-مارکسیسم لنینیسم- @maxism_leneninism Channel on Telegram

-مارکسیسم لنینیسم-

@maxism_leneninism


-مارکسیسم لنینیسم- (Persian)

در کانال تلگرام -مارکسیسم لنینیسم- یک جامعه آموزشی برای اندیشه‌های مارکسیسم و لنینیسم وجود دارد. اینجا جایی است که علاقه‌مندان به تاریخچه و اصول این دو جریان فکری می‌توانند با همدیگر در مورد نظریات آنها بحث و گفتگو کنند. این کانال فضایی مناسب برای دانشجویان، پژوهشگران، و هر کسی که به پژوهش در زمینه‌ی اندیشه‌های جدید علاقه‌مند است، فراهم می‌کند. اگر شما هم به افکار مارکس و لنین علاقه‌مند هستید، این کانال یک منبع ارزشمند برای یادگیری و تبادل اطلاعات است. بپیوندید و به جمع آموزشی این کانال بپیوندید تا با هم بیشتر درباره این دو جریان تفکری آشنا شویم.

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Nov, 17:54


ما حق داریم افتخار کنیم و خود را خوشبخت بدانیم که اولین کسی بودیم که در گوشه ای از جهان آن جانور وحشی، سرمایه داری را که زمین را غرق در خون کرد، بشریت را به گرسنگی و وحشیگری سوق داد و ناگزیر و به سرعت فرود آوردیم. او نابود خواهد شد، مهم نیست که مظاهر مرگ او چقدر وحشیانه باشد.

- V. I. لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Nov, 15:04


سلطنت طلبى عقب مانده ترين ابزار حاكميت طبقاتى است.
وحشى ترين مدافعان استثمار و بردكى كاركر در يشت تاج و تخت [سلطنت] و محراب [كليسا] و همجنين در يشت بردكى سياسى زنان سنكر كرفته اند. سلطنت و بى حقوقى زنان مهم ترين ابزار طبقه سر مايه دار حاكم است
رزا لوكزامبورك؛ نظريه برداز سوسياليست آلمانى

-مارکسیسم لنینیسم-

20 Nov, 19:42


«رایا دونایفسکایا» با بیانی شیوا و درخور تأمل و تعمق در خصوص کتاب «گروندریسه» ی مارکس یا «مبانی نقد اقتصادِ سیاسی» نوشت:
« غیرممکن است که گروندریسه را بخوانیم و متوجه نشویم که مارکس در حال تراش تئوری هایی اصیل از سنگی بِکر یعنی نه تنها تئورهای اصلیِ اقتصاد بلکه تئورهای مربوط به کل تکامل بشر است. گویی صدای مارکس را می شنویم که با صدای بلند فکر می کند و غیرممکن است که از ماهیت دیالکتیکیِ فراگیر در هر بخش از گروندریسه به عنوان مجموع و جوهر کل آن مطلع نشویم. اقتصادِ مارکس بدون این دیالکتیک، از خون حیات بخشِ خویش یعنی نه تنها فلسفه ی تاریخ بلکه فلسفه ی انقلاب محروم می شد.»

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید میکند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر می شود ، فقیرتر می گردد. هرچه کارگر کالای بیشتری می آفریند، خود به کالای ارزانتری تبدیل می شود. افزایش ارزش جهان اشیا نسبتی مستقیم با کاستن از ارزش جهان انسان ها دارد. کارگر فقط کالا تولید نمی کند بلکه خود و کارگر را نیز به عنوان کالا تولید می کند و این با همان نسبتی است که بطور کلی کالا تولید می کند. ( مارکس )

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


هرچه کارگر از خود بیشتر در کار مایه گذارد، جهان بیگانه اشیائی که می آفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر می گردد، و زندگی درونیش تهی تر می گردد و اشیای کمتری از آن او می شوند. همین جریان نیز در مذهب اتفاق می افتد. هرچه آدمی خود را بیشتر وقف خدا می کند، کمتر به خود می پردازد. کارگر زندگی خود را وقف تولید شیء می کند اما زندگیش دیگر نه به او ، که به آن شیء تعلق دارد. از این رو هرچه این فعالیت گسترده تر شود ، کارگران اشیای کمتری را تصاحب می کنند. محصول کار او هرچه باشد، او دیگر خود نیست و در نتیجه هر چه این محصول بیشتر باشد، او کمتر خود خواهد بود. بیگانگی کارگر از محصولاتی که می آفریند، نه تنها به معنای آن است که کارش تبدیل به یک شیء و یک هستی خارج شده است بلکه به این مفهوم نیز هست که کارش خارج از او، مستقل از او و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که در برابر او قرار می گیرد. اشیاء با حیاتی که کارگر به آنها می دهد، چون چیزی بیگانه در برابر او قرار می گیرند.... (کارل مارکس – دست نوشته های اقتصادی فلسفی 1844)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


در مورد کار بیگانه شده : (کارل مارکس)

واقعیت یافتگی کار به عنوان از دست دادن واقعیت تا آن حد است که کارگر واقعیت خویش را تا مرز هلاک شدن از فرط گرسنگی از دست می دهد. عینیت یافتن به عنوان از دست دادن شی ء تا آن حد است که از کارگر اشیایی ربو
ده می شود که نه تنها برای زندگیش بلکه برای کارش ضروری است . در حقیقت خود کار به شیء تبدیل می شود که کارگر تنها با تلاشی خارق العاده و با وقفه های بسیار نامنظم می تواند آن را بدست آورد. تصاحب شیء به شکل بیگانگی با آن تا آن حد است که کارگر هر چه بیشتر اشیا تولید می کند ، کمتر صاحب آن می شود و بیشتر زیر نفوذ محصول خود یعنی سرمایه قرار می گیرد. تمام این پیامدها از این واقعیت ریشه می گیرد که رابطه کارگر با محصول کار خویش ، رابطه با شیء بیگانه است. بر اساس این پیش فرض ، بدیهی است که هرچه کارگر از خود بیشتر در کار مایه بگذارد، جهان اشیایی که می آفریند بر خودش و ضد خودش قدرتمندتر می گردد، و زندگی درونیش تهی تر می گردد و اشیای کمتری از آن او می شوند. همین جریان نیز در مذهب اتفاق می افتد. هرچه آدمی خود را بیشتر وقف خدا می کند، کمتر به خود می پردازد. کارگر زندگی خود را وقف تولید شیء می کند اما زندگیش دیگر نه به او که به آن شیء تعلق دارد . از این رو هرچه این فعالیت گسترده تر شود، کارگران اشیای کمتری را تصاحب می کنند. محصول کار او هر چه باشد ، او دیگر خود نیست و در نتیجه هرچه این محصول بیشتر باشد، او کمتر خود خواهد بود. بیگانگی کارگر از محصولاتی که می آفریند، نه تنها به معنای آن است که کارش تبدیل به یک شیء و یک هستی خارجی شده است بلکه به این مفهوم نیز هست که کارش خارج از او ، مستقل از او و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که در برابر او قرار می گیرد. اشیا با حیاتی که کارگر به آنها می دهد، چون چیزی بیگانه در برابر او قرار می گیرند.

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


به صدای بلند می شنویم که فریاد می زنند کمون می خواهد مالکیت، این بنیان هرگونه تمدن، را از بین ببرد. بله آقایان ، کمون بر آن بود که این مالکیت طبقاتی را ، که کار اکثریت را شرط لازمی برای ثروت تعداد محدود قرار داده است ، براندازد. کمون می خواست از خلع ید کنندگان خلع ید کند. کمون می خواست شرایطی پدید آورد که مالکیت فردی واقعیت پیدا کند، یعنی می خواست ابزارهای تولید، زمین و سرمایه را که امروزه اساسا به وسایل برده کردن و بهره کشی کار تبدیل شده اند، به (همان حالت ذاتی شان ، یعنی) وسایل ساده ای برای کار آزاد و همبسته برگرداند. دوباره فریادهایی را که بلند شده اند می شنویم که می گوید: این که کمونیزم است، این همان کمونیزم ناممکن است… (کارل مارکس – جنگ داخلی در فرانسه)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


نمونه ای از بحث های لنین در مورد اهمیت تشکیل شوراها

شوراها آن نوع دولتی را احیا میکنند که کمون پاریس آن را طرح می ریخت و مارکس آن را :" سرانجام شکل سیاسی کشف شده ای که قادر است رهایی اقتصادی رنجبران را عملی سازد" نامید.
... هر قدر ما موهومات قدیمی مارکسیسم دروغینی را که مورد تحریف آقای پلخانف و کائوتسکی و شرکاء قرار گرفته است زودتر از خود دور کنیم، هر قدر با پشتکار بیشتری به مردم کمک کنیم تا فورا و در همه جا به تشکیل شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان بپردازند و تمام امور زندگی را به دست این شوراها بسپارند، هر قدر آقایان لووف و شرکاء فراخوان مجلس موسسان را بیشتر به تعویق اندازند ، همان قدر نیز برای مردم آسان تر خواهد بود ، (از طریق مجلس موسسان و یا بدون آن ، در صورتی که لووف برای مدتی مدید از فراخوان آن خودداری ورزد) جمهوری شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان را برای خود انتخاب نمایند. ارتکاب اشتباه در امر ساختمان تشکیلاتی نوین خود مردم در آغاز کار ناگزیر است. ولی بهتر است اشتباه نمود و به پیش رفت تا به انتظار نشست که چه وقت پروفسورهای حقوقدانی که از طرف آقای لووف دعوت می شوند قوانین مربوط به فراخوان مجلس موسسان و جاودان ساختن جمهوری مجلس بورژوایی و اختناق شوراهای نمایندگان کارگران و دهقانان را به رشته تحریر درمی آورند. ... (لنین – نوع جدید دولت که در انقلاب ما پدید می آید)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


بگذار طبقات حاکم از انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها برای باختن چیزی جز زنجیرهاشان ندارند. برای بردن یک دنیا در برابر آنان است.

کارگران کشورهای جهان متحد شوید !

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


ولادیمیر ایلیچ لنین – ٨٠ امین سالگرد درگذشت ٬ کارآیی امروز اندیشه­ های او

"شکی نیست که لنین غولی سیاسی بود. او بزرگ­ترین انقلابی قرن بیستم بود. اعتماد به پیروزی نهایی طبقه­ ی کارگر در درونش، او را تا تار و پود وجودش انقلابی و مارکسیست ساخته بود. اما لنین با این مشخصات به دنیا نیامد و خود را با ترکیبی از آموزش و تجربه، تئوری و عمل به اینجا رساند. تا سن 23 سالگی تمام ویژگی­های بنیادین شخصیت لنین، نگاهش به زندگی و شیوه­ی عملش شکل گرفته بودند. او انقلاب را زندگی می­کرد و نفس میکشید. او با این بزرگ­ترین وظایف تاریخی و وحدت هدف به کلی و تمام و کمال خود را به سرانجام رساند. از میان سال­ها مطالعه عقاید بنیادین مارکسیسم به همراه عمل سخت او به لنین بدل شد، مرد و معلم بزرگی که می­شناسیم." (از متن مقاله)

http://www.azadi-b.com/J/2010/01/post_34.html

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


سوال : آیا الغاء مالکیت شخصی از راه صلح جویانه ممکن خواهد بود؟

جواب : این آرزوی عموم است که انجام این امر بطریق صلح جویانه صورت گیرد و بدون شک، کمونیست ها آخرین کسانی خواهند بود که مانع این راه حل شوند. کمونیست ها بخوبی می دانند که کلیه ی تشبثات در این زمینه نه فقط بی فایده ، بلکه حتی زیان بخش می باشد. آنان بخوبی متوجه هستند که انقلابات از روی قصد و بمیل انجام نمی گیرد ، بلکه در هر زمان و در همه جا نتیجه ی ضروری اوضاعی است که به هیچ وجه با اراده و رهبری یک حزب و یا کلیه طبقات اجتماعی ارتباطی ندارد. کمونیست ها می بینند که تکامل پرولتاریا تقریبا در تمام ممالک متمدن به کمک زور در زیر فشار گذاشته شده است و به این ترتیب برای پیدایش انقلاب از طرف خود مخالفین آنها هم با تمام قوا ابراز فعالیت می شود. اگر به این طریق پرولتاریا که تحت فشار گذاشته شده ، بسوی یک انقلاب سوق داده شود ، ما کمونیست ها همانطور که امروزه با زبان از منافع آن طبقه دفاع می کنیم ، آن روز با عمل دفاع خواهیم کرد.
(فریدریش انگلس – اصول کمونیسم)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


<< الغای تضاد میان شهر و روستا یکی از نخستین شرایط زندگی اشتراکی است >>

مهمترین تقسیم کار مادی و ذهنی تفکیک شهر و روستا ست. تضاد میان شهر و روستا با گذار از بربریت به تمدن ، از قبیله به دولت ، از محلیت به ملت آغاز می شود و در کل تاریخ تمدن تا به امروز ادامه دارد.
[ظهور شهر، در عین حال حاکی از ضرورت اداره ، پلیس ، مالیات و جز آن و خلاصه ضرورت شهرداری است] و بنابراین سیاست به طور کلی . در اینجا نخست تقسیم جمعیت به دو طبقه ی بزرگ نمودار شد که مستقیما بر تقسیم کار و بر وسایل تولید استوار است. شهر در واقع محل تمرکز جمعیت ، وسایل تولید و سرمایه ، لذتها و نیازهاست، درحالی که روستا درست واقعیت معکوس ، انزوا و جدایی را نشان می دهد. تضاد میان شهر و روستا فقط می تواند در چارچوب مالکیت خصوصی پدید آید. این بالاترین مظهر انقیاد فرد تحت تقسیم کار ، تحت فعالیت معینی است که به او تحمیل شده است ، انقیادی که انسانی را به حیوانی شهری و دیگری را به حیوانی روستایی دست و پا بسته تبدیل می کند و روز به روز تضاد تازه ای میان منافع آنها ایجاد می نماید.
... الغای تضاد میان شهر و روستا یکی از نخستین شرایط زندگی اشتراکی است.

(کارل مارکس – ایدئولوژی آلمانی)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


<< طبقه کارگر نميتواند به آزادى کامل دست یابد مگر آنکه به آزادى کامل زنان دست یابد>>
(ولادیمیر لنین)

آنجا که زمیندار، سرمایه دار و تاجر وجود داشته باشد برابرى قانونى میان زن و مرد نميتواند وجود داشته باشد. برابرى قانونى میان زن و مرد در آنجا وجود دارد که زمیندار، سرمایه دار و تاجر وجود نداشته و حکومت رنجبران در حال پى ریزى زندگى نوینى بدون وجود این استثمارگران باشد.
اما این کافى نیست. میان برابرى در قانون تا برابرى در زندگى تفاوت از زمین تا آسمان است.
ما خواستار آنیم که زنان کارگر نه تنها به برابرى در قانون بلکه به برابرى در زندگى با مردان کارگر دست یابند. در حصول این مقصود، شرکت روزافزون زنان کارگر در اداره بنگاههاى ملى و در اداره دولت از ضرورت اساسى برخوردار است. زنان با دخیل شدن در کار مدیریت سریعا خواهند آموخت و به پاى مردان خواهند رسید.
طبقه کارگر نميتواند به آزادى کامل دست یابد مگر آنکه به آزادى کامل زنان دست یابد.

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


تغییر انسان ها در مقیاسی توده ای ، هم برای تولید این آگاهی کمونیستی در مقیاسی توده ای و هم برای موفقیت خود هدف ، ضرورت دارد، تغییری که فقط می تواند در جنبشی عملی ، یعنی انقلاب صورت گیرد؛ بنابراین، انقلاب ضروری است نه فقط بدین سبب که طبقه ی حاکم به شیوه ی دیگری سرنگون نتواند شد بلکه بدین سبب نیز که طبقه سرنگون کننده تنها در انقلاب می تواند به خلاص کردن خود از تمامی پلیدیهای اعصار موفق شود و قابلیت تاسیس جامعه ی نوین را کسب نماید.

