کتابخانه اکنکار @eckankarlibrary Channel on Telegram

کتابخانه اکنکار

@eckankarlibrary


این کانال توسط ادمین اداره می‌شود.

برای ارسال پیام:
https://t.me/Mahmaadhu


وبلاگ شبدا:
https://shabdaa.blogspot.com

کتابخانه اکنکار (Persian)

کتابخانه اکنکار یک کانال تلگرامی فوق العاده برای علاقه‌مندان به عرفان و دین اکنکار است. این کانال توسط ادمین با تجربه و مطالعه عمیق در این حوزه اداره می‌شود. اگر شما هم به دنبال کتب و مقالات مرتبط با اکنکار هستید، این کانال انتخاب بسیار مناسبی برای شماست. اینجا شما می‌توانید به جستجوی اطلاعات مفید و کاربردی پیرامون اکنکار پرداخته و به عمق این حوزه فراگیر بپردازید. بنابراین، اگر به دنبال یادگیری بیشتر درباره اکنکار هستید، بهترین زمان برای عضویت در این کانال است. برای ارتباط مستقیم با ادمین، می‌توانید از لینک زیر استفاده کنید: https://t.me/Mahmaadhu. همچنین می‌توانید وبلاگ شبدا را نیز مطالعه کنید و از مقالات جذاب و الهام‌بخش آن بهره ببرید: https://shabdaa.blogspot.com

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 18:44


لایه چهارم وجود، "ویجنانامایا کوشا" نام دارد. «جنانا» به معنای دانش است و «ویشه‌ش جنانا» یا «ویجنانا» به معنای دانش فوق‌العاده یا دانشی است که فراتر از ادراک حسی است. این غلاف، بدن اثیری است. بدنی گذرا که پلی میان فیزیکی و غیر فیزیکی است. نه کاملاً فیزیکی است و نه کاملاً غیر فیزیکی؛ بلکه مانند یک پیوند میان این دو عمل می‌کند. این لایه در سطح تجربیات کنونی شما قرار ندارد، زیرا تجربیات شما به پنج حس محدود است و این حواس قادر به درک ابعاد غیر فیزیکی نیستند. اگر بتوانید دسترسی آگاهانه به این بُعد پیدا کنید، توانایی شما در درک پدیده‌های کیهانی جهشی بزرگ خواهد داشت.

لایه پنجم، "آناندامایا کوشا" نامیده می‌شود. «آناند» به معنای سرور یا شادمانی عمیق است. این لایه هیچ ارتباطی با ابعاد فیزیکی زندگی ندارد. تنها آنچه فیزیکی است، می‌تواند «اینجا» یا «آنجا» باشد. هر چیزی که غیر فیزیکی باشد، نه اینجا است و نه آنجا. بلکه همه چیز است و درعین‌حال هیچ چیز. بنابراین، عمیق‌ترین هسته وجود، آن بُعدی است که فراتر از فیزیکی است. این بُعد چیزی نیست، یا به تعبیر دقیق‌تر، "هیچ-چیز" است. (میان «هیچ» و «چیز» یک خط فاصله بگذارید: "هیچ-چیز"). این بُعد نه شیء است و نه فیزیکی. فراتر از طبیعت فیزیکی قرار دارد. نمی‌توان آن را توصیف یا تعریف کرد. به همین دلیل، راه از آن تنها در قالب تجربه صحبت می‌کند. وقتی با آن بُعد فراتر از فیزیکی ارتباط برقرار می‌کنیم، به حالت سرور و شادمانی دست می‌یابیم. به همین دلیل، "آناندامایا کوشا" را «بدن سرور» می‌نامند. اما این‌طور نیست که یک حباب سرور در ساختار فیزیکی شما وجود داشته باشد. چنین چیزی نیست. بلکه وقتی به این بُعد غیر قابل تعریف دست پیدا می‌کنید، تجربه‌ای بی‌اندازه سرشار از سرور ایجاد می‌شود. این بُعد هیچ شکلی از خود ندارد.

