زمستان @zemesstaaan Channel on Telegram

زمستان

@zemesstaaan


https://www.instagram.com/manijenia

آدرس صفحه اینستاگرام

تماس با ادمین و مدیر کانال @manijenia

زمستان (Persian)

با ورود فصل سرد زمستان، یکی از زیباترین فصول سال، کانال زمستان به عنوان یک پلتفرم مرجع برای هواشناسی، مد و زیبایی در این فصل شگفت‌انگیز راه‌اندازی شده است. اگر به دنبال راهنمایی‌ها، نکات و تصاویر زیبا از زمستان هستید، این کانال برای شما امکانات بی‌شماری فراهم کرده است

در این کانال، شما قادر خواهید بود تا اطلاعات دقیق و به‌روز درباره وضعیت آب و هوا در نقاط مختلف دنیا در زمستان را مشاهده کنید. همچنین، با معرفی آخرین روند مدل‌ها و رنگ‌های جدید فصل سرما، به روز خواهید بود و با جدیدترین ترفندهای آرایشی و مدی هماهنگ خواهید شد

همچنین، اگر علاقه‌مند به عکاسی هستید، در کانال زمستان می‌توانید تصاویر زیبا و شگفت‌آور از فصل سرما را مشاهده کنید و با استفاده از ایده‌های جدید برای عکاسی خود الهام بگیرید. برای ارتباط و تبادل نظر با ادمین و مدیر کانال، می‌توانید به آدرس اینستاگرام https://www.instagram.com/manijenia مراجعه کنید

در مجموع، کانال زمستان یک منبع جذاب و آموزشی برای علاقمندان به زمستان و هواشناسی، مد و زیبایی است. با عضویت در این کانال، دنیای زیبای زمستان را به همراه مطالب متنوع و جذاب تجربه کنید.

زمستان

03 Jan, 20:04



”هست شب
یک شبِ دم‌کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است

باد، نو باوه‌ی ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است

هست شب،
همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا،
هم ازین روست نمی‌بیند اگر گمشده‌ای راهش را...

با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوخته‌ی من ماند
به تنم خسته که می سوزد از هیبت تب!

هست شب. آری، شب.. ”


#نیما_یوشیج

@zemesstaaan

زمستان

03 Jan, 19:19


شب زده
ابی

زمستان

03 Jan, 19:18



دیشب به سیل اشک ره خواب می‌زدم
نقشی به یاد خط تو بر آب می‌زدم

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب می‌زدم

هر مرغ فکر کز سر شاخ سخن بجست
بازش ز طره تو به مضراب می‌زدم

روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب می‌زدم

چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب می‌زدم

نقش خیال روی تو تا وقت صبحدم
بر کارگاه دیده بی‌خواب می‌زدم

ساقی به صوت این غزلم کاسه می‌گرفت
می‌گفتم این سرود و می ناب می‌زدم

خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب می‌زدم

#حافظ

@zemesstaaan

زمستان

31 Dec, 16:50


شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید
که چون شمع عبیرآگین شبی با من سحر کردی

صفا کردی و درویشی بمیرم خاکپایت را
که شاهی محشتم بودی و با درویش سر کردی

چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس
همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی

مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی
که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی

به یاد چشم تو انسم بود با لاله وحشی
غزال من مرا سرگشته کوه و کمر کردی

به گردش‌های چشم آسمانی از همان اول
مرا در عشق از این آفاق‌گردی‌ها خبر کردی

به شعر شهریار اکنون سر افشانند در آفاق
چه خوش پیرانه سر ما را به شیدایی سمر کردی

(شهریار)
- گزیدهٔ غزلیات
- غزل شمارهٔ ۱۳۰ - مرغ بهشتی
۱۱ دی ماه زادروز شهریار شعر ایران
استاد محمدحسین بهجت تبریزی

@zemesstaaan

زمستان

31 Dec, 06:46


هرچه مسن‌تر می‌شوم بیشتر درمی‌یابم که آدم تنها با کسانی می‌تواند زندگی کند که به او رهایی می‌بخشند. کسانی که شور عشق‌شان همزمان که باقدرت احساس می‌شود، باری بر دوش آدم نیست.

