حسین جمالی پور @philosophy_thinking Channel on Telegram

حسین جمالی پور

@philosophy_thinking


♦️نویسنده و پژوهشگر
ارتباط با من؛
@Existential_psychotherapist

فلسفه تفکر (Persian)

فلسفه تفکر یک کانال تلگرامی است که توسط حسین جمالی پور، نویسنده و پژوهشگر فعال اداره می‌شود. این کانال به صورت روزانه مطالب و مقالات مرتبط با فلسفه، تفکر و دیدگاه‌های فلسفی را منتشر می‌کند. با عضویت در این کانال، شما به عنوان یک علاقمند به فلسفه، می‌توانید از دیدگاه‌های جدید و منحصر به فرد حاصل از این پژوهشگر حرفه‌ای بهره‌مند شوید. nn اگر به دنبال تفکر و تفکر عمیق در موضوعات فلسفی هستید، کانال فلسفه تفکر بهترین مکان برای شماست. حسین جمالی پور با تخصص و تجربه خود، به شما ارائه مطالبی ارزشمند و الهام بخش در زمینه‌های مختلف فلسفه می‌دهد. این کانال فرصتی عالی برای یادگیری و گسترش دانش‌های فلسفی شماست. nn پس به کانال فلسفه تفکر بپیوندید و از آخرین مقالات و نظریات فلسفی استاد جمالی پور بهره‌مند شوید.

حسین جمالی پور

21 Nov, 12:48


🔻آمدم تا زندگی کنم؛
اول آذر ماه در اوخر دهه ی ۶۰ چشم باز کردم و در اضطراب عالم رها شدم؛ از آن روز تا کنون چه فراز و نشیب ها که ندیدم؛

گاهی مثل خیام گردش افلاک درگیرم می کند و چرخی که کوزه می سازد و می شکند در حیرتم می برد؛
گاهی همچو حافظ جهان را از دریچه ی عشق می نگرم؛
و گاهی در سماع مولانا غرق می شوم؛

گاهی سختی و بار سنگین کلمات فلسفی امانم را می بُرد و گاهی با فهمیدن آن ذوق می کنم.
گاهی می شکنم و از نو بر می خیزم...

شکست و برخواستن را تا مغز استخوان تجربه کرده و زیسته ام؛ گاهی در کنج خلوت، نافِ وابستگی را بریده ام و در شکوه تنهایی غرق شده ام و گاهی در جمع دوستان زمان از دستم رفته است.
گاهی از نزدیکان زخم خورده ام و خود پرستار خود بوده ام.
مثل همه ی شما.

هر چه پیش می روم ثباتی در خود نمی بینم!

آنچه برایم اصل مسلم است پیش رفتن و زندگی کردن است. قدم برداشتن و نایستادن و کاویدن خود...
کاویدن نه برای حل رمز و راز زندگی...
برای من زندگی کردن عینِ کندوکاو آن است.

حال در آستانه ۳۵ سالگی بعد از نوشتن آثاری همچون "رند شیراز"، "مسئله ی معنا "، "مبانی فلسفی روان‌درمانی اگزیستانسیال " و "معمای معنا" و همکاری با استاد سروش دباغ در کتب " سرشاری خوشه ی زیست " و " راه طی نشده"؛ در حال گذار از فلسفه،ادبیات و روانشناسی به سمت فلسفه ی سیاسی هستم.
پیش از این فکر می کردم ریشه ی مصائب ما در شخصیت و نوع رشد و تربیت ماست؛ به همین دلیل بیشتر به اگزیستانسیالیسم و روانشناسی متمرکز بودم. اما در سال جاری ساختار سیاسی را بیش از هرچیز عاملی برای درد و رنج می فهمم. اگرچه فلسفه و روانشناسی بسیار مهم و ضروری اند، اما وضعیت کنونی ما بیش از هر روز نیازمند اندیشیدن به ساختار سیاسی و تعدیل آن است!
این هم بخشی از تغییر و رشد من بود تا مسیر فلسفه ی سیاسی را در پیش بگیرم.
۳۵ سالگی من با ورود به این فضای فکری همزمان شد.
امیدوارم بتوانم در سال های پیش رو قدمی بردارم و در پایان عمر از مسیری که رفته ام راضی باشم.

