تو در کون و مکان ما را بس

گل ز روی تو به شرم عنچه شد و باز شکفت
ز تو اما  به  اشارتی  دوان  ما  را  بس

گر همه عمر خیال تو مرا دست دهد.
جنت و فردوس و رضوان ز ریٌان ما را بس

بنشینم به سریر عدن و ملک یمن
تو نوازی به قدومی ز کیان ما را بس

چو شوم پرده نشین حرم عشق و غزل
بوسه ای زان لب لعل شکران ما را بس

نگهم گر کنی و طائر قدسم بخشی
من و گردون و فلک عرش روان ما را بس




#شهپر_کارگریان














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 20:03


از نفس هایی که بی تو باعث شرمندگی ست
ناگریزم گرچه میدانم که نامش زندگی ست

گفته اند از دیده رفته، روزی از دل میرود
رفتی از دیده ولی در دل بجز مهر تو نیست

می هراسم از دقایق در گریز از بودنم
همچو بازاری که اوضاعش پر از آشفتگی ست

میزنم با بُهت بی اندازه در آیینه زُل
از خودم میپرسم این بیگانه در آیینه کیست

یاد آن روزی که گفتم بی تو دنیا بی من است
گفتی ای دیوانه گفتم این جنون فرزانگی ست

باز پرسیدی چنین عاشق چرا؟ دیوانه ای
گفتمت این دل اسیر و عاشق دیوانگی ست

واعظی فرمود عمری در غمش گشتی اسیر
واعظان را گو، اسارت شیوهء آزادگی ست

برگ برگ آرزوهایم چنین در دست باد
رفته ای و حاصل قلبم چنین پژمردگی ست

مات و مبهوت و پریشان در خودم جا مانده ام
شانه هایم خسته از دیوار سرد بی کسی ست

زیر چشمم جوی خون جاری و در هر قطره اش
هست دریایی که حتی ساحلش بیچارگی ست

روزگاری گر کسی پرسید از عاصی بگو
مرد مغروری که بر حالش کنون باید گریست




#عاصی_شیرازی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 13:55


خواهی ار جا به لبِ آبِ روان بُگْزینی
آن بِهْ ای سرو که بر دید‌ه ی من بنشینی

سخنِ تلخ شنیدن ز دهانت عجب است
که تو پا تا به سر ای جان چو شکر شیرینی

آفتِ جان و تن از غمزه‌ی چشمِ بیمار
رهزن دین و دل از خال و خط مُشگینی

من تو را عاشق جان‌بازتر از فرهادم
تو مرا دلبرِ طنّازتر از شیرینی

با چنین شیوه‌ی عاشق‌کشی و دل‌شکنی
عجب اینست که آرامِ دلِ مسکینی

فارغم با تو ز هر مذهب و کیش و آئین
تو مرا مذهب و کیشی تو مرا آئینی

آنچنان عشق تو پُر کرده وجودم که اگر
در من ای جانِ جهان درنگری خود بینی

به صغیر آنچه رواخواه شوی حکم تُراست
ز وفا یا ز جفا هر روشی بگزینی




#صغیر_اصفهانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 13:53


صدایم کن در این باران، صدا را دوست میدارم
تو باشی عاشقی در این هوا را دوست میدارم

چه حالی میدهد با تو شراب و شعر و موسیقی
نمی دانی چه بیحد این فضا را دوست میدارم

سرآمد در بلا هستی، بکش رویِ سرم دستی
بلا بالایِ من! با تو، بلا را دوست میدارم

طبیعی هست اگر چون بید، مجنونت شوم لیلا!
منم دیوانه و دیوانه ها را دوست میدارم

به فرهنگِ لغت، دلداده خیلی ساده یعنی من
منِ عاشق از این رو دهخدا را دوست میدارم

دلم را قرصِ ماهِ نسخه یِ خوش خط و خالت کن
که با هر بوسه قانونِ شفا را دوست میدارم

اگرچه بی نیاز از نازِ هر نقش و نگاری تو
به دستانِ تو گلبرگِ حنا را دوست میدارم

خزر چشمِ قزل آلا لبِ جنگل پریشانم!
شمالی! با تو این جغرافیا را دوست میدارم

دل آرایی و زیبایی و رعنایی و غوغایی
به توصیفِ تو رقصِ واژه ها را دوست میدارم

عوض شد قصه و این بار "داش آکُل" دمِ رفتن
به "مرجان" گفت با بغضش: شما را دوست میدارم

خدا را حافظت کردم که سرشار از غزل باشی
از آن روزی که نقشت زد خدا را دوست میدارم




#شهراد_میدری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 08:33


روزي بجاي لعل و گهر، سنگ ريزه اي
بردم به زرگري که بر انگشتري نهد


بنشاندش بحلقه زرين عقيق وار
آنسان که داغ بر دل هر مشتري نهد


زرگر، ز من ستاند و بر او خيره بنگريست
وانگه بخنده گفت که اين سنگريزه چيست؟


حيف آيدم ز حلقه زرين، که اين نگين
ناچيز و خوارمايه و بي قدر و بي بهاست


شايان دست مردم گوهر شناس نيست
در زير پا فکن که بر انگشتري خطاست


هر سنگ بد گهر، نه سزاوار زينت است
با زر سرخ، سنگ سيه را چه نسبت است؟


گفتم به خشم، زرگر ظاهرپرست را
کاي خواجه، لعل نيز ز آغوش سنگ خاست


ز آن رو گرانبهاست که همتاي آن کم است
آري هر آنچه نيست فراوان، گرانبهاست


وين سنگريزه اي که فراچنگ من بود
خوارش مبين که لعل گران سنگ من بود


روزي به کوهپايه من و سرو ناز من
بوديم ره سپر، اندر خم کوچه باغها


اين سو روان به شادي و آن سو دوان به شوق
لبريز کرده از مي عشرت، اياغها


ناگاه چون پري زدگان، آن پري فتاد
وز درد پا ز پويه و بازيگري فتاد


آسيمه سر دويدم و در بر گرفتمش
کز دست رفت طاقتم از درد پاي او


بر پاي نازنين او چو نکو بنگريستم
آگه شدم ز حادثه جانگزاي او


دريافتم که پنجه آن ماه رنجه است
وز سنگريزه اي بت من در شکنجه است

من خم شدم به چاره گري، در برابرش
و آن مه نهاد بر کف من، پاي نرم خويش


شستم به اشک پاي وي و چاره ساختم
آن داغ را به بوسه لبهاي گرم خويش


وين سنگریزه ای که در نظرت سنگ ساده است
بر پاي آن پري، چو رهي بوسه داده است




#رهی_معیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 05:20


در باغی رها شده بودم.
نوری بی‌رنگ و سبک بر من می‌وزید.
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
هوای باغ از من می‌گذشت
و شاخ و برگش در وجودم می‌لغزید.
آیا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظه‌ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟
ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد،
صدایی که به هیچ شباهت داشت.
گویی عطری خودش را در آیینه تماشا می‌کرد.
همیشه از روزنه ای ناپیدا
این صدا در تاریکی زندگی‌ام رها شده بود.
سرچشمه صدا گم بود:
من ناگاه آمده بودم.
خستگی در من نبود:
آیا پیش از این زندگی‌ام فضایی دیگر داشت؟
ناگهان رنگی دمید:
پیکری روی علف‌ها افتاده بود.
انسانی که شباهتِ دوری با خود داشت.
باغ در ته چشمانش بود
و جا پایِ صدا همراه تپش‌هایش.
زندگی‌اش آهسته بود.
وجودش بی‌خبری شفافم را آشفته بود.
وزشی برخاست
دریچه‌ای بر خیرگی‌ام گشود:
روشنی تندی به باغ آمد.
باغ می پژمرد
و من به درون دریچه رها می‌شدم.




#سهراب_سپهری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Nov, 05:19


‌تک‌‌بیتِ نابِ دفترِ شعرِ خداست صبح
چون واژه‌های خوبِ غزل باصفاست صبح

در ابتدای سطرِ کتابِ طلوعِ مهر
سرفصل مهربانی بی انتهاست صبح

در بیت‌بیتِ شورِ نگاهِ شکوفه‌ها
لبخندِ عاشقانه‌ به‌روی شماست صبح

وقتی که لب به یاد خدا باز می‌کنی
با لحظه‌های شادِ لبت آشناست صبح

با آن که رنگ و روی دورویی گرفته‌ایم
در ابلقِ زمانه ولی بی‌ریاست صبح

فهمیدم از نگاهِ پر از شرمِ آفتاب
بر قامتِ بلندِ نجابت، قباست صبح

در زر گرفته باز جهان را طلوعِ صبح
دنیای ما مس است ولی کیمیاست صبح
َ
نورِ امید بر دلِ عشاقِ عالم است
بر دردهای تلخ شبانه شفاست صبح

در واژه‌های حسِ غزل‌آفرین مهر
تک‌‌بیت نابِ دفترِ شعرِ خداست صبح




#نصرت_اله_صادقلو














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 19:43


شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
گوی چوگان قضا در حرکت مجبورست

ساخت هر زخم تو لب تشنه زخم دگرم
آب تیغ تو هم ای کان ملاحت شورست!

خصم بیجا به زبردستی خود می نازد
زودتر پاره کند زه، چو کمان پرزورست

گوهر شوخ، گریبان صدف پاره کند
چرخ اگر تربیت ما نکند معذورست

شوربختی چه کند با دل صد پاره ما؟
زخم ما در جگر تیغ قضا ناسورست

غور کن غور، که چون آینه بی زنگار
زره جوهر ما زیر قبا مستورست

از دم صبح چو اوراق خزان انجم ریخت
همچنان شمع به تاج زر خود مغرورست

بیشتر گشت سیه کاریم از موی سفید
حرص را گرمی هنگامه ازین کافورست

زر میندوز که چون خانه پر از شهد شود
آن زمان وقت جلای وطن زنبورست

حسن را ملک ز بیماری چشم آبادست
عشق را خانه ز ویرانی دل معمورست

تابع مطرب تردست بود وجد و سماع
چرخ در گرد بود تا سر ما پرشورست

معنی روشن و خورشید، گل یک چمنند
فکر صائب نتوان گفت چرا مشهورست




#صائب_تبریزی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 15:17


باهم تعارف که نداریم...!؟
وقتی دوستم نداری
طوری نگاهم نکن که عاشقت شوم
طوری صدایم نکن که دلم بریزد
وقتی خطابت میکنم
بی آنکه صدایت را صاف کنی
یک 'بله'ی ساده‌ی خشدار
فارغ از 'جانم'های عاشقانه بگو...!

وقتی دوستم نداری
میان کلماتت هیچ قولی نده!
نگو میمانی
نگو مال همیم
چیزی نگو که دلم خوش باشد
مثلا دلم نشکند...
من با دروغ
بیشتر می‌شکنم
بیشتر درد می‌کشم
و بیشتر تو را نمی‌بخشم...!

رفیق جان
باهم تعارف که نداریم
صاف و پوست کنده حرف
دلت را بی اغراق ، اقرار کن...!




#سعید_امانی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 14:47


گیرم که غزلهای مرا،یار نخوانَد
   اخبارِ مرا باد به گوشش نرسانَد

گیرم من از این درد بمیرم که بمیرم
او هیچ نداند که نداند که نداند

با اینهمه بگذار، کماکان بنویسم
تا عشق در آیین غزل، زنده بمانَد

بگذار مترسک بکند شال و کلاهی
از گوشه ی جالیز، کلاغی بپرانَد

حالا که جهان پُر شده از جُرم و جنایت
بد نیست یکی مِهر به دلها بنشانَد

خوب است یکی، طعمِ دل انگیزِ غزل را
با رایحه ی عشق، به دنیا بچشانَد

بگذار سکوتِ، همه یِ حنجره ها را
این نعره ی مستانه به چالِش بکشانَد

معجونِ غزل را بخورانید به مُرده
آن مُرده محال است، کفن را ندرانَد

ما مثل سلاحیم، مسلّح شده با عشق
کافی است یکی ماشه ی ما را بچکانَد




#محمدرضا_نظری













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 14:30


بی تو مهتاب شبی را گذراندم به چه سختی
تکیه دادم به تن خستهٔ یک کهنه درختی

گفته بودی که می آییّ و ولی عهد شکستی
مثل یک خاطره آن سوی خیالات نشستی

ماه و من منتظرت مانده و تا صبح نشستیم
مژه بر هم ننهادیم و دمی چشم  نبستیم

صحبت لحظهٔ دیدار شد و قول و قراری
سخت می دانم از آن لحظه تو هم خاطره داری

یادم افتاد که آن شب به جز از عشق ندیدیم
شانه بر شانهٔ هم تا ته آن کوچه دویدیم

و تو برگشتی و گفتی که از این عشق حذر نیست
دل قوی دار در این معرکه جز خوف و خطر نیست

گفتمت کاش بمانی به همین شیوه بمانی
تو که این گونه پر از لطفی و چون سرو چمانی

خنده ای کرده به پهنای رُخ ات  گفتی و گفتی
بر حذر باش در این سفسطه و دام نیافتی

آنچنان گرم شدم از نفس و جان تو آن دم
که دل از هر چه به غیر از تو و از عشق تو کندم

آوخ امّا تو رمیدیّ و گسستی و نماندی
جای یک عشق پر از خاطره یک داغ نشاندی

من ولی بر سر عهدم , نه گسستم , نه رمیدم
ماندم و با نفس خسته در این شعله دمیدم




#کمال_پیری_آذر_هریس
















꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 14:07


باران بزند خیس خیال تو شوم باز
مستانه ،دلم را بدهم سوی تو پرواز

باران بزند تا که غزلخوان تو باشم
با یاد تو سرمست شوم سر دهم آواز

باشم چو خریدار تو و ناز و ادایت
هی نازکنی نازکنی ناز کنی ناز

با عشوه ی چشمان خمارت دل من رفت
غیر از تو مگر هست چنین دلبر طناز

خالی شده دنیا دگر از یار پر احساس
تنها تو به این دلبری ات باش و بپرداز

دردانه ی من باش و بمان با دل من تا
با عشق تو باشم همه ی عمر غزلساز




#محمد_آصف_آزا













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 11:41


قدم برون نگذارم ز آستانه ی خویش
چو آینه همه عمرم چراغ خانه ی خویش

به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو
کمان کشیده ام، اما خودم نشانه ی خویش

چو مرغ باش در آیین عافیت طلبی
که وقت شام چو شد، می رود به خانه ی خویش

چگونه سر زند از دل نوای آزادی
مرا که حلقه ی دام است آشیانه ی خویش

به دست خویش کن اصلاح خود، که مغروران
به موی خود نگذارند غیر شانه ی خویش

چه فرق از وطن و غربت، این چنین که منم
چو عکس آینه، دایم غریب خانه ی خویش

به زیر چرخ، ترقی سلیم ممکن نیست
در آسیا نتوان سبز کرد دانه ی خویش




#سلیم_تهرانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 11:41


هم آبله هم چشم پر آب است دل ما
پیمانهٔ صد رنگ شراب است دل ما

غافل نتوان بود ازین منتخب راز
هشدار که یک نقطه‌کتاب است دل ما

باغی‌که بهارش همه سنگ است دل اوست
دشتی که غبارش همه آب است دل ما

ما خاک ز جا بردهٔ سیلاب جنونیم
سرمایهٔ صدخانه خراب است دل ما

پیراهن ما کسوت عریانی دریاست
یک پرده تنکتر ز حباب است دل ما

در بزم وصالت که حیا جام به‌دست است
گر آب شود بادهٔ ناب است دل ما

منظوربتان هرکه شود حسرتش از ماست
یار آینه می‌بیند و آب است دل ما

تا آینه باقی‌ست همان عکس جمال است
ای یأس خروشی که نقاب است دل ما

تا چشم گشودیم به خویش آینه دیدیم
دریاب‌ که تعبیر چه خواب است دل ما

ای آه اثر باخته آتش نفسی چند
خون شو که ز دست تو کباب است دل ما

یا رب نکشد خجلت محرومی دیدار
عمری‌ست که آیینه خطاب است دل ما

آیینه همان چشمهٔ توفان خیالی‌ست
بیدل چه توان کرد سراب است دل ما




#بيدل_دهلوى














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 08:39


آمد گَهِ آن که بوی گلزار
منسوخ کند گلاب عطار

خواب از سر خفتگان به در برد
بیداری بلبلان اسحار

ما کلبه ی زهد برگرفتیم
سجاده، که می‌برد به خمار

یک رنگ شویم تا نباشد
این خرقه ی  سِترپوش زنار

برخیز که چشم‌های مستت
خفتست و هزار فتنه بیدار

وقتی صنمی دلی ربودی
تو خلق ربوده‌ای به یک بار

یا خاطر خویشتن به ما ده
یا خاطر ما ز دست بگذار

نه راه شدن نه روی بودن
معشوقه ملول و ما گرفتار

من پیش نهاده‌ام که در خون
برگردم و برنگردم از یار

گر دنیه و آخرت بیاری
کاین هر دو بگیر و دوست بگذار

ما یوسف خود نمی‌فروشیم
تو سیم سیاه خود نگه دار...




