کانال رسمی گنجور @ganjoorofficial Channel on Telegram

کانال رسمی گنجور

@ganjoorofficial


تنها کانال رسمی سایت گنجور
https://ganjoor.net

کانال رسمی گنجور (Persian)

با افتخار ما شما را به کانال رسمی گنجور دعوت می کنیم! این کانال تنها کانال رسمی سایت گنجور می باشد که به زبان فارسی فعالیت می کند. گنجور یک سایت شامل شعرهای بزرگان ادبیات فارسی است که از دوران قدیم تا حال جاودانه مانده اند. اگر شما هم عاشق شعر و ادبیات فارسی هستید، این کانال برای شماست. از این کانال می توانید اشعار زیبا، معرفی شاعران بزرگ، تحلیلهای ادبی و مطالب متنوع دیگر را برای خواندن و شناخت بیشتر دریافت کنید. از بازدید از لینک https://ganjoor.
et هم قبل از عضویت در این کانال حتما دیدن کنید. پس با ما همراه شوید و لذت مطالب جذاب ادبی فارسی را تجربه کنید!

کانال رسمی گنجور

19 Jan, 07:40


شاهنامۀ فردوسی را با صدای میرجلال‌الدین کَزّازی در «ویکی‌شاهنامه» می‌توانید گوش کنید.
این خوانش در ۲۷۵ بخش و ۱۵۶ ساعت ضبط شده‌است:

https://wikishahnameh.com/شاهنامه-خوانی-با-صدای-استاد-سید-جلال-الدین-کزاری/

@SadeNevisi

کانال رسمی گنجور

18 Jan, 07:57


"حکایت‌نویس مباش!" (ادای دینی به ابوسعیدِ ابوالخیر)

عرفانِ اسلامی و ایرانی عطاها و لقاهایی دارد. نه من صلاحیّتِ چندانی برای پرداختن به این مبحث دارم و نه این‌جا مجالی درخور برای بازگوییِ آراء بزرگان در‌این‌باره. اما درحدّ خودم و براساسِ آن‌چه در متونِ عرفانی و نقلِ حالات و مقاماتِ صوفیانِ بزرگ خوانده‌ام، می‌توانم ‌بگویم کسی نمی‌تواند منکرِ تأثیرگذاریِ رفتارهای غریب و گفتارهای شگفتِ پیرانِِ سیر و سلوک شود. به‌ویژه، حرکاتِ خلافِ عادت و عباراتِ سنت‌شکنانه و شاعرانه‌ای که از قول ابوسعید در اسرارالتوحید نقل‌شده، گاهی به‌راستی تلنگری است برای اندیشیدن و حتی "لگدی" برای بیدارشدن. چه بسا درنگ در عبارتی از ابوسعید زندگیِ آدمی را دگرگون‌کند.
درست به‌خاطردارم سال‌ِ‌های نخست دوران دانشجویی‌ در دوره‌ی دکتری‌ را می‌گذراندم؛ دوره‌ای که سال‌ها به آن می‌اندیشیدم. اما مانندِ مادرانی که دچارِ افسردگیِ پس‌از‌زایمان شده‌باشند، پس‌از پذیرفته‌شدن، حالا حالِ چندان خوشی نداشتم. از همان سال‌های دبیرستان، به دکترای ادبیات می‌اندیشیدم. و حالا شاید آسان‌تر ازآن‌چه فکرش‌را می‌کردم شاهدِ مقصود را در آغوش کشیده‌بودم!
اما حالِ خوشی نداشتم. مدتی بود که با خود می‌اندیشیدم: فلانی! به‌ ضرورتِ آزمون‌های رنگارنگِ ورودی به ادوارِ گوناگونِ تحصیلی و نیز طیّ حدودِ ده‌سال دانشجویی، چندین‌بار بیهقی و گلستان و خاقانی و حافظ را خوانده‌ای! و حال درادامه‌ی‌ کار، با این تکرارِ مکرّرات چه خواهی‌کرد؟!
این حالات و تفکرات بود و بود تا روزی که داشتم اسرارالتوحید می‌خواندم. عبارتی از پیرِ طریقت شیخ ابوسعید با من آن کرد که ده سال سفارش‌ها و موعظه‌های استادان‌ِ عزیزم نکرده‌بود!
و آن کلامی از شیخ بود قریب به این مضمون، خطاب به مریدی:
"حکایت‌نویس مباش، چنان باش تا از تو حکایت‌کنند!".
و این همان "لگدِ" مناسب با حال‌و‌روزِ من بود. این کلامِ کوتاه اما کوبنده‌ چنان تاثیری در من نهاد که چندی بعد برگه‌ی آچاری گذاشتم لای دیوانِ حافظ به خط خوشِ نژاد فرد لرستانی و با خودم گفتم: بیش از ده سال هست که دیوانِ رازِ خواجه‌ی شیراز را شهر به شهر و دانشگاه به دانشگاه با خودت می‌گردانی و شیرازه‌اش را نیز از هم گسلانده‌ای؛ آیا همه‌ی آن‌چه تابه‌حال خوانده‌ای نباید جرقه‌ی نکته‌ای یا کرشمه‌ی ایهامی را بر تو آشکارمی‌ساخت؟! از آن روز با خودم عهدکردم آن‌قدر باید در ابیاتِ خواجه باریک‌شوی تا به نکاتی تازه برسی؛ نکاتی که دیگران بپسندند و در نوشته‌های‌شان نقل‌کنند.
و بعدها چندان در زوایا و خفایای ابیاتِ حافظ باریک می‌شدم تا به نکته‌ای طرفه و ایهامی نویافته، هرچند کوچک، برسم. البته این آرزو، مسلتزمِ آن بود که همه‌ی آن‌چه را دیگران درباره‌ی شعرِ حافظ نوشته‌اند ببینم و درحدّ دانش‌ام بفهمم. و من هم، به قدرِ وُسع کوشیدم. "که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها".
بمانَد که بعدها در نیمه‌ی راه سروکارم با نیما افتاد. اما آن عشقِ به نکته‌یابی در شعرِ خواجه، به برکتِ آن "لگدِ" پیش‌گفته، هرگز از سرم نیفتاد!

@azgozashtevaaknoon

کانال رسمی گنجور

15 Jan, 07:50


یکی از کارهایی که در گنجور در هنگام ورود اشعار انجام شده مرتب کردن مجدد اشعار بر اساس حروف قافیه بوده.
این مسئله علاوه بر آن که مطابقت دادن متن گنجور با متن چاپی را سخت کرده بعضاً باعث شده ارتباط بین اشعار نیز همچنان که استاد میرافضلی اشاره کرده‌اند گم شود:
«به‌هم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین می‌برد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آن‌ها را تاریک می‌کند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور می‌افتد و مخاطب، ربط آن‌ها را در نمی‌یابد.»
نمونه‌ای که به طور خاص ترتیب تاریخی سروده شدن اشعار در آن گم شده کلیات ملک‌الشعرا بهار است که کاربر گنجور مجبور است برای دریافت حال و هوای سروده شدن شعر و دوره و زمانه آن به دیوان چاپی مراجعه کند.
با توجه به آن که امکاناتی مانند جستجو و مشابه‌یابی نیاز به مرتب‌سازی بر اساس قافیه را کاهش داده در ورود کتابهای جدید مرتب‌سازی مجدد را جز در مواردی که می‌دانیم ترتیب ورود اشعار به ترتیب کتاب مرجع نبوده انجام نمی‌دهیم.