البته که همیشه دیوان حافظ و رباعیات خیام، رمان و فلسفه و روانشناسی بخشی جدانشدنی از زندگی من خواهد بود و تأملاتم را گره خواهم زد تا عمیق تر به زندگی بنگرم و آن را زندگی کنم.

در پایان چند کتاب و اندیشمند که بیشترین تاثیر را بر من گذاشت نام می برم.
۱. در باب حکمت زندگی؛ آرتور شوپنهاور
۲. طاعون؛ آلبر کامو
۳. روان‌درمانی اگزیستانسیال؛ اروین یالوم
۴.چنین گفت زردشت؛ نیچه
۵. از خیام تا یالوم؛ سروش دباغ
۶.سرشاری خوشه ی زیست؛ سروش دباغ
۷.عمر دوباره؛ مصطفی ملکیان
۸. انسان در جستجوی معنا؛ ویکتور فرانکل
۹. نامه به کودکی که هرگز زاده نشد؛ اوریانا فالاچی
۱۰.وقتی نیچه گریست؛ اروین یالوم

فیلسوفان مورد علاقه ام؛
۱. اسپینوزا
۲. مارتین هایدگر
۳. کی یر کگارد
۴. جورجو آگامبن
۵. هانا آرنت
۶. مصطفی ملکیان


۱۳۶۹.۹.۱
۱۴۰۳.۹.۱


✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

20 Nov, 11:47


🔻روایتگر زندگی خودت باش!

همیشه برایم سوال بود که چگونه می توان روایتگر زندگی خودمان باشیم و آن عاملیت و نقش آفرینی در زندگی را به بهترین نحو انجام بدهیم.
برای یافتن پاسخ ناچارا سر به اوراق متعدد می زدم. از تولستوی، هایدگر، خیام تا اروین یالوم، نیچه، داستایوفسکی و دیگران.
جالب است تمام افرادی که نام بردم در یک مسئله مشترک العقیده بودند و آن اینکه مرگ آگاهی توانسته بود زندگی آنها را زیر و رو کند.
جالب است که اگرچه افرادی مثل حافظ و خیام یا تولستوی مثل اروین یالوم از مرگ به عنوان یکی از مقومات وجودی انسان سخن نگفته اند، اما مرگ آگاهی را عاملی برای لذت بردن از زندگی و غنیمت شمردن فرصت های زندگی می دانستند.
از این رو آنها معتقد بودند که وقتی انسان به مرگ فکر می کند، وزنِ لحظه ها را بیشتر درک می کند و وجودش لذت های پایدار را عمیق تر تجربه می کند. به عبارتی مرگ آگاهی به ما هشدار می دهد که زمان بزرگترین دشمن ماست و مداوم با ما سرجنگ دارد و اگر از دست رفت نمی توان بازش گرداند.
یالوم پارا فراتر از متفکران دیگر می گذارد و اصرار دارد که مرگ آگاهی عاملی برای سلامت روان است و چنانچه آدمی با اضطراب مرگ مواجه شود سلامت روان خویش را تضمین کرده است و به سوی خودشکوفایی حرکت می کند.
این دقیقا همان چیزی است که ما را به سمت روایتگریِ زندگی خودمان سوق می دهد.
این روزها که درحال نکته براری و تنظیم مطالب برای ارایه در دوره" زندگی به مثابه ی روایت " هستم، بیش از هر روز دیگر عمیقا درک می کنم که این متفکران چگونه توانستند از "تماشاگری " به " بازیگری"در زندگی پای نهند.
اغلب ما آدمیان صرفا تماشاگر زندگی هستیم و زندگی نمی کنیم. اغلب اوقات از بازیگری و نقش آفرینی می ترسیم و ترجیح می دهیم نسخه ی کپی شده از دیگران باشیم. به همین دلیل اکثریت ما با زندگیِ نزیسته مواجه ایم.
ما می ترسیم آزادی خود را همچون تیشه ای برداریم و نقشی را که خودمان می خواهیم بر روی ماده ی وجودِمان حک کنیم و بتراشیم.
اغلب آدمیان با دین، رسانه، فرهنگ، مُد و بسیاری الگوهای دیگر به خودشان هویت می دهند، در حالیکه کمتر کسی است که بیاید و طرحی نو برای خود دراندازد.
پیش از این گفته ام که این مسئله ریشه در اضطرابِ آزادی دارد. آدمیان می ترسند آزادی خود را بپذیرند.
اما آنچه قابل تأمل است این است که ما با آزادی است که می توانیم روایتگر زندگی خودمان باشیم. به همین دلیل بود که ژان پل سارتر می گفت" انسان یعنی آزادی " چراکه ما به کمک آزادی است که به خودمان هویت می دهیم و دست به خلقِ خودمان می زنیم.
پس روایتگری در حقیقت تلاشی است برای اینکه انسان از ظرفیت خود استفاده کند و آن منی را خلق کند که وقتی هنگام مرگ با آن مواجه شد، مهر تایید و خرسندی بر خود بزند و بگوید " خوب زندگی کردم ".
روایتگری، همانند داستان نویسی، نیازمند تلاش، تمرین و عمل بر اساس باورهای درست است. باورهای درست برای زندگی بدست نمی آید مگر با نقدِ خویشتن و در برابر آینه ی بزرگان قرار گرفتن.
ما باید همگام با بزرگانی چون تولستوی، یالوم، نیچه، یاسپرس و دیگر متفکران، تلاش کنیم روایتگری در زندگی را بیاموزیم و از خودمان فردی بسازیم که عشق به زندگی در او پر رنگ تر شود.

