پادکست‌های مجتبی‌شکوری @drmojtaba_shakoori Channel on Telegram

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

@drmojtaba_shakoori


«کلام التیام بخش دکتر شکوری»
- هماهنگی تبلیغات 👇🏼📱
@shakoori_ad
پیج اینستاگرام ما 👇
https://instagram.com/dr.mojtaba_shakoori

-𝐌𝐨𝐣𝐭𝐚𝐛𝐚 𝐒𝐡𝐚𝐤𝐨𝐨𝐫𝐢 𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐧𝐞𝐥🔻
@drmojtabashakoori 👤

پادکست‌های مجتبی‌شکوری (Persian)

آیا به دنبال گوش دادن به پادکست‌های محتوایی و الهام‌بخش هستید؟ پس به پادکست‌های مجتبی‌شکوری مراجعه کنید! این کانال تلگرامی تحت نام کاربری @drmojtaba_shakoori به شما مجموعه‌ای از پادکست‌های «کلام التیام بخش دکتر شکوری» را ارائه می‌دهد. در این پادکست‌ها، مطالب تحول‌بخش و الهام‌بخشی از دکتر مجتبی شکوری را خواهید شنید. اگر علاقه‌مند به رشد و توسعه شخصی خود هستید، این پادکست‌ها می‌توانند به شما کمک زیادی کنند. همچنین، این کانال اطلاعات بیشتری درباره هماهنگی تبلیغات و صفحه اینستاگرام شخصی دکتر شکوری نیز ارائه می‌دهد. برای دسترسی به مطالب جذاب و الهام‌بخش، کافی است که به کانال تلگرامی @drmojtaba_shakoori ملحق شوید. از این فرصت جذاب بهره‌مند شوید و در مسیر پیشرفت شخصی خود قدم بگذارید!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Jan, 12:02


📌 تو می‌توانی به دیگران احترام بگذاری و دوستشان
داشته باشی، بدون اینکه برای آن‌ها زندگی کنی... 🌱🌱🌱

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Jan, 07:54


یادمه اولین باری که بهش نزدیک شدم و گفتم ازش حس خوبی می‌گیرم،
واکنشش برام خیلی جالب بود،
فقط یک کلمه پرسید: «چرا؟»
منم در جواب بهش گفتم، شاید چون چشماش زیباترین تصویریه که در طول این بیست و چند سال دیدم!
اونم لبخند زد و با همون لحن نوک زبونی و جذابش گفت: «شروع خوبی بود!»

و این شروع دوستی من و سوزان بود. دوستی‌ای که هر دومون خوب می‌دونستیم قرار نیست به باهم بودن‌مون ختم بشه.
سوزان ارمنی بود و پدر و مادری مسیحی و به شدت مذهبی داشت.
من هم مسلمون بودم و توی خونواده‌ای با اعتقادات مذهبی سفت و سخت بزرگ شده بودم.

ما سال ۷۰، توی دانشگاه اصفهان، هم دانشگاهی بودیم. اون ساکن اصفهان بود و ادبیات می‌خوند و من هم اصالتاً رشتی بودم و دانشجوی حسابداری.
اون روز هم مثل همه‌ی دوشنبه‌ها هیچی از کلاس مالیه‌عمومی نفهمیدم! طبق معمولِ تموم هفته‌های گذشته منتظر بودم ده دقیقه قبل از پایان کلاس بیاد دم در و از قسمت شیشه‌ای برام دست تکون بده، که یعنی کلاسش تموم شده.
بعدشم دوتایی بریم همون کافه‌ی همیشگی و گپ بزنیم و برام کتاب بخونه.
همیشه آرزوش این بود که یه کتاب‌فروشی بزرگ داشته باشه. بهش می‌گفتم اگه یه روزی کتاب‌فروشی رویاهات به واقعیت بدل شد، اسمش رو بذار «کتاب‌فروشی باران‌های نقره‌ای». اینجوری هروقت وارد کتاب‌فروشیت بشی یاد شهرِ من و خودم میفتی!

سوزان عاشق ادبیات و کتاب بود و منم عاشق هرچیزی که اون عاشقشون بود!
وقتی دانشگاه‌مون تموم شد با خانواده‌ها صحبت کردیم. واکنش‌ها دقیقا همونی بود که انتظارشو داشتیم؛
یک «نه»ی قاطعانه، به دلایل کاملاً مذهبی.
ما واقعاً احساس می‌کردیم که عاشق همیم، اما... عاشق خونواده‌هامون هم بودیم. اون زمان هم مثل الآن نبود که خونواده‌ها کمی منطقی‌تر با این دست مسائل برخورد کنن. روزای قشنگ من و سوزان آذر ماه ۱۳۷۰ شروع شد و بهار ۱۳۷۵ که من رفتم سربازی تموم شد. بعد از کلی آرزوی قشنگ برای هم، از هم خداحافظی کردیم.

بعد از اون هیچوقت به اصفهان برنگشتم. اما وقتی سال گذشته همسرم مقصد سفر برای تعطیلات عید رو اصفهان اعلام کرد، نمیدونم چرا از این پیشنهاد استقبال کردم. حس غریبی داشتم. چیزی در حدود ۳۰ سال از اون روزا گذشته بود، اما یه ترس ناشناخته‌ای روحم رو آزار می‌داد.
وقتی دلیل این ترس رو فهمیدم که دست توی دست همسر و پسرم داشتیم مرکز شهر قدم می‌زدیم. یه ساختمون بسیار بزرگ و مجلل که این تابلوی بزرگ روی درش خودنمایی می‌کرد: «کتاب فروشی باران‌های نقره‌ای».

با اینکه از رفتن به داخل کتاب فروشی می‌ترسیدم...
با اینکه از روبرو شدن دوباره با سوزان می‌ترسیدم...
با وجود ترس از این که ممکنه توی ۵۰ سالگی با دیدن زنی، به غیر از همسرم، ضربان قلبم شدید بشه...
اما یه نیروی ناشناخته من رو به داخل کتاب فروشی کشید.
توی اون ساعت از روز خیلی شلوغ نبود. همسر و پسرم به بخش رمانها رفتن و من درست وسط کتاب فروشی خشکم زده بود.
دختر جوونی که داشت راهنماییشون می‌کرد به نظرم آشنا اومد وقتی که لبخند زد... مطمئن شدم،
اون چشمها...
اون لبخند...
اون کمان گوشه‌ی لبها موقع خندیدن...
اون دختر بدون شک دخترِ سوزان بود. درست لحظه‌ای که خواستم صداش کنم و درباره‌ی صاحب کتاب فروشی ازش سوال کنم چشمم به یه قاب عکس بالای میزی که دختر جوون از پشتش بلند شده بود افتاد.

عکس سوزان بود مسن‌تر، شکسته‌تر... و شاید جذاب‌تر.
گوشه‌ی قاب عکس یه نوار مشکی زده شده بود و در کنار اون هم یه تخته سیاه چوبی کوچیک که روی اون به خطی زیبا نوشته شده بود:
«عشق زیباترین دین دنیاست.
سوزان گروسیان
۱۲ ژوئن ۱۹۶۸
۳۱ ژانویه ۲۰۱۹».

کار از فشار دادن نوک بینی و لب ورچیدن گذشته بود. اشکام سرعت عمل‌شون خیلی از من بیشتر بود.
همسرم با نگرانی به سمتم اومد و پرسید: «چیشده علیرضا...»
و من به سختی لبخندی مصنوعی زدم و گفتم: «چیزی نیست یاد خاطرات دوران دانشگاهم افتادم. فقط دلم برای اون روزا تنگ شد و بغض کردم. همین...»
و این اولین و آخرین دروغی بود که به همسرم گفتم...


✍️: علیرضا نژاد صالحی
🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Jan, 06:09


نوشته بود:
«هر آدمی به یه نفر احتیاج داره که
براش مثل بقیه نباشه، وگرنه
دنیا پُر از بقیه‌‌هاست.»

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 19:36


نه به خود آرمانی،
بله به خود واقعی

خلاصه کتاب
📚موهبت کامل نبودن
📕The gifts of imperfection
✍️ نویسنده: برنه براون (دکترای مددکاری اجتماعی)
✒️Brené Brown

📝مترجم: سمیه جوادیان
🗣گوینده و متن: مهدی بهمنی

منبع: 🎙اپیزود ۱۰۳ پادکست کتاب جیبی
──────
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 18:20


دوره بیداری یک دوره خودشناسی بلندمدت بر پایه نظریه تحلیل رفتار متقابل، روان پویشی و گشتالت درمانیه که به صورت آنلاین برگزار میشه.

⭐️ اگه اهل رشد و آگاهی هستی و میخوای دلیل شکست‌ها، اضطراب‌ها و مسائل تکرار شونده‌ات رو بدونی و ریشه‌یابی و حلشون کنی. اگه میخوای توی ابعاد مختلف زندگی مثل شغل و رابطه پارتنری رشد کنی، این دوره مناسبته.

⭐️ یا اگه درمانگر یا دانشجوی روانشناسی و مشاوره هستی و می‌خوای درک بالایی از فرآیندهای روانی مراجع داشته باشی این دوره مناسبته و علاوه بر رشد خودت، یک پایه قوی تحلیلی بهت میده که تو رو از درمانگرهای دیگه متفاوت میکنه.

⭐️ توی دوره بیداری به اعماق ناخودآگاه سفر می کنیم. برای این کار از آموزش تئوری، تمرین‌های فردی و گروهی و مدیتیشن‌های درمانی و تست‌های متفاوت روانشناسی و گفتگوهای درمانی استفاده می‌کنیم.


👤برگزار کننده: هادی عابدینی، روانشناس بالینی و رواندرمانگر

💥تضمین بازگشت بدون قید و شرط شهریه در صورت عدم رضایت تا یک ماه.

برای اطلاعات بیشتر یا ثبت‌نام به آی‌دی زیر پیام بدید:

تلگرام:
@abedini_therapy

اینستاگرام:
instagram.com/hadiabedini.psy

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 18:01


آب داخل کشتی، خطرناک‌تر از آبِ بیرونشه!
مراقب زمزمه‌های توی سرت باش رفیق!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 17:34


هرگونه رشدی نیازمند وداع است:
با ارزش‌های سابق،
با رفتارهای سابق،
با عشق‌های سابق،
و هویتِ سابق‌تان.

برای همین است که رشد، همیشه با چاشنی اندوه همراه است.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 16:31


💥 بعضی‌ها پول دارن!💰
💥 بعضی‌ها پول ندارن!

⚪️ شرایط آدم‌ها با هم فرق داره. مثلا:
🟢 خانواده ثروتمند
🟢 الگوی مالی موفق
🟢 شغل خانوادگی پولساز

ولی حتی اگه هیچکدوم اینا نباشه بازم راه داری💡

✔️ در هر سطح درآمد
✔️ هر جایگاه شغلی
✔️ و هر خانواده‌ای که هستی

💯 می‌تونی پس‌انداز و درآمدتو بیشتر کنی 💰

📣📣📣 وبینار رایگان هوش مالی 📣📣📣

📌 وارد ربات شو و ثبت‌نام کن. هم رایگانه، هم تکرار نشدنی:

🤖 t.me/financialintelligencep1_bot ⬅️


پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 13:33


بابابزرگم اومد به خوابم.
گفتم آقاجون جات خوبه؟!
گفت مثلاً اگه جام خوب نباشه
میخوای چه غلطی کنی؟
خدا بیامرز زنده هم که بود عصبی بود.
😂😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 10:06


یه جا خوندم نوشته بود:
آدم ممکنه شادیش رو به خیلیا بگه، ولی غم رو نه، غمِ آدم
محرم میخواد؛
عمیقاً این جمله به دلم نشست.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 07:12


مامانم هروقت حوصله نداره غذا درست کنه انگار شرمنده‌ی ماست!
بهش گفتم تو آشپز ما که نیستی، توام مثه همه یوقتایی حوصله نداری اصن عشقت میکشه یه روز کامل بخوابی لطفاً اینکه فکر کنی تا آخر عمر وظیفته واسه ما شام و ناهار درست کنی رو رها کن.
کمی هم واسه خودت زندگی کن.

رو کرد به خواهرم گفت: راستش واسه فردا سرکارت غذا نذاشتم از بیرون سفارش بده.
خواهرمم گفت اوکی.

(چقد مامانا گناه دارن)

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Jan, 04:38


زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمی‌ست این درنگ درد و رنج
به سانِ رود
که در نشیب درّه سر به سنگ می‌زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش....

✍️: هوشنگ ابتهاج

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Jan, 18:43


امید
امشب که لامپ اتاقتو خاموش میکنی و میخوای بخوابی، به این فکر کن که
اونایی که بهترین خبر زندگیشونو امروز شنیدن و زندگیشون عوض شده؛
دیشب هیچ خبری از امروز نداشتن!
خدای امروز اون آدما، خدای فردای ما هم هست...
شاید فردا اون آدم تو باشی!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Jan, 14:06


می‌گفت:
دانه در زیر خاک، دو انتخاب دارد!
یا رشد کند و شکوفا شود
یا دفن شود...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Jan, 11:49


آدمی که ازت ناراحته و میاد
باهات درمیون میذاره، از نظر بلوغ عقلی ۱۰ سال از اونی که
رفتارشو باهات عوض میکنه و هیچی نمیگه جلوتره...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Jan, 09:17


🔊 فایل صوتی
🔷 همدلی

همدلی؛ حاصل رابطه یه شفادهنده
با یه مجروح نیست،
حاصل رابطۀ دوتا آدم در سطح یکسانه!
تو نمی‌تونی به تاریکی‌های آدمی وارد شی
وقتی تاریکی‌های خودتو
از اون پنهان می‌کنی ...

👤 #مجتبی_شکوری
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Jan, 04:56


یادآوری:
سازگاری "بیش از حد" شمارو بی‌ارزش می‌کنه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 18:08


۳ تا هوش مصنوعی که برای تقویت زبانت فوق‌العادست:

هوش مصنوعی Talkpal:
یادگیری شخصی‌سازی شده؛ بازخورد سریع
+ محیط واقعی ممکنه برای همه مناسب نباشه
فقط ۱۰ دقیقه در روز وقت بذار

هوش مصنوعی MakesYouFluent
معلم هوش مصنوعی ۲۴ ساعته؛ بازخورد لحظه‌ای و محیط بدون استرس
یادگیری هر جا و هر زمان.

هوش مصنوعی Speak
تمرکز روی صحبت کردن و تلفظ بازخورد آنی و دیدن اشتباهات. مناسب افراد مبتدی‌ها نیست.
۷ روز رایگان استفاده کن

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 15:43


پرسیدم جهنم کجاست؟
گفت : قلبی را پیدا کن که نمی‌تواند
دوست داشته باشد!

✍️: داستایفسکی

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 14:07


یبار دیگه داستان زندگیت رو مرور کن و به این فکر کن
که خیلی جاها واقعاً نمی‌ارزید اون همه حرص خوردن، اون همه
ناراحتی، اون همه عقب افتادن، اون همه اشک ریختن.
از اینجا به بعدش کمتر خودت و روح و روانت رو آزار بده...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 13:20


❗️ خبر فوری:
کانادا 32 هزار دلار بورسیه برای ایرانی‌ها در نظر گرفت!


• بورسیه تضمینی برای تمامی رشته‌ها (حتی پزشکی)
• ویزای همزمان خانوادگی
• اقدام بدون مدرک زبان

🔹️ @adabvisa

⚠️ برای دریافت مشاوره رایگان مهاجرتی فرم زیر رو پر کن 👇

https://survey.porsline.ir/s/HivFUHVJ

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 12:25


با بابام رفتیم پارکینگ را تمیز کنیم، حین تمیز کردن رو ماشین بابام خط انداختم،
آقا تا جایی که توان داشت گرفت مارو زد.
یه هو مامانم اومد پایین گفت نزنش قول داده دیگه سیگار نکشه!
رفیق بی‌کلک مادر 😁

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 09:10


لذت بردن بلدی؟ نه
از کجا باید شروع کنم؟
کاری نکن، فقط کاری نکن،
یعنی تکون نخورم؟ نه اونجوری،
مثل این گلدون باش
این گلدون وقتی روی میزه فقط روی میزه وقتی تو ایوونه فقط تو ایوونه وقتی میوفته و میشکنه
فقط میوفته و میشکنه نه بیشتر،
تو هم همینجوری باش وقتی چایی میخوری فقط چایی بخور
وقتی میری کافه فقط تو کافه باش
وقتی قدم میزنی فقط قدم بزن اگه میخوای فیلم ببینی فقط فیلم ببین
نذار هیچکدوم اینا از جایی که هستی دورت کنه،
یه مدت پیش خودت بمون میتونی؟
متوجه منظورم میشی؟

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Jan, 06:04


اما اگر از من بپرسند
چه دستاوردی از روزهایی که گذشت داشتی؟
می‌گویم:
توانستم زنده بمانم
در روزهایی که حتی نفس کشیدن هم برایم ناممکن بود…

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 18:37


کتاب صوتی_ پنج زبان عشق

کتاب صوتی پنج زبان عشق اثر گری چاپمن | Gary Chapman
چاپمن در کتاب ۵ زبان عشق، شما با رمز و رازهای ساده‌ای آشنا می‌کند که به حفظ رابطه شما در عین حفظ کیفیت منجر می‌شود. این راهکارها تاکنون رابطه ‌میلیون‌ها زوج در نقاط مختلف جهان را نجات داده است. صرف نظر از اینکه رابطه‌ی شما درحال شکوفایی باشد و یا درحال افول، روش دکتر چاپمن برای ابراز و دریافت عشق، به شما کمک می‌کند تا سطوح عمیق‌تر و غنی‌تری از صمیمیت را با شریک زندگی‌تان تجربه کنید. بنابراین مطالعه این کتاب را از همین امروز شروع کنید!