وقتی کسی می‌میرد، تنها لایه‌های بیرونی او—"آنامایا کوشا" و بخش‌های آگاهانه از "مانومایا کوشا"—از بین می‌روند. او به‌طور کامل از بین نمی‌رود. بقیه ساختار همچنان باقی است؛ این ساختار به دنبال رحمی دیگر می‌گردد و بار دیگر در سطح فیزیکی تجلی می‌یابد. به همین دلیل، مرگ به معنای انحلال کامل نیست—خیلی زود دوباره بازخواهید گشت. اما اگر بدن انرژی، بدن ذهنی و بدن فیزیکی از بین بروند، بدن سرور نیز بخشی از کیهان خواهد شد. تنها زمانی که بدن انرژی، بدن ذهنی و بدن فیزیکی حضور داشته باشند، بدن سرور می‌تواند باقی بماند. وقتی این سه لایه دیگر وجود نداشته باشند، بدن سرور هم از بین می‌رود. در این مرحله، دیگر هیچ‌چیز باقی نمی‌ماند. این، داستان کامل زندگی، مرگ و انحلال است.



‏┄┅═┅⊰※⊱┅═┅┄


نقل است که حاتم گفت: هر روزی بامداد ابلیس وسوسه کند که
امروز چه خوری؟ گویم: مرگ.
گوید: چه پوشی؟ گویم: کفن.
گوید: کجا باشی؟ گویم: به‌گور.
گوید: ناخوش مردی.
مرا ماند و رفت.


تـذڪرة الـاولـیــاء - ذڪر ﺣاﺗﻢ اﺻﻢ

‏┄┅═┅⊰※⊱┅═┅┄

#کتاب
#مرگ‌ـ‌داستانی‌از‌درون

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 18:43


مرگ: داستانی از درون - فصل دوّم: فرآیند مرگ


بخش سوم

درک زندگی و مرگ




برای اینکه بفهمید در هنگام مرگ چه اتفاقی می‌افتد، باید درکی از سازوکار ساختار یک انسان داشته باشید. در یوگا، ما به همه چیز به‌عنوان بخشی از بدن نگاه می‌کنیم. این بدن از پنج غلاف یا پوشش تشکیل شده است. این پنج غلاف که به آن‌ها "کوشا" گفته می‌شود عبارت‌اند از: "آنامایا کوشا"، "مانومایا کوشا"، "پرانامایا کوشا"، "ویجنانامایا کوشا" و "آناندامایا کوشا". هر یک از این غلاف‌ها ویژگی‌ها و کارکردهای خاص خود را دارند.

بیرونی‌ترین لایه یا غلاف انسان، بدن فیزیکی است که به آن "آنامایا کوشا" گفته می‌شود. «آنا» به معنای غذا است، بنابراین این غلاف را «بدن غذایی» می‌نامند. وقتی متولد شدید، وزنتان حدود ۲.۵ یا ۳ کیلوگرم بود. حالا وزنتان تقریباً ۲۰ برابر شده است. این افزایش وزن فقط از غذایی که خورده‌اید و مواد مغذی که دریافت کرده‌اید آمده است. بنابراین، آنچه بدن نامیده می‌شود، درواقع انباشتی از غذا است. به همین دلیل این نام به آن داده شده است.

لایه دوم، "مانومایا کوشا" است. «مانا» به معنای ذهن است. این غلاف بدن ذهنی است که شامل افکار، احساسات و تمامی فرآیندهای ذهنی آگاه و ناخودآگاه شما می‌شود. امروزه پزشکان بسیار درباره ماهیت روان‌تنی بسیاری از بیماری‌ها صحبت می‌کنند. این به این معناست که آنچه در ذهن رخ می‌دهد بر بدن تأثیر می‌گذارد. هر نوسان در سطح ذهن واکنش شیمیایی در بدن ایجاد می‌کند و هر واکنش شیمیایی در بدن نیز به نوبه خود نوسانی در سطح ذهن ایجاد می‌کند. وقتی از «ذهن» صحبت می‌کنید، اغلب تصور می‌شود که در یک نقطه خاص قرار دارد، اما این‌طور نیست. ذهن در یک مکان خاص قرار ندارد. ذهن دارای یک ساختار آناتومیکی کامل است. در هر سلول بدن حافظه و هوش وجود دارد. ذهن، یک بدن کامل است که ما آن را "مانومایا کوشا" می‌نامیم. این همان بدن ذهنی کامل است.

بدن فیزیکی و بدن ذهنی مانند سخت‌افزار و نرم‌افزار هستند. اما سخت‌افزار و نرم‌افزار بدون اتصال به نیروی حیاتی نمی‌توانند کاری انجام دهند. بنابراین، لایه سومی از خود وجود دارد که به آن "پرانامایا کوشا" گفته می‌شود. «پرانا» به معنای انرژی حیاتی است. این غلاف، بدن انرژی است که بدن فیزیکی ("آنامایا کوشا") و بدن ذهنی ("مانومایا کوشا") را تأمین و به حرکت وا‌می‌دارد.