کانال رسمی گنجور

15 Jan, 07:50


سه رباعی به‌هم پیوستۀ ابن یمین

تدوین دواوین شعرای متقدم پارسی، در نسخه‌های کهن یا نسخه‌هایی که از روی چنین دستنویس‌هایی کتابت شده، در وهلۀ نخست، بر مبنای قالب اشعار بوده و در گام بعد، قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات بر اساس شأن نزول، موضوع و ممدوح مشترک، کنار هم قرار می‌گرفته است. در تصحیح دیوان شاعران، معمولاً به جهت اینکه ترتیب اشعار در همۀ نسخه‌های مورد استفاده یک‌سان نیست و یا به منظور سهولت جستجوی اشعار، تنظیم اولیۀ دیوان‌ها از بین می‌رود و نظم الفبایی قوافی، جای آن را می‌گیرد.
به‌هم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین می‌برد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آن‌ها را تاریک می‌کند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور می‌افتد و مخاطب، ربط آن‌ها را در نمی‌یابد. به طور مثال، خواجوی کرمانی یکی از رباعیات شاعر همشهری‌اش میر کرمانی را با یک رباعی پاسخ گفته است. این دو رباعی، در دستنویس دیوان او کنار هم قرار داشته‌ است. سهیلی خوانساری در تصحیح دیوان خواجو، هنگام نظم بخشیدن به رباعیات، از سر تسامح یا غفلت، این دو رباعی را از هم دور انداخته، یکی را در حرف «م» و دیگری را در حرف «ی» جای داده است. خوانندۀ امروزی، متوجه ربط این دو رباعی نمی‌شود و حتی تصور می‌کند هر دو سرودۀ خواجوی کرمانی است.
‏■

مورد دیگری که اخیراً بدان برخورده‌ام در دیوان ابن یمین فریومدی شاعر قرن هشتم هجری است. در دستنویس شمارۀ ۹۳۵ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی که در سدۀ نهم هجری کتابت شده و از نسخه‌های مورد استفادۀ حسینعلی باستانی راد در تصحیح دیوان اشعار ابن یمین هم بوده است، اشعار نسخه، از جمله رباعیات آن، نظم غیر الفبایی دارد. از جملۀ این رباعیات، سه رباعی به هم پیوستۀ زیر است (برگ ۳۸۴ ر) که مصحح، متوجه ربط آن‌ها نشده و را از هم جدایشان کرده است (دیوان چاپی، ۶۲۸، ۶۴۵):
دلدار همی‌گفت من محزون را
کآخر چه دوا کنی دل پُر خون را
از وی چو شنیدم این سخن، بگشادم
قفل از سر دُرج گوهر موزون را

گفتم دل من گرچه که غرق خون است
وین محنت و غم از ستم گردون است
در خاطر من رباعیی می‌گذرد
وین است رباعی، بشنو تا چون است:

خاتون جهان، جهان ملک خاتون را
آن کیسه‌فشان، سیم و زر قارون را
جاوید بقا باد که تا دفع کند
عدلش ز سر من ستم گردون را.

یادم هست سال‌ها پیش که دیوان چاپی ابن یمین را می‌خواندم، کنار رباعی دوم نوشتم: «کدام رباعی را می‌گوید؟» و خبر نداشتم که این رباعی، حلقۀ واسط دو رباعی دیگر است.
‏■

ابن یمین، در قطعه‌سرایی آوازه بر آورده، اما ۶۷۰ رباعی دارد که نشان می‌دهد قالب رباعی برایش اهمیت ویژه‌ای داشته است. این بیشترین تعداد رباعی در میان شاعران هم‌عصر اوست. مستزادهای ابن یمین، از لحاظ تنوع فرم و وزن، در تاریخ رباعی فارسی بسیار حایز است. رباعیات خیامانۀ او نیز در خور بررسی است و برخی از آن‌ها، به عمر خیام منسوب شده است. این قطعۀ او که در دو وزن سروده شده و تلفیق قطعه و رباعی است، و یک شعر دو وزنی محسوب می‌شود، جزو کارهای خاص ابن یمین است و در دیوان چاپی آن را نیافتم:

از لطف خود ای باد صبا یک سحری خیز
بر خاک در آصف ایّام گذر کن
- گو گر نه دلم غرقه به خون می‌باید
- من عرضه کنم بر تو که چون می‌باید
دیروز که به بود به بسیار از امروز
حال من محنت زدۀ بی سر و بی بُن
- صد دست عنایتم نهادی بر سر
- یک دست عنایتم کنون می‌باید.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

کانال رسمی گنجور

14 Jan, 10:27


به آمارهای زیر هر بخش قسمتی اضافه شده که آمار ابیات را به تفکیک زیربخش‌ها هم نشان می‌دهد.
توضیحات بیشتر در این نوشته:
https://blog.ganjoor.net/1403/10/25/subcat-couplet-counts/

کانال رسمی گنجور

12 Jan, 09:51


اوّلین قدم برای حرف زدن دربارهٔ آثارِ قدما آنست که مطمئن شویم آن آثار از آنهاست. تا وقتی این اطمینانِ نسبی در دست نباشد، هرچه بگوییم بادِ هواست. مثلِ این است که قاضی بر اساسِ حرفِ متهم حکمی بدهد، ولی بعداً معلوم شود که متهم بیچاره اصلاً آن حرف‌ها را نزده!
https://telegra.ph/نیساری-02-03

کانال رسمی گنجور

10 Jan, 15:14


امکان حذف (استثنا کردن) آثار یک یا چند سخنور از نتایج جستجو از طریق دکمه‌ای که زیر تصویر سخنور نشان داده می‌شود اضافه شده است:
https://blog.ganjoor.net/1403/10/21/delete-poets-from-search/

کانال رسمی گنجور

09 Jan, 12:20


چند پیکرۀ فارسی با دسترسی آزاد برای همگان:

نورلایب:
https://noorlib.ir/
نسکبان:
https://naskban.ir/
گوگل‌بوکز:
https://books.google.com/
گنجور:
https://ganjoor.net/
پیکرۀ گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان:
https://dadegan.apll.ir/

۱۴۰۳/۱۰/۲۰
▫️فرهاد قربان‌زاده
@azvirayesh

کانال رسمی گنجور

09 Jan, 11:07


دوستان علاقمند می‌توانند با استفاده از این برنامهٔ اندرویدی (در اصل یک بازی جورچین ساده) مجموعهٔ تصاویر فانوس خیال را مرور کنند.
برای استفاده از آن در حالت مرور تصاویر گزینهٔ نمایش داده شده در ابتدای فیلم را فعال کنید:
http://cafebazaar.ir/app/?id=com.hamireza.aitileorder

کانال رسمی گنجور

06 Jan, 06:16


به‌مناسبت ۱۷ دی، روز خواجو کرمانی

سرنوشت برخی از شاعران رقت‌برانگیز است. یکی از آنان خواجو است؛ خواجویی که به‌سببِ هنرنمایی‌های بیانی‌اش به « نخلبند شعرا»ی شعر فارسی شهره بود. چرا خواجو با همهٔ هنرنمایی‌ها و نازک‌خیالی‌ها و نقشش در هموار کردنِ راه برای حافظ، شاعر چندان بزرگی نیست؟ شعر فردوسی و سعدی و... که جای خود دارد، چرا در تاریخِ ادبیاتِ ما شعر خواجو ( تاکید می‌شود با همهٔ هنرنمایی‌ها و ایهام‌گرایی‌ها) جایگاه شعر رودکی، ناصرخسرو، منوچهری، نظامی، خاقانی، عطار، صائب و ... را ندارد؟

یکی از راه‌های ارزیابیِ ارجمندیِ یک شاعر آن است که تصورکنیم فقدانِ شعرش چه خسرانی خواهدبود برای شعرِ فارسی؟ رودکی با همین‌‌مایه شعری که از او به‌یادگار‌مانده چهرهٔ منحصر‌به‌فرد و درخشانی دارد؛ ستیهندگی و رویاروییِ ناصرخسرو با قدرتِ مستقر و نیز ساخت‌ها و صورت‌های زبانی و بیانیِ شعرش، او را تکرارناپذیر و جاودانه ساخته؛ مفاخره‌ها و حبسیّه‌های خاقانی و بلاغتِ قصائدش، منحصر به خودِ اوست؛ شعر مسعودِ سعد نیز، از منظر فردیّت و بروز احساساتِ شخصی، یگانه است. نظامی و سنایی و عطار نیز هرکدام جایگاهی دارند که هیچ شاعری نمی‌تواند جای خالیِ آن‌ها را پرکند. اما خواجو چه؟ شعرِ خواجو شعری یگانه و یا حتی نسبتاً یگانه نیز به‌شمار نمی‌رود. در قرنِ هشتم، چندین شاعر  با اندک تفاوت‌ها در سبک و سیاق و نیز مضمون و محتوا در کارِ سرودن اند؛ کمالِ خجندی و سلمانِ ساوجی و عمادِ فقیه از این زمره‌اند. هُمام تبریزی (درگذشته به ۷۱۴ ق)  و حتی خیالیِ بخارایی (درگذشته به ۸۶۳ ق) را از نسل‌های قبل و بعد نیز می‌توان به این نام‌ها افزود.
اهمیّت هر شاعر (و هر هنرمندی) در میزانِ تمایز و فاصلهٔ آثارِ اوست از آثارِ دیگران؛ البته اگر نخست، اثر یا آثار برادری‌اش را اثبات‌کند و «اثر» به‌شمار‌آید! هنر نیز یعنی تشخّص‌یافتنِ فرم و یگانه‌بودنِ بلاغت، و فاصله گرفتن از تکرار که همانا ابتذال است.
شعرِ خواجو در داستان‌پردازی، دنبالهٔ کار نظامی و امیرخسرو دهلوی است، نه تکامل‌بخشِ راهِ آنان. در غزل نیز شعرِ او تلفیقی است از غزلِ سعدی، حسنِ دهلوی ،همامِ تبریزی و نیز شعرِ دیگران. خواجو هم‌چون بسیاری از هم‌روزگارانش مسیرِ تقلید و تکرار را می‌پیماید. البته حافظ نیز هم‌چون خواجو، از ده‌ها و چه‌بسا صدها شاعر تأثیر‌پذیرفته و حتی مضمون ربوده، اما شعرش کمتر به شعرِ دیگران شبیه است؛ ما با خواندن شعر خواجو حتی به‌یادِ شعر حافظ می‌افتیم! با آن‌که او نزدیک به چهل‌سال پیش‌تر از وفاتِ حافظ درگذشت.
 