نویسنده: گری چاپمن
مترجم: محمد یوسفی
راوی: مهدی بهمنی

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 12:25


بابام رفته بود شیرینی بخره ولی دستِ‌خالی برگشت
همزمان با رسیدن بابام، مهمونامون هم رسیدن
و یه بسته شیرینی برامون آورده بودن
مامانم که فکر کرده بود شیرینی رو بابام خریده، چید تو ظرف و آورد تعارف کرد به
مهمونا!

حالا هی میگه تورو خدا ببخشید ما هیچ وقت از این شیرینی آشغالیا نمی‌خریدیم 😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 10:09


جلوی کسی که بهتون زور میگه وایستین، بحث کنید، دعوا کنید، حرف بزنید، قبول نکنید، اگه جواب نداد ترک کنید ولی اجازه ندین فکر کنه شما سازگارین، سازگار بودن بیش از حد شما رو بی ارزش میکنه، بهت قول میدم اگه دنیا بفهمه برای خودت ارزش قائلی ادامه راه خیلی جذاب‌تره.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 08:43


ما هرکس را طوری می‌کشیم،
بعضی‌ها را با گلوله، بعضی‌ها را با حرف،
بعضی را با کارهایی که کرده‌ایم،
و بعضی را با کارهایی که تا امروز برای آن‌ها نکرده‌ایم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 07:56


اگر این علائم رو در خودتون یا عزیزانتون میبینید،سریعا به فکر درمان باشید👆🏻
⚠️خطر در کمین است


با کمک مشاوران متخصص همکده بدون نیاز به مصرف دارو،افسردگی رو شکست بدین و آرامش رو به زندگیتون برگردونید❤️
برای دریافت اولین نوبت خالی مشاوره روی لینک زیر کلیک کنید👇🏻👇🏻

https://hamkadeh.com/landings/EBJdb
https://hamkadeh.com/landings/EBJdb

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 06:27


علائمی که نشان می‌دهد باید در رابطه‌ی خود با شریک عاطفی‌تان بازنگری کنید:

خجالت می‌کشید که دوستان و خانواده‌تان بدانند همسرتان واقعاً چه رفتاری با شما دارد.
به مکالمات همسرتان گوش می‌کنید تا سر دربیاورید که در زندگی‌اش واقعاً چه خبر است.
همسر شما درباره‌ی موضوعات مهم بیشتر با دیگران مشورت می‌کند تا شما.
در مواقع اضطرار اطمینان ندارید که همسرتان همه‌ی کارش را زمین بگذارد تا فقط به
شما بپردازد.
همسرتان بیشتر اهمیت می‌دهد که در نظر دیگران خوب و موجه جلوه کند تا شما.
بیشتر از همه امکان دارد شما مورد توهین و تحقیر همسرتان واقع شوید.
سلامت جسمی و عاطفی شما جزء فهرست اولویت‌های همسرتان نیست.

✍️: از کتاب دل بستگی
امیر لوین و ریچل هلر

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Jan, 04:37


💥 یادآوری
✔️ یادته کلاس اول که بودی از املا می‌ترسیدی؟ نگذشت؟ رد نشد؟
✔️ يادته واسه ریاضی راهنمایی ترس داشتی؟ الان چی؟ اصلاً یادت میاد امتحانش‌رو؟
✔️ یادته واسه امتحان نهایی‌های دبیرستان تا صبح بیدار موندی؟
✔️ یادته واسه کنکور چه روزا و شبایی رو با استرس و نگرانی گذروندی؟
ولی الان چی...؟ یه لحظه از اون استرس‌ها موند؟ تموم نشدن؟
✔️ یادته اولین‌بار که از خانواده‌ات جدا شدی، چقدر ناراحت بودی؟ اما الان چی؟ هیچی از اون سختی‌ها رو یادت مونده...؟
✔️ یادته اولین بار که شکستِ عشقی خوردی، چقدر گریه کردی، می‌گفتی بدون اون نمی‌تونی زندگی کنی...
ولی الان چی؟ نگذشت؟ دیدی زنده موندی و الان حتی شاید به اون روزها و لحظه‌ها بخندی...

👌 نمی‌دونم الان تو چه مرحله‌ای از زندگیت هستی و داری چه فشاری رو تحمل می‌کنی، ولی
اینم می‌گذره، الکی خودتو اذیت نکن رفیق و به خودت استرس نده...
یادت باشه که هیچ‌چیز همیشگی نیست نه غم نه شادی، زندگی همینه...🌱🌱🌱

@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Jan, 13:12


لوحِ ساده

دربارۀ این واژۀ ساده‌لوح نوشته بود که در اصل «لوحِ ساده» بوده.
قدیم در مکتب خانه‌ها، بچه‌ها لوح‌هایی داشتن یا از گِل یا از سیم و نقره یا طلا
که روی این لوح‌ها می‌نوشتن.

بعد از پایان کلاس برای اینکه دوباره از این این لوح استفاده کنن
اون رو می‌شستن و پاک می‌کردن و می‌شد لوح ساده‌ای که مجدد می‌تونستن روش خط بنویسند.
ترکیب وصفی «لوحِ ساده» به صورت مقلوب تبدیل شد به صفتی برای آدم‌هایی که ضمیر صاف و ساده‌ای دارن و هر کسی به راحتی می‌تونه اون‌ها رو خط خطی کنه! و از راه به در ببرد.

"گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست؟!
نقشِ غلط مبین که همان لوحِ ساده‌ایم"

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Jan, 09:25


مادربزرگ خدا بیامرزم هر وقت کوکو درست
می‌کرد میدید چسبیده به تابه،
یکی از دخترا یا عروس خانم رو صدا می‌کرد، می‌گفت من یه دیقه پام گرفته نمی‌تونم
پاشم اون کوکو رو برگردونید.
بعد که طرف کوکو رو به تره تبدیل می‌کرد
سر غذا می‌گفت: اشکال نداره باید خودم بر
میگردوندمش !
سیاستش چرچیل بود

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Jan, 07:55


🔊فایل صوتی
🔷سرمایه‌داری و مرگ تنوع.
💭 کتاب باز
📋 قسمت 23

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Jan, 06:15


یکی از جملاتی که تراپیستم خیلی وقت پیش بهم گفته و همیشه موقع سرزنش کردن خودم کمکم کرده اينه که:
"تو اون زمان و تو اون شرایط همینقدر بلد بودی و اندازه تجربت عمل کردی پس به خودت سخت نگير"

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Jan, 16:40


بهترین وکیل دنیارو هم بگیرم بازم نمی‌تونه
مثل خواهرم ازم دفاع کنه!
بفرس واسه وکیلت 😍

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Jan, 12:50


بهترین تعریف برای ناامیدی:
ناامیدی یعنی رنجی که انسان،
معنایی در آن پیدا نکند.
ویکتور فرانکل

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Jan, 10:12


می‌دونی قانون 30-70 در ازدواج یعنی چی؟
یعنی شخصی که باهاش ازدواج کردید
هفتاد درصد از ویژگی‌های خوب مورد نظر شما رو داره و سی‌درصد از ویژگی‌هاش مورد پسند شما نیست.

این انتخاب شماست که روی اون هفتاد درصد تمرکز کنید و هر روز زندگیتون شادتر بشه.
یا روی اون سی‌درصد متمرکز بشید و آنقد منفی‌ها رو ببینید که دیگه نقطه مثبتی وجود نداشته باشه.
برای همینه که خوشبختی ساختنیه!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Jan, 08:32


ته ذهن خیلی از ما اینه که زندگی یه جایی توآینده‌ست. بعداً شروع می‌شه.
بعد مهاجرت، بعد رسیدن به پارتنر ایده‌آل، بعد پولدار شدن یا بعد رسیدن به هر چیزی که اسمشو موفقیت می‌زاریم.
خبر این که زندگی همینه. همین لحظه‌ای که داری اینو می‌خونی. اینجا، قبل این که ذهنت بره تو گذشته و آینده.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Jan, 05:23


وقتی دو نفر اختلاف پیدا میکنن،
طرف هیچکدومو نگیرین،
چون این شمایین که بعد آشتی کردنشون
میشین آدم بَده...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Jan, 15:29


اگر روی صندلی قربانی نشسته‌اید و علت بدبختی‌های‌تان را همسر نادان، رئیس بداخلاق، عوامل بد ژنتیکی، سياسی و اجتماعی می‌دانید، و مسئولیت‌های خود را به گردن دیگران می‌اندازید، شما در وضعیتی هستید که از آن رهایی نخواهید داشت و به بن بست رسیده‌اید، مگر اینکه صندلی خود را عوض کرده و روی صندلی مسئول بنشینید.

✍️: اروين د.يالوم

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Jan, 08:51


کتاب صوتی _ کیمیاگر

اثر پرفروش ادبیات آمریکای لاتین، کتاب صوتی کیمیاگر، حاصل قلم تکرارنشدنی نویسنده‌ی برزیلی، پائولو کوئیلو را با صدای دل‌نشین محسن نامجو بشنوید.

جوانی چوپان به نام سانتیاگو، به‌تازگی اوهام و خیالات تازه‌ای را تجربه می‌کند. او در جدید‌ترین رویاهای خود، گنجینه‌ای قیمتی و باستانی را تماشا می‌کند که در قعر آثار مخروبه‌ی مصر دفن شده و کسی از وجود آن خبردار نیست. سلسله‌ی این هذیان‌های ذهنی، جوان داستان را برای راهی شدن به سفری نامعمول مجاب می‌کند.

نویسنده: پائلو کوئیلو
مترجم: آرش حجازی
راوی: محسن نامجو

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Jan, 07:36


شما افسرده نیستی
فقط کارتت به اندازه کافی موجودی ندارد

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Jan, 05:40


هفت‌سال پیش دلم سفر می‌خواست اما کفگیرم خورده بود ته دیگ،
آدم رو زدن به خانواده و کسی هم نبودم و نيستم.
تو خیابون بودم یهو رفتم گوشواره و گردنبندمو فروختم، فرداش رفتم سفر.
بعد از اون چند جفت گوشواره، گردنبند خریدم
اما حال خوبم تو اون سفر وصف‌نشدنی بود و البته از کرده خود دلشادم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Jan, 17:56


🔊 فایل صوتی


🔷چطور عادت‌های بد را از بین ببریم؟

👤 #مجتبی_شکوری


.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 19:36


🔊فایل صوتی
🔷مرد گریه نمی‌کنه!

یک متن جالبی دیدم از نویسنده ناشناس:


تنها زن‌ها و بچه‌ها بدون دلیل دوست داشته خواهند شد.
یک مرد برای اینکه دوست داشته شود، باید چیزی برای ارائه داشته باشد...

پیشاپیش روز مرد مبارک.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 17:15


شمارو نمی‌دونم اما من انگیزم از اینکه
پولدار بشم پوز دادن نیست،
می‌خوام واسه مامانم همه چیز بخرم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 14:00


آدمی‌زاد می‌تواند بلند بخندد
به ظاهرش برسد
هزاران برنامه برای آینده‌اش بنویسد
لباس‌های زیبا بخرد
از روزهای بهتر سخن بگوید
و با همه‌ی این‌ها دلش خون باشد

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 11:45


🔊فایل صوتی
🔷ارزش گلِ تو

💭 روباه به شازده کوچولو: ارزش گلِ تو به قدر عمری است که پایش صرف کرده‌ای... آدم‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند اما تو نباید فراموش کنی... تو تا زنده‌ای نسبت به آنی که (اهلی) کرده‌ای (مسئولی)...تو مسئول گلت هستی...!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 09:35


یک متن جالبی دیدم از نویسنده ناشناس:

تنها زن‌ها و بچه‌ها بدون دلیل دوست داشته خواهند شد.
یک مرد برای اینکه دوست داشته شود، باید چیزی برای ارائه داشته باشد...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 08:55


سخت‌ترین مسیر دنیا؟!
برگشتن به خود
تمام

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 07:50


دوره آموزشی کشف صدا


از صدای خودت راضی نیستی
اعتماد به نفس نداری
فکر میکنی صدات قدرت نداره

در یک کانال VIP
همراه با پشتیبانی
در ۱۴جلسه به همراه پشتیبانی
قیمت اصلی دوره دو میلیون تومان
تخفیف به مناسبت روز پدر
فقط ۲۹۹/۰۰۰هزار تومان
مهلت ثبت نام تا روز سه شنبه ساعت ۲۳
ثبت نام در کانال
@speechrezvan

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 06:41


رُفقا، سیگار کشیدن کلاس نداره
انواع دراگو امتحان کردن کلاس نداره
مَست و چِت بودن کلاس نداره
دوستِ جنس مخالف داشتن کلاس نداره
با ده نفر توی رابطه بودن کلاس نداره
بددهن بودن کلاس نداره
تنها چیزی که کلاس داره شعور و شخصيته...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Jan, 05:07


💭 کوتاه اینکه؛


“حد و مرزهات رو با آدم‌ها مشخص کن، وگرنه کینه و دلخوری‌ها این کار رو برات می‌کنن”.


🚶🏻.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 18:30


همه ما باید کسی را داشته باشیم
تا وقتی یک روز، روز ما نبود
بنشینیم روبه‌رویش غُرغُرکنان سیر تا پیاز
تمام بدبیاری‌هایمان را برایش تعریف کنیم، او هم با لبخند گوش کند و بگوید:
حق داشتی که اینقدر عصبی بشوی
آدم باید کسی را داشته باشد که حال بدش را بفهمد
که نگذارد به حال خودش بماند...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 17:37


پنج چیزی که افسردگی رو بدتر می‌کنه:
۱. روابط عاطفی و دوستانه ناسالم
۲. مشکلات خواب و کمبود خواب
۳. انجام کارهای پراسترس بدون استراحت
۴. مصرف بی‌رویه کافئین، غذاهای ناسالم و الکل
۵. خواندن اخبار منفی و دیدن فیلمای غمگین

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 14:07


واقعاً گاهی وقتا از کلمه‌ی "مامان"
خسته میشم!
گفتم: تا یک ساعت هیشکی به من نمیگه مامانا.
کوچیکه اومده میگه: خانومی که منو به دنیا آوردی
بیا کارت دارم... 😂😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 12:59


اتفاقاً توقع داشته باشین!
توقع داشته باشین احترامی که میذارین، بهتون برگرده!
توقع داشته باشین جوری که شایسته‌اش هستین، باهاتون رفتار بشه!
توقع داشته باشین جواب خوبی‌هاتون رو با خوبی بدن!
و اگه هرجا احساس کردین غیر اینه جمع کنید برید!
چون هرچی توقع نداشته باشی، هرچه نخوایی و نادیده بگیری و بگذری،
آدما بیشتر به خودشون حق میدن...
قبل از هرکسی خودت به خودت احترام بذار👌🏻

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 08:55


💭 اسکار لحظه‌ی برتر تقدیم میشه به اون لحظه‌هایی که کمتر خودتو سرزنش کردی،
به ذهنت جرأت شروع دادی و حقیقت
شخصیت خودتو فهمیدی!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 08:14


«در هوایت بی قرارم»

خواننده: شهرام ناظری
شعر: مولانا
آهنگساز: جلیل عندلیبی
آلبوم: «بی‌قرار»

در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 06:45


آیا چنین استرسی با تجربیات شما یا افرادی که می‌شناسید مطابقت دارد؟

سطح استرس والدینی که در خانه می‌مانند اغلب بیشتر از آن چیزی است که مردم تصور می‌کنند. مدیریت کودکان نیازمند توجه و حوصله مداوم است و این امر هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی خسته کننده است.
این یافته ممکن است در مورد بسیاری از والدینی که با مسئولیت‌های خانگی با خواسته‌های مراقبت از فرزندان خود مقابله می‌کنند، طنین‌انداز شود. همچنین، برخلاف ساختار و سیستم‌های پشتیبانی که معمولاً در محیط‌های کار یافت می‌شوند، والدین در خانه اغلب مجبورند به تنهایی از پس این چالش‌ها برآیند.


Moulton, N. H., Che Khalid, C. N. N. B., & Zaini, S. N. A. B. (2024). The gap between stay-at-home moms and working moms towards burnout. *International Journal of Academic Research and Business Studies (IJARBSS)*, 4(3), 12-24.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Jan, 05:04


همیشه می‌ترسیدم کسانی را که دوست دارم،
از دست بدهم؛
اما باید از خود بپرسم، آیا کسی هم می‌ترسد
از اینکه مرا از دست بدهد؟!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Jan, 16:28


یه دختره توی فامیلمون هست خیلی دختر خوبیه
و توی زندگی شغلی و تحصیلی بسیار موفق بوده،
هم خوش‌‌چهره و هم خوش قد و هیکله
اما به خاطر یه سری بدشانسی ازدواج نکرد و تا الان که سنش بالا رفته مجرد مونده.
این دختر بینهایت مهربونه و عاشق بچه‌هاست و بچه‌ها هم عاشق این دخترن...

چند وقت پیش خونه‌ یکی از اقوام بودیم و این داشت با یکی از بچه‌ها بازی می‌کرد،
آخرش به بچه گفت: کاش تو دختر من بودی.
یهو یکی از اقوام به خیال خودش از سر مهربونی و دلسوزی گفت:
اگه ازدواج می‌کردی الان خودت یکی از این بچه‌ها داشتی.
دختره یه لبخند تلخی زد، ولی من دیدم که پشت اون لبخند
تمام روحش در هم شکسته شد و در یک لحظه تمام وجودش فرو ریخت...