(کارل مارکس – ایدئولوژی آلمانی)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


هر طبقه ای که در صدد فرمانروایی است – و این در مورد پرولتاریا نیز صادق است – حتی هنگامی که تسلط وی به الغای شکل قدیم جامعه در تمامیت خود و شکل حکومت به طور کلی ، می انجامد باید ابتدا به تسخیر قدرت سیاسی اقدام کند برای اینکه منافع خود را به نوبت خود به عنوان منافع عمومی معرفی کند که در اولین وهله مجبور است به چنین کاری مبادرت ورزد.
(کارل مارکس – ایدئولوژی آلمانی)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


تفاوت کار در نظام سرمایه داری و جامعه کمونیستی :

تا زمانی که میان منافع خاص و مشترک شکاف وجود دارد ، تا آنجا که فعالیت داوطلبانه نیست بلکه اجباری طبیعی است، عمل خود انسان تبدیل به نیرویی بیگانه در مقابل او می شود که به جای آنکه به وسیله او مهار شود او را به بردگی گرفتار می کند. زیرا به محض آنکه تقسیم کار بوجود می آید، هر انسانی قلمرو خاص و انحصاری فعالیت خود را اشغال می کند که به او تحمیل شده و از آن نمی تواند طفره رود. او شکارچی ، ماهیگیر، چوپان یا منتقد است، و اگر او نخواهد وسایل معیشت خود را از دست بدهد، باید در این کار باقی بماند.
در صورتی که در جامعه ی کمونیستی که در آنجا هیچ کس قلمرو انحصاری فعالیت ندارد بلکه هر کس می تواند در هر شاخه ای که میل دارد مشغول کار شود، جامعه تولید همگانی را تنظیم می کند و از این رو برای من این امکان را فراهم می کند که امروز این و فردا کار دیگری انجام دهم، در بامداد شکار کنم، بعد از ظهر ماهی بگیرم و شامگاه به دامپروری مشغول شوم و پس از صرف شام ، هر طور که نظر داشتم به انتقاد بپردازم ، بی آنکه هرگز شکارچی ، ماهیگیر ، چوپان یا منتقد باشم.
(کارل مارکس – ایدئولوژی آلمانی)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


مبارزه آشتی ناپذیر میان سرمایه دار و کارگر مزد را تعیین می کند. در این مبارزه پیروزی ناگزیر از آن سرمایه دار است. سرمایه دار بدون کارگر بیشتر میتواند زندگی کند تا کارگر بدون سرمایه دار. اتحاد میان سرمایه داران امریست متداول و کارآمد در حالی که اتحاد کارگران ممنوع است و عواقب دردناکی برای آنان دارد...
(مارکس)

-مارکسیسم لنینیسم-

19 Nov, 13:40


فتح شده و ثبت شده (لنين):


تنها آن چيزى در انقلاب پايدار است که توده‌هاى پرولتر آن را فتح کرده باشند. تنها آن چيزى شايسته ثبت است که واقعا بطور پايدار فتح شده باشد.

تأسيس انترناسيونال سوم، انترناسيونال کمونيستى در مسکو بتاريخ ٢ مارس سال ١٩١٩ ثبت آن چيزى بود که نه تنها توده‌هاى پرولتر روس، نه تنها توده‌هاى پرولتر روسيه، بلکه همچنين توده‌هاى پرولتر آلمان، اتريش، مجارستان، فنلاند، سوئيس و در يک سخن توده‌هاى پرولتر بين‌المللى فتح کرده‌اند.

و به همين جهت هم تأسيس انترناسيونال سوم، انترناسيونال کمونيستى امرى پايدار است.

تا همين چهار ماه پيش هنوز نميشد گفت که حکومت شوروى، يعنى شکل شورايى دولت يک فتح بين‌المللى است. در اين حکومت چيزهايى و آنهم چيزهايى اساسى وجود داشت که تعلق آن تنها به روسيه نبوده، بلکه به تمام کشورهاى سرمايه‌دارى است. ولى قبل از وارسى در عمل هنوز نميشد گفت که تکامل آتى انقلاب جهانى چه تغييراتى را، با چه عمقى و با با چه اهميتى، پديد خواهد آورد.

انقلاب آلمان اين وارسى را عملى ساخت. کشور پيشرو سرمايه‌دارى - پس از يکى از عقب‌مانده‌ترين کشورها - طى مدتى کوتاه، يعنى صد و اندى روز نه تنها همان نيروهاى اساسى انقلاب، نه تنها همان مسير اساسى انقلاب، بلکه همان شکل اساسى دمکراسى نوين، پرولترين، يعنى شوراها را، به تمام جهان نشان داد.

در عين حال در انگلستان، در کشور پيروزمند، در کشورى که از لحاظ مستعمرات از همه غنى‌تر است، در کشورى که طى مدتى طولانى‌تر از همه نمونه "صلح اجتماعى" بود و از اين لحاظ اشتهار داشت، در کشورى که داراى کهن‌ترين نظام سرمايه‌دارى است، ما ناظر رشد پُردامنه، باز نداشتنى، جوشان و پُرتوان شوراها و شکلهاى نوين شورايى مبارزه توده‌هاى پرولترى، يعنى Shop Stewards Committees يا کميته‌هاى نمايندگان فابريکها هستيم.

در آمريکا، يعنى در نيرومندترين و بُرناترين کشور سرمايه‌دارى، هواخواهى عظيم توده‌هاى کارگر را نسبت به شوراها مشاهده مينماييم.

يخ از جا کنده شده و بحرکت در آمده است.

شوراها در سراسر جهان پيروز شده‌اند.

پيروزى شوراها مُقّدم بر هر چيز و بيش از هر چيز در اين مورد است که هواخواهى توده‌هاى پرولتر را بسوى خود جلب نموده‌اند و اين مهمترين نکته است. هيچگونه درنده‌خويى بورژوازى امپرياليست، هيچگونه پيگرد و قتل و کشتار بلشويکها قادر نيست اين فتح را از توده‌ها باز ستاند. هر قدر بورژوازى "دمکرات" بيشتر بيداد کند، همانقدر اثر اين فتوحات در ضمير توده‌هاى پرولتر، در روحيه آنان، در اذهان آنان و در آمادگى قهرمانانه آنان براى مبارزه پايدارتر خواهد بود.

يخ از جا کنده شده و بحرکت در آمده است.

و به همين جهت کار کنفرانس بين‌المللى کمونيستها که در مسکو بر پا شد و انترناسيونال سوم را شالوده ريخت، با چنان آسانى و هموارى و آرامش و عزم راسخ انجام يافت.

ما آن چيزى را ثبت ميکرديم که فتح شده بود. ما آن چيزى را روى کاغذ ميآورديم که بطور پايدارى در اذهان توده‌ها رسوخ کرده بود. همه ميدانستند و علاوه بر آن، هر کس از روى تجربه کشور خود ميديد، احساس ميکرد و درک مينمود که جنبش پرولترى نوينى به غليان آمده است که از لحاظ نيرو و ژرفى خود در جهان نظير نداشته است و در هيچ چارچوب کهنه‌اى نميگنجد و استادان بزرگ سياست‌بازى بيمقدار، خواه لويد جُرج‌ها و ويلسون‌هاى سرمايه‌دارى "دمکراتيک" انگليس و آمريکا که داراى تجربه جهانى و مهارت جهانى هستند، و خواه کهنه‌کاران از آب و آتش گذشته‌اى از قبيل هندرسون‌ها، رنودل‌ها، برنتينگ‌ها و ساير قهرمانان سوسيال شووينيسم، هيچيک قادر به باز داشتن اين جنبش نيستند.

جنبش نوين بسوى ديکتاتورى پرولتاريا پيش ميرود و عليرغم هر گونه تزلزل، هر گونه شکستهاى شديد، (چنانچه از روى ظاهر و از کنار قضاوت کنيم) عليرغم آشفتگى بى‌نظير و تصور ناپذير "روسى" به پيشروى خود ادامه ميدهد و با نيروى سيل‌آساى ميليونها و دهها ميليون پرولتر، سيلى که همه چيز را از سر راه خود ميروبد، بسوى ==حکومت شوروى-- روان است.

ما اين را ثبت کرده‌ايم. در قطعنامه‌ها، تزها، گزارشها و سخنرانيهاى ما فتح شده‌ها نقش شده است.

تئورى مارکسيسم، که پرتو رخشنده تجربه نوين سرشار جهانى کارگران انقلابى روشنى‌بخش آن است، به ما يارى نمود تا به تمام قانونمندى حوادثى که رخ ميدهد پى ببريم. اين تئورى به پرولترهايى که در راه برانداختن بردگى مزدى سرمايه‌دارى پيکار ميکنند کمک خواهد نمود تا هدفهاى مبارزه خود را روشنتر درک کنند و با استوارى بيشترى در راهى که اکنون ديگر معيّن شده است، به پيش بروند و پيروزى را مطمئن‌تر و پايدارتر بدست آورند و آن را تحکيم نمايند.

تأسيس انترناسيونال سوم، کمونيستى، پيش دروازه جمهورى انترناسيونال شوراها و پيروزى بين‌المللى کمونيسم است.

ن. لنين
٥ مارس سال ١٩١٩

"پراودا"، شماره ٥١ - ٦ مارس سال ١٩١٩

-مارکسیسم لنینیسم-

14 Nov, 15:48


"بی بند‌و باری در امور جنسی،بورژوائی است. علامتی از انحطاط است. پرولتاریا طبقه ای بالنده است. نه به مخدری که اوراگیج یا تحریک نماید و نه به ولنگاری جنسی یا الکلی نیاز دارد. .او فساد، کثافت و بربریت سرمایه داری را نباید فراموش کند و نخواهد کرد. او قوی ترین الهامش را برای مبارزه از موضع طبقاتی اش، و از هدف کمونیستی اش می گیرد. آنچه به آن نیاز دارد، روشنی است ، روشنی و روشنی بیشتر. بنابر این تکرار می کنم ، هیجگونه انرژی نباید تضعیف ، اتلاف و اسراف شود. کنترل و انضباط شخصی بردگی نیستند،
حتی در امور عشقی."
(لنین .درگفتگو با کلارا زتکین)

-مارکسیسم لنینیسم-

12 Nov, 09:16


مطالعه علم مارکسیستی-لنینیستی برای کارگران و کارگران به طور کلی یک امر تجملی نیست، بلکه یک وظیفه طبقاتی است که شرایط لازم برای اجرای مبارزه طبقاتی را دیکته می کند.
اگر فعالان در انجام این وظیفه کوتاهی کنند، فضا برای شکوفایی و غلبه نظریه های ارتجاعی و غیرعلمی که در خدمت منافع طبقاتی بورژوازی هستند (در آب راکد جلبک ها رشد می کنند) بیش از پیش روشن می شود.
بنابراین، بورژوازی از همه ابزارها و توانایی های عظیم برای اطمینان از غلبه فرهنگ ایده آل استفاده می کند و با تمام عزم و قدرت با فرهنگ انقلابی پرولتری مبارزه می کند.
اما مسلماً اگر در کار انقلابی شرکت نکند، هیچ کس نمی تواند نماینده اصول مارکسیسم-لنینیسم باشد. تئوری مارکسیستی-لنینیستی یک دکترین سفت و سخت نیست، بلکه راهنمای عمل و عمل در میان پیوند دیالکتیکی بین تئوری و عمل است: هیچ جنبش انقلابی بدون نظریه انقلابی وجود ندارد و برعکس... Camarde Ml.

-مارکسیسم لنینیسم-

12 Nov, 05:19


سوسیالیسم یک آرزوی غیر ممکن نیست!

-مارکسیسم لنینیسم-

11 Nov, 18:12


«ما باید خود را با مشعل عقل بیفروزیم
تا کسانی که در ظلمت جهل اند ما را
ببینند. ما باید به همه چیز از روی
درستی و راستی جواب دهیم.
باید به تمام حقیقت و به
تمام دروغ پی برد.»
ماکسیم گورگی

-مارکسیسم لنینیسم-

10 Nov, 18:28


زیباترین چیز برای انسان زندگی است. زندگی فقط یک‌بار به او داده می‌شود، پس باید آن را چنان گذراند که سال‌های به هدررفته عمر، موجب عذابی دردناک نگردد و بر پیشانی داغ رسوایی نزند و تا به هنگام بدرود زندگی بتوانیم بگوییم که همه اوقاتم صرف زیباترین چیزهای جهان، صرف مبارزه در راه رهایی بشریت بوده است. چون تصادف یا حادثه‌ای تراژیک میتواند رشته آن را بگسلد.
کارل مارکس

-مارکسیسم لنینیسم-

10 Nov, 18:09


"درود برادرانه به همه مردمی که برای پیروزی دموکراسی و سوسیالیسم می جنگند!"،
پوستر شوروی، 1949

-مارکسیسم لنینیسم-

09 Nov, 21:04


ﺍﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﻣﺘﺮﺍﺩﻑ ﺑﺎ ﺑﺤﺮﺍﻥ است و از آنجا که بحران به ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﻣﯽﺍﻧﺠﺎﻣﺪ، جهان ﺍﺣﻮﺍﻝ ﺑﺮ ﺟﻬﺎﻥ عینی ﻏﻠﺒﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺫهنی میﺷﻮﺩ. ﺁﻧﭽﻪ ﻛﻪ ﺑﺎقی میﻣﺎﻧﺪ، ﺍﻓﺴﺮﺩگی، ﺧﺎﻛﺴﺘﺮنشینی ﻭ ﺗﺎﺳﻒ ﺍﺳﺖ.

ﮔﺌﻮﺭﮒ ﻟﻮﻛﺎﭺ.زوال عقل

-مارکسیسم لنینیسم-

08 Nov, 16:35


آيا برولتاريا بعداز انجام وظيفه تاريخى-جهانى خود، بايد هر نوع سلاحى را دور بياندازد ؟
تسليح بورزوازى بر ضد برولتاريا يكى از بزركترين، اساسى ترين و مهمترين واقعيات جامعه معاصر سرمايه دارى است. آنوقت در مقابل يك جنين واقعيتى به سوسيال دمكر اتهاى انقلابى بيشنهاد ميشود «خواست» «خلع سلاح» را مطرح نمايند! اين كاملا برابر است با عدول كامل از نقطه نظر مبارزه طبقاتى و دست كشيدن از هر انديشه انقلابى.
شعار ما بايد تسليح پرولتاريا براى بيروزى بر بورزوازى، سلب مالكيت از آن و خلع سلاح آن باشد. اين يكانه تاكتيك ممكن طبقه انقلابى وتاكتيكى است كه از تكامل عينى ميليتاريسم سرمايه دارى ناشى شده ومعلول اين تكامل است.
برولتاريا فقط بس از آنكه بورزوازى را خلع سلاح نمود، ميتواند، بدون خيانت به وظيفه تاريخى-جهانى خود، اصولا هر نوع سلاحى را دور اندازد وشكى نيست كه فقط آنوقت و به هيج وجه نه زودتر از - برولتاريا همين كار را هم خواهد كرد ولى آن.
برنامه نظامى انقلاب برولترى
و ای لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

08 Nov, 16:34


.

آموزش درباره مبارزه طبقاتى كه ماركس آنرا درباره مسئله دولت وانقلاب سوسياليستى بكار برده است, ناكزير به قبول فرمانروايى سياسى پرولتاريا, به قبول ديكتاتورى آن, يعنى قدرت حاكمه اى مى انجامد كه ديكر در آن سهيم نيست و مستقيماً بر نيروى مسلح توده ها تكيه دارد.
لنين - دولت و انقلاب

-مارکسیسم لنینیسم-

08 Nov, 16:15


کارگران جهان متحد شوید
Workers of the world, unite

-مارکسیسم لنینیسم-

08 Nov, 09:37


ﮐﻤﻮﻧﻴﺴﻢ اﻋﻼم ﺗﺪاوم اﻧﻘﻼب ﺗﺤﺖ رهبری ﭘﺮوﻟﺘﺎرﻳﺎﺳﺖ و ﺿﺮورﺗﺎ ﻧﻘﻄﻪ ﮔذار ﺑﻪ ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ ﺗﻤﺎﻳﺰات ﻃﺒﻘﺎﺗﻲ؛ ﮐﻠﻴﻪ رواﺑﻂ ﺗﻮﻟﻴﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺗﻤﺎﻳﺰات ﭘﺎ ﻣﯽ دهد؛
ﮐﻠﻴﻪ ﺗﻤﺎﻳﺰات اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﻄﺒﻖ ﺑﺮ اﻳﻦ رواﺑﻂ؛ و ﻣﺤﻮ ﮐﻠﻴﻪ اﻓﮑﺎرﯼ اﺳﺖ
ﮐﻪ از اﻳﻦ رواﺑﻂ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﻴﺰد و از ﺁن ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﻣﺎرﮐﺲ/ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ در ﻓﺮاﻧﺴﻪ

-مارکسیسم لنینیسم-

08 Nov, 04:52


WE HAVE STARTED THIS MATTER.
WHEN EXACTLY, IN WHAT TIME, THE PROLETARIANS OF WHICH NATION WILL BRING THIS MATTER TO AN END, IS AN INSIGNIFICANT QUESTION® WHAT IS ESSENTIAL IS THAT THE ICE IS BROKEN, THAT THE WAY IS OPEN, THE ROAD IS SHOWN.
1917 - 2024

ما این موضوع را شروع کرده ایم.
زمانی که دقیقاً در چه زمانی، پرولترهای کدام ملت این موضوع را به پایان خواهند رساند، یک سؤال ناچیز است.
1917 - 2024

-مارکسیسم لنینیسم-

08 Nov, 04:52


روز 7 نوامبر 1917 برای همیشه در تاریخ روسیه و جهان به عنوان روز پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر ثبت خواهد شد.

در ساعت 10 صبح روز 7 نوامبر، کمیته انقلابی نظامی پتروگراد فراخوانی با عنوان "به شهروندان روسیه!" نوشته شده توسط V.I. لنین در این بیانیه آمده است: «دولت موقت سرنگون شده است... هدفی که مردم برای آن مبارزه کردند: پیشنهاد فوری صلح دموکراتیک، لغو مالکیت زمین، کنترل کارگران بر تولید، ایجاد حکومت شوروی، این علت تامین شده است زنده باد انقلاب کارگران، سربازان و دهقانان!»

