یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی @bzyad Channel on Telegram

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

@bzyad


اين كانال برای بازنشرِ يادداشت‌های منتشرشده‌ام تأسيس شده است.

Promotional Article for Telegram Channel (Persian)

با افتخار ما به شما کانال تلگرامی یادداشت‌های دکتر بابک زمانی را معرفی می‌کنیم. این کانال با نام کاربری bzyad، به تأسیس شده تا یادداشت‌های ارزشمند و الهام‌بخش دکتر بابک زمانی را به مخاطبان عزیز منتشر کند. دکتر زمانی یکی از محبوب‌ترین پزشکان و نویسندگان در زمینه سلامت و روانشناسی است و تجربیات و دیدگاه‌های ارزشمندش را در یادداشت‌های خود به اشتراک می‌گذارد. اگر به دنبال مطالب پر انرژی و سازنده‌ای در زمینه سلامت و روانشناسی هستید، این کانال بهترین انتخاب برای شماست. پیوستن به این کانال به شما کمک می‌کند تا به روز با آخرین مقالات و نوشته‌های دکتر زمانی باشید و از تجربیات ارزشمند او بهره‌مند شوید. منتظر حضور گرم و فعالیت شما در کانال یادداشت‌های دکتر بابک زمانی هستیم.

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

06 Jan, 02:41


يادداشت روز دوشنبه شرق
"گزينش "
تغييرى در راه است ؟
هفته گذشته رييس جمهور بالاخره در مورد نكته اي كليدي ، آشكار اما ناگفته ، بي پرده سخن گفت .
آنچه كه بطور كلي گزينش نام دارد و بلافاصله به مسيله ظاهر و باطن ارتباط پيدا ميكند يكي از مشكلات كليدي در كشور ماست .
نگاه سطحي به انتخاب افراد و توجه ظاهري به برخي معيارهاي اخلاقي باعث تخريب بنيادهاي اخلاقي در كشور ما شده است .بنياد هاي اخلاقي و روز آمد بودن آنها يكي از اساسي ترين عوامل است .
از آنجا كه به تعداد افراد نميتوان پليس گماشت معيارهاي اخلاقي اي كه آسايش يا عذاب وجدان پديد مي آورند بيشترين نقش را در تنظيم رفتارهاي افراد بازي ميكنند . اين معيارها با پيچيده و تخصصي شدن هر چه بيشتر جوامع پيچيده تر و تخصصي تر شده و هر زمان نياز به روز آمد شدن دارند يعني ممكن است تنها چند نفر بتوانند در مورد رفتار اخلاقي مناسب در يك كار تخصصي اظهار نظر بكنند و رفتار اخلاقي مناسب در يك حيطه تنها توسط شاغلين آن حيطه و با تجربه ترين ايشان قابل تعريف ميباشد .بنابراين گزينش افراد بر اساس اعتقادات باطني كه خود فرد ابراز ميكند يا ظاهري كه خود ميتواند اختيار كند نه تنها معيارهاي اخلاقي مناسبي براي جامعه فراهم نمي آورد بلكه برعكس ميتواند كساني را كه به آساني قادر به زير پاگذاشتن اصول اخلاقي خود هستند يا أصلا اصول اخلاقي چنداني ندارند بر كساني كه ثبات راي و عقيده دارند ترجيح دهد .
كساني كه دهه هاست به كار آموزش تخصص پزشكي ميپردازند به عينه ميبينند كه دستياران را نه در سال اول و دوم كه تازه از سال سوم به بعد ميتوان شناخت .گوهر وجود آدميزاد جز در كوره كار و پيكار خود را نشان نميدهد .تقليل روح و توان آدميزاد به چند نكته ظاهري خود غير اخلاقي است .از آن گذشته كسي كه عميقا معتقد باشد اين انسان ها نيستند كه وضعيت سيستم را تعيين ميكنند بلكه سيستم است كه انسان ها را ميسازد از كسي كه به زعم او ممكن است رگه هاي ناخالصي داشته باشد نميهراسد . سيستم درست انسان ها را با همه خطاهايشان اصلاح ميكند و سيستم نادرست انسان هاي صالح را هم خراب ميكند .
وقتي اخلاق و معيارهاي اخلاقي را محك ميزنيد چگونه ممكن است ملاك و معيار شما خود غير اخلاقي باشد؟ .آيا توجه به آنچه فرد در مورد عقايدش ميگويد و ظاهري كه مي آرايد ملاكي غير اخلاقي براي مهم ترين و حساس ترين مشاغل نيست ؟ اگر به دنبال تقوا هستيد داشتن تخصص ، مهارت و تجربه براي پذيرش سنگين ترين مسئوليت ها لازمه تقوا نيست ؟ چكونه تقواييست كه اجازه ميدهد وقتي كاردان تر از خود ميشناسيد تنها با رعايت ظاهر مسئوليتي سنگين بپذيريد يا به عنوان گزينشگر داشتن تخصص را لازمه تقوا ندانيد. چگونه ميتونيد گرد جهان به دنبال صاحب صلاحيت ترين فرد براي امورات روزمره مسلمين نگرديد ؟ همين الان مهم ترين بخش هاي علمي پزشكي دنيا با حضور دهها متخصص و محقق برجسته براي انتخاب رييس خود فراخوان بين المللي منتشر ميكنند .
حالا جاي اين سوال باقي است آيا بيانات رييس جمهور به عنوان برآيند احساس جامعه ميتواند در عرف هاي رايج جامعه كه همه ميشناسيم تغييراتي ايجاد كند ؟ آيا ميتواند مسئوليت حياتي ترين مسايل را به متخصص ترين افراد قطع نظر از آنچه به پيراهن مي آويزد يا نمي آويزد ، پوششي كه ميپسندد ،موي صورت و ساير شيوه هاي زندگيش بسپارد ؟ با اين بيانات آيا تغييري محسوس در چينش افراد مشاهده خواهيم كرد ؟
ناگفته نگذارم هسته هاي گزينش به هركس بد كرده باشند من جز خوبي نديده ام به كمك هسته هاي گزينش بود كه هشت سال قبل از تخصص در بهترين سالهاي عمر توانستم در زيبا ترين و بكر ترين روستاهاي كشور به عنوان پزشك عمومي به پاك ترين و شريف ترين مردم خدمت كنم و هشت سال تمام در مورد گزينش ، گوهر آدميزاد و اينكه چگونه ميتوان آن را محك زد بينديشم !