تا آخر مهمونی دیگه با کسی حرف نزد،
غرق شده بود توی دنیای خودش، انگار از عالم ما جدا شده بود، محوِ محو.
غرض اینکه بچه‌ها کسی بدش نمیاد ازدواج کنه،
کسی بدش نمیاد بچه‌دار بشه، کسی بدش نمیاد پولدار باشه،
کسی بدش نمیاد خونه و ماشین داشته باشه؛
اگه نداره به خاطر اینه که نشده، سعی کرده و نشده.
قطعاً توی خلوت خودش هم صدها بار
به این قضیه فکر کرده و گاهاً خودش رو شماتت کرده،

اینکه شما یهو از راه می‌رسید و این رو می‌کوبید توی صورتش
جز اینکه پنجه به غرورش بکشید و عذابش رو دو چندان کنید نتیجه‌‌ای نداره.
قطعاً اون خودش به همه‌ این‌ها آگاهه و هر روز داره به خاطرش رنج می‌کشه.
لذا اگه درست حرف زدن رو بلد نیستید حتماً حرف نزدن رو تمرین کنید.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Jan, 11:56


هر بار از تنهایی به آدمی پناه بردم، تنهاتر شدم.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Jan, 07:48


🔊 فایل صوتی
🔴 شجاعت رها کردن

📝 نه هر آنکس که سرگردان است گم شده است.






__________________________________________________________
صحبت های انگیزشی دکتر مجتبی شکوری در جشن ورودی دانشجویان جدید (1400) دانشگاه شریف
منابع:
- کتاب گستره، دیوید اپستین، ترجمه مهدی بغدادی، نشر نوین
- کتاب همه‌چیز بودن، امیلی واپنیک، ترجمه سعید دانشمند، نشر نوین
- کتاب امید بدون خوشبینی، تری ایگلتون، ترجمه معظم وطن‌خواه و مسعود شیربچه، نشر گستره


👤 #مجتبی_شکوری

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

30 Dec, 10:24


بهترین اتفاقی که میتونه تو زندگی یه آدم بیفته، پیداکردن کسیه که بتونه درباره‌ی هر چیزی باهاش حرف بزنه. از چرت‌ترین تا مهمترین مسائل زندگیش، بدون هیچ ترس و نگرانی از قضاوت و طرد شدن.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

30 Dec, 05:30


هجده سالم بود از خونه زدم بیرون،
رفتم تا سرِکوچه دنبالِ درس و دانشگاه و کار و زندگی،
برگشتم خونه دیدم 28 سالم شده...

نشستم شمردم دیدم خیلی ساله...
گفتم آقا اشتباه شده بذار یه بار دیگه برم سر کوچه و برگردم،
شاید درست شد، ولی نشد...
نشستم سر کوچه یه نفر رد شد گفتم:
یه ده سال این طرفا گم کردم شما ندیدیش؟

خندید و گفت: من دارم دنبال ۴۰سال خودم میگردم.
بنظرم پاشو برو تا بقیشو گم نکردی، دوتایی خندیدیم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 18:28


⭕️ فکت جالب درباره زبان انگلیسی ⭕️

🔻 فیلم و سریال های خارجی و همچنین مکالمات انگلیسی حاوی حدود ۶۰۰ اصطلاح هست

🔻 با دونستن این ۶۰۰ اصطلاح نه تنها برای مکالمه مشکلی نداری، بلکه به راحتی به زبان اصلی میتونی فیلم ببینی

🔻 ما تک تک این ۶۰۰ اصطلاح رو در کانال زیر به شکل رایگان براتون آموزش دادیم تا با صرف حداقل زمان به انگلیسی مسلط بشی

🔴 همین الان کانال اساطیر زبان رو دنبال کن:
👇👇👇
https://t.me/+0IPrxaYzEFUxNmE0
https://t.me/+0IPrxaYzEFUxNmE0

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 15:49


اونایی که درگیر مشکلات روان‌شناختی‌ان
و هزینه رفتن پیش تراپیست رو ندارن سریال «اتاقِ قرمز» به شدّت می‌تونه مفید باشه. در واقع این سریال بر اساس واقعیت ساخته شده و شخصیت اصلی یه دکتر روان‌پزشکه که هر دفعه یه سری مراجعه کننده با مشکلات متفاوت وارد مرکز روانپزشکیش می‌شن و اون با توجه به مشکلاتشون سعی به درمانشون می‌کنه.
آموزش خوب 🤝🏼

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 13:26


📔 بحثی درباره‌ی #کتاب قدرت حسرت و پشیمانی: چگونه نگاه به گذشته ما را به پیش می‌برد بخش اول
🎙دکتر آذرخش مکری
⭕️ کتاب‌ معرفی شده در این قسمت :
🔸 قدرت پشیمانی اثر دنیل اچ. پینک - ترجمه مهرسا شرع الاسلام، خسرو فرزاد - نشر مون

@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 12:10


شما هم اینطوریه که وقتی ساعت ۵ عصر یه کاری دارین، از صبحش
هیچ‌کاری نمی‌تونین بکنین؟

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 11:29


تا کسی کاری رو
واضح و مستقیم نخواسته براش انجام نده
لطف کردن حرکتِ مثبتی نیست!!!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 09:17


اجبار برای همیشه در دسترس بودن نوعی تجاوز به روان آدماست.
اجبار در دسترس بودن یعنی:
چرا وقتی آنلاینه؛ جوابم رو نمیده؟
چرا وقتی خونه هست و کاری نداره بقیه کارهای شرکت رو انجام نمیده؟
۴ بار بهش زنگ زدم هنوزم جواب نداده، مگه یه تلفن چقدر زمان میبره؟

یادت باشه
قرار نیست با وجود دسترسی راحتی که فضای مجازی فراهم کرده در هر زمان و مکان به آدما دسترسی داشته باشیم.
آنلاین بودن به معنی در دسترس بودن نیست!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

29 Dec, 07:29


راننده تاکسی: دانشجویی؟
مسافر: بله
راننده: وقتی زنگ میزنی خونتون حتما با پدرت حرف بزن، پسرِ من وقتی زنگ میزنه فقط با مادرش حرف می‌زنه...
خیلی دلم براش تنگ شده...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

28 Dec, 17:47


چی خونه رو خونه می‌کنه؟
مامان

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

28 Dec, 15:49


#رادیوراه
فصل اول
قسمت هفتم : انسان کافی، درمان‌ومقابله‌با کمالگرایی


منابع مکتوب:
۱- هنر ظریف رهایی از دغدغه ها اثر مارک منسن - ترجمه میلاد بشیری - نشر میلکان

۲- کتاب کار راهنمای غلبه بر اهمال کاری اثر پاملا س‌ | دیگران. - ترجمه بنفشه فرزین‌راد، فرزاد داودی - نشر ارجمند

۳- چگونه کمال گرا نباشیم؟ اثر استفان گایز - ترجمه نرگس محمدی - نشر شمشاد

۴- وسوسه های کمال گرایی اثر میریام آدرهولد - ترجمه حسین مسنن فارسی - نشر پیدایش

۵- مطلق در ذهن ایرانی اثر آذردخت مفیدی - نشر قطره

۶- زندگی تاب آورانه اثر برنه براون - ترجمه آزاده و فرح رادنژاد - نشر قطره

۷- شجاع باش دختر اثر ریشما سوجانی - ترجمه شبنم اسماعیلی - نشر میلکان

۸- موهبت کامل نبودن اثر برنه براون - ترجمه اکرم کرمی - نشر صابرین

۹- غلبه بر کمال خواهی اثر رز شافران | دیگران. - ترجمه سارا کمالی فروغ ادریسی - نشر ارجمند

۱۰- دردسرهای کمال طلبی اثر مارتین ام.آنتونی | دیگران. - ترجمه مینو پرنیانی - نشر آشیان

۱۱- اضطراب موقعیت اثر آلن دوباتن - ترجمه سیدحسن رضوی- نشر میلکان

👤 #مجتبی_شکوری
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

28 Dec, 11:36


اگه ۱۰ سال بعد همدیگه رو ببینیم و ازت بپرسم توی این ۱۰ سال چیکار کردی؟

دوست داری بگی: "راستش یه خروار سریال تماشا کردم، کلی بازی رو تا آخر رفتم، پیگیر همه‌ی استوریا و لایو ملت بودم، اکسپلور اینستارو تهشو درآوردم، فقط با دوستام برنامه و بیرون رفتم، چندتا رابطه رو شروع و تموم کردم و دیگه کار خاصی نکردم."

یا اینکه ترجیح میدی بگی: "حسابی برای رسیدن به آرزوهام کار کردم، کلی کتاب خوندم، زندگیم رو سر و سامون دادم، دور دنیا مسافرت کردم، با کلی آدم مفید آشنا شدم و الانم دارم پول در میارم و زندگی‌ای رو که می‌خوام دارم"

این متن یه تلنگر بود و اتفاقی ندیدیش!
پاشو و تصمیمی رو بگیر که یه آدم معمولی جرئتش رو نداره و به سمت آرزوهات حركت كن.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

28 Dec, 09:13


واقعاً نمی‌دونم کی نیاز داره بشنوه
امّا انقدر همه چیزتو به بقیه نگو
باور کن تعداد آدمایی که دوست دارن شکست بخوری، نرسی، نتونی، اصلاً کم نیست!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

28 Dec, 05:45


رقابت؟
با چه کسی؟ به چه مقصدی؟
در این دنیا هیچ‌کس رقیبی بهتر از
دیروز خودش ندارد و هیچ مقصدی دلنشین‌تر از آرامش....

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

27 Dec, 15:21


اگه چیزی روح قشنگت رو اذیت کرده...
برو تو سایت pixelthoughts.co
و چیزی که اذیتت کرده رو براش بنویس
اینجوری می‌تونی افکارت رو تماشا کنی و ببینی چیزیکه اذیتت کرده
کوچیک و کوچیک‌تر و در نهایت محو میشه.
در کنارش براتون موزیک پخش می‌کنه و حرف‌هایی بهتون میزنه
تا آروم بشید.
زبان فارسی هم پشتیبانی می‌کنه
حتماً بهش سربزن چون
حالِ خوبِ تو در حالِ خوبِ کل جهان تأثیر داره!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

27 Dec, 11:56


🔊 فایل صوتی

ویکتور فرانکل (از تاریکی تا نور)

▪️راه‌های رسیدن به معنا

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

27 Dec, 08:57


اگر فردی گوشه‌گیر منزوی و یا افسرده هستید و احساس تنهایی می‌کنید؛ اگر بی‌مسئولیت و سر به هوا هستید؛ اگر آدمی خشمگین و یا شکاک و یا خوش‌گذران هستید و یا اصولاً اگر دچار هر نوع اختلال روحی روانی و یا شخصیتی
هستید،
ازدواج نه تنها دارو نخواهد بود بلکه سمی است که نه تنها شما، بلکه زندگی دیگری را نیز به خطر می‌اندازد.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

27 Dec, 05:24


توصیه امروز:
دَری را که به عَمد
به روی
تو بَسته می‌شَود
هَرگز دوباره نَکوب...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

26 Dec, 20:29


ولی بزرگترین دشمن آدم فکره...
فکر،فکر، فکر،
این مغز چرا انقد فکر میکنه.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

26 Dec, 18:34


زندگی خود را دوباره بیافرینید
این کتاب ابزار قدرت‌مندی برای درمان مشکلات مراجعان براساس رویکردهای شناخت‏درمانی و طرح‏واره‏درمانی است
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Dec, 16:23


بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاق بودم،
بهم میگفت چرا خاموشش نمیکنی و انرژی رو هدر میدی؟
وقتی وارد حمام میشد و میدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی و هدر میدی!!!

همیشه ازم انتقاد میکرد...
بزرگ و کوچک در اَمان نبودند و مورد شماتت قرار میگرفتن... حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود.
تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید و کاری پیدا کردم ...
امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم! اگر قبول شدم این خونه کسل کننده رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخ‌هاش برای همیشه راحت بشم.

صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم بزنم بیرون!
داشتم گرده‌های خاک را از روی کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد
با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین و چروک چهره‌اش هم گواهی پاییز رو میداد
بهم چند تا اسکناس داد و گفت:
مثبت اندیش باش و خودت رو باور داشته باش، از هیچ سوالی تنت نلرزه!!

نصیحتشو با اکراه قبول کردم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست... مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه!
اسنپ گرفتم؛ از خونه به سرعت خارج شدم و به طرف شرکت رفتم...
به دربانی شرکت رسیدم. خیلی تعجب کردم!

هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما!
به محض ورودم متوجه شدم دستگیره از جاش در اومده ...
اگه کسی بهش بخوره میشکنه. یاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین.
فوراً دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته!!
همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچۀ شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه‌ها.

با خودم گفتم که باغچه‌ی ما پر شده است یاد سخت‌گیری بابام افتادم که آب رو هدر ندم...
شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم و آب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه.
در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله‌ها را بالا میرفتم متوجه شدم،
چراغ‌های آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن
از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!

به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم و منتظر نوبت شدم!
وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره و لباس و کلاسشون رو دیدم، احساس خجالت کردم؛
مخصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی‌شون تعریف می‌کردن!
دیدم که هر کسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمی‌مونه و میاد بیرون!
با خودم می‌گفتم اینا با این دک و پوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم؟!!! عمراً...

فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده‌اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!!
یاد نصحیت پدرم افتادم: مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش...
نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد و این برام غیر عادی بود
در این فکر بودم که یهو اسم من رو صدا زدن. وارد اتاق مصاحبه شدم و روی صندلی نشستم.

روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کرده و لبخند میزدن یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟
دچار دهشت و اضطراب شدم،
لحظه‌ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن
یا پشت سر این سؤال چه سؤالاتی دیگه‌ای خواهد بود؟
بیاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم نلرز و اعتماد بنفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان‌شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو
با موفقیت پشت سر گذاشتم، میام سرکارم.

یکی از سه نفر گفت تو در آزمون استخدامی پذیرفته شدی تمام!!
با تعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟!
سومی گفت ما بخوبی می‌دونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارت‌هاشونو فهمید،
به همین خاطر گزینش ما عملی بود.
تصمیم گرفتیم مجموعه‌ایی از امتحانات عملی را برای داوطلبان مد نظر داشته باشیم که نتیجه آن معلوم کند که داوطلب با مثبت‌اندیشی در طولانی‌مدت از منافع شرکت دفاع خواهد کرد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی و تلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص‌ها را اصلاح کنی و دوربین‌های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند.

در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد کار،
مصاحبه شغل و...
هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم
پدرم آن انسان بزرگی که به ظاهر سنگدل
اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است.
سعی کن دلزده نشی از نصایح پدرانه حتی اگر خودت هم الان یک پدر هستی-
چون در ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران آن را خواهی فهمید و چه بسا آن‌ها دیگر نباشند.

تن پدرانی که در قید حیات هستند سالم و پدران آسمانی شاد

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Dec, 13:51


ولی تو
اون مادر یا پدری باش که وقتی بچه‌ات یه جا گیر کرد بتونه اولین نفر
به تو زنگ بزنه
نه کسی دیگه!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Dec, 12:54


⚠️ برای یکبار هم که شده با روانشناس صحبت کنید 🙏🏻🙏🏻

📌روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی، تربیت فرزند، افسردگی، ازدواج، استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👌🏻

📲 اگر هرکدوم از این مشکلات رو دارید ساده ازش نگذرید و تا دیر نشده از طریق لینک زیر جهت رزرو نوبت تلفنی و محرمانه با برترین مشاوران متخصص کشور صحبت کنید 👇👇

https://hamkadeh.com/landings/JuBdd
https://hamkadeh.com/landings/JuBdd
https://hamkadeh.com/landings/JuBdd
در کنار شما هستیم ❤️‍🩹

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Dec, 09:02


✔️ تأثیرت روی آدمای دیگه
از اون چیزی که فکر می‌کنی بیشتره...

🌱 قشنگ‌ترین ویدیویی که می‌تونه آروم‌ت کنه بینِ این همه سختی و مشکل
می‌دونم الان خیلی‌هاتون خودتون رو دوست ندارید حس بدی دارید ولی اینا فقط ساخته ذهن خودتون هست
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Dec, 07:55


با لبخند تلخی می‌گفت:
شوهرم راننده‌ی شخصی یه کارخونه‌دار شد که با بنز میبردش سرکار و برمیگردوند.
سوار بنز که بود دخترای زیادی نگاهش میکردن نه به خاطر خودش به خاطر بنز یکی دیگه...
خودشو گم کرد و من طلاق داد چون فکر میکرد لیاقتش بیشتر از این حرفاس.....!

