مجمع دیوانگان @divanesara Channel on Telegram

مجمع دیوانگان

@divanesara


وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_

مجمع دیوانگان (Persian)

Welcome to the Telegram channel of "مجمع دیوانگان"! This channel, which has been active since 1386, is managed by three writers. Here, we delve into current issues, politics, society, and art. If you're looking for thoughtful discussions and diverse perspectives, this is the place to be. Stay updated on the latest developments and engage in stimulating conversations with like-minded individuals. Connect with the channel admin at @DivaneSaraAdmin and follow us on Instagram at instagram.com/divanesara. Join us on this intellectual journey as we explore the complexities of our world together!

مجمع دیوانگان

11 Jan, 17:39


تشریح مبانی و بحث در باب ضرورت تدوین پایه‌های نظری «انقلاب ملی»


✍️ آرمان امیری @armanparian - پیشتر چند یادداشت را در مجموعه‌ای با عنوان #نظریه_تجدد_ایرانی منتشر کردم که با کلیک بر روی همین هشتگ می‌توانید ببینید. آنچه تا کنون منتشر شده، صرفا نگاهی به تلاش‌های برخی اندیشمندان ایرانی برای تدوین نظریه‌ای برای دولت ایران و تجدد ایرانی است. در این مرحله، به عنوان مقدمه و شروع مساله صرفا کار را از معرفی برخی تلاش‌های پیشین آغاز کردم.

مجموعه‌ یادداشت‌های دیگری هم دارم که فعلا دو مورد آن با هشتگ #توافق‌گرایی منتشر شده و به مرور کامل می‌شود. در ظاهر امر ربطی به مجموعه‌ی قبلی نداشت، اما برای خودم، پاسخی نهایی است به همان پرسش اصلی و کلیدی که مجموعه‌ی قبلی به دنبال ریشه‌های تاریخی‌اش بود. ایده‌ی توافق‌گرایی، طبیعتا در برابر نظریه‌هایی همچون «حقوق طبیعی» مطرح شده که البته ابتکار شخصی من نیست و به اندازه کافی تاریخچه و فلسفه‌ی قابل پی‌گیری دارد.

اما ارتباط این دو طرح بحث و ضرورت آن برای امروز و فردای ما چیست؟

به باور من، مجموعه جدال‌های سیاسی حال حاضر کشور، آنقدری درگیر صف‌کشی‌های گروهی و گعده‌ای شده، به هیچ وجه به مبنای نظری بزرگترین بحران حال حاضر ایران نپرداخته است؛ یعنی هیچ کدام پاسخی به پرسش: «مبنای مشروعیت حکومت در ایران» نداده‌اند؛ یا بهتر بگویم: اصلا فهمی از مبانی حکومت‌های ایرانی، طی ده‌ها و قرن‌های اخیر (از پیشامشروطه تا پس از انقلاب ۵۷) ندارند.

جناح‌های سیاسی حال حاضر کشور، می‌خواهد در اردوگاه برانداز و انقلابی باشند، یا در اردوگاه اصلاح‌طلب و روزنه‌گشا، می‌خواهد جمهوری‌خواه باشند، یا مشروطه‌خواه و سلطنت‌طلب، هرچند به ظاهر بر سر فرم حکومت مطلوب خود راسخ و جدی هستند، و هرچند از کلیدواژه‌های معتبری همچون «دموکراسی»، «سکولاریسم» یا «مشروطیت» استفاده می‌کنند، اما دست‌کم تا این لحظه کوچکترین رد پایی از توجه به مبانی حکومت‌های ایرانی، و در نتیجه ضعفی که به تکرار و بازتولید استبداد منجر می‌شود نشان نداده‌اند.

طرح بحث من در باب #انقلابملی و ضرورت آن، گزارشی کلی است در باب همین نقطه‌ی ضعف «نظری»، و حلقه‌ی مفقوده در نظریه‌های حکومت، که البته شامل حال همان پروژه‌های مورد اشاره می‌شود. در واقع من قصد دارم در یک جلسه (حدود ۴۵دقیقه‌ای) اصل این مساله را به عنوان صورت مساله‌ی پیش روی سیاست کشور، از بعد «نظری» طرح کنم تا مشخص شود وقتی از ضرورت تدوین گفتمان ملی و یا اندیشه در باب پایه‌های تجدد ایرانی صحبت می‌کنم، و یا وقتی جریانات سیاسی را فاقد حداقل‌های مبانی نظری می‌خوانم از چه صحبت می‌کنم.

گروهی از دوستان در مجموعه‌ی «استودیو پات» از من دعوت کردند تا در جلسه‌ی آنلاین، نقد و نظرم را در مورد «انتخابات در نظام‌های هیبریدی» مطرح کنم. من اصلا به وجود چیزی به نام «نظام هیبریدی» در ایران باور ندارم، اما فکر کردم اتفاقا همین سرفصل می‌تواند بهانه و فرصت خوبی باشد تا همان طرح بحث خودم را در باب ضرورت بنیادین نظری برای «انقلاب ملی» مطرح کنم.

این جلسه روز دوشنبه ۲۳ دی‌ماه ساعت ۱۸ برگزار می‌شود. تا جایی که می‌دانم کل جلسه ضبط و در آینده از طریق یوتیوب منتشر می‌شود. اما اگر دوستان علاقه دارند که به صورت آنلاین (از طریق گوگل‌میت) در خود جلسه حاضر شوند و امکان شرکت در پرسش و پاسخ را داشته باشند، باید برای ثبت نام از طریق ای‌میل زیر با مسوولان جلسه تماس بگیرند. (طبیعتا این ثبت‌نام رایگان است و هزینه‌ای ندارد)

ای‌میل ثبت‌نام در جلسه: [email protected]


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

11 Jan, 17:38


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

04 Jan, 09:40


✍️ آرمان امیری @armanparian - در طول ۱۵ سال گذشته که سیاست نظامی‌گری فرامرزی بر رویکرد منطقه‌ای رژیم حاکم شد، همواره شمار بسیاری از تحلیل‌گران از بیرون ساختار حکومتی نیز از این سیاست حمایت می‌کردند. اغلب این تحلیل‌گران اصرار داشتند که این رویکردشان محصول وابستگی به رژیم حاکم نیست بلکه صرفا دغدغه‌ای است در باب منافع ملی و مصلحت ایران که با رویکردی کاملا واقع‌بینانه (رئالیستی) مطرح شده است.

اینک که نتایج این واقع‌بینی ادعایی پیش چشم همگان آشکار شده است، بد نیست کمی به عقب بازگردیم و اصل ادعای این گروه را بررسی کنیم که آیا آنچه به اسم «واقع‌گرایی» به خورد مخاطب می‌دادند به واقع ربطی به منافع ملی ما داشت؟ یا صرفا محصولی بود که اتفاقا از خوانش‌های تماما ایدئولوژیک و غرب‌ستیزشان برآمده بود؟

در گفتگوی مفصل با پادکست مدبویز، در کنار نقد پیامدهای رویکرد رئالیستی در سیاست‌های منطقه‌ای، اصل ادعای واقع‌گرایی این تحلیل‌گران را زیر سوال بردم. نسخه‌ی کامل این گفتگو را می‌توانید در یوتیوب (از اینجا) ببینید.



کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

01 Jan, 14:19


تاریخ به قبرمان خواهد رید

#A 453

آرمان امیری @armanparian : حالا که این را می‌نویسم دقیقا نمی‌دانم چند روز گذشته. شاید فقط دو سه روز، اما اینقدر سخت و طولانی، که انگار چند سال؛ حال و روز انسان چشم‌به‌راه همیشه همین‌گونه است.

هر لحظه‌ای که در این مدت خبری خوانده‌ام یا سری به شبکه‌های اینترنتی زده‌ام، به دنبال رد پایی گشته‌ام از نام نویسنده یا هنرمندی که به فریاد آمده باشد از اینکه چطور یک نفر می‌تواند به این سادگی فرمان خشونت و جنایت علیه قشری از شهروندان مملکت صادر کند! نه اینکه چرا چنین کسی حق دارد خودش را «هنرمند» بخواند و عضو کانون نویسندگان باشد، یا اینکه مدال «روشنفکر» به سینه بزند و با دیگر هم‌پالگی‌های خودخوانده‌اش بیانیه‌ هم صادر کند، نفس اینکه یک نفر در یک کجای جهان به این سادگی و این صراحت فرمان کشتار صادر می‌کند باور نکردنی است.

تاریخ فراموش نکرده که حتی بزرگترین جنایت‌کاران‌ش، در زمان طرح‌ریزی شوم‌ترین ایده‌های خودشان اینقدر شرم و حیا داشتند که نسخه‌ی قتل‌عام عمومی‌شان را در پس عناوینی همچون «راه‌حل نهایی» پنهان کنند. چطور حالا باید به این تاریخ برگی اضافه کرد که در یک گوشه‌ی جهان، پرچم‌داران پرمدعایی که لقلقه‌ی دهان‌شان «فاشیست» خواندن هرکسی است که به سلک مریدان چشم و گوش‌ بسته‌شان در نیاید، به همین صراحت و شفافیت فرمان کشتار آن هم به شیوه‌‌ای «قابیل‌وار» صادر می‌کنند.

کارنامه روشنفکری ایرانی، دهه‌هاست که زیر ذره‌بین نقادانه‌ی جامعه قرار گرفته است. نقادی‌هایی بسیار بی‌رحمانه که گاه از دایره‌ی انصاف هم خارج شده‌اند اما من به شخصه گمان می‌کنم تا این لحظه، روشنفکری ایرانی و به ویژه، نویسندگان داستانی‌اش، علی‌رغم تمامی اشتباهات تاریخی، همچنان روسفید باقی مانده‌اند، چرا که هرچند در تحلیل سیاسی ممکن است به خطا رفته باشند، اما در نهایت تلاش کرده‌اند جانب انسانیت را بگیرند. این بار اما، بزنگاه مهمی از راه رسیده است.