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

02 Jan, 12:34


لمپنیسم علیه روشنفکری

🔻چرا سلطنت‌طلبان به جای مجادله فکری با غلامحسین ساعدی هتک حرمت و فحاشی می‌کنند؟


🔹«شاهکار» عرصه موسیقی که انصافاً از شاهکارترین‌های همه اعصار هم است، در یک مصاحبه‌ای با فرح پهلوی، فرهنگی‌ترین شخصیت خاندان سابق سلطنتی از کلکسیون سنگ‌هایی می‌پرسد که دارد. فرح تکه‌های رنگ‌شده آسفالت کف خیابان را به او نشان می‌دهد و می‌گوید «هرکدام از اینها داستانی دارد، مثلاً این سنگ شماره فلان در سعادت‌آباد به سر «پاسداری» اصابت کرده است.»

🔹اینکه چرا فرح پهلوی متأخر به اینجا رسیده و تعلقاتش به امر زیبای سابق را با خشونت عریان امروزی بازنمایی می‌کند شاید بتواند کلید فهم رفتار این روزهای سلطنت‌خواهان رادیکال باشد. چراکه فرح پهلوی جدی‌ترین چهره هنوزباقی‌مانده سلطنت هم هست. باقی که نه کارنامه‌ای دارند و نه تئوری منسجمی. در واقع نداشتن همین تئوری، نظام فکری و گفتمانی منسجم و مستدل که بتواند در برابر گفتمان‌های بدیل تاب ایستادن داشته باشد علت‌العلل رفتارهایی مانند هتک حرمت مزار «غلامحسین ساعدی» به عنوان فیگور مطرح روشنفکری است.

🔹گفتمانی که زمانی توسط مردم پس رانده شده است برای جا داشتن در سپهر سیاسی باید که بتواند خود را به نحوی احیا کند. اول از همه با کلاژ بخش‌هایی از تاریخ، سعی کردند قابی از زمامداری خود ارائه بدهند که هرکس آن قاب را نگاه کند انگار سال‌های حکومت پهلوی برای تک‌تک مردم ایران جز خیر، رفاه و خوشی چیزی نداشته و آنان‌که به خیابان آمدند و انقلاب را رقم زدند از سر خوشی و شکم‌سیری بوده است.

🔹بعد از آن برای احیای خود باید که مخالفان وقت خود را بی‌اعتبار می‌کردند. عناد سطلنت‌طلبان  با روشنفکران از ساعدی شروع نشد. هرچند آن اقدام، شنیع‌ترین رفتار این طیف تا به حال بوده است ولی هجمه این گروه علیه سایه، محمدرضا شجریان، براهنی و حتی مهرجویی که با آن وضعیت هولناک از دنیا رفت هم دیده‌ایم. در حقیقت ریشه عناد پهلوی با روشنفکری ریشه‌ای هم‌اندازه با حکومت پهلوی دارد.

🔹برای شاه فیگور محبوب «شعبان بی‌مخ» بود نه امثال ساعدی، مهرجویی، شریعتی و دیگران. چراکه می‌دانست از دل فکر و کار روشنفکری، سطلنت‌دوستی بیرون نخواهد آمد. «جاوید شاه» شعاری است که تنها و تنها با «اندیشه نکردن» سازگاری دارد و نه با کار روشنفکری.

🔹حالا که خاندان پهلوی و سلطنت‌شان بر سر کار نیست، این مبارزه با روشنفکری و ترویج فکر نکردن باید با قوت بیشتری و حداکثری ترویج شود. کدام عقل سلیمی می‌پذیرد فردی به صرف اینکه حاصل ازدواج دو آدم دیگر بوده توانایی اداره مطلق امور را داشته باشد و برای تصمیم‌گیری درباره سرنوشت میلیون‌ها ایرانی صاحب صلاحیت است؟

🔹جریان سلطنت‌طلبی وقتی دست خود را در تئوریزه کردن ایده سلطنت‌طلبی یا بهتر بگوییم پهلوی‌دوستی خالی می‌بیند و توانی برای ساختن عمارت نظری قابل دفاع ندارد ناچار است که سلبی برخورد کند. سلبی برخورد کردن این گفتمان هم در حوزه نظر پیشاپیش شکسته خورده است، پس همه تلاشش را می‌کند تا زمین بازی را عوض کند.

🔹برای همین است که به جای نوشتن و نقد کردن ساعدی و امثالهم که اساساً توان چنین کاری را ندارند و برایشان ممکن نیست، زمین بازی را به سمت هتک حرمت، فحاشی و یا بهتر بگوییم لمپنیسم می‌برند؛ لمپنیسمی که سنت پهلوی‌چیان از رضا قلدر تا شخصیت‌های مطرح این روزهایشان است. یعنی باید که مبارزه فکر و هوش اینان را در هوش سیاسی ناخودآگاه‌شان دانست که می‌دانند تنها راه بقایشان متوسل شدن به لمپنیسم است.