خواجو شاعر فرم‌گرایی است. در شعر او تصویر و مضمون صرفاً در خدمتِ تصویر و مضمون است، نه در خدمتِ ایده و عواطفِ انسانی، آن‌گونه که فی‌المثل در شعرِ حافظ می‌بینیم. او موضعی دربرابر روزگارِ خود نداشته، ازهمین‌رو شعرش نیز شعری به‌نسبت بی‌هویّت و بی‌شخصیّت، و درنتیجه کم‌و‌بیش بی‌خاصیّت است. شعری که شاعر و زمانه‌اش در آن غائب است و تصویرِ هم‌روزگارانش را در آیینهٔ آن نمی‌توان‌دید. ازهمین‌رو رند و صوفی و زاهد و عاشق نیز در شعر خواجو چهره‌هایی بی‌هویّت اند.
اگر دیوانِ خواجو نبود، خسرانِ چندانی متوجهِ شعرِ فارسی نبود اما اگر ناصرخسرو نمی‌بود چه؟! مسلّماً ذوقِ مخاطبانِ شعرِ فارسی، دنبالِ کسی می‌گشت. شاید نستوهی و ستیهندگیِ شعرِ کسایی یا ابن یمین و سیفِ فرغانی را بیش‌تر می‌ستود و آنان را در جایگاهی می‌نشاند فراتر از آن‌چه امروز، در آن نشسته‌اند.

اهمیتِ خواجو بیش‌‌تر در نقشِ کلیدی‌اش در تکاملِ بلاغیِ غزلِ فارسی و ظهورِ حافظ است، نه درخششِ شعرِ خودِ او. از دیگر اهمیت‌های کارِ خواجو به‌خصوص آن است که آرایه‌ی ایهام را تنوّع بخشید و آن را پروراند و این ظرفیتِ گسترده‌ی بلاغی را به حافظ سپرد. او هم‌چنین هم‌چون مولانا، در بهره‌گیری از اوزانِ گوناگون، شاعری قابل توجه است.*


* یادِ استادم زنده‌یاد دکتر عباس ماهیار گرامی. در دوره‌ی کارشناسی، به پیشنهادِ ایشان، تحقیقی با عنوانِ "تنوع و بسامدِ اوزانِ غزل‌های خواجو" نوشتم. ایشان خود به نویسنده گفتند، از شواهدِ آن تحقیقِ دانشجویی، در کتاب "عروضِ فارسی" (چاپ انتشارات قطره) استفاده‌کردند. تاآن‌جا که به‌یاددارم خواجو چهل‌پنجاه وزن را در شعرش به‌کاربرده‌است.

@azgozashtevaaknoon.

کانال رسمی گنجور

04 Jan, 08:02


دو نکته‌ی عروضی در اختیارات منظوم

اختیارات منظوم رساله‌ای است شیرین و دلچسب و خواندنی که به تصحیح آقای محمّدحسین سلیمانی، در جلد چهارم کتاب متون ایرانی به کوشش دوست دانشورم دکتر جواد بشری در انتشارات مجلس منتشر شده است.
این رساله‌ زنجیره‌ای از قطعه‌های چهاربیتی ناهم‌وزن است درباره‌ی اینکه در کدام وضعیت‌های نجومی، انجام دادن چه کارهایی شگون دارد یا ندارد.
در اینجا به دو ویژگی وزنی که در برخی از قطعه‌های کتاب نمودی آشکار دارد می‌پردازم:

۱. قاعده‌ی قلب که در رباعی متداول است، در وزن مفعولُ مفاعلن مفاعیلن نیز که یک رکن کمتر از رباعی دارد، رخ می‌دهد و آن را تبدیل به مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلن می‌کند، چنانکه در بیت زیر می‌بینیم:

وان را که جز این طریق و ره دارد
بستان دو سه مهمانِ شبانروزی
(اختیارات منظوم، ص ۴۷)

در مصراع نخست بیت زیر نیز قلب رخ داده، البتّه پس از رخ دادن اختیار تسکین:

چون افتد تسدیسِ زحل مه را
از گردش و دور گنبد خضرا
(ص ۴۸)

قلب در این بیت‌ها نیز رخ داده است:

مختار بود خواستنِ حاجت
زاشراف و قضات خاصه در جوزا
(همان جا)
مر حفر قنی و نهر را شاید
چون دیدن پیران بسامان را
در کندن کاریز فراق افکن
میتین نشاطِ وصل جانان را
(ص ۵۵)

با هرچه تو را رای بود برزن
زین هر سه ستیزه‌ی منافق را
(ص ۵۶)
نیک است بنا نهادنِ بنیان
خاصه هنری مردم دهقان را
(ص ۱۸۱)

نیز بنگرید به قطعه‌های شماره‌‌ی ۷۳، ۸۵، ۱۰۸، ۱۷۵، ۱۸۷، ۲۱۱ و ۲۵۹، ۲۶۵، ۲۷۷، و ۳۷۲)

سراینده‌ی این منظومه در وزن مفعولُ مفاعلن فعولن نیز قاعده‌ی قلب را به کار برده و برخی از مصراع‌ها را بر وزن مفعولُ مفاعیلُ فعولن ساخته، چنان که در قطعه‌ی زیر می‌بینیم:

چون مه به اسد باشد و زهره
از دلو ز مه برَد لطافت
مختار شناس از ره دانش
در برده خریدن و ضیافت
از بهر ضیافت تن و جان
مشغول مشو جز به ظرافت
(ص ۷۶)

نیز بنگرید به قطعه‌ی شماره‌ی ۳۶۱.


۲. به جای مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن می‌توان صورت اصلی آن را که مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن باشد، به کار برد.
مصراع نخست بیت زیر بر وزن مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن است و مصراع دوم آن بر وزن آشنای مفعولُ فاعلاتن مفعولُ فاعلاتن:

در بزم باده چونک پدید آمد این معانی
مپسند دوستان را در یکدگر فتادن
(اختیارات منظوم، ص ۳۶)

مصحّح متن، این وضعیت عروضی را مربوط به اختیاری شاعری دانسته‌ است که هنوز شناخته شده نیست (همان جا، پانویس)، اما در کتاب ارزشمند وزن شعر فارسی (ص ۲۳۴)، ویژگی عروضی مورد نظر توضیح داده شده است.
وزن کم‌آشنای مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن در هر دو مصراع بیت بعدی نیز دیده می‌شود:

جز گاه دست بردن و هنگام باده خوردن
جز وقت رقص کردن و هنگام بوسه دادن
(همان جا)

به نظر مصحّح نمونه‌های اختیار وزنی به‌کاررفته در این بیت در آثار منظوم کهن فراوان است (همان جا، پانویس)

در قطعه‌ای دیگر باز همین وضعیت وزنی بی‌اشکال دیده می‌شود و این بار مصحّح گفته است که گویا وزن ایراد دارد:

پرهیز کن ز دیدن سلطان وگرش بینی
کار تو آن‌چنان که بباید ازو گشاید
( همان، ص ۴۴، متن و پانویس)

مصحّح همین وضعیت وزنی را در قطعه‌ی ۴۷ مربوط به اختیارات شاعری دانسته (همان، ص ۴۹)

باری، کاربرد مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلاتن باز هم در این متن دیده می‌شود، از جمله در قطعه‌‌های شماره‌ی ۷۰، ۲۶۸، ۲۸۱، ۳۰۴، ۳۱۴، ۳۲۲، ۳۲۴، ۳۸۸ و ۳۹۴.