زندگی امروز دشوارتر، جگرسوزتر و بی‌نفس‌تر از آن است که آدم به اسارت بیشتر از سوی کسانی که توسط آن‌ها دوست داشته می‌شود، تن دهد.
من برای تو چنین دوستی هستم: من شادی، آزادی و در یک کلام ماجراجوییِ تو را دوست دارم و من دوست دارم برای تو مصاحبی باشم که همواره به او دلگرمی.

#آلبر_کامو
(از نامه‌ها به رنه شار)

@zemesstaaan

زمستان

31 Dec, 06:42


❄️
سرشارم از برف،
از ترنمِ انگور نور
و در انتظارم
از بُن تاریکی آفاقم را
روشن کنی
من برخیزم
و در درخششِ روزی دیگر،
باقی زندگی را
پیگیرم


#شمس_لنگرودی


@zemesstaaan

زمستان

31 Dec, 06:38


‍ «زمستان»

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون،
ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده‌ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش،
نغمه‌ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم،
همان بی‌رنگِ بی‌رنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی،
صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت می‌دهد،
بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این،
یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.

«مهدی اخوان ثالث»

@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:56


همه‌ی هستی من من آیه‌ی تاریکی‌ست
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم، آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم

آه...
سهم من این است
سهم من این ست
سهم من،
آسمانی‌ست که آویختن پرده‌ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله‌ی متروک است
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می‌گوید:

"دست‌هایت را
دوست می‌دارم"

بدین‌سان است
که کسی می‌میرد
و کسی می‌ماند

من
پری کوچک غمگینی را می‌شناسم
که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی‌لبک چوبین
می نوازد آرام، آرام

"فروغ فرخزاد"



@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:53



✧ قطعه‌ی «عاشقانه»

علیرضا قربانی

شاعر: فروغ فرخزاد
آهنگساز: سامان صمیمی
آلبوم «فروغ»


ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده

ای به‌روی چشم من گسترده خویش
شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی‌ام ز آلودگی‌ها کرده پاک

زمستان

28 Dec, 15:31


در اتاقی که به اندازه‌ی  یک تنهایی‌ست
دل من، که به اندازه‌ی یک عشق است
به بهانه‌های ساده‌ی خوشبختی خود می‌نگرد
به زبان زیبای گلها در گلدان

"شعر و خوانش فروغ فرخزاد"


@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:30


در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ویرانی‌ست
گوش کن
وزش ظلمت را می‌شنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم
من به نومیدی خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را می‌شنوی؟
در شب اکنون چیزی می‌گذرد
ماه سرخ‌ست و مشوش
 و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
 ابرها هم‌چون انبوه عزاداران
لحظه باریدن را گویی منتظرند
لحظه‌ای
و پس از آن هیچ
پشت این
پنجره شب دارد می‌لرزد
و زمین دارد
باز می‌ماند از چرخش

"فروغ فرخ‌زاد"



@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:27


زندگینامه
#فروغ_فرخزاد


زادروز: ۸ دی ۱۳۱۳-۱۹۳۵تهران
درگذشت: ۲۴ بهمن ۱۳۴۵-۱۹۶۷تهران
آرامگاه: گورستان ظهیرالدوله
نام‌های دیگر: فروغ‌الزمان فرخزاد عراقی (اراکی)
همسر: پرویز شاپور(از هم جدا شدند)
فرزندان: کامیار شاپور
والدین: توران وزيری تبار، محمد فرخزاد

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.

فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.

بعد از نیما یوشیج، فروغ در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.

#زندگینامه

فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.
فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.

ازدواج با پرویز شاپور
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور(طنزپرداز ایرانی) که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود.
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم" منتشر گردید.

#سفر_به_اروپا

پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت.
وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.



. آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
در سال ۱۳۳۷ آشنایی با ابراهیم گلستان(نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی) و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.
این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند.
در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد.
در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند.
پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.