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Nov, 08:39


ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا
شراب نور به رگ های شب دوید بیا

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا

شهاب یاد تو در آسمان خاطر من
پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گقتم
ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار
به هوش باش که هنگام آن رسید بیا

به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا

نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا

امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مخواه ازین بیش ناامید بیا




#سیمین_بهبهانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Nov, 19:49


بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام‌ست
ای مجلسیان راه خرابات کدام‌ست

هرکس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پری! چهره تمام‌ست

برخیز که در سایه سروی بنشینیم
کان‌جا که تو بنشینی بر سرو قیام‌ست

دام دل صاحب‌نظرانت خم گیسوست
وان خال بناگوش مگر دانه دام‌ست

با چون تو حریفی به چنین جای در این وقت
گر باده خورم خمر بهشتی نه حرام‌ست

با محتسب شهر بگویید که زنهار
در مجلس ما سنگ مینداز که جام‌ست

غیرت نگذارد که بگویم که مرا کشت
تا خلق ندانند که معشوقه چه نام‌ست

دردا که بپختیم در این سوز نهانی
وان را خبر از آتش ما نیست که خام‌ست

سعدی مبر اندیشه که در کام نهنگان
چون در نظر دوست نشینی همه کام‌ست




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Nov, 19:44


مشغول رخ ساقی، سرگرم خط جامم
در حلقهٔ میخواران، نیک است سرانجامم

اول نگهش کردم آخر به رهش مردم
وه وه که چه نیکو شد آغازم و انجامم

شب‌های فراق آخر بر آتش دل پختم
داد از مه بی‌مهرم، آه از طمع خامم

خیز ای صنم مهوش از زلف و رخ دلکش
بگسل همه زنارم، بشکن همه اصنامم

گر طره نیفشانی، کی شام شود صبحم
ور چهره نیفروزی کی صبح شود شامم

هم حلقهٔ گیسویت سررشتهٔ امّیدم
هم گوشهٔ ابرویت سرمایهٔ آرامم

آسوده کجا گردم تا با تو نیاسایم
آرام کجا گیرم تا با تو نیارامم

تا با تو نپیوندم کی میوه دهد شاخم
تا با تو نیامیزم کی شاد شود کامم

در عالم زیبایی تو خواجهٔ معروفی
در گوشهٔ تنهایی من بندهٔ گمنامم

گر آهوی چشم تو سویم نظر اندازد
هم شیر شود صیدم، هم چرخ شود رامم

دی باز فروغی من دلکش غزلی گفتم
کز چشم غزال او شایستهٔ انعامم




#فروغی_بسطامی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 17:23


دوستانی که به هر دلیلی نمی توانند به پیوی #مهربانو_مهردخت برنامه مراجعه کنند برای اعلام آمادگی جهت اجرا در قسمت دیدگاه این پست اطلاع رسانی بفرمایند



با تشکر،
مدیریت ذهن زیبا🌺🙏

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 17:18


به شب شعر ذهن زیبا خوش امدید🌺🌺🙏🙏

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 17:14


برای اجراهای زیباتون در پیوی #مهربانو_مهردخت،با یه نقطه یا هر طور که صلاح میدونید اعلام آمادگی کنید تا بر اساس ترتیب این اعلام آمادگی ها،لیدر برنامه مایک رو در اختیارتون بگذارند،برای اجرای مجدد اعلام آمادگی مجدد بفرمایید🌺🙏

لیدرهای امشب:


#جناب_حمیدرضا و #جناب_امیر_لطفی


#نکته: برای اعلام‌ آمادگی جهت اجرا به پیوی #مهربانو_مهردخت مراجعه کنید

👇
@mehr2kht62





توجه: اگر زیرصدای خاصی مدنظرتون هست در پیوی #مهربانو_مهردخت ارسال کنید
👇
@mehr2kht62




شروع برنامه ساعت ۲۱

پایان برنامه ساعت ۲۳

در صورت لزوم تمدید خواهیم کرد

شبتون سرشار از آرامش🌺🙏

مدیریت ذهن زیبا


https://t.me/Poetry_channel_zehneziba?livestream=06f6321141f90c169f

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 17:03


دوستان عزیز

هم اڪنون دعوتید بہ شب شعـر در ویسڪال ڪانال ذهن زیبا

منتظر حضـور و اجراهاے زیبا و نواے دلنشین شما خوبان هستیم

حضورتون مایہ مباهات و دلگرمیست 🌹🍃


لیــدرهای امشب :


#جناب_حمیدرضا     و #جناب_امیر_لطفی



#نکته: برای اعلام‌ آمادگی جهت اجرا به پیوی  #مهربانو_مهردخت  مراجعه کنید

👇
@mehr2kht62

ساعت شروع: : ۲۱:۰۰


ساعت پایان: ۲۳:۰۰




https://t.me/Poetry_channel_zehneziba?livestream=eaece3a1aac2a78d41

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 17:02


Live stream started

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 15:54


꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂ pinned «شب شعر ساعت : ۲۱ یڪ جـرعہ شعر صبحگاهے ساعت :   ۱۰ صبح در ویس چت ڪانال گپ، روزهاے فـرد 💎💎💎 💎💎 💎💎 💎 💎 دفتر شعر من اے دوست، ز تو نام گرفت قلمم از زخ زیباے تو  الهام گرفت مصرع اول هر بیت ،بجز یاد تو نیست تا ڪه  ابیاتِ  غزل ،از تو سرانجام گرفت…»

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 15:54


شب شعر ساعت : ۲۱
یڪ جـرعہ شعر صبحگاهے ساعت :   ۱۰ صبح
در ویس چت ڪانال گپ، روزهاے فـرد


💎💎💎
💎💎
💎💎
💎
💎


دفتر شعر من اے دوست، ز تو نام گرفت
قلمم از زخ زیباے تو  الهام گرفت

مصرع اول هر بیت ،بجز یاد تو نیست
تا ڪه  ابیاتِ  غزل ،از تو سرانجام گرفت

هر چہ از عشق سرودم، همہ در وصف تو بود
هر ڪلامے ڪہ نوشتم ،ز رُخَت وام گرفت

دلم از دیدہ بہ هر سو  نگران ، داشت نگاہ
تا تو را دید نگاهم ، دلم آرام گرفت

مسجد و میڪدہ ،جز وصف جمال تو نبود
سر بہ محراب و، دل از دست توأم  جام گرفت

نظری  دل بہ دلِ حادثہ بسپار و  برو
چون تو بسیار در این حادثہ ‌، ایام گرفت



💎💎💎💎💎


با سـلام و ارادت خدمت همراهان عزیز محفل و ڪانال ذهن زیبا

توجه📣📢📣📢📣


برنامہ ویسڪال روزهاے فـرد صبحها در ڪانال شعـر و ادب ذهن زیبا


حضور شما زینت بخش محفل ما خواهد بود.

صبح ها ساعت :   ۱۰:۰۰  الے ۱۱:۳۰  صبح
شب ها ساعت :    ۲۱:۰۰ الے ۲۳   شب


لیـدرهای امشب:



#جناب_حمیدرضا ساعت ۲۱:۰۰ تا ۲۲:۰۰


#جناب_امیر_لطفی ساعت ۲۲:۰۰ تا ۲۳:۰۰





https://t.me/Poetry_channel_zehneziba

💎
💎
💎💎
💎💎
💎💎💎

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 11:13


" آذر"
باید بانویی باشد با گیسوان طلایی
که هر روز و هر شب
دامن نارنجی اش را
می تکاند بر زمین تشنه

باران می بارد ،
برف می بارد ،
عشق می بارد ...

گاه طعم گس خرمالو را
با شیرینی انار در هم می آمیزد
و گاه لذت نیمکت نشینی های عصرانه را
با اندوه دوری و تلخی صبوری ...

حالا دوباره " آذر "
مهمان دلهای ما و شماست
بیایید عاشقانه های تازه ای بسازیم
برای خاطره بازی با واپسین فرزند پاییز !




#طیبه_قادری













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 10:38


جبر می‌کرد تا پیاده شوم
توی یک ایستگاه نامعلوم
ترس دارم از این شب مشکوک
مثل بچه از امتحان علوم

ترس دارد به خواب می‌چسبد
تا به فردای پوچ شک بکند
شاید آن چشم‌های بی‌روشن!
به شب لعنتی کمک بکند

موشی از پشت تخت می‌گذرد
در تنم گریه‌ای‌ست جرواجر
موس بر روی میز می‌لغزد
عکس خورشید توی کامپیوتر

امتحان از تو دادن و کردن
بر لبم مزه‌ی شکست و عرق
بر کتابی که نیست خم شده‌ام
توی تاریکی شب مطلق

آرزوی پلنگ‌های جوان
می‌دود از گذشته در تختم
مثل یک موش مرده غم دارم
مثل یک موش مرده خوشبختم
باید از خواب‌ها پیاده شدم
زندگی ایستگاه مشکوکی‌ست
همه‌ی شب، مچاله زیر پتو
هق و هق عروسکی کوکی‌ست




#سیدمهدی_موسوی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 09:40


بی تو تنها میشوم ای نیمه ی جانم ، نرو
من تو را لطف و صفای عشق میدانم ، نرو

روز و شب با بودنت کار دلم دیوانگیست
در کنارت سالهای سال خندانم ، نرو

دل ببر از من به هر اندازه میخواهی ولی
پای عشق من بمان، پای تو می مانم ، نرو

عشق تو سهم من دیوانه باشد کافی است
مثل لیلا باش چون مجنون دورانم ، نرو

همنشین شو با من درمانده تا هنگام صبح
امشب از پهلوی من ای ماه تابانم ، نرو

لشگر غم رو به رویم، بی سپر در جنگ عشق
مثل یک فرمانده ی سر در گریبانم ، نرو

در هوایت مانده ام ،دل خسته در ویرانه ها
در مسیر باد مثلِ شمعِ سوزانم ، نرو

دل به تو دادم که باشی همدم تنهایی ام
بی تو تنها میشوم ای نیمه ی جانم ، نرو




#محرم_زمانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

21 Nov, 08:07


من اینجا
دلم سخت معجزه می‌خواهد و
تو انگار
معجزه‌هایت را
گذاشته‌ای برای روز مبادا.
چشم‌اندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمه‌هایى که پستان‌هایت
روز را در آن به درخشش وا می‌دارد
راه‌هایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند می‌زند
بیشه‌هایى که پرندگانش
پلک‌هاى تو را می‌گشایند

زیر آسمانى
که از پیشانى بى‌ابر تو باز تابیده
جهان یگانه‌ى من
کوک شده‌ى سبک من
به ضربآهنگ طبیعت
گوشت عریان تو پایدار خواهد ماند…




#پل_الوار














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

20 Nov, 15:13


نمیگویم بہ جانِ توو .... ڪہ جان هستے ، ولے هستے
نمیگویم ڪہ لیلایِ.... زمان هستے ، ولے هستے

خیالِ چشمِ مخمورت ، فتادہ بر دل و جانم
نمے گویم بہ جانِ ما ، نهان هستے ، ولے هستے

چہ باڪ از طعنہ ے اغیار تو را چون بوستان خوانم
نمیگویم بسان بوستان  هستے ، ولے هستی

چہ حاصل وقت دیدارت زبانم بند مے آید ،
نمیگویم  مرا بند و عنان هستے ، ولے هستے

نہ از ابرے نہ از شمعے ، نمے بارد چنین باران
نمیگویم مرا اشڪ روان هستے ، ولے هستی

مرا بر اختر  و اقبال چہ حاجت ماہ تابانم ،
نمے گویم ڪہ ماہ آسمان هستے ، ولے هستے

هزاران تیر در مژگان نشان از جان ما دارند
نمے گویم چو تیرے در ڪمان هستے ، ولے هستی

نگاهت معجز عشق است دهانت ڪان مرجانهاست
نمے گویم ڪہ افسونِ عیان هستے ، ولے هستے

بگیر این جانِ راحم را اگر عاشق ڪُشے خواهے
نمے گویم فزون از جان سِتان هستے ، ولے هستے




#راحم_تبریزی_فرجیان













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

20 Nov, 04:47


می‌برد سودای چشم مستش از راهم دگر
از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر؟

دیده می‌بندم ولی از عکس خورشید بلند
در درون می‌افتد از دیوار کوتاهم دگر

هست در من آتشی سوزان، نمی‌دانم که چیست؟
این قدر دانم که همچون شمع می‌کاهم دگر

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم
تازه می‌گردد هوای هر سحرگاهم دگر

زندگانی در فراقت گر چنین خواهد گذشت
بعد از نیم زندگانی بس نمی‌خواهم دگر

همچو خاکم بر سر راه صبوری معتکف
باد بر بوی تو خواهد بردن از راهم دگر

یار گندمگون خرمن سوز سنبل موی من
جو به جو بر باد خواهد داد چون کاهم دگر

ساقیا از آب رز یک جرعه بر خاکم فشان
هان که درخواهد گرفتن آتشین آهم دگر

در ازل خاک وجود من به می گل کرده‌اند
منع می‌خوردن مکن سلمان به اکراهم دگر!




#سلمان_ساوجی












꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

20 Nov, 04:47



برخیز تا تفرّج بستان کنیم و باغ
چون دست می‌دهد نفسی موجب فراغ

کاین سیلِ متّفق بکَنَد روزی این درخت
وین بادِ مختلف بکُشد روزی این چراغ

سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
بلبل ضرورت است که نوبت دهد به زاغ

بس مالکانِ باغ که دورانِ روزگار
کرده‌ست خاکشان گِلِ دیوارهای باغ

فردا شنیده‌ای که بُوَد داغِ زر و سیم
خود وقت مرگ می‌نهد این مرده ریگ داغ

بس روزگارها که برآید به کوه و دشت
بعد از من و تو ابر بگرید به باغ و راغ

سعدی به مال و منصب دنیا نظر مکن
میراث بس توانگر و مردار بس کلاغ

گر خاک مرده باز کنی روشنت شود
کاین بادِ بارنامه نه چیزیست در دماغ

گر بشنوی نصیحت و گر نشنوی، به صدق
گفتیم و بر رسول نباشد به جز بلاغ




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

19 Nov, 13:48


آخر ای دوست دلم از تو وفا میخواهد
شده دیوانه ی تو ، جان مرا میخواهد

دلبرانه به تمنای تو تا اوج نیاز
رفته دل ، تا که بگوید تو را میخواهد

تو طبیبی و دلم از غم تو بیمار است
دل بیمار فقط از تو شفا میخواهد

معنی عشق تویی بی تو دلم میمیرد
دل من با تو فقط عشق و صفا میخواهد

دل غارتگر تو برد به یغما دل من
به فنا رفت ولی باز بقا میخواهد

بی تو من با چه دلی لب به سخن باز کنم
ساز دل از لب تو باز هوا میخواهد

می عشق تو کند مست مرا تا به سحر
به سحر باز دلم از تو چه ها میخواهد

من همان عابد چشمان غزلخوان توام
که از آن چشم ترت باز ثنا میخواهد

منم آن شاعر دیوانه که مهتاب شبی
عشقت آورد به دل درد و... دوا میخواهد




#مهتاب_جهانفر














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

19 Nov, 13:29


یک روز اگر گیاه شوم ..‌
چمنی در سبزه‌زاری باشم ای کاش ...
نه این‌که شوکران ..!