🖌علی ورامینی  | دبیر گروه فرهنگ

📌ادامه مطلب در سایت هم‌میهن آنلاین

@hammihanonline
hammihanonline.ir

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

31 Dec, 00:29


يادداشت روز سه شنبه شرق

استىضاح سلامت

ريشه هاي بحران سلامت آهسته آهسته از پرده برون افتاده و حالا عرصه عمومي دارد درك ميكند كه معايب وسوراخ هاي بزرگي كه در سيستم سلامت كشور وجود دارد به خواست و اراده پزشكان نبوده مثل ساير مسايل ريشه در مسايل اقتصادي اجتماعي كشور دارد .حالا همه دارند درك ميكنند كه به تاريخ پيوستن رشته پزشكي عمومي به عنوان بخشي از سلامت كه ميتواند ستون فقرات سيستم ارجاع و پزشك خانواده باشد ، از هرز رفتن منابع جلوگيري كند و به اين سيستم نظم ببخشد ريشه در تفكرات ساده انگارانه اي داشت كه تصور ميكرد با ارزان اعلام كردم نرخ گندم ميتواند نان به دست محرومان برساند اما بر عكس كشاورزي را نابود كرد . حالا همه دارند به عينه ميبينند كه رفته رفته نه تنها پزشكي عمومي بلكه هر آنچه كه به طب باليني مربوط ميشود رو به زوال نهاده و تنگدستي اي فزاينده بخش هاي باليني و دولتي را به قهقرا برده يا به اعمال زيبايي و كارهاي عملي نه چندان ضروري اختصاص داده است . بايد گفت كليه كارهاي عملي تشخيصي و درماني بدون حضور يك سيستم باليني آكادميك در بخش دولتي و آموزشي ، مصداق حيف و ميل منابع است . و اين رخداديست كه حالا عرصه عمومي بر آن شهادت ميدهد .ديگر نميتوان از جند نمونه پرداخت هاي نجومي كه در غياب سيستم دانشگاهي و بالاجبار براي برخي اعمال رد و بدل ميشود (و گاه احساس ميكني تنها از همين طريق كيفيت حفظ شده ) مثال اورد و سيستم سلامت و پزشكان را تحقير كرد .
در چنين شرايطي نه تنها جامعه پزشكي كه حالا ديگر عرصه عمومي به عينه ميبينند كه در حالي كه امكان بقا به معني درمان هاي پايه و جاري مردم هرروز دشوار تر ميشود در حالي كه پزشكان جوان جايي درخور در كشور پيدا نميكنند و گروه گروه در حال مهاجرت هستند اساسا امكان آموزش پزشكي هم كمتر و كمتر گرديده تنها بي اطلاعي از استاندارد هاي بين المللي اموزش پزشكي است كه باعث فردا شدن امروز ميگردد. با چنين استانداردهايي بسياري از بخش هاي آموزش پزشكي موجود هم بايد فورا تعطيل گردند .در چنين شرايطي كساني كه خواهان افزايش ظرفيت اموزش پزشكي هستند مثل آدم هايي ميمانند كه از سياره اي ديگر به ناگهان پا بر زمين گذاشته ميخواهند دولتي را كه هنوز نتوانسته جاي اهرم خود را زير تخته سنگ عظيم بحران سلامت بيابد و سفت كند ، استيضاح كنند .
بايد گفت استيضاح وزير لازم نيست كليه كادر هيات علمي ،انجمن هاي علمي و كل جامعه پزشكي آماده استيضاح هستند اصلا هرروز كه بر سر كار ميروند دارند استيضاح ميشوند و اگر به شيوه اي قابل درك براي موجودات فضائي و فرماندهانشان در سياره اي ديگر پاسخ نميدهند تنها به اين دليل است كه مشكلات پيچ در پيچ دارو و درمان و اورژانس ها به ايشان اجازه نميدهد لحظه اي درنگ برخود روا بدارند . وقت آزاد بيدريغ در اختيار خرابكاران است . به همين دليل و به دليل مشكلات عديده مردم ، زحمتكشان و بيماران است كه أنجمن ها و جامعه پزشكي تنها به بيانيه و اظهار نظر كفايت ميكنند .و به آنها كه ميگويند يا ممكن است در آينده بگويند چرا ادامه ميدهيد يا چرا ادامه داديد هم توجه نميكنند .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

