بازار آزاد @freemarketeconomy Channel on Telegram

بازار آزاد

@freemarketeconomy


کپی تمام پستها با یا بدون ذکر منبع، بلامانع است. غرض نشر مفاهیم آزادیخواهانه و دفاع از مالکیت خصوصی و بازار آزادست.
این کانال، یک کتابخانهٔ تلگرامی و بانک اطلاعاتی برای آزادیخواهان، مدافعان بازار آزاد و علاقمندان به مکتب اتریشی است.

بازار آزاد (Persian)

بازار آزاد یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقمندان به مفاهیم آزادیخواهانه و بازار آزاد است. با نام کاربری "freemarketeconomy" شناخته می‌شود و اجازه کپی کردن تمام پست‌ها با یا بدون ذکر منبع را می‌دهد. هدف این کانال، انتشار مفاهیم آزادیخواهانه و دفاع از مالکیت خصوصی و بازار آزاد است. با عضویت در این کانال، شما به یک کتابخانهٔ تلگرامی و بانک اطلاعاتی بزرگ برای آزادیخواهان، مدافعان بازار آزاد و علاقمندان به مکتب اتریشی و دیدگاه‌های آن‌ها دسترسی پیدا خواهید کرد. این کانال منبعی ارزشمند برای همه کسانی است که به دنبال درک بهتر از اهمیت آزادی اقتصادی و اجتماعی و حقوق مالکیت خصوصی هستند. به جای گذاشتن منابع زمانی خود در جستجوی اطلاعات، با عضویت در کانال بازار آزاد، می‌توانید به آسانی به دسترسی به مطالب مفید و آموزنده برای خود برسید. از این پس، همراه با جامعه‌ای از افراد با اندیشه‌های مشابه، بازار آزاد را بشناسید و در اینجا بازار خود را گسترش دهید.

بازار آزاد

24 Jan, 18:00


«میزس قدیمی شده»
(بخش ۲/۲)


در چنین زمانه‌ای آن اقلیت بسیار کوچکی که به ویژه در ایالات متحد از لیبرالیسم اصیل دفاع می‌کردند به تدریج «لیبرتارین» نام گرفتند تا از «لیبرال‌هایی» مانند پوپر یا رالز متمایز باشند. امروز لیبرتارینیسم چیزی جز همان لیبرالیسم به معنای درست و اصیل این واژه نیست. یعنی همان سنت فکری که با جان لاک و سپس لیبرال‌های اسکاتلندی و لیبرال‌های فرانسوی در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم آغاز شد و در مکتب اتریش به کمال رسید. البته لیبرتارینیسم را در قرن نوزدهم بیشتر برای توصیف آنارشیست‌های فردگرا به کار می‌بردند و آنارشیست‌ها در آن زمان ضد بازار آزاد و سرمایه‌داری بودند. دگرگونی در معانی این‌گونه اصطلاحات پدیدۀ رایجی است؛ اما آنچه اهمیت بیشتری دارد آشنایی دقیق با این اصطلاحات یا دگرگونی در معانی آن‌ها نیست. بهتر است بیشتر از آنکه ذهن خود را درگیر عناوین مکاتب فکری و تاریخچۀ آن‌ها بکنیم، قوت استدلال‌هایی را بسنجیم که پشت توضیح هر کسی از مسائل قرار دارند. اگر کسی بتواند با بیانی روشن و منطقی نظریه‌ای صحیح را دربارۀ عملکرد جوامع انسانی ارائه دهد - چنانکه میزس چنین کاری را انجام داده است - استدلال‌های او همواره و در همه جا صحیح خواهند بود. این نامش جزم‌گرایی نیست. هیچ‌کس یک مهندس برق را به این خاطر که مدارهایش را بر پایۀ اصول الکتریسیته و مغناطیس (تدوین شده در قرن نوزدهم) طراحی می‌کند به «جزم‌گرایی/دگماتیسم» متهم نمی‌کند و نمی‌گوید مباحث جیمز کلارک ماکسول و مایکل فارادی «قدیمی» شده‌اند. کمونیست‌ها غلط نمی‌گویند چون «جزم‌گرا» یا «بداخلاق» هستند یا مارکس «قدیمی» شده است. کمونیست‌ها غلط می‌گویند چون دلایل روشنی برای رد گزاره‌هایشان وجود دارند و این دلایل در همان زمان حیات مارکس هم وجود داشتند. کارل منگر کتاب اصول اقتصاد (۱۸۷۱) را در زمانی نوشت که مارکس هنوز زنده بود. اگر سوسیالیستی بسیار مهربان و خوش‌اخلاق و آمادۀ شنیدن دیدگاه‌های متفاوت باشد می‌توان با او سلام و احوال‌پرسی و حتی رفت‌وآمد داشت، ولی باز هم تغییری در اصل داستان ایجاد نمی‌شود که تمام عقایدش از بالا تا پایین غلط هستند. در اندیشه تندرو-میانه‌رو معنی ندارد. اندیشه یا غلط است یا درست یا آنکه هنوز نمی‌دانیم درست است یا غلط.

اندیشه گوشی تلفن همراه نیست که آخرین ورژن آن بهترینش باشد. یک موضوع قدری آزاردهنده در این صحبت‌های آقای ثابتی گرامی این است که ایشان به گونه‌ای صحبت می‌کنند که انگار داخل کشوری‌ها «پشت کوهی» هستند و حالا ایشان در لندن نشسته‌اند و خطاهای شناختی ما را همدلانه آسیب‌شناسی می‌کنند. بله ما می‌دانیم در آکادمی غرب دربارۀ لیبرالیسم به معنی درست این واژه چه می‌گویند و خیلی ساده معتقدیم آنان غلط می‌گویند. معیار ما نباید عملکرد جوامع پیشرفته‌تر از خودمان باشد، بلکه باید عواملی را بشناسیم که باعث پیشرفت و پسرفت جوامع می‌شوند. چه عاملی باعث شده است که اروپای «مترقی» با ۴۰۰ میلیون نفر جمعیت برای دفاع از خودش در برابر تهاجم کشوری ۱۴۰ میلیون نفری با اقتصادی جهان سومی نیازمند آمریکای «واپسگرا» باشد؟ چرا حجم اقتصاد فرانسه یا انگلیس کوچک‌تر از حجم اقتصاد ایالت تگزاس به تنهایی آمریکاست؟ چرا دیگر هیچ نوآوری در فناوری متعلق به اروپا نیست؟ چرا تمام آن چیزهایی که زندگی ما را در چند دهۀ گذشته زیر و رو کرده‌اند از آمریکای «واپسگرا» می‌آیند؟ پس بقیه چه می‌کنند؟ اینها عواملی‌اند که ما باید بشناسیم و برای جامعۀ خودمان به کار ببندیم. اتفاقاً اینکه ظاهراً برای نخستین بار در ۱۵۰ سال اخیر در ایران گرایش به مکتبی افزایش پیدا کرده است که همزمان مد روز جوامع غربی نیست نشان می‌دهد که برای نخستین بار بخشی از جامعه دارند به مشکلات خود واکنش اصیلی نشان می‌دهد که تنها تکرار سخنان روشنفکران «مترقی» اروپا و آمریکا نیست. زمانی که در آلمان آدم می‌سوزاندند اختلاف آلمان در اقتصاد و صنعت و علم و هنر با ایران به مراتب بیشتر از اختلاف آلمان با ایران در روزگار کنونی بود. آیا به همین دلیل در آن زمان ایرانی‌ها باید آدم‌سوزی آلمانی‌ها را مبنا قرار می‌دادند؟

واقعیت این است که دولت در ایران تمام ابعاد زندگی ما را تحت کنترل گرفته است. داریم در میان انبوه «سامانه‌ها» و مقررات و بخشنامه‌های «شوراهای عالی» خفه می‌شویم. لیبرالیسم و مکتب اتریش بهتر از تمام مکاتب این فرآیند را توضیح می‌دهند. کسی که مخالف است بیاید و نقد کند. با برچسب قدیمی زدن گرهی باز نخواهد شد.

پایان

بازار آزاد

24 Jan, 18:00


«میزس قدیمی شده»
(بخش ۱/۲)


صحبت‌های آقای عرفان ثابتی در برنامۀ پرگار پیرامون لیبرالیسم و «قدیمی» بودن میزس جای شگفتی دارد، چون در میان کتاب‌هایی که خود ایشان ترجمه کرده‌اند یکی از آن‌ها تأملات مارکوس اورلیوس امپراتور و فیلسوف رم باستان است! اما موضوع مهم‌تری که می‌خواهم به آن بپردازم این است که بحث ایشان دربارۀ خوانش میزس و مکتب اتریش از لیبرالیسم، خودش بسیار قدیمی است. یعنی از حدود صد سال پیش که میزس هنوز نسبتاً جوان بود، بیشترین واکنش به ایرادات بنیادینی که او از سوسیالیسم می‌گرفت این نبود که تلاش کنند نادرستی ایراداتش را نشان دهند، بلکه بیشتر به این اکتفا می‌شد که بگویند این حرف‌ها «قدیمی» شده‌اند.

در واقع زمانی که میزس آن بحث‌ها را مطرح می‌کرد (یک نمونه از مباحث او) اکثریت قریب به اتفاق اهل قلم و صاحب نظران در غرب گذار به سوسیالیسم را آیندۀ حتمی و گریزناپذیر جوامع بشری می‌دانستند. این طرز فکر فقط ویژۀ کسانی نبود که آشکارا در احزاب کمونیستی فعالیت می‌کردند. برای مثال برتراند راسل که از اتحاد تازه تأسیس شوروی بازدید به عمل آورد و در آنجا دیداری هم با شخص لنین داشت و شرح بازدید خود را در کتابی نوشت، از یک خانوادۀ مهم اشرافی انگلیسی بود. او هیچ‌گاه خود را کمونیست یا بلشویک نمی‌دانست و از نوعی «سندیکالیسم» دفاع می‌کرد. مناقشۀ این اندیشمندانِ مخالف بلشویک‌ها و الگوی روسی تنها بر سر چگونگی گذار به سوسیالیسم موعود، زمان فرا رسیدن آن و نیز کم و کیف یک جامعۀ سوسیالیستی بود. کمتر اندیشمندی را می‌شد پیدا کرد که دربارۀ اصل «قدیمی» و «واپسگرایانه» بودن مناسبات مبتنی بر آزادی مبادله - بازار آزاد - شکی داشته باشد و به دنبال «سازماندهی» دوبارۀ جوامع انسانی به دست یک سیستم مرکزی زیر هدایت نخبگان تکنوکرات و هدایت آن به شاهراه ترقی نباشد. حتی کسی مانند کارل پوپر که به گفتۀ خودش از سوسیالیسم بریده بود، نقدهای تندی علیه آن‌ها می‌نوشت و به طور متقابل مورد نفرت سوسیالیست‌ها قرار داشت نیز به راستی درکی از رابطۀ میان مبانی اقتصادی سوسیالیسم و خصلت سرکوبگر رژیم‌های توتالیتر نداشت. پوپر در کتاب جامعۀ باز و دشمنان آن از «مهندسی تدریجی اجتماعی» بر پایۀ اعمال تغییرهای جزئی و تدریجی در نهادهای اجتماعی دفاع می‌کرد. تغییری که امکان‌پذیری آن در یک جامعه ویژگی «جامعۀ باز» است. پوپر در آن کتاب سازمان‌ها را با ابزارهای مکانیکی مقایسه می‌کرد که می‌توان با استفاده از آن‌ها جامعه را بهبود بخشید. اینکه مصداق «بهبود» وضع جامعه را چه کسی و بر چه اساسی تعریف می‌کند مسئلۀ پوپر نبود. چون در ذهن نسل او این مسائل حل‌شده و بدیهی، و کسانی که در اصل آن تردید روا می‌داشتند «واپسگرا» و «قدیمی» بودند. جالب است گفته شود که اندیشه‌های پوپر بعدها یکی از مبانی فکری حزب سوسیال دمکرات جمهوری فدرال آلمان را تشکیل می‌دادند.

(ادامه در پست بعدی)

بازار آزاد

21 Jan, 15:12


📌 اقتصاد ایران به خاویر میلی نیاز دارد (متن کامل)

🖋️ نویسنده: جعفر ساعی‌نیا

▫️اقتصاد ایران سال‌هاست که درگیر بحران‌های مزمن مانند تورم افسارگسیخته، رکود تولید، فساد ساختاری و ناکارآمدی سیستم اقتصادی است. این شرایط، شباهت‌های بسیاری با اقتصاد بحران‌زده آرژانتین دارد، کشوری که توانست با روی کار آمدن خاویر میلی و اجرای اصلاحات ریشه‌ای، مسیر خروج از این مشکلات را آغاز کند. میلی با سیاست‌های جسورانه‌اش، نقش دولت را کاهش داد و اقتصاد را آزادسازی کرد.

🆔 Telegram
🆔 Instagram

بازار آزاد

19 Jan, 18:26


مختصری در مورد هایک و میزس (۳)
لینک بخش دوم

در سال ۱۹۵۰، میزس مقاله‌ای کوتاه تحت عنوان «لرد کینز و قانون سِی» منتشر کرد و در آن ضمن نقد ایده‌ی اصلی کینز در کتاب «جنرال تئوری» به طور ضمنی آخرین برداشت‌های خود از مفاهیمی چون پول و تعادل را آشکار کرد.
چنان که می‌دانیم و کینزین‌ها هم اذعان دارند، رساله‌ی «جنرال تئوریِ» کینز را می‌توان ردیه‌ای بر قانون معروف سِی، اقتصاددان کلاسیک فرانسوی، دانست. طبق قانون سی، اضافه‌تولیدِ کل در اقتصاد غیرممکن است. «حجاب» پول بر این واقعیت که کالا در ازای کالا رد و بدل می‌شود پرده می‌افکند. پول خنثی است و تولیدات جملگی به دست متقاضی می‌رسند و امکان ندارد در اقتصاد شاهد اضافه‌تولید در سطح کلان باشیم. به عبارت دیگر، عرضهْ تقاضای خود را ایجاد می‌کند و کالای مازادی بر جا نمی‌ماند. البته نقدهای مالتوس و سن سیسموندی سِی را وادار به بازبینی‌های مکرر در فرم اولیه‌ی تئوری‌اش کرد (طی پنج ویرایش و بسط مطلب از سه و نیم صفحه به بیست صفحه) اما صورت نهایی نظریه‌ی او تغییر چندانی نکرد: در تعادل، اضافه‌تولید غیرممکن است. تفسیر میزس از قانون سی نیز تفاوتی نمی‌کند. او با اشاره به زمینه‌ی تاریخی بحث ژان باتیست سی ضمن تایید برداشت فوق از قانون سی به رد ادعای کینز و کینزین‌ها می‌پردازد. میزس به جای لغت عمومی یا جنرال از لغت «مطلق» استفاده می‌کند و می‌گوید اضافه‌تولید مطلق در اقتصاد غیرممکن است. آنچه امکان وقوع دارد اضافه‌تولید نسبی است. یعنی تنها در صورتی می‌توان از یک کالا بیش‌ازحد تولید کرد که کالای دیگری را در اثر پیش‌بینی نادرست کمتر از اندازه تولید کرده باشیم. از این تفسیر، متوجه دو نکته‌ی مهم می‌شویم. نخست اینکه میزس برخلاف بسیاری از اقتصاددانان دهه ۲۰ از جمله، کینز و هایک و میردال و همسو با کلاسیک‌هایی چون ژان باتیست سی پول را نوعی کالا می‌داند که تنها در مقام واسطه‌ی مبادله و واحد حساب برمی‌آید و فانکشن دردساز ذخیره‌ی‌ ارزش بودن را ندارد و بنابراین می‌توان آن را خنثی در نظر گرفت. به بیان دیگر، اقتصاد میزس در یک معنا همچنان یک اقتصاد تهاتری است و هنوز «پولی» نشده است چرا که پول نزد میزس «تنها نقش یک واسطه را بازی می‌کند». از طرف دیگر، و با چنین تعریفی از پول، وقتی میزس می‌گوید اضافه‌تولید مطلق غیرممکن است یعنی علی‌الاصول در اقتصاد نوعی تعادل عمومی برقرار است و مازاد عمومی حرف مهملی است. این در حالی است که نه تنها کینز، که تمام تلاش هایک از ابتدای کار این بود که نشان دهد پول آن لولای لق (loose joint) مشکل‌سازی است که می‌تواند ساختار تولید را بر هم زند و عدم تعادل‌های پولی و سوءسرمایه‌گذاری‌ها را سبب شود و چرخه‌های تجاری را در شکل رکود عمومی به وجود آورد. به رغم برخی اختلاف‌نظرهای ریشه‌ای و اختلاف در نتایج و دلالت‌های عملی، کینز و هایک نقطه‌ی شروع یکسانی داشتند و آن به طرز تلقی‌شان از پول برمی‌گشت. نباید فراموش کرد که اینجا میزس در کمال فکری خود چنین تفسیری از قانون سی به دست داده است - یعنی حدود چهل سال پس از انتشار اولین کتابش در مورد نظریه‌ی پول و اعتبار. هایک حتی در یکی از مصاحبه‌های خود می‌گوید در تحلیل چرخه‌های تجاری به اشتباه استاندارد طلا را به عنوان نظام پولی در ذهن داشته و بر اثر این تلقی از پول دچار خطای تحلیل و پیش‌بینی شده است - هر چند ارکان نظریه‌ی او به قوت خود باقی ماند و خللی از این بابت ندید. شاید اختلاف اصلی کینز و هایک را بتوان به این صورت خلاصه کرد که کینز به دلیل پشتوانه‌ی نظری‌ای که از مارشال و ویکسل می‌آمد به «سطح» می‌اندیشید اما هایک به «ساختار». این بینش ساختاری را هایک از کارل منگر به ارث برد و در آخرین اثر دشوار خود در اقتصاد یعنی نظریه‌ی سرمایه بسط داد.