◽️ وحید عیدگاه طرقبه‌ای


@vahididgah

کانال رسمی گنجور

04 Jan, 05:50


"هوشِ مصنوعی و تحلیلِ شعر"

هوشِ مصنوعی غزلی را که درباره‌ی فروغ سروده‌بودم، تحلیلِ محتواکرده؛ تحلیل‌اش به‌طرزِ شگفت‌آوری به آن‌چه مرادِ من بوده، نزدیک است:

این شعر در ستایش و یادبود فروغ فرخزاد سروده شده و ویژگی‌های شاعرانه و پیام‌های عمیق آثار او را بازتاب می‌دهد. در ادامه به تحلیل و تفسیر این شعر می‌پردازیم:

بیت اول:

> تویی که می‌رسی از انتهای ویرانی
تو یأسِ سادهٔ ما را چه خوب می‌خوانی



شاعر با تصویر "انتهای ویرانی" به زندگی و مرگ فروغ اشاره می‌کند؛ جایی که او از دل ویرانی‌ها و ناامیدی‌های زندگی برآمد و حقیقت‌هایی را بیان کرد که دیگران قادر به دیدن و بیان آن‌ها نبودند. "یأسِ سادهٔ ما" به ناامیدی‌های معمول انسان‌ها اشاره دارد و شاعر از توانایی فروغ برای درک و بازتاب این یأس سخن می‌گوید.

بیت دوم:

> کنون که می‌وزد از آسمان نسیمِ دروغ
رسولِ غم‌زدهٔ فصلِ سردِ ایمانی



در اینجا، شاعر به فضایی سرد و آلوده به "دروغ" و "بی‌اعتمادی" اشاره می‌کند. در چنین فضایی، فروغ به عنوان یک "رسول" معرفی می‌شود؛ اما او "رسول غم‌زده" است که صدای حقیقی ایمان و احساسات انسانی را در این فصل سرد و دشوار فریاد می‌زند.

بیت سوم:

> بخوان قناریِ غمگین، بخوان دوباره بخوان
که هم‌چو نی‌لبکانِ شکسته می‌خوانی



فروغ به یک "قناری غمگین" تشبیه شده است که صدایش، هرچند شکسته و غمگین، زیبایی و تاثیری عمیق دارد. این تشبیه، به صداقت و عمق احساسات در اشعار او اشاره دارد که هرچند گاهی تلخ و اندوه‌بار است، اما حقیقت را نمایان می‌کند.

بیت چهارم:

> مگر دو دستِ جوانت دوباره سبز شود
وگرنه ما و همین دست‌های سیمانی



در این بخش، شاعر آرزوی تجدید حیات فروغ را دارد، انگار که "دست‌های جوانش" دوباره به زندگی و خلاقیت برگردند. در غیر این صورت، جامعه محکوم به ماندن در حالتی سخت و بی‌روح ("دست‌های سیمانی") است، که نماد جامعه‌ای بدون الهام و زندگی است.

بیت پنجم:

> سکوت چیست به‌جز حرف‌های ناگفته
مرور می‌کنمت در سطورِ پنهانی!



اینجا، شاعر سکوت را به "حرف‌های ناگفته" تشبیه می‌کند، که اشاره‌ای به سکوت پس از مرگ فروغ است. با این حال، اشعار و آثار او همچنان زنده‌اند و شاعر او را در "سطور پنهانی" مرور می‌کند، یعنی در اشعار و نوشته‌های فروغ که هنوز تاثیرگذار و قابل تأمل هستند.

نتیجه‌گیری:

این شعر در ستایش فروغ فرخزاد، بر تأثیر ماندگار او در ادبیات و زندگی تأکید دارد. از نگاه شاعر، فروغ فراتر از زمان خود است و همچنان از خلال اشعارش، به ما یادآوری می‌کند که چگونه می‌توان در میان ویرانی‌ها، حقیقت را دید و بیان کرد.

@azgozashtevaaknoon

کانال رسمی گنجور

27 Dec, 16:14


فانوس خیال: قصه‌های گنجور با قلموی هوش مصنوعی:
https://museum.ganjoor.net/items/ai

کانال رسمی گنجور

26 Dec, 06:22


تابلوی «بوستان شاعران» دربردارندهٔ تصویر چهل شاعر کهن و نو اثر استاد نادر لنجانی که تصاویر برخی از شاعران گنجور از روی آثار ایشان برداشته شده.

کانال رسمی گنجور

22 Dec, 17:41


تغییرات صفحات گنجور
این مطلب را در این نشانی بخوانید:
https://blog.ganjoor.net/1403/10/02/tabs/

کانال رسمی گنجور

20 Dec, 12:41


فال ِ نکو - حال ِ نکو

دوست داشتم حافظ‌خوان ِ یلدایِ شما باشم!

نیت کنید و یکی از صداها را باز کنید!

همان باشد فال ِ حافظ ِ شب ِ یلدا برایِ شما!

ای حافظ ِ شیرازی... 😍

غزل‌هایی که خواندم را فال گرفتم و آمد. پشت سر ِ هر کدام یک شرح ِ فال‌طور هم گفتم. یعنی سعی کردم جایِ کسی فکر کنم که فالی گرفته و دنبال ِ راهنمایی می‌گردد از لا‌به‌لایِ سطرهای غزل.

سهیل قاسمی


توی یوتیوب هم می‌توانید فال‌ها را ببینید.

اگر از تلویزیون ِ هوشمند یا از کامپیوتر می‌بینید، توی آپارات هم می‌توانید نگاه کنید.

سپاس از شاپور ِ عزیز برایِ میکس ِ موسیقی


@Setiq

دوست داشتید برای دوستان‌تان هم بفرستید

کانال رسمی گنجور

19 Dec, 08:53


در این باره بیشتر بدانید:
https://blog.ganjoor.net/1403/09/29/fanoos-e-khiyal/

کانال رسمی گنجور

19 Dec, 08:52


فانوس خیال: تصویرگری محتوای گنجور به کمک هوش مصنوعی:
https://museum.ganjoor.net/items/ai

کانال رسمی گنجور

18 Dec, 06:27


"نقشِ تکیه در بیت"

بخشی از فهمِ درست شعر، درگروِ دقت در تکیه‌ها و تاکیدها در واژه‌های آن است. برای مثال به این بیتِ حافظ دقت‌کنید:

دلا دائم گدای کوی او باش
به حکمِ آن‌که دولت جاودان به

می‌توان در هنگامِ خوانشِ مصراع نخست، بر "دلا"، "دائم"، "گدا"، "او" تکیه یا تاکید‌کرد. و هر کدام از این تاکیدها نیز مفهومِ بیت را تاحدی تغییرمی‌دهد. اما خوانش و درنتیجه درکِ درستِ پیامِ بیت، زمانی است که بر "دائم" تکیه‌کنیم.
چرا؟ برای‌این‌که "جاودان"ی که در مصراعِ دوم آمده، این تاکید را ایجاب‌می‌کند. ازهمین‌رو در مصراع دوم نیز باید بر "جاودان" تاکیدکرد.

ناگفته نماند باتوجه به "گدا"، "او باش"، "اوباش" را به ذهن تداعی‌می‌کند.

@azgozashtevaaknoon

کانال رسمی گنجور

04 Dec, 14:49


🗒یادداشت
🔺کلاه نوروزی
محسن احمدوندی

به این عبارت از دیباجۀ گلستان دقّت کنید:

درختان را به خلعت نوروزی قبای سبزِ ورق در بر گرفته و اطفالِ شاخ را به قدومِ موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده (سعدی، ۱۳۸۴: ۴۹).


سعدی در این‌جا آمدن فصل بهار و سبزپوش شدن و شکوفه دادن درختان را با زبانی تصویری و به مدد تشبیه و استعاره بیان می‌کند، امّا در پس این بیانِ تصویری، به رسمی کهن هم اشاره دارد و آن این‌که با آمدن فصل بهار و فرارسیدن عید نوروز، مردها و احتمالاً پسربچّه‌ها علاوه‌بر قبای سبزرنگی که می‌پوشیده‌اند، کلاه نمدیِ سفیدرنگی به رنگ شکوفه‌های سفیدِ بهاری هم بر سر می‌نهاده‌اند که به کلاه نوروزی مشهور و معروف بوده‌است. در لطائف ‌الطوائف، که تقریباً دو قرن بعد از گلستان نوشته شده، به این رسم چنین اشاره شده‌است:

و در آن وقت در هرات پیری بود هفتادساله در کمال برودت و خنکی که او را میروَیس صدر می‌گفتند و عادت او آن بود که هنوز آفتاب در برج حوت بود که کلاه نوروزی از نمد سفید بر سر می‌نهاد و در آن سر به آن برودت که او داشت آن کلاه نوروزی بر سر او عظیم خنک می‌نمود (صفی، ۱۳۴۶: ۲۶۲).


◾️منابع

ـ سعدی، مصلح بن عبدالله (۱۳۸۴). گلستان. تصحیح و توضیح غلام‌حسین یوسفی. چاپ هفتم. تهران: خوارزمی.

ـ صفی، فخرالدّین علی. (۱۳۴۶). لطائف ‌الطوائف. به تصحیح احمد گلچین معانی. چاپ دوم. تهران: اقبال و شرکا.