هر سه این لایه‌ها—بدن فیزیکی، بدن ذهنی و بدن انرژی—ماهیتی فیزیکی دارند. درک فیزیکی بودن "آنامایا کوشا" آسان است، زیرا می‌توانید آن را ببینید و لمس کنید. اما "مانومایا کوشا" و "پرانامایا کوشا" نیز ماهیتی فیزیکی دارند. این موضوع را می‌توان به این صورت توضیح داد: شما می‌توانید به‌وضوح ببینید که یک لامپ فیزیکی است، اما برقی که از آن عبور می‌کند نیز فیزیکی است. حتی نوری که از لامپ منتشر می‌شود نیز فیزیکی است. به همین ترتیب، بدن فیزیکی به‌طور واضح مادی است، بدن ذهنی کمی ظریف‌تر است و بدن انرژی حتی ظریف‌تر از آن است، اما همه این‌ها همچنان در حوزه فیزیکی قرار دارند.

این سه بُعد فیزیکی از خود، تنها ابعادی هستند که در حال حاضر از آن‌ها آگاه هستید. تمامی این سه بُعد فیزیکی زندگی، اثرات کارما یا حافظه کارمایی را با خود حمل می‌کنند. کارما در بدن، ذهن و انرژی حک شده است. این ساختار کارمایی است که وجود انسان را به هم پیوند می‌دهد.

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 18:33


عشق گرانبهاترین گنج‌هاست. بدون عشق هیچ‌چیز وجود ندارد و با عشق همه‌چیز معنا پیدا می‌کند. کسی که عشق در قلبش نیست، شایسته نیست که خود را انسان بنامد.

دنیا زیباست و ما به طور طبیعی به سوی آن جذب می‌شویم، زیرا خالق انسان و دنیا یک خداست، خدایی که خود عشق است. خداوند هم انسان و هم جهان را با جریان‌های عشق پر کرده و دنیا بر اساس عشق پایدار است. نیروی مغناطیسی عشق در سراسر جهان در حال عمل است. خورشید، ماه، زمین، ستارگان و آسمان همگی جریان‌های عشق را به دیگران می‌فرستند.

انسان به صورت خداوند آفریده شده و خداوند عشق است. بنابراین، ویژگی عشق در دنیا برتری دارد. از آنجا که انسان دارای ویژگی عشق در درون خود است، کل جهان که پر از جریان‌های نیرومند عشق است، او را به سوی خود جذب می‌کند.

هر جا که عشق باشد، زندگی هست. جایی که عشق نباشد، زندگی بی‌ارزش است. در واقع، انسان حقیقی کسی است که در درونش جرقه‌ای الهی از عشق داشته باشد. خداوند به شکل عشق در وجود هر فردی حاضر است. کسانی که چشمانشان باز است، همه انسان‌ها را تجلیات خداوند می‌بینند، مانند پرتوهای خورشید یا امواج اقیانوس. آنان می‌دانند که همین جرقه عشق همه را آفریده است.

پس چه کسی می‌تواند برتر باشد و چه کسی پایین‌تر؟ انسان‌ها، با وجود جایگاه‌های مختلفشان در زندگی یا تعلق به کشورهای متفاوت - چه یوگی، سنیاسی، برهماچاری، هندو یا ترک باشند - در نگاه او همه یکی هستند؛ و تفاوت‌های قوم، مذهب یا ملیت برای کسانی که ویژگی عشق را دارند، هرگز اهمیتی ندارد. در آسمان یک خدا و بر زمین یک خانواده وجود دارد.

مولانا می‌گوید:
«جریان عشق از یک خداوند در سراسر جهان جاری است. وقتی به چهره انسانی نگاه می‌کنی چه می‌بینی؟ با دقت نگاه کن. او انسان نیست، بلکه جریانی از ذات خداوند (عشق) است که در وجودش نفوذ کرده است

خداوند کریشنا می‌گوید:
«کسی که توانایی دیدن شکل مرا در همه‌چیز دارد، کسی که درک می‌کند بین موجودات تفاوتی وجود ندارد، در حقیقت، بینا است. چنین شخصی را هرگز نمی‌توانم فراموش کنم

خداوند به همه موجودات به یک چشم نگاه می‌کند. هیچ‌کس در نظر او بهتر یا بدتر از دیگری نیست. در نگاه او، هیچ ملیت، نژاد یا مذهبی وجود ندارد. برای او همه مخلوقاتش یکسان هستند. کسی که این حقیقت را درک کند، قادر به نفرت از هیچ‌کس نیست. او عاشق خداوند است که نورش در همه انسان‌ها می‌تابد. او همه را دوست دارد.