✍️حسین جمالی‌پور


https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

15 Nov, 16:38


در آغوش رازِ عالم و جان جهان آرام بگیر!

می روم خواهرم، بخشی از وجودم را به خاک بسپارم؛




(عزیزان تمامی جلسات مشاوره تا پایان هفته تعطیل است)

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

15 Nov, 07:50


همه عمر برندارم سر از این خمار مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
🌺

#سعدی

خواننده : استاد #شجریان

🎼اجرا در دستگاه
#سه_گاه

🎶#سه_تار : #احمد_عبادی

از
#برگ_سبز شماره 306

🆔️@philosophy_thinking

حسین جمالی پور

15 Nov, 07:23


🔻پرسش و اصالت!

برهمن گفت:«ای کاش از مادر زاده نمی‌شدم!»

ولتر پرسید: «چرا؟»
برهمن گفت: «برای آنکه چهل سال تحصیل کرده ام و اکنون بر من معلوم شده است که تمامِ این روزگار را تلف کرده ام.»

برهمن توضیح داد که جواب خیلی از مسائل مربوط سازوکار مغز و اداراک و...را نمی‌داند و از جهل خود رنج می کشد.
ولتر در ادامه می‌گوید همان روز با پیرزنی که در نزدیکیِ آن برهمن زندگی می‌کرد ملاقات کردم و از او پرسیدم "از این که نمی‌داند ماده چیست و روح کدام است دلتنگ نیست؟" پیرزن از پرسشِ من سر در نیاورد. حتی به قدر کوتاه ترین لحظه از ایامِ زندگیِ‌اش درباره‌ی موضوعاتی که برهمن را به خود مشغول کرده بود نیندیشیده بود. او با انجامِ ساده‌ی مراسمِ آیینی خود را خوشبخت ترین زن ِ عالم می‌دانست.

ولتر در ادامه می‌گوید: از خوشبختیِ این موجودِ حقیر به حیرت افتادم و به سوی برهمن رفتم و پرسیدم: «آیا خجالت نمی‌کشید که خود را چنین بدبخت می‌پندارید در صورتی که در پنجاه قدمیِ شما پیرزنی ضعیف زندگی می‌کند که به هیچ‌چیز نمی‌اندیشد و خوشبخت است؟»

برهمن در جواب گفت: « حق با شماست. هزار مرتبه با خود اندیشیده ام که اگر مانند همسایه ام نادان بودم، خوشبخت می‌بودم، با این حال، میل ندارم چنین خوشبختی ای داشته باشم!»

ولتر می‌گوید :«این جواب ِبرهمن چنان اثری در من کرد که هیچ چیزِ دیگر تا آن موقع نکرده بود.»

......

این داستان زندگی انسان هایی است که می خواهند با اصالت زندگی کنند. اصولا زندگیِ بدون پرسش و مسئله، اصالتی ندارد و اینکه اغلب انسان ها خود را خوشبخت تصور می کنند و پرسش داشتن را نوعی نادانی و جنون می دانند، در حقیقت چیزی جز مهر تایید زدن بر زندگیِ ناآگاهانه و برده وار نیست!
این نگاه به زندگی در حقیقت "آری" گفتن به جهل و بردگی است. وقتی از اصالت سخن می گوییم در حقیقت از زندگی بر اساس اراده و تعقل خود حرف می زنیم که جهل و تقلید در آن جایی ندارد.