23 Dec, 03:58


يادداشت روز دوشنبه شرق

اعتماد به طب
اخيرا يك مطالعه علمي نشان داد نود و شش درصد مبتلايان به اپي لپسي ( صرع ) در إيران بطور كامل از دستورات دارويي خود پيروي نميكنند .
اين يافته معاني بسيار دارد . اين مطالعه روي بيماران صعب العلاج كه براي تصميم گيري در مورد جراحي بستري شده بودند انجام شده است و نه جمعيت كلي بيماران اپي لپسي كه حداقل يك درصد جمعيت را تشكيل ميدهند .بعلاوه خطرات قطع دارو يا مصرف نامنظم دارو در بيماران مبتلا به صرع از بسياري از بيماري هاي ديگر اشكار تر و زودرس تر است .تفاوت اين آمار در كشور ما با كشور هاي پيشرفته حداقل سي و پنج درصد محاسبه شده بود .
اين مطالعه اي علمي و بسيار گويا در مورد وضعيت تصورات عمومي پزشكي در كشور ، هم چنين اعتماد به طب مدرن و كلا دانش در كشور ما ميباشد .
وقتي در بيماري اي كه قطع دارو ميتواند بلافاصله يا در فاصله اي قابل درك باعث تكرار حملات تشنجي ، تشنجات مداوم و حتي مرگ بشود كمتر از ٥ درصد بيماران دستورات دارويي به اين مهمي را به درستي مصرف ميكنند ، در ساير بيماري هايي كه تاثير دارو تا اين حد آشكار نيست اوضاع چگونه است ؟
راستي در سر بيماران چه ميگذرد ؟
چرا بيماران ايراني در مقايسه با كشورهاي ديگر تا اين حد به سيستم سلامت و دستورات پزشكي بي اعتماد هستند ؟
قبل از هر چيز بايد پذيرفت اشكالات پايه اي سيستم سلامت كشور نقشي مهم در اين بي اعتمادي دارند .شرح حال و معاينه باليني قطع نظر از دستگاه ووتكنولوژي ، بيشترين نقش را در تصميم گيري براي بيماران مصروع و نظائر اين تشخيص در همه رشته ها بازي ميكند. تشخيص ومهم تر از آن اعتماد به طبيب و سيستم پزشكي بيش از هر چيز به رابطه انساني في مابين طبيب و بيمار ارتباط دارد . ارزش گذاري غلط براي اين كار حياتي نه تنها از كيفيت آن روز به روز كاسته و به پايين ترين حد رسانده بلكه اساسا اهميت تشخيص را در اذهان ساده اي كه ارزش هر چيز را با قيمت ان ميسنجند (هيچ ارزوني بي دليل نيست ) به شدت پايين آورده باعث تحقير و درنتيجه تخريب پايه هاي آن گرديده است . از سوي ديگر نقش عوامل اجتماعي بخصوص گسترش سازمان يافته طب شبه علمي و ضد علمي به اسامي مختلف به شدت بر اعتماد مردم به آنچه داروهاي "شيميايي "خوانده ميشود تاثير ميگذارد . وقتي درمان ها وتوصيه هاي غير علمي با هزينه اندك به رسميت شناخته شده و تبليغ ميشوند وقتي زالو ، بادكش روغن بنفشه و تركيبات عنبر نسا بطور رسمي و توسط دانشكده هايي كه براي اين كار با حمايت دولتي تاسيس شده اند موثر قلمداد بشوند يا حد اقل در بي اثري آنها ترديد ايجاد بشود مقاومت در برابر اين عقايد از طرف تحصيلكرده ترين افراد و روشنفكر ترين آنها هم كار بسيار دشواريست .متخصصين مغز و اعصاب كمتر خانواده اپي لپسي اي را ميشناسند كه اين درمان ها را تجربه نكرده باشد .البته استفاده از داروها و روش هايي كه بي خطري آنها در مطالعات علمي بين المللي به اثبات نرسيده ان هم به مدت طولاني كار بسيار خطرناكي است .پزشكان از كوچكترين عوارض داروهاي ضد صرع اطلاع دارند و آنها را بررسي ميكنند حال انكه تاثير داروهاي به اصطلاح سنتي و گياهي هيچگاه در مورد اپي لپسي بطور علمي مورد مطالعه قرار نگرفته است چند مقاله كه مثلا تاثير فلان دارو را در صرع نشان داده كمكي نميكند هر دارويي ابتدا به مطالعه سلامتي نياز دارد كه ندارند و مطالعه تاثير بايد بسيار گسترده و جانشمول باشد داروي موثر روي صرع ايرانيان ، مصريان يا پاكستاني ها نداريم . اما نكته مهم تر آن إست كه ادعاي تاثير عواملي بجز داروهاي بين المللي و توليد رقيب براي انها در اذهان اماده اي كه به شدت در جستجوي انند بي ترديد بر اعتماد عمومي مردم و متابعت دارويي بيماران تاثير گذار ميباشد .
راستي چگونه ميتوان اقيانوسي را كه از رودخانه گذشت به جاي خود بازگرداند ؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