[یادداشت بالا پیش از این در شمارهٔ بیست‌ونهم فصل‌نامهٔ قلم در صفحهٔ ۲۴ منتشر شده است.]

📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi

کانال رسمی گنجور

03 Dec, 14:28


از زمان اعلان کار روی گنجور تاجیکی قریب به شش ماه می‌گذرد و در طول این چند ماه آقای جلال حجتی فهیم درگیر فرایند زمانبر تبدیل متن آثار روی گنجور (وگنجور رومیزی) به خط تاجیکی بوده‌اند.

به همت و بزرگواری ایشان در حال حاضر آثار ۱۹۵ شاعر پارسی‌گو به خط تاجیکی در دسترس قرار گرفته است.

ادامهٔ مطلب:
https://blog.ganjoor.net/1403/09/13/tajik-with-poets/

کانال رسمی گنجور

30 Nov, 05:38


توصیف این رنگ☝️ ابرها در آسمان
در فارسی و عربی مشترک است
توضیح در زیر بخوانید 👇👇
👇👇👇

کانال رسمی گنجور

30 Nov, 05:38


☝️
👇👇
#واژه‌کاوی_نمر یا پلنگ:

از غروب خفه‌ی عصرگاه امروز، رخوتِ جمعه‌گی بر تنم نشسته بود می‌خواستم از رمانی عراقی که در دست دارم بنویسم دیدم حوصلتی نیست.
نگاهی به آسمان انداختم دیدم ابرها دقیقا چون تصویر بالاست☝️ گفتم کمی با آسمان #واژه‌بازی کنم.

وقتی ابرهای تیره در آسمان به شکل تصویر بالا☝️ در می‌آیند، عرب‌ها از دیرباز می‌گفتند:
((نمرت السماء)) يعني آسمان پلنگینه گشته؛ به معنای ابلق و دو رنگ شدگی ابرها در آسمان.

شاهنامه هم از چنین تصویری تهی نیست وقتی فردوسی می‌گوید:

«چو بینم رخ سیب بیجاده رنگ
شود آسمان همچو پشت پلنگ»

به همین حالت دو رنگی ابرهای پاییزی در آسمان اشاره دارد، اما چرا پاییزی؟
چون فردوسی گفته وقتی که رخساره‌ی سیب به رنگ «بیجاده» درآید، و «بیجاده» یعنی یاقوتی رنگ شود و سیب در پاییز است که یاقوتی‌رنگ می‌شود و ابرها هم در پاییز به دلیل وزش باد بیشتر از هر وقت «نمر» یا پلنگینه می‌شوند.

اما ریشه «نمر» که در عربی به پلنگ گفته می‌شود و همچنین پلنگ فارسی در چیز دیگری است.
معنای اصلی «نمر» در عربی به خال و لکه گفته می‌شود و از آنجا که پلنگ نیز بدنش پر از لکه‌های خال مانند است به او نمر گفته‌اند.
در فارسی هم همین است، زیرا پلنگ ترکیب [پل و أنگ] است و انگ یعنی علامت‌دار و خال‌دار بودن چیزی،وقتی می‌گوییم به او انگِ فلان زدند یعنی آبرویش را لکه‌دار کردند. و »پل» هم با فتح یعنی سرخی آتشین، چرا که خال‌های پوست پلنگ تمایل به سرخی دارد.
ممکن است أنگ مخفف انگشت باشد که در اینجا هم از این روست که متهم را با انگشت نشان می‌دادند و به او انگ می‌زدند یعنی انگشت‌نمای‌اش می‌کردند که باز به معنای علامت‌دار کردن او بوده.
همین‌طور کلمه‌ی ابلق نیز به معنای خال و پیسه است که باز حاکی از دورنگی است.
برای همین در عربی هر لباس دورنگی را «نمرة» می‌گویند.
حتا مسجدی است در عرفات معروف به «النمرة» مي‌اندیشیدم که چرا آنجا را «نمره» گفته‌اند متوجه شدم تنها مسجدی است که پیامبر در مکه نماز ظهر و عصر را در آن با هم خواندند. زیرا به طور معمول نماز‌های ظهر و عصر جدا اقامه می‌شد. باهم‌بودگیِ هر دو نماز در آن مسجد آنجا را به «نمره»و دو رنگی و پلنگینه‌گی مشهور کرد.

بدین‌ترتیب سبب نام‌گذاری عربی و فارسی این کلمه یکسان است و در هردوزبان به واژه‌ی خال‌دار بودن برمی‌گردد.
امروز آسمانِ سمت ما پلنگینه بود یا به قول فردوسی همچو پشت پلنگ که در معجم المعانی عربی هم [نمرت السماء] أمده که آسمان، مضاف بر دو رنگی سطحش خوی غریدن هم می‌گیرد که عرب آن را نیز((تنمر)) نامیده یعنی: خشم گرفتن و تندخو و سرکش شدن چونان پلنگان.

کانال رسمی گنجور

25 Nov, 06:26


⚪️ کار ارزشمندی که #گنجور برای شعر و #ادب_پارسی کرده این وبگاه برای افسانه‌های ایرانی انجام داده است. فعلاً می‌توانید بیش از هزار #داستان ایرانی را با هر کلیدواژه‌ای از آن داستان در این وبگاه بجویید و بیابید.

http://eranshahr.com/ganjine
🔗 منبع
#کار_خوب
@Jaryaann

کانال رسمی گنجور

21 Nov, 18:08


رباعیِ

کم گوی و به‌جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی

دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

در کتاب‌های درسی به غلط به خواجه نصیرالدین طوسی نسبت داده‌ شده، یادداشت من دربارهٔ سرایندهٔ واقعی این رباعی را می‌توانید در خبرگزاری «ایسنا» بخوانید.

📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi

کانال رسمی گنجور

15 Nov, 09:35


دورهٔ سعدی‌خوانی

جزییات بیشتر:
https://honarestan.org/courses/58

کانال رسمی گنجور

11 Nov, 14:30


وزنیابی دستی دسته‌ای برای وزنیابی نشده‌ها
اطلاعات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/08/21/new-metre-utils/

کانال رسمی گنجور

10 Nov, 16:24


دیوان ناصر بخارایی شاعر معاصر سلمان ساوجی و حافظ شامل بیش از ۸۵۰۰ بیت شعر، به همت الف. رسته -که پیش از این نیز به همت ایشان آثار متعددی به گنجور افزوده شده- در گنجور در دسترس قرار گرفته است.
توضیحات بیشتر:
https://blog.ganjoor.net/1403/08/20/naser-bokharayee/

کانال رسمی گنجور

09 Nov, 14:25


معرفی گنجوریار: افزونه‌ای از آقای رضا سامانی برای بدلخواهسازی گنجور در مرورگر کروم

اینجا بخوانید:
https://blog.ganjoor.net/1403/08/19/ganjooryar/

کانال رسمی گنجور

02 Nov, 15:58


دوستانی که به دلیل مزاحمت این منو در انتخاب متن از گنجور به مشکل برمی‌خورند می‌توانند با لمس دکمهٔ x آن را موقتاً غیرفعال کنند.

کانال رسمی گنجور

02 Nov, 10:59


پادکست شکرین حدیث سعدی
اپیزود 33
آوایش غزلیات سعدی
غزل ۱۶۱ تا ۱۶۵
بر اساس تصحیح محمدعلی فروغی

اجرا: مریم فقیهی‌کیا
میکس: آرزو انصاری
تهیه شده در گروه #کتاب_گویا


در کست‌باکس بشنوید:
http://B2n.ir/saadi_podcast
https://castbox.fm/va/6037408

در آپارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/gqo006p?playlist=9114393

در یوتوب ببینید:
https://youtu.be/TSsKwAj96GE?si=nqgexD45MacWNk_a


@GouyaKetab | کتاب گویا
@OnlineSadi | شکرین‌حدیث سعدی


.

کانال رسمی گنجور

02 Nov, 10:58


به همت و راهبری سرکار خانم فقیهی‌کیا که سالهاست برای اضافه کردن خوانش اشعار به گنجور زحمت می‌کشند گروهی در تلگرام ایجاد شده برای گردهمایی خوانشگران گنجور، تا در محیطی دوستانه در کنار هم باشند و با تبادل نظر و گفتگو به بهبود محتوا کمک کنند.
امیدواریم که با همت و هم‌اندیشی اعضای این گروه فضای مناسبی جهت آموختن و آموزاندن فراهم شود.