بازار آزاد

16 Jan, 12:09


این توییت این روزها بحث‌برانگیز شده. عده‌ای به قیمت بالای پای‌سیب ایراد گرفتن و یه عده دیگه اونا رو به افکار کمونیستی متهم کردن. موضوع ساده است: همونطور که روتبارد میگه همه اهالی کسب‌وکار روی قیمتی که کالا و خدماتشون رو عرضه میکنن کنترل کامل دارن و آزادن اما روی مقداری از اون محصول که میتونن در اون قیمت بفروشن نه! پس این خانم آزاده هر قیمتی که بخواد روی محصولش بذاره. از طرف دیگه دیگران هم آزادن که نظرشون رو در مورد اون محصول و قیمتش بگن و ازش انتقاد کنن و تا اینجا ربطی به تفکر چپ نداره. مشکل اونجایی شروع میشه که منتقدین بخوان به دست زور دولت متوسل بشن و تقاضای مداخله دولت در قیمت‌گذاری رو داشته باشن. تا چنین مطالبه‌ای نباشه صرف انتقاد از قیمت بالای یه کالا یا کیفیتش چپگرایی و تعدی به مالکیت خصوصی نیست.

ضمنا سوءاستفاده تبلیغاتی کسی از وضع خاص جسمیش و متقابلا طرح چنین اتهامی علیهش هیچکدوم جرم نیست چون نه خدشه عینی به تمامیت فیزیکی و جسمانی بدن و دارایی دیگرانه و نه نقض تعهدات قراردادی. جای نگرانی هم نیست بقول شومپیتر: «تصویر زیباترین دختری که تا کنون زیسته در حفظ فروش سیگار نامرغوب در بلندمدت ناتوان خواهدبود»

بازار آزاد

11 Jan, 14:28


در راستای آمارهای پست قبل، وضع قدرت خرید خانوارهای آمریکایی طی زمان و بر حسب نسبت متوسط دستمزد ساعتی به قیمت لوازم خانگی در فاصله بین ۱۹۵۹ تا ۲۰۱۳ نیز جالب توجه است. همانطور که در جدول مشخص است طی حدود پنجاه سال، قدرت خرید شهروندان آمریکایی در مجموع و به طور میانگین حدود پنج برابر بهتر شده است. برای نمونه، یک آمریکایی در سال ۱۹۵۱ به طور متوسط با ۱۶۷ ساعت کار توان خرید یک یخچال را داشته اما همان شخص در سال ۲۰۱۳ با ۲۲ ساعت کار امکان خرید یک یخچال را به دست می‌آورده است.
لینک دسترسی به مقاله.

بازار آزاد

11 Jan, 12:43


سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ را سال‌های پرحادثه (Crazy Years) و دهه‌ی پرهیاهوی بیست (Roaring Twenties) هم می‌گویند. این آمار گوشه‌ی کوچکی از دوره‌ای پرماجرا را بازمی‌تاباند. این دوره مقارن با سال‌های سقوط هم هست؛ سقوط امپراطوری‌ها و استاندارد طلا و همزمان عصر خوش‌بینی، ماه عسل و لذت و موسیقی جز، فلاپرها و دامن کوتاه، عصر طلایی رادیو، ظهور سینما، سوررئالیسم، تلویزیون، هواپیما، پنی‌سیلین و مدرنیته، عصر درایر و همینگ‌وی و تولید انبوه و فوردیسم و تبدیل خودرو از کالایی لوکس به کالایی معمولی و همزمان سال‌های سقوط وال‌استریت و سپس رکود بزرگ و بیکاری و تحولات مابعد. سال‌های تغییرات عظیم و شاه‌تئوری‌ها.
- بد نیست یادآوری کنیم که این دوره مقارن با سال‌های ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۸ شمسی هم هست.

بازار آزاد

10 Jan, 07:20


کلید رستگاری نسیم طالب برای حل ریشه‌ای مشکل اقتصاد.

پ.ن: شوخی نسیم طالب در اینجا ناظر به لاس زدنهای بیهوده اقتصاددانان با مدلهای آماری و طالع‌بینی با ریاضیات قلابی توزیع نرمال و ارضا با بهینه‌یابی و ندیدن اصل مساله یعنی قوهای سیاه است.

بازار آزاد

03 Jan, 13:57


عصاره‌ی تمام استدلالهای فلسفی علیه ایده‌ی بازار آزاد را می‌توان در همین چند جمله‌ از زبان مترجم آثار هگل یعنی سیدمسعود حسینی در جلسه‌ی نه نقد که تایید کتاب «اختراع بازار» به دست ناشر معلوم‌الحالی به اسم موسسه‌ی ترجمان دید:
«نظریه‌ی هگل، فاعلیت بشر را بیشتر دخالت می‌دهد تا دست نامرئی طبیعت را به قاعده در بیاورد تا بتواند این را به نحو فاعلانه‌ای کنترل کند. و دولت را مطرح می‌کند. و این باعث می‌شود نظم جامعه در یک مرتبه‌ی عالی‌تری تحقق پیدا کند به جای اینکه آن را بسپریم به دست یک سری مفاهیم پیشامدرن مثل دست نامرئی و طبیعت همدلانه‌ی بشر. راه حل هگل بیشتر مبتنی است بر عاملیت انسان در خودتعین‌بخشی او.»
چنانکه می‌بینیم، در روایت هگلی، مفاهیمی مانند فاعلیت بشر و به قاعده در آوردن طبیعت و تحقق نظمی عالی‌تر در برابر مفهوم اصطلاحا پیشامدرن طبیعت گذاشته می‌شوند و راه تاسیس چنین نظمی نیز همواره دولت است. مطابق این روایت، دولت فعلیت آن نظم عالی و عقلانی است. و عقل، همان عقل خودتعین‌گر خداگونه‌ی ایده‌آل‌پرداز‌ که در صدد به هندسه در آوردن جهان است. عقلی که جهان را آنگونه که هست یعنی جهان پیچیده، آشوبناک، نابرابر و ناعقلانی را نمی‌پذیرد و می‌خواهد آن را به شکل هندسه‌ی آرمانی خود در ‌آورد و جهانی نو مبتنی بر درک آرمانی-ریاضیاتی از عقل «احداث» کند. این عقل همان عقلی است که به تعبیر هوسرل موجد بحران‌های اروپای مدرن بوده است. همان عقل برساخت‌گرای دکارتی که هایک آن را بنیاد فکری نظام‌های کنترل‌گر و توتالیتر مدرن می‌دانست.
نکته‌ی دیگر دوگانه‌سازی مدرن-پیشامدرن برای بهره بردن از امکانات آن است. در واقع، این روایت با آگاهی از قدرت رماننده‌ی صفت «پیشامدرن»، آن نظم اصطلاحا عالی عقلانی مدرن را در برابر نظم به‌اصطلاح طبیعی ماقبل‌مدرن و نامرئی بازار می‌گذارد تا از آن در جهت تاسیس نوعی مدرنیته سود بجوید اما اشاره‌ای نمی‌کند که این تلقی از نظم اصالتا از کجا آمده است. به بیان دیگر، توجه ندارد به اینکه ریشه‌های چنین تصوری از نظم ظاهرا عقلانی را هم که ایشان از بنیاد مدرن و‌ انقلابی می‌دانند باید در تاریخ ماقبل‌مدرن و مشخصا در فلسفه و الاهیات مسیحی جست. برای نمونه، می‌توان به مفهوم «بی‌نهایت» به عنوان یکی از ارکان فکر مدرنیته اشاره کرد که ‌به «شهر خدا»ی سنت آگوستین و سنت نوافلاطونی‌گری در تئولوژی مسیحی بازمی‌‌گردد. کوتاه اینکه با دوگانه‌ی مدرن-پیشامدرن نمی‌توان کاری علیه ایده‌ی بازار آزاد پیش‌ برد. باید از برج عاج پایین آمد و خروجی‌ها را نگریست. باید کمال آن فاعلیت را در دولت مدرن دید و به فکر بازاندیشی افتاد. باید رفت لب مرز، و آلمان غربی و شرقی را مشاهده کرد. باید جریان مهاجرت را دید. باید بتوان «دید».

🆓@freemarketeconomy

بازار آزاد

02 Jan, 20:07


اولین بار ادام ‌اسمیت بود که در سال ۱۷۶۹ صفت «لیبرال» را در معنای سیاسی این کلمه به کار برد. آنچه اسمیت در نظر داشت برنامه‌ی لیبرال، سیاست لیبرال و اصول لیبرال بود و همگی ارجاع داشت به معانی اقتصادی این کلمه و در واقع به کوتاه کردن دست دولت از دخالت در تجارت مردمان «آزاد».
منبع
@freemarketeconomy

بازار آزاد

02 Jan, 19:38


فقط یک چپ ادایی می‌تواند به این ملغمه‌‌ی در هم جوش برسد که مفاهیمی مانند اختیار، توانایی انجام کار، آزادی تجارت، رهایی از ساختارهای اجتماعی و عدم تعلق به امیال درونی را در کنار هم ذیل مفهوم آزادی قرار دهد. از نظر یک چپ، آزادی یعنی نفی تمام «مکانیسم‌های برده‌ساز» و مکانیسم‌های برده‌ساز یعنی تمام ساختارها و سلسله‌مراتبی که تمدن بشری بر آن بنا شده است، از خانواده گرفته تا سازمان آموزش در جامعه و حکومت و ساخت اقتصادی جامعه‌. البته ایشان به عوامل برده‌ساز بیرونی رضایت نمی‌دهند بلکه می‌خواهند شما را از درون هم آزاد کنند. آدم آزاد، یا به تعبیر خودشان، سوژه‌ی آزاد یک سوژه‌ی رهاست؛ و سوژه‌ی رها سوژه‌ای است که تمام قواعد بازی را بر هم می‌زند. اگر نیک بنگریم درمی‌یابیم که فقط با ناخرسندی از تمدن و تنزل از عقل به میل است که می‌توان به چنین تلقی‌ای از آزادی رسید و بر آن پای فشرد و در جهت تحقق آن گام برداشت. و این همان چیزی است که به چپ هویت و معنا می‌دهد و او را به عمل وا می‌دارد. در واقع، چپ ترکیبی است از طفولیت فکر بشر و گرایشی ماخولیایی به خود‌تعین‌گری. و مارکسیسم در یک معنا تکنیکی است که با آن می‌شود غریزی‌ترین امیال بشری را در قالب نوعی ادبیات رهایی‌بخش به ذهن‌های ماخولیایی فروخت.
نکته‌ی جالب دیگری که در این کلیپ موجب انبساط خاطر است این است که چپ فارسی برای اولین بار دارد تلاش می‌کند خود را ذیل عنوان «لیبرال» تعریف کند و برنامه و سیاستی را که قبلا با برچسب چپ شناخته می‌شد از این پس با نام لیبرالیسم پیش ببرد. این تغییر نام را شاید بتوان از اثرات رسوایی‌ روزافزون چپ در فضای اجتماعی جامعه‌ای در حال تحول و «شاشیدن»ها به برند بدنام ۵۷ تعبیر کرد. عجیب نخواهد بود اگر فردا کسانی از میان چپ‌‌های پروگرسیو فارسی خود را ذیل عنوان لیبرال تعریف کرده و دگردیسی‌ای را که این صفت-نام در ایالات متحده تجربه کرد بار دیگر در اینجا رقم بزنند.

@freemarketeconomy

بازار آزاد

28 Dec, 21:26


نظر هایک در باب کارل اشمیت

مصاحبه‌کننده
: در آخرین کتاب‌تان، یعنی «قانون، قانونگذاری و آزادی»، شما با این مقدمه شروع می‌کنید که آزادی در دموکراسی‌های غربی در حال افول است و خطر نابودی در آینده‌ی نه چندان دور شدیدا آن را تهدید می‌کند. اگر ممکن است قدری در مورد نشانه‌های این خطر صحبت کنید.
- هایک: دلیل اصلی آن نگاه به تحلیل من از علل جاذبه‌ی تئوری‌ نازی‌ها برمی‌گشت. برای مثال، شخصیتی مانند کارل اشمیت را که یکی از برجسته‌ترین حقوقدانان آلمانی است در نظر آورید؛ کسی که تمام مسائل و مشکلات دموکراسی را ‌می‌دید اما همواره به نتایجی ‌می‌رسید که در نظر من اخلاقا درست نبود و منطقا انسجام نداشت. با این حال، او بهتر از هر کس دیگری در آن زمان مشکلات دموکراسی را به وضوح می‌دید. اینکه دموکراسی‌ قَدَرقدرت و مطلق‌العنان (omnipotent)، دقیقا چون قدرقدرت است باید با اعطای امتیاز به گروههای مختلف حمایت آنها را بخرد. حتی، به یک معنا، برآمدن هیتلر به سبب جاذبه‌ای بود که نزد آن جمعیت کثیر داشت. [در دموکراسی] شما می‌توانید وضعیتی داشته باشد که در آن حمایت اکثریت چه بسا به نابودی نهایی دموکراسی بینجامد.

🆓 @freemarketeconomy

بازار آزاد

27 Dec, 02:13


تاسیس کلیسای کینزی

کینز با تالیف «جنرال تئوری» در واقع از جوّ فکری‌ای فرار می‌کرد که به تعبیر خود او «تمام تاکیدش را روی آزادی می‌گذاشت». از نظر کینز، ما زندانیان زمانیم و از آینده هیچ نمی‌دانیم. برای همین، او به دنبال راه فرار می‌گشت. به یک تعبیر، او با تالیف جنرال تئوری از بار سنگین این عدم قطعیت که در حقیقت نشاندهنده‌ی وضع بشری است فرار کرد و به دامان دولت گریخت و کلیسای خودش را بنا نهاد!

بازار آزاد

27 Dec, 00:54


جان مینارد کینز می‌گفت تالیف کتاب «نظریه‌ی عمومی» برای او پیکاری طولانی به قصد فرار بوده است. او با تالیف این رساله در واقع از جوّ فکری‌ای فرار می‌کرد که به تعبیر خود او «تمام تاکیدش را روی آزادی می‌گذاشت». از نظر کینز، ما زندانیان زمانیم و از آینده هیچ نمی‌دانیم. برای همین، او به دنبال راه فرار می‌گشت. به یک تعبیر، او با جنرال تئوری از بار سنگین این عدم قطعیت که در حقیقت نشاندهنده‌ی وضع ناگزیر بشری است به دامان دولت گریخت و کلیسای خودش را بنا نهاد.

بازار آزاد

22 Dec, 10:27


صاحبان عبا و عمامه و پیروان خط پرنورشان نیز با همین برداشت که اقتصاد و تولید مساله‌ای فنی است مملکتی را با آن ذخایر چپو کردند. دقیقا چون اقتصاد یک جامعه را همانند کار و بار یک مزرعه/خانوار تک‌افتاده‌ی خودکفا می‌دیدند که با ذهنی واحد می‌توان برای آن برنامه‌ریزی کرد. دیوانگانی بریده از جغرافیا و پرت‌شده از قعر تاریخ که با باد مهندسانی دیوارنورد تاریخ را همچون توابعی می‌دیدند که می‌شد با عملیاتی شبانه از آن مشتق گرفت و در ابعادی جهانی ترقید. در تاریخ بهینه‌سازی اقتصادی و برنامه‌ریزی ریاضی چه عبرت‌ها که آرمیده است.

🆓 @freemarketeconomy

بازار آزاد

21 Dec, 23:12


تولید یک مساله‌ی فنی نیست!