16 Dec, 07:02


يادداشت روز دوشنبه شرق
" برنامه " و"بازار "در كار سلامت

" برنامه " يعني سيستمي كه معتقد باشد يك دولت يا يك كميته ميتواند همه امور ، دستمزدها، نيازها و امكانات را از بالا تنظيم كرده جامعه را با كنترل كامل به سوي رفاه و اسايش ببرد
" بازار " يعني آنكه همه چيز بايد در رقابت آزاد با كمك عرضه و تقاضا تنظيم گردد برخي معتقدند بازار يعني عرضه و تقاضا روحي متافيزيكي است در همه شئون و در تمام دوران هاي حال و اينده و عليرغم تمام پيشرفت هاي ديژيتال تقدير محتوم بشر است
برخي معتقدين راسخ "برنامه " تلاش كردند كل اقتصاد دو امپراطوري عظيم تمدن بشري ، شوروي و چين را با يك برنامه ريزي دولتي به سمت ايده آل ببرند . فاجعه اي بدنبال امد كه آشكارا نشانه شكست مهندسي اجتماعي بود .
در بخش هايي از دنيا هستند سيستم هايي كه كلا برنامه را ناديده گرفته همه چيز را به عرضه ووتقاضا سپرده اند . در برخي ايالات آمريكا حتي حمايت دولتي از سالمندان و معلولان هم محلي از اعراب ندارد .يكي از بزرگترين كاهنان معبد بازار دست در دست مهندس بزرگ اخيرا زمامدار يك امپراطوري بزرگ شدند . هوشمندي اي كه ادعاي اين مهندس است شايد تنها راه رهايي از حكومت ابدي سرمايه ،عرضه ووتقاضا ولو در آينده اي دور به شمار برود اما حال او خود در بند سرمايه به سر ميبرد .
بنابر اين زمامداري و سياست چيزي نيست جز تركيب اين دو عامل بسته به شرايط هر كشور .
سيستم سلامت كشور ما به تنهايي يكي از بارز ترين مصداق هاي افراط و تفريط در ديكوتومي بازار - برنامه ميباشد .
اقتصاد سلامت را نميتوان به نحوه "برنامه " ريزي از بالا براي گردش صحيح ولو عادلانه منابع ، فارغ از قوانين پايه اي اقتصاد تقليل داد . اين كار اساسا غير ممكن است . علم اقتصاد اساسا به معناي اقتصاد سرمايه داري است يعني مفهوم كالا و ارزش افزوده و مبادله و نظائر آن ….. عالم بزرگي كه بسياري از " برنامه " محوران در نهايت به او اقتدا ميكنند كتاب اصلي خود را به اكتشاف قوانين "سرمايه " اختصاص داد و هيج چيز در مورد برنامه نگفت .به تصور او در جامعه سوسياليستي كلا اقتصاد از ميان ميرود و همه چيز تبديل به برنامه ميشود
تنها يك نگاه اجمالي به سيستم به اصطلاح "اقتصاد سلامت " در كشور ما قضيه را روشن ميكند .
تصميم گيران تعرفه هاي خدمات درماني كه بر تئوري ها و تئوريسين هاي برنامه محور تكيه دارند ، نتوانستند دريابند كه درغياب بازار ،ولو به شكل محدود ،هيچگاه قادر به تخمين هزينه هاي لازم براي سلامت كه تابع قوانين غير قابل انكار اقتصاد ميباشد نخواهند بود .درنيافتند كه بخشي از ارزش يك كالا و يك خدمت نه جنبه هاي مادي و فيزيكي آن كه در جنبه هاي رواني آن نهفته است كه جز در بازار و در سيستم عرضه و تقاضا هيچ دسترسي اي به ان وجود ندارد . هيچگاه قادر نشدند ارتباط انكار اقتصاد سلامت را با كمبود عظيم منابع در سيستم سلامت كشور و بخصوص در وزارت بهداشت درك كنند . پاسخ اينان همواره مثل تمام تاريخ نقد برنامه موجود و تلاش براي تدوين برنامه بهتر بود و آنجا كه باز هم كم مي آورتد به تلاش هاي فردي و جنبش كار انقلابي رو مي آورتد . درك نميكنند كه بدون بازتعريف قوانين اقتصاد در مسايل پايه ،منابع سلامت در اختيار جريان هايي قرار ميگيرد كه ميليون و ميليارد را به يك هوا و هوس دود ميكنند و حتي تفاوت ميليون و ميليارد هم در نظرگاهشان محو ميشود آن هم نه به تومان كه به دلار ! اين دانشمندان در نمييابند وقتي كه دارند با انكار اقتصاد و به زعم خود درجهت عدالت در عمل! شعار ميدهند عملا دولت را در پوشش اورژانس ها ، مباني ضروري بهداشت وحمايت از مردم بسيار فقير ، تنگدست و ناكام ميگذارند . اشكار است كه در شرايط عدم تبيين ارزش و هزينه كالاها و خدمات ، دولت به عنوان مهم ترين بنگاهي كه براي پروژه سلامت به منابع مالي و نه شعار نياز دارد از درون تهي و بدهكار ميماند و روح بازار با پوزخندي تمسخر آميز از زير پوست شهر بيرون آمده در آسمان آلوده خود را به نمايش ميگذارد . چه كسي ميتواند انبوه پزشكاني را كه بر اساس قوانين اين روح به كار زيبايي مشغول شده اند به جايگاه واقعي خود بازگرداند ؟ چگونه ميتوان هزينه هاي سرسام آور بخشي از اعمال درماني را كه در فضائي انكار شده امكان بروز دارند و چون بختكي سنگين گلوي مستمندان را ميفشارتد كنترل كرد ؟ بازهم برنامه ؟ باز هم غلاظ و شداد يا نصيحت و اندرز يا دعوت جامعه به آشوب و انقلاب ؟
راهي بجز بازگشت به عقل يعني به دانش اقتصاد وجود ندارد .نلاش در تاديه بدهكاري هاي سيستم سلامت به ساير سيستم ها بدون اصلاح ريشه هاي انحراف، بدون تعريف هزينه هاي خدمات پايه سلامت با نگاهي به بازار ،كه تنها با پذيرش مبادله ازاد به شكل محدود امكان پذيراست ،تنها تلاشي در باتلاق را ميماند كه تنها به فرو رفتن بيشتر مي انجامد .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

15 Dec, 08:50


درباره  الودگي هوا
 
 این یادداشت در باره الودگی هوای تهران و در یکی از الوده ترین روزها نوشته شده.
 
پيرزن پير نبود تنها چهل و دوسال داشت اما هفتاد ساله مي نمود . روي تخت نشسته و به جايي دور مي نگريست . مات بود و انگار هيچ فكري در سر نداشت نه تكان مي خورد نه چيزي مي گفت ونه حتي بلك مي زد . بعد از معاينه مختصري در فكر بودم كه چه تشخيصي بگذارم . سندرم ها و بيماري هاي نادر و عجيب غريب در ذهن من موج مي زدند  اما هيچ كدام به درستي بر علائم اين بيمار منطبق نبود . بايد بيماري نادري باشد . اسم چندتا سندرم را ميبرم و دست اخر به همکاران مي گويم " اما في الواقع نمي دانم .  بگذاريد ازمايشات روتين بيايد تا بعد ببينيم "  
 