ما موجوداتی رها شده در جهانیم که خودمان انتخاب می کنیم مثل آن پیرزن با انجام مناسک و عمل به آیین خوشبخت باشیم یا مثل آن برهمن و ولتر با پرسش و مسئله زندگی کنیم!

پرسش ها و مسائل زندگی شما چیست!؟

✍️حسین جمالی پور



https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

14 Nov, 04:39


🔻"نه" به خودکشی سیاسی!

انسان با کنشگری سیاسی تلاش می کند به زندگی خود معنا بدهد! در کنشگری سیاسی است که فرد به دنبال آرمان است و همین معنابخش به زندگیست!
از این جهت خودکشی امری مخالف با آرمان سیاسی است. اگر ما تصور کنیم که با خودکشی می توانیم آرمان های خود را فریاد بزنیم، کاملا در اشتباهیم!
چرا که ساختارهای سیاسی از خودکشی افراد و حذف بدن و آگاهیِ منتقد لذت می برند و از آن استقبال می کنند!

خودکشی در چنین وضعی به کوچک شدنِ گفتمانِ حقیقت جو و ضعیف شدن آن منتج می شود!
به آرمان های سیاسی باید از این منظر نگریست و باور داشت که کنشگری باید به مثابه ی امری پویا و مستمر به حیات خود ادامه بدهد.
ادامه ی کنشگری و نگاه انتقادی، همان ادامه ی زندگیست!
چون با کنشگری است که آدمی به آفرینش و خلق قصه و اندیشه ای جدید برای زندگی دست می یابد؛ حال آنکه
با خودکشی تنها به ضعف گفتمان انتقادی کمک می کنیم و تبدیل به تماشاچیانِ درمانده ای خواهیم شد که فربه تر شدن تفکر حاکم را در حالت ضعف و ناچاری تماشا خواهیم کرد! و این یعنی مرگِ زندگی!

آنچه ما را در روزگار کنونی "انسان"می کند،"شجاعت" است. شجاعتِ ایستادن در برابر خودکامگی!

✍️حسین جمالی پور


#کیانوش_سنجری
#خودکشی_سیاسی

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

13 Nov, 07:55


می دانم وضع خوبی نیست؛ هر وقت دل تان گرفت حافظ بخوانید؛

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی

تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم


#حافظ

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

13 Nov, 04:04


🔻چرا خودکشی؟!

فلانی نوشته است چرا این همه خبر بد!؟ چرا خودکشی چرا قتل چرا ...؟!

پاسخ👇

در سال ۱۴۰۲ ، ۷ هزار نفر خودکشی کرده اند!
روزانه ۱۳ نفر در ایران خودکشی می کنند!(سالانه بین ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر اقدام به خودکشی می کنند!!!)
از اول سال ۱۴۰۳ تا کنون ۱۳ دانش آموز خودکشی کرده اند.
بر اساس آمار مرکز آمار ایران، از سال ۸۰ تا ۹۱ ، ۲۷۱۶۸ نفر خودکشی کرده اند. جالب است که پزشکی قانونی این عدد را ۳۸۶۹۱ نفر می داند!!!

هانا آرنت فیلسوف سیاسی قرن ۲۰ می گفت که برای یک حاکم اصلا مهم نیست کشور و مردم چه وضعی دارند؛ بلکه همین که تعدادی از مردم به او وفادار هستند می گوید من قدرتمندم!
یعنی نه خودکشی مردمش برایش مهم است، نه محیط زیست، نه اقتصاد و نه هیچ امری که مربوط به زندگی مردم است!
اینجاست که ارزش زندگی برای مردم خالی از معنا می شود و ترجیح بعضی افراد بر نبودن و پایان دادن به زندگیست!

اینجاست که قدرت خودکشی بر زندگی می چربد!

((وقتی با سیاست های غلط بذر فقر، افسردگی، تنهایی، نفرت، خشونت و... در جامعه می کارید، خودکشی مردمان تان را درُو می کنید!!!
))


✍️حسین جمالی پور


https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

12 Nov, 11:14


🔻افتتاح کلینیک ترک بدحجابی!