این روزهای سخت، هرقدر سخت‌تر می‌گذرد، عمیق‌تر و ماندگارتر در اذهان عمومی ثبت می‌شود. دقیقا به همان دلیل که هر فریاد ساده‌ای در گوشه‌ای از  کشور انعکاسی فراگیر می‌یابد، هر خاطره‌ی جمعی هم معنادار و تاریخ‌ساز به ثبت می‌رسد از این پس به تمامی تصاویر معنا و مفهوم متفاوتی می‌دهد. تصویر و موقعیت هنرمندان و نویسندگان هم از این قاعده مستثنی نیست، به ویژه که در چنین آزمون آشکار و عریانی قرار گرفته‌اند: آیا هیچ کس نمی‌خواهد نسبت به این کلام نفرت‌انگیز واکنشی نشان بدهد؟ آیا کانون نویسندگان نمی‌خواهد بیانیه‌ای بدهد و خیال همه را آسوده کند که این دعوت آشکار به خشونت و کشتار نسبتی با مرام و منش این سازمان ندارد؟ آیا باقی نویسندگان نمی‌خواهند فریاد بزنند که «هیهات اگر اینچنین تصویری قرار است از نویسندگان در فضای جامعه به ثبت برسد»؟

تصویر جسارت و توهین به آرامگاه غلامحسین ساعدی البته که تکان‌دهنده و غافل‌گیر کننده بود، چون توهین و جسارت به قبور با فرهنگ و سنت و آیین اغلب ایرانیان سازگاری ندارد. من اما گمان می‌کنم، اگر تک‌تک اعضای کانون نویسندگان و یا تمام آنان که احساس وظیفه کردند برای این جسارت نابخشودنی به ساحت مقدس نویسندگان ایرانی واویلا سر دهند، هرچه زودتر نسبت به شیوع و عادی‌سازی این شیوه‌ی عریان از ترویج توحش از جانب شخصی با پلاکارد نویسندگی واکنش نشان ندهند، دیگر هیچ اهمیتی ندارد که فردا روزگاری عموم شهروندان به قبر نویسندگان جسارت می‌کنند یا نه؟ چون این دادگاه بی‌رحم تاریخ است که بی‌شک حکم خواهد داد: بر زنده و مرده‌ی آن روشنفکری که در برابر دعوت به جنایت سکوت می‌کند و بر کرّ و فرّ آن کانون نویسندگان‌ش باید رید!

سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامی‌گری‌های فرامرزی

سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامی‌گری‌های فرامرزی

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

مجمع دیوانگان

01 Jan, 14:18


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

23 Dec, 17:52


سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامی‌گری‌های فرامرزی


✍️ آرمان امیری @armanparian - از زمان آغاز مداخله‌ی نظامی ایران در سوریه و شکل‌گیری گفتمان محورمقاومت، بیش از ۱۳ سال می‌گذرد. در تمام طول این سال‌ها، از همان نخستین روزهای شروع انقلاب سوریه، به دفعات در مورد سیاست فاجعه‌بار حمایت از دیکتاتور جنایت‌کاری همچون اسد نوشتیم، آن هم در شرایطی که دستگاه امنیتی کشور برای جنگ‌افروزان منطقه‌ای یک خط قرمز قداست و نقدناپذیری ایجاد کرده بود. مساله‌ی محورمقاومت اما در همان فقره‌ی دفاع از اسد خلاصه نمی‌شد، کما اینکه امروز دیگر همگان با بازوهای قطع‌شده‌ی این جریان در بسیاری از کشورهای منطقه آشنایی دارند. مجموعه‌ی سیاست‌های نظامی‌گری فرامرزی، به همان اندازه که در بخش بزرگی از کشورهای منطقه وسعت پیدا کرده بود، توانسته بود دامنه‌ی وسیعی از حامیان و توجیه‌گران را در خارج از حلقه‌ی اصلی حاکمیت به خود جلب کند. در واقع، با بخش بزرگی از تحلیل‌گران مواجه بودیم که در ظاهر مدعی استقلال از حکومت و حتی حضور در جایگاه اپوزوسیون بودند، اما در عین حال از نظامی‌گری منطقه‌ای رژیم با توجیهاتی همچون «منافع ملی» دفاع می‌کردند.

شاه‌بیت ادعای این تحلیل‌گران آن بود که رویکرد فرامرزی رژیم، نه برآمده از یک ایدئولوژی بنیادگرایی تهاجمی مذهبی، بلکه سیاستی «رئالیستی» در راستای «منافع ملی» است؛ و در نتیجه مدعی می‌شدند (و شاید هنوز هم هستند) که هر حکومت دیگری هم که در ایران بر سر کار بیاید، باید برای تامین منافع ملی رویکرد مشابهی در «عمق استراتژیک» خود اتخاذ کند.

اما امروز که نتایج فاجعه‌بار تمامی آن سیاست‌ها عیان شده و درست در شرایطی که پس از متلاشی شدن کامل محور مقاومت، ترکش‌های قریب‌الوقوع آن به داخل مرزهای کشور خواهد رسید، از دریچه‌ای جدید می‌توان به مساله نگاه کرد:

📍 آیا سرنوشت ایران، مستقل از رژیم حاکم بر آن همین است که می‌بینیم؟
📍 آیا حتی با تغییر حکومت، ما ناچاریم قدم در مسیر بحران‌زای همین سیاست‌های منطقه‌ای بگذاریم؟
📍و آیا اگر این سیاست‌ها، نه ایدئولوژیک، بلکه «واقع‌گرایانه» بوده‌اند، اساسا ما می‌توانیم به چشم‌اندازی برای یک سیاست بین‌الملل متناسب با توسعه‌ی کشور امیدوار باشیم؟

دعوت دوستان پادکست «مدبویز» (@MadBoysPodcast) بهانه‌ای شد که با نگاهی جدید به همین پرسش‌ها بپردازم. امروز دیگر فایده‌ای ندارد که بخواهیم مقصر وضعیت فاجعه‌بار منطقه‌ای را پیدا کنیم؛ اما بدون شک باید به فکر فردای کشور باشیم و از خود بپرسیم که:

✍️ ایراد کار این سیاست در کجا بود که به چنین شکستی منجر شد؟
✍️ آیا آنگونه که مدعیان سیاست رئالیستی در توجیه مواضع خود بیان می‌کنند، اصل نظامی‌گری فرامرزی درست بود و تنها ایراد کار در جزییات اجرایی آن خلاصه می‌شد؟
✍️ از همه مهم‌تر، اگر بخواهیم این سیاست شکست‌خورده و فاجعه‌بار را کنار بگذاریم، آیا می‌توانیم به جایگزینی مطمئن در سیاست‌های منطقه‌ای دست پیدا کنیم که منافع ملی ما را در دل یک طرح صلح‌آمیز منطقه‌ای فراهم کند و با نیاز روزافزون کشور به توسعه سازگاری و تناسب داشته باشد؟

گفتگو پیرامون این پرسش‌ها را می‌توانید از طریق کانال یوتیوبی پادکست «مدبویز» (از اینجا) ببینید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

23 Dec, 17:51


سیاستی جایگزین برای رویکرد نظامی‌گری‌های فرامرزی

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

08 Dec, 20:37


✍️ گمان نمی‌کردیم زمانی برسد که تحلیل علی علیزاده و میهمانان برنامه‌اش در مورد وضعیت منطقه تا بدین اندازه بر تحلیل ما منطبق باشد.

نه تنها به دلیل این انطباق کم‌نظیر، بلکه بیشتر ناظر به محدودیت‌هایی که وجود دارد و این سطح از صراحت را به انحصار قشری محدود از «خودی‌ها» قرار می‌دهد، تصمیم گرفتیم حرف‌های ناگفته‌ای که از شروع حملات تروریستی ۷اکتبر به این سو داشتیم را از زبان مجری برنامه‌ی جدال و میهمان ایشان منتشر کنیم.

تنها توضیح باقی مانده این است که به نظر می‌رسد منظور تحلیل‌گر برنامه از ضرورت «خروج از انفعال» این است که نظام باید هرچه سریع‌تر موشک‌بازی و تحرکات نظامی خودش علیه اسرائیل را آغاز کند. یعنی کسی که خودش اعتراف می‌کند تاوان آن حماقت اولیه را به چه سختی پرداخت کرده، طلب تکرار حماقت می‌کند. ما اما به کلی راه‌حل دیگری داریم.

به باور ما، تنها یک راه پیش روی رژیم وجود دارد که بتواند دست‌کم تا مقداری از خشونت سقوط و تبعات پردامنه‌ی هزینه‌های آن بر کشور بکاهد و آن این است که «دم‌ش را بگذارد روی کول‌ش و شرش را از سر مملکت کم کند»!


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

06 Dec, 17:47


✍️ یک یادآوری ساده، از سال‌های سیاه اوج‌گیری جنایات سوریه و برآمدن دیو شرور «محور مقاومت».

حالا بیش از ۱۳ سال از آن روزهای شوم می‌گذرد، اما این سال‌ها در چشم تاریخ بیش از پلک زدنی به حساب نمی‌آیند. خاورمیانه باز هم در آستانه‌ی مجازات یک جنایتکار دیگر قرار دارد؛ این‌بار اما، فقط روسیاهی نیست که به چهره‌ی زغال‌ها باقی می‌ماند. مهم‌تر، آن رعشه‌ای است که از حالا به اندام‌شان افتاده چرا که روز حساب مدام نزدیک‌تر می‌شود!


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

06 Dec, 17:40


کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.

مجمع دیوانگان

06 Dec, 17:40


کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.

مجمع دیوانگان

06 Dec, 17:40


کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.

مجمع دیوانگان

06 Dec, 17:40


کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.

مجمع دیوانگان

06 Dec, 17:40


کاری از «فرزات علی»، کارتونیست سوری.
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara.