یک روز اگر مسیری در زیر پاها باشم ...
ای کاش ماشین عروس از من عبور کند ...
نه این‌که زنجیر فولادین تانک‌ها ...

و کودکان ای کاش روی من بدوند ...
نه سربازانی که فرار می‌کنند ...
یا آن‌که در تعقیب دیگران‌اند‌ ..!


یک روز اگر بخواهید ...
از خاک من آجر بسازید ...
برای مدرسه‌ها باشد ای کاش ..
نه این‌که برای زندان‌ها ...!


اگر نفسی ماندگار باقی بمانَد ...
ای کاش نغمه‌یی در سوت بنوازد ...
ای امان ..! نه این که در سوتکی بدمد ..!

شما قلم از من بسازید... قلم ..!
و سروده‌هایی درباره‌ی عشق بنویسید ...
نه این که فرمان مرگ..!


من پس از مردن‌ام ...
در هیات برگ‌های درخت غار ...
زندگی خواهم کرد ...
نه این‌که در هیات جنگ‌افزار‌ها ...!




#عزیز_نسین













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

19 Nov, 10:43


تو رفته‌ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست
ناچار این پرواز را این‌بار باور می‌کنم

یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من
یه احترام رجعتت من ناز کمتر می‌کنم

یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته‌ام
آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر می‌کنم

صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن
من هم ضریح عشق را غرق کبوتر می‌کنم

شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو
یک روز من این شعر را تا آخر از بر می‌کنم

گرچه شکستی عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان دیوانه‌ام که با غمت سر می‌کنم

زیبا خدا پشت و پناه چشم‌های عاشقت
با اشک و تکرار و دعا راه تو را تر می‌کنم




#مریم_حیدرزاده














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

19 Nov, 10:37


زنی به نام رویا به دیدارم آمد
زنی که به دامنه‌های ماهور می‌رقصید
همیشه به دامنه‌های ماهور دیده‌ بودمش،
با گیسوان بلند برهنه که باد می‌گشودشان
به زمانی که هیچ
سری
گیسوی برهنه‌ای به خاطر نمی‌آورد...

زنی به نام رویا
هستی‌اش
وابسته‌ی سکوت من بود
و به نخستین جرقه‌ی کلام
دود شد و به هوا رفت و به آفتاب پیوست!
شاید اما
باز‌آمده باشد یک‌بار
پریزادی به ترانه‌ی فایز
با چشمان خاکستری سرزنش‌آمیز
که انگار
می‌گفت:
برو فایز سزای تو همین بود
پریزادی مثل مرا در خواب بینی!
زنی به نام زندگی آمد
به رنگ برشته‌ی گندمزار
که گیسوان بافته‌ی زرین داشت
و نگاه مهربان و ستیزنده‌اش
مرا به دبستان روانه می‌کرد
که گریخته بودم از آن
صدها سال پیش،
و تن
نیرومندش را
هر چند می‌ستودم
بدان ایمان نیاوردم
صنمی سرکش
که میان من و رویاهایم
چون دو یار برنزی ایستاده بود
و ماندگاری‌اش
وابسته‌ی تسلیم من بود،
پس به نخستین عربده‌ی مستانه
ترک برداشت و فرو ریخت
چون آبی خنک
که فراپاشی‌اش برابر محکومی
عطش زده!
سومین زن نامش عشق بود
چشمان سبز شگفت داشت
که در هر نوری دیگرگونه می‌گشت
سبز گندمی
سبز دریایی
سبز یشم و زهر
و سبز تن‌برگ‌های کوهستانی.
چشمانی شاد و هیاهوگر
که هستی‌‌اش وابسته‌ی جنب‌وجوش بود
که می‌خواست مرا به فراز قله‌هایی بکشاند
که قرن‌ها پیش از آن‌ها فرود آمده بودم،
پس رنجِ تلخ عمیق مرا که حس کرد
پژمرده و پلاسیده شد
و چون به میان بیشه‌های مردابی می‌خزید
ناله سر داد
دیگر نخواهمت دید
اما تو مرا در نام دیگر باز خواهی جست
ای تنواره انکار!
چهارمین
نامی نداشت
به سیمای تمامی زن‌های پیشین بود
هربار به سیمای یکی و همیشه یکی دیگر
هر بار به چشمان یکی و همیشه به چشمی دیگررنگ،
و در یک لحظه شاد و غمناک
پارسا و شهوتناک
و شرمگین و گستاخ بود
عقیقی بود
که رگ‌های درهمی از انگبین و شیر و شرنگ و خون و سبزینه
در آن یگانه شده بود،
و چون نامش را پرسیدم
قهقهه سر داد،
نام کوچکم مرگ است
نام خانوادگی‌ام عشق
به نام‌های مستعار رویا و زندگی هم آوازه‌ای دارم.
زنی آمده بود به دیدارم
که چهار نام داشت
تا مردی را وسوسه کند
که نامش تنهایی بود.




#منوچهر_آتشی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

18 Nov, 17:53


صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را
می کند دربسته آهی خانه آیینه را

درد و داغ عشق را در دل نهفتن مشکل است
این سپند شوخ، مجمر می کند گنجینه را

عمر باقی مانده را نتوان به غفلت صرف کرد
ساقیا پیش آر آن ته شیشه دوشینه را

زنگ از آیینه تاریک صیقل می برد
مگذران بی باده روشن شب آدینه را

هیچ سیل خانه پردازی چو گرد کینه نیست
در درون خانه باشد خصم، صاحب کینه را

گل ز شبنم در دل شبها نمی باشد جدا
خودپرستان در بغل گیرند شب آیینه را

از نمد، آیینه صائب در حصار آهن است
صوفیان دانند قدر خرقه پشمینه را




#صائب_تبریزی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

18 Nov, 17:44


بس که در جان فگار و چشم بیدارم تویی
هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی

آن که جان می بازد و سر درنمی آری منم
وان که خون می ریزد و سر برنمی آرم تویی

گر تلف شد جان چه باک این بس که جانان منی
ور ز کف شد دل چه غم این بس که دلدارم تویی

گرچه صد خواری رسد هر دم ز دست غم مرا
من چه غم دارم عزیز من که غمخوارم تویی

روز را دریوزه نور از شب تار من است
تا به آن روی چو مه شمع شب تارم تویی

با که گویم درد خود یا رب درین شب های غم
آگه از صبر کم و اندوه بسیارم تویی

گرچه نستانی به هیچم بر سر بازار وصل
خودفروشی بین که می گویم خریدارم تویی

گفته ای یار توام جامی مجو یار دگر
من بسی بی یار خواهم بود اگر یارم تویی




#جامی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 18:17


یک روز چشم وا می کنی و
می بینی همه‌ی فصل ها و ماه ها
و روزها برایت شبیه به هم اند
در پنج شنبه همان احساسی را داری
که در شنبه داری و غروب دوشنبه
برایت با غروب جمعه هیچ فرقی ندارد
بهار  فقط بهار است و پاییز ، فقط پاییز
دیگر زیباییِ گلها تو را به وجد نمی آورَد
خِش خشِ برگها تو را یادِ کسی نمی‌اندازد
و جدول های کنار خیابان را که می بینی
به سرت هوای قدم زدن و دیوانگی نمی‌زند
تنهاییِ پروانه ها دلت را نمی لرزانَد
مقصد قاصدک ها برایت مهم نیست و
دنبالِ شجره‌نامه‌ی جیرجیرک‌ها نمی‌گردی
یک روز چشم وا می کنی و
می بینی که زندگی را بیش
از اندازه جدی گرفته ای و
تمام تلاشی که می کنی
برای زنده ماندن است ، نه زندگی کردن
از یک جایی به بعد
همه چیزِ جهان برایت تکراری‌ست
نه اشتیاقی برای عاشقِ کسی شدن داری
و نه انگیزه ای برای عاشقانه با کسی
حرف زدن ! تمام زندگی ات طبق فرمول
یکنواختِ منطق پیش می رود و
دیگر هیچ آرزوی عجیبی در سرت نداری
آدم ها لابه لای مشکلات و
سختی ها بزرگ می شوند
اما بدان که آن روز ، تو بزرگ نشده ای
فقط کودک بلند پرواز درونت را کشته ای
بزرگ شدن اینقدرها ترسناک نیست




#نرگس_صرافیان_طوفان‌














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 18:08


بیان نامرادی‌هاست این‌هایی که من گویم
همان بهتر به هر جمعی رسم کمتر سخن گویم

شب و روزم به سوز و ساز عمر بی‌امان طی شد
گهی از ساختن نالم، گهی از سوختن گویم

خدا را مهلتی ای باغبان تا زین قفس گاهی
برون آرم سر و حالی به مرغان چمن گویم

مرا در بیستون بر خاک بسپارید تا شب‌ها
غم بی‌هم‌زبانی را برای کوه‌کن گویم

بگویم عاشقم، بی‌همدمم، دیوانه‌ام، مستم
نمی‌دانم کدامین حال و درد خویشتن گویم!

از آن گم‌گشته من هم، نشانی آور ای قاصد
که چون یعقوب نابینا سخن با پیرهن گویم

تو می‌آیی به بالینم، ولی آن دم که در خاکم
خوش‌آمد گویمت اما، در آغوش کفن گویم




#رحیم_معینی_کرمانشاهی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 13:46


ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
ای عیسیِ پنهان شده بر طارم مینا بیا

از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بُد تیر شد
یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا

ای موسیِ عمران که در سینه چه سینا‌هاستت
گاوی خدایی می‌کند از سینه‌ی سینا بیا

رخ زعفران‌رنگ آمدم‌، خَم‌داده چون چنگ آمدم
در گورِ تن تنگ آمدم ای جان با‌پهنا بیا

چشم محمّد با نمت واشوق گفته در غمت
زان طرّه‌ی اندر هَمَت‌، ای سرّ ارسلنا بیا

خورشید پیشت چون شفق ای بُرده از شاهان سَبق
ای دیده‌ی بینا به‌حق‌، وی سینه‌ی دانا بیا

ای جانْ تو و جان‌ها چو تن‌، بی‌جان چه ارزد خود بدن‌؟
دل داده‌‌ام دیر است من‌، تا جان دهم جانا بیا

تا برده‌ای دل را گرو‌، شد کشت‌ِ جانم در درو
اوّل تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا

ای تو دوا و چاره‌ام نور دل صدپاره‌ام
اندر دل بیچاره‌ام چون غیر تو شد لا بیا

نشناختم قدرِ تو من تا چرخ می‌گوید ز فن
دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا

ای قابِ قوس مرتبت وان دولت با‌ مکرمت
کس نیست شاها محرمت در قرب اَو أدنیٰ بیا

ای خسرو مه‌وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا
ای آب و ای آتش بیا ای دُرّ و ای دریا بیا

مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین
تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصیٰ بیا




#مولانا














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 13:43


واژه ها زیر پوست کتیبه ها کهیر
می زنند
بارشِ کلمات دردمندیِ یکریز سقوط است
از وادی دست و پا شکسته ی باد
شقیقه ی هوا انگار
حافظه ی کوتاه مدتش را
در خلجان طوفان های بیگدار از کف داده است
که نه «گندم از گندم میروید نه جو ز جو»

نی ها ناله کاشته و مویه ها اندوه برداشته اند
آوازها در گنبدهای سر به هوا
پژواک تهی بودن سر می دهند
کبوتران مسافتی نفس گیر از زمین تا زمان می پرند
تا شاید جَلدِ جولان های بی هویت نشوند
که شانه های روزگار خمیده است از تناسخ بودن در عین نبودن
خواندن در عین سکوت
و بادها تاان سویِ بی سویی
هیچ تشخیصی نمی دهند راه را از چاه
ناگفته‌ نماند که
سیرت سنگ را
آب نشان می دهد
وقتی ترک ها بوسه می زنند لبهای کوه را

شبیه خوانیِ صور در شور
هیجان نبریدنِ دانه از دل خاک
خواندن کتیبه های ناخوانده از ذهن های بیات
تشکیک به منطق و فلسفه های تثبیت شده
کور می‌کند ذوقِ حافظه را
نمی شود که مغیلان بکاری و ماه درو کنی
شوکران در هیچ پیاله ای شکر نمی شود

هیزمِ سوخته جز خاکستر حاصلی ندارد

از شوره زارانِ بی دَردی ؛دُردی نمی روید

وقتی آهوی رمیده ی دل؛؛؛ فکر آدم را
به سمت ناکجای زنگاری ترین مرغزار
می رهاند
پای عقل قلم می شود
برای نگارشِ مُشک ها؛از نافه ی حضور .....

شکوهمندیِ نابِ روشن نویسی
مستغنی نیست از دو مشعل فروزان
علم و حلم
بیان و تفهیم آنچه که باید؛ از آنچه که نشاید را
زمین تا آسمان فرق است ...

آی شورش های به سکوت پا بسته
دهان به شیوع حق بگشایید
تا نفستان در رگ به رگِ هستی؛؛
هستی بریزد
وقت آن نرسیده که
مو را از ماست بکشیم
و به فاصله ی چهار انگشت حق را ببینیم و ناحق را نشنویم

کجاست مدینه ی فاضله ای که
عشق را
که مهر را
انسانیت را
که اصالتِ بودن را
شفاف و روشن منتشر کند
بر تاریخ بی جغرافیای زمان
که نه باد را حبس کند در حصار سکون
و نه زمین را پایبند کند در گیر گوَن های
انزوا طلب

باشد که به شعور کلمه توهین نکنیم
و به ابهت چشمهایی که ما را به ماناییِ نور ثبت می‌کنند
حرمت بگذاریم




#اکرم_نورانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 03:51


ديگر از من
حرفی از اندوهِ آدمی نخواهی شنيد،
می‌روم کنج خاموشِ همين خانه می‌نشينم
و فقط از پشت پرده به دريا نگاه می‌کنم،
ببينم شما چه خوابی از چراغ و ستاره
برای شب غمگينِ آسمان ديده‌ايد!

من اين روزها
فقط به ترس‌خوردگانِ تشنه می‌انديشم
و گاهی به عمد
می‌گذارم تا آب بيايد و از سَرِ گريه بگذرد.

شما چرا نمی‌گذاريد حتی به خاطر يکی پروانه
پسين‌ترين عطرِ بابونه و اَبايی را به ياد آورم!؟

اما من می‌مانم،
تا وقت صحبت نور
تا همين وقت هوا
تا وقت حوصله ...!
شما چطور؟!
شما سرچشمه‌های دور دريا را نديده‌ايد
ورنه به اين سادگی
از دوباره‌خوانیِ اين خواب‌ها خسته نمی‌شديد!

شما نمی‌دانيد
ما بی‌چراغ و ستاره چه می‌کشيم!
صحبت‌هاتان البته آشنای آدميان است
اما آوازهای آسوده‌ی شما
هيچ دل و دستی را
به رويای نان و نمازِ علاقه دعوت نمی‌کند.

باشد،
ديگر از من
حرفی از اندوهِ آدمی نخواهيد شنيد!