برخی با تصور دفاع از تجارت آزاد فکر می‌کنند مساله‌ی اصلی در اقتصاد مبادله‌ست نه تولید «چون تولید که یک فرآیند فنی از ترکیب عوامل تولید بیشتر نیست و چندان مشکلی ندارد.» البته منظور نویسنده از تولید همان فرمول ساده‌ای است که در متون درسی اقتصاد طوطی‌وار تکرار می‌کنند: Q=f(K,L). یعنی تولید تابعی از کار و سرمایه. و منظور از مبادله نیز گویا نوعی بازاریابی با هدف جلب مشتری و تقاضای مناسب برای محصولی است که توان تولیدش وجود دارد اما تقاضا برای آن نیست. «تولیدی که نتوان فروخت» به چه درد می‌خورد؟ به بیان روشن‌تر، از دید نویسنده‌ی مطلب، مساله‌ی اصلی در اقتصاد تقاضاست نه عرضه – چقدر این جمله آشناست!
در این تلقی دو خطای مهلک وجود دارد که کوتاه به آن اشاره خواهد رفت. نخست اینکه تولید در جامعه به مقوله‌ای فنی فروکاسته شده و‌ سویه‌ی اقتصادی آن که از قضا بسیار حائز اهمیت است به‌کل نادیده گرفته شده است. اساسا اگر تولید را تکنولوژی ترکیب کار و سرمایه بدانیم پس تئوری تولید در اقتصاد با چه هدفی طرح شده است؟ بدیهی است که هر گاه در علم اقتصاد از تولید صحبت می‌کنیم منظورمان تولید به‌صرفه و اقتصادی است. و تمام دعوا بر سر همین صفت «به‌صرفه» یا «اقتصادی» است. به بیان دیگر، در نظریه‌ی اقتصادی، حیث و سویه‌ی اقتصادی کالاها اهمیت دارند نه وضع فیزیکی آنها. یک تکنیسین یا متخصص فنی به شما می‌گوید با فلان حجم از ماشین‌آلات و نهاده و فلان تعداد نفر-ساعت می‌توان فلان حجم فیزیکی از کالای مد نظر را تولید کرد ولی هیچگاه نمی‌تواند بگوید که تولید انجام گرفته اقتصادی هم هست یا نه (دقت کنیم که خروجی محاسبات فنی مقادیر فیزیکی و در مورد افراد نفر-ساعت است). اینکه از نظر اقتصادی چقدر تولید کنید را قیمت‌ها به شما می‌گویند نه مهندسان و اقتصاددانان قلابی. بنابراین، چگونه تولید کردن می‌شود مساله‌ای فنی ولی چقدر تولید کردن مساله‌ای اقتصادی است و پاسخ به این «چقدر»ها را ساختار قیمت‌ها به ما می‌دهند - و نه قیمت یک محصول خاص. بنابراین، تولید در معنایی که ما از آن صحبت می‌کنیم، یعنی تولید در اقتصاد پیچیده‌ای در حد یک کشور، با ساختار قیمت رابطه ضروری دارد. در واقع، در اقتصاد تحت تقسیم کار پیچیده شما برای خودتان تولید نمی‌کنید، بلکه تولید از ابتدا برای دیگری است؛ آن هم دیگریِ ناشناس! از این منظر، مبادله شرط تولید اقتصادی است نه امری جدا.
پس چرا تولید از دید اهالی علم اقتصاد غالبا به یک ترکیب فنی فروکاسته می‌شود؟ جواب این سوال ناشی از این خطای مهلک روش‌شناسانه است که واحد تحلیل تولید که در دنیای شدیدا ساده‌سازی‌شده‌ی اقتصاد خرد بنگاه بوده به تولید کل جامعه تعمیم داده می‌شود. به عبارت دیگر، اقتصاددانان وقتی می‌خواهند در مورد تولید کل یک اقتصاد بحث کنند تابع تولید یک بنگاه را با هدف سادگی کار به شیوه‌ای‌ یکسان برای کل اقتصاد نیز به کار می‌برند. در واقع، تولید در یک جامعه همانند تولید رابینسون کروزوئه در نظر گرفته می‌شود. در این ساده‌سازی اتفاق مهمی رخ می‌دهد. مساله‌ی اقتصادی جامعه تبدیل به یک مساله‌ی بهینه‌ی مهندسی می‌شود. به این ترتیب، تولید در یک جامعه تحت تقسیم پیچیده‌ی کار به تابعی از عوامل همگن تقلیل یافته و بهینه‌گر اعظم (همان ‌برادر بزرگ اُروِلی) آن بالا نشسته تا با چند عملیات ساده‌ی ریاضی بگوید چگونه به آن حد بهینه می‌توان دست یافت. جامعه به مثابه‌ی بنگاه؛ اقتصاد به مثابه‌ی سوسیالیسم.

بازار آزاد

20 Dec, 21:59


مصاحبه‌کننده: نام شما معمولا نام میزس را به ذهن متبادر می‌کند. فکر می‌کنید بزرگترین تاثیر او بر شما چه بوده است؟
هایک: سوال سختی است. چون در عین اینکه خودم را بسیار مدیون میزس‌ می‌دانم اما استدلالهای او هیچگاه مرا قانع‌ نکرده است. به نظرم نتایج او درست بود اما استدلال‌های او برای من قانع‌کننده نبود. در خصوص علاقه‌ و جهت‌گیری فکری، میزس تاثیر زیادی بر من گذاشت. در واقع، هم علاقه‌ام‌ به بحث پول و ادوار تجاری و هم علاقه‌ام به موضوع سوسیالیسم از اثرات مستقیم میزس می‌آیند. به نظرم اگر در سالهای دانشجویی نزد او رفته بودم چه بسا تمام دیدگاههای او را بی چون و چرا می‌پذیرفتم اما مساله این بود که من زمانی با میزس آشنا شدم که مدرکم را گرفته بودم و دانشگاهم تمام شده بود. لذا، مواجهه‌ی من با میزس مواجهه‌ای بیشتر انتقادی بود. ۱۰ سال ارتباط نزدیک با کسی که در مجموع نتایج بحث‌هایش را پذیرفته‌ای اما استدلال‌های او آنچنان که باید و شاید برای تو قانع‌کننده نمی‌آیند به اندازه‌ی کافی برای آدم انگیزه‌ ایجاد می‌کند. همانطور که عرض کردم، در بسیاری از مباحث به نظرم میزس درست می‌گفت؛ جز در برخی مسائل، خصوصا آنجا که به پیش‌زمینه‌های فلسفی او مربوط می‌شد. میزس تا پایان عمر یک عقل‌گرای فایده‌گرا باقی ماند. با این حال، من به این نتیجه رسیده بودم که فایده‌گرایی در مقام یک فلسفه - به این معنا که جهت‌گیری‌های ما غالبا نتیجه‌ی محاسبات عقلانی و تفکر منطقی‌اند - درست نیست. بعد از این تحول فکری بود که متوجه شدم ما عموما یاد گرفته‌ایم از رسوم (practices) خاصی پیروی کنیم بی آنکه دلیل آن را بدانیم. به همین سبب، تفسیر سیستم اقتصادی بر پایه‌ی عمل عقلانی در نظرم درست نمی‌آمد. شاید درست‌تر این باشد که بگوییم ما قواعد عمل خاصی را که به طور سنتی در جامعه وجود داشته‌اند فرامی‌گیریم. دلیل عمل به این قواعد هم بیشتر مساله‌ی گزینش طی سیری تحولی است تا برساختی عقلانی.

🆓@freemarketeconomy

بازار آزاد

18 Dec, 02:18


مختصری درباره‌ی هایک و میزس (۲)

لینک بخش اول

جناب پِر بیلوند، مدرس مدرسه‌ی آنتروپرونرشیپ دانشگاه ایالتی اوکلاهاما و از اعضای ارشد بنیاد میزس، در توییت بالا با استناد به متن یک مصاحبه‌ نتیجه گرفته که «هر چه نظرات هایک در باب میزس را بیشتر می‌خواند بیشتر به این نتیجه می‌رسد که هایک میزس را درست نفهمیده است.» اما اگر نیک بنگریم آنچه بیلوند ناتوانی هایک در فهم میزس می‌خواند در واقع ریشه‌ای‌ترین و در عین حال ویرانگرترین نقد به روش‌شناسی میزس آن هم از جانب کسی چون هایک بوده است، نقدی که هیچگاه پاسخی از میزس و پیروان او دریافت نکرد. برای اینکه جایگاه میزس در روش‌شناسی اقتصاد را بهتر دریابیم یادآوری چند مورد از مواضع او تا حدی موضوع را روشن می‌کند. برای مثال، در سال ۱۹۳۶، کارل منگر جونیور (ریاضیدان و فرزند کارل منگر، بنیانگذار اقتصاد اتریشی) مقاله‌ای نوشت با عنوان «ملاحظاتی در باب قانون بازده نزولی». مقالهْ تحلیلی فرمال از قانون بازده نزولی به دست می‌داد و روابط منطقی آن را اثبات ریاضیاتی می‌کرد. اما میزس به جای نقد روش‌شناسانه (کاری که سایر اتریشی‌ها از زمان منگر در قبال تحلیل‌های فرمال می‌کردند و هایک آن را به کمال منطقی‌اش رساند) با علاقه مقاله را خواند و به نویسنده‌ نامه نوشت که «مقاله را خوانده، سودمند یافته و بسیار از آن آموخته است.» البته اُسکار مورگِن‌شْتِرن نظر دیگری داشت. از نگاه او، میزس اصلا مقاله را نفهمیده است. همزمان، هانس مایر، ادیتور ژورنال معتبر آن زمان اقتصاد اتریشی، اجازه‌ی انتشار مقاله‌ی کارل منگر جونیور در مجله‌ را نداد. در واقع، میزس برخلاف کارل منگر بنیانگذار، فردریش فون ویزر، هانس مایر و هایک نه تنها در اتخاذ موضع با روش به کار رفته در تحلیلهای فرمال فاصله نمی‌گذاشت بلکه آن را با آرای روش‌شناسانه‌ی خود یکسان می‌پنداشت. اصولا طرح پراکسیولوژی به عنوان روش معتبر که بر طبق آن قضایای علم اقتصاد مانند قضایای منطق و ریاضیات ماقبل تجربی‌اند بیش از هر چیز نشانه‌ی موافقت میزس با روش رایج در تحلیل‌های فرمال اقتصاد بود و این یعنی میزس جدال‌های تعیین‌کننده در اقتصاد بر سر روش در دهه ۲۰ و ۳۰ را مانند دیگر جدالهای علم اقتصاد (در مورد پول، بهره و ‌سرمایه) چندان دنبال نکرده و مشارکتی در آنها نداشته است. تبلور این عدم مشارکت و عقب ماندن از قافله‌ی مجادلات روشی را در قسمت چهارم از رساله‌ی کنش انسانی او در فصلی تحت عنوان «علم مبادله یا اقتصاد جامعه‌ی ‌بازار» می‌توان دید، جایی که او پس از نقدی مجمل بر آرای مارکس و انگلس، به محدوده و روش «علم مبادله»‌ می‌پردازد و «روش خاص علم اقتصاد را روش سازه‌های مجازی» می‌داند. مقایسه‌های او در مورد تفاوت اقتصاد خرد و کلان و تایید ضمنی روش میکرو که مانند «فیزیک میکروسکوپیک به تنهایی برای بررسی کل حوزه‌ی فیزیک کافی‌اند» هم مهر تاییدی است بر همسویی او با روش تحلیلهای فرمال و همچنین اختلاف عمیق او با هایک در نگاه به روش‌شناسی به نحو خاص و اقتصاد به نحو عام است (هایک از اواسط دهه ۳۰ به نقد تفکر غالب در علم اقتصاد یعنی منطق فرمال انتخاب پرداخت، در حالی که میزس در اواخر دهه ۴۰ یعنی ۱۵ سال بعد در رساله‌ی کنش انسانی از این روش دفاع کرد). جالب اینجاست که میزس وقتی می‌خواهد نشان دهد چگونه قضایای ماقبل تجربی روش او واقعیت بیرونی را توضیح می‌دهند به تحلیل کانت اشاره می‌کند و می‌گوید در پراکسیولوژی مساله روشن است چراکه «استدلال مبتنی بر گزاره‌های ماقبل ‌تجربی و کنش انسان هر دو از ظهورات ذهن بشرند. واقعیت کنش محصول ساختار منطقی ذهن است.» معنای ضمنی این حرف این است که ناسازگاری طرح‌های افراد و عدم انطباق آنها و بروز معضلاتی چون چرخه‌های رکود بی‌معناست چون خروجی کنش‌ها مانند اشیای ریاضی و روابط آنها از ظهورات ذهن افرادند و‌ بالطبع ساختاری منطقی و سازوار دارند. به همین دلیل است که او مقاله‌ی کارل منگر جونیور را، که اساسا در باب منطق انتخاب است تا اقتصاد، «سودمند» می‌یابد و روش میکرو را تنها روش مناسب برای فهم اقتصاد می‌داند. بی‌راه نبود که هایک او را یک «یوتیلیتارین عقل‌گرا» می‌نامید و معتقد بود رد سوسیالیسم با رویکرد میزس ناسازگار و جمع‌ناپذیر است و اسکار لانگه، که از ایده‌ی سوسیالیسم بازار دفاع می‌کرد، به طعنه گفته بود که در تالارهای بزرگ هیئت‌های برنامه‌ریزی مرکزی و وزارت‌خانه‌های اشتراکی‌سازی دولت‌های سوسیالیستی باید برای مجسمه‌ی پروفسور میزس جایگاهی توام با احترام اختصاص دهند.

🆓@freemarketeconomy

بازار آزاد

17 Dec, 16:13


در دنیایی که مقیاس‌ها بر همه‌چیز حاکم شده‌اند، سیستم‌ها اغلب انسان‌ها را به اعداد تقلیل می‌دهند. در مقیاس کوچک، تصمیمات بر اساس واقعیت‌های ملموس و نیازهای انسانی گرفته می‌شود، اما هرچه مقیاس بزرگ‌تر می‌شود، این تصمیمات تحت سلطه‌ی آمار و نمودارها قرار می‌گیرند. ارنست شوماخر در نظریه‌ی “کوچک زیباست”، به نقد این گرایش پرداخت و نشان داد که چرا سیستم‌های بزرگ، ناکارآمد و غیرانسانی می‌شوند.

سیستم‌های بزرگ، به دلیل ساختار پیچیده و تمرکز بیش از حد بر استانداردسازی، اغلب توانایی واکنش به مسائل محلی یا فردی را از دست می‌دهند. آن‌ها به جای حل مسائل، روندهایی دیوان‌سالارانه ایجاد می‌کنند که بیشتر در خدمت حفظ ساختار خود هستند تا ارائه‌ی خدمات مؤثر. شوماخر معتقد بود که کارایی یک سیستم نباید تنها بر اساس خروجی‌های کلان سنجیده شود، بلکه باید بر اساس توانایی آن در حل مسائل واقعی، ایجاد خلاقیت، و احترام به ارزش‌های انسانی ارزیابی گردد.

“کوچک زیباست”، زیرا سیستم‌های کوچک‌تر قابلیت سازگاری بیشتری دارند. آن‌ها انعطاف‌پذیرترند، سریع‌تر به تغییرات پاسخ می‌دهند، و به جای اعداد، انسان‌ها را در مرکز توجه قرار می‌دهند. سیستم‌های کوچک نیازی به ساختارهای پیچیده و پرهزینه ندارند؛ آن‌ها می‌توانند با منابع محدود، کارایی بیشتری ایجاد کنند و در عین حال ارتباطی نزدیک‌تر با افرادی که به آن‌ها خدمت می‌کنند برقرار سازند.

شوماخر استدلال می‌کرد که بزرگ بودن، خود به خود یک فضیلت نیست. بلکه اغلب باری است که کارایی را کاهش می‌دهد و باعث اتلاف منابع می‌شود. در مقابل، کوچک بودن نه تنها عملی‌تر است، بلکه امکان تصمیم‌گیری هوشمندانه‌تر و نزدیک‌تر به واقعیت را فراهم می‌کند. به همین دلیل، او پیشنهاد می‌داد که به جای تمرکز بر بزرگ‌تر کردن سیستم‌ها، باید بر طراحی ساختارهایی کار کنیم که در مقیاس انسانی باقی بمانند، زیرا در نهایت، کارایی واقعی از انعطاف، خلاقیت و توجه به جزئیات نشأت می‌گیرد.

🆓 @freemarketeconomy

بازار آزاد

14 Dec, 13:01


من از زندگی در جامعه‌ای می‌ترسم که نمی‌تواند به‌وضوح بپذیرد که چیزهایی که طبیعت طی میلیون‌ها سال تکامل داده است، از نظر علمی ایمن‌تر از چیزهایی هستند که برخی “دانشمندان” در آزمایشگاه ساخته‌اند.

بازار آزاد

08 Dec, 03:59


ناسیونال‌سوسیالیسم و اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده، به‌سان زنجیری آهنین، آزادی و خلاقیت را در آتش مرکزگرایی می‌سوزانند؛ ایدئولوژی‌ای که به جای ساختن آینده‌ای روشن، مردم را در تاریک‌خانه تبعیض، سرکوب و فقر گرفتار می‌کند، و سقوط رژیم بعث سوریه، مرثیه‌ای دیگر برای آرمان‌های توخالی آن است.

بازار آزاد

07 Dec, 22:21


ماجرای خط‌آهن تمام‌خصوصی برایت‌لاین

در سال ۲۰۰۷، آقای Wes Edens و گروه مدیریت سرمایه‌گذاری Fortress کمپانی صنایع ساحل شرقی فلوریدا (FECI) که بزرگترین و قدیمی‌ترین کمپانی فعال در حوزه‌ی راه‌آهن، زیرساخت، ترابری و مستغلات در فلوریدا بود را به قیمت ۳ و نیم میلیارد دلار خریدند.‌ در اواخر سال ۲۰۱۴، این شرکت فرآیند تامین مالی پروژه برایت‌لاین (Brightline) که تنها خط‌آهن تمام‌خصوصی مسافربری در تاریخ آمریکاست را به پایان رساند. از اواسط همان سال، اولین بخش پروژه برایت‌لاین از شهر میامی به شهر وست ‌پالم بیچ (West Palm Beach) کلید خورد و‌ چهار سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۸ برایت‌لاین کار خود را رسما آغاز کرد. در آوریل ۲۰۱۹، این شرکت منابع مالی جهت ادامه‌ی پروژه تا اورلاندو را تامین و دو ماه بعد یعنی در ژوئن ۲۰۱۹ فرآیند ساخت پروژه را آغاز کرد و در نهایت در سپتامبر ۲۰۲۳ اهالی فلوریدا برای اولین بار توانستند مسیر میامی تا وست‌پالم و سپس اورلاندو را با قطارهای سریع‌السیر برایت‌لاین طی کنند. برای احداث این خط‌‌آهن ۲۳۵ مایلی، برایت‌لاین ۶ میلیارد دلار هزینه کرده است. برایت‌لاین تنها کمپانی ریلی تمام‌خصوصی خدمات مسافربری بین‌شهری در تاریخ آمریکاست. منظور از تمام‌خصوصی یعنی هم مالکیت و تامین مالی و هم اجرای پروژه تماما بر عهده‌ی خود شرکت بوده است. نکته جالب اما اینجاست که همزمان با برایت‌لاین، سازمان دولتی «راه‌آهن پرسرعت کالیفرنیا» نیز از سال ۲۰۱۵ طرح راه‌آهن لس‌آنجلس به سانفرانسیسکو را آغاز کرد. برآوردهای اولیه برای تامین بودجه این طرح ۳۳ میلیارد دلار بود اما این سازمان در آخرین گزارش خود در سال گذشته از هزینه‌ی ۱۲۸ میلیارد دلاری احداث این پروژه ۵۰۰ مایلی از لس‌آنجلس به سان‌فرانسیسکو صحبت به میان آورد و‌ تاریخ اتمام پروژه را که قرار بود ۲۰۳۰ باشد سه سال عقب انداخت. بر اساس گزارش مذکور، این سازمان قرار است در مرحله‌ی اول مسافت ۱۱۹ مایلی خط در حال ساخت Central Valley را تا سال ۲۰۲۸ راه‌اندازی کند!
مقایسه‌ی مسافت، طول زمان ساخت و هزینه‌های دو پروژه حاوی درسهای بسیاری برای اهل بشارت است!