مجمع دیوانگان

08 Nov, 18:12


در دفاع از «ادبیّت» در ادبیات داستانی

گفتاری در کارکردها و ظرفیت‌های زبان و ادبیت در رمان.

اجرا به تاریخ ۱۸ آبان‌ماه ۱۴۰۳
جلسه‌ی نقد رمان «ریمل» نوشته‌ی آریل دورفمن


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

08 Nov, 18:12


در دفاع از «ادبیّت» در ادبیات داستانی

گفتاری در کارکردها و ظرفیت‌های زبان و ادبیت در رمان.

اجرا به تاریخ ۱۸ آبان‌ماه ۱۴۰۳
جلسه‌ی نقد رمان «ریمل» نوشته‌ی آریل دورفمن


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

08 Nov, 18:11


در دفاع از «ادبیّت» در ادبیات داستانی

گفتاری در کارکردها و ظرفیت‌های زبان و ادبیت در رمان.


#A 452

آرمان امیری @armanparian - به تازگی جناب کتر مرتضی مردیها، استاد گرانقدر علوم سیاسی در صفحه‌ی اینستاگرام خود اظهاراتی در مورد ادبیات داستانی کردند که به اختصار می‌توان گفت جای تاسف داشتند. استاد گرانقدر، با استناد به تعبیری از پوپر در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی که نسبت به پیچیده‌گویی برخی اندیشمندان انتقاد دارد، تعمیمی نابجا به حوزه‌ی ادبیات انجام دادند که نتیجه‌اش زیر سوال بردن بخش بزرگی از شاهکارهای تاریخ ادبیات بود به بهانه‌ی اینکه این‌ها «پیچیده‌گویی» کرده‌اند.

در جلسه‌ی نقد رمانی تازه از آریل دورفمن، فرصتی دست داد که با نگاهی به اظهارات اخیر این استاد گرانقدر، طرح بحثی را مطرح کنم در دفاع از «ادبیت» آثار داستانی و کارکردها و دلایل پیچیدگی‌های زبان در رمان. هرچند همان‌گونه که در متن این گفتار هم اشاره می‌شود، ضرورت اصلی این طرح بحث از نگاه من، پاسخ دادن و ای بسا مقاوپمت در برابر موج بزرگتری است که این روزها شاهد هستیم و بسیاری از مبانی فرهنگی و هنری ما را هدف قرار داده است. نوعی تقابل و حتی می‌توان گفت «تهاجم» از جانب دستگاه فکری غیرمدنی و ای بسا «پیشامدنی»، به دستاوردهای فرهنگی و هنری جهان مدرن، که به دلایلی بسیار عجیب و اغلب سیاست‌زده در فضای سال‌های اخیر اوج گرفته است.

فایل صوتی گفتار مورد نظر را در زیر منتشر می‌کنم، اما اصل نسخه‌ی مکتوب این گفتار که دقیق‌تر و منسجم‌تر است را نیز در ادامه می‌توانیم به صورت یک فایل پی‌دی‌اف دریافت کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

27 Oct, 07:41


منطق سودمندی و چالش «حق طبیعی»

#A 452
از مجموعه‌ی #توافق‌گرایی

آرمان امیری @armanparian - جرمی بنتهام معتقد بود که بهترین اعمال آن است که بیشترین شادی و کمترین درد را برای بیشترین مردم به همراه بیاورد. در مکتب فایده‌گرایی که او بنیان گذاشت، این «بهترین عمل»، نه تنها بهترین تصمیم سیاسی، بلکه در عین حال یک تصمیم «اخلاقی» حساب می‌شد!

صراحت بنتهام به قدری عریان بود که مخاطبان بسیاری را به وحشت انداخت. در طول تاریخی که اغلب دست بالا با مذاهب دنیاگریز بوده، هرگونه تلاش برای تئوریزه کردن «لذت‌گرایی» نه فقط یک کفرگویی مذهبی، بلکه نوعی «وقاحت بی‌شرمانه‌ی اجتماعی» محسوب می‌شد.

دشوار نیست که حدس بزنیم حتی منتقدان او نیز در عمل به گونه‌ای رفتار می‌کردند که لذت و منافع خود را بیشتر کنند، (به یاد بیاوریم که کلیسا برای قرن‌ها یکی از بزرگترین کانون‌های ثروت و قدرت بود و حتی در مفاسد اخلاقی پیشگام به حساب می‌آمد) اما بنتهام چیزی را به زبان آورده بود که همچون «راز مگو» همه پنهان می‌کردند.

ایده‌ای که به انسان‌ها وعده‌ی «لذت» می‌دهد، در عین جذابیت ظاهری، ترس‌های خاص خودش را به همراه می‌آورد؛ انسان شاید بیش از آن میزان که لذت‌جو باشد، ترس‌خورده است! هراس از آنکه لذت‌جویی دیگران اصل بقای ما را به خطر بیندازد، آدمی را به این اندیشه سوق می‌دهد که تا حد امکان محدودیت‌ها را بیشتر کنیم!

نگرانی آشنا که: اگر لذت‌جویی به بالهوسی و فساد منجر شد چه؟ در پیوند با هراس از «اراده‌ی اکثریت» تشدید شد: اگر اکثریت خواستند اموال من را تصاحب کنند چه؟ اگر اکثریت خواستند اقلیت را قتل‌عام کنند چه؟

این نگرانی‌ها، با پس‌زمینه‌ی همیشگی آموزه‌های دینی که در طول تاریخ اندیشه همواره بر نظرات انسانی سایه افکنده‌اند، بسیاری از اندیشمندان را به این فکر انداخت که برای آدمیان یک سری «حقوق طبیعی» قائل شوند. حقوقی که محصول توافق اجتماعی نیست، بلکه در عالمی برتر (عالم مُثُل – بارگاه الاهی – یا کتاب طبیعت!) ثبت و ضبط شده و انسان‌ها حق تخطی از آن را ندارند. اما این قوانین طبیعی چه هستند؟ و چگونه قرار است از عالم برتر به دست ما برسند؟

اینجا دوباره جایی بود که هر اندیشمندی مساله را به سود خودش تفسیر کرد: افلاطون گفت که فقط ما فلاسفه بلدیم این را کشف کنیم! کشیش‌ها مدعی شدند که فقط کلیسا می‌تواند مصادیق‌ش را فهرست کند و برخی دیگر (که بیشتر شبیه تصور ما از دانشمندان علمی بودند) مدعی شدند یک سری فرمول‌های پیشرفته‌ی علمی/عقلی وجود دارد که اگر خوب تربیت بشوید و «اهل» بشوید می‌توانید آن را دریابید.

بدین ترتیب، طرح ایده‌ی «حقوق طبیعی»، نه تنها اصل مشکل بیم و هراس‌های عمومی را برطرف نکرد، بلکه یک مشکل هم به مساله‌ی اصلی اضافه کرد: تصویب حدود قوانین و حقوق مردم، از دست‌رس اجماع عمومی خارج شد و به انحصار گروه‌های خاصی از اقلیت/نخبگان حاکم درآمد.

البته در اذهان استبدادزده‌ای که «امنیت» را مترادف «نظم استبدادی» قلمداد می‌کردند و «دموکراسی» را نشانگر «هرج و مرج و بی‌ثباتی» می‌دانستند، این ایده همواره سطحی از آرامش‌بخشی را با خود به همراه داشت، به ویژه اینکه خصلت ایستا و مطلق‌گرای این حقوق با خوی غالبا محافظه‌کار عمومی که همواره تحولات آینده را با دیده‌ی تردید می‌نگرد سازگاری خوبی داشت.

توماس هابز، بدبین‌ترین فیلسوف تاریخ اندیشه، یکی از حامیان ایده‌ی حقوق طبیعی بود. او با تعبیر معروف‌ش که می‌گفت: «انسان گرگ انسان است»، تجسم کاملی از هراس‌هایی را به نمایش گذاشت که انسان‌ها از کاهش قیدوبندها احساس می‌کردند؛ اما همین بدبین‌ترین فیلسوف تاریخ هم همچنان اینقدری برای انسان‌ها عقلانیت قائل بود که وقتی اوضاع ناشی از هرج‌ومرج بی‌قانونی را می‌بینند، خودشان تصمیم می‌گیرند که دستگاهی از قواعد و قوانین را بنا کنند که نام‌ش می‌شود: «دولت» و صرفا محصول توافق یا «قرارداد اجتماعی» است.

با این حال هابز بدبین، باز هم طاقت نیاورد و در عین حال که دولت را از هرگونه نظارت و پاسخ‌گویی عمومی معاف کرد، همچنان دایره‌ی فعالیت‌هایش را به یک سری «حقوق طبیعی» محدود اسخت. آن هم حقوقی که که مصادیق‌ش را فقط خود هابز تعیین می‌کرد!


برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

27 Oct, 07:41


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

24 Oct, 13:31


دو دستاورد از پس ۵۰۰۰ روز مقاومت

#A 451

آرمان امیری @armanparian

نخست:
نقدی تاریخی به برخی رویکردهای سیاسی وارد است که اتفاقا در کشور ما بسیار اهمیت پیدا می‌کند. نقدی که مدعی است: خلط کردن کارکرد اصلی سیاست، از محل مصالحه برای کسب نتیجه، به محل مقاومت بر سر حقانیت، انحرافی در اساس مفهوم و کارکرد امر سیاسی است. از نظرگاه این نقد، بزرگترین آسیب در تاریخ معاصر کشور ما، فقدان شیوه‌ای از سیاست بوده که نتیجه‌گرایی را در راس اولویت‌های خود قرار دهد، و هرگز عرصه‌ی چانه‌زنی مداوم سیاسی را به انسداد تقابل‌گرایی نکشاند. من بدون شک با چنین نظرگاه و نقدی موافقم، اما گمان می‌کنم این مقدمه‌ی قابل قبول و حتی ضروری، امروز به دستمایه‌ای برای وهن اساس و بنیان مفهوم سیاست در کشور ما بدل شده است.