#پایان_زندگی

آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
در بین سالهای ۱۳۴۲-۴۳ فروغ یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی کلفتش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت.
جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:26


درخت كوچك من
به باد عاشق بود
به باد بی‌سامان

#فروغ_فرخزاد


8 دی زادروز «فروغ فرخزاد» گرامیباد


@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:06


دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن
گر دی نکرد سرما سرمای هر دو بر من

سرما چو گشت سرکش هیزم بنه در آتش
هیزم دریغت آید هیزم به است یا تن

نقش فناست هیزم عشق خداست آتش
درسوز نقش‌ها را ای جان پاکدامن

تا نقش را نسوزی جانت فسرده باشد
مانند بت پرستان دور از بهار و مؤمن

در عشق همچو آتش چون نقره باش دلخوش
چون زاده خلیلی آتش تو راست مسکن

آتش به امر یزدان گردد به پیش مردان
لاله و گل و شکوفه ریحان و بید و سوسن

مؤمن فسون بداند بر آتشش بخواند
سوزش در او نماند ماند چو ماه روشن

شاباش ای فسونی کافتد از او سکونی
در آتشی که آهن گردد از او چو سوزن

پروانه زان زند خود بر آتش موقد
کو را همی‌نماید آتش به شکل روزن

تیر و سنان به حمزه چون گلفشان نماید
در گلفشان نپوشد کس خویش را به جوشن

فرعون همچو دوغی در آب غرقه گشته
بر فرق آب موسی بنشسته همچو روغن

اسپان اختیاری حمال شهریاری
پالان کشند و سرگین اسبان کند و کودن

چو لک لک است منطق بر آسیای معنی
طاحون ز آب گردد نه از لکلک مقنن

زان لکلک ای برادر گندم ز دلو بجهد
در آسیا درافتد گردد خوش و مطحن

وز لکلک بیان تو از دلو حرص و غفلت
در آسیا درافتی یعنی رهی مبین

من گرم می‌شوم جان اما ز گفت و گو نی
از شمس دین زرین تبریز همچو معدن

#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۰۴۳

@zemesstaaan

زمستان

28 Dec, 15:01


کولی

دیگرگونه‌ای از گوگوش
ترانه: اردلان سرفراز
آهنگ: حسن شماعی زاده
تنظیم: واروژان

زمستان

28 Dec, 15:00


در آستانه‌ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده‌ی زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی

من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم

انگار در مسیری از تجسم پرواز بود که یک روز آن پرنده‌ها
نمایان شدند

سکوت چیست، چیست، ای یگانه‌ترین یار؟
سکوت چیست بجز حرف‌های ناگفته

سلام ای غرابت تنهایی
اتاق را به تو تسلیم می‌کنم
چرا که ابرهای تیره همیشه
پیغمبران آیه‌های تازه تطهیرند
و در شهادت یک شمع
راز منوری‌ست که آن را
آن آخرین و آن کشیده‌ترین شعله خوب می‌داند

"فروغ فرخزاد"

@zemesstaaan

زمستان

06 Dec, 07:17


زیبایی کرانه ندارد.
روان باش که پرندگان چنین‌اند
و گیاهان چنین‌اند.
چون به درخت رسیدی،
به تماشا بمان.
تماشا تو را به اوج آسمان
خواهد برد. 

در این زمانه درخت‌ها
از مردمان خرم‌ترند.
کوه‌ها از آرزوها بلندترند.
نی‌ها از اندیشه‌ها راست‌ترند.
برف‌ها از دل‌ها سپید‌ترند.

  جهان را نوازش کن.
  دریچه را بگشا.
‌  و پیچک را ببین.
  ‌بر روشنی بپیچ.
  ‌جوانه بزن.
  لبریز شو تا سرشاری‌ات
  به هر سو رو کند. میوه از باغِ
  درون بچین.
  شاخه‌ها چنان بارور بینی
  که سبدها آرزو کنی...


#سهراب_سپهری
عکس جنگلهای دیورش



@zemesstaaan

زمستان

15 Nov, 07:58


چرا باید در زندگی عشق بورزیم .....


@zemesstaaan

زمستان

15 Nov, 06:57


من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن هیچ انسانی انسان
دیگر را خوار نمی‌‌شمارد
زمین از عشق و دوستی سرشار است
و صلح و آرامش، گذرگاه‌‌هایش را می‌‌آراید.
من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن
همه‌گان راه گرامی  آزادی را می‌‌شناسند
حسد جان را نمی‌‌گزد
و طمع روزگار را بر ما سیاه نمی‌‌کند.