   چند ساعت بعد يكي از همکاران زنگ مي زند . تمام اندكس هاي خوني بيمار به شدت كاهش نشان ميدهند . كم خوني شديد كمبود قند  سديم و كلسيم . تركيبي كه فقط ميتواند تغذيه اي باشد . حالا سرم زده اند يك سرم حاوي بروتين زده اند و بيمار يواش يواش دارد غذا مي خورد .
او بيوه دوم مردي بوده است كه يك سال پيش فوت كرد . يك دختر راهنمايي و دو بسر كوچكتر دارد كه همگي با مستمري ناچيزي از يك سازمان خيريه زندگي ميكنند . مستمري اي كه به تنهايي كفاف زندگي را نمي كند و معمولا به صورت كمك خرج به كار ميرود . بر صندلي ام خشك ميشوم و عرق ميكنم . پيرزن  حتما مي مرد اگر  درمان نميشد يا بهتر بگويم به غذا نميرسيد . تصور اتاقي كه او به اتفاق سه كودك خردسال در خانه اي پرت در زاغه اى دور بسيار دورتر از جنوب شهر چند شب قبل را در در ان گذرانده بود  روح را مي ازارد . تصور چهره رنجور كودكاني كه  مادر نزار را مينگرند انسان را کلافه میکند.
اول از همه با خود مي انديشم كه اي كاش فراستى بيابم كه ضمن گرفتن شرح حال بيمارى ، شرح حال غذا خوردن يا نخوردن را هم بگيريم . چشمانم سويي بيابد فراسوي علائم و نشانه هاي پزشكى ! آنجا كه بيمار زندگي ميكند .
  باز مى انديشم  اي كاش  مردم ان محله دور دست ، همسايه هاي پيرزن ، مختصر فراغتى از اسياب سنگين  روز  بيابند تا درب ساير همسايه هاي ديگر را بكوبند شايد باز هم زني در حال غذا نخوردن باشد!.
خدايا بردل  بستگا ن خوني ان كودكان  انان كه  زن را به جرم "دوم " بودن به تقدير سبردند   ترحم و ملاطفتى بيفكن .
حدايا  خودت به داد تمام "دومي " ها و" گناهكاران" و "كم عقلان"  و ناتوانان برس ما را اعتباري نيست .  
 خدايا بر دل هنرمندان و نويسندگان  بتابان كه اگرچه از فقر نوشتن از مد افتاده است اما ساده ترين رنج بشري " گرسنگى " هنوز موضوعى تازه است .
 خدايا  به انان كه سياستى دارند كياست ، پيش از آن رحم و انصافى عطا فرما تا نعمات  تورا به گونه اي در رودخانه  شهر  به گردش دراورند كه رود خانه  پراب مواهب  در بستر خود انچنان بچرخد كه در هيچ گوشه اي از كناره هاي  ان  مردابي ساكن بديد نيايد . در دل آنها بتابان كه قوت مردم را در برابر مطامع و سلايق خود قرباني نكنند . بر دلهايشان بتابان كه اختيار تنها داشته مردم ، اين خاك پر از رنج را بِه خود انان بسپارند تا نان خود را در بياورند .
براستي ايا هيچ كدام از ما مردم شهر در هر جايي كه هستيم مي توانيم از گناه بيرزن دست بشوييم ؟  
آيا داستان واقعي پيرزن وجهى ديگر از آنچه كه به الودگي هواي شهر انجاميد نيست ؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