وقتی از ضرورت حصول توافق در سیاست سخن می‌گوییم، به صورت پیش‌فرض در نظر گرفته‌ایم که جریانات سیاسی متفاوت، نماینده‌ی مطالبات، رویکردها و ارزش‌های متفاوتی هستند. توافق تنها وقتی معنادار است که به عنوان نقطه‌ی توازنی میان «امکانات» با «اهداف» دیده شود. به همان میزان که نادیده گرفتن «امکانات» و تمرکز متعصبانه بر «اهداف» می‌تواند سیاست را به ورطه‌ی «حق‌طلبی انتزاعی» بکشاند، تمرکز بر ضرورت حصول هرگونه «توافق» بدون در نظر گرفتن «اهداف، مقاصد و ارزش‌ها» نیز اصل مساله‌ی سیاست را بلاموضوع می‌کند.

مایی که به چشم دیدیم طی ربع قرن گذشته چطور رویای «اصلاحات»، ابتدا به «اعتدال» نزول یافت و سپس تا سر حد «روزنه‌گشایی» سقوط کرد به خوبی می‌توانیم قضاوت کنیم که بی‌توجهی به پرنسیب‌های سیاسی چطور می‌تواند اصل موضوع سیاست را به ابتذال بکشاند. کافی است از خود بپرسیم که همین امروز، آن جریانات مدعی نتیجه‌گرایی از پس سیاست معطوف به توافق کجا ایستاده‌اند؟ آیا مهره‌هایی اثرگذار در سطح تغییر سیاست‌های کلان کشوری هستند؟ آیا می‌توانند جلوی بحران‌های بزرگ داخلی و خارجی را بگیرند؟ آیا در دل جامعه قدرت نفوذ، اثرگذاری و بسیج نیرویی برایشان باقی مانده؟ یا به کل به مهره‌هایی خنثی، بی‌اراده و بی‌اثر در تمامی ساحت‌های سیاسی و اجتماعی بدل شده‌اند؟

در نقطه‌ی مقابل، این فهم و روش متفاوت میرحسین موسوی از معنا و ساحت سیاست بود که سبب شد در زمانی که منتقدان به ظاهر واقع‌بین‌ش به ورطه‌ی یک سقوط آزاد سیاسی و اجتماعی افتاده‌اند، نام او همچنان به عنوان یک وزنه‌ی اثرگذار و ای بسا آینده‌ساز در سیاست و جامعه‌ی کشور سنگینی کند.

دوم:
در مباحث معطوف به توسعه سیاسی، تعبیری وجود دارد معروف به «جلگه‌ی انتخاب»؛ منظور آنکه هیچ کشوری به تمامی راه‌ها و مسیرهایی که از نظر تئوریک می‌توان متصور شد دست‌رسی ندارد. امکان‌های انتخاب پیش روی هر ملت و جامعه‌ای، محدود به ظرفیت‌هایی است که پیشتر در دل خود فراهم کرده باشد. ما می‌توانیم روی کاغذ از الفاظی چون سوسیال دموکراسی، لیبرال دموکراسی، جمهوری‌خواهی، مشروطه‌خواهی یا غیره سخن بگوییم، اما این ایده‌ها تنها زمانی به عنوان یک «امکان واقعی سیاسی» مطرح هستند که یک نیروی واقعی سیاسی بتواند آن‌ها را نمایندگی کند. با چنین مقدمه‌ای، هرچه تنوع جریانات سیاسی یک کشور گسترده‌تر شود، به نوعی توانایی ذاتی آن کشور برای توسعه‌ی سیاسی افزایش می‌یابد، چرا که دایره‌ی امکانات و جلگه‌ی انتخابش گسترده‌تر و متنوع‌تر می‌شود.

حال می‌توان دریافت که وقتی یک چهره‌ی سیاسی یا حتی یک جریان سیاسی وجاهت، اعتبار و آبروی خود را روی منفعت‌طلبی‌های شتابزده و کوته‌بینانه قمار می‌کند و اعتماد عمومی را از بین می‌برد، این تنها خودش نیست که متضرر می‌شود، بلکه با حذف خودش از دایره‌ی نیروهای اثرگذاری سیاسی و اجتماعی، به کاهش «امکان‌های سیاسی جامعه» و در نتیجه سقوط ظرفیت‌های توسعه‌ی سیاسی هم دامن زده است.

این مقدمه‌ی به ظاهر نظری، مساله‌ای است که اتفاقا امروز هر شهروند ایرانی با پوست و گوشت و استخوان‌ش می‌تواند آن را لمس کند، در تک‌تک لحظاتی که از خود می‌پرسد: «برای تغییر مسیر آینده چه گزینه‌هایی وجود دارد؟»

اینجا جایی است که دوست و دشمن، مخالف و موافق ناچار به اعتراف هستند که نام «میرحسین موسوی» همچنان به عنوان یک گزینه‌ی غیرقابل انکار، و در نتیجه یک انتخاب و یک مسیر سیاست‌ورزی پیش روی جامعه‌ی ایرانی قرار دارد، چرا که او بر خلاف بسیاری دیگر حاضر نشد با تکرارهای مداوم راه‌های شکست خورده، با وجاهت سیاسی خود و اعتماد متقابل اجتماعی بازی کند، و حال می‌تواند نتیجه‌ی این پایداری را به شکل یک امکان انتخاب، به جلگه‌ی انتخاب سیاسی کشور تقدیم کند و همه‌ی ما را به اندکی گسترده‌تر شدن ظرفیت‌های توسعه‌ی سیاسی کشور امیدوار نگه دارد.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

24 Oct, 13:30


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

07 Oct, 06:55


مساله‌ی آموزش و چالش کهن «حقوق طبیعی»

#A 450

آرمان امیری @armanparian - اندیشه‌ی «حقوق طبیعی»، یکی از قدیمی‌ترین ایده‌های بشری است. تقریبا به قدمتی که ما از تاریخ دانش و دین و فلسفه اطلاع داریم، ایده‌های مشابهی وجود داشته‌اند. خلاصه‌اش هم این است که یک سری حقایق مطلق، ثابت و جهان‌شمولی وجود دارند که می‌توانند مبنای رستگاری یا سعادت انسانی شوند. طبیعتا ایده‌ی وسوسه‌کننده‌ای است: اگر بشود حقیقت را یکجا کشف و سپس اجرایی کرد، از شر اختلاف و زحمت تلاش برای جستجوی مداوم و ابدی خلاص می‌شویم؛ اما به باور من، هرآنچه انسان را از چنین ضرورت‌هایی معاف کرد، تنها مخدری است که به سکون و فلاکت‌ش منجر می‌شود، نه سعادت ابدی!

کاملا قابل انتظار است که بزرگترین حامیان اندیشه‌ی «حقوق طبیعی»، اندیشمندان مذهبی بوده‌اند. آن‌هایی که اصرار داشتند برای کمال مطلق الاهی جایی در چهارچوب نظری خودشان پیدا کنند؛ اما در نهایت چندان هم تفاوتی نمی‌کند که این حقوق طبیعی، مبتنی بر یک مکاشفات و استدلال‌های فلسفی ارائه شوند، یا فرامین مذهبی و کلیسایی. مهم این است که از اساس به گونه‌ای هستند که راه گفتگو و پرسش‌گری را سد می‌کنند و امکان تغییر و به‌روزرسانی را از بین می‌برند شاید دقیقا به همین دلیل است که نیروهای فراوانی مجذوب این ایده می‌شوند! برای اینکه «حرف آخر» را بزنند و وضعیت جهان را به یک «قطعیت تردیدناپذیر» بکشانند.

جالب اینکه به قدمت همین ایده‌ی کهن، جریان دیگری هم در طول تاریخ اندیشه‌ی بشری وجود داشته است که دقیقا در نقطه‌ی مقابل قرار می‌گیرد. تقریبا ۲۵۰۰ سال پیش، پروتاگوراس یونانی گفت «معیار همه‌چیز انسان است».

او به سادگی استدلال می‌کرد که هرگز امکان ندارد که همه‌ی انسان‌ها بر سر حقانیت مطلق یک حقیقت به توافق برسند. بعدها این خط فکری استدلال‌های جدی‌تری هم برای تردید در وجود منبع حقیقت مطلق، و یا دست‌کم امکان کشف و طرح آن پیدا کرد. به هر حال، نتیجه‌ی نهایی این ایده چنان بود که ما نیازمند آن هستیم که در سر هر چالشی با هم گفتگو کنیم. طبیعی است که این مسیر، درهای یک «دموکراسی مداوم» در تمامی عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و حتی معرفی را باز نگه می‌دارد.

در عصر جدید، آشناترین مفهوم مبتنی بر «حقوق طبیعی»، اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر است. فهرستی بلند بالا از حقوقی که برای تمامی انسان‌ها، در سراسر جهان و احتمالا تمام طول تاریخ نگاشته شده و در ظاهر دیگر قابل گفتگو نیستند. با این حال، من حتی گمان می‌کنم ما می‌توانیم با همین اعلامیه نیز به دو صورت مواجه شویم:


برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

07 Oct, 06:50


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

29 Sep, 19:07


✍️ شورای سردبیری مجمع دیوانگان: متن زیر، دعوتی است به مشارکت در یک پژوهش دانشگاهی که پژوهش‌گران ایرانی دانشگاه «دانشگاه کنت» انگلستان (University of Kent) ترتیب داده‌اند. به درخواست خود این پژوهش‌گران، ما هیچ توضیح بیشتری در مورد موضوع پژوهش به متن زیر اضافه نمی‌کنیم تا احتمال هرگونه اثرگذاری بر پیش‌فرض‌های مخاطب از میان برود. متن پایین، مقدمه‌ای است که خود طراحان نوشته‌اند. امیدواریم در آینده بتوانیم دست‌کم خلاصه‌ای از نتایج به دست آمده از پژوهش را همینجا منتشر کنیم.