من در رویای خود دنیایی را می‌‌بینم که در آن
سیاه یا سفید
ــ از هر نژادی که هستی ــ
از نعمت‌‌های گستره‌‌ی زمین سهم می‌‌برد.
هر انسانی آزاد است
شوربختی از شرم سر به زیر می‌‌افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیازهای تمامی  بشریت را برمی‌‌آورد.

چنین است دنیای رویای من!



دنیای رویای من|لنگستن هیوز|ترجمه: احمد شاملو


@zemesstaaan

زمستان

15 Nov, 06:55


‌چه رنجی کشیده‌ای از عادتت به من،
به روح تنها و وحشی‌ام،
و به نامم که می‌رماند همه را.

بارها دیده‌ایم ستارهٔ صبح
می‌سوزد و بر چشم‌های ما بوسه می‌زند،
و بالاسرمان باز می‌شوند شفق‌ها
به گونهٔ بادزن‌هایی چرخان.

کلمه‌های من
نوازشگرانه بر تو می‌بارید.
دیرزمانی‌ صدفِ آفتابی‌ اندام تو را دوست داشته‌ام
تا به آنجا که بیانگارم دارندهٔ دنیایی‌ام:

از کوه‌ها برای تو گل‌های شاد می‌آورم،
سنبل آبی، فندق تاری،
و سبدهای وحشی‌ بوسه.
می‌خواهم با تو آن کنم
که بهار با درختان گیلاس‌‌...


پابلو نرودا|ترجمه: بیژن الهی

@zemesstaaan

زمستان

15 Nov, 06:49



برگی روی فراموشیِ دستم افتاد: برگِ اقاقیا!
بویِ ترانه‌ای گُمشده می‌دهد؛ بویِ لالایی، که رویِ چهرهٔ مادرم نوسان می‌کند.

#سهراب_سپهری



@zemesstaaan

زمستان

15 Nov, 06:47


ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که می‌بینم
کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد

چو دامِ طره افشاند ز گَردِ خاطرِ عشاق
به غَمّازِ صبا گوید که راز ما نهان دارد

خدا را، دادِ من بستان از او ای شحنه‌ی مجلس
که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گران دارد

#حافظ

@zemesstaaan

زمستان

08 Nov, 15:35


حالا باز هم سکوت و سکوت و سکوت...
کاج‌ها، ابر‌ها و گذر بال یک کلاغ بر متن جاودانه‌ی خاکستری.
او را خواسته‌ام تا بیاید کنارم بنشیند
آمده و نشسته است مثل ده‌ها و صد‌ها بار که خواسته‌ام و آمده‌است با اشتیاق تمام، با تمام اشتیاق
اما این‌بار نه او صورت دارد و نه من صدا، و سکوت عمیقا خاکستری‌ست

سلوک/
محمود دولت‌آبادی


@zemesstaaan

زمستان

08 Nov, 15:35


"وصیتنامه بیژن نجدی"

نیمی از سنگ ها، صخره ها،
کوهستان ها را گذاشته ام
با دره هایش، پیاله های شیر
به خاطر پسرم

نیم دگر کوهستان، وقف باران است.

دریایی آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی
می بخشم به همسرم.

شب های دریا را
بی آرام، بی آبی
با دلشوره ی فانوس دریایی
به دوستان دورِ دورانِ سربازی
که حالا پیر شده اند...

رودخانه که می گذرد زیر پل
مال تو
دخترِ پوست کشیده من بر استخوان بلور
که آب
پیراهنت شود تمام تابستان

هر مزرعه و درخت
کشتزار و علف را
به کویر بدهید، ششدانگ
به دانه های شن، زیرِ آفتاب

از صدایِ سه تار من
سبز سبز پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب و گذاشته ام روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به «نی» بدهید

و می بخشم به پرندگان
رنگ ها، کاشی ها، گنبدها

به یوزپلنگانی که با من دویده اند
غار و قندیل هایِ آهک و تنهایی

و بوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد از من ...