06 Dec, 02:20


شانزده آذر
امروز ١٦ آذر بِه راستي روز جنبش دانشجويي إيران است .جنبش دانشجويي ايران چند ماه بعد از كودتاي ٢٨ مرداد سكوت پادگاني اي را كه با قلع و قمع احزاب ايجاد شده بود شكست و از اولين نشانه هاي مقاومت در برابر كودتا بود . نميتوان گفت حكم اعدام دكتر مصدق ( كه اجرا نشد ) يا ورود نيكسون كداميك نقش بيشتري در اين اعتراضات داشت هر دو در واقع يك پديده بودند . امريكا بِه عنوان يك ابرقدرت جهاني كه در جنگ سرد ادعاي دموكراسي هم داشت دولتي را كه تا همين اواخر امريكا را دشمن خود نميدانست و در نشريات حزب توده عامل امريكا معرفي شده بود با همكاري انگليس كه تنها بِه دنبال منافع اقتصادي نفت بود ساقط كرده و در واقع در تشريك مساعي با يكديگر و اشرافيت حاكم فضاي سياسي در كشور را تعطيل كردند و بدتر از آن واكنش هايي آفريدند كه تا دهها سال ادامه يافت و اين دور از انتظار نبود . چراكه سياست واقعي عروسك بازي نيست ! شايد خود دكتر مصدق هم همراهي امريكا در اجراي كودتا را تا پيش از وقوع آن باور نميكرد و بارها خواستار حمايت امريكا شده بود .اينطور نبود كه دكتر مصدق و دولت و اطرافيان او از هرگونه خطايي بري باشند . اينطور نبود كه دربار و سيستم فيوداليته حاكم جرثومه فساد و از هر خوبي اي بي بهره باشند و اينطور نبود كه حزب توده نقش مهمي در قضايا نداشته باشد . حزبي كه اشكارا از شوروي حمايت ميكرد .شوروي اي كه همين اخيرا انتقادات سختي از خود كرده وجنايات استالين را برملا كرده بود اما در استالينيست هاي حزب توده تاثير چنداني نگذاشته بود و حالا يك سازمان گسترده نظامي مخفي داشت كه اشكارا خلاف قوانين جاري كشور بود . با همه اينها سقوط دولتي كه با قوانين مشروطيت بر سر كار امده بود بدون طي همان قوانين و با كمك اشكار نيروهاي خارجي معلوم بود ورود بِه دهليز خطرناكي خواهد بود كه انسوي دهليز معلوم نيست بِه كجا باز ميشود .اما ميشد حدس زد كه در حداقلي ترين شكل خود پايان مشروطه خواهد بود . اما در عمل آغاز نوعي زمامداري شد كه بِه شكل كودكانه اي از حكومت هاي توتاليتر تقليدميكرد بدون آنكه توانايي اش را داشته باشد . وواين شيوه حكمراني را بِه ارث گذاشت . مشروطيت ، آبي كه بِه ناچار بِه مدت بيست سال در قمقمه سرباز ،رضا خان ، ريخته شده بود تنها دوازده سال دوام اورد .از ١٣٢٠ تا ١٣٣٢. جامعه ما نشان داد حوصله مجادلات پارلماني ، فحاشي هاي روزنامه ها زدوخورد ها وتظاهرات خياباني را ندارد و بلافاصله ولو با حمايت خارجي آن را جمع ميكند . و نادانسته بِه ورطه اي هزاران بار بدتر سقوط ميكند . حال انكه مجادلات نسبتا مسالمت آميز ممكن أست روزي بِه بار نشينند . يك طرف با تعجيل اين كار را كرد و ننگ ابدي براي خود خريد اما آن طرف فرصت نيافت از سازمان نظامي اي كه قطعا به شوروي پشتگرم بود استفاده كند .يا خبر نداشت بعد از اتفاقات تجديد نظر طلبانه در حزب ك ش برادر بزرگ فعلا تمايلي بِه اينگونه حمايت ها ندارد .
اين تجربه بازهم دهها سال بعد تكرار شد و طرفين ناشكيبايي خشونت آميز خود را بِه نمايش گذاشتند.
با همه اين تفاصيل جنبش دانشجويي با تظاهراتي كه بِه خون هم كشيده شد، تظاهراتي كاملا مسالمت آميز و حق بِه جانب ، يك بار ديگر يادآور شد كشور ما امريكاي لاتين يا عراق نيست كه بِه راحتي كودتا بِه سرانجام رسد وواين پيام را با خبر اعدام دكتر مصدق و خبر ديدار نيكسون بِه دنيا ابلاغ كرد و در هر دو مورد موفق بود حكم اعدام بِه سه سال حبس و حبس ابد خانگي تغيير يافت . بعلاوه دهها سال بعد مادلين البرايت وزير امور خارجه دموكرات امريكا از مداخله امريكا پوزش خواست .هنوز هم جامعه مدني ما عليرغم تمام مشكلات و از خود بيگانگي تاريخي نشان داد توده منفعلي كه بتوانند براي عرف و عاداتش قوانين غير عقلاني چون قانون حجاب بريزند نيست و مقاومت ميكند .
در هر حال خيزش مرگبار دانشجويي در شانزدهم آذر ١٣٣٢ هم ،پيامي تاريخي ، مهم و بسيار تاثير گذار بود و هم سنت اعتراض و از خودگذشتگي را در جنبش دانشجويي ايران بِه يادگار گذاشت . سنتي كه بارها و بارها در سالهاي بعد . سال ٥٩ ، مقاومت در برابر انقلاب فرهنگي ، سال ٧٦ ،٧٨ ، و بعد از آن تكرار شد .برخلاف ظاهر كه جنبش دانشجويي مقهور بنظر ميرسد اما اگر عميق تر بنگريم معلوم نيست بدون اين جنبش دانشجويي و با وجود قدرت هايي كه براي مقابله با دموكراسي و ارامش از خاك ميجوشند ، همان نيروهاي خشونت طلب ناشكيبا در حكومت و خارج از آن ، كشور چه حالتي ميداشت !
خيابان ١٦ آذر در ضلع غربي دانشگاه تهران آكنده أست از خاطرات جنبش دانشجويي ايران و هر گوشه آن ياد آور حوادثي أست از دور و نزديك . اين خيابان همچنان آبستن حوادث و رخداد هايي أست كه در دنياي واقع و در دنياي مجازي در روزهايي كه نيامده اند و در صدها رمان نانوشته رخ خواهند داد .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