📍 مطالعه ای درباره تجسّم زوج‌های عاطفی

از شما دعوت می کنیم در یک نظرسنجی کوتاه شرکت کنید که طی آن انواع مختلفی از زوج های عاطفی را تجسّم خواهید کرد. این مطالعه بین ۳ الی ۵ دقیقه طول خواهد کشید، و نظرات شما به پژوهش در زمینه روان‌شناسی اجتماعی کمک خواهد کرد.

🔔 قابل توجّه است که بخشی از محتوای این مطالعه ممکن است ماهیّتی حساس داشته باشد، به خصوص برای افرادی که در روابط گذشته خود تجربیات آسیب زا داشته اند.

در صورت تمایل، از طریق لینک زیر می‌توانید در این مطالعه شرکت کنید:

https://universityofkent.qualtrics.com/jfe/form/SV_41TQCSZrGM6DAYC


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

07 Sep, 12:57


وفاق ملی میان گرگ و بره
#A 449

آرمان امیری @armanparian - بسیاری از کشورهای ریشه‌دار غربی که امروز در کنار دموکراسیِ نهادینه شده، در رده‌ی دولت‌های سکولار قرار می‌گیرند، روی کاغذ و به صورت سنتی، هویت مذهبی خود را حفظ کرده‌اند. معروف‌ترین‌شان دولت انگلستان است که در آن رئیس اسمی دولت (پادشاه) رئیس اسمی کلیسا نیز حساب می‌شود. یعنی اگر با نگاهی صرفا تئوریک به تصویر دولتش نگاه کنیم بیراه نیست که آن را یک «دولت مذهبی» بخوانیم؛ اما دقیقا به همان ترتیب که سنت پادشاهی انگلستان، به مرور و در بستری از تداوم تاریخی توانست به مشروطه‌ی دموکراتیک گذار کند، در همین روند نیز توانست به مرور چنان به حقوق شهروندی احترام بگذارد که امروز بین حقوق یک فرد مسیحی با یک لامذهب تفاوت قابل ذکری مشاهده نشود.

این پیوستگی تاریخی در کنار یک تجربه‌ی عملی موفق، یعنی حصول نتیجه‌ی مطلوب، عملا ضرورت به چالش کشیدن مبانی مذهبی دولت را بلاموضوع کرده است. یعنی یک فرد غیرمذهبی، چنان از مصونیت حقوق خود اطمینان دارد که هیچ نیازی نمی‌بیند در مقابل مذهب یک موضع تدافعی و هویتی اتخاذ کند. ای بسا پس از حصول یک امنیت شهروندی و روانی، حتی علاقمند هم باشد که این میراث مذهبی را همچون بخشی از تاریخچه‌ی کشورش پاس بدارد. درست مانند بازدید کننده‌ای که به موزه رفته است و حتی از دیدن فجایع تاریخی پشت ویترین موزه، به جای آنکه احساس ترس یا اشمئزاز کند، بیشتر به اهمیت و سزاواری موقعیت فعلی خودش اطمینان پیدا می‌کند.

شهروند ایرانی اما، به کل موقعیت وارونه‌ای دارد. اسلام‌گرایی ایرانی، هیچ حوزه‌ای را مصون از تعرض و ویرانی باقی نگذاشته است. فجایع و جنایات سیاسی و اجتماعی به جای خود، حتی تاریخچه‌ی فرهنگ و هنر کشور نیز زیر ضرب عصبیت‌های مذهبی به احتضار کشیده شده اگر نگوییم یکسر مبتذل و نابود شده است. ویرانه‌ی حاصل از اسلام‌گرایی چنان مهیب و گسترده است که حتی بخش بزرگی از خود مسلمین و شیعیان نیز زیر بار فشار آن به ستوه آمده‌اند، چه رسد به باقی شهروندان.

چنین وضعیتی در آستانه‌ی تحقق مشروطیت ایرانی وجود نداشت. گزارش‌های فراوانی در دست داریم که شور و شوق مشروطیت چنان در میان جامعه‌ی ایرانی گسترده بود که حتی پیروان مذاهبی چون مسیحیت و یهودیت آمادگی داشتند با حذف نام‌شان از فهرست نمایندگان مجلس مشروطه کنار بیایند و کفیلی از میان مسلمین برای خود انتخاب کنند. (زرتشتیان کوتاه نیامدند و نماینده خودشان را فرستادند) اوضاع در میان اکثر نخبگان غیرمذهبی هم به نسبت مشابه بود و از آنجا که مساله هنوز برایشان به جدال مرگ و زندگی بدل نشده بود، در احترام به آنچه فرهنگ عمومی جامعه قلمداد می‌کردند، حتی‌المقدور تلاش کردند که دست‌کم در ظاهر امر حرمت «ملت اسلام‌پناه» را حفظ کنند و چنین احترامی را به واقع گامی در راستای حفظ «وفاق ملّی» قلمداد می‌کردند.

نتیجه‌ی کار آن بود که هرچند متمم قانون اساسی مشروطه، ایران را یک دولت اسلامی شیعی قلمداد می‌کرد، اما چنین روایتی سبب نمی‌شد که بخش بزرگی از جامعه دولت را در تضاد با هویت خود قلمداد کنند. مذهب رسمی، صرفا بازتابی قلمداد می‌شد از واقعیت موجود.

با چنین اوصافی، هرچند آن قانون ضعف‌های آشکاری داشت، اما عجیب نیست که تصور کنیم می‌توانست در یک روند تاریخی به مرور با نیازهای جدید سازگاری پیدا کند. یعنی اگر انقطاعی تاریخی پیش نمی‌آمد، به همان ترتیب که زیست عمومی جامعه‌ی ایرانی در دوران پهلوی رویکردی عرفی پیدا کرد، این امکان وجود داشت که دولت ایران نیز به مانند دولت انگلستان با همان قانون اساسی هم گذاری ملی و دموکراتیک را به سمت سکولاریسم طی کند و مساله‌ی مذهب هرگز به یک شکاف سیاسی و مهم‌تر از آن هویتی بدل نشود؛ اما تجربه‌ی نیم قرن حکومت اسلام‌گرایان این امکان را الی‌الابد به نابودی کشاند.


برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

07 Sep, 12:55


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

31 Aug, 16:22


انسان یاغی و تمام دشمنان آن

#A 448

آرمان امیری @armanparian - هر اثر هنری جهان خاص خودش را خلق می‌کند و اگر هنرمند از پس کارش به درستی بر بیاید (یعنی یک اثر منسجم و ارزشمند از نظر هنری خلق کند) آن‌گاه جهان جدیدی را خلق کرده است که با حذف حواشی واقعیت، اصلی‌ترین عناصر آن را مقابل چشم مخاطب برجسته می‌کند. این نخستین کارکرد، یا ظرفیتی است که اثر هنری برای خوانش‌های نظری و اجتماعی فراهم می‌آورد.

از سوی دیگر، تجربه‌ی مواجهه با اثری هنری که به لایه‌های متفاوتی از جامعه با ارزش‌ها و نگرش‌های کاملا متفاوت مربوط می‌شود، از جهت «ضرورت‌های یک زیست جمعی» اهمیت پیدا می‌کنند. ما ممکن است در تجربه‌ی شخصی هرگز با این‌ گروه‌های اجتماعی برخورد نکنیم و با توجه به ارزش‌ها و نگرش‌های بسیار متفاوت، چندان علاقه‌ای هم به شنیدن نظرات آن‌ها نداشته باشیم، اما نمی‌توانیم انکار کنیم که در نهایت سرنوشت اجتماعی همه‌ی ما به یکدیگر وابسته است؛ همین پیوستگی اجتماعی ضرورت و اهمیت آثاری را تعیین می‌کند که ما را با لایه‌های دیگر جامعه آشنا می‌کنند. «قیصر» یکی از شاخص‌ترین این فیلم‌ها در تاریخ سینمای ماست.

جهان فیلم قیصر، جهانی کاملا منسجم با قواعدی است که تمامی اجزای آن در هم تنیده‌اند و از نظم واحدی پیروی می‌کنند. حتی اختلاف نگرش‌های موجود در فیلم (مثل جدال قیصر با ارزش‌های خان‌دایی)، صرفا در دل همان قشر اجتماعی قابل فهم هستند و خبر از یک «گذار» در این اجتماع مشخص می‌دهند. استقبال باقی اهالی محل از تصمیم قیصر، و حتی همراهی آشکارا تشویق‌کننده‌ی آن‌ها در مسیر انتقام‌جویی او نیز نشان می‌دهد که قیصر در جهان‌بینی خودش اصلا موجودی خاص و یگانه نیست. حتی دلیل استقبال‌ گیشه‌ی سینما از فیلم را هم می‌توان در تداوم همین همدلی عمومی با اهالی محله‌ی قیصر فهم کرد.

اگر من بخواهم به اختصار داستان قیصر را در دو «عاملیت» ویژه خلاصه کنم، نخست فیلم را حکایت‌گر «بیگانگی» یک قشر اجتماعی، با قواعد کلان سیاسی و اجتماعی می‌دانم. نه قیصر، نه هیچ یک از هم‌محلی‌های او کوچکترین پیوند و اشتراکی با نظم حقوقی موجود احساس نمی‌کنند. در نتیجه حواله کردن مسائل خودشان به چنین نظمی را مصداق «بی‌غیرتی» می‌دانند. فهمی سطحی و تقلیل‌گرایانه از معنای این «غیرت» می‌تواند آن را صرفا در تعصب‌های ناموسی خلاصه کند، اما غیرت مورد اشاره‌ی من، برای این قشر اجتماعی کارکرد نوعی از «مسوولیت اجتماعی» را دارد و اتفاقا با همین خوانش و کارکرد است که به دومین عاملیت تعیین‌کننده در فیلم می‌رسیم: «ضرورت عمل اجتماعی».