مردمان تمام ادیان - هندو، مسلمان، سیک و مسیحی - دریافت‌کنندگان عشق او هستند. تمام کتاب‌های مقدس، قدیسان و استادان همیشه این حقیقت را تعلیم داده‌اند: ما باید همه موجودات خلق‌شده را دوست بداریم.

طبق انجیل، مسیح گفت:
«شنیده‌اید که گفته شده همسایه‌ات را دوست بدار و دشمن خود را دشمن بدار. اما من به شما می‌گویم: دشمنانتان را دوست بدارید، برکت دهید کسانی را که به شما لعنت می‌کنند، به کسانی که از شما نفرت دارند نیکی کنید و برای کسانی که شما را به عمد مورد آزار قرار می‌دهند و شکنجه می‌کنند دعا کنید.» (متی ۵:۴۳-۴۴)

یک عاشق، با مثال خود، نشان می‌دهد که راه واقعی عشق ورزیدن به خدا از طریق اعمال ظاهری نیست. نزاع‌ها و اختلافات میان افراد با باورهای گوناگون ناشی از تنگ‌نظری و عدم تحمل است. کسانی که عشق خود را به کشور یا ملت خود محدود می‌کنند نیز گرفتار همان تنگ‌نظری هستند. اما کسی که ایده‌آل عشق را بالاتر از هر چیز دیگری در زندگی روزمره‌اش قرار می‌دهد، واقعاً فرمان خداوندش را دنبال می‌کند. او مورد محبت خداوند است.


‏┄┅═┅⊰※⊱┅═┅┄


هان ای طبیب عاشقان! دستی فروکش بر برم، تا بخت و رخت و تخت خود بر عرش و کرسی بر برم

بر گردن و بر دست من بربند آن زنجیر را، افسون مخوان! ز افسون تو هر روز دیوانه‌ترم

خواهم که بدهم گنج زر تا آن گواه دل بود؛ گرچه گواهی می‌دهد رخسارهٔ همچون زرم

ور تو گواهان مرا رد می کنی ای پرجفا! ای قاضی شیرین قضا! باری فروخوان محضرم

بی‌لطف و دلداری تو، یا رب! چه می‌لرزد دلم، در شوق خاک پای تو یا رب! چه می گردد سرم

پیشم نشین! پیشم نشان! ای جان جان جان جان!
پُر کن دلم گر کشتی‌ام، بیخم بِبُر گر لنگرم

گه در طواف آتشم، گه در شکاف آتشم، باد آهن دل سرخ‌رو، از دمگه آهنگرم

هر روزِ نو جامی دهد، تسکین و آرامی دهد، هر روز پیغامی دهد این عشق چون پیغمبرم

در سایه‌ات تا آمدم چون آفتابم بر فلک، تا عشق را بنده شدم، خاقان و سلطان سنجرم

ای عشق! آخر چند من وصف تو گویم بی‌دهن، گه بلبلم گه گلبنم گه خضرم و گه اخضرم


‏┄┅═┅⊰※⊱┅═┅┄

#کتاب
#طریق‌استادان

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 18:32


طریق استادان
نوشتهٔ کِرپال‌سینگ



کتاب چهارم
بخش اول: ﻋﺷﻖ



منم بهشت خدا لیڪ نام من عشق است



درک عشق آسان نیست، زیرا طبیعت حقیقی و عظمت آن را نمی‌توان با کلمات توصیف کرد. عشق احساسی پاک و لطیف است که تنها کسی می‌تواند آن را تجربه کند که درگیر عشق شده باشد. بیان عشق از توان زبان و قلم انسان خارج است.

در واقع، عشق نام دیگری برای خداست. همان‌طور که نمی‌توان عظمت خداوند را به ابعاد فانی تقلیل داد، به همان اندازه توصیف عظمت و زیبایی بی‌نظیر عشق نیز با واژگان انسانی امکان‌پذیر نیست.

امروزه، بسیاری معنای عشق را به اشتباه برداشت می‌کنند. روح و معنای عشق تنها از یک عاشق حقیقی قابل فهم است، و فروغ یا جرقه‌ی آن تنها در چهره‌ی او دیده می‌شود. اگر می‌خواهید وصف عشق را بشنوید، باید از منصور یا مسیح بپرسید، هر دو با آرامش و شادی به استقبال مرگ رفتند. می‌توانید از میرابای نیز بپرسید که جام زهر را گویی چون شهد نوشید. همچنین می‌توانید از جناب آرجان بپرسید که بر صفحات داغ آهن نشست و گفت: "اراده‌ی تو شیرین است!"