#سید_علی_صالحی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 03:51


این زمان نیز همچون نفس باد صبا میگذرد
با من و بی من و با ما و بی ما و شما میگذرد
و بدان هیچ به یاد تو نمی ماند از این      
لحظه هایی که چنین سخت به آن دل بستی
جز نسیم طرب انگیز و عطر خوش خاطره ها
و چه خوب است بدانی در سبد خاطره ها خاطر دوست چه صفایی دارد در دل غمزده آدم ها
همچو باران بهاری بی تاب ، می بارد و می کار و می رویاند گل لبخند به باغ لب ها و چه نقشی دارد
خاطر دوست در فضای به غم آلوده نا امنی‌ها
  و چه خوش می تابد در شب تار تنهایی و دلتنگی ها
بشنو این نکته چه زیبا فریدون مشیری گفته‌ست
زندگی گرمی دل های به هم پیوسته است
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است  ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌
    ‌‌‌‌‌‌‌‌


#فریدون_مشیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

16 Nov, 01:51


آید به سرت رنج و غم و حسرت بسیار
روزی برسد پیر شوی خسته شوی یار
 
با ما که نکردیم بدی،چرخ چنین کرد 
هرچند قَسم دادمَش،اِنگار نه اِنگار
 
در محفل ما جز غم و اندوه نمانده
چند بیت غزل مانده و چند تکه ی آوار
 
تنهایی و بی خوابی و اندوه فراوان
جان رفت و غمش ماند و غزل های دلی زار
 
در حسرت عشقش چو زمین گیر شدم من
سهمم شد از این عشق فقط تکیه به دیوار
 
رفت و همه ی بودن او شد دو سه تاعکس 
من ماندم و شب را به سحر کردن دشوار
 
دشمن نکند با دل من آنچه تو کردی
یادت همه شب اشک شود بر سرم آوار
 
در اوج جوانی همه ی دل خوشیم رفت 
با رفتن او خون به جگر شد دلِ غم خوار
 
صبر و خوشی و تاب و تحمل که نمانده
یارب نظری کن به دلم، دست نگه دار
 



#آرمان_طاهری














‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

15 Nov, 20:45


سالها ناگفته ماند این شرح درد
دردمندی خوش نفس سر بر نکرد

عاشقان رفتند ازین صحرا خموش
بر نیامد از دل تنگی خروش

دردها را سر به سر انباشتند
انتظار سینه ما داشتند

تا نفس داری دلا فریاد کن
بستگان سینه را آزاد کن...

ناله را دم می دهم هر دم از آن
کان نهان در ناله بگشاید زبان

بی لب و دندان آن دانای راز
نشنوی از نی نوای دلنواز

از نوازشهای آن نوش آفرین
می شود این ناله نی دلنشین

دلنشین تر می شود وقتی که او
می نشیند با دلت در گفت و گو




#هوشنگ_ابتهاج














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

15 Nov, 20:41


طعمه مور شوی گر چه سلیمان شده ای
زال می گردی اگر رستم دستان شده ای

ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شده ای

عالم خاک به جز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شده ای؟

دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شده ای

می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شده ای؟

چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شده ای؟

مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شده ای؟

چرخ و انجم به دو صد چشم ترا می جوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شده ای؟

آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شده ای؟

شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شده ای

بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شده ای؟

کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شده ای؟

دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شده ای؟

چون به میزان قیامت همه را می سنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شده ای؟

بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شده ای؟

پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شده ای؟




#صائب_تبريزی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

15 Nov, 06:12


از سحر عطر دل انگیز تو پیچیده به شهر
باز دیشب چه کسی خواب تو را دیده به شهر

دیدم از پنجره خانه هوا طوفانی‌ست
بار دیگر نکند بال تو ساییده به شهر

رود اروند خبر داده به کارون که نترس
دلبر ماست گمانم که خرامیده به شهر

مصلحت نیست هوا عطر تو را حفظ کند
شاهدم ابر سیاهیست که باریده به شهر

شاهدم این همه نخل‌اند که ایمان دارند
هیچ کس مثل تو آن روز نجنگیده به شهر

همچنان هستی و می‌جنگی خود می‌دانی
دشمنت دوخته از روی هوس دیده به شهر

مثل طفلی که بچسبد به پدر وقت خطر
شهر چسبیده به تو، خون پاشیده به شهر




#کاظم_بهمنی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

15 Nov, 06:12


در تابش این خورشید نور دگری باشد
بر طالع من گویا عشق گوهری باشد

اَفسانه نمیگویم حَراف نمی باشم
در این شبِ ظُلمانی ما را قمری باشد

ره یافته ام اَکنون دیوانه تر اَز مجنون
دیوانه ی لیلی شو تا هر سو دری باشد

آهسته رَوم سویش از هوش بِبرَد بویش
با حضور این عُشاق هر جا خبری باشد

در میکده ی لیلی جاریست ز می سیلی
اِحساس نکنم چون من مَست بدتری باشد

هر چند در این سامان عشق ورزی بود آسان
از نگاه آن معشوق باید مهتری باشد

ما بر در این خانه گشتیم چو پروانه
اَندک بدیدیم لطف پس کی ثمری باشد

اَفسوس از این عشق و صد حیف از آن عمر که
بعد از همه مُشتاقی  مهر کمتری باشد

جمشیدی بر این عشقت فرجام نمیبینم
تا بر صورت عُشاق چَشمان تَری باشد




#حسین_جمشیدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 21:17


ز تجلی جمالش از دو کون بستم
به صمد نمود راهم صنمی که می‌پرستم

به هوای مهر رویش همه مهرها بریدیم
به امید عهد سستش همه عهده شکستم

پی دیدن خرامش سر کوچه‌ها ستادم
پی جلوهٔ جمالش در خانه‌ها نشستم

منم اولین شکارش به شکارگاه نازش
که به هیچ حیله آخر ز کمند او نجستم

پی آن غزال مشکین که نگشت صیدم آخر
چه سمندها دواندم چه کمندها گسستم

همه انتقام خود را بکشم ز عمر رفته
دهد ار زمانه روزی سر زلف او به دستم

به گناه عشق کشتیم و هنوز برنگشتیم
ز ارادتی که بودم ز محبتی که هستم

به لباس مرغ و ماهی روم ار به کوه و دریا
تو درآوری به دامم تو درافکنی به شستم

همه میکشان محفل ز می شبانه سرخوش
به خلاف من فروغی که ز چشم دوست مستم




#فروغی_بسطامی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 21:07


مرغ حق خواند هر دم در دل شب ای ماه
کز شب عاشق آه
چشم جهان خُفته، عاشق خون گرید

کی داند هر دل کو را سوز مُحبّت نیست
اشک مُحبّت چیست؟
گریه ز دل خیزد، بی دل چون گرید

شب تاری به بیداری، مرغ شباهنگم
کند با شب حکایت ها آه دل تنگم

وای وای وای از شب های سیاه من
جز شب کیست در عشق تو گواه من ؟

جفا کردی، وفا کردم
ستم راندی، دعا کردم

برو برو یارا از دل، ما را که بد خو یاری
کینه ی عاشق در دل داری

مرغ شب می نالد تا به سحرگه با من
آتشم زند به خرمن

گردش عالم گر نکند طی، شامِ غم را
آه رَهی آخر سوزد عالم را



#رهی_معیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 14:59


شب‌است‌وباغ‌گُلستان‌ خزان‌رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز

بیا که حلقه‌ به‌ گوشان آسمان ریزند
سری به پای تو در حلقه غلام و کنیز

به گوشوار دلاویز ماه من نرسد
ستاره گرچه به گوش فلک شود آویز

به باغ یاد تو کردم که باغبان قضا
گشوده پردهُ پاییز خاطرات‌ انگیز

چنان‌به‌ذوق‌ونشاط‌آمدم که‌گویی باز
بهار عشق‌وشباب‌است این‌شب پاییز

عروس‌گل‌که به‌نازش‌به‌حجله‌آوردند
به‌عشوه‌بازدهندش‌به‌بادرخت‌وجهیز

شهید خنجر جلاد باد می‌غلتند
به‌خاک‌وخون‌ همه‌درانتظاررستاخیز

خزان‌خمار‌غمش‌هست‌و‌ ساغرِگُل‌زرد
بهار سبز کجا وین‌ شراب سحرآمیز

خزان‌صحیفه پایان دفتر عمر است
به‌این‌صحیفه‌رسیده‌است‌دفترمانیز

تنی‌تکیده‌ام‌و چشم رفته در ته‌چاه
که چرخ‌چاهکنم‌چشمه‌می‌کند کاریز

به‌سینمای خزان ماجرای‌ خود دیدم
شباب با چه‌شتابی‌به اسب‌زدمهمیز

حراج‌عمرچه‌سوداگریست‌شعبده‌باز
که گنج و حشمت قارون
‌. نمی‌خرد به پشیز

هنوزخون‌به‌دل از داغ لاله‌ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز

شبی‌که با توسرآمدچه‌دولتی سرمد
دمی‌ که‌‌ بی‌ تو به‌ سر شد
چه‌ قسمتی‌ ناچیز

عزیز من مگر از یادمن توانی رفت
که یاد تُست مرا یادگارِ عمر عزیز

پری به دیدن دیوانه رام می‌گردد
پریوشا تو ز دیوانه می‌کنی پرهیز

به‌بانگ‌چنگ‌من‌ ازدل‌زدای‌زنگ‌فراق
که بشکفددلِشیرین به شیههٔ شبدیز

نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به‌حجلهُ‌شیرین گذر کند پرویز

به عشق‌پاک‌توبگذشتم ازمقام‌مُلک
که بال‌عشق‌تو بادم زند برآتش تیز

توهم‌به‌شعشعه‌وقتی‌به‌شهرتبریزآی
که شهریار زشوق‌و طرب‌کنی لبریز
 



#شهریار














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 14:57


یاد داری که ز من خنده‌کنان پرسيدی
چه رهآورد سفر دارم از اين راه دراز؟
چهره‌ام را بنگر تا به تو پاسخ گويد
اشک شوقی که فرو خفته به چشمانِ نياز

چه رهآورد سفر دارم ای مايه‌ی عمر؟
سينه‌ای سوخته در حسرت يک عشق محال
نگهی گمشده در پرده‌ی رويایی دور
پيکری ملتهب از خواهش سوزان وصال

چه رهآورد سفر دارم ... ای مايه‌ی عمر؟
ديدگانی همه از شوقِ درون پر آشوب
لب گرمی که بر آن خفته به اُميّد نياز
بوسه‌ای داغ‌تر از بوسه‌ی خورشيد جنوب

ای بسا در پیِ آن هديه‌ی زيبنده توست
در دل کوچه و بازار شدم سرگردان
عاقبت رفتم و گفتم که تو را هديه کنم
پيکری را که در آن شعله کشد شوق نهان

چو در آينه نگه کردم ديدم افسوس
جلوه روی مرا هجر تو کاهش بخشيد
دست بر دامن خورشيد زدم تا بر من
عطش و روشنی و سوزش و تابش بخشيد

حاليا... اين منم اين آتش جانسوز منم
ای اميد دل ديوانه‌ی اندوه‌نواز
بازوان را بگشا تا که عيانت سازم
چه رهآورد سفر دارم از اين راه دراز




#فروغ_فرخزاد














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 13:56


هر غروب
مردی که به خانه برمی گردد
به هوای زنی
که دست هایش می لرزد
در کافه ای قهوه می خورَد
از مغازه ای شکلات  می خرد
دنبال یک شاخه رز صورتی می گردد
و با خودش می گوید
این حسِ بی قرار
نمی تواند عشق باشد

هر روز زنی
با آخرین سؤالش
در گورستانی دفن می شود
"آیا او مرا دوست داشت؟"




#نیلوفر_لاری_پور













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 11:06


شرط است جفا کشیدن از یار
خَمر است و خُمار و گُلبُن و خار

من معتقدم که هر‌چه گویی
شیرین بود از لب شکربار

پیش دگری نمی‌توان رفت
از تو به تو آمدم به زنهار

عیبت نکنم اگر بخندی
بر من چو بگریم از غمت زار

شک نیست که بوستان بخندد
هر گه که بگرید ابر آذار

تو می‌روی و خبر نداری
واندر عقبت قلوب و ابصار

گر پیش تو نوبتی بمیرم
هیچم نبود گزند و تیمار

جز حسرت آن که زنده گردم
تا پیش بمیرمت دگربار

گفتم که به گوشه‌ای چو سنگی
بنشینم و روی دل به دیوار

دانم که میسرم نگردد
تو سنگ درآوری به گفتار

سعدی نرود به سختی از پیش
با قید کجا رود گرفتار‌؟




#سعدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

14 Nov, 11:05


وزید باد و گرفت از سرم کلاهم را
یکی به من بدهد باز سرپناهم را

از این تراژدی آیینه اشک خواهد ریخت
اگر هر آینه در دل بگیرد آهم را

منم که بازنویسی شدم پس از ده قرن
چنان که در عجبم متن اشتباهم را

منم که گاه تجسم کنم سیاوش را
چنان که هیچ نیالوده ام نگاهم را

منم عصاره ی اسطوره های عصر کهن
و گاه در سرم این شاهزاده ها، هم را...

تفاوت من و پیشینیان من این است:
برادری که نبوده است کنده چاهم را

پدر که تیغ پسر را به دل نمی گیرد
درخت حرف تبر را به دل نمی گیرد
پدر! ببخش رجزهای گاه گاهم را

همیشه آخر این شاهنامه خوانا نیست
یکی مچاله کند نامه ی سیاهم را




#علیرضا_بدیع














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

13 Nov, 17:17


کبوترماده‌ای را از سرِ سوز
شکایت گفت مرغِ خانه یک روز

برآوردم بسی من جوجَکان، مست
یکی را عمرِ چندانی نبوده‌ست

خوش‌آئینان که در باطن، درشتند
همه پروردم و بردند و کشتند

چه پیش آمد در این اوضاعِ چونین
که شد نسلِ تو آن و نسلِ من این

ز تو کم جوجَکانت دور ماندند
تو را کمتر بدین ماتم نشاندند

کبوترماده گفت ای مرغِ خانه
مرا چون جوجه بیرون شد ز لانه

پرش بود و پرید و گشت، آزاد
نه چون نسلِ تو بی‌پر در ره افتاد

چرا پس عقلِ طفلِ خویش، مادر
نسنجید و برون بنهادش از در




#نیما_یوشیج














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

13 Nov, 17:16


به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی

چه بود حیات بی‌او هوسی و چارمیخی
چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی

قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی
به دماغ تو فرستد شه و شیر ما پیامی

خنک آن دلی که در وی بنهاد بخت تختی
خنک آن سری که در وی می ما نهاد کامی

ز سلام پادشاهان به خدا ملول گردد
چو شنید نیکبختی ز تو سرسری سلامی

به میان دلق مستی به قمارخانه جان
بر خلق نام او بد سوی عرش نیک نامی

خنک آن دمی که مالد کف شاه پر و بالش
که سپیدباز مایی به چنین گزیده دامی

ز شراب خوش بخورش نه شکوفه و نه شورش
نه به دوستان نیازی نه ز دشمن انتقامی

همه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوش
همه را نظاره می‌کن هله از کنار بامی

ز تو یک سؤال دارم بکنم دگر نگویم
ز چه گشت زر پخته دل و جان ما ز خامی




#مولانا














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

13 Nov, 16:57


‍ شب ڪه  می‌شود
فقط تاریڪے رنجم نمے دهد
بوسه ات ڪنج لبم گریزان ست و
خیالت هراسان ڪوچ مے ڪند

شب  مرا به اسارت میبرد
به نگاهے ڪه از فاصله ها حیرانم مے ڪند
دور ازتوام  وگلوگاه بغضم نمے شڪند
نگاهم منتظر و
قفل ڪلید نفسهایم  بازنمیشود
چقدر فرسودگی...
ڪاش خاطراتت،
هرشب مرورم نمے ڪرد
تا این چنین بسوزم
با مرور ڪهنگے، دفتر شعرم چه ڪنم
از دست رفته  ام
اے عشق ...‌




#آنیل_آچلار













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

13 Nov, 05:22


پنجره ها بسته اند عشق پديدار نيست
ديده بيدار هست دولت ديدار نيست

يار چو بسيار بود دل سر ياری نداشت
دل سر ياری گرفت ليک دگر يار نيست

روی پريوار بود آينه اما نبود
آينه اکنون که هست روی پريوار نيست

زلف سيه کار من بس که گرفتار سوخت
توده خاکسرش ماند و خريدار نيست

خيل وفا پيشگان از بر من رفته اند
مانده هوادار من آنکه وفا دار نيست

حلقه به گوشان چرا ترک ادب گفته اند؟
جز همه انکار من آن همه را کار نيست

گفتمشان می برم تا بفروشم به غير
بنده بی شرم را رونق بازار نيست

ای غم بسيار من يار من و يار من
باش که در دار دل غير تو ديٌار نيست

ای دل ديوانه خو عمر تبه کرده ای
اينت نژندی سزا،گر چه سزاوار نيست

لحظه چو گم شد مجوی کاب روان را به جوی
صورت تکرار هست معنی تکرار نيست

بس کنم اين گفته را گفته آشفته را
خفته ای و خفته را گوش به گفتار نيست




#سیمین_بهبهانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

13 Nov, 05:22


به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم
پر و بالی تکاندم، خسته از پرواز برگشتم

به سویت آمدم تا خود بگویم راز عشقم را
دل از شرمندگی پر بود و بی‌ابراز برگشتم

مرا چون موج، دوری از تو ممکن نیست ای ساحل
هزاران بار ترکت کردم امّا باز برگشتم

نه مثل ساحران پستم نه چون پیغمبران والا
عصا انداختم بی‌سحر و بی‌اعجاز برگشتم

دل از بیهوده‌گردی‌های سابق کندم و چون گرد
به دامان تو ای پایان و ای آغاز برگشتم




#سجاد_سامانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

12 Nov, 15:56


باغ ,گل می پروراند، باد، پرپر میکند
باغبان ,با این همه ناسازها,سر می کند


دردها، جانی برای صبرها نگذاشتند
بغض ،دارد ناخن احساس ،خنجر می کند

خون داغ عاشقانی را که نوشیده است خاک
لاله خود روی صحرائی، به ساغر میکند

هیچ صیادی نمی گیرد کلاغی را هدف
هر جفائی هست ،با بال کبوتر می کند.