شرایط عضویت:
فقط عزیزانی که در زمینه خوانش اشعار با گنجور همکاری داشته‌اند، به آیدی زیر پیام دهند:

@MaryamFaghihiKia

کانال رسمی گنجور

18 Oct, 13:50


جام سخن: نرم‌افزار بازمتن مرور اشعار برای اندروید

نرم افزار جام سخن، امکان دسترسی به اشعار بیش از ۲۰۰ شاعر فارسی زبان را،‌ به همراه امکانات منحصر به فرد، برای علاقه‌مندان شعر فارسی فراهم می‌کند.
توضیحات بیشتر و دریافت:
https://blog.ganjoor.net/1403/07/27/jaamebaade/

کانال رسمی گنجور

18 Oct, 11:36


به همت کاربران ویکی‌نبشته هزار و یک شب عبداللطیف طسوجی در دسترس قرار گرفته:
https://fa.wikisource.org/wiki/%D9%87%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D9%88_%DB%8C%DA%A9%D8%B4%D8%A8
امیدواریم به زودی با استفاده از نتیجه تلاش این عزیزان این اثر در گنجور نیز در دسترس قرار گیرد.
با سپاس از آقای پیرحیاتی عزیز

کانال رسمی گنجور

11 Oct, 10:31


مجموعه کامل صوتی غزل‌های #حافظ
صدا: سهیل قاسمی
هدیه به‌مناسبت روز بزرگ‌داشت حافظ

@Setiq

@GanjoorOfficial

کانال رسمی گنجور

01 Oct, 07:29


.
اا═.🍃.═════════╔
  چه گویی نیست مولانا از ایران؟

اا═════════.🍃.═╚

اگر از شما بپرسند که جلال الدین محمد بلخی ایرانی است یا ترک؟ بگویید این خُراسانی قطعاً پارسی زبان بوده است. اما پیش از آن که به زندگینامۀ مولانا استناد کنید، سراغ آثار خود مولانا بروید. هر مؤلف یک "جهان‌-متن" دارد و جهان-متن وی با سپهرهای فرهنگی و هویتی پیوند استوار می‌خورد. در درون آثار مولانا یک ایران فرهنگی، راسخ ایستاده است و خاستگاه هویتی او را فریاد می‌زند؛ جلال الدین بلخی، تعلقِ تمام عیار به سپهر فرهنگی ایرانی دارد که اگر آن را از آثارش بیرون بکشیم، غزلیات شمس و مثنوی و دیگر آثار مولانا بخش عمدۀ رمزگان فرهنگی و بنیان هویتی خود را از دست می‌دهد. شاخص‌هایی که تعلق هویتی و فرهنگی متن و مؤلف را نشان می‌دهد، از ناخودآگاه مؤلف در متن می‌نشیند. حتی زمانی که مؤلف به زبان دیگری می‌نویسد، یا اثرش ترجمه می‌شود آن سازه‌ها در شالودۀ متن می‌مانند.

برخی از عناصر ایرانی که در صفحه‌صفحۀ آثار مولوی خود را به رخ خواننده می‌کشند از این قرارند:

۱. جغرافیای ایران‌زمین
نام شهرها و مکانهای ایرانشهر:
ایران (۲ بار)، تبریز (۶۰۰)، بخارا (۳۰)، سمرقند (۱۳)، سبزوار (۹)، سپاهان (۷)، بلخ (۵)، خراسان (۵)، کُهستان (۴)، همدان (۴)، کرمان (۳)، نشابور (٢)، خوارزم (۳)، قزوین، غزنی، توسی، ری (رازی)، مرو (مروزی)، کابل، خوزی، گیلی، غوری،
اما از شهرهای ترکیه و سوریه که مولانا بخش عمدۀ زندگی خود را در آن دو منطقه گذرانده فقط این‌ نامها را می‌بینیم:
ترکیه: قونيه (۴)، قيصريه (۱)، لارنده (۱)، انطاکیه (۱)
سوریه: دمشق، حلب،
از یاد نبریم که در روزگار مولوی، ترکیه امروزی، جزو ایران فرهنگی بود؛ هم به لحاظ زبانی و ادبی و هم به لحاظ ساختار سیاسی و دیوانی سلجوقیان در گسترۀ ایرانشهر فرهنگی قرار داشت.

۲. نامها و نشانهای تقویم خورشیدی ایرانی
نوروز (۹)، مهرگان (۲)، بهمن (۲۰)، دی، تیر ماه.
این تقویم و مناسبتهای آن که به ایام العجم مشهور است از ایران باستان متمایز کنندۀ ایرانیان از دیگر ملل پیرامون بوده است. (نک. آثار الباقیه بیرونی)

۳. موسیقی ایرانی
نظام موسیقی ایرانی که پیشینه‌اش را به روزگار ساسانیان می‌رسانند در غزلیات مولانا پر رنگ است. مولانا بنا به گواه سخنان خود او در غزلهایش غالباً با آهنگها و نواهای ایرانی در سماع می‌رفته است. نام برخی از نواهای ایرانی در غزلیات شمس از این قرار است.
پردۀ عشاق، پردۀ حجاز، رهاوی، بوسلیک، حسینی، راست‌، پرده‌های شاهوار، زیر خرد، زیر بزرگ، سپاهان، زنگله‌، مایه، دوگاه، چهارگاه، زیرافکند، نغنغه (آواز لطیف)
و سازهای ایرانی: سرنا، بربط، چنگ، چغانه، تنبور و ...

۴. اساطیر و تاریخ ایران
رستم (زیاد)، سیمرغ (٣٧)، کیقباد-قباد (۳۰)، کیخسرو (١٢)، خسروانی (٩)، بهرام (٨)، جام جم (٨)، مانی (٨)، ضحاک (٦)، فریدون/افریدون (٦)، جمشید (٥)، تهمتن (٤)، کاووس (٤) کیکاووس (٤)، زال (٤)، زردشت (٢)، سهراب (٢)، نوشروان (٢)، سیاوش، رخش و ...
سنجر (٢١)، محمود و ایاز (١٨)، خوارزمشاه (٥)؛ نظام الملک توسی

نظام اسطوره‌ای ایرانشهری، بیش از دو هزار سال جزو سازه‌های پایدار ایرانیت در معنابخشی به جهان و انسان و ایران بوده است. مولانا با رمزگان این نظام مفهومی به جهان و انسان اندیشیده، تخیل کرده و سروده است.

۵. کتابهای پارسی و ایرانی
در آثار مولوی نام این کتابهای فارسی را می‌بینیم:
اوستا، شاهنامه، کلیله و دمنه، ویس و رامین، الهی‌نامه (حکیم غزنوی=حدیقۀ سنایی)، منطق الطیر خاقانی،
آیا در آثار مولوی از کتابی به زبانهای ترکی، رومی، یونانی، نشانی هست؟

۶. تعلق به زبان پارسی
بگذریم از این که جهان-متن مولانا به زبان پارسی است اما وی تعلق خاطر خود به این زبان را نیز چند بار بر زبان آورده است. زبان پارسی، زبان میانجیِ ایرانیان از همۀ تیره‌ها و طوایف است و تعلق ایرانیان به هویت دیرین خود در احترام و عشق به زبان پارسی نمود یافته است. مولوی هم تعلق خاطر خود را چنین سروده است.

مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم
که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی

پارسی گوییم شاها آگهی خود از فؤاد
ماه تو تابنده باد و دولتت پاینده باد


مدعیانی که آرزوی محال می‌پرورند تا به دروغ مولانا را پروردۀ فرهنگ و هویتی غیر از ایران بنمایانند، باید سپهر فرهنگی و هویتیِ مطلوب خود را در آثار مولانا نشان دهند. البته اذعان خواهند کرد که فکر، زبان و فرهنگ مولانا بر بستر هویت ایرانی شکل گرفته است. و همه می‌بالیم که آن مرد تعلق به تمام اعصار و همۀ جهان دارد زیرا جهانیان به او تعلق خاطر دارند.


عناصر ایرانی زیادی در جهان-متن مولانا هنور هست که مهمانان عزیز کاروند مرا به آنها رهنمون خواهند کرد.

مولانا و ایران

#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
#مولانا_ایرانی

@karvandparsi

کانال رسمی گنجور

01 Oct, 07:27


از زادروز مولانا در نیمهٔ ماه مهر، و تبدیل تقویم‌ها

امروز «سی‌ام سپتامبر» تاریخ زادروز مولاناست. امّا براستی هست؟ از کران تا به کرانِ اینترنت و حتی مراجع مهم و دانشنامه‌ها را ببینید، می‌خوانید که تاریخ زادروز مولانا سی سپتامبر ۱۲۰۷ است و بر همین اساس معادل آن در تقویم ما بر هشتم یا نهم مهر، بسته به سال، منطبق می‌شود، امّا...