تقدیم جان به راه عشق، به زندگی طعم و لذتی منحصر به فرد می‌بخشد که تنها یک عاشق یا کسی که چشمانش مملو از عشق است می‌تواند آن را احساس کند.

عشق تجربه‌ای زیبا و متعالی از قلب است. کتاب‌ها پر از واژه‌ی عشق هستند، اما در اشک‌های عشق، اقیانوس‌هایی سوزان جاری‌اند. در آه‌های عشق، هزاران طوفان نهفته است، و در دنیای عشق، حس زمان وجود ندارد. هر مکانی که عشق در آن باشد، به واسطه‌ی آن تقدس می‌یابد. در آن فضا جریانی قدرتمند از تعالی جاری است که تنها قلبی مملو از عشق قادر به احساس آن است.

اگر وظایف خانگی و دیگر کارهای دنیوی خود را با عشق انجام دهیم، زندگی را با آسایش و بدون نگرانی سپری خواهیم کرد، زیرا در حضور عشق، ذهن و عقل قدرتی برای برهم زدن آرامش درونی ندارند. عشق تنها بر انسان‌ها تأثیر نمی‌گذارد؛ حتی حیوانات و پرندگان نیز تحت تأثیر نیروی تعالی‌بخش عشق قرار می‌گیرند.

عشق درمان کامل هر نوع مشکلی است. مولانا می‌گوید:
شاد باش اے عشق خوش سوداے ما، اے طبیب جملہ علت‌هاے ما
اے دواے نخوت و ناموس ما، اے تو افلاطون و جالینوس ما

اگر عشق حقیقی را تجربه کنیم، خود پزشک خود خواهیم بود و می‌توانیم برای خود آرامش و شادی بیاوریم. آنگاه تمام درد و اندوه ناشی از جدایی از پروردگار، که به دلیل درک نکردن اصول عشق ایجاد شده‌اند، ناپدید خواهند شد و جریان‌های درخشان شادی ذهن ما را پر خواهند کرد.

تنها عشق است که می‌تواند آرامش و خوشبختی بیاورد. بدون عشق، زندگی خشک و بی‌ارزش است، و حتی شادی‌های بهشت نیز بی‌معنا خواهند بود. قصری برای کسی که از عشق محروم است، همچون گورستانی وحشتناک به نظر می‌رسد. اما حتی کلبه‌های ساده و ویران نیز با جرقه‌ی عشق زیبا می‌شوند. با عشق، حتی جنگل‌ها پر از زندگی شاد می‌شوند و بدون عشق، شهرهای پرجمعیت ممکن است سرد و خالی به نظر برسند.

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:26


سؤال:

درودها و نور

۱. ذکر جدید بدید.
هم‌زمانی ذکر قبلی با گشایش گره‌های بزرگ‌ عمر من و رهایی بود. انگار کد پرتاب و اوج بود.
شکر رهایی ... آمین و برکت

۲. آیا ورودم به حیطه‌ی دستیاری پزشک اعصاب و روان، نوار مغز و... مسیر آگاهی و برکت یا درس و تسویه‌ی کارمیکی می‌تواند باشد؟








جواب:

۲. درس و تسویهٔ کارمیکی


#سؤال
#سالک188

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:06


رؤیا:

یک برنامه بود که به هم زنگ می‌زدن یا مصاحبه می‌کردن که چه آرزویی دارید؟
تو ذهنم تو رویا می‌گفتم: من می‌خوام برم فرانسه.
دیدم کنار کوهی با تخته‌‌سنگ‌های زیبا نشستم.

در نور باشید










جواب:

برنامهٔ زنگ و مصاحبه، کوه: راه معنوی
رفتن به خارج: رشد آ‌گاهی. بیرون رفتن از شخصیت فعلی

#رؤیا
#سالک192

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:05


رؤیا:

درود

در یک زمین کشاورزی بودم تکه‌ای کوچک از زمین را سبزی کاشتم مدتی بعد دیدم پدرم و چندنفر دیگر در زمین هستن درحال برداشت سبزی‌ها قسمت‌های خیلی بیشتری از زمین سبزی کاشته شده بود محصولات خوبی داده بود زمین خاک حاصل‌خیزی داشت خورشید در آسمان می‌تابید و من می‌دیدم سبزی‌‌های کوچک با سرعت رشد می‌کنن یک قسمت زمین یه نوع سبزی کاشته بودیم که فکر می‌کنم تره بود، ولی بافت و ظرافتش مثل چمن بود بالای سرمون در آسمان با نور جملاتی به فارسی نوشته شده بود نوشته‌ها با سرعت دور سرمون در آسمان می‌چرخید تلاش کردم جملات را بخونم و متوجه یک کلمه‌اش شدم اون کلمه DNA بود.