ظرفیت خیلی چیز خوبیه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Dec, 04:08


عمیقاً می‌خوام یه روز پشت ماشین موردِ علاقتون بشینید،
هر چیزی از هر برندی که دوست دارین بخرین. تو کشور مورد علاقتون بهترین و قشنگ‌ترین هتل رو واسه هر چند روز بگیرید.
آدم مورد علاقتون کنارتون باشه و شما آدم مورد علاقش باشین.
امیدوارم چشم‌ها و لباتون بخنده. 🌱

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

03 Dec, 17:24


🔊 رادیو راه (فصل دوم، قسمت هفتم) سین

🔷 برای بار دوم سروش صحت عزیز مهمون رادیوراه در ویژه برنامه نوروز شدن که مثل دفعه قبل مکالمات شیرین، جالب و عمیقی که جای تامل داره ،بین ایشون و دکتر شکوری شکل میگیره.🌿
شنیدنش خالی از لطف نیست
#رادیوراه

👤 #مجتبی_شکوری

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

03 Dec, 14:24


تمام آدم‌هایی رو که میبینید سال‌هاست کنار هم موندن؛
در طول رابطشون، مدت زیادی با هم سازش کردن، اشتباهاتی رو بخشیدن که بخشیدنشون کار آسونی نبوده و دقیقاً جایی متعهد موندن که وسوسه برانگیزترین انتخاب‌ها جلوشون بوده...
فقط ويترين روابط رو نبینید!
رابطه‌ی موندگار نیاز به گذشت، سازش و تعهد قوی داره!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

03 Dec, 07:10


🔕فرزندان ما ناجی ما نیستند؟!
اغلب می‌پنداریم فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد فرزندی نمونه و وفادار است ولی چنین نیست، واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران شماست یعنی خودش یک آسیب دیدۀ واقعی است که مسئول آسیبش شمایید!

یک والد خوب والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند توانایی و قدرت آسوده فاصله گرفتن را بدهد. وقتی فرزندتان از شما دور نمی‌شود وقتی همیشه نگران شماست وقتی تمام برنامه‌هایش را با شما تنظیم می‌کند نه نشانه وفاداری او بلکه نشانه آسیب‌خوردگی اوست.

توجه کنید وقتی مرتب با فرزندتان صحبت می‌کنید و در گفتگوها گوشزد می‌کنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده‌اید چقدر رنج دیده‌اید، در واقع مرتب به فرزندتان القا می‌کنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی... حالا او خودش را نجات دهندۀ شما تصور می‌کند و هیچ لحظه‌ای را برای نجات شما از دست نمی‌دهد، غافل از اینکه خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست می‌دهد...

در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان می‌دهیم آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم، به آنها کمک کنیم زندگی‌های مستقل و ذهن‌های آرام داشته باشند.

✔️ فرزندان ما ناجیان ما نیستند

جبران خلیل جبران در کتاب پیامبر می‌گوید: “فرزندان شما به حقیقت فرزندان شما نیستند؛ آنها دختران و پسران زندگی‌اند در سودای خویش، آن‌ها از کوچه وجود شما گذر می‌کنند اما از شما نیستند، اگرچه با شمایند، به شما تعلق ندارند. عشق خود را بر آن‌ها نثار کنید، اما اندیشه‌هایتان را برای خود نگه دارید. زیرا آن‌ها را نیز برای خود اندیشه‌ای دیگر است. جسم آنها را در خانۀ خود مسکن دهید امّا روح آنان را آزاد گذارید زیرا روح آنان در خانۀ فردا زیست خواهد کرد که شما حتی در رویا نمی‌توانید به دیدار آن فردا بروید، ممکن است تلاش کنید که شبیه آن‌ها باشید اما مکوشید که آنان را مانند خود بار بیاورید زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت...
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

03 Dec, 05:06


از یه آدم نسبتاً موفق تو بازار پرسیدم خریدن آیفون آیا
منطقيه؟
گفت اگه پول گوشیت از پس‌انداز دو ماهت و پول ماشینت از پس‌انداز یکسالت بیشتره تو به هیچ‌جا
نمی‌رسی...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

02 Dec, 20:05


اگر می‌دانستیم که آشنایانمان در غیاب ما چه چیزهایی درباره‌ی ما می‌گویند،
حتی یک کلمه با آنان سخن نمی‌گفتیم

👤آرتور شوپنهاور
📗در باب حکمت زندگی

🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

02 Dec, 18:08


🔊 رادیو راه (فصل اول، قسمت ششم) راهِ سروش

🔷 گفتگوی جذابی با سروش صحت در مورد نگرش او در زندگی و چگونگی دریافت حقیقت و واقع بینی در زندگی.
بسیار گفتگوی جذابیه پیشنهاد میشه
#رادیوراه

👤 #مجتبی_شکوری
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

02 Dec, 15:24


🔕 بعد از اینکه روانشناسم این 7 روش استراحت رو بهم توضح داد زندگیم عوض شد:
✔️ اگر به اندازه "کافی" می‌خوابید اما هنوز هم احساس خستگی می‌کنید، شاید وقتشه که انواع دیگه استراحت رو هم در نظر بگیرید:

۱. استراحت فیزیکی: خوابیدن، مدیتیشن، تمرین های تنفسی

۲. استراحت ذهنی: گوش دادن به موسیقی، ژورنال‌نویسی (یک نمونه‌اش می‌تونه نوشتن احساسات باشه)، استراحت‌های کوتاه اما مداوم در هنگام کار، سکوت کردن

۳. استراحت اجتماعی: تنهایی وقت گذراندن، وقت گذراندن با حیوانات، تقویت کردن و ایجاد روابط واقعی

۴. استراحت حسی: خاموش کردن وسایل، چراغ‌ها

۵. استراحت روحی: شکرگزاری، مدیتیشن

۶. استراحت عاطفی: بیان کردن عواطف و احساسات، تراپی، ژورنال‌نویسی، تلاش نکردن برای راضی نگه داشتن "همه"

۷. استراحت خلاقانه: طبیعت‌گردی، نقاشی، هنر🌱🌱🌱
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

02 Dec, 14:10


یه همکار داشتم مجرد و خیلی مؤدب و با شخصیت بود.
یه مدت هر هفته تنهایی می‌رفت شمال.
یه بار بهش گفتم: خیلی مشکوک میزنی انقد شمال میری، خبریه؟
خیلی جدی گفت: اگه بهت ربطی داشت تا حالا فهمیده بودی.
✔️ و حقیقتاً این جمله سرلوحه زندگی من شد و هر زمان که فضولیم گُل می‌کنه اینو به خودم می‌گم.
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

02 Dec, 07:39


در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی بود و داشت تکالیف درسی‌اش را انجام می‌داد بودم.
زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید.
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه‌اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات.

پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد.
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ
باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی
الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت:
می‌بینید آقاجون؟
بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلاً نمیشه گولشونزد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت.

برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست.
همان‌طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم:
آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم،
خانم‌بزرگ گاهی به دیدنمان می‌آمد، و به بچه‌هیا فامیل هدیه می‌داد،
بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود.

بار اول که به من تکه قندی داد،
یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست.
پدرم اخم کرد و گفت: خانم‌بزرگ شما را دوست دارد
هر چه برایتان بیاورد هدیه است،
وقتی خانم بزرگ رفت،
پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب گران بوده
و بچه ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند...

خانم‌بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم
قنددان خانه پر از قند است،
اما این تکه قند که مادرجان داده با آن‌ها فرق دارد،
چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست.
این تکه قند معنا دارد، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.

وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد،
منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد، می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این خیلی با ارزش است.
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند...
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم،
دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود،
جانم شیرین می‌شود...

همه می‌توانند پولدار شوند
ولی همه نمی‌توانند "بخشنده" شوند؛ پولداری یک مهارته و بخشندگی یک فضیلت
همه می‌توانند درس بخوانند
اما همه "فهمیده" نمی‌شوند؛ باسوادی یک مهارته اما فهمیدگی یک فضیلت
همه یاد می‌گیرند زندگی کنند
اما همه نمی‌توانند زیبا زندگی کنند؛
زندگی یک عادته اما زیبا زندگی کردن یک فضیلت...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

02 Dec, 04:18


رشد فردی
اگه تمامِ پاهایِ دنیا رو قطع کنی نمیتونی سریعتر بُدویی!
خراب کردن دیگران تاثیری روی روند رشدت نداره...
🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

01 Dec, 17:23


شاید نمیدونستین
ولی اگه یه روز ناراحتی شدیدی داشتید
و حالتون بد بود
با این شماره 02154467000 تماس بگیرید می‌تونید به صورت ناشناس با یه روانشناس حرف بزنید،
تماستون کاملاً محرمانه می‌مونه
و هیچ مشخصاتی هم ازتون نمی‌گیرن.
آموزش خوب 🤝🏼
🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

01 Dec, 07:57


🔊 فایل صوتی
🟥بچه‌های خوب بیمارند!


✔️ طرز تهیۀ یه بچه مضطرب:
مادری که مدام تذکر میده
پدری که همش نصیحت میکنه
محیطی که مدام سرکوب میکنه

کتاب معرفی شده در این قسمت: تقصیر تو نبود. رهایی از شرم ناشی از سوء‌استفاده در دوران کودکی با استفاده از نیروی شفقت به خود- اثر بورلی انگل -ترجمه سروه ویسی، خدیجه نادری زاده- نشر ارجمند

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

01 Dec, 06:57


سندروم داون داشت
زنگ می‌زد می‌گفت: دلم برات تنگ شده...
می‌گفتم: من که هر روز دارم بهت زنگ میزنم!
می‌گفت: باهوش نگفتم که گوشم تنگ شده گفتم دلم تنگ شده...
باید بیای پیش دلم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

01 Dec, 04:24


گاهی به جای همه نداشته‌های‌مان، عزیزانی به ما داده شده‌اند که می‌ارزد به يك جهان نداشتن بعضی چیزهای دیگر؛
خودشان، وجودشان و درك و معرفتی که دارند.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Nov, 18:40


نیاز دارم که اتفاقی بیفتد و از من بپرسند: «خب بگو ببینم چه احساسی داری؟»
و من در جواب بگویم: «سر از پا نمی‌شناسم».

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Nov, 14:00


حواستون باشه دچار ابلوموویسم نشید یه وقت:
ابلوموویسم (به فرانسوی: Oblomovise) به ترکیبی از بی تفاوتی و کندی، خمودگی و بی رمقی، خستگی بیمارگونه، خیالبافی غیر فعال، بی حسی، بی توجهی به زندگی، دوری از عشق و احساسات و پناه آوردن به خواب، سریال و فیلم گفته می‌شود که خود را در هراس از کار کردن و اهمال‌کاری نشان می‌دهد.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Nov, 13:00


⚠️ امکان نداره این کلیپ رو ببینی و گریه نکنی ❤️‍🩹

اینجا بدون هیچ پیش داوری و قضاوت میتونی مشکلاتت رو راحت حل کنی
👌🏻

📌روانشناس متخصص میتونه مشکلاتی مانند مشکلات زناشویی، تربیت فرزند، افسردگی، ازدواج، استرس و اضطراب رو واسه همیشه حل کنه👌🏻
📲 برای رزرو نوبت تلفنی با برترین مشاوران متخصص در سراسر ایران، کافیست روی لینک زیر بزنید👇🏻👇🏻

https://hamkadeh.com/landings/6xISK
https://hamkadeh.com/landings/6xISK
گوش شنوای شما هستیم ❤️‍🩹

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Nov, 07:38


💭 عزتی که توی "هیچ" هست رو با کم معامله نکن
گاهی اوقات "هیچ" از "کم" بهتره
"کم"، مثله اعتیاده
آلوده‌ت می‌کنه
ترسو میشی
وقتی به "کم" وابسته میشی بعد از یه مدت
به هر خفتی تن میدی...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Nov, 04:29


یکی ازم پرسید؛ چرا اینقدر سخت درس می‌خونی؟
گفتم ببین آدمایی مثل من کسی رو ندارن که بگه بیا این پول برو خونه بخر
این پول برو ماشین بخر، این پول برو مسافرت؛ برو لباس بخر
ورشکست شدی؟ اوکی بیا این پول برو بدهی تو بده
میخوای کسب و کار شروع کنی؛ ایول بیا این پول برو شروع کن
ماها فقط خودمون پشت خودمونیم؛ ماها سخت تلاش می‌کنیم چون رویا و هدفامون
بزرگه

فقط خواستم بگم دمِ منو تو و آدمایی مثل ما گرم، ماها خیلی کارمون درسته...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Nov, 13:53


یه دیالوگی داره سریال "After Life" که می‌گه:
"روزی فرا میرسه که شما در حال خوردن آخرین وعده غذایتان هستید، برای آخرین بار گل‌هایتان رو بو می‌کشید،
عزیزی را بغل خواهید کرد و خبر ندارید که آخرین بار هست."
به همین دلیل باید هر چیزی رو با ذوق و شوق انجام بدی؛
قدر سالای باقیمونده‌ی زندگیتو بدون چون تکرار نمی‌شن.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Nov, 11:03


نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده!
مدام سرش گرم دوستان و کتاب‌هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی‌ست.
زندگی‌اش را به دقت زیرنظر دارم!
صبح‌ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار می‌شود! می‌رود نانوایی و برمی‌گردد شعر می‌خواند؛
مادرم را بیدار می‌کند به اتفاق صبحانه می‌خورند؛ میرود سراغ کتاب‌هایش!
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش می‌خورد! بعد از ناهار چرت می‌زند...

بعد از ظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک می‌شود.
خوشحال و سرحال است. کمی چاق‌تر شده...
در این مدت هرکس او را دیده بازنشستگی‌اش را تبریک گفته اغلب با هدیه‌ی کوچک یا دسته گل!
پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست.
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد می‌کنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه‌ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت می‌کند.
اما!....

مدتی‌ست به مادرم فکر می‌کنم...
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی‌شان زحمت کشیده.
اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته،
مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده.
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر می‌کند...
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد می‌کند. پدر در آرامش کتاب می‌خواند. مادر جارو بدست خانه تکانی می‌کند...

هرازگاهی پدر ظرف‌ها را می‌شوید یا سیب زمینی می‌پزد... و با جمله‌ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام می‌کند! مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است...
همه از او انتظار دارند و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام می‌دهد.
مادر را نگاه می‌کنم.
کی قرار است بازنشسته شود؟ کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته‌اش بعد سی سال با هدیه‌ای یا دسته گلی تقدیر شود؟ مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه‌های تک نفره‌اش فکر کند...

به مادراتون بگید که قدردان حضور و تمام خوبی‌هاش هستید.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Nov, 07:36


ویدیوکست با احسان عبدی پور

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Nov, 04:09


با من از قوی بودن حرف نزن؛ ‏من چیزایی رو با خنده تعریف می‌کنم که‌ واسه ثانیه‌به‌ثانیه‌ش گریه کردم.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Nov, 18:14


قبل اینکه بخوابی می‌خوام بهت یه چیزی رو یادآوری کنم.
یادآوری کنم که اشکالی نداره؛
اشکالی نداره اگه فکر می‌کنی امروز به اندازه‌ی کافی تلاش نکردی...
اشکالی نداره اگه امروز حتی از تخت بیرون نیومدی و حال انجام هیچ کاری و نداشتی...
اشکالی نداره اگه امروز حس خوبی به چیزایی که انجام دادی یا ندادی نداری...
اشکال نداره اگه بعضی روزا به استراحت بیشتر نیاز داشته باشی...
اتفاقات امروز، به امروز تعلق دارن. فردا یک روز تازه‌اس.
اگر امروز خوب پیش نرفت، سعی کن فردا یک قدم برای نزدیک‌تر شدن به اون فرد ایده‌آلی که می‌خوای بشی برداری.

به خودت فرصت بده و بدون که اتفاقات بزرگ با همین تصمیمات کوچیکی که قراره از فردا شروعشون کنی می‌افتن.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Nov, 16:04


اگه خونت را واسه یه شب هتل از دست بدی احمقی...
این حرفم راجب به «خونه» نیست.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Nov, 06:46


تو یه استکان چای بهم بده خودم بلدم چطور باهاش خوشحال زندگی کنم...
با یه استکان چای فقط؟
نه...
گفتم «تو» اگه یه استکان چای بهم بدی...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Nov, 04:43


دیر رسیدم سرکلاس، معلم گفت همونجا جلوی در بمون و بعد رو به بچه‌ها کرد و گفت ادامه بدید
یکی از ته کلاس پا شد و گفت: مهربان
دیگری گفت دلسوز، آن یکی گفت روشنی
کسی از وسط کلاس گفت بخشنده
بقیه داشتند فکر می‌کردند
معلم باز رو به من کرد:
اگه بگی راجع به چی حرف می‌زنیم می‌ذارم بشینی
به کلماتی که بچه‌ها گفته بودند فکر کردم
گفتم: راجع به خدا؟
معلم لبخند زد و گفت بشین سرِ جات
نشستم روی نیمکت و سرم را بلند کردم

معلم روی تخته نوشته بود:
مادر را با یک واژه تعریف کنید...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Nov, 18:59


📌 اگه همیشه استرس داری بخون؛

یادته کلاس اول که بودی از املا می‌ترسیدی؟
نگذشت؟ رد نشد؟
يادته واسه ریاضی راهنمایی ترس داشتی؟
الان چی؟
اصلاً یادت میاد امتحانش رو؟
نمی‌دونم الان تو چه مرحله‌ای هستی
و داری چه فشاری رو تحمل می‌کنی
ولی همش رد میشه...
الکی خودتو اذیت نکن رفیق و به خودت استرس نده

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Nov, 16:11


#قسمت_۴۰ 🎙
#کتاب_باز 📔
عکاسی 📸
بالن سواری 🪂
عشق و اندوه 🖤
^^

⭕️ کتاب‌های معرفی شده در این قسمت :
🔸عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه اثر جولین بارنز - ترجمه عماد مرتضوی - نشر گمان

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Nov, 12:46


می‌گفت من افتادم ته یک چاه ۵ متری تو واسم طناب ۳ متری انداختی
بگم نیستی دروغ گفتم، بگم هستی کافی نیستی...