بنابراین، 107 سال پیش، تاریخ جهان جدید، تاریخ آینده، با انقلاب سوسیالیستی اکتبر بزرگ آغاز شد. سوسیالیسم از نظریه به واقعیت تبدیل شده است. برای اولین بار در تاریخ بشریت، نوع جدیدی از دولت در روسیه به وجود آمد - دولت سوسیالیستی شوروی، مبتنی بر دیکتاتوری پرولتاریا. صنعتی شدن با سرعتی بی سابقه، انقلاب علمی و فرهنگی بی سابقه در مقیاس خود، آموزش و مراقبت های بهداشتی رایگان و در دسترس برای همه. حق کار برای هر شهروند، دوستی بزرگ بیش از 130 ملت و ملیت، دستاوردهای برجسته علمی، پیشرفت جسورانه در جهان - همه این دستاوردها توسط انقلاب سوسیالیستی اکتبر بزرگ به دست آمد.

ما مطمئن هستیم که سال ها و قرن ها خواهد گذشت، اما این روز خشن پاییزی 1917 هرگز فراموش نخواهد شد. انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر به تمام جهان نشان داد که چگونه می توان از شر سرمایه داری و استثمارگران خلاص شد، چگونه این رویا می تواند به واقعیت تبدیل شود. V.I. لنین نوشت: «ما این تجارت را شروع کردیم. اینکه دقیقاً چه زمانی، در چه بازه زمانی، پرولتاریای کدام ملت این موضوع را به پایان خواهند رساند، سؤال بی اهمیتی است. مهم این است که یخ شکسته باشد، راه باز باشد، راه نشان داده شود.»

تهاجم جدیدی از سوی نیروهای سوسیالیسم در پیش است. و تجربه انقلاب اکتبر همچنان برای ما نمونه و راهنمای عمل خواهد بود.

تعطیلات مبارک، رفقای عزیز! زنده باد صد و هفتمین سالگرد انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر!

-مارکسیسم لنینیسم-

07 Nov, 18:22


«Courage of a Revolutionary»

#Rosa_Luxemburg
The most important thing one can do is to always loudly proclaim what is actually happening on the ground,
--
=-Bust-Comrade *Rosa Luxemburg;-City *Leipzig - East Germany -*-1971*
#Communism
#Socialism
#Proletariat
#Communist_Manifesto
#Karl_Marx
#Socialist_Germany
--
Against_Imperialism

«شجاعت یک انقلابی»

#رزا_لوکزامبورگ
مهمترین کاری که می توان انجام داد این است که همیشه آنچه را که واقعاً روی زمین اتفاق می افتد با صدای بلند اعلام کند..
--
=-تنه-رفیق *رزا لوکزامبورگ؛-شهر *لایپزیگ - آلمان شرقی -*-1971*
#کمونیسم
#سوسیالیسم
#پرولتاریا
#مانیفست_کمونیست
#کارل_مارکس
#آلمان_سوسیالیست
--
علیه امپریالیسم

-مارکسیسم لنینیسم-

07 Nov, 12:36


طبق ماده I اساسنامه ما ،انجمن کارگران بین المللی در میان میگذارد "همه انجمن های کارگران که هدف یکسانی را دنیال میکنند، همان، یعنی حفاظت، پیشرفت و رهایی کامل ،طبقه کارگر است."
کارل مارکس
شورای عمومی انجمن بین المللی به دفتر مرکزی اتحاد سوسیالیستی - دموکراسی

Karl Marx
Der Generalrat der Internationalen Arbeiterassoziation an das Zentralbüro der Allianz der sozialistischen Demokratie
Nach Artikel I unserer Statuten läßt die Internationale Arbeiterassoziation "alle Arbeitergesellschaften zu, welche dasselbe Ziel verfolgen, nämlich: den Schutz, den Fortschritt und die vollständige Emanzipation der Arbeiterklasse".

-مارکسیسم لنینیسم-

07 Nov, 10:48


تقدیم به صد و هفتمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر:
بر اثر تکان‌های شدیدی که از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در سراسر جهان پدید آمد بنای نظام استعماری در جهان فروریخت...🚩🚩🚩🚩🚩
طبقه کارگر در سراتاسر کره خاکی به جنبش در آمد و از پرولتاریای روسیه یاد گرفت که باید برای رسیده به حق و حقوق طبقاتی خود در یک حزب متشکل شده باشد....🚩🚩🚩🚩🚩🚩
خلق‌های تحت ستم استعمار پی بردند و یاد گرفتند که میشود در برابر ظلم و ستم استعمار و استثمار قد عام کرد و جنگید....🚩🚩🚩🚩🚩
و نویسنده و روزنامه نگار شهیر آمریکایی رفیق جان رید چه نام برازنده ای بر این رویداد عظیم نهاده...
ده روزی که دنیا را تکان داد....
🚩🚩🚩🚩🚩

-مارکسیسم لنینیسم-

04 Nov, 12:34


لنین در حال خواندن قصه برای کودکان، نقاشی A. Safargalin، اتحاد جماهیر شوروی 1967

-مارکسیسم لنینیسم-

04 Nov, 04:00


بیابان زایی ناشی از قساوت نیروهای ناتو با "غارت" فروختن و خصوصی سازی زیرساخت های دولتی کشور همراه شد. انحصارهای اروپا و ایالات متحده از آن منتفع شدند. تخمین زده می شود که در دوران پس از میلوشویچ، از سال 2000 تا 2009، بیش از 1800 خصوصی سازی شرکت های دولتی صورت گرفت. اکثر صنایع فلزی صربستان توسط یک شرکت آمریکایی خریداری شد، در حالی که صنعت ملی خودروسازی "زاستاوا" توسط شرکت انحصاری ایتالیایی "فیات" خریداری شد.

هم صندوق بین المللی پول و هم بانک جهانی در «بازی» «بازسازی اقتصادی» کشور شرکت کردند. به گفته میشل چوسودوفسکی، اقتصاددان و مدیر مرکز تحقیقات جهانی شدن، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، حتی قبل از دخالت ناتو در یوگسلاوی، طرح نسبی بازسازی اقتصادی را تدوین کرده بودند (میشل چوسودوفسکی، پیوند ناتو، صندوق بین المللی پول، و بانک جهانی).

این «بازسازی» کاملاً با یک سری از انتخاب‌ها و اصلاحات استراتژیک (خصوصی‌سازی، فروش خدمات عمومی، باز کردن بازارهای جدید، تخریب کامل حقوق کاری و اجتماعی و غیره) همسو بود که راه را به سوی وابستگی آینده باز می‌کرد. جمهوری جدید صربستان با اتحادیه اروپا

2. ناتو - که به گفته آقای سیپراس، یونان "بی شک به آن تعلق دارد" - نیز مسئول است:

الف) برای بیش از 2500 کشته غیرنظامی (ظاهراً متعلق به به اصطلاح "خسارت جانبی") ، در میان آنها تعداد زیادی زن و کودک.

ب) برای بیش از 12500 غیرنظامی مجروح که به معنای واقعی کلمه بر روی پوست خود احساس کردند که امپرالیسم چگونه "دموکراسی" و "صلح" را تفسیر می کند.

ج) برای تقریباً 15 تن اورانیوم ضعیف شده ای که نیروهای ناتو در قلمرو صربستان پراکنده کردند. استفاده از اورانیوم ضعیف شده (Q-Metal) مسئول افزایش سریع تعداد بیماری های مرتبط با سرطان، لوسمی و بدشکلی ژنتیکی در نوزادان پس از سال 1999 است.

جنایت در یوگسلاوی مقصران مشخصی با نام کامل دارد: بیل کلینتون رئیس جمهور وقت ایالات متحده، مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، ژنرال وسلی کلارک ارتش ایالات متحده، خاویر سولانا دبیر کل ناتو. با این حال، ذبح کنندگان فوق، همدستان مهمی داشتند. آنها سران دولت‌ها و قدرت‌های سیاسی سوسیال دمکراتیک و چپ میانه اروپا بودند: تونی بلر، نخست‌وزیر بریتانیا، گرهارد شرودر، صدراعظم آلمان، یوشکا فیشر، رهبر «سبزها» در آلمان. در مورد آنها، ما باید دولت یونان وقت پاسوک را در نظر بگیریم که - علیرغم موضع ریاکارانه خود در مورد "عدم مشارکت" در جنایت - یونان را به پایگاه ناتو تبدیل کرده بود.

ما خروج نیروهای ناتو در شمال یونان و بندر تسالونیکی را یادآوری می کنیم. کاروان نظامی را یادآوری می کنیم که از منطقه مرکزی مقدونیه به سمت کوزوو می گذشت. همچنین یادآور می‌شویم که طبق داده‌های رسمی ستاد دفاع ملی یونان، دولت وقت آقای سیمیتیس به: 60000 سرباز ناتو، بیش از 40000 خودروی ارتش، 420 کشتی جنگی ناتو، 1000 هواپیمای جنگی و بیش از 500 قطار حاوی تجهیزات نظامی برای عبور از خاک یونان. به عبارت ساده، دولت وقت یونان - که ظاهراً «در جنگ شرکت نکرد» - شریک جرم ناتو در کشتار یوگسلاوی بود.

جنایت ناتو در یوگسلاوی آخرین کشتار بزرگ قرن بیستم بود. در همان زمان، چیز جدیدی را نشان داد: آغاز یک «قانون بین‌الملل» جدید، که کاملاً برای منافع امپریالیستی - برای منافع سرمایه انحصاری - طراحی شده بود. بر بدنه تکه تکه شده یوگسلاوی، امپریالیست ها قوانین قرن بیست و یکم را آزمایش کردند. همان "قانونی" که بعدها در افغانستان، عراق، لیبی و سوریه اعمال شد. هفده سال بعد، امپریالیست ها به تقسیم مجدد مناطق و حک مرزها با خون مردم ادامه می دهند.

-مارکسیسم لنینیسم-

04 Nov, 04:00


نیکوس موتاس - تجاوز ناتو به یوگسلاوی

تجاوز ناتو به یوگسلاوی
نوشته نیکوس موتاس
ترجمه از اصل یونانی.
مترجم قاسم رضایی ریحانی

24 مارس 1999 تا 17 سال پیش بود که نیروهای مسلح ناتو حملات وحشیانه ای را علیه مردم یوگسلاوی آغاز کردند. در چند کیلومتری شمال مرزهای یونان، اتحاد گله گرگ اقیانوس اطلس شمالی مهر خونین خود را بر آخرین کشتار بزرگ قرن بیستم می گذاشت. در آن زمان بود که شبه جزیره بالکان بار دیگر به میدان عمل امپریالیست ها تبدیل شد و جمهوری فدرال یوگسلاوی (یا آنچه از آن باقی مانده بود) بین سنگ آسیاب منافع یورو-آتلانتیک در حال فروپاشی بود.

این اولین بار در تاریخ ناتو بود که یک عملیات نظامی در مقیاس وسیع بدون تایید - حداقل متعارف - شورای امنیت سازمان ملل انجام می شد. البته مشارکت در دولت های جنایتکار کشورهای عضو اتحاد (عمدتاً آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه) بهانه مناسب را پیدا کرده بود: پایان دادن به "تجاوز" فرضی دولت اسلوبودان میلوسویچ در منطقه. کوزوو برای توجیه مداخله نظامی آتی، رهبران باند ناتو (کلینتون، بلر، شرودر، و غیره) درگیر رکود سیاسی عمومی بی سابقه ای شده بودند و وانمود می کردند که درباره آینده اقلیت آلبانیایی کوزوو "نگران" هستند.

بیل کلینتون در بیانیه سراسری خود - برابر با تفسیری در سطح اسکار - تنها چند ساعت قبل از شروع بمب‌گذاری‌ها گفت: «ما برای صلح با متحدانمان متحد می‌شویم». وی همچنین افزود: ما با اقدام کنونی از ارزش‌های خود دفاع می‌کنیم، از منافع خود محافظت می‌کنیم و آرمان صلح را پیش می‌بریم.

در سطرهای بعدی خواهیم دید که کشتار ناتو از چه «ارزش‌ها»، چه «منافع» و چه «علت» محافظت می‌کرد...

در 23 مارس، فرمانده وقت ناتو خاویر سولانا دستور آغاز اولین حملات هوایی به خاک صربستان را به ژنرال وسلی کلارک می دهد. در عرض 78 روز، ساختمان‌های دولتی، بیمارستان‌ها، مدارس، حمل‌ونقل عمومی، پل‌ها، بلوک‌های کامل ساختمان‌های مسکونی به معنای واقعی کلمه ویران شدند - همه اینها با وجود تضمین ناتو مبنی بر اینکه بمب‌ها منحصراً زیرساخت‌های نظامی را هدف قرار می‌دهند. بلگراد، نووی ساد، نیس، پریشتینا، پرهوو، شهرها و روستاهای کوچک صربستان بیش از دو ماه در وحشت وحشیگری خام ناتو زندگی کردند.

در این مورد - بررسی وقایع از فاصله تاریخی 17 ساله - نشان دادن برخی نشانه های خاص در مورد دخالت ناتو در یوگسلاوی قابل توجه است.

1. دلایل واقعی که منجر به این جنایت ناتو شد چه بود؟ بدیهی است که این بهانه (بهانه) حمایت از اقلیت کوزوو نبود. جان نوریس، مدیر سابق ارتباطات استروب تالبوت، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، در کتاب خود با عنوان «مسیر برخورد: ناتو، روسیه و کوزوو» می‌نویسد:

کشش گرانشی جامعه دموکراسی های غربی نشان می دهد که چرا یوگسلاوی میلوسویچ به چنین نابهنگامی تبدیل شده است. در حالی که کشورهای سراسر منطقه برای اصلاح اقتصاد خود، کاهش تنش های قومی و گسترش جامعه مدنی تلاش می کردند، به نظر می رسید که بلگراد از حرکت مداوم در جهت مخالف لذت می برد. جای تعجب نیست که ناتو و یوگسلاوی در مسیر برخورد قرار گرفتند... این مقاومت یوگسلاوی در برابر روندهای گسترده تر اصلاحات سیاسی و اقتصادی – نه مصیبت آلبانیایی های کوزوو – بود که جنگ ناتو را به بهترین شکل توضیح داد.

به عبارت کمتر، یوگسلاوی میلوسویچ به «خوکچه هندی» امپریالیسم در تلاش برای ایجاد وحشت در مردم تبدیل شد. آنها (امپریالیستها) دکترین امپریالیستی را بر سر غیرنظامیان صرب آزمایش کردند که "کسانی که از نظم جدید بین المللی پیروی نمی کنند با وحشیگری روبرو خواهند شد". آنچه پس از آن مشخص است: افغانستان، عراق، لیبی، مالی، سوریه و غیره.

برای اینکه تصویر واضح تری از دلایلی که منجر به کشتار ناتو در سال 1999 شد، داشته باشیم، باید بررسی کنیم که در نهایت چه کسانی از نابودی یوگسلاوی منتفع شدند.

-مارکسیسم لنینیسم-

02 Nov, 20:50


آزادی در جامعه سرمايه داری همچنان تقريبا همان است که از جمهوری يونان باستان بجا مانده.آزادی برای صاحبان برده .