ستاد امر به معروف و نهی از منکر در تهران "کلینیک ترک بی حجابی" افتتاح می کند!
در روزگاری زندگی می کنیم که درد آورترین و خنده‌دارترین مسائل یکی شده اند!
در جامعه ای که خودشان با سیاست های غلط، ده‌ها اختلال روانی و فقر را تشدید کرده اند و هر روز خبر خودکشی و قتل و سرقت منتشر می شود، خبر تاسیس چنین کلینیکی، خنجری در قلب هر انسان دغدغه مندی فرو می کند!

🔹️سه نکته مهم را باید به یاد داشت که؛

اولا نه تنها هیچ مبنای علمی وجود ندارد که اگر کسی حجاب ندارد، لزوما اختلال روانی دارد! بلکه خود این نگرش نیز بر حسب روش، در هیچ کدام از زیرشاخه های علوم قرار نمی گیرد!
دوما بسیاری از اوقات نگاه خود ماست که بیمارگونه یا پاتولوژیک است. اینکه فکر کنیم "هرکسی مثل من رفتار نکند بیمار است"، خودش نوعی بیماری و اختلال روانی است.
سوما بیمارانگاری بدحجاب ها، در حقیقت بهانه ای برای به بردگی کشیدن دیگران است. این تفکر این پیام را دارد که یا هر آنچه من می گویم را عمل می کنی یا برچسب بیماری به تو می زنم.


قبلا هم گفته ام اگر بخواهیم از منظر روانشناختی به چنین مسائلی نگاه کنیم، سنخ روانی ما بسیار مهم است. یعنی مکانیسم روانی و شخصیت من است که رفتار من را تعیین می کند. من اگر شخصیتی خودشیفته داشته باشم، دین را نیز در جهت تایید رفتارم که ریشه در سنخ روانی من دارد، بکار می برم. اینجا من هستم که دیگران را بیمار یا دشمن می دانم و نگرشم را برای مشروعیت بخشیدن، به دین گره می زنم.
اگرچه در زیرلایه تفکر چنین افرادی نوعی خودشیفتگی پنهان است که خود را برتر از دیگران می بینند؛ همین خودشیفتگی در ساحت فردی وقتی وارد ساحت سیاست دینی می شود، تبدیل به #فاشیسم می شود. فرد وقتی خودشیفته است حق را به خود می دهد و خود را برتر از دیگران می داند:؛ و وقتی چنین نگرشی در ساحت دینی_سیاسی داشته باشند، حق را به پیروان آن ایده می دهند.
مثلا هیتلر فاشیست بود و نژادی که به آن تعلق داشت را محق به زندگی می دانست و مدعی بود نجات بخش بشریت است. در جامعه ی ما شیعه بودن چنین نقشی دارد. مثل پیروان شیعه که فکر می کنند برای نجات بشر آمده اند. این تفکر در تمام ساحات اجتماعی دیده می شود.


به عبارت ساده تر، این افراد در ساحت فردی دیگران را بیمار و در ساحت سیاسی_اجتماعی دیگران را دشمن می نامند!



✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

10 Nov, 17:21


🔺️ایمان می آورم به خدایِ ثروت و قدرت!

خاموشی منظم، همان تغییر دزدی های نامنظم به دزدی های منظم است. آیا جز این است؟
ببینید چگونه ما را در تله ی درماندگی آموخته شده انداخته اند که به راحتی با تغییر واژگان، زندگی ما را نابود کرده اند و ما تماشاچیان صحنه ی دردآور نابودی خویشتن ایم!

وضع طوری شده است که من به نفرین کردن باور ندارم. مردم هم باور ندارند که این همه فاجعه و بحران که بر سرشان آوار کردید، با نفرین حل شود. چرا که خدا مرده است و نمی شنود!

حقیقتا نفرین کردن یکی از بی معناترین رفتارهای بشر است. رفتاری که دین به ما آموخت تا شانه از آزادی و مسئولیت خالی کنیم تا شما بر گرده ی مردم چنبره بزنید و بر ریش سفیدِ جوانان بخندید.

کجاست آن قله ای که می گفتید؟

آن یکی می گوید فلان شخص بزرگترین معدن سنگ کشور را مستعمره ی خود کرده است و گفته درآمدش را صرف امور خیر می کنم. چند سال رئیس قوه قضائیه هم بوده است.
البته که این خودش یک قله است! قله ی قدرت و ثروت ...
او خودش را به جای خدایی که مرده است نشانده است.