🆓 @freemarketeconomy

بازار آزاد

07 Dec, 15:54


میراث ( دولت رفاهِ ) ترودو و فربه‌شدن بخش دولتی چنانکه در نمودار پیداست، برای مردم کانادا به شرح زیر است:



افزایش هزینه‌های اجتماعی؛

ترودو بر ارائه برنامه‌های اجتماعی و هزینه‌های بالای رفاهی تأکید داشته، از جمله برنامه‌های افزایش حمایت‌های معیشتی، کمک به خانواده‌ها، پرداخت‌های نقدی و ارتقای خدمات بهداشتی و درمانی. اگرچه هدف این سیاست‌ها حمایت از گروه‌های آسیب‌پذیر جامعه است، اما هزینه‌های سنگین ناشی از اجرای این برنامه‌ها فشار زیادی به بودجه دولتی وارد کرده و کسری بودجه را افزایش داده است.

مالیات‌های بیشتر:

یکی از راهکارهای ترودو برای تأمین بودجه افزایش مالیات‌ها بوده است. افزایش مالیات بر درآمد، سرمایه و سود شرکت‌ها به دلیل فشار بر بخش خصوصی موجب کاهش سرمایه‌گذاری و رشد اقتصادی شده و کسب‌وکارها را با چالش‌های مالی مواجه کرده است.

سیاست‌های مهاجرت:

دولت ترودو در سیاست‌های مهاجرتی خود تلاش کرد تا دروازه‌های کانادا را به روی مهاجران باز نگه دارد؛ نتیجه‌ی این سیاست مخرب در عمل فشار بر زیرساخت‌های اجتماعی و خدمات عمومی مانند مسکن و بهداشت را افزایش داده و بر عرضه مسکن تأثیر مستقیم گذاشته.

سیاست‌های انرژی:

ترودو بر توسعه انرژی‌های تجدیدپذیر و کاهش کربن تأکید کرده و اقدام به وضع قوانین سخت‌گیرانه‌ای برای کاهش انتشار کربن کرده است. با این حال، این سیاست‌ها باعث افزایش هزینه تولید انرژی و کاهش رقابت‌پذیری در بخش انرژی شده‌اند؛ به‌خصوص برای صنایع وابسته به سوخت‌های فسیلی.

بی‌ثباتی‌ بازارهای سرمایه:

سیاست‌های تجاری و مالی دولت ترودو، از جمله دخالت در بازارها و افزایش مقررات، باعث ایجاد بی‌ثباتی در بازارهای مالی کانادا شده است. این بی‌ثباتی بر کسب‌وکارها و اعتماد سرمایه‌گذاران تأثیر منفی گذاشته و مانع از رشد اقتصادی و ایجاد فرصت‌های شغلی جدید شده است.


سیاست‌های مخرب دولت‌های رفاه، هرچند با هدف عدالت اجتماعی و کاهش فقر اقتصادی طراحی می‌شوند، اما در عمل می‌توانند زمینه‌ساز وابستگی، کاهش انگیزه تولید و تضعیف نوآوری و سرمایه‌گذاری در جامعه شوند. این سیاست‌ها به طور قطع به توزیع غیرمنصفانه منابع منجر می‌شوند، جامعه را در مسیر رکود اقتصادی و بی‌ثباتی اجتماعی قرار می‌دهند.


🆓 @freemarketeconomy

بازار آزاد

06 Dec, 13:11


#بریده_جالب

بنزین و درآمد

حتما این مطالبی که نسبت قیمت بنزین به دستمزد را مقایسه می کند ‌و نتیجه می‌گیرد که بنزین در ایران ارزان نیست را دیده‌اید. اگر فکر می‌کنید این مقایسه‌ها حاوی نکته مفیدی است، بنزین را بردارید و جای آن کالاهای دیگری مثل گوشت، برنج، شلوار جین، کفش ورزشی، گوشی موبایل و الخ بگذارید. باز به همین نسبت‌ها خواهید رسید! خواهید دید که تقریبا همه چیز در ایران خیلی گران است!

ماجرا ربطی به گرانی و ارزانی ندارد. نسبت دستمزد به قیمت کالاهای قابل مبادله مثل برنج و بنزین و گوشی موبایل، درآمد سرانه یک کشور را نشان می‌دهد. بدیهی است که نسبت دستمزد به بنزین در کشوری با درآمد سرانه بالاتر خیلی بیشتر خواهد بود. این تعریف درآمد سرانه است! تعجب می‌کنم که حتی در گروه های تخصصی این مقایسه نامربوط دست به دست می‌شود. معیار درست برای مقایسه ارزانی یا گرانی نسبی یک کالا بین کشورها، «نسبت قیمت آن کالا با سبد سایر کالاها» است. نسبت دستمزد به قیمت اسمش قدرت خرید است.

حامد قدوسی
🆓 @FreemarketEconomy

بازار آزاد

04 Dec, 15:58


1- دولت-شهر:

به‌عنوان قلب اصلی عمل می‌کند و ارتباط آن با مناطق اطراف مانند رگ‌های خون است. هر چه از مرکز (شهر) دورتر شوید، مرزها مبهم‌تر می‌شوند و میزان توجه و علاقه حاکمان به مناطق دورتر کمتر است.

2- دولت-ملت:

دولت-ملت با مرزهای خود آغاز می‌شود که تقریباً همیشه از طریق جنگ و درگیری تعریف شده‌اند. در این مدل، مرزها مشخص و ثابت هستند و هویت ملی به شدت حول این مرزها شکل می‌گیرد.

بازار آزاد

29 Nov, 08:14


دکتر غنی‌نژاد اخیرا در گفتگو با تجارت‌فردا، طوری بر عدم مداخله دولت در کار بانکها تاکید کرده‌اند که گویی با بانکهای خصوصی رقابتی در بازار آزاد مواجهیم که هریک پول خصوصی خود را منتشر میکنند و طی انتخابهای آزادانه کنشگران اقتصادی در بازار، ناکارآمدها که با متورم کردن پولشان، ارزشش را کم میکنند ورشکسته شده و از بازار کنار میروند! بله استقلال از کنترل دولت در فعالیتهای خصوصی و بازار، اصلی درست است اما فراموش نکنیم که به پشتوانه تئوری‌بافی‌های اقتصاددانان جریان اصلی، با واحد پولی انحصاری دولتی (ریال) مواجهیم که مستظهر به چوب زور دولت و قوانین موضوعه است! ریالی که نظام بانکی و بانک مرکزی تنها و تنها منبع انحصاری خلق آن و تحمیل مالیات تورمی به مردم است. ریالی که هرگز قابل ورشکستگی و کنار رفتن از بازار نیست. بقول هایک آزادی و مسئولیت جدا نشدنی‌اند. یک بنگاه اقتصادی خصوصی رقابتی در بازار، با نگرورزی کارآفرینانه و محاسبه اقتصادی در پی بیشینه کردن سود خود است و در این مسیر چاره‌ای جز جلب رضایت مشتریان در رقابت با دیگر بنگاهها ندارد این همان حلقه مفقوده بانکداری مرکزی است. تیغ تیز پول انحصاری فیات دولتی در کف بانکداران و بانک مرکزی قرار دارد و حتی اگر آنها مجبور نباشند جهت مقاصد دولت و مجلس ریال خلق کنند، باز هم با تورم ریال و تحمیل مالیات تورمی به مردم و منتفع شدن بانکداران و اقربا و ذینفوذان در نظام بانکی به هزینه مردم مواجه خواهیم بود چون مشتریان و کنشگران اقتصادی، بجز ریال حق انتخاب دیگری در بازار ندارند.

در این رابطه بازخوانی این متن از روتبارد خالی از لطف نیست:

علاج عجوزه‌ی تورم، استقلال بانک مرکزی نیست، انحلال آن است!

دقت شود استقلال از کنترل دولت در مورد فعالیتهای خصوصی و بازار، اصلی درست است چون آنها به سهامداران و مشتریانشان در بازار پاسخگو هستند اما یک نهاد انحصاری دولتی اگر به مردم یا نمایندگانشان پاسخگو نباشد یعنی مطلق العنان و محل دائمی ترکتازی و حاکمیت از مابهتران خواهد بود و بنوعی دیکتاتوری انحصاری است و جالب است که مدعیان بزرگ دموکراسی در همه دنیا از استقلال بانک مرکزی بعنوان یک آرمان دفاع میکنند

بهانهٔ مدافعان استقلال بانک مرکزی اینست که این نهاد تعهد سخت دائمی برای مبارزه با تورم دارد لذا باید از مردمی که تا ابد خواهان گسترش عرضهٔ پول برای اهداف کوتاه مدت و نفوذ سیاستمدارانی که برای جلب آرا در انتخابات، وعده های تورمی میدهند مصون بماند

اما در مقابل ِ دیو انتخابات و مردم هوسباز؛ کارشناسان پولی بانک مرکزی و بانکداران، فرشتگان معصوم و همیشه آمادهٔ پیکار مقدس با تورم هستند! تا از عواقب آن بر اقتصاد جلوگیری کرده و منافع بلندمدت عمومی را تامین کنند! اما واقعیت اسطورهٔ فدرال رزرو دقیقا عکس این افسانهٔ تبلیغاتی است و باید این داستان شیادانه افشا شود

تنها یک جنبه از این داستان درست است و آن اینکه علت قاطع و عمدهٔ تورم مزمن و افزایش مداوم قیمتها، گسترش عرضهٔ پول است همانطور که افزایش تولید پنبه باعث کاهش ارزش آن در بازار میشود خلق نقدینگی بیشتر نیز واحد پول را بی ارزش و قدرت آن در خرید کالاها را کم میکند

اگر فدرال رزرو و همپیمانانش یعنی بانکداران قاطعانه با خواستهٔ کوته بینانه گسترش عرضه پول مبارزه میکنند پس تورم چگونه ایجاد میشود؟ مردم چگونه میتوانند پول بیشتری چاپ کنند؟ تنها یک نهاد حق قانونی چاپ پول را دارد و دولت با هر جرمی که کنار بیاید قطعا شدیدترین مجازاتها را برای جاعلان پول لحاظ میکند چون در درآمد دولت مداخله کرده اند

بنابراین اگر علت تورم مزمنی که توسط مردم آمریکا و تقریبا تمامی کشورها تحمل میشود خلق مداوم پول جدید است و اگر در هر کشوری «بانک مرکزی ِ دولتی» و نظام بانکی تنها منبع انحصاری و خالق همه پولها است. چه کسی جز موسساتی که منحصرا قدرت خلق پول را در اختیار دارند یعنی خود ِ فدرال رزرو (و بانک انگلند و بانک ایتالیا و سایر بانکهای مرکزی) مسئول مصیبت تورم است؟

این تبلیغات مداوم که  فدرال رزرو در برابر خطر تورمی که توسط دیگران! ایجاد میشود ایستاده است، چیزی جز یک شوخی پوشالی نیست تنها مجرم مسئول تورم فدرال رزرو و نظام بانکی است که پیوسته با جاروجنجال دیگران را مسئول و مقصر جلوه میدهد. این همان شگرد قدیمی دزدی است که در طول خیابان میدود و به دیگران اشاره میکند و فریاد میزند: «آی دزد! دزد رو بگیرید!»

همیشه برای فدرال رزرو مهم بوده که خود را در هاله ای از ابهام و راز قرار دهد چون اگر پرده از چهرهٔ مرموز «جادوگر شهر اُز» کنار میرفت سریعا روشن میشد که فدرال رزرو نه تنها راه حل گریزناپذیر تورم نیست بلکه خودش علت اصلی مشکل است. راه حل ضروری استقلال و اقتدار فدرال رزرو نیست؛ انحلال آن است.

🆓 @FreemarketEconomy

بازار آزاد

28 Nov, 07:15


آلوده به نرخ بهره منفی
مرتضی کاظمی⁩

در ایران نرخ بهره واقعی (Real interest rate) غالبا منفی و رانتی بوده است. آلوده‌ترین دستگاه به نرخ بهره منفی، دولت است؛ ولی ای کاش فقط دولت به این مرض آلوده شده بود. فعالان اقتصادی و بسیاری از شهروندان به ناچار به این آلودگی آغشته شده‌اند. فرمولی که اقتصاددانان برای محاسبه نرخ بهره واقعی در نظر دارند تفاضل نرخ بهره اسمی و نرخ تورم است. در ۵۰سال گذشته اکثرا نرخ بهره‌ اسمی بسیار پایین‌تر از نرخ تورم بوده و عده‌ای به‌طور مداوم از منفی بودن نرخ بهره واقعی و در نتیجه وام‌های ارزان، بهره‌مند شده و به طرز ناسالمی مال‌اندوزی کرده‌اند.

وقتی هزینه منابع مالی کمتر از نرخ تورم باشد، صف متقاضیان برای منابع مالی و بانکی طولانی و فشرده می‌شود. عجیب نیست که در چنین شرایطی، متقاضیان برای پیوستن به صف‌های فشرده در تلاش برای دریافت وام‌های ارزان شتاب می‌کنند، بلکه عجیب این است که در این صف، به‌صورت ناروا از یکدیگر جلو نزنند.در اقتصادی که پنج دهه تورم مزمن را تجربه کرده و در شرایطی که هیچ چشم‌انداز روشنی برای رهایی از این وضعیت وجود ندارد، متاسفانه شهروندان و فعالان اقتصادی به مرور دریافته‌اند بهترین روش برای مال‌اندوزی، پناه‌بردن به منابع مالی با نرخ بهره منفی است. ساده‌ترین مثال زمان‌هایی است که در تورم ۴۰درصدی کسانی می‌توانسته‌اند به منابع مالی و بانکی با نرخ بهره ۲۰درصدی دسترسی پیدا کنند. آیا عجیب است که مردم برای دریافت چنین وام‌هایی با نرخ بهره‌ای که ۲۰درصد زیر صفر است، سر از پا نشناسند؟

سیاستگذاران همیشه کارهای اشتباه را توجیه کرده و می‌کنند. در چنین وضعیتی توجیهی که مطرح می‌شود هدایت نقدینگی برای حمایت از تولید و جامعه است. اما تجربه نشان داده هیچ‌گاه در ایران چنین آرزوی محالی (یعنی حمایت از تولید از طریق نرخ بهره منفی) به وقوع نپیوسته است. این پول‌های ارزان بهترین رانتی بوده که فقط به عده‌ای اندک رسیده، اما عده‌ کثیری را متضرر کرده و بخشی از تورم از همین کانال ایجاد شده است. درحالی‌که رانت نرخ بهره منفی معمولا نورچشمی‌هایی را که به منابع نزدیکترند، منتفع می‌کند، تورم حاصل از آن معمولا ضعیف‌ترین اقشار را متضرر کرده و می‌کند.

ریشه این آلودگی در دو بستر «نرخ بهره دستوری» و «اعتبارات تکلیفی» تقویت شده است. این دو خصوصیت در نظام بانکداری باعث ایجاد «بانکداری دستوری» و در واقع یکی از مهم‌ترین بیماری‌های مزمن در اقتصاد ایران شده است. در واقع اصلی‌ترین ذی‌نفع در ماجرای بانکداری دستوری همان‌هایی بوده‌اند که با نرخ‌هایی پایین‌تر از نرخ تورم و در واقع با «نرخ بهره منفی» از منابع بانکی بهره‌مند شده‌اند. بانکداری دستوری با دو ابزار مهم شامل «نرخ بهره‌ دستوری» و «تسهیلات تکلیفی» دروغ‌پردازی و ظاهرا به‌نام کاهش نابرابری و فقرزدایی پردازش می‌شده اما در واقع روشی برای رانت‌خواری، فساد و تبعیض ظالمانه بوده و همچنان هست.

شاید برای ما عجیب باشد وقتی می‌بینیم بعضا یک بنگاه اقتصادی به‌جای اینکه به خلق ارزش و سودآفرینی از طریق تولید وابسته باشد، آمادگی دارد حتی سال‌ها زیان‌دهی را به جان بخرد؛ اما ظاهر بنگاه و به قول معروف، دفتر و دستک را حفظ کند. باید بپرسیم وقتی نمی‌توانند از طریق خلق ارزش و سودآوری، یک بنگاه را اداره کنند اساسا چرا به فعالیت بنگاه ادامه می‌دهند؛ ولی آنکه به این نرخ بهره منفی آلوده شده باشد متوجه است چه می‌کند و چه بسا اساسا این زیان‌دهی را به نفع خودش بداند؛ چون فکر می‌کند منافع حاصل از رانت نرخ بهره منفی بسیار بزرگ‌تر از زیان‌های ناشی از ضعف در بنگاه‌داری است.