ذهن اگر از ساقی احساس گیرد جام ذوق
خشت را آئینه و دیوار را در می کند

پیچک اندوه را، از ریشه باید قطع کرد
ورنه باغ روح را ،از لوت بدتر می کند

این همه خوبی و زشتی، زاده تعبیر ماست
در تماشا هر کسی, خود را مصور می کند


دودها را از نفس موج زمان باید زدود
چهره  آئینه را آهی مکدّر می کند

هر کسی خود یک جهان معناست، اما،ای دریغ
آرزوی دیدن دنیای دیگر می کند

کیمیای عشق را نازم ،که در دنیای جعل
سنگ را یاقوت و لعل و خاک را زر می کند

زیر چتر ابر بهمن، باز می بارد قلم
لحظه ها را لاله های دشت دفتر می کند.




#بهمن_رافعی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

12 Nov, 15:55


ای یار بی مهر و وفا با ما چه بد تا میکنی
صد وعده دادی جان من امروز و فردا میکنی

کردی پریشان زلف خود تا ما به دامت پا نهیم
هر روز ما را تیره تر از شام یلدا میکنی

در ساحل غم رفتنم یک هدیه از چشمان تو
تا کی هوای دیده را چون موج دریا میکنی

من مانده ام حیران چرا ای مایه ی آرامشم
یک دل به ما گر میدهی صد دل تو حاشا میکنی

تا بی نهایت رفتی و دلدادگانت منتظر
هرگز نمی بخشد خدا ، ظلمی که بر ما میکنی

(گاهی شکارت میشوم مانند شیر بیشه زار)
گاهی برای زخم دل فکر مداوا میکنی

گاهی شبیه خاطره رد میشوی از کوی دل
گاهی به پاس عاشقی عشقی هویدا میکنی

گاهی به زندان میکشی ما را به جرم عاشقی
گاهی مثال یوسف و محبوب دلها میکنی

عاشق کش درد آشنا ، بر من جفا کردی . چرا
این غافل دلخسته را رسوای رسوا میکنی




#اسماعیل_جلیلی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

12 Nov, 14:26


پناه خستگی‌ام،، ای دليل خوبی‌ها،،
بـیا کنار پـریشانی‌ام،، پـناهم باش..
بهای بوسه‌ و آغوش و مستی‌ات با من،،
اشاره کن به لبم،، آخرین گناهم باش..

به روی صفحه‌ی قلبم، تو بهترین شعری،،
برای ساز سکوتم، تـرانه‌ات کافيست..
اگـر چه خسته‌ی بـغضِ شبانه‌ام، امّا،،
سری اگر بگذارم به شانه‌ات کافيست..

بـیا هـوای پریدن به آسـمانم باش،،
که قویِ مردنی‌ام،، با تو زنده خواهم شد..
قفس اگر که تو باشی حصار، آزادیست،،
به سوی مقصدِ بامت،، پرنده خواهم شد..

ردیف و قافیه‌هایم همیشه می‌بينند،،
تـو را میان غـزل‌ها،، عـزیز و دردانه..
اگر که من ننویسم قــلم که می‌داند،،
تویی به وقتِ غمم،، مهربانترین شانه..

خدا کند که نبینم شبی مرا بی تو،،
که روی برکه خودم را حباب می‌بینم..
شبیه شهر پس از زلزله جهانم را،،
پر از غبار و تباهی،، خراب می‌بینم..

هـنوز در دلِ دیوانه می‌تپد یادت،،
اگر چه در شبِ مرداب من نمی‌تابی..
نگاهِ خیره به در تا سحر، منم وقتی،،
تـــو روی بالش آرامِ برکه‌ات خوابی..

اگر غـمت بنشید میان چـشمانم..
منم ترانه‌ی باران، ولی چه بارانی..؟
کلاغ گمشده‌ام، خانه‌ام ولی ویران..
رسیده قصه به پایان، ولی چه پایانی..؟




#نگار_حسینی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

12 Nov, 12:48


با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را

روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش ای پسر کآفت بود تأخیر را

ای که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را

زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه تزویر را

سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همچنان عذرت بباید خواستن تقصیر را




#سعدی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

12 Nov, 11:47


هر چند که از عالم و آدم گله دارد
حرف دل ما میشود و مشغله دارد

از طالع برگشته این عاشق رنجور
بهر همه‌ی اهل جهان حوصله دارد

ابریست که بر پهنه دریاچه ببارد
از تشنه ترین خاک زمین فاصله دارد

گیسوی پریشان نگارم ، بنگارید
از صبح ازل تا به ابد سلسله دارد

تقدیرِ مرا یکسره هجران ننویسید
اینگونه عدالت بخدا مسئله دارد

در بند کمند تو مرا بیم رهائیست
معشوقه دیوانه شدن ها صله دارد




#قاسم_مطهری_راد













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

12 Nov, 11:42


مرا چه به ترسِ گريه از اين گمان،
که با دلِ پُر آمديم و
با دستِ خالی از خيالِ اين خانه
خواهيم رفت.
صريح و روشن و بی‌پروا
بگويمتان ...
من از هی بدانيدِ اين همه راه
هيچ منزلی از اين کوچه را در نخواهم زد
شما خودتان بهتر از بوی باران و
بغضِ اين آينه می‌فهميد
چند ستاره‌ی رعنا
از اين خيابانِ خاموش ربوده‌اند
چند چراغِ روشن
از خواب اين خانه شکسته‌اند
چند پيراهنِ عزيز
از اين يوسفِ خسته دريده‌اند
با اين همه اما من
باز از شبِ ترس‌ْ‌خورده‌ی همين خيابانِ خاموش
خواهم گذشت
من فقط در خوابِ بی‌چراغِ همين خانه ... روشنم
حرف ديگری اگر هم هست، بسم‌الله!




#سید_علی_صالحی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Nov, 08:23


حاصلم زین مزرعِ بی‌بر نمی‌دانم چه شد
خاک بودم، خون شدم، دیگر نمی‌دانم چه شد

ناله بالی می‌زند دیگر مپرس از حالِ دل
رشته در خون می‌تپد، گوهر نمی‌دانم چه شد

ساختم با غم، دماغِ ساغرِ عیشم نماند
در بهشت آتش زدم، کوثر نمی‌دانم چه شد

محرمِ عجزْآشناییهای حیرت نیستم
این قدر دانم‌ که سعیِ پر نمی‌دانم چه شد

بیش ازین در خلوتِ تحقیقِ وصلم بار نیست
جستجوها خاک شد، دیگر نمی‌دانم چه شد

مشتِ خونی ‌کز تپیدن صد جهان امّید داشت،
تا درت دل بود، آن سوتر نمی‌دانم چه شد

سیرِ حسنی داشتم در حیرت‌آبادِ خیال
تا شکست آیینه‌ام، دلبر نمی‌دانم چه شد

دی من و صوفی به درسِ معرفت پرداختیم
او رقم‌ گم‌ کرد و من دفتر نمی‌دانم چه شد

بی دماغِ طاقت از سودای هستی فارغ‌ است
تا چو اشک از پا فتادم، سر نمی‌دانم چه شد

بیدل، اکنون با خودم غیر از ندامت هیچ نیست
آنچه بی‌ خود داشتم در بر، نمی‌دانم چه شد




#بیدل_دهلوی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Nov, 08:23


ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم

زآن باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا شام ابد سرخوش و مستیم

دوشینه شکستیم به یک توبه دو صد جام
امروز به یک جام دو صد توبه شکستیم

یک باره ز هر سلسله پیوند بریدیم
دل تا که به زنجیر سر زلف تو بستیم

نگذشته ز سر پا به ره عشق نهادیم
برخاسته از جان به غم یار نشستیم

در نقطه ی وحدت سر تسلیم نهادیم
وز دایره‌ی کثرت موهوم برستیم




#فرصت_شیرازی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Nov, 08:00


تنهایی خیلی خوبه امّا
بنظرم آدم نیاز داره که
یوقتا با یکی حرف بزنه ،
درد و دل کنه ،
موقع پیام دادن بهش یه لبخندی رو لبش باشه ،
یکی که بعضی وقتا باهاش کافه بره ،
بجای دوسیب آلبالو ، بلوبری سفارش بده ؛
آدم نیاز داره که یکی باشه
حتی باهاش دعوا کنه ، بحث کنه ،
رووش غیرتی بشه و حسود باشه نسبت بهش ..
بنظرم اینا در کنار خوراک و پوشاک و مسکن ،
جزو "نیازهای اولیه" حساب میشن ..
آدم به این نیازهای اولیه نیاز داره تا
زنده بمونه ، نفس بکشه وَ زندگی کنه ..




#شاهین_پورعلی_اکبر













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Nov, 06:13


شاید جمعه
دلتنگیِ روزی باشد که از طلوع آفتاب تا غروب،
یک بند، نام تو را زمزمه می کند
بی آن که بیایی و از دلتنگی برهانی اش!
شاید جمعه سلامی است که بی پاسخ مانده
کلامی ست که دل شکسته
یا چشم انتظاری ست که صبوری،
امانش را بریده
شاید هم منم که به پای سرنوشت نشسته ام
و از عمر به گذرش، قانع شده ام
تا روزی که مرگ
لب های مرا ببوسد و چشم هایم را به پایان راه روشن کند
کسی چه می داند شاید آن سوی حقیقت، دلتنگی معنایی نداشته باشد جز نفرین دلی که روزگاری تنگ می شد
کسی چه می داند شاید همین نفرین،
تو را به دلتنگیِ بی پایانی مبتلا کند
که نفس در سینه حبس کنی و
پایانش را آرزو کنی
آرزویی که وصل باشد به جمعه ها
که آمدنی در کار نیست جز حسرت نیامدنش!




#راحله_اصغری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

08 Nov, 06:13


بانوی من!
در دفتر شعرهایم
که برگ برگش در شعله می سوزد
هزاران واژه به رقص درآمده اند...

یکی در جامه ای زرد
یکی در جامه ای سرخ
من در دنیا تنها و بی کس نیستم
خانواده من
دسته ای از کلماتند
من شاعر عشقی در به درم
شاعری که همه مهتابی ها
و همه زیبارویان می شناسندش...

من تعابیری در باره عشق دارم
که به خاطر هیچ مرکبی خطور نکرده است
خورشید که پنجره هایش را گشود
لنگر کشیدم
و دریاها و دریاها را پس پشت نهادم
و در اعماق موج ها
و در دل صدف ها
به جستجوی واژه ای بر آمدم...

به سبزی ماه
تا به چشمان محبوبم
پیشکش کنم
بانوی من!
در این دفتر
هزاران واژه می یابی
برخی سپید
برخی سرخ
کبود
و زرد
با این همه، تو ای
ماه سبزگون
شیرین ترین
و عظیم ترین واژه منی...




#نزار_قبانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 20:03


باز ز هجرت شده ام در به در ...
سینه پر از درد یک از یک بتر ،

عشق تو شد بر دل و بر جان ما ..
طفل دل افتاد ، به جانم دگر ،

رحم نما بر دل پرریش ما ...
درد فراوان ، سخن مختصر ،

دست مرا گیر ، نطر کن مرا ...
چشم ترم ، چشم ترم ، چشم تر ،

می کَشَدَم عشق تو ، بر سوی تو ..
جانب تو ، نیشکر است و ، شکر ،

مست توام ، مست توام ، مست تو ..
ای بصرت ، بر بصرم ، چون قمر ،

حلقه به گوش آمده ام ، سوی تو ..
نیست کسی همچو منی ، خون جگر ،




#راحم_تبریزی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 20:00


ای که در این خاکدان جان و جهانی مرا
چون بروم زین سرا باغ و جنانی مرا

جان مرا جان توئی لعل مرا کان توئی
در دل ویران توئی گنج نهانی مرا

آن که به دل می‌دمد روح سخن هر دمم
تا نزند یک نفس بی دمش آنی مرا

شب همه شب تا به صبح هم‌نفس من توئی
روز چو کاری کنم کار و دکانی مرا

تا که به محفل دَرَم با تو سخن می‌کنم
چون که به خلوت روم مونس جانی مرا

یک نفس از پیش تو گر بروم گم شوم
چون به تو آرم پناه امن و امانی مرا

گر تو برانی مرا جان ز فراقت دهم
جان به وصالت دهم گر تو بخوانی مرا

گه به وصالم کشی گه ز فراقم کشی
گاه چنینی مرا گاه چنانی مرا

فیض به تو رو کند رو چو به هر سو کند
نور تو عالَم گرفت قبله از آنی مرا




#فیض_کاشانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 15:39


دانی ز رفتن تو باقی چه ماندہ در دل
از کاروان چه مانَد جز آتشی بہ منزل

با ساربان بگویید احوال بی‌دلان‌را
شاید نگاہ دارد یکدم زمام محمل

ماندیم با خیالت با صد فسانه، افسوس
دستی به‌سر ز حسرت، پایی ز هجر در گل

از زندگی ثمر چیست جز وصلت احبّا
چون وصل نیست ممکن، از زندگی چه حاصل

هجرت ندانی ای‌دوست با والیه چه‌ها کرد
شد نقل جان‌فزایت نقلش به هر محافل.




#والیه_قاجار














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 15:11


آن کیست که می آید صد لشکر دل با او
درویش جمالش ما، سلطان دل ما او

بی صبح و شبی خواهم کو را غم خود گیرم
من گویم و او خندد، تنها من و تنها او

مستم ز خیال او من با وی و وی با من
یارب، چه خیال است این، اینجا من و آنجا او

هجرم که ز چرخ آمد، از آه خودش زین پس
تا سوخته نگذارم، یا من به جهان یا او

مهتاب چه خوش بودی، گر بودی و من تنها
لب بر لب و رو بر رو، او با من و من با او

گویند مرا آخر دیوانگیت خو شد
دیوانه چرا نبوم، ماه من شیدا او

من خسرو او زیبا بنگر که چه ننگ است این

دیباچه دلها من، آیینه جانها او




#امیر_خسرو_دهلوی‌
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 12:39


بمیر ای قـلبِ زخمی،، بی‌دوایی را تحمل کن..
به روی شـانه، رنـجِ بی‌نـوایی را تـحمل کن..