حتی در مناقشه‌ی بین «خان‌دایی» و «قیصر»، به نظر نمی‌رسد که بر سر بخش اول مساله اختلاف نظری وجود داشته باشد. خاستگاه ارزش‌های آنان مشترک است و اختلافی اگر ایجاد شده، بر سر وجه دوم یا همان «ضرورت عمل» است. البته «مادر» قیصر اشاره گذرایی به واگذاری مساله به ماموران قانون می‌کند، اما به نظر نمی‌رسد که پیشنهادش از سر وجود یک نوع نگرش متفاوت (مثلا باور به ضرورت پایبندی به نظم نوین حقوقی) باشد. او هم صرفا می‌خواهد به بهانه‌ای جلوی «ضرورت عمل» قیصر را بگیرد.

از ترکیب این دو وجه مهم، یعنی «احساس بیگانگی با جهان موجود» و البته «ضرورت عمل اجتماعی» است که مشخصا «انسان یاغی» زاده می‌شود. اینکه ده سال پس از ساخت فیلم، انقلابی در کشور رخ داد که بسیاری رویکرد و فرم آن را با گرایش‌های حاضر در فیلم کیمیایی مشابه دانستند، نه نقطه‌ی ضعف کیمیایی، بلکه اتفاقا نشان‌دهنده‌ی اوج نبوغ او بود که توانسته بود واقعیتی را که زیر پوست لایه‌های پنهان اجتماعی در جریان است پیشاپیش تشخیص دهد و به تصویر بکشد.

سنت دیرپا و البته آشنایی برای ماست که در نظام‌های استبدادی، هرگاه منتقدی نسبت به ناهنجاری‌های اجتماعی هشداری بدهد، یا هنرمندی این عارضه‌ها را به تصویر بکشد، دستگاه سانسور، به جای آنکه هشدارها را جدی بگیرد و تلاش کند کارکردهای خودش را اصلاح کند، ترجیح می‌دهد که صدای هشدار را خاموش و سرکوب کند. نگاه تک‌بعدی دستگاه سانسور گمان می‌کند که با سرکوب «نشانه‌ها» می‌تواند بر ریشه‌ها غلبه کند. اگر چنین رویکردی از جانب «سانسورچی‌ها» قابل فهم باشد، تکرار آن از جانب مدعیان «نقد اجتماعی» واقعا حیرت‌انگیز است.

نیم قرن پس از آن «ضرورت عمل»ی که به فاجعه‌ی ۵۷ ختم شد، همچنان شاهد خوانش‌های شگفت‌انگیزی از تاریخ سیاسی و اجتماعی کشور هستیم که حتی با دیدن نتایج وقایع هم به جای درس گرفتن در باب عوامل مشهود اجتماعی، انگشت اتهام را به سمت و سوی هشدار دهندگان و حتی هنرمندان اشاره می‌روند.


برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

31 Aug, 16:22


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

30 Jul, 15:48


سیمای تمام‌عیار یک «۵۷ی» در آیینه‌ی تاریخ!
#A 448

آرمان امیری @armanparian - تصویر توییت پیوست این یادداشت را یکی دو روز پیش دیدم و خیلی خندیدم؛ اما به مرور و با دیدن بخش زیادی از واکنش‌ها به نظرم رسید با مساله‌ای بزرگ‌تر از حواشی المپیک مواجه هستیم. حجم یادداشت‌های تحلیل‌گران فرهیخته و صاحب‌تریبونی که نسبت به سقوط و اضمحلال قریب‌الوقوع «غرب» هشدار داده‌اند واقعا تحسین‌برانگیز است. این سطح دغدغه‌ی انسان جهان سومی نسبت به جهل و فلاکت و زوال جهان غرب را به واقع هم که باید ارج گذاشت، به ویژه که اکثریت قریب به اتفاق این تولیدات را نه چپ‌گرایان ظاهرا غرب‌ستیز، و نه پیاده نظام رژیم اسلام‌گرا، بلکه پیشگامان غرب‌گرایی با پلاکارد مکتب جدیدی تولید می‌کنند که اتفاقا اسم‌ش «لیبرالیسم» است!

این «لیبرالیسم» تازه‌کشف‌شده در جهان سوم، هرچند یک تشابه اسمی با همتای غربی خودش دارد، اما دست بر قضا با تمامی مظاهر لیبرالیسم در جهان متمدن و آزاد سر ستیز و عناد دارد! لیبرالیسم ابداعی در ام‌القرای اسلامی که اتفاقا ایدئولوگ‌های نیمه رسمی‌اش هم دستی بر آتش «لیبرالیسم مبتنی بر اسلامی» دارند، پدیده‌ی شگفت‌انگیزی است که هرگونه گرایش به آزادی مدنی را ابتذال، هرگونه سخن گفتن از دموکراسی را مصداق چپ‌گرایی و هر یک از بدیهی‌ترین حقوق فردی را تهدیدی برای ارکان آزادی و لیبرالیسم می‌داند!

جسته و گریخته دیدم که برخی منتقدان به این فکر افتاده‌اند که این گرایش عجیب را بر خلاف ادعای خودش «محافظه‌کاری» بخوانند و البته خودشان هم گه‌گاه بدشان نمی‌آید از تعبیر «لیبرالیسم محافظه‌کار» استفاده کنند؛ اما به شخصه گمان نمی‌کنم اگر به جای لیبرالیسم، مفهوم محافظه‌کاری را به مضحکه بکشانیم مشکلی از کسی حل بشود! بهتر آن است که از حق انحصاری این اختراع بومی خودمان دفاع کنیم و با مروری بر تاریخچه‌اش، افتخار اختراع و تقدیم آن به جامعه‌ی جهانی را یکسره به نام خودمان ثبت کنیم.

در راستای همین مهم، بد نیست به یاد بیاوریم که واکنش‌های اخیر به نمایش‌های افتتاحیه‌ی المپیک، از یک جهت شباهت بسیاری به واکنش‌های نیم قرن پیش به نمایش‌های «جشن هنر شیراز» داشتند؛ اما اختلافی هم این بین وجود داشت: اگر نیم قرن پیش، گروهی نتوانستند برخی مصادیق رادیکال در هنر مدرن اروپایی را در خاک کشور سنتی خودشان تحمل کنند، طبیعتا می‌توانستند مصداق کلاسیک عنوان «محافظه‌کار» قلمداد شوند. در پدیده‌ی اخیر اما، با جماعتی مواجه هستیم که در ازای اکران هر فیلم سینمایی یا نمایش هنری در خود جهان غرب هم خون‌شان به جوش می‌آید! این یکی دیگر واقعا شاهکاری تماما بومی است که احتمالا نسخه‌ی مشابه خارجی نداشته باشد.

اساتید گرانقدر و صاحب‌قلمی همچون دکتر مردی‌ها در این سال‌ها تلاش کرده‌اند که تمامی کاسه‌کوزه‌های انقلاب ۵۷ را بر سر جریان «چپ» بشکنند و در خوانشی تماما «باب روز»، تا آنجا پیش رفته‌اند که اسلام‌گرایان را در وقوع یک «انقلاب اسلامی» یکسره تبرئه کرده‌اند. در مملکتی که حتی دانش‌آموزانی که در مقطع دبیرستان هم ترک تحصیل می‌کنند اینقدر فرصت داشته‌اند که با انبوه مجاهدت‌های اسلام‌گرایان طی ۱۰۰۰ گذشته برای کسب قدرت آشنایی بشوند یا دست‌کم موقع رانندگی در خیابان اسامی خیابان‌هایی چون «سیدجمال‌الدین اسدآبادی» و اتوبان‌های «شیخ‌فضل‌الله» یا «نواب صفوی» به گوش‌شان بخورد، استاد گرانقدر علوم سیاسی مفصلا استدلال می‌کند که اصلا تا پیش از آنکه افیون چپ وارد این مملکت شود، اسلام‌گرایان به فکر قبضه کردن قدرت هم نبوده‌اند!

به زعم این حقیر اما، آنچه دستگاه «پاک‌سازی‌تاریخ» (نقطه‌ی مقابل «تاریخ‌نویسی») در دستور کار قرار داده، محو کردن یکی از پررنگ‌ترین جریانات تاریخ معاصر کشور است که معجونی بود اعلی از درهم‌جوشی گرایش‌های شبه‌فاشیستی مدرنیته ستیز، با سنت‌گرایی اسلامی. اندیشمندانی همچون سیدفخرالدین شادمان (که دو دهه پیش از شریعتی در کتاب «تسخیر تمدن فرنگی» اصطلاح «فکلی‌ها» را وارد ادبیات ما کرد)، یا داریوش شایگان (نویسنده‌ی «آسیا در برابر غرب»)، یا سیدحسین نصر (شاخص‌ترین اندیشمند سنت‌گرای اسلامی)، اگر با افتخار «چپ‌ستیز» نبودند، با هیچ ضرب و زوری و شعبده‌ای هم به اردوگاه «چپ» متصف نمی‌شدند؛ با این حال پیشگامان نهادینه کردن ادبیات ضد مدرنیته، ضدلیبرالیسم، ضد دموکراسی و طبیعتا ضدغرب در کشور ما بودند.

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

30 Jul, 15:48


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

22 Jul, 18:27


بحران اپوزوسیون هویت‌گرا!


#A 447

آرمان امیری @armanparian - در بحث فلسفه‌ی علم، تمثیلی برای توصیف پارادایم‌های علمی وجود دارد که آن‌ها را شامل یک هسته‌ی مرکزی و یک جبّه‌ی پوششی قلمداد می‌کند. یک گوی کروی را در نظر بگیرید که در مرکزش یک هسته‌ی سخت وجود دارد و اصول بنیادین و اصلی را تشکیل می‌دهد. در اطراف این هسته‌ی سخت، جبّه‌ی نرم و انعطاف‌پذیری وجود دارد که پیامدهای اصول بنیادین است اما قابلیت انعطاف و تغییر دارد. از همین الگوی توصیف، به خوبی می‌توانیم برای تشریح وضعیت جریانات سیاسی نیز استفاده کنیم.