دلیلش همین است که اساسا هدف از راه‌اندازی یا حفظ بعضی از بنگاه‌های اقتصادی، خلق ارزش و سودآفرینی نبوده و نیست؛ هدف تورم‌خواری و بهره‌مندی از نرخ بهره منفی بوده و همچنان تورم‌خواری برای ادامه فعالیت این بنگاه‌ها توجیه اقتصادی ایجاد می‌کند. فکر می‌کنم وقتی می‌شنویم عده‌ای از کمبود نقدینگی و مثبت شدن نرخ بهره به‌عنوان دلیل اصلی رکود گله‌مند هستند به این فکر کنیم که چرا اقتصاد ایران این‌گونه با نرخ بهره منفی و به تبع آن تورم‌های ویرانگر آلوده شده است؟
🆓 @FreemarketEconomy

بازار آزاد

24 Nov, 18:34


در باب پول، کناپ، منگر و فرزندان ناخواسته‌ی یک تنش تئوریک

کارل منگر مقاله‌ی معروف و کلاسیک خود «در باب خاستگاه پول» را در ۱۸۹۲ نوشت و از پیدایش پول در فرآیندی تطوری دفاع کرد. مهمترین ویژگی پول برای منگر کالا بودن آن بود که به آن خصلت واسطه‌ی مبادله می‌بخشید. استدلال اصلی منگر این بود که پول طی فرآیندی خودجوش در بازار پدید آمده است. اما در سال ۱۹۰۵ فردریش کناپ آلمانی در رساله‌ای تحت عنوان «تئوری پول دولتی» - که از نظر بسیاری عنوان آشکارا غلطی برای اثر خود انتخاب کرده بود - از ‌پول به عنوان یک ابزار حقوقی برای پرداخت دفاع کرد. استدلال کناپ این بود که پول آفریده‌ی یک نظم حقوقی است و بنابراین باید آن را در چارچوب شاخه‌ای از تاریخ حقوق بررسی کرد. در واقع از نظر کناپ، پول مستظهر به وجود قانون است. در نظریه‌ی کناپ، اتوریته سیاسی شرط ضروری برای خلق پول در نظر گرفته نشد اما عنوان کتاب سرنوشت دیگری را برای ایده‌ی کناپ رقم زد، چنانکه کینز چارتالیسم را به دکترین پول به مثابه‌ی مخلوق دولت تعبیر کرد و‌ سوء تفسیرهای توام با تحولات عمیق در نظم سیاسی پساجنگ و فروریختن نظام پولی قدیم زمینه‌ای فراهم آورد برای این ایده که وقتی دولت می‌گوید فلان چیز پول است یکباره آن چیز تبدیل به توکنی در ازای مقادیر متناظری از کالاهای واقعی می‌شود. از این دید، پول اساسا تبدیل می‌شود به یک توکن یا به زبان لاتین یک چارتا (charta) که از آن می‌توان به عنوان ابزار پرداخت استفاده کرد. در چنین فضای فکری‌ای بود که منگر در سال ۱۹۰۸ ویرایشی تازه از مقاله‌ی قبلی خود تحت عنوان «پول» (Geld) منتشر کرد و در واکنش به تفاسیر نومینالیستی از ایده‌ی کناپ، ضمن تایید نقش دولت در «کامل کردن کارکرد پول در مراحل پیشرفته‌ی تمدنی» با ارجاعات بیشتر به تاریخ نظام حقوق رمی بر موضع سابق یعنی پول به عنوان کالا و محصول تطور تدریجی در بازار پای‌فشاری کرد. از این چشم‌انداز به خوبی می‌توان دید که اقتصاد کلان کینزی و نظریه‌ی آبا لرنر - پدرخوانده‌ی MMT - تحت عنوان «پول به مثابه‌ی مخلوق دولت» در واقع حرامزادگانی‌اند که از بطن سوء تفسیرهای نومینالیستی از نظریه‌ی کناپ و تحولات عظیم اجتماعی سیاسی پساجنگ به دنیا آمدند.

بازار آزاد

21 Nov, 19:18


پولانی: انسان‌دوستی گیوتین به دست!

👤موری روتبارد، مترجم: مهران خسروزاده
🗞دنیای اقتصاد

پولانی در تمام گلایه‌هایش از لسه‌فر و بازار آزاد، به طریقی مهم‌ترین جنبه این نظام یعنی «آزادی» را نادیده می‌گیرد. در یک جامعه آزاد، هیچ‌کس پولانی یا هر فرد دیگری را مجبور نمی‌کند که به بازار آزاد بپیوندد. اگر پولانی یا هر منتقد دیگری نسبت به استبداد، «بی‌ثباتی» یا هر ویژگی ادعایی بازار خصومت می‌ورزد و به‌شدت با آن دشمن است، جامعه آزاد آنها را آزاد می‌گذارد تا از آن خارج شوند. هرکس در هر زمانی قادر است بازار را ترک کند؛ او می‌تواند به جنگل برود و در غار با خوردن انواع توت گذران زندگی کند یا می‌تواند مزرعه خود را بخرد و با خودکفایی کامل، از باقی جهان جدا شود یا که می‌تواند مشارکت خود در این نظام را تا هر جا که می‌پسندد تغییر دهد. در یک جامعه آزاد، هر کس که بخواهد می‌تواند حتی به یک کمون داوطلبانه مانند مزرعه بروک بپیوندد و هر طور که آرزو دارد، زندگی کمونیستی سعادتمندانه‌ خود را تجربه کند. درحالی‌که همچنان این گزینه برای افراد وجود دارد و آنها می‌توانند به یک جزیره بی‌آب‌وعلف بروند یا به یک کمون بپیوندند، چرا اوقات پولانی از بازار انقدر تلخ است؟
در واقعیت، جامعه آزاد چنین گزینه‌هایی را برای همگان باقی می‌گذارد

اما تنها چیزی که جامعه آزاد اجازه انجام آن را به پولانی نمی‌دهد، به‌کارگیری اجبار در رابطه با بقیه ماست. جامعه آزاد به او اجازه می‌دهد تا به یک کمون بپیوندد، اما به او اجازه نمی‌دهد که من یا شما را مجبور به ورود به کمون خود کند. تنها تفاوت همین‌جا است و بنابراین، باید نتیجه بگیرم که تنها شکایت اساسی پولانی از جامعه آزاد و بازار آزاد این است که به او یا هیچ یک از دوستانش اجازه نمی‌دهد برای وادار کردن دیگران به انجام آنچه پولانی یا هر کس دیگری می‌پسندد، از اجبار استفاده کنند؛ جامعه آزاد به آنها مجال اعمال زور و خشونت نمی‌دهد. در این جامعه آنها اجازه دیکته کردن و سرقت ندارند و قادر به استثمار نیستند. باید نتیجه بگیرم آن نوع جهانی که پولانی مارا وادار به بازگشت به آن می‌کند، دقیقا جهان اجبار، دیکته و استثمار است. و همه اینها به نام «انسانیت» انجام می‌شود؟ به راستی که پولانی همانند همقطارانش «انسان‌دوستی گیوتین به دست» است.

البته که حمایت عریان و آشکار از زور و استثمار راه به جایی نمی‌برد و در جلب‌توجه دیگران موفقیتی‌ کسب نمی‌کند و در نتیجه پولانی به مغالطه «کل‌گرایی روش‌شناختی» بازمی‌گردد و «جامعه» را به‌عنوان موجودیتی به خودی خود واقعی در نظر می‌گیرد که جدا از وجود یا منافع تک تک اعضایش وجود دارد و از موقعیتی بالاتر از آنها برخوردار است. فریاد پولانی این است که بازار، «جامعه» را فروپاشانده و متلاشی ساخته است. محدودیت‌هایی که بر بازار وضع می‌شود، روش ناگزیر «جامعه» برای حفاظت از خود است. همه چیز تا پیش از آنکه سوالات خود را شروع کنیم خوب پیش می‌رود؛ اما «جامعه» کیست؟ کجاست؟ ویژگی‌های قابل‌شناسایی آن چیست؟ هرگاه شخصی درباره تقدم «جامعه» یا «منافع جامعه» بر افراد و منافع آنها شروع به صحبت کرد، باید یادآوری کرد که مراقب جیبتان باشید و البته مراقب خودتان هم باشید! چراکه پشت نقاب واژه «جامعه»، همیشه گروهی نظریه‌پرداز و استثمارگر تشنه قدرت وجود دارد که آماده‌اند تا پولتان را بگیرند و نسبت به اقدامات و زندگی شما دستور بدهند؛ چراکه به نوعی منظور از «جامعه» خودشان هستند!

متن کامل: قسمت اول، قسمت دوم

🆓 @FreemarketEconomy

بازار آزاد

19 Nov, 21:00


#معرفی کتاب

تحصیل رایگان یا تربیت مطیعان؟ همانگونه که از عنوان هم برمی‌آید نویسنده‌ی کتاب ایده‌ی آموزش همگانی را به خاستگاه آن می‌برد تا نشان دهد چگونه تحصیل رایگان بیش از هر چیز در خدمت تربیت افراد سرسپرده و مطیع بوده تا اینکه آدمهایی فرهیخته و اهل فکر پرورش دهد.
گفت و گو با نویسنده‌ی کتاب را اینجا ببینید.

بازار آزاد

17 Nov, 19:48


روشنفکران: بنجل‌فروشان کسب و کار ایده

در کسب و کار ایده‌ها، هایک آدمها را به سه دسته تقسیم می‌کرد. یک دسته آدمهای باهوش و اینتلیگنت، دسته‌ی دوم متخصصانی‌ (Fachleute) که اغلب جزو دانشمندان برجسته و بسیار مهم محسوب می‌شوند و دسته‌ی سوم روشنفکران و اینتلکتوالها. روشنفکران، از نظر هایک، استادان تکنیک انتقال و ابلاغ دانش (Wissen vermitteln) اند اما خودشان هیچ چیز نمی‌فهمند یا دست کم درباره‌ی هیچ موضوعی دانش تخصصی ندارند. آنها منزلت خود را نه بر حسب دستاوردهای فکری خود که به خاطر تلاش برای متقاعد کردن جهان در پذیرفتن ایده‌هایی به دست آورده‌اند که آن ایده‌ها متعلق به خودشان نیستند بلکه آنها را از دیگران گرفته‌اند. به همین دلیل بود که هایک روشنفکران را دلالان ایده‌های دست دوم (second hand dealers in ideas) می‌نامید.

@freemarketeconomy

بازار آزاد

10 Nov, 14:41


بردگان اقتصاددانی متوفا و انبان جادویی شاه‌سلیمان

روزنامه‌ی دنیای اقتصاد مطلبی منتشر کرده با عنوان «ضرورت توسعه‌ صنعت نساجی» که در آن نویسنده‌ی مطلب به‌اصطلاح سه دلیل آورده که چرا دولت باید توسعه‌ی صنعت نساجی را در اولویت قرار دهد و بدین طریق به اشتغال و تولید بیفزاید.
در نظر نویسنده‌، یکی از مزایای توسعه صنعت نساجی تحریک توامان تولید در صنایع و بخش‌های متعدد از جمله بخش کشاورزی و دامپروری، بخش خدمات، پتروشیمی، ماشین‌سازی و صنایع کارخانه‌ای به عنوان صنایع درگیر و مرتبط با صنعت نساجی است. در همین راستا، از ChatGPT خواستیم برای نمونه تعداد صنایع درگیر در جایی مانند خودروسازی را برای ما جستجو کند تا ببینیم کدام صنعت از این حیث مستعدتر است. و ایشان هم ۸ صنعت که در فرآیند تولید خودرو نقش دارند را ردیف کرد: صنایع معدنی و مواد خام (فولاد، آلومینیوم، پلاستیک و پتروشیمی و شیشه)، الکترونیک و تراشه و نیمه‌هادی‌ها، صنعت نساجی (پارچه برای داخل خودرو)، شیمیایی‌ها (رنگ و چسب)، باتری و قطعات الکتریکی، ماشین‌الات و ابزار (برای مونتاژ و جوشکاری …) و صنعت نرم‌افزار و IT.
چنانکه می‌بینیم اگر تعدد بخش‌ها و صنایعِ درگیر را ملاک قرار دهیم به جای صنعت نساجی باید به فکر گسترش صنعت خودروسازی باشیم که صنایع بیشتری از جمله خود صنعت نساجی را درگیر تولید می‌کند و بدین ترتیب در کنار سایر شرکت‌های خودرویی و رونق اشتغال و تولید، می‌توان یک برند آبرومند ملی دیگر هم به برندهای سابق اضافه کرد.
دلیل دیگری که نویسنده برای توسعه صنعت نساجی آورده این است که این صنعت از مزیت کاربر بودن برخوردار است. ایشان البته به ما نمی‌گوید که اگر کاربر بودن مزیت است چرا به فکر توسعه‌ی بخش کشاورزی یا بخش ساختمان نباشیم. آیا وزن و اتکای نسبی به نیروی کار در صنعت ساختمان بیشتر نیست؟ از قضا بخش ساختمان صنایع متعدد دیگری (جواب سرانگشتی چت‌جی‌پی‌ت از ۱۴ بخش و صنعت حکایت می‌کند) را هم به تحریک و تولید وا می‌دارد و بر اساس دو ملاک مذکور بر صنعت نساجی اولویت دارد. حتی می‌توان دنباله‌ی بیگ‌پروژه‌هایی مانند مسکن مهر را گرفت و با نیروی کار ارزان برای تک تک ایرانیان خانه‌هایی بزرگ و ارزان‌قیمت ساخت. حتی می‌توان طرح هر ایرانی یک ویلا در سواحل دریای کاسپین را پیاده کرد.
نکته‌ی جالب دیگر این است که ایشان سقوط دستمزدها را به عنوان یک مزیت برای توسعه صنعت نساجی در نظر گرفته است. نویسنده حتی از خودش این سوال را نپرسیده که اگر با صرفِ دستمزد پایین می‌شد تولید را زیاد کرد کوبا با کمترین دستمزد باید وضع بهتری می‌داشت و کارش به این فلاکت نمی‌کشید. یا مثلا هند با آن حجم عظیم نیروی کار ارزان بایستی گلستان می‌شد.
در دروس اولیه‌ی اقتصاد به دانشجو یاد می‌دهند (مدل رشد سولو) که رشد قابل اتکا و دیرپا از مجرای انباشت سرمایه و اثرمندی نیروی کار یا همان بهره‌وری می‌گذرد نه بالا و پایین کردن دستمزد. اما همزمان در اقتصاد آن ایده‌ی کینز را هم به صورت‌های مختلف به اهالی مکتب و مدرسه می‌خورانند که می‌گفت اگر دولت بطری‌های (پاتیل‌های) کهنه و به درد نخور را با اسکناس پُر و آنها را در عمق معادن متروکه‌ی زغال‌سنگ در زیر انبوه زباله‌های شهری دفن می‌کرد و از بخش خصوصی می‌خواست تا طبق اصول بازار آزاد اسکناس‌های دفن‌شده را استخراج کنند درآمد جامعه و ثروت افراد بیشتر از آنچه واقعا هست می‌شد. به عبارت دیگر، تئوری تولید به مثابه‌ی تئوری خرج؛ دست در انبان جادویی شاه‌سلیمان.
در چنین دوگانه‌ای، به نظر می‌آید مستمع خودش هم می‌بایست بهره‌ای از کامن سنس و عقل سلیم داشته باشد تا از هیأت برده‌ی اقتصاددانی متوفا (اصطلاح معروف خودِ لرد کینز) به در آید.

@freemarketeconomy

بازار آزاد

08 Nov, 09:12


«برای یک انسان معمولی، تاریخ تمام مشکلات به جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد، برای یک فرد آگاه‌تر به جنگ جهانی اول، اما برای یک مورخ واقعی به انقلاب فرانسه.»

اریک فون کونِلت لِدین
پالی‌مث (همه‌چیزدان) اتریشی.

کونِلت لدین به ۱۲ زبان کتاب می‌خواند و به ۸ زبان صحبت می‌کرد. در سن ۱۶ سالگی از وین برای روزنامه‌ی Spectator در لندن گزارشگری ‌کرد، در دانشگاه وین حقوق و تاریخ اروپای شرقی خواند، در دانشگاه بوداپست به مطالعه‌ی اقتصاد پرداخت، دکترای خود را در بوداپست در علوم سیاسی گرفت، سپس در وین تئولوژی خواند، و در دپارتمانهای متعددی در ایالات متحده به تدریس تاریخ پرداخت. به گفته‌ی خودش از تخصص در یک موضوع و جهل در موضوعات دیگر «وحشت» داشت. فرهیختگی او را می‌توان نمونه‌ای عالی از تربیت لیبرال در معنی لئو اشتراوسی دانست. ترجمه‌ی فارسی چند سطر ابتدایی مقاله‌ی او درباره‌ی مارکس با عنوان «پرتره‌ای از یک انسان اهریمنی: کارل مارکس» را اینجا بخوانید.
کونلت لدین کتابی با عنوان «چپ‌گرایی از دوساد و مارکس تا هیتلر و مارکوزه» دارد. شرح کوتاهی که او بر زندگی فکری فون میزس نوشته را هم اینجا می‌توان دید.