"لنين-دولت و انقلاب"

-مارکسیسم لنینیسم-

02 Nov, 20:49


امیدواریم زمانِ زیادی طول نکشد تا نظمی اجتماعی برقرار گردد که در آن دانش‌آموزانی که تاریخ می‌خوانند اصلاً باورشان نشود که روزی روزگاری میلیون‌ها انسان گرسنگی می‌کشیدند و در همان حال مُشتی آدمِ پولدار به سگ‌های خانگی‌شان خاویار می‌دادند. این واقعیتِ تلخ از نظر ایشان همان‌قدر باورنکردنی و مشمئزکننده خواهد نمود که تصورِ خواجه کردنِ یک مرد به گناهِ بدعت در روزگارِ ما.
تری ایگلتون پرسش‌هایی از مارکس برگردان:
رحمان بوذری، صالح نجفی

-مارکسیسم لنینیسم-

01 Nov, 20:08


نوشتن زیباست ! اندیشیدن زیباتر است !!( هرمان هسه / سیذارتا)

-مارکسیسم لنینیسم-

30 Oct, 19:53


ده روزی که جهان را تکان داد، تصویر ویلیام سیگال، ایالات متحده آمریکا اکتبر، 1930

-مارکسیسم لنینیسم-

29 Oct, 13:45


رشد فقرزدگی کشورهای جهان سوم و جهان سومی کردن بخش هایی از جوامع امپریالیستی هر دو جزو عوامل اصلی ایجاد مانع بر سر راه گسترش قابل ملاحظه اقتصاد جهانی است.
بدهی های کشورهای جهان سوم نتیجه رشد مخرب و مفتضح شبکه انتقال سرمایه از جنوب به شمال شده است؛ فقیرترین بخش های کشورهای فقیر، ثروتمندترین بخش های کشورهای ثروتمند را تأمین میکنند. گویی سرمایه داری یعنی همین. با این تفاسیل، در قرن بیستم در چنین ابعادی و با چنین مقادیری، میتوان گفت که بی سابقه بوده است.
بنابراین این سئوال مطرح میشود که آیا ما به یک بدیل اساسی احتیاج نداریم؟ بدیلی که نه تنها در مقابل سیاست های شبه لیبرال، بلکه بدیلی در برابر کل نظام سرمایه داری در تمام اشکالش باشد تا آن گونه تغییراتی را به وجود آورد که بتواند به زندگی انسان ها ارزشی والاتر از آنچه که امروزه است، ببخشد. جواب من به این سئوال قاعدتاً بله میباشد. به همین دلیل ما نیاز به سوسیالیزم داریم و به همین دلیل من یک سوسیالیست هستم و باقی خواهم ماند.
بشریت با تهدیدهای وحشتناکی روبرو است که حیات انسان را به خطر انداخته است، مثل ابزار جنگی اتمی، شیمیایی وبیولوژیکی، جنگ های توده ای سنتی که میتواند به جنگ های اتمی مبدل گردد، چنانچه مراکز اتمی با سلاح های قدیمی مورد حمله قرار بگیرد، ریسک فزاینده نابودی محیط زیست، بر اثر خاصیت سمی گلخانه ای و لایه های اوزون، نابودی جنگل ها، نابودی قسمت های بزرگی از آفریقا، آسیا و تآثیرات فاجعه آمیز آن بالا میرود.
خیلی ها هم این سئوال را مطرح کرده اند که: «آیا خیلی دیر نشده است؟ آیا روز قیامت خواه ناخوه نزدیک نیست؟ آیا بشریت قادر است در ۵۰ سال آینده جان در ببرد؟» ما معتقدیم که بشریت لعنت نشده است و این اعتقاد بر پایه یک خوش خیالی یا چیزی که ساخته و پرداخته ما باشد، نیست. حقیقتی است که بر محاسبات و تحقیقات علمی و دائماً در حال پیشرفت مبتنی است.
در اینجا به نمونه ای از آن توجه میکنیم. مثلاً تصمیم جدی و مشخصی مد نظر است، برای تغییر کامل وضعیت جغرافیایی آفریقا از حالت کویری به حاصلخیزی. به عبارت دیگر، تصمیم بر این است که با آبیاری کویرها، آن زمین ها را قابل کشت و غنی کرده و آن مناطق را مانند ۱۵۰۰ سال پیش، قابل تولید مواد غذایی نمود و حتی به ساکنان آن مناطق راه های کشاورزی را که در جهت حفظ سلامت محیط زیست هم باشد، آموخت و به جای محصولات تجاری، محصولاتی را پرورش داد که با آن ها بتوان مردم آفریقا را با روش های سالم تغذیه کرد. چنین تغییری در وضعیت آن قاره چشم گیر خواهد بود. اما مانعی بر سر راه وجود دارد که ریشه اجتماعی و نه تکنولوژیکی، طبیعی یا فرهنگی دارد. یعنی برای این که روش های نوین به کار گرفته شده و عملاً پیاده گردد، ما نیاز به آن گونه نظام اجتماعی داریم که در آن هرس و تمایل به جمع آوری ثروت شخصی که حتی میتواند به کل وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعه لطمه بزند یا راه حل های شبه عقلانی کوتاه مدت به جای راه حل های اساسی دراز مدت، عوامل تعیین کننده نباشد. ما نیاز به دادن قدرت به دست نیروهای اجتماعی ای داریم که بتواند جلوی افراد، طبقات و فراکسیون های طبقاتی بایستد و اجازه ندهد تا آنها تمایلات و منافع خود را بر جامعه تحمیل کنند. قدرت باید در کف زحمتکشان باشد تا پشتیبانی، همیاری و خساوت بر جامعه را از طریق برنامه های دموکراتیک مستولی کرده و بر خودخواهی ها، کوته بینی ها و بی مسئولیتی ها فائق آید.
موضوع بر سر آکاهی داشتن نیست. ثروتمندان، سرمایه داران و قدرتمندان احمق نیستند و خیلی از آنها، به خوبی به مثلاً خطرات اکولوژیکی (خطرات محیط زیستی) آشنایی دارند و به آنها توجه میکنند و برنامه های اقتصادی خود را با توجه به این حقایق میریزند. اما به علت قانون رقابت در نظام سرمایه داری، مجبور میشوند که در نهایت از این مسائل چشم پوشی کنند.
بعضی ها میگویند که علم و تکنولوژی منطق خود را دارد که غیر قابل چاره است و بشریت را به لبه پرتگاه نابودی کشیده است. این دید اما دید صحیحی نیست. این نوع برخورد در فلسفه مارکسیزم به «دانسته های غیر واقعی» معروف است. در این دیدگاه، علم و تکنولوژی نیروهایی هستند کاملاً مستقل از انسانهایی که آنها را کنترل میکنند. این دید ناصحیح است.
دموکراسی کارگری
بزرگترین خطر جهان سومی کردن جنوب، شرق وغرب این است که بیماری های واگیر ناشی از فقر، مثل وبا و سل که تصور میشد ریشه کن شده باشد، دوباره باز میگردد. بیماری «ایدز» هم بیماری فقرا است. رئیس سابق «سازمان بهداشت جهانی» پیش بینی میکند که تا پایان قرن بیستم، ۱۰۰ میلیون نفر به بیماری ایدز مبتلا شده باشند. ۲۵ درصد از این ۱۰۰ میلیون پس از ابتلا خواهند مرد. ۸۵ درصد این مرگ و میرها در کشورهای جهان سوم اتفاق خواهد افتاد.
این مسئله هیچ ربطی به ضوابط فرهنگی یا ملیتی نداشته، بلکه صرفاً به نداشتن آگاهی کافی، روش جلوگیری، سلامت و بهداشت ارتباط دارد.

-مارکسیسم لنینیسم-

29 Oct, 13:45


از زمان شیوع ایدز تا کنون ۷ میلیارد دلار برای مبارزه با این بیماری خرج شده است. اما تنها ۳ درصد این مبلغ برای کشورهای جهان سوم، جایی که ۸۵ درصد مبتلایان به این بیماری زندگی میکنند، خرج شده است.
این البته خودکشی محض است، چنانچه باور کنیم که حتی طبقه سرمایه دار کشورهای امپریالیستی از این بیماری واگیر مصون خواهد ماند و ایدز به آن کشورها سرایت نخواهد کرد. در چنین شرایطی فراخوان پاپ (اعظم در واتیکان) برای محدود کردن مبارزه در راه برچیدن بیماری ایدز و خواهان کنترل فردی، پاکدامنی و عفت افراد شدن او و مخالفتش با استفاده از وسائل جلوگیری (چه برای مرد و چه برای زن)، برخوردی کاملاً غیر مسئولانه بوده است. سیاست های نئو- کنسرواتیو که از بودجه ورزات آموزش و پرورش و بهداشت میکاهد، در همه جا دارای یک شکل و برخوردی غیر مسئولانه و انتهاری بوده است. رویهمرفته، تأثیرات اقتصادی این سیاست ها به اندازه سیاست های اجتماعی مورد انزجار قرار میگیرد.
اقتصاد بازار
در تمام رشته های دانشگاهی در زمینه رشد و پیشرفت در کل کشورهای جهان، حاصل بخش ترین سرمایه گذاری ها، سرمایه گذاری در زمینه آموزش و پرورش، بهداشت و سایر زمینه های زیربنایی بشمار میاید. اما زمانی که به رشته تخصصی اعتبارات عمومی در اقتصاد میرسیم، ناگهان یاد میگیریم که داشتن توازن بودجه مهم تر است از سرمایه گذاری در زمینه هایی مثل آموزش و پرورش و بهداشت و مانند آن. علاوه بر این، برای جلوگیری از تورم میباید با بیرحمی تمام بودجه این زمینه ها را کاهش داد.
در اینجا تکیه بر این واقعیت لازم است که از این گونه سیاست های شبه لیبرالی و نئوـ کنسرواتیو، در چارچوب اقتصاد سرمایه داری غالب بر جهان استفاده میشود، تا در پی آن به دو حقیقت اساسی در زندگی دست یافت:
اول اینکه خیلی از این یاوه سرایی ها در مورد ادعای برتری یا تفوق به اصطلاح اقتصاد بازار فقط در حد حرف است.
دوم، هر گونه آلترناتیو (بدیل) در سیاست اقتصادی که در همان چارچوب به کار گرفته شود، مثل سیاست های نئوـ کینژین که امروزه از طرف برخی انستیوهای بین المللی و سرمایه دارهای بزرگ پیشنهاد میشود، هیچ گونه تغییری اساسی بوجود نخواهد آورد.
علم و تکنولوژی هم بدون وجود آن اقشار از جامعه که آنها را کشف و ابداع کردند و به خودی خود معنایی ندارد. این اقشار بودند که از آنها استفاده کردند و آنها را به نحوی منعطف نمودند که منافعشان را تآمین کند. نکته کلیدی در اینجا در این است که باید از علم و تکنولوژی در چارچوب یک کنترل آگاهانه استفاده شود، به طوریکه در آن منافع اکثریت توده مردم به نحو دموکراتیک در نظر گرفته شده باشد و آنان را از تن دادن به منافع خاصی که باعث سوء استفاده از آنان شده و برعلیه منافع دراز مدت نسل انسان است، باز دارد. برای این منظور، لازم است تا سازمان و ساختار اجتماعی تغییر یافته و تحت کنترل آگاهانه و دموکراتیک قرار گیرد.
در یک تحلیل نهایی، سوسیالیزم یعنی غلبه اکثریت جمعیت بشر بر سرنوشت خود در کلیه بخش های کلیدی در زندگی، به خصوص برای آنان که دستمزدی کار میکنند و تحت فشار اقتصادی هستند و مجبورند نیروی کار خود را برای امرار معاش به فروش بگذارند. امروزه توده های وسیعی از مردم جهان در این رده قرار دارند و تعدادشان در تاریخ بی سابقه است. امروز بیش از یک میلیارد نفر در جهان مزدگیر هستند.
آنانی که میخواهند اقلیتی انگشت شمار، فراسوی این آزادی ـ یعنی حق تصمیم گیری دموکراتیک و تعیین حق تقدم در نوع تولید، طریق تولید و توزیع کالا بوسیله مزدگیران ـ فرمانروایی کنند و نیز آنانی که معتقدند، در برابر قوانین بازار ـ که قوانین ثروتمندان و متخصصان، قوانین کلیسا و دولت و حزبش است ـ این آزادی در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد، متکبرانه به بی عیبی و عالی بودن دانش و شعور خود باور داشته و توانایی توده ها را در همپایه شدن با خود یا تصرف قدرت نادیده میگیرند.
ما با افکار مارکس هم نظر هستیم که میگوید آموزش دهندگان به نوبه خود باید بیاموزند و این تنها با فعالیت های خود انگیخته و سازماندهی یافته و دموکراتیک توده ها میسر است. سوسیالیزم، نظم اجتماعی ایستکه در آن توده های مردم در شرایط آزاد بر سرنوشت خود تصمیم میگیرند.
به منظور نگاهی بر جهان، آنگونه که امروز هست، ما باید به آن از دیدی بنگریم که با آنچه عموماً در روزنامه ها میخوانیم یا توی تلویزیون میبینیم، متفاوت است. مردم جنگیدن را شروع کرده اند. در کشور اوروگوئه مردم در رفراندمی که برای خصوصی سازی شرکت تلفن برگزار شد، با ۷۴ درصد آرا، آن را رد کردند. معدنچیان انگلستان و به خصوص کارگران ایتالیا نسبت به سیاست های بیرحمانه دولت خود که مانند لبه تیغ بر گردن کارگران فشار میاورد، عکس العمل شدید نشان دادند و نارضایتی خود را از طریق اعتصابات ابراز داشتند. در آلمان ما شاهد چنان عکس العمل رادیکالی بودیم که واقعاً قوت قلب بود.

-مارکسیسم لنینیسم-

29 Oct, 13:45


بورژوازی با مطرح کردن مسئله حقوق بشر، مرتکب اشتباه بزرگ و غم انگیزی شده است. چون در هر زمان مانند تف سربالایی به رویش برمیگردد. در طول دهه ۱۹۲۰، شعر سنتی جنبش کارگری ایتالیا دارای این کلمات زیبا بود: «زنده باد کمونیزم و آزادی».
یکی از اشتباهات بزرگ استالینیزم، پساـاستالینیزم و سوسیال دموکراسی این بود که کوشش کرد تا این دو ارزش را از یکدیگر جدا کند. ما اکنون باید آن پیوند را بازیابیم. در آمریکا در طول دهه ۱۹۲۰، دو نفر آنارشیست ضد کمونیست که هیچ گونه همدردی با کمونیزم نداشتند، به نام های «ساکو» و «وانزتی» به دستور دولت بورژوایی و واپسگرا به اعدام محکوم شدند. این امر به وسیله حزب کمونیست آمریکا به «کمونیست بین الملل» برده شد، با وجود اینکه آنان ضد کمونیزم بودند. من در اینجا با افتخار از رفیق «جیمز کانون» یاد میکنم که برای این منظور، در ترتیب دادن یک کمپین بین المللی نقش موثری داشت.
این سنتی است که ما باید به آن باز گردیم و این، برو برگرد ندارد. هرکس تحت هر عنوانی، مرتکب هرگونه تجاوزی نسبت به حقوق بشر میگردد، باید به وسیله سوسیالیست ها وکمونیست ها محکوم گردد. این شرط اولی است برای بازیافتن اعتماد توده ها نسبت به سوسیالیزم. زیرا آنگاه که این اعتماد مجدداً جلب گردد، ما دارای یک توان معنوی، یک اعتبار معنوی و یک قدرت معنوی خواهیم گردید و این ده ها برابر از تمام سلاح هایی که سرمایه داران در دست دارند، قدرتمندتر است.
در دفاع از مارکسیزم
من در اینجا به تمام دوستانم در مدرسه مارکسیستی میگویم که آنها کار بسیار درستی انجام داده اند که در دفاع از مارکسیزم برخاستند.
مارکسیزم بهترین چیزی است که برای افکار و اعمال اجتماعی، در طول ۱۵۰ سال اخیر رخ داده است. آنان که این حقیقت را انکار میکنند و مارکسیزم را مسئول روی کار آمدن استالینیزم و سوسیال دموکراسی یا جنگ های مستعمره ای میدانند یا نادان هستند و یا مخصوصاً این برخورد را میکنند. مارکسیزم به بشریت مسیر اساسی پیروزی را نشان داده است و ما میباید با اطمینان و اعتماد به نفس از آن دفاع کنیم و باور داشته باشیم که این کار برای یک امر مفید است.
مارکسیزم علم جامعه است. درکی است علمی که در مقابل دانش متکی به تجربه و غیر علمی ۲۰۰ سال گذشته راه گشای بشر بوده است. پیش از این دانش های اجتماعی، حاصل تجربه تنها بود و هیچ گونه بهایی برای علوم اجتماعی نداشت.
ما در مورد آینده پیش گویی نمیکنیم. تنها شکل علمی مارکسیزم، شکل باز آن است. مارکسیزم، همانطور که خود مارکس هم گفته است، از شک وتردیدهای سازنده به وجود آمده است. همه چیز قابل در نظر گرفتن است، به شرط اینکه بر اساس حقایق باشد. آنانی که غیر مسئولانه برخورد میکنند و به حقایق توجه ندارند، یا آنانی که این ابزار عظیم فهم و درک حقایق جهان را نادیده گرفته و به جای آن صرفاً به مفاهیم تردید برانگیز، نامعقول، مرموز و ماورالطبیعه که هیچ هدف مثبتی را تأمین نمیکند، روی میاورند، از برداشت علمی و واقعی به دور هستند.
همان اندازه که مارکسیزم از جنبه علمی حائز اهمیت است، جنبه دیگری هم از مارکسیزم وجود دارد که به همان اندازه مهم است و آن جنبه معنوی و اخلاقی آن است. مارکس این موضوع را به شکل بسیار رادیکال آن از جوانی خود تا هنگام مرگ، فرموله کرده و به کار برد و هرگز از مفهوم آنچه که امر گروهی نام نهاد، منحرف نگشت و آن، مبارزه برعلیه هرگونه شرایطی بوده که تحت آن، انسان ها منفور گشته، غریبه شده، استثمار و سرکوب شده و یا به ماهیت انسانی اشان توهین شده است. دلیل اعمال این گونه هر چه باشد، جایز بشمار نیامده و باید با آن مبارزه کرد و به این امر واقف بود که در زندگی هیچ چیزی لذت بخش تر از مبارزه در این راه و گذاشتن زندگی خود در راه دفاع از حقوق بشر نیست؛ دفاع از استثمارشده ها، سرکوب گشته ها و استعمار زده ها. هیج راه بهتری از گذاشتن زندگی خود در این راه بزرگ، برای انسانی بهتر بودن در این دنیا وجود ندارد. به همین دلیل آینده به مارکسیزم تعلق دارد.
۲۱ فوریه ۱۹۹۳