و این کامل‌ترین تعریف از آدم‌های نصفه و نیمه‌ی زندگی ماست.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Nov, 08:21


شما رو نمی‌دونم ولی من خوشحالی رفیقم بیشتر بهم می‌چسبه تا خودم .

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Nov, 05:32


ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم!
ترسی از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد!
سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم!
تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، جامعه و مذهب...!
میگوئل روئیز

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

15 Nov, 19:39


تازه فهمیدم یه سری از
اطرافیانم چرا از من بدشون میومد،
شوق و اشتياق من برای بدست آوردن،
منفعل بودن خودشون رو بهشون یادآوری می‌کرد...
#ادامه_بده

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

15 Nov, 15:26


مادر عزیزم! یه کمی هم خودت رو اولویت زندگیت قرار بده، برای خودت زندگی کن،
برای یک شب هم که شده نگران بچه‌هات نباش، اصلاً گاهی فکر کن ما بچه‌هات وجود نداریم و زندگی رو
برا خودت، زندگی کن و نه بچه‌هات

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

14 Nov, 18:46


می‌دونی ایراد تو چیه؟
زیاد فکر می‌کنی، خیلی، بی‌نهایت، به هر چیز مسخره‌ای بارها و بارها.
همه چیو تو خودت می‌ریزی و بدتر از همه نمی‌تونی هیچ‌کدوم از این‌ها رو
به زبون بیاری، و اگه همین‌طوری ادامه بدی در نهایت همین موضوع
روان‌تو نابود می‌کنه... 🌱🌱🌱🌱

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

14 Nov, 12:10


مرسی بابا:
به خاطر جا کفشیِ پُر از کفش
به خاطر جا نونی پر از نون
به خاطر کیف پر از لوازم‌التحریر
به خاطر لامپ روشن
به خاطر شیر آب وصل
به خاطر عطر غذا
به خاطر لباسای رنگارنگ
به خاطر اینترنت وصل
به خاطر گوشی تو شارژ
به خاطر یخچالی که جا نداره
به خاطر خورشتی که گوشت داره

به خاطر خودت ❤️

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

14 Nov, 07:53


خیلی‌خیلی زیاد دختر‌ها و پسرها دارن تو خونه پدرشون مو سفید می‌کنن...
وقتی می‌بینید دختر یا پسر مجردی موهاش سفید شده؛
لطفا دهن محترمتون رو ببندید
و نظراتتون رو نگه دارید برای خودتون...

اون خودش می‌دونه که سفید کرده، یا جوگندمی چقدر بهش میاد، می‌دونه خیلی هم مده،
می‌دونه جورج کلونی و پارسا پیروزفر هم با موی سفید جذاب‌تر شدن،
می‌دونه بهتره گرمی‌جات بخوره تا موهاش کمتر سفید شه،
حتی اینم می‌دونه که باید دست بجنبونه یا ممکنه دیرش شده باشه...
اون همه اینا رو می‌دونه؛پس لازم نیست حرفی بزنید...

من می‌گم موی سفید رو تو خونه پدر دیدن،
یعنی به من احترام بیشتری بذار.
یعنی مراعاتم رو بکن.
من حتی از تویی که دو شکم زاییدی
یا تویی که تا حالا دو تا زن رو طلاق دادی،
بیشتر سنگ زیرین آسیاب بودم.
در سینۀ من قلبی بزرگ می‌تپه که نشده دل به دلش بدم.
به هزار و یک دلیل که شاید هزار تاش هم خارج از اختیار و اراده من بوده...

کسی که موهاش تو خونه پدری سفید میشه یا انتخاب کرده یا اجبار بوده‌.
در هر صورت که باشه باید احترام گذاشت و خفه‌خون گرفت.
با این جوون‌هایی که عمرشون به انتظار اون روز خوب دروغینی
که بالاخره میاد به باد رفته،
از پیر شدن و ظلم روزگار و سفید کردن
و آه بلندی که از ته دل کشیده میشه حرف نزنید.
این دهه پنجاه و شصتی‌هایی که دیگه افتادن
به چک کردن قند و فشار خون پدر و مادر و تحمل قوانین پوسیده خونه پدری...

همون طفل‌های معصوم بیگناهی هستن
که به شور و عطش سیری‌ناپذیر والدینی به دنیا اومدن
که نه ابزار پیشگیری داشتن نه آگاهی به اینکه واقعاً اونی که دندون میده نون نمیده...
مراقب کلماتمون باشیم.

کلمات از تیغ و شمشیر آخته هم برّان‌تر هستن.
✍️: الهام فلاح

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

14 Nov, 07:11


اگه این علائم رو داری بدون زندگیت در خطره😥👆🏻


افسردگی یک بیماری خاموشه که ذره ذره زندگیت رو نابود میکنه
بزن روی لینک زیر و تلفنی با کمک مشاوران متخصص همکده افسردگیت رو نابود کن👇🏻👇🏻👇🏻

https://hamkadeh.com/landings/C3iv2
https://hamkadeh.com/landings/C3iv2
https://hamkadeh.com/landings/C3iv2

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

14 Nov, 04:02


احساس می‌کنم
اون دنیا وقتی خدا خواسته من رو بفرسته روی زمین
مامانم رو نشونم داده و گفته:
ببین این فرشته مراقب توعه...
وگرنه محال بود من گول بخورم و بیام توی این دنیا...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

13 Nov, 18:41


روزی
جایی
دقیقه‌ای
خودت را باز خواهی یافت
و آن وقت
یا لبخند خواهی زد
یا اشک خواهی ریخت...


✍️: پابلو نرودا

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

13 Nov, 13:48


ته ذهن خیلی از ما اینه که زندگی یه جایی توآینده‌ست. است بعداً شروع می‌شه.
بعد مهاجرت، بعد رسیدن به پارتنر ایده‌آل، بعد پولدار شدن یا بعد رسیدن به هر چیزی که اسمشو موفقیت می‌زاریم.
خبر این که زندگی همینه. همین لحظه‌ای که داری اینو می‌خونی. اینجا، قبل این که ذهنت بره تو گذشته و آینده.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

13 Nov, 07:12


۲۰ نشانۀ بلوغ‌عاطفی به زبان آلن دوباتن:

۱. می‌فهمید بیشتر بدرفتاری اطرافیانتان ریشه در اضطراب و ترسشان دارد:
دیگر‌ دنیا برایتان پر از هیولا نخواهد بود.

۲. یاد می‌گیرید که آدم‌ها بطور خودکار از محتویات مغر شما اطلاع ندارند:‌ پس حرف می‌زنید و دیگران را سرزنش نمی‌کنید که درکتان نمی‌کنند.
۳. یاد می‌گیرید که شما هم اشتباه می‌کنید:‌ پس معذرت خواهی می‌کنید.

۴. اعتماد بنفس رو یاد می‌گیرید: نه که فوق العاده‌اید! نه. در واقع پی می‌برید که همۀ ما ابله، ترسو وسرگردان هستیم. همۀ ما با آزمون و خطا زندگی می‌کنیم. و این عیبی ندارد.

۵. والدینتان را می‌بخشید: آن‌ها هم درگیر ترس و اضطراب‌های خودشان هستند.

6. قهر نمی‌کنید:‌ یادتان نمی‌رود که یک روز می‌میرید. حرف می‌زنید و می‌بخشید.

7. می‌فهمید زندگی با شما آسان نیست.

8. به اثرات نکات کوچک در خلق‌وخوی افراد پی می‌برید:
مثلاً می‌فهمید یک مسئله مهم را پیش نکشید مگر خودتان و طرف مقابل اشتراحت کرده باشید، مست نباشید، غذا خورده باشید و استرس و یا عجله نداشته باشید.

9. یاد می‌گیرید بدبین بودن درباره نتایج امور، یک فضیلت است.

10. یاد می‌گیرید خودتان را به خاطر خطاها و حماقت‌هایتان ببخشید:‌
بیشتر با خودتان رفاقت می‌کنید. همۀ ما به نوعی احمق هستیم.

11. دوست بهتری می‌شوید: چون می‌دانید که دوستی یعنی به اشتراک گذاشتن آسیب‌پذیری‌ها.

12. می‌فهمید گذشته‌ای که داشتید در پاسخ دادن شما به وقایع تأثیر دارد:
یاد می‌گیرید این خطای دید را جبران کنید. می‌پذیرید بدلیل وقایع کودکی مستعد خطا و افراط هستید. با شک به اولین برداشت و احساستان نگاه می‌کنید.

13. می‌فهمید نقاط ضعف آدم‌ها با نقاط قوتشان گره خورده:‌ مثلاً دیگر از کسی که شلخته است ناراحت نمی‌شوید چون می‌دانید در ازای ان شاید فردی خلاق باشد.

14. دست از کمال گرایی برمی‌دارید:‌ هیچ‌چیزی بی‌نقص نیست. از به اندازه خوب بودن قدردانی می‌کنید.

15. به آسانی عاشق نمی‌شوید: همه هرچقدر هم از دور برازنده و دلپذیر باشند از نزدیک مشکلات خودشان را دارند. پس وفادار می‌مانید.

16. یاد می‌گیرید با کله شقی‌های بچگانه‌تان که هرگز هم از بین نمی‌روند به صلح برسید: تلاش نمی کنید که همیشه بزرگسال باشید. همۀ ما بچه‌ایم.

17. دیگه برایتان مهم نیست بقیه راجع به شما چه فکری می‌کنند.

18. برای شادی درازمدت به پروژه‌های بلندمدت دل نمی‌بندید: اگه دمی بی‌دردسر سپری شود هم خوشحال می‌شوید.

19. بازخورد دیگران را راحت‌تر می‌پذیرید: در برابر انتقادها زره نمی‌پوشید.

20. می‌فهمید چقدر تمایل دارید به مشکلات شخصی خودتان بچسبید:
می‌فهمید باید دیدتان را نسبت به دردهایتان وسیع کنید. بیشتر به طبیعت و آسمانِ شب و کهکشان‌های دور توجه می‌کنید.

👌بفرس برا کسی که بهش نیاز داره🌱

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

13 Nov, 05:19


پدرهای شما هم در برابر دکتر رفتن، لباس خریدن و ماکارونی خوردن
مقاومت می‌کنن
یا فقط پدر من این‌جوریه؟

باباهای شما هم؟😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Nov, 15:10


زیبایی و سادگی زندگی معمولی را دست کم نگیر.
نمی‌دانی چه شوقی دارد جست‌ و‌ جوی لذت‌های ساده.
✍️ الیف شافاک

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Nov, 10:08


شمارو نمی‌دونم اما من انگیزم از اینکه
پولدار بشم پوز دادن نیست،
می‌خوام واسه مامانم همه چیز بخرم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Nov, 06:05


توقع داشتم همه حواسشون فقط به من باشه.


🎥 جهانگیر (علی مصفا): اولین‌باری که می‌خواستم خونه اجاره کنم، یه کم پول قرض کردم. موقعی که می‌خواستم پس بدم، دوستم نگرفت، گفت: «این قرض توئه به نفر بعدی! » الان دارم فکر می‌کنم من توی زندگیم چیزی به بعدیا دادم؟ کاش داده باشم، بعد برم. اون وقت یه گوشه می‌شینم و از اونجا به آدما نگاه می‌کنم. نگاه می‌کنم و گاهی گریه می‌کنم، گاهی هم می‌خندم...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

12 Nov, 04:21


تنها چیزی که ‌میدانم این است:
تن من مملو از زخم است
و هنوز روی پاهای خودم ایستاده‌ام.
✍️: نیکوس کازانتزاکیس

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Nov, 14:09


رئیسم یکساله یک کمد مخصوص برای پد بهداشتی، کیسه آب گرم و قرص مسکن
اختصاص داده
و دائم وسایل داخلش شارژ میشه
روی کمد نوشته "تو مهمی"
این مرد واقعاً باشخصیته، واقعاً باشخصيته...

انتظارمون از تموم ادارات همینه ...😍

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Nov, 07:52


من کلاس اول دبستان بودم.‌ این اخوی ما که اکنون دو سال از من بزرگتر هستند، كه بخاطر می‌آورم که در آن زمان هم، دو سال از من بزرگتر بودند، در همه جا و در همه کار با هم بودیم، عینهو دو تا شریک....

یک روز دو نفری با هم رفتیم نان بخریم. نان در آن روزگار دانه‌ای دو قران یا شاید پنج قران بود. البته نه اینکه نان آن موقع مثل همه چیزِ این موقع، دو نرخی و یا چند نرخی باشد، نه، در اصل من یادم نیست.
خلاصه! به سمت نانوایی می رفتیم که به یکباره اخوی هیجان زده گفتند: «پول، پول!».
گفتم: «کو، کجاست، کو پول؟!». یک دو قرانی روی زمین توی خاک‌ها افتاده بود...

آن زمان مثل حالا نبود که تا توی دهن خلق‌الله را هم آسفالت کنند! (به سلامتی شما) خیابان‌ها و کوچه‌های اطراف خانۀ ما، همه خاکی بود. خلاصه، … اخوی دو زاری را برداشتند. نان را خریدیم و به خانه برگشتیم. مرحومه مادر در زیرزمین مشغول طبخ غذا بودند.
اخویِ خوش خیالِ ما، نان را روی میز گذاشت و گفت:
«اینم پیدا کردیم.» و دو قرانی را به مادر نشان داد.

مرحومه مادر پرسیدند: «از کجا؟!» اخوی گفت: «توی خیابون، روی زمین افتاده بود. صاحب نداشت.»
مادر گفتند: «مگر پول، بی صاحب میشه؟! پول، روی زمین افتاده بود، تو هم برداشتیش؟!»
اخوی گفت: «بله برداشتم.»
مادر گفتند: «با کدوم دستت پول رو برداشتی؟!»
اخوی از همه جا بی خبر گفت: «با این دست!».

آقا!... این دست داداش ما که بالا آمد (خدا بیامرزد رفتگان شما را) این مرحومه مادرمان مثل اینکه دزد گرفته باشند، جوری این مچ دست اخوی را در دست گرفتند گویی دزدی در چنگ یک عدالتی گرفتار آمده که اصلاً عدالتش اهل پارتی‌بازی و سفارش و حق حساب و زير ميزی نیست. از ترس مجازات و سوز کیفر، یک رعشه‌ای به تن ما اِخوان افتاد، که انگار هر دو به بیماری پارکینسون مادرزادی(!) مبتلا هستیم.

مرحومه مادر این اخوی نگون بخت ما را همینطور که به سمت چراغ خوراك‌پزي می‌بردند، فرمایش می‌کردند: «الان یک قاشق داغ می‌کنم، پشت دستت می‌ذارم تا یادت بمونه پولی که مال تو نیست، بهش دست نزنی».
عزم مرحومه مادر برای مبارزه با هر گونه فساد اقتصادی (اعم از دانه ریز و یا دانه درشت) یک جزمی داشت، بیا و ببین. چشم‌تان روز بد نبیند، مادر شعله چراغ گاز را که روشن کردند، این اخوی ما زد زیر گریه. مثل ابر بهار اشک می ریخت.

از همان فاصله چند متری من هم سوزش آن داغ را زیر پوستم حس کردم و زدم زیر گریه... محشر کبری(!) به پا شده بود. با کم و زیادش حداقل پنجاه دفعه این اخوی ما هی گفت: «غلط کردم مادر! مادر غلط کردم! و احتمالاً در مقام استغفار، یک جملۀ کوتاه دیگر را هم یکی‌دو‌بار گفت که فکر کنم فعلِ خوردم خوردم را صرف می کرد!» بالاخره دل مادر به رحم آمد و گفتند: «این دفعه اول و آخرت بود؟!»

اخوی هم به جمیع کائنات در عالم هستی، قسم یاد کرد که دفعۀ اول و آخرش باشد. مادر دست اخوی را که رها کردند، نگاه پر جذبه مادر به من دوخته شد. قلبم آمد توی دهنم.
فهمیدم که به عنوان مشارکت یا معاونت در برداشتن دو زاریِ مردم، متهم ردیف دوم پرونده هستم.
در کسری از ثانیه تجزیه تحلیل کردم که باید به یک جایی پناه(!) برد. آن موقع امکانات نبود و ما نمی‌توانستیم به کانادا پناهنده شویم، پس هیچ جا بهتر از گوشه حیاط به ذهنم نرسید.

مثل تیری که از چِلّه‌کمان رها شده باشد، پله‌های زیرزمین را دو تا یکی کردم و رفتم داخل حیاط و چهارنعل دويدم سمت مستراح و (گلاب به رویتان) به مستراح گوشه‌ حیاط پناهنده شدم.
در را هم از داخل به روی‌خودم قفل کردم.‌
صدای هر تَپِش قلبم را دو بار می‌شنیدم که صدای دومش مربوط به پژواک صدای قلبم از دیوارهای مستراح بود.‌ مادر به پشت درب اقامتگاه(!) من رسیدند و گفتند:‌ «بیا بیرون!» ولی من فقط عاجزانه التماس می‌کردم: «غلط کردم مادر! مادر غلط کردم!».

مرحومه مادر دریافتند با توجه به محل پناهندگیِ(!) من، این «غلط کردم!» خیلی فراتر از یک «غلط کردمِ» معمولی است و حواشی زیادی بر آن مترتّب است! که شامل صرف کردنِ فعلِ خوردن هم می‌شود!
بالأخره با کلّی عجز و لابه، مادر امان دادند.
اکنون من از یک حبس خود خواستۀ مستراحی و یک کیفر داغ، رهایی جسته بودم. ندایی از درون به من نهیب زد که: «استثنائاً» همین یک بار جَستی مَلَخَک!».