برو در کوچه‌ای بن‌بست گم شو، بعد دردی که..
کـسی از تــو نمی‌پرسد کــجایی را تحمل کن..

اگر از تاج و تخت افتاده شور و شادی‌‌ات، حالا..
غـمی که می‌کـند فـرمـانـروایی را تـحمل کن..

بـبار ای چـشمِ نمناک و هـمیشه ابـری‌ام،، امـّـا..
کـنار شــمع،، اشـکِ بـی‌صـدایی را تـحمل کن..

شبی را که دلت جا ماند در آغوشِ مـهتابت..
بـمان و خـاطرات آشـنایی را تـحمل کن..

لبت را بوسه باران کرد و دستت غرقِ دستانش..
بـه یــادش دلـبری‌هـای دوتــایی را تحمل کن..

بـرایت می‌نویسم تا بدانی رنجِ دل از چیست..
بخوان دیــوانه،، شــعرِ بی‌وفایی را تحمل کن..

خــریدارت نشد جـز اسکناسِ کـهنه‌ی حـسرت..
بـهای عــشق،، در بـغضِ جـدایی را تحمل کن..




#نگار_حسینی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 11:43


اگر باشی، محبّت روزگاری تازه خواهد یافت
زمین در گردشش با تو، مداری تازه خواهد یافت

دلِ من نیز با تو بعد از آن پاییزِ طولانی
دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت

درختِ یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت

دهانت جوجه‌هایش را پریدن گر بیاموزد
کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت

بدین‌سان که من و تو از تفاهم، عشق می‌سازیم
از این پس عشق‌ورزی هم قراری تازه خواهد یافت

من و تو عشق را گسترده‌تر خواهیم کرد، آری
که نوع عاشقان با ما، تباری تازه خواهد یافت

تو خوبِ مطلقی، من خوب‌ها را با تو می‌سنجم
بدین‌سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت

جهانِ پیر، این دلگیر هم، با تو کنار تو
به چشم خسته‌ام نقش و نگاری تازه خواهد یافت




#حسین_منزوی 














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 11:39


اين شعر غزل نيست,شراب است,بنوشش
اين قافيه مست است وخراب است بپوشش

اين مصرع عريان به کسى رحم ندارد
هرکس شنوَد عقل رود از سرو هوشش

گويند که ساقى مى يکدست ندارد
اى واى اگر اين برسد باز به گوشش

ما مست مى او شده اينگونه نويسيم
بى باده ى او نيست قلم شوق خروشش

او مستيه مى هست و,خودش ساقى ساقى
صد مهدى مختار بوَد خرده فروشش

هرجا که يکى مست شد از قافيه ى او
صد مسجدو ميخانه گذارند به دوشش

آنکس که نخورداست به او جام رسانيد
وانکس که شده مست بگوئيد که نوشش

هرکس که نفهميده به پيغام رسانيد
وانان که نفهمند ,گذاريد خموشش

اين شعر غزل نيست نه اين شعر غزل نيست
اين شعرشراب است,شراب است بنوشش




#مهدی_مختارزاده














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

07 Nov, 08:49


‍ نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
وان را که منم مأوا آواره نخواهد شد
وان را که منم خرقه عریان نشود هرگز
وان را که منم چاره بیچاره نخواهد شد

میچرخم و میرقصم و مینوشم از این جام
بیخود شده از خویشم و از گردش ایام
این عشق الهی است حق لایتناهیست
این عشق الهی است این شور خداییست

آنکس که رخش بیند پاداش نخواهد هیچ
بی او به بهشت اندر یک لحظه بپاید بیش
این عشق الهی است حق لایتناهیست
این عشق الهی است این شور خداییست

از خویش برستم من بر سجده نشستم من
خویشم همه غیر آمد از غیر گسستم من
بتخانه زدم آتش آتشکده را خاموش
لات و هول و عظا از پایه شکستم من
لات و هول و عظا از پایه شکستم من

میچرخم و میرقصم و مینوشم از این جام
بیخود شده از خویشم و از گردش ایام
این عشق الهی است حق لایتناهیست
این عشق الهی است این شور خداییست




#مولانا














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 17:33


هر که را مهر وطن در دل نباشد کافر است
معنی حب‌الوطن‌، فرمودهٔ پیغمبر است

هست ایران مادر و تاریخ ایرانت پدر
جنبشی کن‌ گرت ارثی زان‌ پدر وین مادر است

سستی یک روزه را باشد اثر تا رستخیز
دخمهٔ دارا نشان فتنهٔ اسکندر است

مردن اندر شیرمردی بهتر از ننگ فرار
کآدمی را عاقبت شیر اجل در معبر است

چون بباید مُرد باری خیز و در میدان بمیر
مرگ در میدان به از مرگی که اندر بستر است

مردن از هر چیز در عالم بتر باشد ولی
بندۀ بیگانگان بودن ز مردن بدتر است

مُلک را لشکر نگه دارد ز قصد دشمنان
مُلک بی لشکر همانا قصر بی بام و در است

صلح اگر خواهی به ساز و برگ لشکر کوش از آنک
بیش ترسد دشمن از تیغی که بیشش جوهر است



#محمد_تقی_بهار














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 17:33


جهانا همانا فسوسی‌ و بازی‌
که بر کس نپایی و با کس نسازی‌

چو ماه از نمودن‌ چو خار از پَسودن‌
بگاه ربودن چو شاهین و بازی‌

چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن‌
چو باد از بزیدن‌ چو الماس گازی‌

چو عود قِماری‌ و چون مشکِ تبّت‌
چو عنبر سرشته یمان‌ و حجازی‌

بظاهر یکی بیت پرنقشِ آزر
بباطن چو خوکِ پلید و گرازی‌

یکی را نعیمی، یکی را جحیمی‌
یکی را نشیبی، یکی را فرازی‌

یکی بوستانی برآگنده نعمت‌
بدین سخت بسته بر آن مهر بازی‌

همه آزمایش همه پر نمایش‌
همه پردرایش‌ چو کرک‌ طرازی‌

هم از بست‌ شه مات شطرنج بازان‌
ترا مهره داده‌ بشطرنج بازی‌

چرا زیَرکانند بس تنگ روزی‌
چرا ابلهانند بس بی‌نیازی‌

چرا عمرِ طاوس و درّاج‌ کوته‌
چرا مار و کرکس زیَد در درازی‌

صد و اند ساله یکی مرد غرچه‌
چرا شصت و سه زیست آن مردِ تازی‌

اگر نه همه کارِ تو باژگونه‌
چرا آنکه ناکس‌تر او را نوازی‌

جهانا همانا ازین بی‌نیازیِ‌
گنهکار مائیم و تو جایِ آزی‌



#ابوطیب_مصعبی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 11:10


‍ ‍ من مست میِ عشقم هشیار نخواهم شد
وز خوابِ خوشِ مستی بیدار نخواهم شد

امروز چنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد

آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

از توبه و قرّایی بیزار شدم، لیکن
از رندی و قلّاشی بیزار نخواهم شد

از دوست به هر خشمی آزرده نخواهم گشت
وز یار به هر زخمی افگار نخواهم شد

چون یار من او باشد، بی‌یار نخواهم ماند
چون غم خورم او باشد، غم‌خوار نخواهم شد

تا دلبرم او باشد دل بر دگری ننهم
تا غم خورم او باشد غمخوار نخواهم شد

چون ساختهٔ دردم در حلقه نیارامم
چون سوختهٔ عشقم در نار نخواهم شد

تا هست عراقی را در درگه او باری
بر درگه این و آن بسیار نخواهم شد




#فخرالدین_عراقی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 11:05


چون کسی در دل خیال آن کمر پنهان کند؟
نیست ممکن رشته را کس در گهر پنهان کند

می نماید تلخی بادام آخر خویش را
گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند

نیست ایمن هیچ سرسبزی ز چشم شور خلق
روی خود چون خضر از مردم مگر پنهان کند

از خم چوگان گردون گوی بیرون برده است
در گریبان تأمل هر که سر پنهان کند

صبر و طاقت برنمی آید به کوه درد و غم
قاف را عنقا چسان در زیر پر پنهان کند؟

خودنمایی لازم افتاده است درد عشق را
لاله نتوانست داغی در جگر پنهان کند

حال ما دردی کشان بر هیچ کس پوشیده نیست
بحر چون از دیده ها دامان تر پنهان کند؟

خرده راز محبت پرده سوز افتاده است
سنگ نتوانست در دل این شرر پنهان کند

می تراود گریه از رخسار اهل درد را
آب هیهات است خود را در گهر پنهان کند

می شود روشن زآتش بوی هر هیزم که هست
نیست ممکن عیب خود کس در سفر پنهان کند

از فریب خال او ایمن مشو صائب که حسن
در دل هر دانه ای دام دگر پنهان کند




#صائب_تبریزی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 08:12


تقـریبا نـزدیـکای ظهـر بـود
رفتـم تـوی بالـکن
یـه پامـو به دیــوار تکیـه دادم و
سیــگارمو روشـن کردم

دختـر کوچـولو و نـازی که
مـوهاشـو خرگوشی بسـته بود
از پنجـره ی اتاقـش
بـرام دسـت تـکون داد
بهـش لبخنـد زدم و
دســت تــکون دادم

شـقایق داشـت با مـادرم
تلفنـی حرف میـزد
درسـت نمی شنیـدم چی می گفتـن

بیـن حلقـه های دود سیـگار
هنـوز دختـر کوچـولو رو می دیـدم
که یه عروسـک نسبـتا بـزرگی رو
با زحمـت اورد تـوی بالکـن خونشـون
انـگار میخواسـت
به من نشـونش بـده
تقریبـا با صـدای بلـند گفـت :
ببیـن چـه عروسـک خوشــگلی دارم !!

آخریـن پُک رو به سیـگارم زدم و
توی جاسیـگاری دفنـش کردم
بهـش گفـتم :
مثل خودت خیلی خوشـگله
اسمش چیـه؟

دختـرک انـگار درســت
صِدامو نشنیـد
و گفـت : اســمم سـارا س
گفتـم ای جااان
سـارا ی قشــنگم ...
چنـد سـالته ؟!

گفـت چهـار سـال
گفتـم : عزیــزم ...
زنـده باشی الهی

یهـویی مـادرش صـداش زد
گفت سـارا بیـا تـوو ببیــنم
صـد بار گفـتم با غریبـه ها
حـرف نـزن بـدو بیـااا میــگم

دختـرک
نـگاه عمیـقی به مـن کرد
و بـا ناراحـتی عروسـکشو کشیـد
روی زمیـن و رفــت ...

پیش خـودم به این فــکر کردم
که چـرا بـزرگ ترهامـون
وقـتی مُـدام بهِـمون میگفـتن
با غریبـه هـا حرف نـزن
بهــمون یاد نـدادن که
گاهی غریبـه ها هم می تـونن
خـوب باشـن ، مهـربون باشـن
و گاهی یـه غریبـه میتـونه
بهتـرین دوسـت بهـترین یـار
و بهتـرین همـراه باشـه

پیش خـودم فـکر کردم
الان ، مـن از این بالـکن
چه آسیـبی می تونســتم
بـه اون بچـه برســونم ؟!
چـرا به بـچه هامـون
یـاد نمی دیدیـم که اجتمـاعی
باشـن ولی در عیـن حال
محتـاط و آگاه باشـن ؟!

بایـد بهشـون یـاد بدیـم
همـه ی آدم بـد ها
صـرفا غریبــه نیسـتن
و همـه ی غریبـه ها
قطعـا آدمـای بـدی نیسـتن ...




#ژیلا_معصومی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 06:26


از پنجره‌ٔ اتاقم نور صبحگاهی خورشید تابید
و سکوت را همچون آهنگ سحرآمیزی شکست...
هنوز هم خورشید اول روی خانهٔ ما می‌تابد، چون خانه‌مان شمالی است...
هنوز هم بوی گل‌های یاسمن حیاط خانه را فرا می‌گیرد...
هنوز هم گنجشک‌ها روی درخت پرتقال لانه می‌سازند و به کسی کاری ندارند و آزاری نمی‌رسانند...
هنوز هم پدرم با گام‌های خود از پله‌های چوبی پایین می‌آید و پله را با گام‌های خود می‌لرزاند...
هنوز هم آن طرفِ زمین، هر روز صبح، یک عروس و داماد با آبی که از میان دندان‌های شیر سنگی خانهٔ ما فرومی‌ریزد، صورتشان را می‌شویند .




#غسان_کنفانی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 05:39


کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار، خوار؟
در ره عشق تو اندر کوچه و بازار، زار

در جهان عیشی ندارم بی‌رخت ای دوست، دوست
جز تو در عالم نخواهم ای بت ِ عیّار، یار

از دهانت کار گشته بر منِ دلتنگ، تنگ
با لب لعل تو دارد این دلِ افگار، کار

هر چه می‌خواهی بکن با من تو ای طنّاز، ناز
گر دهی یک بوسه‌ام زان لعل شکّربار، بار

ساقیا! زان آتشین می ساغری لبریز، ریز
تا به مستی بر زنم در رشته‌ی زنار، نار

مطربا! بزم سماع است و بزن بر چنگ، چنگ
چشم خواب آلودگان را از طرب بیدار، دار

ای صبوحی شعر تو آرد به هر مدهوش، هوش
خاصه مدهوشی که گوید دارم از اشعار، عار




#شاطر_عباس_صبوحی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

06 Nov, 05:29


‌دست مرا بگير، كه آب از سرم گذشت
خون از رخم بشوی، كه تير از پرم گذشت

سر بركشيدم از دلِ اين دود، شعله‌‌وار
تا اين شب از برابر چشمِ ترم گذشت

شوق رهايی‌ام درِ‌ زندان غم شكست
بوي خوشِ سپيده‌دم از سنگرم گذشت

با همرهان بگوی سراغ وطن گرفت
هر جا كه ذره‌ذره‌‌ی خاكسترم گذشت

خورشيدها شكفت ز هر قطره خون من
هر جا كه پاره‌های دلِ پرپرم گذشت

در پرده‌های ديده‌ی من، باغ گل دميد
نام وطن چو بر ورق دفترم گذشت




#فریدون_مشیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 20:55


در ازدحامِ این همه ظلمتِ بی‌عصا
چراغِ راهم را از من گرفته‌اند
امّا من
دیوار به دیوار
از لمسِ معطّرِ ماه
به سایه‌روشنِ خانه باز خواهم گشت.
پس زنده‌باد امید!

در تکلّمِ کورباشِ کلمات
چشم‌های خسته‌ی مرا از من گرفته‌اند
امّا من
اشاره به اشاره
از حیرتِ بی‌باورِ شب
به تشخیصِ روشنِ روز خواهم رسید.
پس زنده‌باد امید!

در تحمّلِ بی‌تابِ تشنگی
میلِ به طعمِ باران را از من گرفته‌اند
امّا من
شبنم به شبنم
از دعای عجیبِ آب
به کشفِ بی‌پایانِ دریا رسیده‌ام.
پس زنده‌باد امید!

در چه‌کنم‌های بی‌رفتنِ سفر
صبوریِ سندباد را از من گرفته‌اند
امّا من
گرداب به گرداب
از شوقِ رسیدن به کرانه‌ی موعود
توفان‌های هزار هیولا را طی خواهم کرد.
پس زنده‌باد امید!

چراغ‌ها، چشم‌ها، کلمات
باران و کرانه را از من گرفته‌اند،
همه‌چیز
همه‌چیز را از من گرفته‌اند،
حتی نومیدی را
پس زنده‌باد امید!