متاسفانه ما مردم، خیلی دیر معنای کلمات را می فهمیم.
وقتی به سران کشور نگاه می کنیم حقیقتا همه بر فراز قله ایستاده اند.
قله ای که از اجسادِ مردم ساخته شده است.
زندگی هایی که نابود کردند و همچون آقا محمد خان قاجار اجسادِ مردم را روی هم گذاشتند و بر فراز آن ایستاده اند و برای دنیا شاخ و شانه می کشند.

اینکه در جامعه هیچ رنگ و بویی از مذهب نیست، تنها یک دلیل دارد و آن اینکه، اینها خدا را کشتند و خود را جای او نشاندند.

نهیلیسم و پوچی جولان می دهد و می تازد و زندگی ها را همچون لویاتان (اژدهای یونانی)می بلعد! اینها لویاتان اند. اینها تنها با زجر دادن و مکیدن خون مردم به زندگی ادامه می دهند. هدف این جماعت چیزی جز این نیست که بر مردم زجر برسانند و تغذیه ی روانی شوند!

اینها چیزی از زندگی نمی دانند!
اینها هیچ چیز نمی دانند اما ادعاهای بزرگ دارند.
می خواهند ملت های جهان را به عدالت و سعادت برسانند در حالیکه مردم خودشان را به قعر فلک زدگی برده اند.

حالا هی شما امیدوار باشید و هر ۴ سال از این جماعت فریب بخورید! جماعتی که مشتی جیره خور در همه جا دارد و تنها با تکیه بر این جماعت و با تریاکِ دین به وجود خودش استمرار می بخشد!

#خاموشی_منظم
#پزشکیان


✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

09 Nov, 04:31


🔻عاشق شویم

توسعه یعنی وسعت دادن به آنچه هستیم؛ یعنی وسعت دادن به وجودِ خود...
یک جامعه به توسعه نمی رسد مگر اینکه اول رابطه ای وجودی بین افراد حاکم شود. یعنی من دیگران را بخشی از وجود خودم بدانم و در برابر آنها گشوده باشم.
البته که برای گشودگی شما باید به دیگران عشق بدهید و اگر دریافت کننده ی عشق هستید، آنکه به شما رو کرده و به شما عشق می دهد را سپاسگزاری کنید.
یعنی کاری نکنیم که فرد از عشق ورزی سرخورده شود و احساس کند با او رفتاری ابزاری داریم یا نسبت به او بی تفاوتیم.
چرا که در چنین وضعی انسان ها تنهایی را بر می گزینند، گوشه گیر می شوند و انسان در تنهایی ضعیف و شکننده می شود.
اگر افراد یک جامعه به چنین وضعی گرفتار شدند، آن جامعه و آن کشور، توسعه پیدا نمی کند.

بنابراین عشق ورزیدن و پاسخ دادن به عشق ورزیِ دیگران، امروز برای ما از هر چیزی واجب تر است. ما راهی نداریم مگر دوستی هایمان را بیشتر و عمیق تر کنیم.


خلاصه ی مطلب فوق این دو بیت سعدیست؛

از هر چه می‌ رود سخن دوست خوش ترست
پیغام آشنا نفس روح پرورست

هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست


✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

08 Nov, 17:31


🔻چند نکته برای زندگی از زبان بزرگان

اریک فروم معتقد بود که شما اول باید عشق ورزی به خودتان را تقویت کنید. کسی که خودش را دوست نداشته باشد نمی تواند دیگران را دوست داشته باشد. منظور از دوست داشتن خود، خودخواهی و ترجیح خود بر دیگری نیست. بلکه منظور توجه و مراقبت از خود است تا آنقدر سرشار از زندگی باشیم که برای فرار از تنهایی، دیگران را انتخاب نکنیم. اینجا تنها فردی را دوست خواهیم داشت که در وجود او چیزی ببینیم که ارزش حقیقی راست‌.

۲. شوپنهاور معتقد بود سرنوشت ما انسان ها حاصل ۳ چیز است. ۱. آنچه می نماییم. ۲. آنچه داریم.۳. آنچه هستیم.
اغلب انسان ها گرفتار دو تای اول می شوند. یعنی مدام دنبال داشته ها و زندگی نمایشی هستند. به باور او انسان هرچه بیشتر گرفتار این دو باشد، بیشتر رنج می برد. اگرچه زندگی در نگاه او سراسر رنج آلود است؛ اما آدمی اگر به دنبال سومی یعنی "چگونه بودن"باشد، بهتر زندگی می کند؛ افرادی که به دنبال استعدادهای خود هستند و به دنبال تحقق هویت خودشان هستند و نیازی به تحسین دیگران ندارند.