از آن زمان تا امروز بیش از چهل‌ و اندی سال می‌گذرد. شما الآن کلّ بودجۀ جاری و عمرانی ایالات متحدۀ آمریکا را بسپار به این اخوی ما، دور از جان، اگر از گرسنگی بمیرد به پول دشمنش هم دست نمی‌زند كه هيچ، اصلاً نگاهش هم نمي‌كند.
✍️: ناشناس

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

11 Nov, 04:07


در هیاهوی این جهان ای کاش،
سنگی بودم!
بی‌خستگی،
بی‌ترس،
باقی عمرم را،
کف رودخانه‌ای می‌خوابیدم.

علیرضا طالبی‌پور

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Nov, 17:17


دریای بزرگ دور یا گودالِ کوچک آب
فرقی نمی‌کند
زلال که باشی آسمان در توست...

✍️ پرسیدم:
چطور بهتر زندگی کنم؟
با کمی مکث جواب داد: گذشته‌ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر، با اعتماد، زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Nov, 13:49


اون شبی که مشق‌های فرداتو ننوشته بودی و فردا صبح باید می‌رفتی مدرسه
مگه نگذشت؟
اینم می‌گذره...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Nov, 07:49


هم‌راه، هم‌سفر، هم‌کلاسی،
هم‌سر، هم‌خانه، هم‌بازی، هم‌بستر، هم‌آهنگ، هم‌زاد،
هم‌مسیر، هم‌دست، هم‌گناه، هم‌یار، هم‌کار، هم‌پا، هم‌زمان، هم‌فکر، هم‌خواب، هم‌درد...

باید توی زندگیت
یه "هم" خوب داشته باشی.
یه "هم" که تنهایی بتونه
جای همه "هم"های نداشته تورو پر کنه. یکی که باهاش کیف کنی.
حالت خوب بشه. هر بار نگاهش کنی تو دلت بگی الهی من قربون چشات بشم.
حتى وسط دعوا.
حتی وقتی پشتش رو بهت کرده و خوابیده...

حتی وقتی سهم ته دیگ ماکارونی تو رو خورده، حتی وقتی میگه کار داره
و این هفته نمیرسه با هم برین بالا بالاها و سوسوی چراغ‌های شهر رو
تو شب پاییزی آذرماه نگاه کنین.
حتی وقتی تبخال زده یا دست توی دماغش کرده
و خیال کرده کسی نمی‌بینه اما شما دیدین...

"همِ" کسی بودن هنره.
باید بلد باشی اونقدر نزدیک بشی که بشی شبیه‌ش.
اقلا اداشو در بیاری یه وقتا. که مثلاً همفکری یا همدردی یا همرازی يا همدستی یا همراه...
آدم تا وقتی زنده است "هم" خودشو می‌خواد.

آدم بی‌"هم" رو باد می‌بره. دورِ دور. خیلی دور.
"هم" بادکنک قرمز دست کوچیک و تپل و عرق کرده
اون بچه‌ایه که سفت نگهش داشته.
"هم" یه مرد اون زنیه که حتی وقتی هشتاد سالش شد لی‌لی به لالاش بذاره
و هر روز بهش بگه که چقدر بهش افتخار می‌کنه.اینو از ته دلش بگه.
"هم" یه زن اون مردیه که کادوهای بزرگ نخره، پولدار نباشه، قدرتمند نباشه
اما بلد باشه خوشی‌های کوچیک رو دریغ نکنه. بلد باشه روزی یه بار صدا بزنه
"خانوم‌جان" یه جوری که زنش دیگه هیچ "هم" دیگه‌ای نخواد...

"همِ" کسی بودن یه رازه. یه افسونه. یه معجزه است.
نمی‌شه پسِ یقه کسی رو گرفت
و کنار کسی نشست و بهش گفت: از این به بعد تو میشی "هم" ایشون...
"هم" شدنی نیست. بودنیه.
"هم" بودن یعنی بتونی دست لوسیفر رو بگیری و با خودت ببریش بهشت.
بگی ما با همیم. بی این جایی نمیرم، حتی بهشت.
"هم" شما کیه؟

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

10 Nov, 04:33


اگر برگشتند، فراموش نکنید که چگونه رفتند.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

08 Nov, 19:10


سفر با پدر مادرتون بهتون خوش نمیگذره؟
عیب نداره…
وقتی کوچیک بودید مسافرت با شما هم به اونا خوش نمیگذشت
جواب دادن به سوالات تکراریشون خسته میکنه شما رو؟
دکتر بردن آوردنشون سخته واستون؟
شب تا صبح بالا سرشون نشستن، حرف زدن، گوش دادن به حرفاشون…

ولی اونا همه این کارها رو با عشق برای شما انجام دادن…
اونا هم اولین باره زندگی رو‌ تجربه میکنن
حس بی ارزش بودن بهشون ندید ❤️❤️❤️

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

08 Nov, 15:46


مامان صدا زد: مامان بپر سه تا سنگک بگیر.
اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم.
مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم.
گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟

مامان گفت: می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.
گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون می‌خواید لواش می‌خرم.
مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم.
مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.

این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم،
داد زدم: من اصلاً نونوایی نمی‌رم. هر کاری می‌خوای بکن!
داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه
اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم.

دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی.
حالا مامان مجبور می‌شه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست.
با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم
به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلاً قبول نمی‌کنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم.
اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی.
آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود.
اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی.

راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی
اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم
اما بدجوری اعصابم خرد بود.
یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم،
صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود...

دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد می‌کرد.
نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت:
تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده.
خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.
گفتم: نفهمیدی کی بود؟
گفت: من اصلاً جلو نرفتم.

دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود.
یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود.
دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره.
تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم...

وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه
اما صدای مامانم رو شنیدم که می‌گفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟
تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره!

پدر و مادر از جمله اون نعمت‌هایی هستند که دومی ندارند
‌پس تا هستند قدرشون رو بدونیم!
افسوسِ بعد از اون‌ها هیچ دردی رو دوا نمی‌کنه؛ نه برای ما، نه برای اون‌ها...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

08 Nov, 07:54


🟩 نادیده گرفتن آدم‌ها!

🔴 کلمات آدم می‌کُشند!
زخمی اگر بر قلبت بنشیند، نه می‌توانی زخم را از قلبت واکنی، نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی!

زخم تکه‌ای از قلب توست، زخم و قلبت یکی هستند...

محمود_دولت‌آبادی
- جای خالی سلوچ

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

08 Nov, 04:49


💭 کوتاه اینکه؛
رابطۀ موندگار نه زیبایی آن‌چنانی می‌خواد، نه ترقوه و چال‌گونه. نه قد بلند، نه رگِ دست و نه ته ریش و خدای جذابیت بودن؛ "رابطۀ موندگار آدم مسئولیت‌پذیر، متعهد و وفاداری می‌خواد که سواد رابطه بلد باشه".

💥همین🌱

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

07 Nov, 10:01


میدونی قانون ۷۰.۳۰ در ازدواج یعنی چی؟
یعنی شخصی که باهاش ازدواج کردید
هفتاد درصد از ویژگی های خوب مورد نظر شما رو داره و سی در صد از ویژگی هاش مورد پسند شما نیست.

این انتخاب شماست که روی اون هفتاد درصد تمرکز کنید و هر روز زندگیتون شاد تر بشه.
یا روی اون سی درصد متمرکز بشید و انقد منفی ها رو ببینید که دیگه نقطه مثبتی وجود نداشته باشه.
برای همینه که خوشبختی ساختنیه!.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

07 Nov, 06:03


یک پستی دیدم که میگفت:
“اگر بچه هاتون رو دوست دارید، مادرشون
رو اذیت نکنید مادر منبع اصلی قدرت و حمایت روانی اونهاست."
‌و دیگه
نتونستم این جمله رو فراموش کنم.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

06 Nov, 18:42


نصیحت امشب:
روزهای سخت، قیمت آدمای دورت رو مشخص میکنه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

06 Nov, 13:39


💭 یه چیز مفید و خیلی به درد بخور بهتون بگم:
سایت pdfdrive.net یک سایت "خارجی" معرکه‌ست، یک آرشیو بزرگ برای دانلود PDF کتاب‌ها
به همۀ زبان‌های زنده دنیاست (فارسی هم داره).
خیلی از کتاب‌های موجود در آمازون، کتاب‌های فارسی‌زبان و هر کتابی که دنبالشی رو رایگان به صورت pdf داره.
هر دقیقه صدها کتاب به آرشیوشون اضافه می‌شه، تا الان چیزی حدود ۱۰۰ میلیون کتاب قرار گرفته.
هرکی اینو ساخته واقعاً دمش گرم که اینقدر خفنه.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

06 Nov, 09:26


🔊 فایل صوتی
🟥 اضطراب بهای بلیط زندگی
🔹 شما تنها یکبار زندگی میکنید!
پس اگر احساس میکنید که زندگی دارد شمارا نادیده میگیرد، دست بردارید؛ دست بردارید از ساختن هرآنچه کمتر از سزاوار شماست.
دست بردارید از این فکر که اگر فقط شغل، شوهر ، خانه یا ماشین دیگری داشتید، میتوانستید کسی باشید که همیشه آرزو داشتید.
عنان زندگیتان را بدست بگیرید و بر اتفاقات آینده سوار شوید.
تنها شما قدرتش را دارید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید

📕 خودت_باش_دختر

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

06 Nov, 05:22


💭 هر جایی که به مرز فروپاشی روانی رسیدی یه لحظه تصور کن،
دنیا یه بازیه ما هم شخصیت‌هاش هستیم. یه بازی که تهش هم قرار نیست
هیچکی ازش زنده بیاد بیرون، نمی‌گم رها کن، تلاش نکن،
می‌گم نذار استرس به روحت آسیب بزنه.
همین الان چشمات رو ببند، چند لحظه تصورش کن... 🌱🌱🌱

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

05 Nov, 16:42


💭 نامه‌ای برای خودم:
می‌دونم این روزا خیلی خسته‌ای؛ میدونم خسته شدی از بس تلاش کردی و نرسیدی؛ خسته شدی از بس خواستی و نشد. می‌دونم از شب بیداری‌هات خسته‌ای؛ می‌دونم قلبت از اینکه دیگران فراموشت کردن شکسته؛ می‌دونم چقدر داری تلاش می‌کنی که خودتو یه آدم شاد و خندون نشون بدی،

ولی لطفاً کم نیار، لطفاً همینجوری که هستی قوی بمون، از جنگیدن برای آرزوهات دست نکش...
یه روز خوب میاد...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

05 Nov, 07:50


یه پست خارجی دیدم که خیلی وایرال شده بود
یه زنه گفته بود شوهر من هیچ‌وقت بهم نگفت چی بپوش یا نپوش، ولی مثلاً یه روز که
یه بلوز مشکی پوشیدم تا من رو دید اخم‌هاش رو کرد تو هم و گفت:
این چیه پوشیدی؟ بهت نمیاد اصلاً.
من این رنگ رو دوست ندارم.
من هم گفتم اگه دوست نداری خوب این رنگ لباس نپوش.

بعد اون پسر پنج ساله‌مون رو صدا کرد، گفت می‌بینی لباس مامان اصلاً بهش نمیاد؟
و بچه هم به پدرش نگاه کرد و سر تکون داد و گفت آره مشکی رنگ قشنگی برای مامان نیست.
عصبانی از اینکه پای بچه رو کشیده وسط، بهش گفتم حق نداره راجع به لباس من نظر بده
یا از بچه نظر بخواد...

این باعث شد ۲ ساعت تموم سخنرانی کنه که من باید روی عکس‌العمل‌هام کار کنم
و اون آزاده دربارۀ هرچیزی نظر بده. این بحث ۳ ساعت طول کشید.
یک ماه بعد من داشتم لباس می‌پوشیدم و رفتم سراغ بلوز مشکی و یهو مکث کردم...

ارزش سرو کله زدن رو داشت؟
انرژی اینکه به خاطرش دوباره بحث کنم رو داشتم؟
تصمیم گرفتم یه چیزدیگه بپوشم.
و این دقیقاً همون روش کنترل قهریه coercieve control که
گزینه راحت‌تر رو فقط برای حفظ آرامش و دعوا نکردن و جلوگیری از عواقب منفی انتخاب می‌کنی
و کم کم میشی اون چیزی که اون می‌خواد تا جایی که چیزی از خودت باقی نمی‌مونه.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

05 Nov, 04:52


من جدی یکی از بزرگ‌ترین آرزوهام اینه که مامانم خودش رو اولویت زندگیش قراربده.
برای خودش زندگی کنه.
اصلاً گاهی فکر کنه ما بچه‌هاش وجود نداریم
و زندگی رو برا خودش زندگی کنه، و نه بچه‌هاش.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Nov, 18:10


گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
📌📌📌📌📌📌

آنچه دکتر شکوری در این قسمت از برنامه کتاب باز بیان می‌کند برگرفته از کتاب نقشۀ راه، نوشته کارول پیرسون است.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Nov, 15:58


علت بعضی از افسردگی‌ها غم نیست بلکه خشمه،
خشمی که نتونستی بروز بدی و الان به خودت حمله کرده،
مثل خشم از پدر، مادر، شریک زندگی،
دوست و زندگی...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Nov, 13:11


🔕 دو دقیقه وقتتون رو میگیره، زیباست
"جهنمنده بیتن گول" (گلی که در جهنم رویید):
در زمانی نه چندان دور " ایوب" جوانی اردبیلی در یکی از روستاهای منطقه الموت قزوین بعنوان سرباز معلم مشغول خدمت می‌شود، ایوب پس از مدتی دلباخته دخترکی روستایی به نام "سوری" می‌شود، دخترک ساده‌دل روستایی نیز دل به معلم روستا می‌بندد و این ارتباط عاطفی با صمیمیت و حیایی روستایی ماه‌ها ادامه می‌یابد.

ایوب پس از مدتی دوره سربازیش به پایان رسیده و به دیار خود باز می‌گردد و "سوری" در کوه‌های الموت هنوز چشم انتظار ایوب است که کی به روستا بازگشته و او را به همسری درخواهد آورد، همانگونه که بارها در دوران دلدادگی قول و وعده آن داده بود.

گویا زمانه همیشه جفاکار بوده، ایوب با گذشت زمان و مشغول شدن در دیار خود، سوری و دلدادگی به دخترک ساده و پاک روستا را به فراموشی سپرده و با پیوند زناشویی با دختری در اردبیل تاهل اختیار و سوری از دل و جانش به در می‌شود.

اما عشق سوری پاک بوده و او هنوز منتظر است، دامنه کوه‌های بلند الموت هر غروب شاهد دلنگرانی‌ها و اشک‌هایی است که از چشمان دخترک روستایی فرو می‌ریزد، او همچنان منتظر است که شاید یار بی‌وفایش بازگردد و این انتظار پنج سال به طول می‌کشد.

عشق و دلباختگی سوری هوسی زودگذر نیست، او دوری از ایوب برنمی‌تابد و پس از سال‌ها عزم سفر کرده و اگر یار بی‌وفا او را فراموش کرده او که به عشق پاکش وفادار است، پنهانی در یک زمستان سرد راه دور اردبیل را در پیش می‌گیرد و از روستای کوچک خود برای همیشه خداحافظی می‌کند.

سوری به اردبیل می‌رسد، اما در این شهر سرد و منجمد از برف و سرما او به دنبال کدام "ایوب" است، روزها از صبح تا شب او از هر کسی سراغ جوانی به نام "ایوب" را می‌گیرد، این جستجو بسیار به طول می‌انجامد و عاقبت پس از سختی‌های فراوان او نشانی از گمشده خود می‌یابد.

کلون درب چوبی می‌زند و ایوب ایوب می‌گوید، بانویی جوان با کودکی در آغوش درب را به رویش گشوده و خود را همسر ایوب معرفی می‌کند؛ سوری فرو می‌ریزد، عقل از جانش بدر آمده و لیلی می‌شود.

ایوب به او روی خوش نشان نمی‌دهد و "سوری" گنگ و منگ نه راه پس دارد و نه راه پیش، نه از دیاری که بوی یار دارد نای رفتن دارد و نه روی بازگشت به سرزمین مادری. او سکونت در اردبیل را برمی‌گزیند، روزگار را به سختی می‌گذراند او وفادار به عشق پاک خود می‌ماند و بدین‌سان سوری برای مردم اردبیل یک افسانه می‌شود.
✍️: بر اساس داستان واقعی

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Nov, 08:30


تو هر رابطه‌ای، باید از خودت بپرسی؛
"من برای بودن در این رابطه چه هزینه‌ای میدم؟ هزینه اینجا بودن برای من چیه؟"

و اگر هزینه‌اش،کرامتت، عزت نفست، فردیتت، سلامتیت و آرامشت بود، رهاش کن!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

04 Nov, 04:04


می‌گفت کاری که زمستونا وقتی بچه بودیم مامانم انجام می‌داد و من هنوز تکرارش می‌کنم،
گرم کردن لباسه.
صبح که تو سرما می‌خواستیم بریم مدرسه و لباسا خیلی سرد بودن،
مینداخت رو بخاری و گرمشون می‌کرد بعد می‌پوشیدیم، حتی بعد از حموم.
گرمای مطبوعی که به قلبت میشینه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

03 Nov, 17:59


🔊 فایل صوتی


🔷چطور عادت‌های بد را از بین ببریم؟

👤 #مجتبی_شکوری


.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

03 Nov, 15:38


برای ازدواج نه عجله کنید نه زیر فشار خانواده برید، هیچکس از مجردی نمرده!
اما خیلی‌ها بخاطر بودن با یه آدم اشتباه روزی صد بار می‌میرن!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

25 Oct, 14:32


💭 اگه تو یه خونه زندگی می‌کنین، تو کارهای خونه
"مشارکت" کنین 🤝؛ اسم این کار "کمک" نیست!