#سید_علی_صالحی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 15:25


به رفتن تو سفر نه، فرار می‌گویند
به این طریقه‌ی بازی قمار می‌گویند

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد
هنوز مثل گذشته «نگار» می‌گویند

اگر چه در پی آهو دویده‌ام چون شیر
به من اهالی جنگل شکار می‌گویند

مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند
کنار گل مگر از حسن ِ خار می‌گویند؟

تو رفته‌ای و نشستم کنار این همدم
به این رفیق قدیمی سه تار می گویند




#کاظم_بهمنی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 15:16


دلم گرفته ز تنهایی ای حبیب کجایی
خوشا به حال تو کز قید و بند مهر رهایی

به انتظار که یی، دیدۀ ندیده وفایم
به عهد بسته که پاییده، چشم خسته چه پایی

سپیده زد دگر ای شمع بزم غیر، خدا را
سزد که مرغ شب آید به بامم و تو نیایی

چراغ محفل تاریک نیمه های شب من
دو دیده دوخته دارم به در، که کی ز در آیی

گناه آینۀ بخت نیست، چهره سیاهست
کجایی ای مه تابان که گرد غم بزدایی

نشان جای تو دارم، به کوی بی خبرانی
به هر دلی که حرمخانه شد تو خانه خدایی

چه نالی از غم تنهائی ای شکسته دل من
همان خوشست که در خلوتی به سوز و نوایی




#معینی_کرمانشاهی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 14:05


نمی دانستم کسی می تواند
با کلمات روح یک نفر را
در قلبش ساکن کند
هبوطی سازد
که در هیچ جای دنیا
مثالش را ندیده اید
نمی دانستم صدای آواز کلمات
غزل عشق را تلو تلو خوران
به کالبد جان می رقصاند
و از او احساسی برمی خیزد
که عمق وجود را به بال سیمرغ
به قله قاف می کشاند
نمی دانستم زیر چشمی واژگان
قند را در دل آب می کند
که شیرینی اش
در تو در توی رگها
نفس آبی را
به مهتاب خاموش هدیه می دهد
نمی دانستم رقص حروف به حروف عشق
هر مژه را به تاری می رقصاند و
مرز احساس را با نجوای شیرین
دمادم از نوش قهوه ی چشمانش
از نوازش نسیم سرشار می سازد.




#ثریا_شجاعی_اصل













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 12:49


توی مُنتهای تاریکیِ شب ،که پر از نیایش و پر از دعاست
میونِ نسیم و عطر و گل و ناز ،جشنِ پر طراوتِ فرشته‌هاست
من از این بیرون تماشا می‌کنم ،لحظه‌های خوش‌و زیرِ نورِ ماه
با صدای بی‌صداییِ امید ،می‌بینم تعَلُقت رو توو نگاه
دوست دارم من‌و صدا کنی‌و زود ،دَربونِ بهشت دَرو وا بکنه
من‌و اینجا با هزارتا آرزو ،رهسپارٍ سفرِ عشق بکنه
توی این بی عاشقی روی زمین ،مرهمِ بالِ پرنده‌ها بشه
واسه چشمهای اسیر‌ و بی فروغ ، دست تو انگشترِ شفا بشه
توی هر دل نوری از مهر و امید، پُر بشه ولو واسه دقایقی
گل و خار و دل و یار سوار بشن ،همگی با شور و شوق به قایقی
قایقِ رنگین‌کمونِ دلِ من ،از پسِ کوهِ غرور بیرون بیاد
غم‌و اندوه‌و مصیبت‌و وخزون ، همگی رو بسپرم به دستِ باد
اینه آرزوی من که پُر بشه ،کولبارِ هر مسافرِ غریب
از حقیقت‌و شقایق‌و کلام ، جای پوچی و ندامت‌و فریب
می‌دونم یه روز توو رؤیا و خیال ، خورشیدِ قلبِ تو مهمونی می‌ده
می‌دونم یه شب توو خوابِ آرزو ، درِ باغِ سبزِ تو ، یاری می‌ده




#رضا_روشنایی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 11:43


روزهای اول پاییز یه عادتی هم که داره اینه آدمهای غمگین رو مهربون و اشکی‌تر می‌کنه از بقیه سال. یعنی شما با گردن افراشته داری برای خودت راه می‌ری تو شهر، بی رویا و بی کابوس، یخِ یخ. یهو یه برگی می‌مونه زیر پای چپت و با یه ناله محزونی عمرشو میده به پوکی، به بیهودگی. ابر میاد تو گلوی آدم که آخه شاخه جان، درخت جان، خوب شد حالا؟ این برگ رو از خودت روندی، نخواستیش گفتی برو خسته‌ام میخوام بخوابم تا باهار و برگ نو و حال نو. خوبه حالا اینطوری تموم شد؟ خم میشی به برگ نگاه می‌کنی، یه‌جوری مرده که انگار هیچ وقت زنده نبوده. عین آتیش علاقه، که یهو خاموش میشه تو دل دلبر بدعهد بدخلق بی مدارا.
چی می‌گفتم؟ آهان. برگ نباشید تو زندگی‌تون، شاخه هم نباشید. پرنده باشین، پر بکشین از رنجی به لذتی، و بالعکس. که دنیا دایره بسته خوشی و ناخوشیه. هرکی هم نخواستت بدون یا حق داشته یا مجبور بوده یا نادون بوده، که در هر سه صورت به وداعی و یادی کفایت می‌کنه ایام. خبر خوب اینه که اینجا هیچی همیشگی نیست.
روزای اول پاییزه. همیشه. حواست به زیر پات باشه، یهو دیدی با غرورت و رویات و امیدن و باهارت موندی زیر پای اشتباهای خودت.
پرنده باش. یادت نره. خدافظ.




#حمید_سلیمی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 11:05


اگر مُردم نمیخواهم دلی غمبار باشد
نمیخواهم وداع آخرم دشوار باشد

اگر مردم نمیخواهم کسی مشکی بپوشد
مبادا روز مرگم جامه هاتان تار باشد

به جای داد و شیون یک صدا شعری بخوانید
به جای گریه زاری نغمه ی گیتار باشد

پذیرایی: کتابی خواندنی و شاخه ای گل
برای دوستان شاعرم سیگار باشد

به جای سنگ قبری بدتراش و تیره و تار
تماما روی خاکم قطعه ای گلزار باشد

تمام جسم و اعضای مرا لطفا ببخشید
که حتی بعد مرگم زندگی پر بار باشد

به وقت بارش باران به دیدارم بیایید
که دلتنگی شاعر این زمان بسیار باشد

برایم شمعدانی های خوش رنگی بکارید
که هرکس دیدشان لبخندشان سرشار باشد

وصیت می کنم در زندگی دیوانه باشید
مبادا لحظه ها قربانی تکرار باشد

تمام زندگی عشق است و دیگر هیچ جز عشق
عزیرانم مبادا بینتان دیوار باشد

تماما زندگی را زندگی کردم؛ شما هم
پس از من راه خوشبختی تان هموار باشد




#حمید_رضا_گلشن














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

05 Nov, 08:26


ای قلم‌، ای‌ قلم، قلم‌، هشدار.!.
دست از افشایِ دردِ خود بردار
گوش‌ِ موشانِ کوچه‌ حساس‌ست
می‌کِشد سرکشی‌ تو را بر دار.!.

ای قلم دوره‌ای غم‌انگیزست
خنجرِ مَکرِ ناکسان تیزست
هر تلاشی کُنَد "جلال‌الدین"-
مردِ پیروزِ صحنه "چنگیز"ست!.

دیدی‌ آن شهرِ خنده‌ ویران شد؟
نوحه‌‌گر، میر و مردِ میدان شد
ریشِ بی‌ریشه از زمین روئید
گُنده‌لات‌ِ مَحَله‌ها‌ خان شد؟

از خُمِ کهنه‌گی کَپَک خوردیم
زیرِ شلاقِ شب تَرَک خوردیم
در قفس با کمالِ بی‌رحمی-
نیمه‌شب ناروا کُتک خوردیم

ای قلم شور و شادمانی مُرد
جشن و آئینِ مهرگانی مُرد
شهرِ ویرانه، دیو و دَد زائید
در جوانی‌ِ ما، جوانی مُرد

ای قلم بعد از این ترانه بگو
از لبِ سرخ‌ و چال‌ِ چانه بگو
با تفاخر‌ لباسِ تیره بپوش-
نوحه‌‌‌ با سوزِ دلبرانه بگو

ای قلم وقتِ خوابِ خرگوشی‌ست
وقتِ بی‌عاری و خطاپوشی‌ست
هرچه دیدی نگو مراقب‌ باش
مصلحت، کوری و فراموشی‌ست

ول کن این حسِ داغِ طغیان را
تخته کُن این دکانِ عصیان را
در قلم‌دانِ عافیت بنشین-
پُر نکن‌ با گزافه‌، زندان را.!.

ای قلم در پی‌ِ کیان‌ات باش
فکرِ فردایِ آن‌چنان‌ات باش
شهرِ ما خواب و گوشِ شب بیدار
قفل‌ِ زرافه‌ی‌ زبان‌ات باش.!.

ای‌ قلَم مینِ انفجار نباش
در پی‌ِ کسب‌ِ افتخار نباش
در خُرافه خرَد نمی‌بالد
زنگِ هُشدارِ این‌ مَزار نباش.!..




#محمد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌_دهقان














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Oct, 13:10


ناگهانی مرغِ همسایه ،  برایت غاز شد !
قدقدش در گوشت اکنون بهترین آواز شد؟

هرچه گفتم زندگی را با تو می خواهم فقط؛
در مقابل قلب تو یک دنده و لجباز شد

تا برید از دیگری ، آمد تو را از من برید
حال عشقی را که داری شهره ی شیراز شد؟

عشقمان را از چه پنهان کردی از اطرافیان؟
ارزشش را داشت آیا این چنین اغماض شد؟

من که می مُردم برایت چشمت این مردن ندید
من زیادی بوده ام ، یا او به چشمت ناز شد؟

زیرِ گوشت درد دلهایش به درد آورده دل ؟
این چنین همدم شدی با او و او همراز شد؟

صورتش زیباتر از من بود یا ذاتش ، کدام ؟
با چه رویی ، رویتان بر یکدگر هم باز شد؟

بی مروّت دیگر از مردانگی حرفی نزن !
وقتی از مردانگی اسمش فقط در ساز شد

حال و روز من سیاه و ناله شد هم صحبتم
حال تو خوش در کنار دلبری طنّاز شد

مُردم آن لحظه که دیدم قلبتان پرپرزنان
از مزارِ سردِ من ،  آماده ی پرواز شد

"پونه"را پای کدامین رهگذر کردی تباه!
راستی از کِی دقیقا ، عشقتان آغاز شد ؟




#افسانه_احمدی_پونه








꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Oct, 11:12


با تمام اشک‌هایم
شرم‌ِتان باد ای خداوندانِ قدرت!
بس کنید
بس کنید از این همه ظلم و قساوت
بس کنید
ای نگهبانانِ آزادی
نگهدارانِ صلح!
ای جهان را لطف‌ِتان تا قعرِ دوزخ رهنمون
سربِ داغ است این که می‌بارید بر دل‌های مردم
سربِ داغ
موجِ خون است این که می‌رانید بر آن
کشتیِ خودکامگی را
موجِ خون!
گر نه کورید و نه کر
گر مسلسل‌هایِ تان یک لحظه ساکت می‌شوند
بشنوید و بنگرید:
بشنوید این "وایِ" مادرهای جان‌آزرده است
کاندرین شب‌هایِ وحشت سوگ‌واری می‌کنند
بشنوید این بانگِ فرزندانِ مادر مرده است
کز ستم‌های شما هر گوشه زاری می کنند
بنگرید این کشت‌زاران را که مزدوران‌ِتان
روز و شب، با خون مردم، آبیاری می‌کنند
بنگرید این خلقِ عالم را که دندان بر جگر
دم‌به‌دم بیدادتان را
بردباری می کنند
دست ها از دست‌‌ِتان ای سنگ چشمان بر خداست
گرچه می‌دانم
آن‌چه بیداری ندارد
خواب مرگِ بی گناهان است و وجدانِ شماست
با تمام اشک‌هایم، باز، -نومیدانه
خواهش می‌کنم:
بس کنید!
بس کنید!
فکر مادرهایِ دلواپس کنید
رحم بر این غنچه‌های نازکِ نورس کنید
بس کنید




#فریدون_مشیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Oct, 07:09


دل به نادانی بدادم در کف عیاره ای
دلگشایی ، جانفزایی ، غم بری ، غمخواره ای

گلرخی ، شکّرلبی ، سنگین دلی ، سیمین بری
سرو قدّی ، لاله خَدّی ، مشتری رخساره ای

دلفریبی ، جانستانی ، کج سری ، عشوه گری
بیوفایی ، پُر جفایی ، کین کشی ، خونخواره ای

شوخ چشمی ، سرکشیّ و ناوک اندازی بُتی
دلپذیری ، زیرکی ، مستکبری ، هُشیاره ای

خوشنوایی ، خوش لقایی ، خوش وصالی همچو ماه
ماهرویی ، مهوشی ، مَه چهره ای ، مَه پاره ای

تیز فهمی ، دور بینی ، دلبری ، رامشگری
راست طبعی ، غمگساری ، مونسی، دلداده ای

ای نظامی گلرخی را هان چرا گفتی چنین ؟
چون نداری یادگار از روی او نظّاره ای...




#نظامی_گنجوی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

25 Oct, 07:07


یاد دارم در حیاط خانه مان گلخانه بود
چهچه بلبل میان شاخه ها مستانه بود

یاد دارم گیوه های پیر بابا را هنوز
توی دکان، با درفشش وصله می زد پینه دوز

پیر بابامان که دستش تیک لرزیدن نداشت
چشم هایش تیز بود و مشکل دیدن نداشت

قامتش مانند سرو و گام هایش پر غرور
مهربان، باحوصله، هم گرم بود و هم صبور

مرد دانش بود و مرد علم بود و باسواد
توی خانه بود او، سرمشق بابا آب داد

پیر بابا دستهایش بوی نان تازه داشت
در درون سینه اش دریای بی اندازه داشت

یاد دارم سکه های عیدی اش را، یک قَران
یک قَرانی خرج درس و مشق می شد، آن زمان

آن زمان ها پولمان شاخ جهان را می شکست
مثل تیری بود در چشم حسودان می نشست

جیب های پیر بابا از تراول پر نبود
توی جیبش عطر بیک و عنبر و کندُر نبود

دستهایش بوی دشت و بوی شالیزار داشت
پیر بود اما وجودش برکت بسیار داشت

در زمانِ پیر بابامان که اینترنت نبود
گرد سوز زندگی را، وحشت پت پت نبود

حالمان خوش بود و دل هامان پراز نور امید
تا که بر درگاه خانه پیر بابا می رسید

پیربابا رفت و حال زندگی مان شد خراب
آرزوهامان شده دل خوش کُنک، مثل سراب

روز و شب سگ دو زدنهامان ندارد برکتی
آخرش دق می کنیم از دست غُرهای کتی

تف براین احوال دنیا تف براین حال خراب
دل خوشی هامان شده مثل حبابی روی آب




#امیرعلی_پاشایی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Oct, 13:26


کامرانان همه در فکر هوس رانی خود
سفره فقر پر از جیره نورانی خود

نقش بند دو جهان خفته به کنجی خاموش
خسته از مشغله سخت جهان بانی خود

شب پر از راز دگردیسی غوک و شب تاب
مردگان فکر غذای جسد فانی خود

بزم عرفان شده برپا، قدحش پر ز شراب
شاهدان، مست از این خوش لب و دندانی خود

دیگران منتظر شب، که به‌ بستر بروند
ما به امید طلوع شب ظلمانی خود

دیگران خانه خرابان ره حرص و هوس
ما خرابیم هنوز از غم ویرانی خود

هر کسی شرح دهد قصه شادی هایش
ما نگوییم به جز شرح پریشانی خود

همه در خانه آرامش و این قلب حزین
کلبه ای ساخته در ساحل طوفانی خود

این نه مردیست که در بحبحه گریه ما
مست از باده شوی محو غزل خوانی خود

حجله مرگ ببندید که ما مشتاقیم
جان ببازیم به رسم و ره عرفانی خود

حسبنا الله بگفتیم صلا زد چاووش
مویه کن توشه راه و دل عسیانی خود

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
هم نوای غم این قلب زمستانی خود




