گفت از امروز منم باید مثله خاله مریم بکنی… الانم بغلم کن تا توی بغلت بخوابم، توی بغل هم بودیم که بهم گفت میشه صد تا بوسم کنی؟ بوسه بارونم کن… تا توان داری ببوسم گفتم کجاتو گفت همه وجودمو…
منم بوسیدمش و اون خوابید، بلند شدم یه نگاه بهش انداختم واقعا بدن لخت زیبایی داشت دوستش داشتم چون بدجور به مریم و لذت های سکسی مون حسادت می کرد و این برای منم جذاب بود چون هم خاله و هم خواهرزاده رو با هم میکردم و لذت میبردم تازه خواهر زاده ای که برای عشق بازی التماس میکرد وقتی فهمیدم زنها انقدر عشق بازی رو دوست دارن مدت زمان عشق بازی رو بیشتر کردم و مدت زمان کردن توی کوس رو کمتر که دیدم هم مریم بیشتر استقبال کرد و لذت بیشتری میبرد هم رخساره بیشتر بهم وابسته شده بود.
پایان
@dastan_fot
@dastan_fot 😍💦داستان سوسکی