📍کمک برای وقتیه که کار مال کسی دیگه‌ای باشه.


🌱از همین جمعه‌ای تمرین کنیم...🚶🏻

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

25 Oct, 09:24


🔹۴- رویاها کجا و چگونه میمیرند؟؟

(این سری از جافکری خیلی عالیه. باقی قسمتاشم روزای دیگه میذارم توی کانال. حتما گوش کنید❤️🌱)


@drmojtaba_shakoori 🎧
#jafekri

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

25 Oct, 08:15


یه رفیق داشتیم دوران توپ پلاستیکی، توپ چهل‌تیکه داشت.
وقتی می‌خواستیم فوتبال بازی کنیم می‌گفت به شرطی توپ چهل تیکه‌ام رو میارم که من کاپیتان باشم.
فوتبالش،!؟ نابود، چاق و بد فرم...
واسه بازی یار انتخاب می‌کرد،
یار چه عرض کنم، دوستاش رو انتخاب می‌کرد
تو پنج دقیقه اونقدر گل می‌خوردن که توپش رو بر می‌داشت و با قهر می‌رفت خونه...
ماهم عشق توپ چهل تیکه...

کار ما به جای رسیده بود که برای بازی کردن با توپ چهل‌تیکه گل نمی‌زدیم،
دروازه‌خالی رو می‌زدیم تو در و دیوار که صاحب توپ چهل تیکه قهر نکنه...
اون رفیق ما بعد یه مدت باورش شد که فوتبالش خوبه...
که ما نمی‌تونیم بهش گل بزنیم!

دیگه کم کم گل زدن یادمون رفت،
بخاطر یه توپ چهل تیکه ضعیف بودن رو انتخاب کردیم و رقیب رو قوی نشون دادیم...

♦️همین مثال رو تو تمام زندگیمون نگاه کنیم...!
برای علاقه یا شاید منفعت چه جاهایی جلوی چه کسایی خودمون رو ضعیف نشون دادیم و توهم قوی بودن رو به دیگران دادیم.
می‌خوام بگم؛
با همون توپ پلاستیکی بازی کنید ولی هیچ وقت جلوی کسی ضعف نشون ندید.
چون توهم قوی بودن بشون دست میده. چون گل زدن رو، قوی بودن رو فراموش می‌کنید.
✍️: حسین حائریان

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

25 Oct, 07:33


حرفهای غمناک این بازیگر قلب آدمو به درد میاره😢❤️‍🩹

اگه حال دلت خوش نیست😔
اگه حوصله هیچکس رو نداری و بی دلیل گریه میکنی😭

اگه از شرایط زندگیت خسته شدی و میخوای تغییرش بدی و یا هر مشکل دیگه ای که داری حتما با مشاوران همکده ارتباط بگیر 🙏🏻
برای ارتباط فوری و تلفنی با برترین مشاوران ایران روی لینک زیر کلیک کنید و اولین نوبت خالی رو رزرو کنید👇🏻👇🏻👇🏻

https://hamkadeh.com/landings/kNoBf
https://hamkadeh.com/landings/kNoBf
https://hamkadeh.com/landings/kNoBf

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

25 Oct, 05:17


دو روزه هرچی فال می‌گیرم میگه
سفری در پیش داری
والا با این وضعیتی که داریم فک کنم منظورش سفر آخرته
😐😐😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Oct, 16:30


🔊فایل صوتی

🔹بزرگ‌ترین کار برای همسر:
🟥با هم باشید امّا بگذارید در با هم بودنِ شما فاصله‌ای باشد. و بگذارید نسیم در میان شما بورزد.
یکدیگر را دوست بدارید امّا از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید. بگذارید عشق جایی در ساحل روحتان باشد.
پیمانه‌های یکدیگر را پر کنید امّا از یک پیمانه ننوشید.
از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید امّا از یک قرص نان نخورید.
با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید امّا به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید.
همچون تارهای عود باشید که جدا از هم امّا با یک نوا مترنم می‌شوند.
قلب‌هایتان را به‌هم هدیه کنید امّا یکدیگر را به اسارت در نیاورید. زیرا تنها دستان زندگی است که بر قلب‌های شما حاکم است.
در کنار یکدیگر باشید امّا نه چندان نزدیک زیرا ستون‌های معبد دور از هم قرار دارند و درخت بلوط و سرو در سایه یکدیگر رشد نمی‌کنند.

📕 پیامبر
✍🏻 جبران_خلیل_جبران

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Oct, 14:04


یک میلیارد اینقد پول کمیه که نمیشه باهاش یه
آپارتمان کوچک خرید...!
یک میلیارد اینقد پول زیادیه که نمیشه با ۳۰ سال کار کردن پس اندازش کرد: (

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Oct, 08:57


🔊 رادیو راه (فصل اول، قسمت ششم) راهِ سروش

🔷 گفتگوی جذابی با سروش صحت در مورد نگرش او در زندگی و چگونگی دریافت حقیقت و واقع بینی در زندگی.
بسیار گفتگوی جذابیه پیشنهاد میشه
#رادیوراه

👤 #مجتبی_شکوری
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

24 Oct, 05:30


چون روغن دوس ندارم
مامانم یه جور مرغ بدون روغن برام درست می‌کنه، خودم هر چقدر امتحان کردم مزش اونجوری نشد
دیروز بهش گفتم تو چیکار می‌کنی انقدر خوشمزه میشه؟
گفت توش روغن میریزم:))))))))
مادر مادر😁😁😁

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Oct, 19:50


مهربانی با خود

😔:خیلی احمقم...
باید عقلم می‌رسید
🥸: اون موقع مثل الان می‌دونستی اگه اینکارو بکنی چی میشه؟
😔:نه


🥸:اون موقع آگاهی و بینش الانتو داشتی؟
😔: نه


🥸: اون موقع قدِ الان با اون موقعیت آشنا بودی؟
😔: نه


🥸: پس چرا از خودت انتظار داری
اون زمان تصمیمی رو بگیری که الان داری می‌گیری؟
😔: فک کنم اون موقع نمی‌تونستم.


🥸: تو با اطلاعاتی که اون زمان داشتی بهترین تصمیمی که می‌تونستی
رو گرفتی..



🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Oct, 17:26


یه جملۀ غمگین بگو؟
من تمام تلاشمو کردم ولی نشد.......

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Oct, 13:22


واقعاً درک نمی‌کنم قدیمیا چجوری میرفتن سر چشمه
آب میاوردن!
ما شیشه آب تو یخچالمون خالی میشه کسی مسئولیتش رو به عهده نمیگیره...
😂😂😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Oct, 06:52


🔊فایل صوتی
💭 پرسش‌نامۀ شرم فلج‌کننده
🔴اگر پاسخ شما به بیشتر سؤالات "بله" هست، شما دچار شرم فلج‌کننده هستید.

.
📚 کتاب معرفی شده در این قسمت: تقصیر تو نبود. رهایی از شرم ناشی از سوء‌استفاده در دوران کودکی با استفاده از نیروی شفقت به خود- اثر بورلی انگل -ترجمه سروه ویسی، خدیجه نادری زاده- نشر ارجمند
از آدام گرنت👤
.
رود (تقصیر تو نبود)

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

23 Oct, 04:32


فکت:
زیادی که آدم بسازی باشید،
آدما باهاتون فاز ناسازگاری میگیرن!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Oct, 15:14


آقایون عزیز یه تقلب برای روابطتون از یک روانشناس:...

وقتایی که پارتنرتون (همسرتون) ناراحته، غر میزنه، بهونه میگیره، بدقلقی میکنه، قهر میکنه،گاهی اوقات به این دلیله که حس کرده عشق و توجهت بهش کم شده...
نیازی نیست جبهه بگیری، متهمش کنی، یا سریع رفتار و اتفاقات و براش یادآوری کنی
اینجور وقتا فقط کافیه بهش بگی چی شده عزیزم!!!
بیا بشین کنارم، باهم حرف بزنیم تا یکم ذهنت آروم بشه
یا بگید اگرم نمی‌خوای حرف بزنی اشکالی نداره، بیا یکم بغلم سرتو بزار رو شونه‌هام تا حالت بهتر بشه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Oct, 07:41


دوران دانشجویی اوضاع مالیم خیلی خراب بود.
این‌قدر که همیشه فقط به اندازه‌ی کرایه رفت و برگشتم پول داشتم.
توی کل دوران تحصیلی حتی پول نداشتم کاپشنم رو عوض کنم. خیلی به خاطر این بی پولی خجالت کشیدم و اذیت شدم، خیلی جاها از چیزایی که میخواستم گذشتم ولی یه بارش خیلی سخت بود.

آخرین روز ترم سه بودم که بچه‌ها گیر دادن بریم فلان رستوران همگی غذا بخوریم
و روز آخری رو جشن بگیریم. روم نمیشد بگم پول ندارم،
هرچی بهانه آوردم یه جوابی دادن و به زور مجبورم کردن بریم.
توى كل مسیر داشتم دعا می‌کردم یا زمین بشکافه يا من بخار بشم برم توی هوا و به رستوران نرسیم.
توی رستوران با ترس و لرز قیمت‌ها رو می‌دیدم؛ از انواع استیک و پیتزاها تا انواع ساندویچ‌ها
پولم به هیچ کدوم نمی‌رسید
و جلوی بچه‌ها داشتم سنگ رو یخ می‌شدم.

دست کردم توی جیبم و دیدم اگه همه پول کرایه تاکسی‌ها رو بدم
می‌تونم یه سیب زمینی با نوشابه سفارش بدم.
همون رو گرفتم.
موقعی که سفارش همه رو آوردن، جلوی همه استیک و پیتزاهای ویژه بود و جلوی من یه سیب زمینی ساده...

همه فهمیده بودن جریان چیه،
ولی کسی به روی خودش نمیاورد. تا اینکه یه عوضی برای خوشمزگی گفت:
تو که پول نداری چرا رستوران میای؟
یکی جواب داد:
پول نداره ولی بر خلاف تو شعور و عزت نفس داره.
بقیه هم هر کدوم یه چیزی بارش کردن و فضا این قدر سنگین شد
که همه غذاها نیمه‌خورده موند و زدیم بیرون.

كل مسیر دانشگاه تا خونه رو پیاده میومدم و سعی می‌کردم به خودم دلداری بدم، ولی مگه می‌شد؟
هیچی بدتر از خُرد شدن غرور آدم توی جمع نیست،
اینکه به خاطر چیزی تحقیر بشی که مقصرش نیستی.
خلاصه اون روز گذشت. اون احمقی که به من تیکه انداخت با پول باباش بارش رو بست و رفت.
بقیه هم هر کدوم یه گوشه‌ای پخش‌و‌پلا شدیم...

اون روز گذشت ولی اون شرم و خجالتی که متحمل شدم
توی یادم موند و بهم یاد داد کسی رو به زور جایی نبرم.
بهم یاد داد به کسی اصرار نکنم شاید دستش تنگه.
یاد گرفتم یه حرف نسنجیده یه آدم رو می‌تونه نابود کنه.
یاد گرفتم که هوای رفقام رو بیشتر داشته باشم، مخصوصاً اونایی که
روی پای خودشون وایستادن و دستشون تنگه.
اگه زمین خوردی، بعدش زخمی‌ها رو بغل کن، اون موقع‌ست که می‌تونی ادعا کنی خوب شدی.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

22 Oct, 03:49


تلگرام عزیزم:
من اگه روزی شمارم رو عوض کنم، اول از همه به تو میگم!
اینقد به خودت استرس نده. :):

روزی سه بار میپرسه همون شماره قبلی رو داری؟ 🥸😏

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Oct, 18:39


مرد یا زن متأهلی که
همه چیو به همسرش می‌گه،
اونو در جریان کارایی که می‌کنه و جاهایی که
میره قرار میده و از همسرش مشورت می‌گیره،
نه زن ذلیله، نه شوهر ندیده!
در واقع اون داره به همسرش احترام میزاره و واسه رابطه‌اش ارزش قائله!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Oct, 12:11


افسردگی_خندان

"افسردگی_خندان نوعی از افسردگی است که فرد مبتلا با شاد نشان دادن خود، این بیماری را از دیگران پنهان می‌کند."

افرادی که از افسردگی خندان رنج می‌برند، به دلیل سبک زندگی خود که طبیعی به نظر می‌رسد، درمان نمی‌شوند، بنابراین ممکن است احتمال آسیب رساندن به خود یا خودکشی در آن‌ها بیشتر باشد.

علل افسردگی خندان
■ عبور از یک مصیبت
■ مورد انتقاد یا قضاوت قرار گرفتن
■ رسانه‌های اجتماعی
■ توقعات بالا

علائم

خستگی، کاهش انرژی برای کار
نوسانات خلقی
افکار خودکشی مکرر
احساس بی ارزشی و ناامیدی شدید
احساس گناه.
از دست دادن اشتیاق
تغییر در اشتها و وزن

✍️: باشگاه خبرنگاران جوان
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Oct, 08:33


📌سیگار چه تاثیری بر بدن می‌گذارد؟
میشه گفت متفاوت ترین محتوا
از تاثیرات سیگار بر بدن 👌

📌پست رو بفرست برای آدمهای
اطرافت که سیگار می‌کشند

📌 خبر خوب این است که شما هرگز لازم
نیست سیگار بکشید و اگر سیگار می‌کشید
شما میتونید امروز تغییر را ایجاد کنید.
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

21 Oct, 04:27


تراپیست گفت پسرها پنج تا هفت برابر حساس‌تر از دخترها هستند و به همان میزان دیرتر و سختتر با شرایط جدید هماهنگ میشوند.
تلفن را قطع کردم رفتم بچه را بغل کردم و فکر کردم چقدر احساسات انسانی که زیر سایه «تو که مردی» نادیده گرفته میشود.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Oct, 18:38


یک تشکر هم بکنیم از لباس‌هایی که نیاز به اتو ندارن...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Oct, 15:42


عزت نفس کودکان...

💭والدی ازم پرسید: چطور بچه‌های با عزت نفس و اعتماد به نفسی رو تربیت کنم!

گفتم با ده تا رفتار به شدت ساده و بی اندازه اثرگذار.

💬گفت چطور یعنی!
+ گفتم: 1) گاه و بیگاه بغلش کن و ببوسش. بذار حس کنه خودش ارزشمند و دوست داشتنیه نه کارها و دستاوردهاش.

2) در انجام کارها تأکید کن که می‌تونه انجامش بده (القای بینش).
📌میتونی‌هایی که از تو می‌شنونه، سپری در برابر "تو نمی‌تونی، کار تو نیست و از دست تو که برنمیادهای بزرگسالیه...

3) تا جایی که میشه و می‌تونی از مقایسه کردن های ساده انگارانه، پرآسیب و بیهوده دست بردار.
📌باطن زندگی بچه خودت رو با ظاهر زندگی بچه دیگری مقایسه نکن. هیچ کس از عاقبت کار خبردار نیست.

4) وقتی بدو بدو با کلی ذوق و شوق میاد سمتت و باهات حرف می‌زنه به حرفاش توجه کن.
📌بذار حس کنه که وجود داره و شنیده میشه، از همسایه کوچه قبلی‌تون که وقتی می‌بینیش، ساعت‌ها گرم سخن می‌شید کمتر که نیست.

5) اشتباهاتش رو راحت بیخش و گاهی اجازه بده خراب‌کار باشه.
📌پناهگاه امنی باش که می‌تونه راحت تجربیات و خطاهاش رو بیان کنه.

6) از تهدید و تنبیه فاصله بگیر (قلان نکنی وای به حالت، برسیم خونه فلفل می‌ریزم دهنت!، دیگه واست خوراکی نمی‌خرم!، دیگه نمیبرمت خونه‌ی...).
📌در کوتاه مدت موثر و در بلندمدت شديداً مخربه.

7) باهاش بازی کن، کارتون ببین، نقاشی بکش و باهم كيف كنید.
📌الان که وقتشه انجام بده، با افزایش سن مشغله‌ها هم بیشتر میشه و یه وقتی می‌رسه که حسرت یه بوس و بغلش رو داری.

8) خوبی‌های کوچیکش رو بزرگ و بدی‌هاش رو گذرا و قابل اصلاح نشون بده، زمونه واسه خطاهاش به اندازه کافی سخت خواهد گرفت، بچگی رو ازش نگیریم.

9) حداقل هر دو سه شب یه بار واسش قصه بگو، نمی‌دونی تو رابطه‌تون چه طوفانی به پا می‌کنه!

📍و در نهایت: لطفاً لطفاً لطفاً همسر همراهی باشید و از دو یا چند تربیته کردن بچه فاصله بگیرید،
به نفع هیچ کس نیست.
✍️امید امانی
🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Oct, 08:01


🔊 فایل صوتی

این قصه را *دکتر ملک حسینی* در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم نوشته که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود؛

انسان ها دو نوع‌اند: 
نوع اوّل کلید خیر هستند. دستت را می‌گیرند و در بهتر شدنت کمک  کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می‌دهند 
نوع دوم، انسان‌هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی‌ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می‌کنند.