#حاتم_مشمولی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Oct, 13:04


پُر از دردم، نمی خندم، بگو با دل چه باید کرد؟
که من خُشکم، تو "بارانی"، بگو با گِل چه باید کرد؟

کمی امروز و فردا کن، کمی نم نم بیا، شاید
بفهمم سرنوشتم را، که تا ساحل چه باید کرد؟

تو خورشیدی و در طوفان، به امّید تو می‌جنگم
ولی مهرت اگر بر من، نشد مایل چه باید کرد؟

تمام عمرمان سرگرم جمع و ضرب و تفریقیم
کسی امّا نمی داند که با حاصل چه باید کرد؟

به پای عشق او هر دم، خودم را تن به تن کُشتم
بگو یا قاضی الحاجات، با قاتل چه باید کرد؟

ببین مقتول این قصه به من یکریز می خندد
و من با خود گلاویزم که با این دل چه باید کرد؟




#محمد_فرخ‌طلب_فومنی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Oct, 11:23


در زلال لاجوردين سحرگاھي
پیش از آنی كه شوند از خواب خوش بیدار
مرغ يا ماھی
من در ايوان سرای خويشتن
تشنه كامی خسته را مانم درست
جان به در برده ز صحراھای وھم آلود خواب

تن برون آورده از چنگ ھیولاھای شب
دور مانده قرن ھا و قرن ھا از آفتاب
پیش چشمم آسمان : دريای گوھربار
از شراب زندگی بخشنده ای سرشار

دستها را می گشايم می گشايم بیشتر
آسمان را چون قدح در دست می گیرم
و آن زلال ناب را سر می كشم
سر می كشم تا قطره آخر
مي شوم از روشنی سیراب
نور اينك در رگهای من جاری است
آه اگر فريادم از اين خانه تا كوی و گذر می رفت
بانگ برمی داشتم
ای خفتگان ھنگام بیداری است




#فریدون_مشیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

24 Oct, 11:18


بی مِهرِ رُخَت روزِ مرا نور نماندست
وز عمر، مرا جز شبِ دیجور نماندست

هنگامِ وداعِ تو ز بس گریه که کردم
دور از رخِ تو، چشمِ مرا نور نماندست

می‌رفت خیالِ تو ز چشمِ من و می‌گفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصلِ تو اَجَل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولتِ هجرِ تو کنون دور نماندست

نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رُخَت این خستهٔ رنجور نماندست

صبر است مرا چارهٔ هجرانِ تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست؟

در هِجرِ تو گر چشمِ مرا آبِ روان است
گو خونِ جگر ریز که معذور نماندست

حافظ، ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیهٔ سور نماندست




#حافظ













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Oct, 16:09


تو ای بی بها شاخک شمعدانی
که بر زلف معشوق من جا گرفتی

عجب دارم از کوکبِ طالع تو
که بر فرقِ خورشید مأوا گرفتی

قدم از بساط گلستان کشیدی
مکان بر فرازِ ثریّا گرفتی

فلک ساخت، پیرایهٔ زلفِ حورت
دلِ خود چو از خاکیان وا گرفتی

مگر طایرِ بوستانِ بهشتی؟
که جا بر سر شاخِ طوبی گرفتی؟

مگر پنجهٔ مشک سای نسیمی؟
که گیسوی آن سروِ بالا گرفتی

مگر دستِ اندیشهٔ مایی ای گُل؟
که زلفش به عجز و تمنّا گرفتی

مگر فتنه بر آتشین چهرِ یاری؟
که آتش چو ما، در سراپا گرفتی

گرت نیست دل از غمِ عشق، خونین
چرا رنگِ خونِ دل ما گرفتی؟

بُوَد مویِ او جای دلهای مسکین
تو مسکن در آن حلقه، بیجا گرفتی

از آن طُرّهٔ پرشکن، هان به یک سو
که بر دیده راه تماشا گرفتی

تو را بود رنگی و بویی نبودت
کنون بوی آن زلف بویا گرفتی

گلی بودی از هر گیا بی بهاتر
کنون زیب از آن روی زیبا گرفتی

نه تنها در آن حلقه بویی نداری
که با روی او آبرویی نداری




#رهی_معیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Oct, 16:04


نیم مستم کردی ای ساقی منه ساغر ز دست
یا مده می یا مرا چون چشم خود کن مست مست

کاش  دیگر   دست   من  گیری که  افتادم  ز پا
کاش  دست  از  ناز  برداری  که  من رفتم  ز دست

ای رقیب ار با  تو بعد از این نه آن  باشد که  بود
یا  از  این  پس  با من شیدا چنین باشد که هست

گر  بسوزد  خرمنم  گردون ،  شوم  خاک  درش
ور  رود  بر  باد  خاکم  در  رهش   خواهم  نشست

قدر   زر   زرگر   شناسد   قدر   گوهر  گوهری
قدر  گل   بلبل   بداند   قدر   می  را  می   پرست

چون کبوتر گرد  بام   منزلش  گشتن  چه  سود
آن  که  چون پروانه با جان رشته ی الفت  گسست

گِرد   سر   گَردیدنی   دارم   هوس   پروانه  وار
بر  پر  شوقم    زدند   این   نقش   از   روز   الست

خوب میدانی که من  از  جنس  این  مرغان  نیم
بال  و  پر  بگشایی  مرغی  را که دل در دام بست

زاهدا  ،  از  توبه  کم گو ،  با  غزل های  عماد
توبه ی یک روزه و صد ساله را خواهم شکست




#عماد_خراسانی














‌꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Oct, 07:50


قمارِ عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس

جوانی‌ها رجزخوانی و پیری‌ها پشیمانی است
شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس

قراری نیست در دور زمانه، بی‌قراران بین!
سر یاری ندارد روزگار، از داغِ یاران پرس

تو ای چشمان به خوابی سردوسنگین مبتلا کرده
شبیخونِ خیالت هم شب از شب زنده‌داران پرس

تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه می‌دانی
حدیثِ اشک و آه من برو از باد و باران پرس

عروسِ بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده!
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس




#شهریار














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Oct, 07:49


‌‌‌‌‌‌‌‌‌مناظره زیبا خسرو با فرهاد

بگفتا گر خَرامی در سَرایش
بگفت اندازم این سر زیر پایش

بگفتا گر کند چشم تو را ریش
بگفت این چشم دیگر دارمش پیش

بگفتا گر کَسیش آرد فرا چنگ
بگفت آهن خورد ور خود بود سنگ

بگفتا گر نیابی سوی او راه
بگفت از دور شاید دید در ماه

بگفتا گر بخواهد هر چه داری
بگفت این از خدا خواهم به زاری

بگفتا گر به سر یابیش خوشنود
بگفت از گردن این وام افکنم زود

بگفتا دوستیش از طبع بگذار
بگفت از دوستان ناید چنین کار

بگفت آسوده شو که این کار خامست
بگفت آسودگی بر من حرام است

بگفتا رو صبوری کن درین درد
بگفت از جان صبوری چون توان کرد؟

بگفت از صبر کردن کَس خجل نیست
بگفت این دل تواند کرد ، دل نیست




#نظامی_گنجوی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Oct, 05:08


دل من دیر زمانی است که می پندارد ؛
« دوستی » نیز گُلی است؛
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقهء تُردِ ظریفی دارد .
بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد
جان این ساقه نازک را
دانسته
بیازارد !

در زمینی که ضمیر من و توست ،
از نخستین دیدار ،
هر سخن، هر رفتار ،
دانه هایی ست که می افشانیم .
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش «مهر» است


زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست .

در ضمیرت اگر این گُل ندمیده است هنوز ،
عطر جان‌پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت.

آب و خورشید و نسیمش را از مایهء جان
خرج می باید کرد .
رنج می باید برد .
دوست می باید داشت !

با نگاهی که در آن شوق برآرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند :
شادی روی تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغِ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ،
عطر افشان
گلباران باد




#فریدون_مشیری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

23 Oct, 05:08


آبان هم رسید
با کوله باری  پر از باران و باد و برگهای نارنجی.
با حال و هوای دلبرانه ای که آدم را
ناخودآگاه  شیفته و عاشق می کند
با لطافت کم نظیری که
خیابانها را آماده میکند برای قدم زدن.
درختان مهیای یک تغییر شده اند
و تغییر بارزترین نشانه تکامل است.
آسمان خودش را آماده کرده
تا تمام دردهای ته نشین شده اش را ببارد .
و زمین برای بی قراری هاش آغوش باز کرده .
کاش همراه برگهای خشک پاییز تمام کینه و دشمنی غمها بریزد .
کاش دوباره  مثل گذشته  غمخوار و چاره ساز هم باشیم .
هوا هوای رفاقت است و همدلی .......




#مهران_ترنج














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

22 Oct, 15:31


غروب های آبان
کم کم منو یاد هیزم های نم دارِ دور شومینه میندازه؛
وقتی حضرت پاییز ؛قشنگ خودشو جا می کرد تو دل اهل خونه
از شعرهای بابا تا بافتنی های مادرم یه حس خاص میگیرفتند؛
قند تو دل خونه آب میشد؛
اونقدر که گرم و شیرین به هم دلبسته بودیم؛ دلبرانه ترین فصلی که دوسش داشته و دارم؛ همین فصل هزار توی دلبرانه ایست که گروم گروم صدای پاش تو چفت در می پیچه و حواس منو پرت نبودنت می کنه....
خوش بحال اون روزا که بچه بودیم و فقط دلمون خوش بود به همین آتیش کنار حیاط و
قاقا لی لی های مادر بزرگ خدا بیامرز...
دیگه نه دلهره ی فردا رو داشتیم
نه غم و افسوس دیروز
هر چی بود هیجان و شور بود

چه خبر داشتیم که قراره یه روزی برای دونه دونه خاطره هامون
سر تکون بدیمو و جوری که کسی متوجه نشه چک‌چک آب بشیم




#اکرم_نورانی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

22 Oct, 11:45


«آمدی جانم به قربانت ولی» خوب آمدی
از  میان  خاطرات  دور ، مطلوب  آمدی

آمدی  با  آن نگاه ِ مست  وُ  گیرا  ،  آشنا
جام از هنگامه خالی را، چه مشروب آمدی!

گرچه می دانم ، خیال دیگری داری به سر
گرچه می‌دانم ، قرارم را به آشوب آمدی..،

خوشتر از این اتفاقی نیست امّا، پس بیا
که دل پوسیده در غم را  طلاکوب آمدی

سوی  بازار  بهارم  رقص  پروانه  شدی
پیله و ابریشمی که ناب و مرغوب آمدی

دفتر و دیوان شعرم سال‌ها چشم انتظار
آخ! ای  «زیبا رخ مغرور»!  محبوب  آمدی

وصله کن از خنده هایت بر تَرَک های غزل
خوب می دانی سراغ ِ شعر معیوب آمدی

خانه ی جان جهانم ، با  تو  معنا  می‌شود
صاحب ِ این خانه‌ی متروکه محسوب آمدی

شعله هایم گُر گرفته از حضور گرم تو
در اجاق تار و سردم ، هیمه و چوب آمدی

دوست دارم آمدی این بیت را نجوا کنم
آمدی جانا به قربانت ولی خوب آمدی.




#میم_ابراهیم_حسینی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

22 Oct, 11:45


چانه‌ی از بغض لرزان را تو می‌دانی و من
اشک‌های تحت فرمان را تو می‌دانی و من

در ندامتگاه تن، حبسی به سلول خیال
حبس ماندن، بی‌نگهبان را تو می‌دانی و من

در هوای شهر، مانده ریزگرد خاطره
این نفس‌تنگی تهران را تو می‌دانی و من

دیده‌ای در قهوه‌ها عکس زنی قیچی به دست
طعنه‌های تلخ فنجان را تو می‌دانی و من

آه ای گنجشک مطرود از تمام لانه‌ها!
بی‌پناهی زیر باران را تو می‌دانی و من

فاصله تا آرزوهایت فقط یک گام بود
مرگ، قبل از خط پایان را تو می‌دانی و من

سعدیا! با هر کسی از بی‌وفایی‌ها نگو
ماجرای رفتن جان را تو می‌دانی و من




#شهریار_نراقی













꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

22 Oct, 11:16


دخترم! بندِ دلم ، غمگینم!
شیشه یِ عُمرِ ، غُبار آگینم!

جوجه یِ گم شده در توفانم!
شاخه یِ خم شده از بارانم!

ای جگر پاره ام! ای نیمه یِ من !
میوه یِ عشقِ سراسیمه یِ من!

گلِ پیوندِ دو غُربت ! غزلم!
حاصلِ ضرب دو حسرت ! غزلم!

ارثِ عصیانِ معماییِ من!
امتدادِ خطِ تنهایی من!

ساقه یِ سرزده از نخلِ تنم!
جویی از سیلِ خروشان ، که منم!

کوکبِ بختِ شبالوده یِ من!
غزلِ طبعِ تبالوده یِ من!

غزلم ! آینه یِ اندوهم!
بانک افکنده طنین ، در کوهم!

پدرت ، خرد و خراب و خسته
خسته ای بر همگان در بسته

خانه ، جن زده یِ ، متروک است
که پر از همهمه یِ ، مشکوک است

روح ها- خاطره ها- اینجایند
می روند ، از دلم و می آیند

یادها ، خیلِ کفن پوشانند
جز من از هر که فراموشانند

کدرم ، پنجره یِ بازم نیست
کسلم ، رخصتِ آوازم نیست 
          
در پیِ همقدمی ، همنفسی
ایستادم که تو از ره برسی

آمدی ؟ باز کن این پنجره را
پر از آواز کن این حنجره را...




#حسین_منزوی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

22 Oct, 11:14


بی‌خدا بودم و بيهوده دعا می‌کردم
حیف از آن خانه که بر باد بنا می‌کردم

عشق می‌خواست مرا صید کند اما من
برخلاف جهت آب شنا مى‌كردم

شکوه‌ کردی که چرا با دگران میخندی
غافلی‌ با همه تعریف تو‌ را می‌کردم

جای این مردم دلمرده خودم را ای کاش
مثل یک خاطره در قلب تو جا می کردم

توی بی‌رحم بریدی و گذشتی از من
من نباید که تو را ساده رها می کردم

با چه رويى پس از اين، داغ صدايت بزنم
من كه يك عمر تو را عشق صدا مى كردم




#سیدتقی_سیدی














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

꧁༒☬ کانال شعر و ادب ذهن زیبا☬༒꧂

22 Oct, 08:34


از ""رفاقت"" میگویند ولی رفیق نیستند...
ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻗﺎﺿﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺣﮑﻢ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﭘﯿﺶ ﺑﯿﻨﯿﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﭘﯿﺸﮕﻮ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺍﺯ ﺣﺲ ﺍﺕ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻨﺪ...
ﺗﺤﻘﯿﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺣﻘﯿﺮﻧﺪ...
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺍﻧﺪ...
ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﻋﺎﺷﻖ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺍﺯ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﺻﺎﺩﻕ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﻭ ﻣﻦ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺟﺎﺑﺠﺎﯾﯽ ﻫﺎﺳﺖ ...
ﺳﺮ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﻌﻨﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ...
ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺗﺮﺳﯿﻤﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ...
ﻭ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺁﻫﻨﮕﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﻧﺪ ...
چه بی محابا بر سرت خراب میشوند



#لاادری














꧁☬شعر و ادب ذهن زیبا☬꧂

3,490

subscribers

86

photos

273

videos