-مارکسیسم لنینیسم-

29 Oct, 13:45


جوانان برخوردی رادیکال با پیشرفت جریانات ضد غریبه، نژادپرست و نئوـ فاشیزم (فاشیزم نو) کردند.
این حرکت کاملاً با آنچه که در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوائل ۱۹۳۰ پیش آمد، متفاوت است. در آن دوران نازی ها دبیرستان ها و دانشگاه ها را تحت کنترل خود داشتند. یعنی جوانان را تحت کنترل خود گرفته بودند، پیش از اینکه قدرت را به دست آورده باشند. امروزه توده جوان برعلیه ضد غریبه گری، نژادپرستی و نئوـ فاشیزم در حرکت است، در حالی که احزاب سیاسی به راست میزنند.
بزرگترین نمونه، نمونه برزیل است؛ جایی که طبقه کارگر در حال مبارزه با دولت تبهکار و و اپسگرا است. من تا حدودی بدبین هستم و فکر نمیکنم که آنان پیروز شوند، ولی به چالش کشیدن قدرت بورژوایی هفتمین کشور بزرگ جهان ـکشوری که تعداد کارگران صنعتی اش از تعداد کارگران صنعتی آلمان در ۱۹۱۸ بیشتر است ـقابل تقدیر است. با این وجود، آن تصوری که ما از این جنبش ها داریم، یک نکته قابل ملاحظه دارد و آن، این است که خیلی از آنها عموماً بر سر یک مسئله خاص بوده و مقطعی میباشد و دلیل آن هم نبود بدیل نظام اجتماعی است.
سوسیالیزم
کل جنبش جهانی طبقه کارگر دچار یک بحران است و کارگران هیچ اعتمادی به استالینیزم، پساـ استالینیزم، مائوئیزم، کمونیزم اروپایی و سوسیال دموکراسی ندارند.
تحت چنین وضعیتی، هیچ یک از دو طبقه اجتماعی، سرمایه و کار، توان کوتاه مدت یا دراز مدت آن را ندارد که بتواند راه حل تاریخی خود را برای حل مشکل بحران در کل جهان پیاده نماید. سرمایه داران قادر به حل این مشکل نیستند، چون یک دلیل عینی دارد و آن، این است که طبقه کارگر بیش از حد قوی است. طبقه کارگر جهانی، امروز نسبت به دهه ۱۹۳۰ بسیار قوی تر است، اما توان حل این مشکل را ندارد، چون اعتقادی به نظام اجتماعی ایکه باید جانشین سرمایه داری شود، ندارد.
بنابراین ما با یک بحران دامنه دار روبرو هستیم و نتیجه مقطعی آن در این مرحله مشخص نیست. لذا ما باید برای رسیدن به آن نتیجه ای بجنگیم که به نفع طبقه کارگر، به نفع سوسیالیزم و به نفع بشریت باشد. زیراکه امروز این تنها راه واقعی است. موضوع بر سر انتخاب بین سوسیالیزم یا بربریت نیست، بلکه انتخاب بین سوسیالیزم و نابودی عینی و واقعی نژاد انسان، به طور کلی است.
من وظایف کلیدی ما سوسیالیست ها را در سه مرحله میبینم:
اول، دفاع بی قید و شرط از تمام مطالبات توده ها در هر جایی از جهان که مربوط میشود به نیازهای فوری آنان ـنیازهایی که خودشان تشخیص میدهند که ارجحیت داردـ بدون این که این نیازها را در برابر نیازهای سیاسی یا قدرت سیاسی، درجه دوم بشمار آورد. ما باید برگردیم به نمونه جنبش کارگری جهان از اواخر دهه ۱۸۸۰ تا شب قبل از شروع جنگ جهانی اول. سوسیالیست ها در آن زمان دو هدف اصلی را دنبال میکردند: یکی ۸ ساعت کار در روز و دیگری، رهایی جهانی. برای رسیدن به این اهداف، آنان اول نپرسیدند که حالا از کجا شروع کنیم؟ یا با چه شکلی از قدرت یا حکومت مبارزه کنیم؟ آنها گفتند اینها نیازهای عینی و واقعی انسان است و ما برای به دست آوردن آنها خواهیم جنگید و از تمام امکاناتمان برای به واقعیت درآوردن این مطالبات استفاده خواهیم کرد و خواهیم دید که به کجا میرسد.
در بعضی از کشورها کسب ۸ ساعت کار در روز، تنها با اعتصاب عمومی عملی گردید. در برخی دیگر، این مطالبات از طریق دولت که میتوان آن را به نوعی دولت کارگران نامید، پیاده شد. در سایر کشورها از طریق سازش بورژوازی با طبقه کارگر صورت گرفت تا جلوی انقلاب گرفته شود. حقیقت این است که همانطور که مارکس و انگلس هم گفتند، ۸ ساعت کار هدفی بود که از جانب کارگران تعیین شد. به همین دلیل این مطالبه نمیبایستی دربرابر سایر خواسته ها در درجه دوم اهمیت قرار میگرفت.
به قول ناپلئون بناپارت، اول مبارزه را شروع کن، بعد ببین به کجا میانجامد! اهمیت موضوع در شروع مبارزه است. بعد از آن چه میشود، بستگی به توازون قوا مابین نیروها دارد. اما خود امر مبارزه، این رابطه و توازون را تغییر میدهد.
دوم، وظیفه دوم سوسیالیست ها و کمونیست ها امروز، کسب علم سوسیالیزم و تبلیغ آن است. نسل انسان محفوظ نخواهد ماند مگر اینکه این نظام اجتماعی برچیده شده و به جای آن نظام اجتماعی نوینی بیاید که از پایه و اساس با نظام کنونی متفاوت باشد. نام آن هر چیزی بخواهید میتواند باشد، ولی ماهیت آن باید سوسیالیستی بوده و به خواسته توده ها آورده شود. بعد از فاجعه سوسیال دموکراسی، استالینیزم و پساـاستالینیزم، سوسیالیزم امروز باید این ابعاد را بپوشاند: رهایی رادیکال که شامل فمینیزم رادیکال هم هست. دفاع رادیکال از محیط زیست، آگاهی رادیکال ضد جنگ، سیاست همه گیر و در ارتباط با حقوق بشر بدون هیچ گونه استثنایی.
سوم، به دست آوردن مجدد اعتبار برای سوسیالیزم در برابر بحران ناهنجاری که بر روی مفهوم آن پرده کشیده و احیای اتحاد مجدد بین سوسیالیزم و آزادی.

-مارکسیسم لنینیسم-

25 Oct, 08:39


برای تبدیل اعضاء شوارها به « پارلمان‌نشین » و یا از طرف دیگر به بوروكرات یك تمایل خرده بورژوائی وجود دارد. علیه این تمایل باید از طریق جلب تمام اعضاء شوراها به شركت عملی در اداره امور مبارزه نمود. شعب شوراها در نقاط زیادی به ارگان‌هائی تبدیل می‌شوند كه متدرجاً با كمیساریاها آمیخته می‌گردند. هدف ما جلب همگانی تهیدستان به شركت عملی در اداره امور است و هر گامی برای انجام این امر برداشته شود - كه هر چه متنوع‌تر بهتر - باید دقیقاً به ثبت برسد، بررسی شود، سیستم‌بندی گردد، در مقیاس وسیع‌تری مورد آزمایش قرار گیرد و صورت قانونی بخود گیرد.هدف ما اجرای مجانی وظایف دولتی به توسط هرزحمتكشی پس ازپایان « درس » هشت ساعت كار تولیدی است. انتقال به این مرحله كاری است بس دشوار ولی وثیقه استحكام قطعی سوسیالیسم فقط در همین انتقال است.

و.ا. لنین : « وظایف نوبتی حكومت شوروی » (مارس – آوریل 1918)

-مارکسیسم لنینیسم-

24 Oct, 21:41


زنده باد سوسیالیسم
Long live socialism

-مارکسیسم لنینیسم-

24 Oct, 19:20


هدف ما ایجاد تغییرات در مالکیت خصوصی نیست، بلکه برانداختن آن است، ما خواستار لاپوشانی تضادهای طبقاتی نیستیم، بلکه خواستار برانداختن طبقات هستیم، ما نمی خواهیم جامعه موجود را بهبود دهیم، بلکه می خواهیم جامعه نوین به پا داریم...
کارل مارکس و فردریش انگلس

-مارکسیسم لنینیسم-

24 Oct, 11:52


ما میگوئیم پیش ازاَنکه متحد شویم و برای اَنکه متحد شویم ابتدا بطور قطع و صریح لازم است خط فاصلی بین خود قرار دهیم . لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

23 Oct, 16:46


«ده روزی که دنیا را تکان دادند»

#جان_رید
نظر فرد نسبت به بلشویسم هرچه باشد، نمی توان انکار کرد که انقلاب روسیه یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ بشر است و حکومت بلشویک ها پدیده ای با اهمیت جهانی است...*
--
=- جان رید:- ده روزی که دنیا را تکان داد*
--
#کمونیسم
#سوسیالیسم
#پرولتاریا
#کارل_مارکس
#فریدریش_انگلس
#ولادیمیر_لنین
#انقلاب_بلشویکی
#حزب_کمونیست_آمریکا
#فلسطین_مقاومت می کند
--
فلسطین از سال 1948 اشغال شده است*
--
علیه امپریالیسم


«Ten Days That Shook the World»

#John_Reed
Whatever one's opinion of Bolshevism, it cannot be denied that the Russian Revolution is one of the greatest events in human history, and that the rule of the Bolsheviks is a phenomenon of global international importance...*
--
=- John Reed:- Ten Days That Shook the World*
--
#Communism
#Socialism
#Proletariat
#Karl_Marx
#Friedrich_Engels
#Vladimir_Lenin
#Bolshevik_Revolution
#American_Communist_Party
#Palestine_Resists
--
-Palestine has been occupied since 1948*
--
Against_Imperialism

-مارکسیسم لنینیسم-

23 Oct, 04:19


اگر هدفت خالص و مفید برای مردم است، اگر زندگیت در این هدف نهفته است، بی امان پیش برو، ممکن است ناعادلانه تحقیر شوی، همچنان برو و با ایمانت راه برو جسورانه جلو برو و پیروزی از آن تو خواهد بود.

ژوزف استالین

استالین یک رهبر نبود، بلکه خیلی بیشتر از آن بود. او ایمان بود، ما به او ایمان آوردیم، از او پیروی کردیم و با هم پیروز شدیم».

ویاچسلاو مولوتوف

-مارکسیسم لنینیسم-

23 Oct, 04:16


100 سال پیش، 22 اکتبر 1924. جی وی استالین:

کمونیست‌ها بیشتر به خودشان مشغول هستند: به اینکه زندگی خودشان چگونه پیش می‌رود، چند سخنرانی گوش کرده اند، چه نوع تبلیغاتی انجام می‌شود، و غیره. کمونیست‌ها بیشتر و بیشتر به خودشان نگاه می‌کنند. و فراموش می کنند که آنها توسط اقیانوسی از افراد غیر حزبی احاطه شده اند که بدون حمایت آنها همه کار سلول ها در خطر تبدیل شدن به یک آشفتگی خالی است.

(درباره وظایف فوری حزب در روستا: سخنرانی در جلسه دبیران سلولهای روستایی تحت کمیته مرکزی RCP (b)، 22 اکتبر 1924).

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 18:26


سوسیالیسم آینده ای روشن تر

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 17:46


"Capitalism is a system that cannot be reformed. The historical task of the modern proletariat is to destroy it, not to reform it." V.I. Lenin. (What is to be done?. 1902)


"سرمایه داری نظامی است که نمی توان آن را اصلاح کرد. وظیفه تاریخی پرولتاریای مدرن تخریب آن است، نه اصلاح آن." V.I. لنین (چه باید کرد؟. 1902)

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 17:40


"The working class already possesses one element of victory: numbers, but numbers do not weigh in the balance if they are not united by association and guided by knowledge."

Karl Marx


«طبقه کارگر در حال حاضر دارای یک عنصر پیروزی است: اعداد، اما اعداد اگر توسط انجمن متحد نشده و توسط دانش هدایت نشده باشند، وزنی ندارند.»

کارل مارکس

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 17:30


Will and Equality

#Friedrich_Engels
Equality loses its effect for the will that suffers from a lack of independence,
--
#Communism

#Socialism

#Proletariat

#Communist_Manifesto

#Karl_Marx

--
Against Imperialism


«اراده و برابری»

#فریدریش_انگلس
برابری برای اراده ای که از عدم استقلال رنج می برد اثر خود را از دست می دهد
--
#کمونیسم

#سوسیالیسم

#پرولتاریا

#مانیفست_کمونیست

#کارل_مارکس

--
علیه امپریالیسم

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 17:29


"If you don't intervene in politics, politics will intervene in your life in one way or another."

Lenin

اگر در سیاست مداخله نکنید، سیاست به هر طریقی در زندگی شما دخالت خواهد کرد.»

لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 12:46


دفتر چهارم از دفترهاى زندان آنتونيو كرامشى در خلال سالهاى ١٩٣٢ -
١٩٣٠ نوشته شده است. وجه مميز كار كَرامشى كَره خورِدكَى ديالكتيكى انديشه وعمل است. آنجه كَرامشى را به تفكر برانكَيخته وضعيت دشوارى است كه پس از پيروزى انقلاب اكتبر روسيه و شكست قطعى انقلاب ١٩١٨ - ١٩٢١ يديد آمده است. از همان هنكام بر بسيارى انقلابيون جنبش سوسياليستى روشن شده بود كه كَرانيكَاه انقلاب از غرب واروپاى پيشرفته به شرق وايسمانده انتقال يافته است. اميد به انقلاب رهايى خواه رفته رفته از افق غرب نايديد ميشد و بدين كونه نيروهاى جپ و سوسياليست و ترقى خواه مى بايست در رويكرد خود به انقلاب وايجاد تحول و دكَركونى بنيادى روشهاى تازهاى در پيش مى كَرفتند. از اينجاست مفهومهاى مشتق از دو مفهوم جامعهى مدني و دولت: جنكَا مانورى ومتحرى (در شرق) وجنك موضعى و سنكَرى و ساكن (در غرب)، سلطه (قدرت بيرونى در شرق) و هثرمونى (قدرت درونى شده در غرب). به علاوه در اين دفتر با جلوههاى ديكرى از تفكر بديع و نومايهى كَرامشى آشنا مى شويم نظير جستار مشهور وابداعى در باب روشنفكران (روشنفكر سنتى و روشنفكر اركَانيك)، انديشه هاى راه كَشاى كَرامشى در زمينهى آموزش كه خود فصلى نوين در حيطهى آموزش وپرورش و جكَونكَى يادكَيرى دانش ومعارف بشرى است)، فلسفه، ماترياليسم و ايده آليسم، ماكياوليانيسم و ماركسيسم، ماكياولى و ماركس، مبحث حساس و بحث انكَيز و درازدامن زيربنا و روبنا، مسايل بنيادى ماركسيسم، كروجه وماركس، ايده آليسم و پوزيتيويسم، امريكاكَرايى و فورديسم و سرانجام براى علاقه مندان به پروهش هاى كَستردهى ادبى و زبان شناسى كَرامشى تفسير و شرح او بِر بند ١٠ دوزخ كه نخستين جكامه از سه جكامهى كمدى الاهى دانته آليكيرى، يعنى دوزخ، برزخ و بهشت،
به شمار مى رود.

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 09:26


به منظور نگاهی بر جهان، آنگونه که امروز هست، ما باید به آن از دیدی بنگریم که با آنچه عموماً در روزنامه ها میخوانیم یا توی تلویزیون میبینیم، متفاوت است. مردم جنگیدن را شروع کرده اند. در کشور اوروگوئه مردم در رفراندمی که برای خصوصی سازی شرکت تلفن برگزار شد، با ۷۴ درصد آرا، آن را رد کردند. معدنچیان انگلستان و به خصوص کارگران ایتالیا نسبت به سیاست های بیرحمانه دولت خود که مانند لبه تیغ بر گردن کارگران فشار میاورد، عکس العمل شدید نشان دادند و نارضایتی خود را از طریق اعتصابات ابراز داشتند. در آلمان ما شاهد چنان عکس العمل رادیکالی بودیم که واقعاً قوت قلب بود. جوانان برخوردی رادیکال با پیشرفت جریانات ضد غریبه، نژادپرست و نئوـ فاشیزم (فاشیزم نو) کردند.
این حرکت کاملاً با آنچه که در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوائل ۱۹۳۰ پیش آمد، متفاوت است. در آن دوران نازی ها دبیرستان ها و دانشگاه ها را تحت کنترل خود داشتند. یعنی جوانان را تحت کنترل خود گرفته بودند، پیش از اینکه قدرت را به دست آورده باشند. امروزه توده جوان برعلیه ضد غریبه گری، نژادپرستی و نئوـ فاشیزم در حرکت است، در حالی که احزاب سیاسی به راست میزنند.
بزرگترین نمونه، نمونه برزیل است؛ جایی که طبقه کارگر در حال مبارزه با دولت تبهکار و و اپسگرا است. من تا حدودی بدبین هستم و فکر نمیکنم که آنان پیروز شوند، ولی به چالش کشیدن قدرت بورژوایی هفتمین کشور بزرگ جهان ـکشوری که تعداد کارگران صنعتی اش از تعداد کارگران صنعتی آلمان در ۱۹۱۸ بیشتر است ـقابل تقدیر است. با این وجود، آن تصوری که ما از این جنبش ها داریم، یک نکته قابل ملاحظه دارد و آن، این است که خیلی از آنها عموماً بر سر یک مسئله خاص بوده و مقطعی میباشد و دلیل آن هم نبود بدیل نظام اجتماعی است.
سوسیالیزم
کل جنبش جهانی طبقه کارگر دچار یک بحران است و کارگران هیچ اعتمادی به استالینیزم، پساـ استالینیزم، مائوئیزم، کمونیزم اروپایی و سوسیال دموکراسی ندارند.
تحت چنین وضعیتی، هیچ یک از دو طبقه اجتماعی، سرمایه و کار، توان کوتاه مدت یا دراز مدت آن را ندارد که بتواند راه حل تاریخی خود را برای حل مشکل بحران در کل جهان پیاده نماید. سرمایه داران قادر به حل این مشکل نیستند، چون یک دلیل عینی دارد و آن، این است که طبقه کارگر بیش از حد قوی است. طبقه کارگر جهانی، امروز نسبت به دهه ۱۹۳۰ بسیار قوی تر است، اما توان حل این مشکل را ندارد، چون اعتقادی به نظام اجتماعی ایکه باید جانشین سرمایه داری شود، ندارد.
بنابراین ما با یک بحران دامنه دار روبرو هستیم و نتیجه مقطعی آن در این مرحله مشخص نیست. لذا ما باید برای رسیدن به آن نتیجه ای بجنگیم که به نفع طبقه کارگر، به نفع سوسیالیزم و به نفع بشریت باشد. زیراکه امروز این تنها راه واقعی است. موضوع بر سر انتخاب بین سوسیالیزم یا بربریت نیست، بلکه انتخاب بین سوسیالیزم و نابودی عینی و واقعی نژاد انسان، به طور کلی است.
من وظایف کلیدی ما سوسیالیست ها را در سه مرحله میبینم:
اول، دفاع بی قید و شرط از تمام مطالبات توده ها در هر جایی از جهان که مربوط میشود به نیازهای فوری آنان ـنیازهایی که خودشان تشخیص میدهند که ارجحیت داردـ بدون این که این نیازها را در برابر نیازهای سیاسی یا قدرت سیاسی، درجه دوم بشمار آورد. ما باید برگردیم به نمونه جنبش کارگری جهان از اواخر دهه ۱۸۸۰ تا شب قبل از شروع جنگ جهانی اول. سوسیالیست ها در آن زمان دو هدف اصلی را دنبال میکردند: یکی ۸ ساعت کار در روز و دیگری، رهایی جهانی. برای رسیدن به این اهداف، آنان اول نپرسیدند که حالا از کجا شروع کنیم؟ یا با چه شکلی از قدرت یا حکومت مبارزه کنیم؟ آنها گفتند اینها نیازهای عینی و واقعی انسان است و ما برای به دست آوردن آنها خواهیم جنگید و از تمام امکاناتمان برای به واقعیت درآوردن این مطالبات استفاده خواهیم کرد و خواهیم دید که به کجا میرسد.
در بعضی از کشورها کسب ۸ ساعت کار در روز، تنها با اعتصاب عمومی عملی گردید. در برخی دیگر، این مطالبات از طریق دولت که میتوان آن را به نوعی دولت کارگران نامید، پیاده شد. در سایر کشورها از طریق سازش بورژوازی با طبقه کارگر صورت گرفت تا جلوی انقلاب گرفته شود. حقیقت این است که همانطور که مارکس و انگلس هم گفتند، ۸ ساعت کار هدفی بود که از جانب کارگران تعیین شد. به همین دلیل این مطالبه نمیبایستی دربرابر سایر خواسته ها در درجه دوم اهمیت قرار میگرفت.
به قول ناپلئون بناپارت، اول مبارزه را شروع کن، بعد ببین به کجا میانجامد! اهمیت موضوع در شروع مبارزه است. بعد از آن چه میشود، بستگی به توازون قوا مابین نیروها دارد. اما خود امر مبارزه، این رابطه و توازون را تغییر میدهد.