@zemesstaaan

زمستان

08 Nov, 15:34


بسوزان
سیمین قانم

زمستان

08 Nov, 15:32


زندگی باید کرد
با کمی حس نسیم
با کمی واژه ی  خوب
در هوای خنک استغنا              
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید
در کنار چشمه
در شکاف یک سنگ
 به امید فردا ها
که پر از حادثه تقدیرند
گاه باید خندید
با کمی پنجره و نور و صدا
شاد باید بود..

#سهراب_سپهری



@zemesstaaan

زمستان

08 Nov, 15:31


.
ما جهان کهن را
دیوانه‌وار درهم خواهیم کوبید
ما اسطوره‌ی نوینی را بر سراسر جهان
طنین افکن خواهیم کرد
ما حصار زمان را زیر پای خود
لگد کوب خواهیم گرد
ما از رنگین کمان
گام موسیقی خواهیم ساخت
گل‌های سرخ و رویاها
که به دست شاعران خوار و نژند شدند
در پرتو نوین
خواهند شگفت
برای شادی چشمان مان
چشمان کودکان بزرگ سال
ما گل‌های سرخ نوینی برخواهیم ساخت
پایتخت‌های از گل‌های سرخ
با میدان‌هایی از گلبرگ‌ها...



#مایاکوفسکی



@zemesstaaan

زمستان

08 Nov, 15:30


چنان تنهایی بزرگی در دنیا هست
که در حرکت آهسته‌ی عقربه‌های ساعت
دیده می‌شود.

آدم‌ها خسته‌اند
تکه‌پاره‌ی عشق‌اند
یا نبود عشق.

#چارلز_بوکوفسکی


@zemesstaaan

زمستان

05 Nov, 06:10


.


دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد باد
من نیز دل به باد دهم، هر چه باد باد

کارم بدان رسید که همرازِ خود کنم
هر شام برق لامِع و هر بامداد باد

در چینِ طرهٔ تو دل بی‌حِفاظِ من
هرگز نگفت مسکنِ مألوف یاد باد

امروز قدرِ پندِ عزیزان شناختم
یا رب روانِ ناصحِ ما از تو شاد باد

خون شد دلم به یادِ تو هر گَه که در چمن
بندِ قبایِ غنچهٔ گل می‌گشاد باد

از دست رفته بود وجودِ ضعیفِ من
صبحم به بویِ وصلِ تو جان باز داد، باد

حافظ نهادِ نیکِ تو کامت برآورد
جان‌ها فدایِ مردمِ نیکو نهاد باد



#حافظ



@zemesstaaan

زمستان

05 Nov, 06:07


پند شاهنامه

چو روز تو آمد جهاندار باش
خردمند باش و بی‌آزار باش

زبان را مگردان به گِرد دروغ
چو خواهی که تاج از تو گیرد فروغ

روانت خرد باد و دستور شرم
سخن گفتن خوب و آواز نرم

بنه کینه و دور باش از هوا
مبادا هوا بر تو فرمانروا

سخن‌چین و بی‌دانش و چاره‌گر
نباید که یابد به پیشت گذر ...


@zemesstaaan

زمستان

04 Nov, 18:53


اگه ماه از آسمون پایین بیاد در بزنه....


فریدون فرخزاد


@zemesstaaan

زمستان

04 Nov, 18:53


.
اگر ز باده مستی خوش باش ..
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش ...

چون عاقبت کار جهان نیستی است ..
انگار که نیستی چو هستی خوش باش ..!


#کیک_محبوب_من
#خيام


@zemesstaaan

زمستان

04 Nov, 18:53


در دیرِ مغان آمد، یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگسِ مستش مست

در نعلِ سمندِ او شکلِ مهِ نو پیدا
وز قدِ بلندِ او بالایِ صنوبر، پست

آخر به چه گویم هست از خود خبرم، چون نیست
وز بَهرِ چه گویم نیست با وی نظرم، چون هست

شمعِ دلِ دمسازم، بنشست چو او برخاست
و افغان ز نظربازان، برخاست چو او بنشست

گر غالیه خوش بو شد، در گیسویِ او پیچید
ور وَسمه کمانکش گشت، در ابروی او پیوست

بازآی که بازآید عمرِ شدهٔ حافظ
هرچند که ناید باز، تیری که بِشُد از شست

#حافظ
#فیلم_کیک_ محبوب_ من


@zemesstaaan

زمستان

04 Nov, 09:39


حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج،
فکر معقول بفرما،
گل بی‌خار کجاست.