هر جریان سیاسی، طبیعتا باید اصول بنیادینی داشته باشد که تخطی‌ناپذیر هستند و هسته‌ی مرکزی این جریان را تشکیل می‌دهند. این اصول را می‌شود «پرنسیب» این جریان خواند و به چشم «خط قرمز»های جریان سیاسی به آن نگاه کرد. هرگاه این هسته‌ی مرکزی به هر دلیل مخدوش شده یا ای بسا متلاشی شود، اصل وجود پارادایم یا جریان سیاسی با بحران مواجه خواهد شد و ای بسا بلاموضوع می‌شود. این دقیقا همان بلایی است که من احساس می‌کنم بر سر جریان اصلاحات در ایران آمده و از آنجا که هیچ خط قرمزی برای خودش تعریف نکرده، عملا به یک جریان بی‌پرنسیب و در نتیجه بی‌هویت بدل شده. اما اوضاع جریانات اپوزوسیون نیز به گونه‌ی دیگری بحرانی شده است.

در مقابل هسته‌ی سخت و مرکزی، هر جریان سیاسی باید مجموعه‌ی بسیار گسترده‌ای از رویکردها، ارزش‌ها و سیاست‌ها را داشته باشد که قابلیت انعطاف‌پذیری داشته باشند تا بتواند در مواجهه با جریانات دیگر به سمت گونه‌هایی از مذاکره، چانه‌زنی و ای بسا ائتلاف پیش برود. برای مثال، در حزب لیبرال، مساله‌ی «قداست مالکیت خصوصی» بخشی از هسته‌ی سخت و پرنسیب بنیادین حساب می‌شود که قابل مذاکره و گفتگو نیست. اما این حزب می‌تواند مثلا بر سر چند درصد افزایش یا کاهش مالیات با دیگر احزاب سیاسی وارد رقابت و تعامل بشود. سطح و گستره‌ی سیاست‌های «انعطاف‌پذیر» یک جریان سیاسی، توانایی تعامل آن جریان و در نتیجه قدرت مانورپذیری و نقش‌آفرینی سیاسی‌اش را تعیین می‌کند.

حال جریانی را تصور کنید که هسته‌ی مرکزی و متصلب خودش را به قدری گسترش داده که کل گوی کروی را اشغال کرده. یعنی هیچ جبّه‌ی انعطاف‌پذیری برای خودش باقی نگذاشته که بر سر آن بتواند با دیگران تعامل و گفتگو کند. این عارضه‌ای است در نقطه‌ی مقابل نابودی کامل هسته‌ی مرکزی. چنین وضعیتی را من با توصیف بحران «هویت‌گرایی» توضیح می‌دهم. یعنی وضعیتی که یک جریان سیاسی، از تمامی ایده‌هایی که دارد برای خودش مساله‌ی «هویتی» می‌سازد و گمان می‌کند کوچکترین تعدیلی در هر موضعی، ولو در هر زمینه‌ای که باشد، برایش یک شکست و مصداق نابودی است.

این بحران هویت‌گرایی، به اشکال مختلف و عناوین متفاوتی برای همه‌ی ما آشناست و طرح بحث جدیدی نیست. مثلا به آن سیاست «همه یا هیچ» می‌گوییم. یا برایمان یادآور نوع کنش‌گری «چریکی / انقلابی» است که هرگونه تعامل سیاسی را مصداق «سازشکاری» قلمداد کرده و با برچسب «خیانت» تخطئه می‌کند. بحرانی که در نیمه‌ی دوم دهه‌ی پنجاه بر فضای سیاسی منتقدان حکومت کاملا سیطره پیدا کرده بود و نتیجه‌اش را هم دیدیم. اما جالب و البته تاسف‌آور این است که نیم قرن بعد، در حالی که از هرگوشه و کناری تریبون‌ها علیه روحیه‌ی «۵۷ی» فعال هستند، دقیقا و عینا شاهد تکرار همان رویکرد غلط، این بار در میان مدعیان مخالفت با آن هستیم!

به عنوان یک مثال کاملا ملموس و عینی، من فکر می‌کنم شروط سه‌گانه‌ای که شاهزاده پهلوی به عنوان مبنای عمل سیاسی خود قرار دادند یک الگوی بسیار درست و دقیق از شیوه‌ی تشکیل یک هسته‌ی بنیادین برای جریان سیاسی بود: «تمامیت ارضی، دموکراسی‌خواهی و سکولاریسم» سه اصل بنیادین هستند که بنده نیز به شخصه باور دارم نه تنها پاسخ‌گوی بخش بزرگی از بحران‌ها و چالش‌های امروز جامعه هستند، بلکه اساسا به قدری حداقلی و اساسی هستند که تحت هیچ شرایطی نمی‌توانند مورد تخطی قرار بگیرند.

اما آنچه عملا در عرصه‌ی عمومی شاهدش هستیم و به صورتی گسترده مورد انتقاد قرار می‌گیرد این است که برای بخش بزرگی از هواداران آقای پهلوی، این اصول حداقلی، تا سر حد جزیی‌ترین مسائل گسترش پیدا کرده‌اند و عملا هیچ حوزه‌ی انعطاف‌پذیری را باقی نگذاشته‌اند. در تازه‌ترین مصداقش، سخنان علی کریمی را داریم که مرز هسته‌ی سخت و بنیادین خودش را به قدری گسترش می‌دهد که عملا هرکسی با «شخص شاهزاده پهلوی» مخالفتی کند، از دایره‌ی گفتگو بیرون پرتاب می‌شود!

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

22 Jul, 18:26


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

21 Jul, 20:37


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

12 Jul, 17:42


سه پرسش در باب سه نگرانی آقای علوی‌تبار


#A 446

آرمان امیری @armanparian - جناب علوی‌تبار، در یادداشتی، به مشاهدات خود از صحنه‌ی انتخابات اخیر پرداخته‌اند و برخی نگرانی‌هایی را که از فرآیند امور احساس کرده‌اند با مخاطبان در میان گذاشته‌اند. یادداشت کامل ایشان را می‌توانید از وب‌سایت مشق نو (اینجا) بخوانید. من فقط می‌خواهم در مورد سه نمونه از نگرانی‌های ایشان، سه پرسش طرح کنم:

نخستین مشاهده‌ نگران‌کننده آقای علوی‌تبار از فرآیند این انتخابات «تنزل سطح‌ سیاست‌ورزی در ایران امروز است» و من به شخصه بیشتر از این نمی‌توانم با کسی هم‌نظر و موافق باشم. من از ۳ سال پیش در باب همین نگرانی با تعبیر «هدم سیاست» هشدار دادم و اتفاقا در انتخابات همین امسال هم دلیل اصلی رای ندادن خودم را «نه» گفتن به فرآیند «سیاست‌زدایی از چالش‌های اصلی کشور» معرفی کردم. اما تعجب می‌کنم جناب علوی‌تبار که نگاه تحلیلی عمیقی در تشخیص ریشه‌های مشکلات کشور دارد، چطور در توصیف تنزل سطح سیاست کشور، به موارد نامربوطی همچون حضور نامزدهای پوششی اشاره کرده‌اند؟ ابتذال سیما و هویت این نامزدها را که عموم مردم خیلی خوب می‌فهمند و جوابش را هم می‌دهند. توقعی اگر از امثال آقای علوی‌تبار می‌رود، انگشت گذاشتن بر ابتذال سیاست‌ورزی در اردوگاهی است که به ظاهر مورد حمایت ایشان و یا دست‌کم دوستان‌شان قرار دارد.

سوال مشخص من از ایشان این است که اولا چرا وضعیت سیاست ما به اینجا کشیده است؟ این سقوط آزاد محصول کنش‌گری چه جریاناتی بوده؟ من به شخصه و اتفاقا در گفتگوی مکتوبی با جناب علوی‌تبار، از دو سال پیش روی همین تناقض عجیب در ادعاها و استراتژی‌های دوستان اصلاح‌طلب انگشت گذاشتم. (از اینجا بخوانید) لطفا یک نگاهی به عقب بیندازید و ببینید آیا عین همین وضعیت انسداد و بحران بی‌معنایی پیشتر پیش‌بینی شده بود یا نه؟ چرا فکر کردید با مسکوت گذاشتن آن تناقض‌های قدیمی، وقتی تمامی پیش‌بینی‌ها به تحقق پیوست، حق دارید در جایگاه مدعی و منتقد وضعیتی قرار بگیرید که خودتان سنگ بنای تحقق‌ش را گذاشتید؟

سوال دوم این است که چرا همین امروز هم انگشت اتهام را به سوی دیگران اشاره می‌روید؟ چرا گروهی را با عنوان «راست افراطی» متهم می‌کنید؟ چرا نمی‌گویید نامزدی که به صورت ضمنی مورد حمایت شما بود، افتخارش این بود که اصلا شعاری ندارد؟ آیا ابتذال سیاست محصول یک جناح رادیکال افراطی است که حداقل باب اهداف خودش طرح و ایده‌های سیاسی مطرح می‌کند؟ یا جناحی که ژست معتدل و منطقی به خودش می‌گیرد اما تمام افتخارش این است که هیچ ایده، هیچ برنامه، هیچ شعار و هیچ چشم‌اندازی را دنبال نمی‌کند؟

دومین نگرانی جناب علوی‌تبار، مشاهده‌ی تقویت «نوعی اقتدارستیزی سیاسی در جامعه» بوده است. در یک معنا نگرانی ایشان قابل درک است. هر جامعه‌ی بالغی، نیازمند سطحی از نهادینه شدن مراکز و نهادهای مرجع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است؛ اما این فقط یک سوی ماجراست. سوی دیگر ماجرا، وضعیت نیم قرن «شبیه‌سازی» در تمامی ساحت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور ماست. همان شترگاوپلنگی که از سوار کردن موتور پیکان روی بدنه‌ی پژو شاهدش بودیم برای اینکه مدعی شویم ما هم صنعت خودرو داریم! مملکتی که «حقوق بشر اسلامی» تولید می‌کند، البته همچنان می‌تواند مدعی شود که مقادیری هم نخبه‌ی «بومی» تولید کرده، اما اینکه جدی‌جدی باورش بشود که این ماکت‌های خودساخته واقعا قرار است کارکردهای مدل اصلی را داشته باشند، مرحله‌ای از خودفریبی است که به نظرم خطرناک‌تر از تلاش برای فریب دیگران است.

