نغمه های الهی

🌻🌻🌻


wrong ,
don't forget all the did right ...

وقتى يكى يه اشتباهى ميكنه، همه‌ى كارهاى خوبى كه كرده رو فراموش نكن ...!




🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


زنده بودن را کنار زندگی باید نوشت
در کنار خلق بود و از فداکاری نوشت

هریکی از ما در  کنار دیگری معنی شود
پس سعادت یا نجات از جمع می باید نوشت

کودکی یا پیر گشتن این تسلسل راه ماست
گر هویدا گشت معنی ،این خردمندی ماست

دست هم گیریم واز ظلمت به سوی نور او
یعنی ای انسان در آخر .جملگی در کوی او

پس،بیا امروز با اجزای،کل پیکره
باشعور عشق ،، پیمانی به وحدت افکنیم

هر چه غیر از همدلی،یا عشق و بخشش بین ماست
دیده بر بندیم و جز رحمت به چیزی ننگریم

چشمها ایراد دارد ور نه  بی رنگی از اوست
چشم باید شست از هر چیز بین ما و دوست

دیگری را یارباشی .آن دگر غمخوار تو.
چشم بر هر عیب بندی .دیگری تیمار تو

ما به وحدت در کنار هم .به نام آدمیم
غیر از این باشد دچار وحشت . وتردید و غافل از همیم

آنچه بر ما شد امانت از،شعور عشق اوست
پس امانتدارباش و عرضه کن از اصل او



💎 #امانت_دوست



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


یک روز نصیحتم کرد. «این قدر وقت صرف بچه‌ها نکن. یک کمی هم کتاب بخوان.»

گفتم: «این بچه‌ها هر کدام یک کتاب هستند.» همه‌اش که کتاب خواندن نیست.

گفتم مهم این است که خواندن و زندگی کردنت یکی باشد، نه این که یک جور فکر کنی و جور دیگر زندگی کنی ...



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻



ما به تو پرداختیم خانه و هرچ اندر اوست
هر چه پسند شماست بر همه عالم حرام

خواهی‌ام آزاد کن خواه قوی‌تر ببند
مثل تو صیاد را کس نگریزد ز دام

هر که در آتش نرفت بی‌خبر از سوز ماست
سوخته داند که چیست پختن سودای خام

اولم اندیشه بود تا نشود نام زشت
فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام

سعدی اگر نام و ننگ در سر او شد چه شد؟
مرد ره عشق نیست که‌اش غم ننگ است و نام



✍ #سعدی



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


در این هوای پرتنش در آرزوی توست
آن کس که بسته نگه داشت راه عشق تو

آخر به دام می افتد آهوی تیز پای
اینجا نه جای بازی و بل جای مهر توست



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


ای خوش آنان که قدم در ره میخانه زدند
بوسه دادند لب شاهد و پیمانه زدند

به حقارت منگر باده‌کشان را کاین قوم
پشت پا بر فلک از همت مردانه زدند

خون من باد حلال لب شیرین دهنان
که به کام دل ما خندهٔ مستانه زدند

جانم آمد به لب امروز مگر یاران دوش
قدح باده به یاد لب جانانه زدند

مردم از حسرت جمعی که از آن حلقهٔ زلف
سر زنجیر به پای دل دیوانه زدند

بنده حضرت شاهی شدم از دولت عشق
که گدایان درش افسر شاهانه زدند

عاقبت یک تن از آن قوم نیامد به کنار
که به دریای غمش از پی دردانه زدند

هیچ کس در حرمش راه ندارد کانجا
دست محرومی بر محرم و بیگانه زدند

گرنه کاشانهٔ دل خلوت خاص غم تست
پس چرا مهر تو را بر در این خانه زدند

کس نجست از دل گم گشتهٔ ما هیچ نشان
مو به مو هر چه سر زلف تو را شانه زدند

آخر از پیرهن شمع فروغی سر زد
آتشی را که نهان بر پر پروانه زدند



✍ #فروغی_بسطامی



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻



هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست
هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست!

عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه!
دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست.

نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.

تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

بخـت آن را کـه شـبی پـاک تـر از بـاد ِ سـحر ،
بـا تـو ، ای غـنچه نشکـفـته بـیامیـزم نـیست.

تـو بـه دادم بـرس ای عـشق ، که با ایـن هـمه شـوق
چـاره جـز آنکـه به آغـوش تـو بگـریـزم نـیست.



✍ #فریدون_مشیری



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


بی تو در آشوب دنیا هیچ یاری نیست، نیست
بی‌امان در جستجویت هيچ خوابی نیست، نیست

از پی هر واژگانت گم شدم در عاشقی
یار ما اندر خرابات، این جهانی نیست، نیست

دل به هوش دار و زمین ده تا زمان کم بگذرد
آخر این دنیای فانی، اعتباری نیست، نیست

بر طریقت عاشقان دیدم که جان‌ها داده‌اند
ای که از بی‌تابی یاران، فراغت نیست، نیست

آسمان خون می‌چکد در خیزش یاران قرب
جای ما اندر کنارت، چون سرابی نیست، نیست

دل به دست آر و تمنای وجودت را بخر
آتش اندر جان فروزان کن، هوایی نیست، نیست



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


رشد قاموس گیاه است
بیا قد بکشیم
ما که برتر ز گیاهیم.
بیا بالاتر ....