بازار آزاد

07 Nov, 22:45


کتاب «وقتی عقل به تعطیلات می‌رود» شرحی است از شیوه‌ی مواجهه‌ی فیلسوفان سنت تحلیلی با سیاست. قبلا پاره‌هایی از کتاب را در مورد نویرات و ویتگنشتاین ترجمه کردیم.
جالب است که قصه‌ی هایدگر و حزب نازی را بسیاری می‌دانند اما از دلسپردگی کارنپ به کمونیسم، از همکاری نویرات با رژیم شوروی، از شیفتگی آینشتاین و ویتگنشتاین به لنین، از لاکاتوش و همکاری او با حزب کمونیسم در مجارستان، از همدستی شمار کثیری از فیلسوفان تحلیلی برای بایکوت فیلسوفان «مرتجع» و از نفوذ ایدئولوژیک آنها در انتشار مقاله در دانشنامه‌ی فلسفی استنفورد تقریبا چیز زیادی نمی‌دانیم. این کتاب دریچه‌ای است باریک به این بخش از تاریخ ناگفته‌ اما تباه روشنفکری قرن بیستم.

@freemarketeconomy

بازار آزاد

07 Nov, 22:23


۷ نوامبر روز یادبود قربانیان کمونیسم

حدود ۱۰۰ میلیون نفر طی قرن بیستم تحت رژیم‌های کمونیستی جان خود را از دست دادند.
برای مطالعه‌ی بیشتر اینجا را کلیک کنید.

بازار آزاد

03 Nov, 17:45


👈👈 8سیاست که مانع رشد اقتصاد ایران شد

✍️ دکتر مسعود نیلی

✳️ رشد اقتصادی سالانه ایران از سال ۱۳۶۰ تا الان به طور متوسط حدود ۳٫۱٪ و تولید ناخالص سرانه حدود ۲٪ می‌شود. تورم مزمن بالا، بیکاری، فقر، توزیع نابرابر درآمد و مشکلات محیط زیستی در این کارنامه قرار گرفته‌اند. در واقع می‌توان گفت فارغ از نوسانات کوتاه‌مدت، عملکرد بلندمدت راضی‌کننده نیست. عملکرد بلندمدت را اصولاً سیاست‌های بلندمدت می‌سازند، نه منابع طبیعی یا شوک‌های مقطعی یا موضوعات دیگر. در اقتصاد ایران هم سیاست‌های بلندمدتی مقصر اصلی هستند که از هویت نظام حکمرانی نشأت می‌گیرند. این هشت سیاست عبارتند از:

1️⃣ درگیری با تنش‌های خارجی است که طی دهه‌های گذشته تبدیل شده به جزء پایداری از زندگی اقتصادی و سیاسی ایرانیان.

2️⃣ کسری بودجه مزمن و پایدار دولت بوده که از دهه چهل برقرار بوده. این کسری بودجه هم با روش اشتباه پولی کردن کسری بودجه تأمین می‌شود.

3️⃣ تعیین دستوری نرخ بهره بانکی (معمولاً پایین‌تر از تورم) که از برداشت اشتباه سیاستگذاران از اقتصاد اسلامی تأثیر گرفته.

4️⃣  نظام ارزی چند نرخی است. در واقع در ۴۵ سال اخیر، در ۳۵ سال نظام چندنرخی ارز برقرار بوده و اکثر سال‌های نظام تک‌نرخی هم صرفاً تحت تأثیر وفور ارز نفتی در دست دولت بوده است.

5️⃣ قیمت‌گذاری دستوری دولت. در ایران اگر دولتی دست به قیمت‌گذاری قاطعانه نزند، بی‌عرضه تلقی می‌شود و این نگاه اشتباه وجود دارد که دولت برای مقابله با افزایش قیمت‌ها باید به مقابله با کسبه «متخلف» و قیمت‌ها بپردازد.

6️⃣ نظام تعرفه‌ای خاص اقتصاد ایران. در واقع واردات کالا به ایران با تعرفه‌های بالا و بسیار پیچیده همراه است. علاوه بر این، موانع غیرتعرفه‌ای هم زیاد است (مثل ممنوعیت کلی واردات لوازم خانگی).

7️⃣ عرضه ارزان قیمت انرژی که جزو خاصیت حکمرانی اقتصادی ایران این بوده و هست.

8️⃣ نظام بنگاه‌داری عظیم غیرخصوصی و غیررقابتی در ایران است. غیر از بخش خصوصی، انواع مالکیت‌های حاکمیتی، بخش عمومی، بخش نظامی و بخش دولتی وجود دارند.

چرا این سیاست ها با آنکه غلط هستند دوام می آورند؟
نشان پایدار و بلندمدت بودن این موارد این است که سیاست‌های اصلاحی گاه به گاه در این موارد نتوانسته آن‌ها را به کلی از اقتصاد ایران حذف کند. مثلاً اصلاحاتی مانند حذف موانع غیرتعرفه‌ای تجارت یا اصلاح قیمت حامل‌های انرژی مدنظر بوده، اما این اقدامات کوتاه‌مدت نتوانسته به موفقیت برسد. این موارد نشان‌دهنده ریشه داری این هشت سیاست و گره خوردن آن‌ها به ماهیت نظام حکمرانی کشور است.

سیاست‌های مخرب هشت‌گانه از چه طریقی به نظام حکمرانی ما راه پیدا کرد؟
ریشه برخی از این سیاست‌ها، به باورهای ایدئولوژیک ابتدای انقلاب برمی گردد. برای نمونه، فهم سیاستگذاران اولیه از شعار استقلال، تقابل با غرب بوده. این موضوع باعث شده دولت به نقش مسلط در روابط خارجه اقتصاد و «خودکفایی» به عنوان شعاری راهبردی تبدیل شود.
شعار عدالت هم تحت تأثیر یک برداشت خاص قرار داشته که از دهه چهل از مارکسیسم تأثیر پذیرفته؛ این نگاه عدالت را عرضه ارزان کالا و خدمات به مردم می‌داند. بنابراین در تعیین نقش دولت، حرف از تأمین کالای عمومی نبوده بلکه عملاً دولت ورود خود به تأمین کالاهای خصوصی (که از آن به عنوان «سفره مردم» یاد می‌شود») را مسلم می‌دانسته. این باور عملاً سازوکار بازار را ضد ارزش‌های انقلاب فرض می‌کرده. این وضعیت باعث شده دولت مالکیت واحدهای تولیدی را برعهده بگیرد و منابع طبیعی و مالی و انرژی را ارزان عرضه کند. [ریشه های دیگر هم وجود دارد]

☑️هشت سیاست غلط چگونه به هم پاس می دهند؟
[این هشت سیاست تبعات جدی دارند. به عنوان نمونه به هم افزایی سه سیاست اول می پردازیم] وقتی هم‌زمان تنش در روابط خارجی و کسری بودجه دولت وجود دارد و نظام بانکی هم به دلیل نرخ بهره دستوری دچار ناترازی است، عوامل دوم و سوم باعث رشد نقدینگی می‌شود و عامل اول منجر به افزایش هزینه مبادله با خارج و در نتیجه فشار به بازار ارز می‌شود. هم‌زمانی این‌ها با تحت فشار قرار گرفتن منابع ارزی کشور باعث می‌شود نقدینگی به سمت بازار ارز حرکت کند و باعث افزایش نرخ شود. چون سیاستگذار نمی‌خواهد به عامل تنش خارجی دست بزند، به تعیین نرخ‌های اداری متفاوت با نرخ بازار دست می‌زند و واردات انواع کالاها را به نرخ‌های متفاوت ارز گره می‌زند. در این زمان، استمرار کسری بودجه و تنش‌های خارجی باعث افزایش فاصله نرخ ارز بازار و نرخ اداری می‌شود و به انوع فساد دامن می‌زند.

ترکیب این هشت سیاست منجر به فساد ارزی، قاچاق کالا، تضعیف تجارت خارجی، بی عدالتی، بحران آب و برق و گاز و ... می شود.  (تلخیص و بازنویسی از سخنرانی دکتر نیلی). اقتصاد ایران گروگان این هشت سیاست است.

#مدیریت_روش_حل_مساله


http://T.me/eatlaatekarshnaci

بازار آزاد

01 Nov, 12:57


این حکمت لیبرالی مرتضی مردیها گوهر کمیابی است. باید آن را با نظر و عمل اقتصاددانان به‌اصطلاح لیبرال مقایسه کرد تا ارزش آن را دریافت، آن دسته از اقتصاددانانی که دلخوش بودند با خصوصی‌سازی اموال شرکتهای دولتی و یا بعدا طرح موضوع آزادسازی می‌توان از شر تمامیت‌خواهی جمهوری اسلامی آزاد شد و نوعی اقتصاد لیبرال را محقق کرد. همکاری مستمر و همچنان برقرار این اقتصاددانان با جمهوری اسلامی و حتی دعوت به مشارکت در انتخابات اخیرشان بیش از هر چیز ساده‌انگاری تفکر اقتصاددانان معروف به لیبرال (و چه بسا نظریه‌ی اقتصادی آنها) را برملا کرد و مهمتر اینکه برای اندیشه‌ی آزادی بدنامی به بار آورد‌.
در واقع، طرح موضوع خصوصی‌سازی طی سالهای گذشته و دل خوش کردن به آرمان آزادسازی در سالهای اخیر و خوش‌بینی در تحقق احتمالی آن تحت چنین رژیمی را بیشتر باید‌ نتیجه‌ی نوعی ساده‌انگاری دانست که به نظر می‌آید ریشه در نظام صوری حاکم بر اقتصاد نظری نیز دارد از این حیث که با توهم سروری بر علم اجتماعی از دیگر شعبه‌های دانش به دور افتاده و درکی خام و کودکانه از دستگاه دولت برای خود ترسیم کرده است.

@freemarketeconomy

بازار آزاد

31 Oct, 12:13


«همان طور که قبلا گفتیم همیشه باید حواسمان باشد که دولت چقدر دارد خرج می‌کند. چون مالیات واقعی همین مخارج دولت است. همه‌ی بودجه‌ها بالانس‌اند. ما چیزی به نام ناترازی بودجه (کسری بودجه) نداریم. هزینه‌ی ناترازی بودجه را شما پرداخت می‌کنید. اگر مستقیما در قالب مالیات از شما نگیرند آن را غیرمستقیم از طریق تورم یا اوراق قرضه جبران می‌کنند. چیزی که ما باید حواسمان به آن باشد این است که دولت بودجه را کجا خرج می‌کند. در واقع، مشکل اصلی این است که چگونه مخارج دولت را محدود کنیم.»

@freemarketeconomy

بازار آزاد

27 Oct, 14:26


در یک روز سرد زمستانی در سال ۱۸۰۷، روبرت فولتن وارد دفتر کار شلوغش در نیویورک شد و روی کاغذی یادداشتی نوشت: “امروز، آغاز یک راه جدید است.” او همین چند روز پیش، اولین قایق بخار خود را در رودخانه هادسون به حرکت درآورده بود. مردمی که با حیرت به قایق فولتن نگاه می‌کردند، نمی‌دانستند که این اختراع به‌ظاهر ساده، چطور آینده آن‌ها و اقتصاد کشور را زیر و رو خواهد کرد.

در اواسط قرن نوزدهم، سرزمین آمریکا شاهد موجی از تغییرات و تحولات عظیم بود که به انقلاب بازار یا “Market Revolution” شهرت یافت. داستان این شکوفایی با حرکت‌های آرام ولی تأثیرگذار آغاز شد، زمانی که ایده‌های نوآورانه با روحیه کارآفرینی مردم دست به دست هم دادند و اقتصادی پویا و جدید را شکل دادند.

این داستان با آغاز دهه‌ی ۱۸۰۰ میلادی در آمریکا شروع شد؛ جایی که روستاییان و کشاورزان به سبک زندگی جدیدی روی آوردند و به بازارهایی شهری راه پیدا کردند. در همین زمان بود که ساموئل اسلیتر، با الهام از ماشین‌های نساجی بریتانیا، کارخانه‌ی نساجی خود را در رود آیلند راه‌اندازی کرد و عملاً صنعت نساجی را در آمریکا به حرکت درآورد. مردم دیگر به‌جای تولید محصولات خود، به خرید کالاهای آماده علاقه‌مند شدند، و به‌تدریج کارخانه‌های صنعتی به‌صورت پراکنده در سراسر کشور پدیدار شدند.

یکی دیگر از شخصیت‌های برجسته این دوره، الی ویتنی بود. او با اختراع “ماشین پنبه پاک‌کن” در سال ۱۷۹۳، صنعت پنبه را در جنوب آمریکا دگرگون کرد و سرعت و کارایی تولید را به طرز چشم‌گیری افزایش داد. پنبه در این دوران به یک کالای پرسود تبدیل شد و باعث شد که مناطق جنوبی به عنوان قطب تولید پنبه در آمریکا شناخته شوند.

در شمال، روبرت فولتن، با توسعه قایق بخار در سال ۱۸۰۷، تحولی در حمل و نقل ایجاد کرد. این اختراع جدید امکان انتقال سریع‌تر کالاها را در رودخانه‌ها فراهم کرد و به‌زودی خطوط کشتیرانی جدیدی در رودخانه‌های می‌سی‌سی‌پی و هادسون شکل گرفت. به کمک این قایق‌ها، محصولات و مواد اولیه از مزارع و کارخانه‌ها به بازارهای دوردست ارسال می‌شدند و اقتصاد بازار بیش از پیش رونق می‌گرفت.

از سوی دیگر، ایجاد خطوط ریلی در دهه‌ی ۱۸۲۰ به دست افرادی مثل چارلز کارول و پیتر کوپر، به‌تدریج ارتباط بین مناطق مختلف کشور را بهبود بخشید. قطارهای باری و مسافری کالاها و افراد را با سرعتی بیشتر و هزینه‌ای کمتر از شرق به غرب آمریکا منتقل می‌کردند و باعث شدند که بازارها گسترده‌تر شوند و شکوفایی اقتصادی بیشتری حاصل شود.

این انقلاب بازار فقط یک تغییر اقتصادی نبود؛ بلکه زندگی مردم را از ریشه دگرگون کرد و جامعه را به دنیایی تازه وارد کرد. خیابان‌ها و شهرهای کوچک به مراکز صنعتی تبدیل شدند و بوی کارگاه‌ها و کارخانه‌ها همه‌جا پیچید. کشاورزان که قبلاً به زندگی ساده روستایی عادت داشتند، حالا به شهرها کشیده می‌شدند و به کارگران صنایع جدید تبدیل می‌شدند.

در همین دوره، روحیه کارآفرینی آمریکایی‌ها به اوج خود رسید. افرادی با رویاهای بزرگ دست به کار شدند و صنعت‌ها و اختراعات نو را به واقعیت تبدیل کردند. هر کارخانه‌ای که ساخته می‌شد، نمادی بود از امید و آرزوی پیشرفت؛ امید به آینده‌ای که در آن، رفاه و راحتی دست یافتنی بود. کارآفرینان و مخترعان، از ویتنی تا فولتن، با هر گام خود به آمریکایی‌ها نشان دادند که می‌توانند سرنوشت خود را در دست بگیرند.

و این‌گونه بود که با تلاطم و تحولاتی عظیم، دنیای آمریکای قرن نوزدهم رنگی تازه به خود گرفت و درخشش رویاهای بزرگ‌تر و دنیایی مدرن‌تر، در میان زنجیر چرخ‌های ماشین‌ها و دود کارخانه‌ها پدیدار شد؛ دنیایی که دیگر چیزی از گذشته‌اش باقی نمانده بود و در مسیر پیشرفت بی‌پایان، به‌سوی افقی روشن می‌شتافت

در میانه‌ی این انقلاب بازار، خیابان‌های نیویورک و بوستون، دو شهر پرجنب‌وجوش آمریکا، از چهره‌ای سنتی به تصویری صنعتی و مدرن بدل شدند. به‌طور مشخص، نیویورک که زمانی مرکز تجارت دریایی بود، با ورود کارخانه‌ها، راه‌آهن و کشتیرانی بخار به یکی از پویاترین شهرهای صنعتی دنیا تبدیل شد. خیابان‌های شلوغ مملو از کارگران، کارخانه‌داران و مغازه‌های کوچک و بزرگی بود که به بازارها و نیازهای جدید پاسخ می‌دادند. در بوستون نیز، از صنایع نساجی گرفته تا ماشین‌آلات، همه جا پر از صدا و هیاهوی کار بود.

در همین دوره، بر اساس آمارهای تاریخی، سطح رفاه مردم، به‌ویژه در شهرهای صنعتی، با افزایش درآمدها و دسترسی به کالاهای مصرفی جدید، دچار تغییر شد. بین سال‌های ۱۸۲۰ تا ۱۸۵۰، درآمد متوسط در مناطق شهری آمریکا حدود ۳۰ درصد افزایش یافت. این درآمدها به طبقات متوسط و کارگر اجازه داد تا به کالاهایی چون پوشاک آماده و حتی لوازم خانگی دسترسی داشته باشند، کالاهایی که پیش از این برای عموم مردم دست‌نیافتنی بود.

🆓 @freemarketeconomy

بازار آزاد

27 Oct, 12:35


طنین هایکیِ کلام نسیم طالب

«چیزی که من سعی کرده‌ام به آدمها بفهمانم (در کتاب «قوی سیاه» و در سایر نوشته‌ها) این است که اقتصاددانان اتوکشیده‌ی دانشگاهی و اساتید هاروارد خیال می‌کنند جهان را می‌فهمند. آنها از ما می‌خواهند بر اساس فهم آنها از جهان عمل کنیم. من اما برعکس فکر می‌کنم. من هر روز صبح با این تصور از خواب بیدار می‌شوم که نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است رخ دهد. و این همان طرز فکری‌ است که باید بر اساس آن عمل کنیم. تجربه (ارجاع به بحران مالی) به ما ثابت کرده که فهم ما از جهان بسیار ناچیز است. باید از خطاها درس گرفت و خود را در برابر آنها آبدیده کرد.»