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 09:26


دوم، وظیفه دوم سوسیالیست ها و کمونیست ها امروز، کسب علم سوسیالیزم و تبلیغ آن است. نسل انسان محفوظ نخواهد ماند مگر اینکه این نظام اجتماعی برچیده شده و به جای آن نظام اجتماعی نوینی بیاید که از پایه و اساس با نظام کنونی متفاوت باشد. نام آن هر چیزی بخواهید میتواند باشد، ولی ماهیت آن باید سوسیالیستی بوده و به خواسته توده ها آورده شود. بعد از فاجعه سوسیال دموکراسی، استالینیزم و پساـاستالینیزم، سوسیالیزم امروز باید این ابعاد را بپوشاند: رهایی رادیکال که شامل فمینیزم رادیکال هم هست. دفاع رادیکال از محیط زیست، آگاهی رادیکال ضد جنگ، سیاست همه گیر و در ارتباط با حقوق بشر بدون هیچ گونه استثنایی.
سوم، به دست آوردن مجدد اعتبار برای سوسیالیزم در برابر بحران ناهنجاری که بر روی مفهوم آن پرده کشیده و احیای اتحاد مجدد بین سوسیالیزم و آزادی. بورژوازی با مطرح کردن مسئله حقوق بشر، مرتکب اشتباه بزرگ و غم انگیزی شده است. چون در هر زمان مانند تف سربالایی به رویش برمیگردد. در طول دهه ۱۹۲۰، شعر سنتی جنبش کارگری ایتالیا دارای این کلمات زیبا بود: «زنده باد کمونیزم و آزادی».
یکی از اشتباهات بزرگ استالینیزم، پساـاستالینیزم و سوسیال دموکراسی این بود که کوشش کرد تا این دو ارزش را از یکدیگر جدا کند. ما اکنون باید آن پیوند را بازیابیم. در آمریکا در طول دهه ۱۹۲۰، دو نفر آنارشیست ضد کمونیست که هیچ گونه همدردی با کمونیزم نداشتند، به نام های «ساکو» و «وانزتی» به دستور دولت بورژوایی و واپسگرا به اعدام محکوم شدند. این امر به وسیله حزب کمونیست آمریکا به «کمونیست بین الملل» برده شد، با وجود اینکه آنان ضد کمونیزم بودند. من در اینجا با افتخار از رفیق «جیمز کانون» یاد میکنم که برای این منظور، در ترتیب دادن یک کمپین بین المللی نقش موثری داشت.
این سنتی است که ما باید به آن باز گردیم و این، برو برگرد ندارد. هرکس تحت هر عنوانی، مرتکب هرگونه تجاوزی نسبت به حقوق بشر میگردد، باید به وسیله سوسیالیست ها وکمونیست ها محکوم گردد. این شرط اولی است برای بازیافتن اعتماد توده ها نسبت به سوسیالیزم. زیرا آنگاه که این اعتماد مجدداً جلب گردد، ما دارای یک توان معنوی، یک اعتبار معنوی و یک قدرت معنوی خواهیم گردید و این ده ها برابر از تمام سلاح هایی که سرمایه داران در دست دارند، قدرتمندتر است.
در دفاع از مارکسیزم
من در اینجا به تمام دوستانم در مدرسه مارکسیستی میگویم که آنها کار بسیار درستی انجام داده اند که در دفاع از مارکسیزم برخاستند.
مارکسیزم بهترین چیزی است که برای افکار و اعمال اجتماعی، در طول ۱۵۰ سال اخیر رخ داده است. آنان که این حقیقت را انکار میکنند و مارکسیزم را مسئول روی کار آمدن استالینیزم و سوسیال دموکراسی یا جنگ های مستعمره ای میدانند یا نادان هستند و یا مخصوصاً این برخورد را میکنند. مارکسیزم به بشریت مسیر اساسی پیروزی را نشان داده است و ما میباید با اطمینان و اعتماد به نفس از آن دفاع کنیم و باور داشته باشیم که این کار برای یک امر مفید است.
مارکسیزم علم جامعه است. درکی است علمی که در مقابل دانش متکی به تجربه و غیر علمی ۲۰۰ سال گذشته راه گشای بشر بوده است. پیش از این دانش های اجتماعی، حاصل تجربه تنها بود و هیچ گونه بهایی برای علوم اجتماعی نداشت.
ما در مورد آینده پیش گویی نمیکنیم. تنها شکل علمی مارکسیزم، شکل باز آن است. مارکسیزم، همانطور که خود مارکس هم گفته است، از شک وتردیدهای سازنده به وجود آمده است. همه چیز قابل در نظر گرفتن است، به شرط اینکه بر اساس حقایق باشد. آنانی که غیر مسئولانه برخورد میکنند و به حقایق توجه ندارند، یا آنانی که این ابزار عظیم فهم و درک حقایق جهان را نادیده گرفته و به جای آن صرفاً به مفاهیم تردید برانگیز، نامعقول، مرموز و ماورالطبیعه که هیچ هدف مثبتی را تأمین نمیکند، روی میاورند، از برداشت علمی و واقعی به دور هستند.
همان اندازه که مارکسیزم از جنبه علمی حائز اهمیت است، جنبه دیگری هم از مارکسیزم وجود دارد که به همان اندازه مهم است و آن جنبه معنوی و اخلاقی آن است. مارکس این موضوع را به شکل بسیار رادیکال آن از جوانی خود تا هنگام مرگ، فرموله کرده و به کار برد و هرگز از مفهوم آنچه که امر گروهی نام نهاد، منحرف نگشت و آن، مبارزه برعلیه هرگونه شرایطی بوده که تحت آن، انسان ها منفور گشته، غریبه شده، استثمار و سرکوب شده و یا به ماهیت انسانی اشان توهین شده است. دلیل اعمال این گونه هر چه باشد، جایز بشمار نیامده و باید با آن مبارزه کرد و به این امر واقف بود که در زندگی هیچ چیزی لذت بخش تر از مبارزه در این راه و گذاشتن زندگی خود در راه دفاع از حقوق بشر نیست؛ دفاع از استثمارشده ها، سرکوب گشته ها و استعمار زده ها. هیج راه بهتری از گذاشتن زندگی خود در این راه بزرگ، برای انسانی بهتر بودن در این دنیا وجود ندارد. به همین دلیل آینده به مارکسیزم تعلق دارد.
۲۱ فوریه ۱۹۹۳

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 09:26


تأثیرات مخرب سیاست های اقتصادی نئوـ کنسرواتیو بر جهان هم به همین نحو آشکار خواهد بود. رشد فقرزدگی کشورهای جهان سوم و جهان سومی کردن بخش هایی از جوامع امپریالیستی هر دو جزو عوامل اصلی ایجاد مانع بر سر راه گسترش قابل ملاحظه اقتصاد جهانی است.
بدهی های کشورهای جهان سوم نتیجه رشد مخرب و مفتضح شبکه انتقال سرمایه از جنوب به شمال شده است؛ فقیرترین بخش های کشورهای فقیر، ثروتمندترین بخش های کشورهای ثروتمند را تأمین میکنند. گویی سرمایه داری یعنی همین. با این تفاسیل، در قرن بیستم در چنین ابعادی و با چنین مقادیری، میتوان گفت که بی سابقه بوده است.
بنابراین این سئوال مطرح میشود که آیا ما به یک بدیل اساسی احتیاج نداریم؟ بدیلی که نه تنها در مقابل سیاست های شبه لیبرال، بلکه بدیلی در برابر کل نظام سرمایه داری در تمام اشکالش باشد تا آن گونه تغییراتی را به وجود آورد که بتواند به زندگی انسان ها ارزشی والاتر از آنچه که امروزه است، ببخشد. جواب من به این سئوال قاعدتاً بله میباشد. به همین دلیل ما نیاز به سوسیالیزم داریم و به همین دلیل من یک سوسیالیست هستم و باقی خواهم ماند.
بشریت با تهدیدهای وحشتناکی روبرو است که حیات انسان را به خطر انداخته است، مثل ابزار جنگی اتمی، شیمیایی وبیولوژیکی، جنگ های توده ای سنتی که میتواند به جنگ های اتمی مبدل گردد، چنانچه مراکز اتمی با سلاح های قدیمی مورد حمله قرار بگیرد، ریسک فزاینده نابودی محیط زیست، بر اثر خاصیت سمی گلخانه ای و لایه های اوزون، نابودی جنگل ها، نابودی قسمت های بزرگی از آفریقا، آسیا و تآثیرات فاجعه آمیز آن بالا میرود.
خیلی ها هم این سئوال را مطرح کرده اند که: «آیا خیلی دیر نشده است؟ آیا روز قیامت خواه ناخوه نزدیک نیست؟ آیا بشریت قادر است در ۵۰ سال آینده جان در ببرد؟» ما معتقدیم که بشریت لعنت نشده است و این اعتقاد بر پایه یک خوش خیالی یا چیزی که ساخته و پرداخته ما باشد، نیست. حقیقتی است که بر محاسبات و تحقیقات علمی و دائماً در حال پیشرفت مبتنی است.
در اینجا به نمونه ای از آن توجه میکنیم. مثلاً تصمیم جدی و مشخصی مد نظر است، برای تغییر کامل وضعیت جغرافیایی آفریقا از حالت کویری به حاصلخیزی. به عبارت دیگر، تصمیم بر این است که با آبیاری کویرها، آن زمین ها را قابل کشت و غنی کرده و آن مناطق را مانند ۱۵۰۰ سال پیش، قابل تولید مواد غذایی نمود و حتی به ساکنان آن مناطق راه های کشاورزی را که در جهت حفظ سلامت محیط زیست هم باشد، آموخت و به جای محصولات تجاری، محصولاتی را پرورش داد که با آن ها بتوان مردم آفریقا را با روش های سالم تغذیه کرد. چنین تغییری در وضعیت آن قاره چشم گیر خواهد بود. اما مانعی بر سر راه وجود دارد که ریشه اجتماعی و نه تکنولوژیکی، طبیعی یا فرهنگی دارد. یعنی برای این که روش های نوین به کار گرفته شده و عملاً پیاده گردد، ما نیاز به آن گونه نظام اجتماعی داریم که در آن هرس و تمایل به جمع آوری ثروت شخصی که حتی میتواند به کل وضعیت اجتماعی و اقتصادی جامعه لطمه بزند یا راه حل های شبه عقلانی کوتاه مدت به جای راه حل های اساسی دراز مدت، عوامل تعیین کننده نباشد. ما نیاز به دادن قدرت به دست نیروهای اجتماعی ای داریم که بتواند جلوی افراد، طبقات و فراکسیون های طبقاتی بایستد و اجازه ندهد تا آنها تمایلات و منافع خود را بر جامعه تحمیل کنند. قدرت باید در کف زحمتکشان باشد تا پشتیبانی، همیاری و خساوت بر جامعه را از طریق برنامه های دموکراتیک مستولی کرده و بر خودخواهی ها، کوته بینی ها و بی مسئولیتی ها فائق آید.
موضوع بر سر آکاهی داشتن نیست. ثروتمندان، سرمایه داران و قدرتمندان احمق نیستند و خیلی از آنها، به خوبی به مثلاً خطرات اکولوژیکی (خطرات محیط زیستی) آشنایی دارند و به آنها توجه میکنند و برنامه های اقتصادی خود را با توجه به این حقایق میریزند. اما به علت قانون رقابت در نظام سرمایه داری، مجبور میشوند که در نهایت از این مسائل چشم پوشی کنند.
بعضی ها میگویند که علم و تکنولوژی منطق خود را دارد که غیر قابل چاره است و بشریت را به لبه پرتگاه نابودی کشیده است. این دید اما دید صحیحی نیست. این نوع برخورد در فلسفه مارکسیزم به «دانسته های غیر واقعی» معروف است. در این دیدگاه، علم و تکنولوژی نیروهایی هستند کاملاً مستقل از انسانهایی که آنها را کنترل میکنند. این دید ناصحیح است.
دموکراسی کارگری
بزرگترین خطر جهان سومی کردن جنوب، شرق وغرب این است که بیماری های واگیر ناشی از فقر، مثل وبا و سل که تصور میشد ریشه کن شده باشد، دوباره باز میگردد. بیماری «ایدز» هم بیماری فقرا است. رئیس سابق «سازمان بهداشت جهانی» پیش بینی میکند که تا پایان قرن بیستم، ۱۰۰ میلیون نفر به بیماری ایدز مبتلا شده باشند. ۲۵ درصد از این ۱۰۰ میلیون پس از ابتلا خواهند مرد. ۸۵ درصد این مرگ و میرها در کشورهای جهان سوم اتفاق خواهد افتاد.