جواب:

زمین کشاورزی: راه معنوی
کاشتن سبزی: پیشرفت معنوی، رشد آگاهی
پدر و چندنفر دیگر: وابستگی. به‌خاطر بسته بودن به دیگران، انرژی‌های‌تان گرفته می‌شود.
این انرژی‌ها باید صرف پیشرفت در راه شود.
جملات نورانی:‌ وصل شدن به نور

#رؤیا
#سالک213

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:04


رؤیا:

۱. خواهرم بالای تاب ایستاده بود، من پایین تاب را گرفته بودم، به‌حالت برعکس. جلو و عقب می‌بردم. می‌گفت: الان می‌افتیم. من اعتماد به نفس داشتم، می‌گفتم: نه. راه باریک بود. بعد چندبار هل دادن، ولش کردم و رفتم سمت شوهرم (اون‌جا زمین پهن بود.) به خواهرم گفتم ‌: من که گفتم نمی‌افتیم.

۲- یک نفر از لای دیوار ایوان مادربزرگم اومد بیرون سوار پراید شد، کلید زرین دستش بود و من گفتم: دستش کلید زرین هست و به شوهرم گفتم. شوهرم گفت: سند ماشین مشکوک هست. تو بازار پرسیدم مشکوکه. گفتم: پس بی‌خیال بشو

۳- دیدم خرچنگ رو دارن از وسط تیکه می‌کنن.
حشره هم دیدم.

۴- مار کبری دیدم. به مدرسه رفتم و به معاون مدرسه گفتم: اقای ذوالفقاری، ببین مار هست، و رفتم.
توی کلاس بودیم. معلم خانم شبیه معلم پسرم، کتاب شبیه کتاب پسرم. درس رو توضیح دادم به معلم.

۵- به‌نظرم لباس قرمز پوشیده بودم. یک جشن بود و موهام مثل اکثر اوقات (بلوند) شانه کشیده بودم و این صحنه چندین بار تکرار شد و من موهام رو شانه می‌کشیدم جلو‌ی آینه. دفعهٔ آخر موهام یکم مرتب وای نمی‌ایستاد؛ حالت پف داشت که یه خرده ناراحت بودم.

۶- سقف یک خونه، دوجاش داشت می‌ریخت، من و به‌نظرم شوهرم سعی کردیم فرد یا افرادی که بودن بکشیم کنار، خودم رو بیشتر می‌دیدم.
قسمت سوم سقف که ریخته بود چندین گربه بودن. من رفتم داخل اون خونه گربه‌ها رو دیدم، برگشتم که گربه پرید و اومد زیر پام. گربه‌ها چاق بودن و من نمی‌دونم چرا از گربه‌ها ترسیدم.












جواب:

۱. تاب: ذهن
جلو و عقب بردن ذهن:‌ مسائل مختلف زندگی
اعتمادبه‌نفس: در مسائل مختلف، قدرتمندانه عمل می‌کنید.

۲. کلید زرین: آگاهی

۳. خرچنگ: بیماری ذهنی وابستگی
حشره: بیماری ذهنی طمع

۴. مدرسه، کلاس و معلم: راه معنوی
مار کبری: خرد درونی
توضیح درس: رشد آگاهی

۵. شانه کردن موها: نظم دادن به ذهن و افکار. مرتب شدن زندگی
جشن: زندگی

۶. خانه:‌ ذهن
ریختن سقف: از بین رفتن الگوهای قدیمی. رشد شخصیت
گربه: وابستگی

#رؤیا
#واصل69

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:03


سؤال:

به‌نام سوگماد اک ماهانتا

درود فراوان

ذکری در رؤیا دریافت کردم. توی حرف اخرش به شک افتادم.

برکت باشد







جواب:

حرف آخرش میم هست.
دو ماه، صبح بعد از بیداری در مراقبه به مدت بیست دقیقه تکرار کنید.
هنگام تکرار ذکر، به نور فکر کنید.