امّا مشکل و خطا، به گمان من، آنجا رخ می‌دهد که آن تاریخ سی سپتامبر، که تاریخ درستی هم هست امّا مطابق تقویم موسوم به ژولی، عیناً بر تقویم امروزی میلادی، یعنی تقویم گریگوری، منطبق می‌شود، که نباید بشود، و هم بر این اساس معادل تاریخ هجری شمسی آن، برابر هشتم یا نهم مهر، محاسبه می‌گردد. واضح است که این یادداشت قصد ندارد که تاریخی نمادین را به پرسش بگیرد! نه، مقصود این است که در تبدیل تاریخ‌های قمری / شمسی / میلادی، اختلاط بین دو تاریخ ژولی و گریگوری به کرّات رخ می‌دهد و خصوصاً کاربرِ تاریخ هجری شمسی را به ناخواه و بدون ضرورت درگیر می‌کند و به اشتباه می‌اندازد و من «از پی اظهار این سبْق ای ملک، در تو بنهم داعیه‌ٔ اشکال و شک!»

واقع آن است که اگر قرار به یافتن سالگرد دقیق زادروز مولانا باشد، آن روز معادل پانزدهم مهر یا به تقویم امروزی میلادی هفتم اکتبر است. «شرح این فرض است» و من آن را کوتاه می‌آورم.

ابتدا اینکه «ولادت خدمت مولانا در بلخ بوده است، در ششم ربیع الاول سنه‌ٔ اربع و ستّمائه» و این را هم افلاکی آورده است و هم دیگران به نقل از او. امّا تاریخ ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری، بنا بر نرم‌افزارهای معادل‌یابی تاریخی برابر است با روز یک‌شنبه پانزدهم مهر ماه ۵۸۶ هجری شمسی و سی سپتامبر ۱۲۰۷ مطابق گاهنامه ژولی (رایج در آن عهد) و هفتم اکتبر ۱۲۰۷ بر اساس تقویم گریگوری (فرضی در آن زمان). ما به واقع اصلاً ضرورتی ندارد که به تاریخ میلادی میان‌بری بزنیم، امّا امروزه معادل میلادی زادروز مولاناست که عالمگیر شده است.

توضیح این که به عهد مولانا، در سرزمین‌های مسیحی، هنوز تقویم ژولی که ژولیوس سزار به سال ۴۶ پیش از میلاد برقرار کرده بود، رایج بود. در سال ۱۵۸۲، سه قرن پس از مولانا، پاپ گریگوری سیزدهم، گاهنامهٔ جدیدی را که امروز تقویم رایج در بیشتر کشورهاست در مناطق کاتولیک وضع کرد و به تدریج بقیهٔ قلمرو‌ها و کشورهای مسیحی و غیرِ مسیحی هم پذیرفتند. این تقویم، جدای شیوهٔ جدید محاسبه سال کبیسه، ناگهان با «طیّ زمان» ده روزه، انحرافات نقطهٔ اعتدالی تقویم ژولی را هم تصحیح کرده بود. یعنی فردای روز چهارم اکتبر ۱۵۸۲، پانزدهم اکتبر تقویم گریگوری جدید اعلام شد.

مطابق رسم معهود و معقول، مرجع یا مبنای گزارش تاریخ هر واقعه، تقویم رایج در آن عصر خواهد بود. به مثال اگر از جنگ‌های صلیبی بنویسند، تاریخ‌ها بر اساس تقویم ژولی است و پس از ۱۵۸۲ هم از تاریخ میلادی گریگوری استفاده خواهد شد، درست همانطور که در منابع آن عصر بکار رفته است. یک نویسنده غربی، که زندگینامه مولانا را می‌نویسد، به قاعده تاریخ ژولی را استفاده می‌کند چنان که برای همه وقایع آن روزگار و این درست است. بر این مبنا، زادروز مولانا در تاریخ میلادی سی‌ام سپتامبر بوده است ولی به تقویم ژولی آن روزگار. امّا اگر براستی در پی تعیین دقیق زادروز مولانا باشیم (و نه یک روز نمادین به عنوان سالگرد)، آنگاه باید یک تقویم واحد را مبنا بگیریم، که به قاعده تقویم امروز گریگوری خواهد بود، و به روش «برون‌یابی»، به عقب بازگردیم و تاریخ آن روز را محاسبه کنیم که معادل هفتم اکتبر خواهد شد.

بیفزایم که تقویم خورشیدی ما در این بازه تاریخی تغییری نکرده است و روز تولّد مولانا به همهٔ روزگاران در نیمهٔ ماه مهر بوده است. پس می‌بینید که گویا تصحیح در جای دیگر، ما را در اینجا به خطا انداخته است.

همین قاعده در خصوص تاریخ وفات مولانا هم صادق است. دقیق‌تر بگوییم که شب عرس در پنجم جمادی الآخر سنه ۶۷۲ مطابق ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی، هفدهم دسامبر ۱۲۷۳ تاریخ ژولی، معادل بیست و چهارم دسامبر ۱۲۷۳ گریگوری است. چون آن تاریخ ژولی را امروزه به جای تاریخ جدید گریگوری بکار می‌برند، معادل هجری شمسی آن می‌شود ۲۷ آذر که روز میعاد علاقمندان مولانا در قونیه است، گرچه دوستداران او نظر به روز و ماه و سال ندارند و از قول خود او می‌خوانند که «من بدین وقت معیّن ای دلیر، می‌نگردم از محاکات تو سیر»...

پ.ن. این یادداشت را مدّت‌ها پیش، نهم مهر ۱۳۹۱، در وبلاگم نوشته بودم، و دوستی بر این مبنا، تاریخ شمسی زادروز مولانا را در ویکی پدیا تصحیح کرد امّا همچنان این خطا راسخ و رایج در بسیاری منابع دیگر هم دیده می‌شود.

.

کانال رسمی گنجور

29 Sep, 14:06


متن گفتگو:
- من برای پسر مولانا در سایتم از تصویری استفاده کرده‌ام که با خود مولانا اشتباه گرفته می‌شود.
می‌توانی تصویری برای این شخص (شاعر قرن هفتم و هشتم هجری) ایرانی‌الاصل اما متولد قونیه، صوفی، عضو طریقت مولویه تصویری متفاوت پیشنهاد کنی؟

- برای طراحی تصویری که فرزند مولانا (به احتمال زیاد به بهاءالدین سلطان ولد اشاره دارید) را نشان دهد و با خود مولانا اشتباه گرفته نشود، می‌توانیم بر ویژگی‌های متمایز او تمرکز کنیم. برای این کار:

1. چهره جوان‌تر: برخلاف تصویری که معمولاً از مولانا داریم، بهاءالدین سلطان ولد در دوره جوانی به عنوان فردی پرشور و فعال شناخته می‌شد. می‌توانیم تصویری از او در دوره جوانی یا میان‌سالی طراحی کنیم.

2. لباس و ظواهر: اگرچه او عضو طریقت مولویه بود، اما ممکن است لباس و آرایش او کمی متفاوت از مولانا بوده باشد. طراحی می‌تواند شامل عمامه و رداهای سنتی باشد، اما شاید کمی ساده‌تر یا با رنگ‌های متفاوتی چون سبز یا سفید برای متمایز شدن از مولانا.

3. شخصیت صوفی و شاعر: بهاءالدین سلطان ولد نیز شاعر و صوفی بود. طراحی می‌تواند او را در حال تفکر یا مطالعه به تصویر بکشد تا بر فعالیت‌های ادبی و معنوی او تاکید بیشتری داشته باشد.

4. پس‌زمینه: می‌توان از عناصر مرتبط با قونیه و طریقت مولویه مانند آرامگاه مولانا یا صحنه‌هایی از جلسات صوفیان استفاده کرد که نشان‌دهنده ارتباط او با عرفان باشد.

می‌خواهید تصویری با این ویژگی‌ها برایتان بسازم؟
- بله
-این تصویر از بهاءالدین سلطان ولد، پسر مولانا، را مشاهده کنید. امیدوارم این تصویر مورد پسند شما باشد! اگر نیاز به تغییرات یا تصویری دیگری دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم.
-من به تصویر چهره فقط نیاز دارم و تصور می‌کنم اگر سن چهره بالای بیست و زیر سی باشد بهتر باشد.
-این تصویر جدید از بهاءالدین سلطان ولد را که چهره‌اش بین بیست تا سی سالگی به تصویر کشیده شده است، مشاهده کنید. امیدوارم این تصویر مناسب باشد! اگر نیاز به تغییرات بیشتری دارید، حتماً بفرمایید.