#حافظ

@zemesstaaan

زمستان

04 Nov, 09:25


فــروغ

علیرضا قربانی
شعر: فروغ فرخزاد


@zemesstaaan

زمستان

04 Nov, 09:23


چشم‌هايم را می‌بندم و همه‌ی جهان می‌ميرد
پلک‌هايم را می‌گشايم
و همه چيز دوباره زاده می‌شود
گويی تو را در ذهنم ساخته‌ام
ستاره‌ها، آبی و سرخ، برای رقص بيرون می‌روند
و سياهی مطلق در درون می‌تازد
چشم‌هايم را می‌بندم و تمام جهان می‌ميرد
خواب ديده‌ام كه در خواب افسونم كردی
و آواز ماه غمگين را خواندی
و مرا ديوانه‌وار بوسيدی
به گمانم تو را در ذهنم ساخته‌ام
خدا از آسمان برمی‌گردد
آتش جهنم محو می‌شود
فرشته‌ها و شيطان بيرون می‌روند
چشم‌هايم را می‌بندم و تمام جهان می‌ميرد
تصور می‌كنم تو از راهی كه گفتی، باز می‌گردی
اما من پير می‌شوم و نامت را فراموش می‌كنم
فكر می‌كنم كه تو را در ذهنم ساخته‌ام
بايد به جای تو عاشق مرغ توفان می شدم
بهر حال هنگام بهار
آنها دوباره برمی‌گردند و آواز می‌خوانند
چشم‌هايم را می‌بندم و همه‌ی جهان می‌ميرد
گويی تو را در ذهنم ساخته‌ام

"سیلویا پلات"


@zemesstaaan

زمستان

28 Oct, 16:34


من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه‌ای که با شب می‌رفت
این فال را برای دلم دید
دیری‌ست
مثل ستاره‌ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پُر کرده‌ام،
ولی
مهلت نمی‌دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پَر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخند
خود را به کاروان برسانم
امّا،
من عاقبت از اینجا خواهم رفت


#شفیعی_کدکنی



@zemesstaaan

زمستان

28 Oct, 16:21


آری، خورشیدی است انسان
وقتی که دوست می‌دارد
همه چیز را می‌بیند،
همه چیز را می‌ستاید ...
دوست که نمی‌دارد
خانه‌ای است تاریک
که در آن چراغکی دود می‌کند ...

#فردریش_هولدرلین

@zemesstaaan

زمستان

28 Oct, 16:18


و میانِ این هر دو افق
من ایستاده‌ام.
و عشقم قفسی‌ست از پرنده خالی،
افسرده و ملول
در مسیرِ توفانِ تلاشم
که بر درختِ خشکِ بُهتِ من آویخته مانده‌است
و با تکانِ سرسامیِ خاطره‌خیزش
سردابِ مرموزِ قلبم را از زوزه‌های مبهمِ دردی کشنده می‌آکند
اما نیم‌شبی من خواهم رفت
از دنیایی که مالِ من نیست
از زمینی که به بیهوده مرا بدان بسته‌اند.
و تو آن‌گاه خواهی دانست
خونِ سبزِ من
خواهی دانست که جای چیزی در وجودِ تو خالی‌ست

"احمد شاملو "

@zemesstaaan

زمستان

28 Oct, 16:16


مفهوم مادر ....



@zemesstaaan

زمستان

24 Oct, 05:35


جنگلی بودیم، شاخه در شاخه
همه آغوش، ریشه در ریشه
همه پیوند
و اینک انبوه درختانی تنهاییم...