نیم قرن حکومت «خودی‌ساز» و حاکمیت رانتیر، البته که قشری از نخبگان «خودی» را هم درست کرده و جالب (و حتی دردناک) اینکه از این نخبگان خودی، بخش بزرگی‌شان حتی هزینه‌هایی از جنس زندان و محرومیت را هم پرداخته‌اند، اینقدری که اصلا یادشان رفته که این رقابت «خودی و غیرخودی»، در چهارچوب یک آکواریوم محدودی است به نام «نظام جمهوری اسلامی»، که پیشاپیش بخش بزرگی از جامعه را از هست و نیست ساقط کرده! حالا چرا باید نگران کننده باشد که بالاخره کاسه‌ی اعتبار و شعبده‌های بی‌مسمای این الیت رانتی هم درست به اندازه‌ی گفتمان کلان حکومت ته کشیده باشد؟

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

12 Jul, 17:41


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

06 Jul, 16:17


✍️ انتخابات ۱۴۰۳، فرصتی برای کنش‌گران مرزی

#A 445

آرمان امیری @armanparian - کنشگران مرزی، تعبیری بود که بیششتر توسط دکتر مقصود فراستخواه در فضای سیاسی ما طرح و تشریح شد. تعبیر جالبی برای توصیف نخبگانی که می‌توانند نقش پل ارتباطی میان جامعه و حکومت را بازی کنند و به قول معروف «پایی در دل جامعه و پایی در حکومت» دارند. با این حال، صدور بیانیه‌های «روزنه‌گشایی» در بی‌معناترین نمایش‌های رای‌گیری (مثل مجلس گذشته) عملا نشان داد که مدعیان اصلی این تعبیر هیچ‌گونه پایبندی به ملزومات طرح خودشان ندارند و در مسیر نزدیک شدن به حکومت هیچ خط قرمزی برای خود قائل نیستند؛ تا اینکه انتخابات دو مرحله‌ای اخیر از راه رسید.

حد فاصل مرحله‌ی اول و دوم رای‌گیری اخیر، شاهد ظهور یک قشر جدید در فضای سیاسی کشور بودیم که دور اول رای ندادند اما دور دوم رای دادند. هرچند دلایل این تغییر نظر متفاوت است و گاه صرفا سلبی بوده و یا از ترس تشدید فضا شکل گرفته، اما در نهایت این لایه‌ی ۱۰درصدی جدید، جایی میان شکاف اپوزوسیون و حکومت قرار گرفتند و از این منظر فرصت یک نقش‌آفرینی تاریخی را دارند.

نتایج مرحله‌ی اول نشان داد که حامیان تداوم حکومت کمتر از ۴۰درصد جامعه را تشکیل می‌دهند و مناقشات داخلی‌شان بروز معناداری در نگاه اکثریت جامعه ندارد. همچنین در مرحله‌ی دوم دیدیم که بیش از ۵۰درصد جامعه چنان از رژیم عبور کرده که نسبت به هیچ اتفاقی در درون چهارچوب‌های حکومت حساس نیست و «نه»ی بزرگ خود را به کلیت سیستم و اجزای داخلی‌اش نشانه گرفته.

به گمان من، این دو قشر جامعه، چنان از هم فاصله گرفته‌اند که اصلا زبان همدیگر را نمی‌فهمند. اما قشر ۱۰درصدی که دور اول مقابل حکومت قرار گرفت و دور دوم وارد بازی حکومت شد، خواسته یا ناخواسته در همان موقعیت «پایی در جامعه و پایی در دل حکومت» قرار گرفت و می‌شود گفت حالا این فرصت را دارند تا به زبان میانجی مخالفان با حکومت بدل شوند. تنها ایفای فعال چنین نقشی است که می‌تواند به تعبیر «کنش‌گر مرزی» یک معنای واقعی بدهد و تنها در چنین شرایطی است که این قشر خاص می‌توانند مدعی شوند پشت کردن‌شان به اتحاد علیه حکومت در دور دوم توانسته است دریچه‌هایی برای کاهش هزینه‌های گذار ایجاد کند.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

06 Jul, 16:16


#A 445


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.

مجمع دیوانگان

04 Jul, 13:59


بخش دوم #سخنرانی به مناسبت #۱۶آذر ۱۳۹۸

با عنوان: در دفاع از #انقلاب_راهگشا

دانشگاه خواجه نصیر / آرمان امیری
مدت زمان: ۹ دقیقه
#پادکست


کانال "مجمع دیوانگان"
@Divanesara
.

مجمع دیوانگان

02 Jul, 21:46


واقع‌بینی کلاغ‌ها

آرمان امیری
۱۶آذرماه ۱۳۹۷ - دانشگاه کاشان


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.

مجمع دیوانگان

29 Jun, 18:13


هفت پیام از انتخابات
#A 444

آرمان امیری @armanparian

۱- پیروزی جنبش مقاومت مدنی

مساله‌ی اصلی تحریم، شکستن دیوار مشارکت ۵۰درصدی نبود. این اتفاق در انتخابات ۱۴۰۰ رخ داده بود؛ اما در آن انتخابات، بخش بزرگی از ریزش آرا محصول نوعی انفعال و سرخوردگی از اصلاح سیستم بود. هنوز جنبشی وجود نداشت که چشم‌انداز تحول از مسیر دیگری را نمایان کند. پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، انفعال قبلی به سمت یک کنش فعال تغییر جهت پیدا کرد. برخی منفعلین از ترس سقوط نظام به داخل انتخابات بازگشتند و تحریم، اگر می‌خواست پیروز شود باید بر سد بزرگترین غلبه می‌کرد. این اتفاقی بود که به نظرم فراتر از تمامی پیش‌بینی‌ها و انتظارات محقق شد. به قول بازاری‌ها، با سقوط میزان مشارکت از «کانال ۴۰درصد» به «کانال ۳۰درصد»، مساله از انفعال مخالفان به یک جنبش فعال تحریم بدل شد که آشکارا طی سه انتخابات پیاپی (ریاست‌جمهوری، مجلس و دوباره ریاست‌جمهوری) در حال پیشرفت بوده است. حالا این تحریمی‌ها هستند که بزرگترین وزنه‌ی قدرت سیاسی و اجتماعی را کسب کرده‌اند و بی‌شک فرصت دارند که سرنوشت آینده‌ی کشور را رقم بزنند.

۲- شکست سیاسیون فرصت‌سوز

هرچند جنبش و جوش فعال در بدنه‌ی جنبش اجتماعی کاملا آشکار بود و تمامی ترفندهای انتخاباتی را خنثی کرد، اما بزرگترین تحریم تاریخ جمهوری اسلامی در وضعیتی محقق شد که اکثر چهره‌های شاخص سیاسی و حتی نیروهای میانی ترجیح دادند یک سکوت منفعلانه در پیش بگیرند. به گمان من، اعلام دیرهنگام «ما رای ندادیم»، در ساعات پایان رای‌گیری، ابدا یک کنش سیاسی معنادار برای همراهی با تحریم نبود. بیشتر می‌شد حدس زد چه آن‌ها که کاملا سکوت کردند و چه آن‌ها که دیرهنگام رای ندادن خودشان را اعلام کردند، به انتظار نشستند تا ببینند تیم برنده کدام سمت است. بحران انسداد سیاسی فقط در داخل حاکمیت رخ نداده. با این وضعیت نیروهای سیاسی، باید اعتراف کنیم که اپوزوسیون هم گرفتار مهره‌هایی شده که نه شهامت سیاست‌ورزی واقعی را دارند و نه درایت تشخیص موقعیت را. اگر این ضعف در آینده جبران نشود، سرمایه‌ی بزرگ تحریم به نتیجه نخواهد رسید و همچنان شاهد هدررفت هزینه‌های کلان مقاومت اجتماعی خواهیم بود. به نظرم نقد این انفعال و طلب موضع‌گیری‌های صریح‌تر و شفاف‌تر، مطالبه‌ای است که جامعه می‌تواند از این چهره‌ها داشته باشد تا این ضعف را به مرور جبران کند.

۳- رفراندوم قاطع علیه قومیت‌گرایی!

مسعود پزشکیان در استان‌های آذری‌زبان بیشترین رای را به خود اختصاص داده است. او سال‌های سال پیشینه‌ی دامن زدن به شکاف‌های قومی را در کارنامه دارد و در رقابت اخیر نیز دیدیم که ستادهای تبلیغاتی‌ش چطور به چنین حربه‌ای متوسل شدند. با این حال، نتیجه‌ی نهایی تصویر بسیار بزرگتری نیز در اختیار ما قرار داد: در هیچ یک از استان‌های آذری‌زبان، مشارکت از میانگین عمومی ۴۰درصد فراتر نرفت. این یعنی حتی اگر تمامی آرای پزشکیان در این مناطق را یکسره به پای آرای قومیتی بگذاریم (که تخمین درستی نیست)، باز هم اکثریت قاطع آذری زبان‌های ایران (چیزی بین ۷۰ تا ۸۰ درصد با جمع آرای تحریمی و دیگر نامزدها) نیز به این بازی ارتجاعی و خطرناک یک «نه» بزرگ گفتند. این فقط یک سرمایه‌ی ارزشمند و تودهنی آشکار به کسانی که پشت ادعای «نابودی ایران» پنهان شده بودند نیست. بلکه یک هشدار جدی است به تمامی سیاسیونی که همچنان سودای این را دارند که منافع طولانی‌مدت ملی را قربانی مطامع کوتاه‌مدت خود کنند.

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.