#سؤال
#واصل38

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:02


رؤیا:

سلام و احترام 🪷

دهم  آبان
۱. مسابقه‌ای بود برای کودکان. در آن کودک از پله‌های سنگی بزرگ پایین می‌رفت؛ جوی آب بود و رعد و برق و کودک باید از آن عبور کند. شاید کودکان مجبور به گذراندن این آزمون بودند.
دختر بچه‌ای مسابقه را شروع کرد، مادرش تحمل نداشت و دوید سمت دختر. داخل آب شد و او را از گرداب ملایم آب کشید بیرون.
اشک بچه‌ها را روی گونه‌های آن‌ها می‌دیدم.
   پسربچه‌ای بالای پله‌ها ایستاد؛ از بالا او را می‌دیدم و اشک روی گونه‌‌اش را. از رعد  می‌ترسید. به او گفتم: رعدی وجود ندارد. کمی نور است و جوی آرام  آب، خیلی هم کیف دارد. برو! و او شروع کرد.
کودکان چهار الی شش‌ ساله به نظر می‌رسیدند.
بعد از بیداری حس سبکی و شیرینی داشتم.

یازدهم آبان
۲. دره‌ای پهناور بود؛ آبشار و رودخانه‌ای خروشان در آن جاری بود. دو مرد، یونیفرم کرم یا خاکی رنگ پوشیده و بالای صخره ایستاده  بودند، روبه روی هم. احساس کردم یکی از آنها برادرم باشد. یکی از آنها به داخل دره سقوط کرد. همراه او دختربچه‌ای با لباس صورتی بود و بعد مرد دیگر  سقوط کرد. پایین دره به دنبال دختر‌بچه بودیم، ولی پیداش نمی‌کردم. من دختری  ۸، ۹ ساله را دیدم با لباس صورتی که کمی لباس‌هایش گلی بود. به او گفتم: چرا این کار خطرناک را انجام داده؟ ولی او کتمان کرد و گفت: من آن دختربچه نیستم!
در خواب می‌دانستم خودش بود.

برکت باشد🍁🍂












جواب:

۱. مسابقه: راه معنوی
کودکان: روح‌ها
رعد و برق: نور و صوت
جوی آب: آگاهی معنوی

رؤیا، راه معنوی و رسیدن روح به آگاهی بالاتر را با کمک نور و صوت نشان می‌دهد. دیدن این رؤیا در نتیجهٔ افزایش آگاهی شماست.

۲. درهٔ پهناور: جهان فیزیک
صخره:‌ آگاهی معنوی
سقوط: از آگاهی معنوی به آگاهی فیزیکی رسیدن
دختربچه: خودتان بوده‌اید که به سبب وابستگی به برادر، همراه او سقوط می‌کنید.
این رؤیا، وابستگی را نشان می‌دهد که چه‌طور باعث می‌شود به‌خاطر بسته‌بودن به دیگران، همراه آن‌ها روبه پائین رویم.
انکار دختربچه: ذهن‌تان از قبول وابستگی به برادر و دنباله‌رو او بودن، سر باز می‌زند.
این رؤیا هم نتیجهٔ افزایش آگاهی و دیدن وضعیت وابستگی خویش است.


#رؤیا
#سالک172

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 16:01


سؤال:

سلام

آن شخصی که سر مزارش رفته بودم؛ پدرِ مادر فعلی‌ام است(پدر بزرگ من از سمت مادری). به نظرم یک یا دو سال بعد از فوت این شخص به دنیا آمده‌ام.
گفته شد که دو تناسخ قبل‌تر این شخص بودم.
یعنی در مابین یک یا دو سال یک تناسخ دیگر داشته‌ام و بعد از آن، شخص فعلی شدم؟
همچنین یعنی قبلا من، پدرِ مادرِ فعلی‌ام بوده‌ام؟






جواب:

۱. بله. بعد از آن شخص، یک تناسخ دیگر داشته‌اید و بعد وارد این تناسخ شده‌اید.

۲. بله. پدر مادر فعلی. مشکلاتی هم که در رؤیا اشاره شد، به همین مربوط است که گاهی او را به‌جای دخترتان می‌گیرید و آن‌گونه رفتار می‌کنید.
در تناسخات مختلفی، پدر و مادر هم بوده‌اید.