💎 #امانت_دوست


🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻

بچه که بودیم
بهتر میدانستیم چطور باید از
داشته هایمان مواظبت کنیم و برایشان بجنگیم
بهتر بلد بودیم دوست داشتن واقعی را
شاید اندازه ی سن مان نبود اما عشق و وفاداری را خوب می شناختیم
فرقی نمیکرد آنچه داشتیم
پدر و مادر باشد
دوست باشد، دوچرخه یا عروسک
توپ یا مداد رنگی
هر چه بود سهم ما بود
دوست داشتنی بود
و با هیچ چیز در دنیا عوضش نمیکردیم
آن روزها نمیدانستیم خستگی یعنی چه،
دلزده گی یعنی چه
نه اهل رها کردن بودیم
نه تنهایی ترجیح مان بود و نه فرار راه نجات
حالا اما،
ما همان بچه ها هستیم
که حتی روزی فکرش را هم نمیکردیم
کمی قد کشیدن و بزرگ شدن
اینهمه دنیای مان را عوض کند...



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


اگر عالم همه پرخار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بي کار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
همه غمگين شوند و جان عاشق
لطيف و خرم و عيار باشد
به عاشق ده تو هر جا شمع مرده ست
که او را صد هزار انوار باشد
وگر تنهاست عاشق نيست تنها
که با معشوق پنهان يار باشد
شراب عاشقان از سينه جوشد
حريف عشق در اسرار باشد
به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسيار باشد
وگر بيمار بيني عاشقي را
نه شاهد بر سر بيمار باشد
سوار عشق شو وز ره مينديش
که اسب عشق بس رهوار باشد
به يک حمله تو را منزل رساند
اگر چه راه ناهموار باشد
علف خواري نداند جان عاشق
که جان عاشقان خمار باشد
ز شمس الدين تبريزي بيابي
دلي کو مست و بس هشيار باشد


✍ #مولانا


🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


به مجنون گفت روزی ساربانی
چرا بیهوده در صحرا دوانی
اگر با لیلی ات بودی سر وکار
من او را دیدمش با دیگری یار
سر زلفش به دست دیگران است
تو را بیهوده در صحرا دوان است
ز حرف ساربان مجنون فغان کرد
جوابش این رباعی را بیان کرد
در خت بی ثمر هر کس نشاند
دوای درد مجنون را بداند
میان عاشق و معشوق رمزی است
چه داند آنکه اشتر می چراند
به مجنون گفت کاخر ای بد اختر
گناهی از محبت نیست بد تر
تو را ایزد به توبه امر فرمود
برو از عشق لیلا توبه کن زود
چو بشنید این سخن مجنون فغان کرد
به زاری سر بسوی آسمان کرد
بگفتا توبه کردم توبه اولی
ز هر چیزی به غیر از عشق لیلا!


✍ #قاآنی


🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


گر رسیدی به خرابات مبادا بپرد از دهنت حرف چرند
که خرابات نشینان همه اهل ادبند


منکر گوشه نشینان خرابات نشو
تو چه دانی که در این گوشه چه ها باخته اند ...



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


گر از این منزلِ ویران به سویِ خانه رَوَم
دگر آن جا که رَوَم عاقل و فرزانه رَوَم

زین سفر گر به سلامت به وطن باز رَسَم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم

تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به درِ صومعه با بَربَط و پیمانه روم

آشنایانِ رَهِ عشق گَرَم خون بخورند
ناکَسَم گر به شکایت سویِ بیگانه روم

بعد از این دستِ من و زلفِ چو زنجیرِ نگار
چند و چند از پِیِ کامِ دلِ دیوانه روم

گر ببینم خمِ ابروی چو محرابش باز
سجدهٔ شُکر کنم و از پِیِ شُکرانه روم

خُرَّم آن دَم که چو حافظ به تَوَلّای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم


✍ #حافظ


🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻

رفت شبلی ابتدا پیش جنید
گفت هستم پای تا سر جمله قید

می چنین گویند در هر کشوری
کاشنائی را تودادی گوهری

یا ببخش و گوهرم همراه کن
یا نه بفروش و مرا آگاه کن

گفت اگر بفروشم این گوهر ترا
چون بها نبود کند مضطر ترا

ور ببخشم چون دهد آسانت دست
قدر نشناسی و گردی خودپرست

لیک همچون من قدم از فرق کن
خویش در بحر ریاضت غرق کن

تادران دریا بصبر و انتظار
آیدت آن گوهر آخر با کنار


✍ #عطار


🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


روزی به داد شو
که آن ره که میروی هزار چشمه می رسد.
هزاران رهرو که در این ره می‌روند، گو عاشق باش که این آتش عشق، سینه ی سوزان می خواهد.
گر مستی و عاشق، این ساغر می از ما بنوش که تمام هستی در وجودت عیان شود.

خوشا آن رهرو کز وصال عشق، سوختن خویش نمی بیند. شاهد، عیان شو کز ظاهر خود، باطن نمایان شد، عمری بیهوده نشستی و خموش بودی، لیک وقت نماز است عیان شو.

هان وقت سما رسیده، کوزه بگذار و با ما بیا
شاهد، گر عشق خواهی خود را بگذار و با ما بیا
حافظ گر رند شد، چون ما خواستیم ، او آمد
ورنه هر رندی به درگاه ما، ره نیست
پس منتظر چه هستی پا به درگه بنه که تنها نیستی ما تو را خواهیم آموخت با آن پیر فرزانه

در نگاه خلق دنبال چه می گردی، خالق تویی، عاشق تویی، معشوق تویی لطف معشوق شاملت شد، از خود برون آ که آن رقص طربناک عیان شد.



💎 #امانت_دوست



🌻 @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


كسانى خوشبخت اند
كه فكر و
انديشه شان
به سوي چيزي
غير از خوشبختي 
خودشان  است


🌻  @naqmeh_ei 🌻

🌻🌻🌻


روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در
حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن
اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود
حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید: «عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»

در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریزصحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد و می پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»

هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید،
اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.»



🌻  @naqmeh_ei 🌻