بازار آزاد

24 Oct, 17:30


نقدی بر نظرات جواد طباطبایی
کاظم علمداری

بازار آزاد

24 Oct, 17:30


*نقدی بر نظرات سید جواد طباطبایی - آزادی اندیشه شماره ۱۵*
نویسنده: کاظم علمداری هدف این نوشته نقد و بررسی نظریۀ کانونی سید جواد طباطبایی، یعنی اندیشۀ ایرانشهری، امتناع اندیشه و تجدد، و انحطاط تمدن است. مفهوم خودساختۀ اندیشۀ ایرانشهری طباطبایی، استنتاجی و برآمده از فرضی نامستند است. طباطبایی پایان انحطاط ایران را منوط به رفع امتناع اندیشه و تجدد می‌داند. به فرض رفع این مانع؛ حاصل آن چیست؟ توسعه و پیشرفتی شبیه غرب؟ طباطبایی می‌نویسد «گذشتۀ غرب، آیندۀ ایران است». اما جوامع غیرغربی، بدون دست یافتن به گذشته غرب (مدرنیته)، گام‌های توسعه و پیشرفت را هم‌طراز با غرب، به سرعت طی می‌کنند. چرا ایران باید منتظر به اصطلاح رفع امتناع اندیشه باشد؟
https://iranacademia.com/agora/text/article/published-in-ftj/ftj-15/نقدی-بر-نظرات-جواد-طباطبایی/

بازار آزاد

20 Oct, 18:57


تقصیر سرمایه‌داری نیست که تو به تماشای آنتیگون نمی‌روی!

فون میزس

کم‌اهمیت جلوه دادن دستاوردهای سرمایه‌داری با این ادعا که چیزهایی مهم‌تر از خانه‌های مجهز به سیستم تهویه و گرمایش مرکزی، یخچال، ماشین لباسشویی و تلویزیون برای بشر وجود دارد، تفنن بیهوده‌ای است. قطعا کارهای بهتر و سطح بالا‌تری هم هست اما این کارها دقیقا به این دلیل عالی‌تر و سطح بالاترند که با عوامل مادی به دست آمدنی نیستند و عزم و اراده‌ و کار سنگین می‌طلبند. کسانی که با چنین رویکردی به سرمایه‌داری حمله می‌کنند بیشتر نگرش مادی‌گرایانه و خام‌اندیشانه خود را به نمایش می‌گذارند چون تصور می‌کنند فرهنگ معنوی و اخلاقی را می‌توان با زور دولت و سازماندهی فعالیتهای تولیدی بنیاد گذاشت. تنها توفیقی که این عوامل مادی می‌تواند کسب کند این است که زمینه را برای کشف استعداد و تعالی شخصی افراد مهیا و شایستگی در کار را تشویق کند. تقصیر سرمایه‌داری نیست که توده‌ی مردم مسابقات بوکس را به اجرای آنتیگون سوفوکل، موسیقی جَز را به سمفونی‌های بتهوفن و داستانهای عامه‌پسند و کتابهای کامیک‌ را به شعر ترجیح می‌دهند. مسلما وضعیت پیشاسرمایه‌داری حاکم بر بخش بزرگی از جهان این چیزهای خوب را فقط در دسترس عده‌ای اندک قرار می‌داد اما سرمایه‌داری فرصت دستیابی به آنها را برای بسیاری از افراد فراهم کرده است.

بازار آزاد

17 Oct, 12:19


در باب سوسیس-تخم‌مرغ ۵ دلاری

ماجرای سوسیس تخم ‌مرغ ۳۵۰ هزار تومانی آنقدر دست به دست شد که به مایِ از همه‌جا بی‌خبر هم رسید. واکنش‌ها را می‌شود عیاری از دید عموم مردم به مساله‌ی قیمت گرفت. تقریبا اکثر آدمها از قیمت بالای یک سوسیس تخم مرغ معمولی شاکی بودند چون قیمت تخم مرغ و سوسیس را به عنوان مواد اولیه جمع می‌زنند و بعد آن را با قیمت مقایسه می‌کنند و در تفاوت بالای بین هزینه و قیمت نوعی تناقض می‌بینند. دلیل این تناقض چیست؟ در مطلبی که در مورد نظریه‌ی قیمت پست‌کینزین‌ها نوشتیم به این موضوع اشاره کردیم که قیمتِ یک محصول از دل شبکه‌ای از روابط متقابل بین تصمیمات بی‌شمار آدم درمی‌آید. به بیان دیگر، قیمت حاصل‌جمع هزینه‌ی حسابداری و اضافه‌بهایی که بنگاه برای خود در نظر می‌گیرد نیست. برخلاف تصور پست‌کینزین‌ها کسی قیمت را تعیین نمی‌کند. قیمت‌ها شکل می‌گیرند. فروشنده کاره‌ای نیست، خریدار هم. در مصاحبه‌ی بالا هایک می‌گوید کل نظم حاصل از همکاری بین‌المللی بر پایه سیستمی از سیگنالها(قیمت‌ها) بنا شده که در آن سیگنالها از واقعیت‌هایی حکایت می‌کنند که هیچ کس از کلیت آن خبر ندارد. چنین سیگنالهایی را نمی‌توان تصحیح کرد. این سیگنالها ما را از شرایطی که در غیاب قیمت‌ها از آن بی‌خبریم مطلع می‌کنند. در واقع، این سیگنالها به ما می‌گویند چه کسی کِی در کجا به چه چیزی نیاز دارد و چقدر حاضر است برای آن بپردازد. بازار به محتوای نیازها کاری ندارد. وظیفه‌اش را انجام می‌دهد و نیازهای تمام بازیگران را فارغ از آیین و ایمانشان مشروع می‌داند. قطع این سیگنال‌ها به منزله‌ی انکار واقعیتهاست. پرت شدن در تاریکی و پا گذاشتن بر روی آزادی دیگران است. تحمل نکردن قیمت‌ها یعنی وارد کردن نیرویی خودسرانه‌ به سیستم؛ به تعبیر هایک، محشر مداخله‌گرایی (interventionist chaos).

بازار آزاد

14 Oct, 10:51


بدون شرح.

بازار آزاد

14 Oct, 10:39


برندگان نوبل اقتصاد ۲۰۲۴:
دارن عجم‌اوغلو و همکارانش جیمز رابینسون و سایمون جانسون.

بازار آزاد

13 Oct, 09:51


چرا ارز‌های باثبات‌تر جایگزین ریال نشوند؟

در دنیای اقتصادی امروز، اهمیت ثبات مالی و ارزهای باثبات‌ به‌وضوح قابل مشاهده است. از آنجا که ریال ایران برای بیش از ۵۰ سال دچار تورم عمیق و مداوم بوده، برخی از کارشناسان اقتصادی و طرفداران نظریات پولی، به این سوال می‌پردازند که چرا ارزهای باثبات‌تر مانند ارزهای دیجیتال، طلا یا ارزهای خارجی، یا ارزهایی که می‌توانند توسط بخش خصوصی و برای رقابت با ارزهای دولتی تولید شوند، به‌عنوان جایگزین برای ریال مطرح نمی‌شوند. فردریش فون هایک، نظریه‌پرداز اقتصادی و طرفدار پول خصوصی، به استقلال پولی و اهمیت انتخاب فردی در بازارهای آزاد اشاره دارد.
نظریه خصوصی‌سازی پول که از سوی هایک مطرح شده است، به این ایده اشاره دارد که بازار باید در تعیین و عرضه پول آزاد باشد تا رقابت میان ارزها به افزایش ثبات و کیفیت منجر شود. در مورد ایران و ریال، این نظریه می‌تواند به عنوان یک راهکار برای ایجاد ریسک کمتر و بهبود شرایط اقتصادی مطرح شود.

مزایای این رویکرد عبارتند از:
1. رقابت بین ارزها: می‌تواند موجب کاهش تورم و ایجاد یک واحد پولی باثبات‌تر شود.
2. انتخاب آزاد: مردم می‌توانند ارز مورد نظر خود را انتخاب کنند و در نتیجه از نوسانات کمتر برخوردار شوند.
3. افزایش اعتماد: با وجود ارزهایی با ثبات بیشتر، اعتماد به سیستم مالی افزایش خواهد یافت.

اما اصلی‌ترین چالش این رویکرد می‌تواند پذیرش عمومی این نظریه باشد و همگام‌سازی مردم با یک سیستم جدید ممکن است زمان‌بر باشد.

📌 در سال ۱۴۰۱، از پایان نامه ارشد خود «ایده پول خصوصی هایک» دفاع نمودم. در آینده نیز، در این‌باره بیشتر خواهم نوشت.

🆔 Telegram
🆔 Instagram

بازار آزاد

11 Oct, 00:12


قیمت‌ها چه دخلی به هزینه دارند؟

پست‌کینزین‌ها که می‌توان آنها را مارکسیست‌های آسیمیله‌شده دانست معتقدند قیمت‌ها حاصل‌جمع هزینه‌ی تولید و اضافه‌بهایی (mark-up) است که بنگاهها بر روی هزینه‌ها می‌کشند. آنها می‌گویند قیمت‌ها بر خلاف تئوری نئوکلاسیک بر اساس دینامیک عرضه و تقاضا تعیین نمی‌شوند بلکه هزینه‌ی متوسط و اضافه‌بها - که معادل سود بنگاه است - در تعیین قیمت بیشترین مدخلیت را دارند. از همین جا می‌توان به تبار ارتجاعی (ریکاردویی-مارکسی) نظریه‌ی آنها پی برد چراکه هزینه‌ را عینی و اُبجکتیو گرفته‌اند.
نکته‌ی جالب‌تر این است که آنها برای اثبات نظریه‌ی خود به سراغ بنگاهها می‌روند و نحوه‌ی تعیین قیمت را از مدیران جویا می‌شوند و به این ترتیب، همخوانی با شواهد تجربی را ملاک برتری نظریه‌ی خود در قیاس با نظریه‌ی نئوکلاسیک می‌دانند. در مطالعه‌ای که این کتاب انجام داده، از ۲۸۳ بنگاه صنعتی در بریتانیا پرسیده شده که آیا آنها قیمت محصولشان را با اضافه‌بهایی که روی هزینه‌ می‌کشند تعیین می‌کنند و ۶۵ درصد از بنگاهها جواب داده‌اند که در بسیاری از موارد این گونه است و نویسنده از این داده‌های تجربی نتیجه می‌گیرد که تئوری‌ای که قیمت را حاصل‌جمع هزینه‌ی متوسط و اضافه‌بها می‌داند با واقعیت‌های اقتصاد سازگارتر است.
این تلقی ساده‌لوحانه از پدیده‌ی پیچیده‌ای مانند قیمت مثل این می‌ماند که برای توضیح معنای کلمات به سراغ نویسندگان یک زبان برویم و با نظرسنجی از آنها، به توصیف سبک و شیوه‌ی کار نویسندگان بپردازیم و تصور کنیم نظریه‌ای واقع‌بینانه در باب معنا طرح کرده‌ایم که از قضا با داده‌های تجربی نیز همخوان است.
برخلاف این برداشت ساده‌انگارانه، هایک قیمت‌ را پدیده‌ای پیچیده‌ می‌دانست. او نظریه‌ی نئوکلاسیک را به عنوان «مقدمه»‌ای برای فهم سازوکارهای یک اقتصاد ایستا مثبت ارزیابی می‌کرد اما نتایج آن را با واقعیت یکی نمی‌گرفت. شیفت روش‌شناسانه‌ی او نیز تلاشی بود برای تبیین همین پیچیدگی سیستم قیمت‌ها. اینکه چقدر هایک در تبیین علمی این پیچیدگی موفق بود را باید جداگانه بررسی کرد اما تشخیص و درک خود این پیچیدگی از اهمیت بالایی برخوردار است. برای اینکه تصویری از این پیچیدگی داشته باشیم مثال جان سرلِ فیلسوف تا حدی گویاست. جان سرل می‌گوید برای درک پیچیدگی حاکم بر روابط اقتصادی موقعیتی را تصور کنید که در آن یک نفر به کافه‌ای در پاریس می‌رود، روی یک صندلی می‌نشیند، پیشکار می‌آید، بعد از گفت و گویی کوتاه، آبجویی روی میز است، مشتری آبجو را می‌خورد، پول را روی میز می‌گذارد و می‌رود. به ظاهر اتفاقی ساده‌ است اما پیچیدگی متافیزیکی صحنه چنان حیرت‌آور است که به تعبیر جان سرل، اگر کانت به آن فکر می‌کرد از پیچیدگی آن نفسش بند می‌آمد. و این یعنی قیمتها از آنچه در آینه می‌بینید دورترند!

بازار آزاد

30 Sep, 10:20


اشاره‌ای به مساله‌ی دانش نزد هایک

بسیاری تصور می‌کنند که مساله‌ی دانش برای هایک همان موضوع پخش اطلاعات بین اعضای مختلف جامعه و یا دانش ضمنی‌ای است که افراد در فرآیند کار کسب می‌کنند. آخرین نمونه از این دست، اقتصاددانِ اکنون سلبریتی یعنی دارِن عجم‌اوغلو است که سال گذشته در توییتر این خبط بزرگ را تکرار کرد و نشان داد دچار چه سوءتفاهم جدی نسبت به مهمترین دستاورد هایک در اقتصاد است.
هایک حتی در یک جا صریحا اشاره می‌کند که مساله‌ی دانش او نه تنها با اطلاع از قیمت‌ها یکی نیست که چندان ارتباطی با دانش ضمنی هم ندارد. درک این نکته بسیار مهم است. اخیرا در مصاحبه‌ای، دکتر موسی غنی‌نژاد اشاره می‌کند که مساله به اهمیت بسیار زیاد «دانش ضمنی» در بازار [نزد هایک] در مقابل دانش علمی برمی‌گردد، حال آنکه این ملاحظات (یعنی مقوله‌ی اطلاعات و مهارت و دانش ضمنی) تنها بخش ناچیزی از مساله‌ی هایک را در برمی‌گیرد. مساله‌ی اصلی هایک که او آن را به دانش یا knowledge تعبیر کرده در واقع نوعی نقد بنیادین به دستگاه نظری اقتصاد خرد است. لذا به نظر می‌آید برای فهم مساله‌ی هایک باید از کوره‌راههای روش‌شناسانه‌ی اقتصادِ اصطلاحا والراسی گذشت.

بازار آزاد

30 Sep, 09:38


مختصری درباره‌ی هایک و میزس

در میان اتریشی‌های عمدتا میزسی معمولا کوشش بر این است که بین استدلال‌ میزس و هایک در جدال محاسبه‌ی سوسیالیستی تمایز قائل شوند و مهمتر اینکه نشان دهند استدلال میزس برای تشخیص مشکل سوسیالیسم کافی بوده و نیازی به ورود هایک به بحث و طرح مساله‌ی دانش نبوده است. موری رتبارد، جوزف سالرنو و جفری هربرنر جزو این دسته محسوب می‌شوند. آنها استدلال می‌کنند که تحلیل هایک از مساله ضرورتا مانعی نظری در برابر دولت سوسیالیستی ایجاد نکرد و بحث میزس را چندان پیش نبرد. از نظر سالرنو، توضیح هایک با مشکلی که میزس در اقتصاد سوسیالیستی تشخیص داده بود ارتباطی نداشت چراکه بحث هایک بر پراکندگی دانش و پخش آن در بین شمار انبوهی از تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان به عنوان مساله‌ی اصلی سیستم اقتصادی متمرکز بود اما میزس در استدلال خود بر مساله‌ی محاسبه پولی با استفاده از قیمتهای واقعی در بازار به عنوان شرط ضروری برای تخصیص عقلانی منابع در سیستم اقتصادی توجه داشت.
اگر این تمایز را جدی بگیریم به نظر می‌رسد طرفداران میزس نه تنها از درک استدلال هایک در جدال محاسبه‌ی سوسیالیستی و خصوصا مساله‌ی دانش ناتوان بوده‌اند که استدلال میزس را هم به خوبی در نیافته‌اند. میزسی‌ها این نکته را در نیافته‌اند که هایک زمانی وارد کارزار شد که اقتصاددانانی مانند لانگه و لرنر چالش میزس را برطرف کرده بودند و توضیح داده بودند چگونه در چارچوب نظریه‌ی اقتصاد خرد می‌توان مساله‌ی میزس را حل کرد. به تعبیر دیگر، اگر استدلال میزس در واکنش به رویکرد سوسیالیستهایی بود که به دنبال حذف قیمت و پول در اقتصاد و تاسیس نظام مطلوب خود بودند، هایک در جدال با اقتصاددانانی بود که از میزس فراتر رفته و معتقد بودند با استفاده از چارچوب نظری اقتصاد خرد می‌توان به محاسبه‌ی قیمت‌ها و تخصیص بهینه منابع پرداخت و نوعی از سوسیالیسم متکی بر علم اقتصاد را مستقر کرد. اهمیت هایک و پیچیدگی و ظرافت استدلال او در سطح بالاتر جدالی است که او با اقتصاددانانِ به اصطلاح جریان اصلی داشت. از نظر میزس، اتریشی‌ها و اقتصاد جریان اصلی تنها در «اسلوب بیان» با هم اختلاف داشتند اما هایک در استدلال خود سطح پیچیدگی را بالاتر برد و ضمن تقریر محل نزاع، مساله سوسیالیسم را که با نقاب ظاهرا بی‌طرف علم پیش‌روی می‌کرد به زوال اندیشه‌ی اقتصادی و سیطره‌ی ساینتیسم نسبت داد و از آن پس تلاش کرد اثرات این علم‌زدگی را که پیوندی عمیق و ارگانیک با «مساله‌ی دانش» از نگاه او داشت به ما نشان دهد.