۳. کگارد می گفت انسان ها سه مرحله در زندگی را تجربه می کنند. ۱. اول مرحله ی حسی است که افراد دنبال لذت هستند و به میل و لذت خود توجه دارند و ارزش و اهمیتی برای دیگران قائل نیستند. ۲. در دومین مرحله فرد برای دیگران ارزش قائل است و به اصول اخلاقی و قانون احترام می گذارد. ۳. افرادی برای زندگی از اخلاق هم فراتر می روند و به ایمان روی می آورند. چنین افرادی می خواهند مسیحیت را زندگی کنند. خودشان مسیح شوند و بی واسطه خداگونگی را تجربه کنند. او تأکید داشت افرادی که در مرحله ی اول می مانند و مدام در پی لذت هستند دچار ملالت می شوند.

۴. حافظ تاکید دارد که انسان تنها با عشق می تواند به زندگی معنا بدهد. او تناقضات زندگی و رنج آن را تنها با عشق تحمل پذیر می داند. از نظر حافظ نیز زندگی رنج آلود است و آدمی در غربت عالم گرفتار است و تنها عشق است که انسان را نجات می دهد.

✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

08 Nov, 04:54


🔺️آواز سحر انگیز ایرانی

🎼
#بیات_ترک

🎵
#تار

🎶نوازنده شهرام میرجلالی

🆔️
@philosophy_thinking

حسین جمالی پور

07 Nov, 14:06


🔺️رابطه !

🔹️مارتین بوبر از انواع رابطه سخن می گفت؛ رابطه ی من_آن رابطه ای است که ابزاری است؛ یعنی من طرف مقابل را ابزار برای اهداف و امیال خود می بینم. رابطه ی آن_آن رابطه ای که هر دوطرف رابطه، همدیگر را ابزار امیال همدیگر می بینند. رابطه ی من_تو رابطه ای است که وجودِ طرف مقابل برای هردو مورد توجه است. در چنین رابطه ای دو انسان، احساسات و عواطف، اهداف و آرمان ها، باورها و گرایش های یگدیگر را احترام می گذارند و به آن توجه دارند.
آنها مراقب هستند یکدیگر را نشکنند و از زندگی و بودن کنار یکدیگر لذت ببرند.

🔹️که حافظ می گفت؛
امروز که در دستِ توام مرحمتی کن
فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت!

حافظ که پیامبر عشق است، تنها غرق شدن در عشق را معنابخش زندگی می داند.
آنها زندگی را در عشق ورزی معنا می کنند؛ منتظر پاداش نیستند، بلکه خودِ عشق ورزی را بزرگترین نعمت هستی می دانند.
چنین افرادی مدام می گویند؛
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

دوام ما در ساحت عشق، همان جاودانگی است.
این جنس افراد از درد دیگران دردمند و از شادی دیگران شادکامند.
آنها حتی اگر در دل خود رنجی داشته باشند، لبخند می زنند و عشق می افشانند؛
چنانکه خواجه می گوید؛
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش

گویی حافظ رابطه ی من_تو را در عشق به معنای دقیق کلمه امکان‌پذیر می داند.

🔹️"تو" در این رابطه فقط یک فرد نیست؛ بلکه زندگیست! عشق به زندگی، که معشوق فقط جلوه ای از آن است.
در نگاه حافظ، تمام انسان ها و انسانیت و عالم، معشوق اوست.
به همین دلیل است که آنکه حافظ می خواند و او را درک می کند، از رنج رساندن به دیگران و عالم، پرهیز می کند.



✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

06 Nov, 18:06


انسان، عشق و احساس

👤مصطفی مهرآیین

🆔️@philosophy_thinking

حسین جمالی پور

06 Nov, 17:43


🔺️سیاست بدون تفکر و رنج...

می توان دو گونه رنج را از هم جدا کرد؛ رنج در زندگی روزمره که حاصل ناکامی و شکست در مسیر آرزو ها و خواسته هاست و دومی رنج حاصل از تفکر و خردورزی.