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 09:26


این مسئله هیچ ربطی به ضوابط فرهنگی یا ملیتی نداشته، بلکه صرفاً به نداشتن آگاهی کافی، روش جلوگیری، سلامت و بهداشت ارتباط دارد. از زمان شیوع ایدز تا کنون ۷ میلیارد دلار برای مبارزه با این بیماری خرج شده است. اما تنها ۳ درصد این مبلغ برای کشورهای جهان سوم، جایی که ۸۵ درصد مبتلایان به این بیماری زندگی میکنند، خرج شده است.
این البته خودکشی محض است، چنانچه باور کنیم که حتی طبقه سرمایه دار کشورهای امپریالیستی از این بیماری واگیر مصون خواهد ماند و ایدز به آن کشورها سرایت نخواهد کرد. در چنین شرایطی فراخوان پاپ (اعظم در واتیکان) برای محدود کردن مبارزه در راه برچیدن بیماری ایدز و خواهان کنترل فردی، پاکدامنی و عفت افراد شدن او و مخالفتش با استفاده از وسائل جلوگیری (چه برای مرد و چه برای زن)، برخوردی کاملاً غیر مسئولانه بوده است. سیاست های نئو- کنسرواتیو که از بودجه ورزات آموزش و پرورش و بهداشت میکاهد، در همه جا دارای یک شکل و برخوردی غیر مسئولانه و انتهاری بوده است. رویهمرفته، تأثیرات اقتصادی این سیاست ها به اندازه سیاست های اجتماعی مورد انزجار قرار میگیرد.
اقتصاد بازار
در تمام رشته های دانشگاهی در زمینه رشد و پیشرفت در کل کشورهای جهان، حاصل بخش ترین سرمایه گذاری ها، سرمایه گذاری در زمینه آموزش و پرورش، بهداشت و سایر زمینه های زیربنایی بشمار میاید. اما زمانی که به رشته تخصصی اعتبارات عمومی در اقتصاد میرسیم، ناگهان یاد میگیریم که داشتن توازن بودجه مهم تر است از سرمایه گذاری در زمینه هایی مثل آموزش و پرورش و بهداشت و مانند آن. علاوه بر این، برای جلوگیری از تورم میباید با بیرحمی تمام بودجه این زمینه ها را کاهش داد.
در اینجا تکیه بر این واقعیت لازم است که از این گونه سیاست های شبه لیبرالی و نئوـ کنسرواتیو، در چارچوب اقتصاد سرمایه داری غالب بر جهان استفاده میشود، تا در پی آن به دو حقیقت اساسی در زندگی دست یافت:
اول اینکه خیلی از این یاوه سرایی ها در مورد ادعای برتری یا تفوق به اصطلاح اقتصاد بازار فقط در حد حرف است.
دوم، هر گونه آلترناتیو (بدیل) در سیاست اقتصادی که در همان چارچوب به کار گرفته شود، مثل سیاست های نئوـ کینژین که امروزه از طرف برخی انستیوهای بین المللی و سرمایه دارهای بزرگ پیشنهاد میشود، هیچ گونه تغییری اساسی بوجود نخواهد آورد.
علم و تکنولوژی هم بدون وجود آن اقشار از جامعه که آنها را کشف و ابداع کردند و به خودی خود معنایی ندارد. این اقشار بودند که از آنها استفاده کردند و آنها را به نحوی منعطف نمودند که منافعشان را تآمین کند. نکته کلیدی در اینجا در این است که باید از علم و تکنولوژی در چارچوب یک کنترل آگاهانه استفاده شود، به طوریکه در آن منافع اکثریت توده مردم به نحو دموکراتیک در نظر گرفته شده باشد و آنان را از تن دادن به منافع خاصی که باعث سوء استفاده از آنان شده و برعلیه منافع دراز مدت نسل انسان است، باز دارد. برای این منظور، لازم است تا سازمان و ساختار اجتماعی تغییر یافته و تحت کنترل آگاهانه و دموکراتیک قرار گیرد.
در یک تحلیل نهایی، سوسیالیزم یعنی غلبه اکثریت جمعیت بشر بر سرنوشت خود در کلیه بخش های کلیدی در زندگی، به خصوص برای آنان که دستمزدی کار میکنند و تحت فشار اقتصادی هستند و مجبورند نیروی کار خود را برای امرار معاش به فروش بگذارند. امروزه توده های وسیعی از مردم جهان در این رده قرار دارند و تعدادشان در تاریخ بی سابقه است. امروز بیش از یک میلیارد نفر در جهان مزدگیر هستند.
آنانی که میخواهند اقلیتی انگشت شمار، فراسوی این آزادی ـ یعنی حق تصمیم گیری دموکراتیک و تعیین حق تقدم در نوع تولید، طریق تولید و توزیع کالا بوسیله مزدگیران ـ فرمانروایی کنند و نیز آنانی که معتقدند، در برابر قوانین بازار ـ که قوانین ثروتمندان و متخصصان، قوانین کلیسا و دولت و حزبش است ـ این آزادی در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد، متکبرانه به بی عیبی و عالی بودن دانش و شعور خود باور داشته و توانایی توده ها را در همپایه شدن با خود یا تصرف قدرت نادیده میگیرند.
ما با افکار مارکس هم نظر هستیم که میگوید آموزش دهندگان به نوبه خود باید بیاموزند و این تنها با فعالیت های خود انگیخته و سازماندهی یافته و دموکراتیک توده ها میسر است. سوسیالیزم، نظم اجتماعی ایستکه در آن توده های مردم در شرایط آزاد بر سرنوشت خود تصمیم میگیرند.

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 09:26


اگر به اختلاف طبقاتی درون کشورهای جهان سوم بنگریم، ملاحظه میکنیم که وضع از این هم وخیم تر است. مقدار مواد غذایی مصرفی فقیرترین اقشار فقیرترین کشورهای جهان سوم برابر است با میزان مواد غذایی مصرفی در اردوهای آلمان نازی در دهه ۱۹۴۰٫ در گزارشی که سازمان بهداشت وابسته به سازمان ملل متحد برای کنفرانسی در سال ۱۹۹۲ آماده کرد، آمده است که حدود نیم میلیارد انسان در جهان از گرسنگی ممتد رنج میبرند و این علاوه بر آن چند صد میلیون گرسنه ای است که دچار گرسنگی فصلی میشوند. نزدیک ۸۰۰ میلیون نفر در جهان سوم از گرسنگی رنج میبرند. اگر این رقم را به تعداد گرسنگان عهد پساـ سرمایه داری و امپریالیزم بیافزاییم، به این نتیجه میرسیم که امروزه یک میلیارد انسان در سطح جهان گرسنه هستند. این در شرایطی است که زیاده تولید مواد غذایی در کشورهای صنعتی وجود دارد.
در شمال برزیل، نژاد تازه ای از کوتوله ها شکل گرفته است که به طور متوسط ۳۵ سانتیمتر از برزیلی های متوسط القد کوتاه ترند. روش برخورد بورژوازی این کشور و نظریه پردازان آنان با این مردم این است که آنها را «موش» مینامند. این برخورد کاملاً غیر انسانی است و از آثار دوران نازی ها بوده و تأثیرات بد و منفی دارد و همه میدانند که با موش چه کار میکنند.
تغذیه بد با ابعاد وسیعش، شامل نرسیدن ویتامین، املاح کانی و پروتئین حیوانی کافی به بدن است. زنان و کودکان به خصوص دچاراین کمبود هستند. در نتیجه، کودکان کشورهای جهان سوم، ۲۰ برابر کودکان کشورهای امپریالیستی به مرگ یا بیماری های کشنده نزدیک ترند.
سرنوشت کودکان در کشورهای جهان سوم، نمایانگر رشد بربریت است و ارتباطی به آینده ندارد. بربریت نقداً در این کشورها در ابعاد وسیعی رشد کرده است. بر اساس گزارش UNICEF (سازمان جهانی کودکان سازمان ملل)، ۱۶ میلیون کودک از گرسنگی یا بیماری های قابل درمان میمیرند. این رقم ما را با این واقعیت مواجه میسازد که هر چهار سال تعداد مرگ و میر کودک برابر میشود با کل مرگ و میر انسان ها در جنگ جهانی دوم، کشتار «آوشویز» و بمباران هیروشیما و کشتار «بنگال»: هر چهارسال یک بار یک جنگ جهانی بر علیه کودکان! این است واقعیت در باره ماهیت امپریالیزم و نظام سرمایه داری. نمونه دیگر آن آسیای جنوبی است. در آنجا ۲۰ درصد کودکان دختر زیر سن ۵ سال و ۲۵ درصد از دختر زیر سن ۱۵ سال میمیرند. ریشه کن شدن کودکان هر سال در حال افزایش است و دلیلش به کار واداشتن آنان در شرایط نامناسب برای سلامتی و در شرایط نیمه بردگی است.
رشد نابرابری ها
تأثیر فاجعه انگیز سیاست های اقتصادی نئوـ کنسرواتیوها تنها به کشورهای جهان سوم یا شرایط زندگی توده های ساکن در کشورهای پساـ سرمایه داری ختم نمیشود. این فجایع دارد آهسته آهسته، اما به شکل واقعی دامنگیر کشورهای امپریالیستی هم میشود. در این کشورها بر اساس اینکه از چه منبعی استفاده شده باشد، بین ۵۵ تا ۷۰ میلیون انسان زیر خط فقر زندگی میکنند. جامعه ای دو گانه در حال رشد است که در آن روزانه تعداد آنان که کمتر و کمتر به وسیله بیمه ها یا امکانات اجتماعی تآمین میشوند و یا اصلاً از این برنامه ها بهره مند نیستند در حال افزایش میباشد. بیکاری، کارهای موقت، دریافت بیمه اجتماعی، مادران تنهایی که مجبورند سرپرست چند فرزند باشند، خرد کردن شخصیت کسانی که مرتکب جرایم کوچک میشوند، همگی نمونه از عناصر این طبقه زیر دست میباشد.
نمونه بعدی، نمونه ای است گویا، خیلی غم انگیز و منقلب کننده. در قلب شهر پاریس که سابقه انقلابی تاریخی دارد؛ شهری که در آن پنج انقلاب بزرگ آغاز شد، امروزه به طور روزانه هزاران مهاجر، کارگر، کارگر فصلی در مراکز آن پخش بوده و منتظر کار یافتن میباشند؛ گاهی کار هست و گاهی نیست. آنان از هیچ گونه مزایا یا بیمه های اجتماعی برخوردار نیستند و حق اقامت ندارند. آنها با یکدیگر بر سر کار گرفتن رقابت میکنند. با وجود اینکه دستمزدشان بسیار ناچیز است. اما این دستمزد از میزان دستمزدی که در کشور خودشان دریافت میکنند بیشتر است.
وضع حلبی آبادهای آمریکا یک نمونه عادی از این روند است. بیکاری در میان جوانانشان به ۴۰ درصد میرسد و خیلی از این جوانان هیچ امیدی به پیدا کردن کار در آینده هم ندارند. همین پدیده اما با کمی حد و حدود در میان چند کشور اروپایی، جنوب اروپا و انگلستان هم پخش شده است. خصوصی سازی ها رشد چنین روندی را امکان پذیرتر میکند.
در آمریکا در حالیکه دستمزد واقعی کاهش یافته، تعداد آنانی که درآمد سالیانه اشان یک میلیون دلار است، ۶۰ برابر شده است. آنانی که درآمد سالیانه اشان در گذشته بین ۶۰ هزار دلار تا یک میلیون دلار بوده، حالا به ۷۸ هزار دلار تا ۲ میلیون افزایش یافته است. اما در میان اینان حتی یک کارگر هم وجود ندارد.
ثروتمندان ثروتمندتر میشوند

-مارکسیسم لنینیسم-

21 Oct, 09:26


سوسیالیزم یا نئولیبرالیزم
ارنست مندل
برگردان از: سارا قاضی
از اواسط دهه ۱۹۷۰ به بعد، سرمایه داری به تهاجمی جهانی برعلیه توده های کارگر و فقیر دست زده است. این حرکت تهاجمی نشانگر رو به نابودی رفتن روابط بین نیروها است و تاوان آن را کارگران میباید پرداخت کنند. این حرکت هم ریشه های عینی و واقعی دارد و هم ریشه های ذهنی.
ریشه های عینی و واقعی آن ذاتاً در بالا رفتن شدید درصد بیکاری در کشورهای امپریالیستی میباشد که از ۱۰ میلیون به۵۰ میلیون ـشاید هم بیشترـ رسیده است. آمارهای رسمی همه آمار دولتی است و به همین دلیل همه ساختگی میباشد. در کشورهای جهان سوم حداقل ۵۰۰ میلیون بیکار وجود دارد. برای اولین بار پس از پایان جنگ جهانی دوم، بیکاری در کشورهای بوروکراسی زده پساـ سرمایه داری هم در حال افزایش بوده است.
ریشه های ذهنی آن ذاتاً در شکست کلی طبقه کارگر و جنبش های توده ای در مقاومت های خود در برابر حملات سرمایه داری میباشد. در خیلی از کشورها حتی سازمان ها(ی کارگری) رهبری را به عهده داشته اند. فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و ونزوئلا تنها چند نمونه از این کشورها است. این امر بی شک کار مقاومت را در برابر حملات سرمایه داری مشکل تر ساخته است.
با همه این تفاسیل نمیباید تأثیر مشخص سیاست های اقتصادی شبه لیبرالی را که در حقیقت «نئو-کنسرواتیو» (محافظه کار نو) میباشد بر پیشرفت های جهانی دست کم گرفت. این سیاست ها با مقررات صندوق بین المللی پول و بانک جهانی تنظیم شده و نمونه مشخص آن هم دولت تاچر و ریگان و خیلی از دولت های مقلد آنها در جهان سوم میباشد که باعث فاجعه های غیرقابل توصیفی شده است.
تحت عنوان اهمیت ثبات بخشیدن به وضعیت مالی، مبارزه با تورم و ایجاد توازون در بودجه، بودجه مخارج اجتماعی و ساختاری کشور با کمال بیرحمی قطع میشود. این امر باعث ایجاد نابرابری های اجتماعی، فقر، بیماری و آسیب به محیط زیست شده است. از زاویه دید اقتصاد کلان، این سیاست حرکتی در جهت مخالف امر تولید بوده و غیر منطقی است. از دید اجتماعی کلان هیچ توجیهی برای آن نیست و سیاستی نفرت انگیز است. نتایج روزافزون غیر انسانی آن، عملاً نژاد انسان را تهدید میکند.
من لازم است در اینجا اشاره کنم که در واقع حملات ایدولوژیکی نئوـکنسرواتیوها با سیاست های اقتصادی محاقظه کاران، عملاً دست در دست هم کار میکنند. نئو-کنسرواتیوها میگویند که میخواهند مخارج دولت را به طور قابل ملاحظه ای پایین بیاورند، اما در حقیقت مخارج دولت هرگز در گذشته تا این حد بالا نبوده است. در طول دهه ۱۹۸۰ و اوائل ۱۹۹۰ مخارج دولت های نئو-کنسرواتیو بالاترین رقم را نشان داده است. آنچه که پیش آمد در واقع کاهش مخارج اجتماعی و بالا بردن مخارج نظامی بود که به ۳ ترلیون دلار رسید و علاوه بر این، کمک های مالی به شرکت ها هم مزید بر این مخارج بود، مثل بیرون کشیدن شرکت های ورشکست شده یا نزدیک به ورشکستگی با پرداخت بدهی های آنها. مانند بانک های پس انداز و وام دهنده در آمریکا.
نئوـ کنسرواتیو ها مدعی هستند که مدافع حقوق بشر در سطح جهان میباشند. اما در حقیقت با توجه به بازتاب اجتناب ناپذیر توده ای برعلیه این سیاست های ضد اجتماعی، دولت های نئوـ کنسرواتیو دائماً آزادی های دموکراتیک را کم بها داده و به آنها حمله میکنند. آزادی های دموکراتیکی مثل، حق داشتن اتحادیه های کارگری، حق سقط جنین، آزادی بیان، حق سفر. آنها جو مناسبی را برای حیات گرایشات راست افراطی، مثل نژاد پرستی، ضد غریبه گرایی* و نئوـ فاشیزم خارج از کنترل، به وجود میاورند.
فقر در جهان سوم
رشد جهانی فقر یک فاجعه است. در جهان سوم معضل فقر به یک بدبختی تاریخی تبدیل شده است. بنا به آمار سازمان ملل متحد، بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰، ۶۰ کشور جهان با کل جمعیتی برابر ۸۰۰ میلیون، کاهش قابل ملاحظه ای در سرمایه های تولید داخلی خود داشته است. در میان فقرترین این کشورها، این کاهش بین ۳۰ تا ۵۰ درصد بوده است. سطح فقر در میان اقشار فقیر این جوامع تا ۵۰ درصد افزایش داشته است. سرمایه های تولید داخلی کشورهای آمریکای لاتین در سال ۱۹۵۰، ۴۵ درصد سرمایه های امپریالیستی را تشکیل میداد. در سال ۱۹۸۸ این سرمایه ها به ۷/۲۹ درصد کاهش یافت.
کمک های اجتماعی که در پی چند دهه مبارزه کارگران به دست آمده بود، ظرف چند سال به طور کلی از میان برداشته شد. در این رابطه کشور پرو یک نمونه بارز و روشن است. به گزارش نیویورک تایمز، بیش از ۶۰ درصد جمعیت پرو کمبود تغذیه دارند و ۷۰ درصد آنها زیر خط فقر زندگی میکنند، یعنی با در آمدی برابر ۴۰ دلار در ماه امرار معاش میکنند. حتی آنان که تحصیلات بالای دانشگاهی دارند، سقف درآمدشان ۸۵ دلار در ماه است. این حقوق حتی کفاف پرداخت هزینه پارکنیک اتومبیل را در ماه در آن کشور نمیکند.

-مارکسیسم لنینیسم-

17 Oct, 18:06


لنین و خانواده اش، بنیانگذار اولین دولت سوسیالیستی جهان.

-مارکسیسم لنینیسم-

17 Oct, 16:48


معرفی کتاب

تجسمی نو برای نابینا [چگونه سوسیالیست شدم؟]
هلن کلر
ترجمه شهاب آتشکار

انتشارات میر

نویسنده: هلن کلر
مترجم: شهاب آتشکار

از متن:
این جمهوری کبیر جز تمسخر آزادی نیست، مادامیکه سرنوشت شما چنین مقدر شده که برای یک زندگی مسکنت بار بکاوید و عرق بریزید، در حالیکه اربابان از ثمره ی رنج و زحمت شما لذت می برند. برای چه باید بجنگید؟ استقلال ملی که معنایش استقلال اربابان است؟ برای قوانینی که اگر زندگی بهتری بخواهید، شما را به زندان می اندازد؟ پرچم؟ آیا این پرچم بر فراز کشوری در اهتزاز است که در آن آزادید و در آن خانه ای دارید یا برعکس، نماد کشوری است که وقتی برای افزایش دستمزد و کاهش ساعات کار اعتصاب می کنید، با مشت های گره کرده به ملاقات تان می آید؟ برای مذهب اربابان تان می جنگید که به شما یاد می دهد از آنها فرمانبرداری کنید، حتی زمانی که به شما می گویند یکدیگر را بکشید؟
چرا از مذهب ارباب تان، تمدن اش، پادشاهانش و سنت هایش که انسان را تا جانوری بی رحم و خدا را تا هیولا تنزل می دهد، تلی از زباله نمی سازید؟ بگذار در شیپور ها، فراخوان آزادی را بدمیم. بگذار کارگران یک اتحاد عظیم جهان گستر تشکیل دهند؛ بگذار طغیانی عالم گیر برای کسب آزادی و شادی
حقیقی کارگران درگیرد.