کانال رسمی گنجور

29 Sep, 13:59


از آنجا که محل تولد سلطان ولد فرزند مولانا لارنده (قرامان امروزی واقع در صد کیلومتری جنوب قونیه) است ظاهر شدن تصویر انتخابی برای او روی نقشهٔ گنجور که شبیه به پدرش مولاناست باعث می‌شود بازدیدکنندگان تصور کنند ما ادعا کرده‌ایم مولانا متولد ترکیه است.
برای حل این معضل دست به دامن چت‌جی‌پی‌تی شدیم. متن گفتگو و هوش قابل تحسین این ابزار به نظرمان جالب آمد.
دوستان می‌توانند تصاویر پیشنهادی خود را برای شاعران از طریق این صفحه ارسال کنند:
https://ganjoor.net/photos

کانال رسمی گنجور

16 Sep, 14:10


«کیمیای سخن»، کتابی که مس سخن را به خاک جعلیات بدل می‌کند.


"...علت اصلی پذیرفتن سخن جعلی، این استدلال عوامانه است که «مهم نیست کی گفته، مهم این است که چی گفته!». اگر مهم نیست کی گفته، پس چرا جاعل زیر سخنش نام گوینده‌ای را ذکر می‌کند؟ اگر مهم نیست کی گفته، می‌توان به ذکر صفت «ناشناس» بسنده کرد. اگر مهم نیست کی گفته، آیا می‌توانیم روی دیوان حافظ بنویسیم: دیوان سعدی!؟ "


📝متن کامل یادداشت جناب آقای مهدی شعبانی، عضو گرامی انجمن، را که در نقد کتاب «کیمیای سخن» نوشته شده است، در سایت ایسنا بخوانید:

https://www.isna.ir/news/1403030401916/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C

کانال رسمی گنجور

16 Sep, 10:01


بررسی واژه‌ای در جمشید و خورشید سلمان ساوجی توسط استاد خرم‌آبادی‌زاد:
https://youtube.com/watch?v=mqzDCNpO06k&si=PKdom3fJqwykmAJu

کانال رسمی گنجور

10 Sep, 06:22


شمردم همه نامه را سر به سر

پربسامد‌ترین واژه شاهنامه کدام است؟ نمی‌دانیم؟ نامی هم از این کتاب بدانیم کافی است.

پیش از آن که از پربسامدترین واژگان مثنوی بگوییم، سراغ شاهنامه بیاییم که گنج‌نامه‌‌ای‌ست کوه‌پیکر و بررسی واژگان آن مرا به یاد دبیرِ بهرام گور انداخت، که چون گنجِ فرشیدورد را فهرست می‌کرد، به فریاد آمد که: «شمارش پدیدار نامد هنوز، نویسنده را پشت برگشت کوز».

شاهنامه، با سبک ویژه و یگانهٔ خود، نیاز به مقایسه تطبیقی ندارد امّا من ابتدا سخن فردوسی و دقیقی را جدا بررسی کردم، تا تفاوت‌ها دیده شود، و بعد البته آن دو را ادغام کردم تا از منظر آماری هم تصویری کلّی از این نامهٔ باستان به دست آید. تعداد واژگان فردوسی حدود ۵۵۵ هزار و در این میان ۱۷ هزار واژه نامکرّر است. تعداد واژگان دقیقی حدود ۱۱ هزار است که از آن دو هزار و ۳۶۰ واژه ناتکراری است.

به واقع دقیقی که زود «بر او تاختن کرد ناگاه مرگ، نهادش به سر بر یکی تیره ترگ» فرصت و مجال چندانی نداشته تا واژه‌های بسیار به کار گیرد امّا «اگرچه نپیوست جز اندکی، ز رزم و ز بزم از هزاران یکی»، در‌‌ همان «بیتی هزار» او هم دویست و پنجاه واژه هست که در زبان فردوسی نیست و به واقع خاصّ اوست. در بسامدها هم این دو متفاوت هستند. به مثال فردوسی واژهٔ «انجمن» را ده برابر بیش از دقیقی به کار می‌گیرد، «اندیشه» را پنج برابر، «آفرین» را چهار برابر و «بلند» را سه برابر بیشتر. از آن سو دقیقی واژهٔ «اندوه» را چهار برابر و «آیین» را دو برابر و نیم بیشتر از فردوسی استفاده می‌کند. می‌بینیم که در نوع ادبی و سبک یکسان هم شاعران علایق خود را دارند..

امّا برویم سراغ خود شاهنامه، یعنی مجموع سخن فردوسی و دقیقی و بسامد الفاظ آن. شاخصی که استفاده شده، و بر نمودار آمده، تعداد تکرار است در هر ده هزار واژه و من برای سادگی خوانش، اعشار آن‌ها را نیاورده‌ام مگر در نمودار واژگان عربی که بسامد‌ها کمتر هستند. تاکید کنم که دامنهٔ بررسی تمامی شاهنامه بوده، یعنی حدود پانصد و شصت و هفت هزار واژه، و این تعداد تکرار در هر ده هزار کلمه، تنها یک شاخص نسبی است که اینجا برای مقایسه و بیان بسامد مناسب دیده‌ام.

امّا پربسامدترین کلمه مستقل و معنی‌دار شاهنامه «شه» است و «شاه»، و این جدای شهریار و پادشاه، خسرو و جهاندار است. پس شاهنامه اگر «شاهِ نامه‌هاست»، به راستی در آمار هم شاه‌نامه است. در یادداشت دیگر آورده‌ام که به همین معنی، مثنوی و غزلیات مولانا «جان»‌نامه است و غزلیات سعدی «دوست»‌نامه و دیوان حافظ «دل»‌نامه.

پس از آن حماسه خود را می‌نمایاند با واژه بسیار مکرّر «سپاه» (و سپه). بعد «دل» که همیشه بر صدر است و حماسه و غزل نمی‌شناسد. سپس «جهان» در جایی که ایرانشهر خود مرکز جهان بود. آنگاه «داد»، اما افسوس که با همه‌ی مفهوم محوری آن در شاهنامه، بسامد آن به دلیل معانی متفاوت قابل استفاده نیست. سپس «سخن».

در ادامه زود به آن سرای امید «ایران» می‌رسیم که پیش و بیش از هر نام مکان دیگر در شاهنامه تکرار شده است. پس از ایران؟ توران؟ نه! «چین» است با اختلاف زیاد نسبت به ایران و پس از آن توران و روم.

دکتر ناتل خانلری، حدود هفتاد سال پیش، در مقاله‌ای با عنوان «واژه‌های عربی در شاهنامه» از ابهام و کلّی‌گویی‌ها در این زمینه شکایت می‌کند و خصوصاً در مورد موضوع مقاله می‌گوید که «این معنی مربوط به عدد است یعنی امری که از آن با دقّت تام می‌توان سخن گفت. فقط قدری زحمت و فرصت می‌خواهد». از این جهت من در میان دو هزار واژهٔ بالای جدول، حدود بیست واژه عربی را به ترتیب بسامد استخراج کردم و در نموداری جدا آوردم. بیشترین بسامد واژه عربی چنان که می‌بینید غم است و سپس عنان، جوشن، ایمن، سلیح... اینجا هم اختلافی بین زبان فردوسی و دقیقی می‌توان دید. در کلّ، در دامنه یکسان، استفاده دقیقی از کلمات عربی کمتر از فردوسی است چنان که به مثال به جای غم اندوه می‌آورد، یا میمنه و میسره و ایمن را که فردوسی بسیار آورده، استفاده نمی‌کند.

اما بالاترین بسامد نام خاص شخصیت‌های داستانی کدام است؟ خب به قول مولف تاریخ سیستان، حتی «جهاندار محمود» هم گفته بود که «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست‌، مگر حدیث رستم». من امّا انتظار «بهرام»(ها) را داشتم از بس که این نام خصوصاً در عهد ساسانی محبوب و رایج بوده که گاه بیم اختلاط می‌رود: «همی‌بود بندوی بسته چو یوز، به زندانِ بهرام هفتاد روز، نگهبان بندوی بهرام بود...» و این دو بهرام یکی نیستند. از رستم و بهرام که بگذریم با اختلاف زیاد گیو است و افراسیاب و دیگران.

نموداری هم آوردم، از «شاه» تا «نامه»، چرا که در مقایسه نسبت‌ها، خواندن چو دیدار نیست! به همین بسنده کنیم که ما واژه می‌شمریم و زمانه دم ما همی بشمرد...
.

کانال رسمی گنجور

31 Aug, 05:58


‍ خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند
سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند

عریان ترم ز شیشه و مطلوب سنگسار
این شهر، بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدار مانده ام
آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند

بیتاب از تو گفتنم آوخ که قرنهاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمی کند

بی سایه تر ز خویش حضوری ندیده ام
حق دارد آفتاب قبولم نمی کند ...