#هوشنگ_ابتهاج

@zemesstaaan

زمستان

24 Oct, 05:33


چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من

روی رنگین را به هر کس می‌نماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من؟

او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایت‌های شیرین باز می‌ماند ز من

گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
عشق در هر گوشه‌ای افسانه‌ای خواند ز من

#حافظ



@zemesstaaan

زمستان

24 Oct, 05:33


من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه

هر گوشه یکی مستی دستی ز بر دستی
و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانه

ای لولی بربط زن تو مستتری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه

#مولانا


@zemesstaaan

زمستان

24 Oct, 05:27


سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنجِ مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز
ورایِ حدِ تقریر است شرحِ آرزومندی

در این بازار اگر سودی‌ست، با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
سیه‌چشمانِ کشمیری و ترکانِ سمرقندی

#حافظ

@zemesstaaan

زمستان

24 Oct, 05:26


دست ها را می گشایم
آسمان را چون قدح در دست می گیرم
و آن زلال ناب را سر می کشم
سر می کشم تا قطره آخر
می شود از روشنی سیراب
نور ، اینک نور در رگ های من جاری ست
آه اگر فریادم از این خانه تا کوی و گذر می رفت
بانگ بر می داشتم
ای خفتگان ، هنگام بیداری ست...

#فریدون_مشیری

@zemesstaaan

زمستان

12 Oct, 06:07


.
بر باغِ ما ببار

بر باغ ما که خنده‌ی خاکستر است و خون
باغِ درختْ‌مردان
این باغِ باژگون

ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم
در تورِ تشنگی و تباهی
با نظمِ واژه‌های پریشان گریستیم

در عصرِ زمهریری ظلمت
عصری که شاخِ نسترن آن‌جا
گر بی‌اجازه برشکفد ، طرحِ توطئه‌ست
عصر دروغ‌های مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه و دروغْ‌درایان
می‌خواهند
در قاب و در قفس

بر باغِ ما ببار
بر داغِ ما ببار

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی



@zemesstaaan

زمستان

12 Oct, 06:06


ببار ای بارون ببار

استاد محمدرضا شجریان
موسیقی: کیهان کلهر


@zemesstaaan

زمستان

12 Oct, 06:04



غم دنیا نخواهد یافت پایان
خوشا در بر رخ شادی گشایان
خوشا دل های خوش ، جان های خرسند
خوشا نیروی هستی زای لبخند

#فریدون_مشیری

@zemesstaaan

زمستان

12 Oct, 06:03



مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنای دعایی دارد

#حافظ

@zemesstaaan

زمستان

11 Oct, 13:57


#پاییز

#شاهرخ


@zemesstaaan

زمستان

11 Oct, 13:55


.

آنجا که عاشقانت، یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید، جان در میان نگنجد



#عطار_نیشابوری
زنده یاد استاد شجریان

@zemesstaaan

زمستان

11 Oct, 13:54


در ژرفنای درون‌ام
نی‌لبکی محزون هست
هر سال پاییز که می‌آید
آن‌را بر لب‌اش می‌نهد
باد در هم می‌پیچد و
چشم تنهایی خیس می‌شود و
انتظارم فرومی‌ریزد و
حیاط شعرم آکنده می‌شود
از برگ درخت.

#شیرکو_بیکس

@zemesstaaan

زمستان

11 Oct, 13:49


به این باور رسیدم که چیزی را
نمیتوانی جبران کنی
و دوباره بگذاری‌اش سرجایش..
حفره‌هایِ زندگی ات‌ همیشگی هستند

تو باید در اطرافش رشد کنی
مثل ریشه‌های درخت که از اطرافِ سیمان بیرون می‌زنند؛‌ باید خودت را از لا به لای شیارها بیرون بکشی.

#پائولا_هاوکینز


@zemesstaaan

زمستان

11 Oct, 13:48


.

نا امیدان را بگو امیدواری در ره است
سبز می‌مانیم زمستان را بهاری در ره است

می‌شود چون سرو قامت بر رخ طوفان کشید
ایستاده قامتان را افتخاری در ره است

زوزه گرگ گرسنه از سر بیچاره گیست
نغمه ی بلبل و آواز قناری در ره است

اشک ماتم را بخشکان اشک شادی ساز کن
نرم نرمک مرگ فصل سوگواری در ره است

پای کوبان زلف افشان تا دل آزادگی
چند گامی نیست تا چشم انتظاری در ره است

دلخوشیم با آیه های آشنای زندگی
رونق بیداری و شب زنده داری در ره است.


#س_بیژنی


@zemesstaaan

زمستان

06 Oct, 16:35


ببینید و به خاصترین های زندگیتون بفرستید ...‌



@zemesstaaan