در هر صورت اعتصابات که ناشی از خود طبيعت جامعه سرمايهداریاند از آغاز مبارزه طبقه کارگر بر ضد اين نظام جامعه خبر ميدهند. روبرو بودن سرمايهداران با کارگران منفرد و بی چيز يعنی بردگی مطلق کارگران. ولی وقتی کارگران بی چيز با هم متحد شوند اوضاع تغيير ميکند.
هيچ ثروتی در دنيا به درد سرمايهدار نميخورد مگر او بتواند کارگرانی را پيدا کند که حاضر باشند نيروی کار خودر را بر روی وسائل و موادی که متعلق به سرمايهدارست صرف کنند و ثروت تازهای توليد کنند.
تا وقتی که کارگران ناچارند بطور انفرادی با سرمايهداران معامله کنند، بسان بردگان واقعی باقی خواهند ماند که مجبورند برای بدست آوردن يک قرص نان مداوم به ديگران منفعت برسانند، که بايد تا ابد خدمتکاران کرايه شده زبان بستهای باقی بمانند. ولی وقتی کارگران تقاضاهای خود را بصورت دسته جمعی بيان کنند و حاضر به تسليم شدن در برابر خرپولها نشوند، بردگی آنها بسر ميآيد، تبديل به انسان ميشوند، شروع ميکنند به درخواست اين که زحمت آنها نبايد فقط در خدمت ثروتمند کردن چند تن پرور باشد، بلکه بايد آنهايی را که زحمت ميکشند هم قادر سازد که مثل انسانهای واقعی زندگی کنند.
کارگران شروع به پيش کشيدن تقاضای آقا شدن ميکنند. تقاضای اين که زندگی آنها بايد نه آنطور که سرمايهداران و ملاکين برای آنها در نظر گرفتهاند بلکه آنطور که خودشان ميخواهند باشد. بنابراين اعتصاب هميشه سرمايهداران را مملو از ترس ميکند. چونکه اعتصاب شروع از بين رفتن سروری آنهاست. يک سرود کارگری آلمانی در مورد طبقه کارگر چنين ميگويد:
«تمام چرخها از گردش باز ميايستند، اگر بازوان نيرومند شما آن را اراده کند».
و واقعيت هم همينطور است؛ کارخانهها، زمينهای ملاکين، ماشينها، خطوط راه آهن و غيره همه مانند چرخهايی در يک ماشين عظيم هستند – ماشينی که مواد مختلفی را استخراج ميکند، عمل ميآورد، و تحويل مقاصدشان ميدهد. تمام اين ماشينها توسط کارگر کار ميکنند. کارگری که زمين را شخم ميزند، سنگهای معدن را استخراج ميکند، کالا توليد ميکند، خانه و کارگاه و راه آهن ميسازد.
درباره اعتصاب – و. ا. لنین