اکثریت انسان ها از آنچه به آن نمی رسند می رنجند؛ در حالیکه معدود انسان هایی هستند که بخاطر اصیل زیستن نیز رنج می کشند. افرادی که تفکر احساسی فعالی دارند و نه تنها در زندگی روزمره شکست و ناکامی را تجربه می کنند و رنج می کشند، بلکه رنج های حاصل از اندیشیدن و تفکر را هم به جان می خرند. آنهایی که به اصالت، آزادی، عشق و انسان می اندیشند.
یکی از بزرگترین رنج های بشر،اصیل زیستن است. اصیل زیستن هزینه ی بسیاری دارد و کمتر کسانی حاضرند هزینه اش را بپردازند. به همین دلیل صف بردگان از صف آزادگان پرشمارتر است.
بردگان راحت تر از آزادگان، آزادی خودشان را می فروشند و همرنگ جماعت می شوند و در این همرنگی رنج در زندگی روزمره آنها را از پای در می آورد.
آزادگان کمتر حرف مفت می زنند و بیشتر به زندگی می اندیشند. آنها زندگی انسان ها را پله ای برای خواست امیال خود نمی بینند.
ژان پل سارتر وقتی از اصالت و آزادی حرف می زد بیش از هرچیز آزادی را به مسئولیت گره می زد. و آزادگان بسیار درگیر مسئولیت در قبال زندگی هستند؛ زندگی دیگران؛ زندگی انسانی و بشریت!
دلیل اینکه در روزگار ما سیاستمداران اندک رنجی نمی کشند، فارغ از ریشه های روانشناختی، از نگرش فلسفی و هستی شناسانه محروم اند؛ کسانی که هیچ درکی از آزادی و مسئولیت در قبال بشریت ندارند. چون اصولا تفکر برای آنان نوعی جنون و حماقت است.

اینجاست که متفکران رنج می کشند و سیاستمداران رنج می رسانند.


✍️حسین جمالی پور

🆔️https://t.me/philosophy_thinking

حسین جمالی پور

06 Nov, 05:22


خُرَّم آن دَم که چو حافظ به تَوَلّای وزیر

سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم


#حافظ

🆔️@philosophy_thinking

حسین جمالی پور

05 Nov, 18:03


🔺️فاشیسم چیست؟

👤مصطفی مهرآیین


🆔️@philosophy_thinking

حسین جمالی پور

05 Nov, 17:16


🔺️ذهن های ضعیف و عقب مانده سیاسی

از دیدن این حجم از بحران نباید متعجب شد. جامعه ای که در بین سیاستمدارانش، تفکر جایی ندارد بی تردید بحران می سازد و برای پوشاندن آن به تولید دروغ روی می آورد.
مهندس عبدی چقدر التماس کرد که مردم رای بدهند؛ حالا اندک آبرویی برایش نمانده است. آن روزها که مناظره می رفت و گردن دراز می کرد که مردم رای بدهند؛ فکر امروز را نکرده بود.
آقای عبدی؛
ذهن های ضعیف و عقب مانده، جامعه ی عقب مانده تحویل می دهند.
توجه تان را به این جمله از شوپنهاور بدهید!
شوپنهاور وقتی از ذهن و قوای ذهنی سخن می گوید اینگونه توصیف می کند که؛

تفکر برای یك ذهن ضعیف، به
اندازه بلند کردن باری سنگین برای
یك بازوی ضعیف، دشوار است
هر دو می خواهند به سرعت از
شّر آن خلاص شوند !


جناب عبدی سیاست کار شما نیست.

متاسفانه نسل شما (دهه ی ۳۰ و ۴۰) خودشیفته وار و بی تفاوت نسبت به نسل های بعدی، پیش می رود. ما دهه شصتی ها فهمیدیم که این ساختار درست شدنی نیست. نسل شما که ۳ دهه بیشتر از ما زندگی کرده است، هنوز متوجه نشده است.
چقدر درد آور است که شاهد آن هستیم که کمر نسل ما به دست شما شکسته شد، اما باز هم قد علم می کنید و ژست تحلیلگری می گیرید.
ای کاش می دانستید زندگی چقدر ارزشمند است تا به این راحتی نابودش نمی کردید.

جناب عبدی
ذهن های ضعیف و عقب مانده، جامعه ی عقب مانده تحویل می دهند.


✍️حسین جمالی پور

https://t.me/philosophy_thinking