#سؤال
#واصل105

کتابخانه اکنکار

20 Nov, 15:59


رؤیا:

سلام و احترام

۱. از یک سمینار بیرون آمدم. وسط خیابان ایستادم. افراد به دو گروه تقسیم شده‌ بودند. گروهی با لباس معمولی پشمی و گروهی با کت و شلوار، عینک دودی و اسلحه. مثل یک بازی بود. من در وسط خیابان و جمعیت بودم، به نظر می رسید منتظر فرمان بودن، داشتن من رو نگاه می‌کردن. دستام رو مثل شروع مسابقات ماشین سواری از بالا آوردم پایین و بازی شروع شد. همه شروع به حرکت کردیم.
گروه با لباس پشمی مثلا فرار می کردند و گروه با عینک دودی مثلا شلیک.
همینطور جمعیت کم می‌شد و از جاهای مختلفی عبور می‌کردم تا به یک روستای قدیمی رسیدم با خونه های سنگی. یک لحظه به خودم اومدم گفتم: چرا راه میرم، می‌تونم پرواز کنم. ایستادم، کاملا هوشیار شدم و همه چیز رو حس می‌کردم. پرواز کردم، باد رو احساس می‌کردم روی کالبدم. یک لحظه شک اینکه بتونم از در و دیوار رد بشم اومد سراغم و با خودم گفتم: امتحان می‌کنم و هر چی می‌خواد بشه. رفتم بالا و رد هم شدم. ولی نمی‌دونم چرا چشمام باز شد و از رویا خارج شدم. هر چی تلاش کردم برگردم نشد. ابتدا سنگینی بدنم رو حس می‌کردم ولی نمی‌تونستم تکانشون بدم.

۲. به یک مکان رفتم. چند نفر اونجا بودند. روی دست‌هام می‌ایستادم. خیلی سبک بودم و به راحتی بالا و پایین می‌رفتم. به همان بهانه همش تمرین می‌کردم. می‌خواستم دوباره تمرین کنم تا بتونم پرواز کنم، تا حدودی سبک می‌شدم ولی کامل نمی‌تونستم پرواز کنم.
رفتم خونهٔ باجناقم نشستم چایی بخوریم. خانمش با پیش‌بند ظرف‌شویی آمد، ولی از پشت لخت بود.
در رویا دیدم باجناقم انباری مغازه شوهر خاله‌ام رو برای وسایل‌هاش گرفته. گفت وسایل‌ها رو بیارم جای شما بذارم. دو دل بودم قبول کنم یا نه.

۳. داخل اتاق یک بچهٔ شرّ بود که موجودی داخل کالبدش رفته بود. به سمت من و فرزندم که در بغلم بود، می آمد. با گفتن هیو اون رو دور می‌کردم. شبیه همون بچه روی انگشتم با صورت کوچک هم بود.

۴. گوشی‌ام رو آپدیت کرده بودم. پسر عمم و رفیقش حسودی می‌کردن و گفتن گوشی ما هم آپدیت شده. دو تا گوشی رو با هم مقایسه کردم، آپدیت گوشی من بالاتر بود.

۵. در رویا خانم پرستار بچه‌ام به من گفت: برو لباست رو عوض کن. خجالت می‌کشیدم برم داخل بوتیک، یه خانمی داشت رد می‌شد، پرسیدم: میخواین برین داخل بوتیک؟ گفت: آره. گفتم: می‌شه برام بپرسین کاپشن آورده؟

شکر سوگماد متعال











جواب:

۱. سمینار: رشد آگاهی
خیابان: جهان منفی
جنگ لباس پشمی‌ها با کت‌وشلواری‌ها: جنگ روح با ذهن
رسیدن به روستا: دور شدن از جهان فیزیک، رسیدن به طبقهٔ اثیری
پرواز: رسیدن آگاهی به سطح طبقهٔ‌ اثیری

۲. پرواز: آگاهی اثیری
خانهٔ باجناق: بیماری شهوت
وسایل باجناق: بازکردن خویش به روی انرژی منفی افراد به‌خاطر ضعف‌های نفسانی(وابستگی، شهوت)

۳. بچهٔ شرّ: نفسانیت وابستگی

۴. آپدیت گوشی: افزایش آ‌گاهی. بالارفتن توان ارتباط با درون

۵. لباس: نقاب، نقش اجتماعی
عوض کردن لباس: به‌خاطر دیگران، مجبور به بازی کردن نقاب‌ها و نقش‌های مختلفی هستید.
به دیگران؛ به‌خصوص زن‌ها وابسته هستید. نفسانیت شهوت هم در این وابستگی نقش دارد.

#رؤیا
#سالک112

1,280

subscribers

856

photos

9

videos