بازار آزاد

12 Sep, 09:00


دفاع از آزادی بر پایه‌ی این استدلال است که ما از بسیاری از چیزهایی که دیگران می‌دانند بی‌خبریم و این بی‌خبری درمان‌ناپذیر است.

فردریش فون هایک

بازار آزاد

06 Sep, 22:40


در باب «راه سوم»

اهل فلسفه معمولا آرای خود را به زبانی دشوار و دیریاب عرضه ‌می‌کنند. با این حال، اگر آنها را وادار کنیم تا در مورد مسائل روزمره‌ اظهار نظر کنند آن اقتدار فلسفی رنگ باخته حقیقت آشکار می‌شود. یک نمونه را در توییت بالا می‌بینید. مترجم چندین اثر فلسفی معتقد است «اداره‌ی کشور نیاز به نگاه همه‌جانبه‌نگر دارد». برای اینکه این حرف را کمی صورت‌پذیر کنیم تا مشخص شود منظور ایشان چیست می‌توان از تجربه و آرای اقتصادی فیلسوفی که قبلا به او اشاره رفت، یعنی اتو نویرات، مثال زد؛ مورد نویرات از این حیث می‌تواند درس‌آموز باشد که برخلاف رویه‌ی گوشه‌نشینانه‌ی اکثر فیلسوفان کوشش‌هایی در سیاست عملی داشته است.
در آشوب بعد از جنگ جهانی اول، نویرات که اقتصاد جنگ و قدرت هماهنگ‌کننده‌ی دولت در بسیج منابع مادی و غیرمادی را دیده بود با تصور زیر از اداره‌ی کشور پا به عرصه‌ی سیاست گذاشت:
«برای اینکه بتوانیم تراکنش‌های پولی و اعتباری را کنترل کنیم، ایجاد یک سیستم پرداخت بدون پول الزامی است. این کار همچنین جلوی احتکار پول و فرار مالیاتی را می‌گیرد … باید تمام اقدامات سازمان‌های بزرگ بر مبنای یک برنامه منسجم اقتصادی باشد. رهگیری مواد خام، انرژی، مردم و ماشین‌آلات در اقتصاد یک ضرورت است. در واقع، به یک آمار جهانی نیاز داریم که شامل گزارشی جامع از وضع کل کشورها باشد. تمام آمارهای خاص را باید در آن گنجاند … دستمزدها در قالب کالابرگ و به صورت تهاتر کالا به کالا مجددا به ابزارهایی مهم جهت سازماندهی اجتماعی-اقتصادی تبدیل خواهند شد … بانک مرکزی باید بخش کشاورزی، معدن و صنعت را به طور همزمان سازماندهی، محصولات صنعتی مورد نیاز مزارع را تامین و تولیدات کشاورزی را مدیریت کند … اجتماعی‌سازی‌ نباید صرفا از پایین به بالا باشد. بلکه باید سازمانها را از بالا به پایین ایجاد کرد، چراکه این تنها راه برای اطمینان از این واقعیت است که همه چیز جایگاه درخور خود را خواهد یافت.»

آن نگاه همه‌جانبه‌نگر که در توییت بالا به آن اشاره شده است در عمل چیزی شبیه این گفته‌های نویرات است؛ بی‌طرف‌نما، کلی و فلسفی اما در عمل واجد معانی خطرناک.
کسانی که در حرف و سخن تنزه‌طلبانه خود را برکنار از جدال چپ و راست می‌دانند در عمل باید بین این دو انتخاب کنند. راه سومی وجود ندارد.

بازار آزاد

01 Sep, 14:44


بازی‌های زبانی در سفارت شوروی!

ویتگنشتاین را عموما به فیلسوف تحلیلی می‌شناسند. رساله‌ی تراکتاتوس او در فلسفه و فراسوی آن همواره در حکم نوعی کتاب آیینی به شمار می‌رفته است. جایگاه او در فراسوی مرزهای فلسفه به حدی بود که وقتی در سال ۱۹۲۹ برای تدریس به کمبریج بازگشت جان مینارد کینز، اقتصاددان پرآوازه، به همسرش گفت: «به‌به، خدا آمده. ساعت پنج او را در قطار ملاقات کردم.»
نام ویتگنشتاین با فلسفه تحلیلی و «شفافیت در اندیشه، دقت و استدلال‌ورزی»، که آرمان فیلسوفان موسوم به تحلیلی بود، پیوند خورده است. با این حال، در سیاست که می‌رویم آرمان شفافیت و استفاده از عقل و استدلال در روش و رفتار ویتگنشتاین به‌کلی غایب است. این را در علاقه‌ی زایدالوصف او به زندگی در روسیه استالینی سالهای وحشت می‌توان دید. ویتگنشتاین سال ۱۹۳۵ از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرد و تصمیم داشت برای همیشه در آنجا بماند. البته تمایل او برای دیدار و «شروع یک زندگی جدید» در اتحاد جماهیر شوروی نه به خاطر عشق و علاقه به مثلا تولستوی و فرهنگ روسی و روح اسلاوی یا چیزی شبیه آن بلکه برآمده از موافقت فکری تام و تمام او با شیوه‌ای از زندگی بود که «رژیم جدید در روسیه آن را نمایندگی می‌کرد».
به رغم علاقه بسیار، اولین تلاش‌های او برای اخذ ویزای اتحاد جماهیر شوروی بی‌نتیجه بود. او در جولای سال ۱۹۳۵ نامه‌ای به دوستش جان مینارد کینز نوشت و از او خواست تا ویتگنشتاین را به سفیر شوروی در انگلستان معرفی کند. کینز نامه‌ای به سفیر نوشت و توضیح داد که «ویتگنشتاین عضو حزب نبوده اما با شیوه‌ی زندگی که رژیم جدید در روسیه آن را نمایندگی می‌کند بسیار همدل است.» باید توجه داشت که علاقه‌ی شدید فیلسوفِ زبان‌سنج و معناکاو به زندگی در روسیه بعد از اتفاقاتی چون قحطی بزرگ و مرگ میلیون‌ها نفر از گرسنگی تحمیلی و تصفیه‌های گسترده‌ی استالینی و اعدام شمار زیادی از شهروندان پس از برگزاری دادگاه‌های نمایشی بوده است. حتی چند ماه قبل از اینکه او به کینز نامه بنویسد در انگلستان جنجال زیادی بر سر دادگاههای فرمایشی و اعدام‌های گسترده پس از قتل سرگئی کیروف به پا شده بود. همزمان، حزب کارگر نیز علیه این اقدامات ضدانسانی دولت اتحاد جماهیر شوروی به سفارت این کشور اعتراض علنی کرده بود. با این همه، ویتگنشتاین ضمن اطلاع از این فجایع در سپتامبر سال ۱۹۳۵ از مسکو و لنینگراد دیدن کرد و از این دیدار خوشنود برگشت. رضایت او از سفر به روسیه و علاقه‌ی شدید او به کمونیسم را می‌توان در این واقعیت دید که او دو‌ سال بعد یعنی سال ۱۹۳۷ نیز مجددا داشت در سر برنامه‌ی سفر به روسیه را می‌ریخت. او لقب «استالینیست» را که دانشجویانش در کمبریج به او داده بودند «مزخرف» می‌خواند اما با این وجود پس از پیمان عدم تجاوز بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۳۹ نیز از موافقت و همدلی با کمونیسم استالینی دست بر نداشت.
ویتگنشتاین دوستان کمونیست زیادی هم داشت. علاوه بر دوستی با کینز که گرایش‌های ضدکاپیتالیستی او را نمی‌توان نادیده گرفت، او طی چندین سال با اقتصاددان استالینیست ایتالیایی یعنی پییِرو سرافا که همکار او در کمبریج بود به صورت هفتگی دیدار می‌کرد و بسیار نیز از او تاثیر پذیرفت، چنانکه در مقدمه‌ی کتاب «کاوش‌های فلسفی» خود از سرافا قدردانی کرد و از دِین فکری خود به او نوشت. سرافا چند سال قبل از ویتگنشتاین از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرده بود و به هنگام بازگشت «با شور و هیجان و با اطمینان خاطر از آینده‌ی سیستم اتحاد جماهیر شوروی» تعریف ‌و تمجید کرد.
این است خلاصه‌ای از ‌«پالیتیکز» فیلسوفی که به شفافیت در فکر و اندیشه و اتکا به عقل و اقامه استدلال زبانزد بوده است. سوال این است که آن رساله‌ها در باب معنا و ارزش و اخلاق از یک‌ سو و عشق و علاقه به «شیوه‌ی جدید» زندگی در روسیه‌ی عصر وحشت را جز در سایه بیماری «عدالت» چگونه می‌توان در کنار هم نشاند و جمع زد؟

بازار آزاد

01 Sep, 11:22


فلسفه، پوزیتیویسم و نبرد پرولتاریا

گراف بالا که آمار کشت محصولات کشاورزی در شوروی سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۴ را نشان می‌دهد اثر یک کارشناس معمولی در مرکز آمار اتحاد جماهیر شوروی نیست. این گراف را اُتو نویْرات، فیلسوف پوزیتیویست عضو حلقه‌ی وین، کشیده است. نویرات که در کنار پوزیتیویسم به حقانیت کمونیسم هم باور قلبی داشت و علم و آمار را ابزاری برای «نبرد پرولتاریایی» می‌دید و آن را «عنصری ضروری برای نظام سوسیالیستی» می‌‌دانست سال ۱۹۳۱ به مسکو رفت تا اداره‌ی آمار مصور Pictorial Statistics را تاسیس کند و به کمک روش ابداعی خود یعنی IZOSTAT که شیوه‌ای جدید برای ارائه‌ی آمار بود دستاوردهای کمونیسم را در دستگاه پروپاگاندای رژیم تبلیغ کند. نویرات در زمانی «نبرد پرولتاریایی» را پیش می‌بُرد که قحطی بزرگ در شوروی عصر استالین که در اوکراین‌ به هولودومور (قتل عام بر اثر قحطی) معروف شد جان حدود ۶ میلیون نفر را گرفت.

* نگاه دقیق‌تر به گراف نشان می‌دهد که آمار سال ۱۹۳۲ برداشته شده تا شتاب رشد شدیدتر القا شود. نکته‌ی دیگر درباره گراف این است که آمار سال ۳۴ نه تولید محقق‌شده که تولید برنامه‌ریزی‌شده بوده است.

بازار آزاد

16 Aug, 10:15


🔴 سرنوشت غم‌انگیز اولین سرویس دوچرخه اشتراکی در تهران!

سرنوشت همه طرحهای دولتی از جیب مردم بدون محاسبه اقتصادی و هزینه/فایده کردن مالکان خصوصی برمبنای قیمتهای بازاری

از راه‌آهن بی‌فایده رضاخان که همون زمان هم سوال کارشناسان آمریکایی رو درپی داشت که تجارتی که چند راه شوسه تکافوش رو میکنه چرا باید انقدر هزینه ساخت راه‌آهن دولتی کنه؟ تا ساخت استادیوم ۱۵ هزارنفری در شهر ده هزارنفری، فرودگاههای متروکه، میمون فرستادن به فضا، شبیه‌سازی گوسفند با سلولهای بنیادی، اجرای ۱۸۰ دکل برق برای برق‌رسانی به روستای ۱۸خانواری و سرویس دوچرخه عمومی در شهری با این همه اختلاف ارتفاع... راهی نیست.

تا نفهمیم اقتصاد شوروی قافیه رو به همین دو علت ساختارانگیزشی غلط بخش عمومی و اهمیت سیگنال باارزش قیمتهای نسبی بازاری در تخصیص منابع باخت، در بر همون پاشنه اتلاف منابع خواهد چرخید.
🆓 @FreemarketEconomy

بازار آزاد

16 Aug, 00:30


به جرات می‌توان گفت که از زمان انتشار «اصول» ریکاردو هیچ کتابی (حتی دستاوردهای درخشان جِوُنز و کار دشوار والراس) به اندازه کتاب «اصول» کارل منگر بر تحول و گسترش علم اقتصاد تاثیری تا بدان حد بزرگ نگذاشته است.
کنوت ویکسل

بازار آزاد

15 Aug, 14:48


مالکیت نه یک اختراع خودسرانه بلکه یگانه راه‌حل عملی مشکلی است که نابرابری نیازها در برابر مقدار کالاهای موجود به ما تحمیل می‌کند.
کارل منگر

بازار آزاد

04 Aug, 18:29


#بریده_جالب

ادوارد براون که از طرفداران مجلس است در فصل هشتم کتاب مشهور خود مقاله‌­ای از «تایمز» آورده که در حقیقت نظر مطبوعات اروپا از مشروطه ایران را منعکس می­‌کند؛ دو روز پس از انهدام مجلس، روزنامهٔ تایمز لندن در سرمقالهٔ بیست و پنج ژوئن، مجلس ایران را به‌عنوان «فراهم‌کنندهٔ نمونه‌ای برجسته از ناتوانی شرقی در جذب اصول حکومت بر خود» و به‌عنوان نهادی که «سخن بسیار گفت، اما در سروسامان یافتن جهت کار اساسی، آمادگی اندکی نشان داد» توصیف کرد. مجدداً در دوم ژوئیه، این روزنامه اعلام داشت مجلس ایران «در شکل اخیرش، حتی بیشتر از قصر سلطنتی به اصلاحات جدی و مؤثر نیازمند است» و «مقدار شگفت‌انگیزی لفاظی‌های بی‌معنی ارائه، امّا به‌هیچ‌وجه توانایی سازنده نشان نداده است» و اینکه این مجلس «به‌طور منظم تلاش می­‌کرد از وظایف مناسب خود قدم فراتر نهاده و به وظایف مقام سلطنت دست‌اندازی کند.» این مقاله در ادامه برخی از اعضای مجلس را به فساد و جاه‌طلبی متهم کرده، می­‌نویسد: «این مجلس نتوانست ابتدایی‌ترین نیازهای مادی کشور را فراهم کند. وضعیت که سال­‌های قبل بسیار بد بود، مستمراً رو به وخامت گذاشت…ناامنی افزایش یافت، تجارت تضعیف گردید و ناآرامی‌ها رایج گردید.» این توصیف غربی، مع­‌الاسف واقعیت حکومت دو ساله‌ٔ مجلس اول را نشان می­‌دهد. مجلسی که با هدف کنترل خودکامگی دربار تأسیس شد، اما خود «خودکامه» شد.
📎 منبع
🆓 @FreemarketEconomy

بازار آزاد

31 Jul, 19:15


کتاب: چهار خوانش از طباطبایی
نویسنده: شهرام اتفاق
با مقدمه: کاظم علمداری
ناشر: ایران آکادمیا، لاهه، هلند.

در این اثر با مبانی تئوریک چهار جریان فکری و سیاسی و زیرشاخه‌های آن‌ها در سپهر سیاسی ایران آشنا می‌شویم. برخی از این جریان‌ها طی دهه‌های گذشته، در ساختار قدرت سهم داشته‌اند و برخی دیگر، در بیرون مرزهای کشور در انتظار فرصت مناسبی برای نقش‌آفرینی هستند.

یکی از سرچشمه‌های تئوریک این جریان‌ها، آموزه‌های سید جواد طباطبایی است و وجه مشترک‌شان به حساب می‌آید. 

از منظر نویسنده، کشور ما طی چند دهه اخیر، از امر خطیر «توسعه» غافل مانده است و دیگر مجالی برای آزمودن مسیرهای نامکشوف ندارد. باید بکوشیم تا قطار کشورمان، دوباره بر روی ریل توسعه بازگشته و مترصد حرکت به سوی نظمی لیبرال-دموکراتیک باشد و به سوی آن گام‌ بردارد. 

این کتاب، کوششی برای تحقق این هدف بوده است: معرفی بیراهه‌هایی که از ناکجاآبادهای جدیدی سر در خواهد آورد،  در مقایسه با تجربیات جهانی که به «توسعه‌» رهنمون شده است.

به پاس سال‌ها فعالیت علمی استاد یدالله موقن و محدودیت‌هایش، نویسنده، این کتاب را به او تقدیم کرده است. 

👈 دانلود رایگان کتاب

.

بازار آزاد

26 Jul, 18:12


📹 عقلانیت از منظر هایک

نسخه صوتی

▫️عقلانیت چیست؟ عقلانیت چه چیزهایی را در زمین واقعیت شامل می‌شود؟

▫️فون هایک،‌ اقتصاددان و فیلسوف سیاسی معاصر بود که تعبیر خاصی از عقلانیت را مطرح می‌کند. هایک دو نوع عقلانیت را تفکیک می‌کند: عقلانیت تکاملی و عقلانیت صنع‌گر

▫️در این گفتگو امیرحسین خالقی،‌ پژوهشگر و مدرس دانشگاه میزبان موسی غنی‌نژاد، اقتصاددان است. خالقی در این گفتگو به بررسی نظرات این اقتصاددان که از مترجمان ایده‌های فون هایک است، پرداخته و انواع عقلانیت از منظر هایک را از او جویا می‌شود.

▫️غنی‌نژاد صحبت خود را از اینجا آغاز می کند که فقدان عقلانیت چیست. چراکه اعتقاد دارد در سیستم اقتصادی ایران عقلانیت وجود ندارد.

▫️به عقیده غنی‌نژاد زمانی که عقلانیت نباشد،‌ در وهله اول فساد به وجود می‌آید و زمینه برای شکل‌گیری رانت فراهم می‌شود.

نسخه کامل در آپارات اکوایران

نسخه کامل در یوتیوب اکوایران

📺 @ecoiran_webtv