لينک دانلود: http://ketabnak.com/comment.php?dlid=59423

http://www.4shared.com/office/TZpjGnwpce/tajasome_no.htm

-مارکسیسم لنینیسم-

17 Oct, 16:47


بگو چه کسی برایت کف می زند، تا بگویم که خطایت از چه قرار است!

لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

17 Oct, 09:21


بورژوازی ليبرال با يک دست «اصلاحات» می‌دهد و با دست ديگر هميشه آن را پس می‌گيرد؛ به هيچ تنزل می‌دهد و از آن برای:

_به بردگی کشيدن کارگران
_ايجاد چنددسته‌گی در ميان آنان
_و جاودانه کردن بردگیِ مزدی بهره می‌جويد.

‌به اين دليل «رفرميسم» حتی اگر صادقانه باشد، به سلاحی مبدل می‌شود که بورژوازی با آن کارگران را فاسد و تضعيف می‌کند.
‌تجربيات همه‌ی کشورها نشان می‌دهد کارگرانی که به رفرميست‌ها اعتماد کنند همواره فريب می‌خورند.

مارکسیسم و رفرمیسم
ولادیمیر ایلیچ لنین
(۲۲ آوریل ۱۸۷۰ – ۲۱ ژانویه ۱۹۲۴)

-مارکسیسم لنینیسم-

16 Oct, 21:26


ریشه جنگ در خود ذات سرمایه‌دارى است. جنگ تنها زمانى خاتمه میپذیرد که نظام سرمایه‌دارى دیگر در میان نباشد، و یا زمانى که وسعت قربانی هاى انسانى و خسارات مالى حاصل از رشد تکنیک هاى نظامى، و خشمى که تسلیحات در مردم بر میانگیزد، به امحاى این نظام بیانجامد. طبقه کارگر، که منبع اصلى تأمین کننده سرباز بوده و شدیدترین لطمات مادى را متحمل میگردد، بالاخص دشمن طبیعى جنگ است.
ولادیمیر ایلیچ لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

16 Oct, 21:06


هگل در جایی میگوید همه شخصیت های بزرگ جهان از نو به شکلی ظاهر میشوند؛ وی فراموش کرده اضافه کند:
بار اول به صورتِ تراژدی، و بار دوم به صورتِ کمدی.
انسانها خود سازندگان تاریخ خویشند، ولی نه طبق دلخواه خود و در اوضاع و احوالی که خود انتخاب کرده اند، بلکه در اوضاع و احوال موجودی که از گذشته به ارث رسیده است و مستقیما با آن روبرو هستند.
شعائر و سنن نسل های مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار میآورند.
کارل مارکس

-مارکسیسم لنینیسم-

16 Oct, 20:58


هر اندازه که نفوذ رفرميستی در ميان کارگران نيرومندتر باشد به همان اندازه‌‌ [کارگران] ضعيف تر خواهند بود، و هر اندازه که اتکاء آن ها به بورژوازی زیادتر باشد به همان اندازه برای بورژوازی لغو رفرم ها به وسيله بهانه و طفره زنی های گوناگون آسان تر خواهد بود. هر چقدر جنبش طبقه کارگر مستقل تر، اهداف آن عميق تر و وسيع تر باشد و هر چقدر از محدودیت رفرميستی آزادتر باشد به همان اندازه برای کارگران حفظ و استفاده از پيشرفت ها آسانتر خواهد بود.
مارکسیسم و رفرمیسم
لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

16 Oct, 20:57


هیچ مقدار آزادی سیاسی، مردم گرسنه را راضی نخواهد کرد.
ولادیمیر ایلیچ لنین

-مارکسیسم لنینیسم-

16 Oct, 12:10


"در پشت مجلل‌ترین خیابان‌ها، کثیف‌ترین محلات کارگری قرار دارند، تا زمانی که شیوه تولید سرمایه‌داری پا برجاست، تا بدان زمان خواست این که مساله مسکن یا هر مساله اجتماعی دیگری که به کارگران مربوط می‌شود به تنهایی حل شود، خواستی ابلهانه خواهد بود."

فردریش انگلس

-مارکسیسم لنینیسم-

14 Oct, 13:53


فلیکس ادموندوویچ دزرژینسکی. در دفتر کار ولادیمیر ایلیچ لنین...
نقاش ناشناخته.
منبع ؛
جورج کانتور

-مارکسیسم لنینیسم-

13 Oct, 17:19


به طور كلی، روحیه و شخصیت مارکس به گونه‌ای بود که هرگز نمی‌توانست از رویدادهای سیاسی و نیز بازیگران سیاسی کناره گیری کند. به عبارت دیگر، سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۸۷۰ سرشار از فعالیتهای سازمانگرانه مارکس است. «بین الملل اول» که در اثر تلاشهای شبانه روزی مارکس در سال ۱۸۶۴ پایه گذاری شده بود، در سال ۱۸۷۶ منحل اعلام شد. پس از آن، مارکس همه زندگی خود را صرف نویسندگی و کار فکری کرد. بدون تردید «سرمایه» مهمترین اثر مارکس است که تنها پس از مرگ نویسنده در سراسر اروپا مشهور شد. هنگامی که مارکس «سرمایه» را می‌نوشت، سرمایه داری هنوز در جهان به شیوه تولید مسلط تبدیل نشده بود و تنها در چند کشور غربی رشد یافته بود. اما بسیاری از پیامدهای رشد سرمایه داری در جهان، نظیر دشواریهای سودجویی در انباشت سرمایه و بحران افزونه تولید اجتماعی در این کتاب به روشنی مورد تحلیل قرار گرفته است. یکی از ویژگیهای کتاب «سرمایه» که نشانه روحیه و شخصیت همیشگی نویسنده آن است، قرائت انقلابی و دل بستگی عمیق به رسالت « تغییر جهان» و نه تنها « تفسیر جهان» است. این رویه‌ای است که مارکس همه عمر برای آن می‌سوخت و انگیزه و محرک پایدار زندگی او بود. اما باید بیان داشت که دامنه نفوذ مارکس در ایام زندگی او نه تنها در میان جنبش کارگری، بلکه حتی در دنیای روشنفکران نیز چندان وسیع نبود و بسیاری از آثارش، حتی معروف ترین آنها یعنی « سرمایه» بطور کامل تا آن زمان منتشر نشده بود. تنها جلد اول سرمایه در سال ۱۸۶۷ تحت نظر نویسنده و به ویراستاری همسر مهربانش انتشار یافت.
بطور کلی، نگاه عمومی مارکس به انسان و جامعه کاملا تحت تاثیر اندیشه کلیدی او درباره پیکار طبقاتی است. وی اصولا به شاهکارهای ادبی و هنری دورانش اهمیت نمی‌داد و حتی با آثار نویسندگان بزرگ دوران خود مثل فلوبر، ملویل، ایبسن و ادگار آلن پو آشنایی ژرفی نداشت. مارکس انسان را موجودی طبقاتی و از پوست و گوشت و استخوان می‌داند و با دیگر ابعاد و نیازهای روحی، درونی و فرهنگی او کار زیادی ندارد. نگرش او به جامعه و نهادهای آن مانند دولت، جامعه مدنی، قرارداد اجتماعی و غیره نیز تحت تاثیر نگرش طبقاتی او قرار دارد. لذا بسیاری از این مفاهیم و مقولات سیاست مدرن و در رأس آن، اندیشه آزادی و دمکراسی دغدغه ذهنی او نبوده اند. اما پرسش محوری مارکس، تضادی بود که میان مناسبات تولیدی سرمایه داری از یک سو و رشد نیروهای تولید از سوی دیگر وجود داشت. به باور او، این تضاد نه تنها محرک تاریخ است، بلکه منجر به محو کامل جامعه سرمایه داری نیز خواهد شد.
سالهای پایانی زندگی مارکس کم و بیش مانند سابق، سخت و اندوه بار گذشت. وضع وخیم مالی، مشکلات خانوادگی، بیماری افسردگی و عصبی همسرش، و همچنین بیماری ریوی مزمن خود او که با دل درد و بواسیر همراه بود، گوشه‌ای از مصیبتهای زندگی شخصی او را نشان می‌دهد. اندیشمندی که با ایده‌ها و زندگی خود، حتی سالها پس از مرگش جهان را به لرزه انداخت. سرانجام در١٤ مارس ۱۸۸۳ دیگر از خواب آرام بعد از ظهری برنخاست و بی صدا و ساکت به خواب ابدی فرو رفت. مارکس در قبرستان‌هایگیت لندن مدفون شد.

نوشته شده توسط: صابر خطیری


سخنان كارل هنریش ماركس


اومانیسم، ضرورت انقلاب و رویای انسان رها شده از قید نابرابری و استثمار را تضمین می كند.
((كارل هنریش ماركس))


یونانیان، كودكی تاریخی بشریت اند؛ انسان نمی تواند بار دیگر به كودكی بازگردد، [ بلكه ] می تواند از سادگی كودك لذت ببرد و حقیقت آن را در سطحی برتر بازتولید كند.
((كارل هنریش ماركس))


تنها با كمك حس آزادی است كه جامعه می تواند بار دیگر به اجتماع انسانهایی تبدیل شود كه برترین نیاز خود، یعنی تشكیل یك دولت دموكراتیك را متحقق سازند.
((كارل هنریش ماركس))
رادیكال بودن به معنی فهم ریشه ای امور است، اما برای انسان، ریشه خود انسان است.
((كارل هنریش ماركس))


تاریخ تمام جوامع موجود، تاریخ مبارزات طبقاتی بوده است كه آزاده و برده، پاترسین و پلیبن، ارباب و سرف، استاد كارگاه و پیشه ور و روزمزد، در یك كلام، ستمگر و ستمدیده با یكدیگر ستیزی همیشگی داشته و به پیكاری بی وقفه، گاه نهان و گاه آشكار دست یازیده اند؛ پیكاری كه هر بار منجر به نوسازی انقلابی كل جامعه یا نابودی همزمان طبقات در حال پیكار شده است.
((كارل هنریش ماركس))


شیوه تولید زندگی مادی، ویژگی عام فراگردهای اجتماعی، سیاسی و روانی را تعیین می كند. این آگاهی انسانها نیست كه هستی شان را مشخص می سازد، بلكه برعكس، این هستی اجتماعی آنها است كه آگاهی شان را تعیین می كند.
((كارل هنریش ماركس))


انسان، تنها از راه آگاهی می تواند به شأن سزاوارش دست یابد.
((سال هنریش ماركس))


این آگاهی انسانها نیست كه هستی آنها را تعیین می كند بلكه این هستی اجتماعی آنهاست كه آگاهی شان را تعیین می كند.
((كارل هنریش ماركس))

-مارکسیسم لنینیسم-

13 Oct, 17:19


با فرارسیدن سال پر جنب و جوش ۱۸۴۸ که سال انقلاب در کشورهای فرانسه، آلمان، اتریش ، مجارستان و ایتالیا بود، مارکس از بروکسل به فرانسه بازگشت. انقلاب تصمیات دولت سابق فرانسه را دائر بر تبعید او بلااثر گذاشت. اما مارکس پس از چند ماهی اقامت در پاریس که صرف کوشش در راه برانگیختن امواج انقلابی در آلمان شد، به کشور خود بازگشت. او به شهر کلن آمد، زیرا دولت آلمان از بیم انقلاب، امکان جلوگیری از ورود مارکس را نداشت. مارکس که در این هنگام ۳۰ سال داشت، جوانی پرشور و نسبتاً سرشناس و مولف چند کتاب بود و از جهت فکری نیز درباره مسایل اقتصادی، تاریخ، سرمایه داری و کمونیسم اندیشیده بود. وی دور دوم روزنامه توقیف شده «روزنامه جدید راین» را این بار با همراهی انگلس در کلن راه اندازی کرد. در این دوران، تحلیل مارکس این بود که هنوز شرایط انقلاب سوسیالیستی فراهم نشده و لذا مقالاتی درباره دفاع از انقلاب بورژوایی نوشت، اما انقلاب آلمان به شکست انجامید. مارکس بطور غیابی محاکمه و مجدداً در فوریه سال ۱۸۴۹ ناچار به مهاجرت به لندن گردید. او بقیه زندگی را تا پایان عمر در انگستان گذراند و تنها چند بار به قصد چند مسافرت کوتاه از لندن خارج شد. خود او این سالهای دربدری را که قریب ۳۴ سال طول کشید، «شب طولانی و تاریک مهاجرت» نامیده است. مارکس بخش عمده این سالهای طاقت فرسا را در فقری سیاه و با دشواریهای کمرشکن اقتصادی گذراند. بیماری، گرسنگی و مرگ دو دختر مارکس و حتی نداشتن لباس مناسب برای بیرون آمدن از خانه، نتوانست اراده نیرومند مارکس در پیگیری کار فکری و پژوهشی را متزلزل کند. مارکس با خانواده خود سالها در یک محله فقیر نشین لندن زندگی کرد و سه فرزند خود را نیز به دلیل شیوع بیماری وبا در این محل از دست داد. وی علیرغم فشارهای روحی و اقتصادی، همه اوقات خود را صرف مطالعه و نوشتن کرد. اما هدف نویسندگی او همسو با هدف زندگی و عمل و نظرش، در راستای « نه تفسیر، که تغییر جهان» و تحقق انقلاب پرولتری بود. در همین راستا، برای چند روزنامه، مقالات سیاسی- تحلیلی می‌نوشت و نیز با جنبش‌های کارگری و سیاسی در بسیاری از کشورهای اروپا در تماس دائم بود. مارکس همواره نظر و عمل را با هم در می‌آمیخت و آثار خود را نیز در پاسخ به تحولات و نیازهای سیاسی و نظری زمان خود می‌نوشت. پس از فروکش کردن شعله‌های انقلاب فرانسه، دو کتاب درباره تحلیل و جمع بندی تجربه انقلاب فرانسه نوشت. « پیکار طبقاتی در فرانسه از سال ۱۸۴۸ تا ۱۸۵۰» که در سال ۱۸۵۰ منتشر شد و نیز کتاب «هجدهم برومر لویی بناپارت» که به سال ۱۸۵۲ انتشار یافت. در هر دوی این کتابها آموزه های مارکس از تجربه انقلاب ۱۸۴۸ به سمت تشدید انقلابی گری است، زیرا ایده انقلاب دغدغه اصلی ذهن اوست. مارکس در کتاب «پیکار طبقاتی»، از پرولتاریا می‌خواهد که حساب خود را از «خرده بورژوازی» جدا کند و می‌نویسد: « سوسیالیسم اعلام استمرار انقلاب و دیکتاتوری پرولتاریاست و این شرط گذار به سوی الغاء تمایزات طبقاتی و تمام مناسبات تولیدی است که بر این تمایز مستقر است».
در کتاب «هجدهم برومر....»، تئوری دولت خود را بطور منسجم تری تکمیل كرد. او نوشت : «همه اختلافات پیشین، ماشین دولت را تکمیل کردند و حال آنکه بایستی آنرا در هم شکست». این حکم که به سختی مورد حمایت لنین قرار گرفت، در واقع توجیه «خشونت قاطع انقلابی» است که اساس، سبک و شیوه تفکر لنینی نه تنها برای کسب قدرت، بلکه جهت حفظ آن نیز بود.
در همان سال، «جامعه کمونیست‌ها» منحل شد و مارکس به مدت ۱۲ سال از صف اول مبارزه سیاسی جدا شد. بدین ترتیب، مارکس بخش اصلی اوقات خود را در راه مطالعات اقتصادی و تاریخی در کتابخانه عمومی لندن صرف می‌کرد. مجموعه یادداشتهای او در کتابی به نام «گروندریسه، مبانی نقد اقتصاد سیاسی» گرد آمده است. گروندریسه که به معنای «طرح پایه ای» است، از مهمترین آثار مارکس و نشان دهنده شیوه تفکر اوست. این کتاب نیز سال ها پس از مرگ نویسنده آن (۱۹۴۱) منتشر شد.

-مارکسیسم لنینیسم-

13 Oct, 17:19


انسانها با اشتراك در تولید اجتماعی وارد روابط معینی می شوند كه گریزناپذیر و مستقل از اراده هایشان است.
((كارل هنریش ماركس))


اگر انسان در جسم خود فانی است، در عمل تاریخی خود باقی است.
((كارل هنریش ماركس))


هیچ كس مخالف آزادی نیست؛ نهایت امر، مخالف آزادی دیگران است.
((كارل هنریش ماركس))


آزادی از جمله تجملاتی است كه هركسی توان كسب آن را ندارد.
((كارل هنریش ماركس))


همه چیز پول است و انسان پیش از آنكه به سیاست، علم، هنر، دین و ... بپردازد؛ باید بخورد ...
((كارل هنریش ماركس))