این دانش آموز می‌توانست قربانی نوع دوم این انسان‌ها بشود که بخت با او یار بود.
و آن معلم کسی نبود جز *محمد بهمن بیگی* ، ابر مردی بزرگ که چون ستاره‌ای در دل شبهای سیاه روزگاران درخشید و معجزه کرد. *استاد بهمن بیگی* نویسنده ای چیره دست با ذهنی خلاق و مدیری لایق بود و نشان داد که اگر اراده باشد میتوان مردمی را از فرش به عرش رساند که نمونه آن دکتر ملک حسینی است.
روحش جاودان و یادش گرامی.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

20 Oct, 04:52


آدمهای بیشعور اینجوری معذرت میخوان:
- ببخشید ولی تو اشتباه متوجه شدی
- ببخشید ولی تو زیادی حساسی اگه راحتت میکنه بیا میگم ببخشید
- من میگم ببخشید ولی چیزی که گفتم حقیقته
- ببخشید من عصبانی بودم و اون حرف رو زدم اما تو نباید بری رو مخ من!
و بدترینش وانمود کنه که هیچ اتفاقی نیفتاده
دقیقا مثل کتاب بیشعوری خاویر کرمنت میگه: «بی‌شعورها قابلیت شگفت انگیزی برای دیدن تنها یک وجه از هر مساله‌ای رو دارن همون وجهی که منافع اونا رو تامین میکنه»

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Oct, 19:08


💭 زنه میره نجّاری، میگه آقا هر وقت اتوبوس رد میشه کمدِ ما خیلی میلرزه، میشه بیاید نگاه کنید؟

یارو میره یکم سفت کاری میکنه،ولی درست نمیشه!!!

بعد زنه میگه آقا اصلاً بشین تو کمد اتوبوس اومد ببین مشکل از کجاست...!

تا یارو میشینه درو میبنده، شوهره زنه میاد خونه درِ کمدو باز میکنه، میگه تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟

یارو میگه ناموووسن بگم منتظره اتوبوسم باورت میشه؟!!
😂😂😂😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Oct, 15:52


ما این‌جا از نبض کتاب‌ها و فیلم‌ها می‌گیم. می‌ریم دنبال خاطره‌های مشترک قصه‌هایی که خوندیم و دیدیم. می‌ریم دنبال احساساتی که صدای تیک تاک نبض‌شون، بهمون می‌گن:

"سلام. ما اینجاییم"❤️


و این‌بار تو رادبو نبض رفتیم به سراغ نبض کتاب سال بلوا اثر عباس معروفی و تپش‌های این کتاب رو به جریان انداختیم...

با ما همراه باشید❤️

Telegram
ApplePodcasts
Castbox 
Tpod


https://t.me/+zdHzeXa76U9mMzhk

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Oct, 12:52


💭 یه نفرو بزارین تاجِ سرتون
قید دوستای جنس مخالفتونو بزنین
با همون یه نفر رشد کنین
پیشرفت کنین
دعوا کنین اما نقطه‌ی امن هم باشین و مسیرتونو باهم بسازین
هنرِ عاشق بودن و عاشق موندنو یاد بگیرین
و باور کنین زندگی اینجوری دونفره خیلیییی قشنگ و شیکه :)

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Oct, 09:08


شادترین زوج‌های جهان ماهرترین افراد در فراموش کردن نقاط ضعف همدیگر هستند.
این کار نیاز به بلوغ و پختگی فراوانی دارد.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Oct, 07:57


قول مردانه...

روی صندلی جلو نشسته بودم. راننده در حال راندن نگاهم کرد. چند لحظه بعد دوباره نگاهم کرد و گفت؛ «شما همونی که پنجشنبه‌ها، تاکسی‌ها را می‌نویسی؟» گفتم؛ «بله» و از اینکه یادداشت‌ها را خوانده هم تعجب کردم و هم خوشحال شدم.

پرسید؛ «واقعیه؟»

گفتم؛ «تقریباً» و لبخند زدم، فکر کردم او هم لبخند خواهد زد، اما فقط نگاهم کرد، بعد پرسید؛ «مرد هستی؟» گفتم؛ «بله، خیلی.» گفت؛ «پس به جای این همه راست و دروغ که از تو تاکسی ماها درآوردی، یه دفعه هم درد راننده تاکسی‌ها را بنویس که مسوولان بخونن.» گفتم؛ «فکر نکنم مسوولان این یادداشت‌ها را بخونن.» گفت؛ «تو چی کار داری؟ تو فقط قول بده درد ما رو بنویسی.»

قول دادم و پرسیدم؛ «دردتون چیه؟» «اینکه کسی به مشکلات ما نمی‌رسه.» پرسیدم؛ «مشکلات‌تون چیه؟» گفت؛ «مشکلات که معلومه، بنویس چرا هیچ کس نمیاد حلش کنه؟»

من هم برای اثبات مردانگی‌ام و برای وفا کردن به عهدی که با راننده بسته بودم، در این یادداشت به قولم عمل کردم.

***

عصر همان روزی که با راننده تاکسی صحبت کرده بودم در مقاله‌ای خواندم که گرترود استاین قبل از مرگ چشم‌هایش را باز می‌کند و می‌پرسد؛ «پاسخ چیست؟» بعد چشم‌ها را روی هم می‌گذارد. لحظه‌ای بعد دوباره چشم‌هایش را باز می‌کند و می‌پرسد؛ «راستی سؤال چه بود؟» و می‌میرد.
✍️: سروش صحت

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

19 Oct, 04:59


خانواده‌های عزیز...
از غرور و شخصیت بچه‌تون بیشتر محافظت کنید تا جونش
چراش رو افسردگی، تندخویی و اضطراب بچه‌تون تو سن بالاتر بهتون میگه!

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Oct, 16:18


معمولاً ۱۰٪ اختلاف‌ها در روابط،
سر اختلاف عقیده هستند و ۹۰٪ به خاطر تن
صدای نامناسب!
توجه به همین یک موضوع ساده میتونه کیفیت روابط رو زیر و رو کنه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Oct, 12:22


#رادیوراه
فصل اول
قسمت هفتم : انسان کافی، درمان‌ومقابله‌با کمالگرایی


منابع مکتوب:
۱- هنر ظریف رهایی از دغدغه ها اثر مارک منسن - ترجمه میلاد بشیری - نشر میلکان

۲- کتاب کار راهنمای غلبه بر اهمال کاری اثر پاملا س‌ | دیگران. - ترجمه بنفشه فرزین‌راد، فرزاد داودی - نشر ارجمند

۳- چگونه کمال گرا نباشیم؟ اثر استفان گایز - ترجمه نرگس محمدی - نشر شمشاد

۴- وسوسه های کمال گرایی اثر میریام آدرهولد - ترجمه حسین مسنن فارسی - نشر پیدایش

۵- مطلق در ذهن ایرانی اثر آذردخت مفیدی - نشر قطره

۶- زندگی تاب آورانه اثر برنه براون - ترجمه آزاده و فرح رادنژاد - نشر قطره

۷- شجاع باش دختر اثر ریشما سوجانی - ترجمه شبنم اسماعیلی - نشر میلکان

۸- موهبت کامل نبودن اثر برنه براون - ترجمه اکرم کرمی - نشر صابرین

۹- غلبه بر کمال خواهی اثر رز شافران | دیگران. - ترجمه سارا کمالی فروغ ادریسی - نشر ارجمند

۱۰- دردسرهای کمال طلبی اثر مارتین ام.آنتونی | دیگران. - ترجمه مینو پرنیانی - نشر آشیان

۱۱- اضطراب موقعیت اثر آلن دوباتن - ترجمه سیدحسن رضوی- نشر میلکان

👤 #مجتبی_شکوری
@drmojtaba_shakoori 🎧

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Oct, 10:23


وقتی صفرهای موجودیت زیاد باشه، فلافلم با لذت
می‌خوری، تازه عکسم می‌گیری، میذاری استوری، هشتگ میزنی نوستالژی...
ولی اگه موجودیت اندازه یه فلافل باشه، میری ته یه کوچۀ خلوت می‌خوری
چون انتخابت نبوده، اجبار بوده.
بله عزیزم خواستم بگم پول روی طعم فلافل هم تأثیر
داره، آدمای اطرافت که جای خود دارن...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

18 Oct, 04:44


جمعه‌ها که راحت تو خونه نشستین
دارین چایی می‌خورین،
یه عده مجبورن برن بالای کوه، دوباره
بیان پایین،
قدر راحتی و آسایشتون رو بدونيد 😉

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Oct, 20:10


‏یکی و پیدا کنید که اهلِ‌تون باشه
اهلِ حالِ غمگینِ دلتون
اهلِ حرف‌های هنوز نگفته‌ی روی لب‌هاتون
اهلِ اشک‌های نریخته‌ی توی چشم‌هاتون
اهلِ دیوانه‌بازی‌ها و عاشقی کردن باهاتون باشه.
حال بد و خوبتون رو با جان و دلش خریدار باشه
بدونه وقتی ناراحتین چطور دوستتون داشته باشه
و شمارو تو دایره‌ی توجه‌هاتش بزاره.
کسی که شوق و ذوق‌تون رو داشته باشه.
یکی که وقتی بهتون نگاه می‌کنه دلتون غنج بره
از این همه علاقه‌ای که تو نگاهشه.
یکی که مثلِ یک صفحه‌ی شطرنج به خوبی بلدتون باشه.
یکی و پیدا کنید که اهلِ حال و هوای ابری و گرفته‌ی دلتون باشه.
اهلِ دوست داشتنتون
اهلِ حالِ عجیب غریبه بهم ریختتون باشه.
تو هر لباس و هر شکل و قیافه‌ای که باشید
وقتی به سمتش پرواز می‌کنید بال و پر تون رو نچینه.
هیچوقت ذره‌ای حتی توی دلتون به دوست داشتنش
شک نکنید و پیش خودتون نگید:
الان دوستم داره یا نداره؟
یکی که تا دنیا دنیاست بخوادتون
و حریفِ دل و قلبتون که پر شده از عطر و هوایِ اون باشه...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Oct, 11:50


روانشناسم گفت رابطه امن اینجوری ساخته می‌شه.
گفت: تصور کن رابطه‌ایی که بینتونه شبیه فرزندتونه!
اگه خدای نکرده مریض بشه
حتی اگه باهم قهر باشین
باهم همکاری می‌کنین تا بیماریش درمان بشه!
رابطه هم زمانی امن میشه
که مثل فرزندتون بهش نگاه کنین
برای خوب شدنش سرپا شدنش باهم تلاش کنید.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Oct, 07:42


سکانس اول:
یه خانم باردار همراه با خواهرش میان تو اتاق سونو، از اولش که میان
قبل از اینکه کار شروع بشه دوتاشون هق هق گریه میکنن،
اولش فکر می‌کنم احتمالاً جای دیگه سونو کردن و برای جنین
انومالی تشخیص داده شده و الان برای اطمینان از تشخیص اومدن...

ولی وقتی سونوی انتی رو انجام میدم میبینم نرماله و میپرسم چرا گریه می‌کردید
می‌فهمم شوهر بیمار اونقدر استرس برای پسر بودن جنین به زنش وارد کرده
که مادر و خواهرش از استرس اینجوری به گریه افتاده بودن،
و من میرم تو فکر که چه شرایطی افراد رو اینقدر خبیث می‌کنه
که چنین رفتاری رو نسبت به همسرشون داشته باشن؟
سکانس دوم: خانم حدوداً سی و چند ساله‌ای مادر مسنش رو به تنهایی
از روی ویلچر روی تخت سونو میذاره،
صبر و متانتش در برخورد با مادر پیرش واقعاً توجه آدم رو جلب میکنه،
چکاپ قبل از سیتی آنژیو و احتمالاً جراحی قلب بعدش هست...
نکته عجیب اینکه همون خانم رو چند ساعت بعد همراه آقای مسنی می‌بینم
صبورانه اون رو هم از روی ویلچر بلند می‌کنه،
بخاطر تکرر ادرار پیرمرد رو آورده،
بهش می‌گم شما چند ساعت پیش نیومده بودید؟
میگه چرا مادرم رو آورده بودم
ولی تنهایی نمی‌تونستم ویلچر پدر و مادر رو همزمان بیارم مادر رو گذاشتم خونه و پدر رو آوردم.

من متعجب می‌مونم انسان‌ها چه ظرفیت عجیبی در صبر،کمال و فضیلت دارن،
و لقب اشرف مخلوقات چقدر شایسته بعضی آدم‌هاست،
ناخودآگاه یاد اون آقایی میفتم که اصرار داشت بچه‌اش حتماً پسر باشه،
اصلاً تصوری از اینکه دخترش میتونه چنین انسان پر از فضیلت
و کاملی باشه، داره؟
✍️: Neo

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

17 Oct, 04:30


💭 هنوز کلی آدم هستن که قراره بیان توی زندگیت، کلی جا هست که هنوز ندیدی
و کلی "اولین" که هنوز واست اتفاق نیفتادن...
ادامه بده.

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Oct, 19:40


🔊فایل صوتی

🔺کتاب صوتی آری به زندگی

✍️اثر ویکتور فرانکل

🔸با این شاهکار دوباره کشف شده ، امید را حتی در این دوران تاریک پیدا کنید.
نویسنده این کتاب فوق العاده ، یازده ماه پس از آزادی از اردوگاه های کار اجباری نازی ، یک سری سخنرانی های عمومی در وین برگزار کرد. این روانپزشک ، که خیلی زود شهرت جهانی پیدا کرد ، در این کتاب افکار اصلی خود را در مورد معنا ، انعطاف پذیری و اهمیت پذیرش زندگی حتی در شرایط سختی توضیح می دهد...
🆔@drmojtaba_shakoori

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Oct, 16:24


یه همسایه داریم خیلی پیره خریداشو من انجام میدم
دیروز بهم گفت اگه تو بمیری من چیکار کنم
😐😐😐😐😐😐
امید به زندگی یعنی این...
😂😂😂😂😂

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Oct, 13:33


💭 درسته که مرد و زن
هردو باید برای ایجاد رابطه‌ی موفق تلاش کنن اما
تحقیقات ثابت کرده در روابطی که مردها رفتار درست با همسرشون رو بلد هستن
صمیمیت بیشتری در رابطه ایجاد میشه!
چون رفتار زن‌ها اصطلاحاً آینه‌ای هست. یعنی وقتی رفتار درستی از همسرشون میبینن
این توجه و محبت رو به صورت عشق مضاعف به طرفشون بر می‌گرونن...

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Oct, 08:40


سلام مامان سزارینی میشه چیزی بهت بگم؟

توانجامش دادی.
اون بچه شیرین الان تو بغلته.
بدن تو برای بدنیا آوردن یک زندگی کار خارق‌العاده‌ای کرد.
تو روی تخت اتاق عمل دراز کشیدی، اجازه دادی بدنت را بشکافن، آسیب دیدی در عین شجاعت،
قوی و توانمند بودی، تا کوچک رویاییت را بدنیا بیاوری وقتی که بدنیا آمد، اشک از چشمانت سرازیر شد
نگاهم کردی بهت اطمینان دادم "آره مامان اون خوبه..."

تو اجازه دادی شکمت را با یک رحم زخمی ماساژ دهم،
حتی در حالی که از درد نفست بند می‌آمد، دقیقاً نزدیک جایی که
چند دقیقه‌ای از شکافتن آن نگذشته بود...

تو در حالی که پاهایت می‌لرزید با چشمان اشک آلود،
در میان راهروهای بیمارستان در حالی که دستت را
از دیوارها می‌گرفتی راه رفتی، چون هر قدم دردناک بعد از عمل تو را به رفتن به خانه
همراه نوزادت نزدیک‌تر میکرد من تو را از پشت پیشخوان پرستاری دیدم
بارها با درد از تخت بلند شدی تا به صدای نوزادت
که از گرسنگی گریه می‌کرد پاسخ دهی...

انگشتان خود را روی منگنه‌ها و پانسمان جای زخم تازه،
صورتی و چروکیده قرار دادی و فکر کردی که
چگونه بهبود می‌یابد، چه علامتی برجای می‌گذارد.
او نوزاد را به راحتی روی صندلی اتومبیل قرارداد،
روی صندلی نشست و منتظر آمدنت شد
تو بدن رنجور خود را به ماشین رساندی
و برایم دست تکان دادی تشکر و خداحافظی کردی...

همه این‌ها، مادر، تو کردی. تو شجاع، قوی و توانا بودی
تو به من ایمان، اعتماد و امید را نشان دادی.
تو بی سر و صدا خوب بودی.
تو همان کاری را انجام دادی که زنان مرتباً انجام می‌دهند:
همان قدر زیبا و بی‌تکلف
آفرین مامان!
✍️ امضا با عشق،
پرستار بخش مادران

پادکست‌های مجتبی‌شکوری

16 Oct, 05:15


💭 تراپیستم انقدر دقیق درباره افسردگی و اضطراب حرف میزنه
که دلم میخواد بغلش کنم و بگم ممنونم بابت حضورت تو این جامعه.
میگه: هرکسی که تا حالا افسرده بوده می‌دونه که
افسردگی فقط توی ذهن نیست، بلکه چیزیه که توی بدنت حسش میکنی.
همونقدر که توی سرته توی معده‌ت هم هست.
افسرده و مضطرب بودن مثل اینه که همزمان ترسیده و خسته باشی،
ترس از شکست داری ولی هیچ انگیزه‌ای برای تلاش نداری.
دلت می‌خواد دوست پیدا کنی ولی از رفت و آمد با آدم‌ها بیزاری.
همه‌چیز رو حس می‌کنی ولی هم زمان بی‌حسی... 🌱🌱🌱