01 Dec, 12:13


پر كاه و پشت شتر
ميگويند گاه يك پركاه ميتواند پشت شتري را بشكند بِه اين معنا كه سنگيني بار بر پشت شتر آنقدر هست كه تنها با پر كاهي توانش بِه پايان ميرسد و فرو خواهد شكست
اين مثال مصداقي بهتر از خودكشي پزشكان جوان در كشور ما ندارد .
هربار كه اين حادثه تكرار ميشود جامعه پزشكي و بِه تبع آن عرصه عمومي واكنشي احساسي نشان ميدهد و تا خودكشي بعد موضوع فراموش ميشود .گاه تنها بِه تحليل روانشناختي موضوع ميپردازند گاه ميگويند اين يك معضل عمومي أست و اختصاص بِه پزشكان ندارد گاهي هم آن را تنها موضوعي پزشكي كه تنها حاصل مشكلات خاص سيستم سلامت در كشور ماست بِه حساب مي آورند . واقعيت آن است كه در چنين پديده اي هيج كدام از اين عوامل را نميتوان ناديده گرفت و از همين روست كه مثال پركاه و پشت شتر بيشترين مصداق را مييابد . با اين ديد ممكن أست شما ابتدا پركاه را برداريد كه اسان تر أست يا از افزودن هر پركاهي كه ممكن كمر شكن باشد بپرهيزيد اما نميتوانيد بقيه عوامل را كه چون بارهايي سنگين و ناهموار و بدون ترتيب بر هم سوار شده اند ناديده بگذاريد
مشكلات عديده و روز افزون اجتماعي ما بيش از هر چيز حاصل يك تناقض تاريخي بين انزواي فيزيكي از سيستم بين المللي از يك سو و ارتباط تنگاتنگ مجازي با اين دنياست . وقتي كه هرروز فاصله ما با شيوه زندگي روزآمد در دنيا فاصله ميگيرد حتي اگر امروزمان از ديروز بهتر شده باشد كه ضرورتا ميشود (بِه دليل پيشرفت تكنولوژي و سهولت دسترسي بِه آن و نه درايت كاربدستانمان ) اضطراب و درماندگي و فكر هجرت رهايمان نخواهد كرد . حالا گنجينه دانشي كه با تصاعد هندسي در حال افزايش أست با يك كليك بر گوگل قابل دسترسي بنظر ميرسد .محدوديت هايي هم كه براي تامين زندگاني مؤلفين انديشيده شده أست (كپي رايت ) بِه راحتي قابل دور زدن هستند . كساني كه منكر يا مخالف دانش هستند هم به راحتي قادرند محصولات آن را بربايند . ميتوان يك عمل جراحي را با كمك جستجوي گوگل و ويديو هايي از يوتيوب ظاهرا بِه انجام رساند تا حدي كه ديگر لازم نباشد مدت كوتاهي راهم در بخشي در خارج بِه عنوان مشاهده گر بگذرانيد اما تنها با ساده لوحي ميتوان اين سيستم را كافي دانست و تنها در شرايطي كه سيستم ناظري وجود نداشته باشد ميتوان از نتايج راضي بود . موضوع تنها اين نيست كه چنين تكنولوژي ام فرهنگ و تصورات مدرن نه در پزشكي نه در اقتصاد و نه در هيج سيستم ديگري راه بِه جايي نميبرد . مهم تر اين است كه فاصله افزايش يابنده بين چشم انداز قابل رويت و زمين سخت بِه شدت نااميد كننده ميشود . و قطعا اين فاصله در اذهان تحصيلكردگان و افراد وندانش بنيان بيش از پيش رخ مينمايد ووقتي كار بيگاري أست وقتي كار تمام وقت هيات علمي فله اي و محيط غير علمي أست وقتي طب بي بها و اصل زيبايي و لاغري است وقتي زندگي هرروز دشوار تر از پيش ميشود گاه يك پركاه ،يك دادگاه پزشكي قانوني يك جمله ناصواب از همكار يك نيسخند تمسخر آميز بيمار ،مرگ ناخواسته يك بيمار وقتي خود را مسيول او ميپنداري و….ميتواند روح ظريف و ظريف تر شده اي را از هم بپاشد .
انجمن روانپزشكان ايران براي چندمين بار بطور تخصصي در مورد خودكشي پزشكان خطاب بِه دولت اعلام خطر كرده أست . اين اخطار ميتواند مقدمه بازنگري بر بسياري امور عقل گريزانه جاري در كار طب و غير طب باشد اما نه تنها دولت بلكه بسياري از نهاد هاي غير دولتي و مردمي هم واكنشي نشان نداده اند . نه تنها مسيوليني كه بِه تخصص بِه عنوان بخشي از ديانت نمينگرند واكنش نشان نداده اند نهاد هاي غير دولتي اي هم كه بِه هر موضوع كوچكي از زاويه سياسي واكنش هاي اغراق آميزنشان ميدهند هم موضوع را حدي نميگيرند .
كسي توجه نميكند كه اگر فرهيخته ترين جوانان و كساني كه ميبايد شيوه زندگيشان الگو و آمال كودكان باشد تنها بِه مهاجرت و گاه حتي بِه مرگ مي انديشند اميد به حيات ايرانيان ، فرقي نميكند خارج يا داخل ايران ، چگونه خواهد بود؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

19 Nov, 08:34


جنبش كار انقلابى
پس از پيروزي انقلاب كوبا در ١٩٥٩ چه گوارا يك جنبش كار داوطلبانه به نامTranajo voluntario راه انداخت كه جوانان و مردم انقلابي بطور دارطلبانه و بي مزد در پروژه هاي سازندگي شركت ميكردند خود او بطور فعال در اين جنبش شركت ميكرد جنبش هاي مشابهي در فضاي بعد از انقلاب يا حكومت هاي انقلابي نظير شوروي (subotnics andVoskreseynik)چين (great leap forward )يوگوسلاوي ( “Omladinske radne akcije” ) ويتنام (hochi Minh youth movement ) كره شمالي (chollima movement ) تانزانيا (Ojama village )…..وجود داشته است .
وقتي انقلابيون اراده گرا به قدرت ميرسند و به دليل وقفه اي كه در نهاد هاي خودسامان پديد مي اورند ، توليد و اقتصاد دچار مشكلاتي ميشود تفكرات اراده گرايانه آنها را به اينگونه جنبش هاي انقلابي توليد واميدارد . ميخواهند اراده خود را بر واقعيات تحميل كنند نوعي مهندسي اجتماعي به عمل آورند .بيل ميزنند ، كشاورزي ميكنند و…واقعيت آن است كه كليه اين جنبش ها عليرغم شور وحال و تبليغات فراواني كه براي انها انجام شد با شكست مواجهه شدند و هيچ نتيجه ملموس و پايدار برجا نگذاشتند . واگر نيك بنگريم نميتوانستند برجا بگذارند چرا كه قوانين اقتصاد در اداره جامعه جز امكاني محدود براي اراده بشر نميگذارند و تفكر منطقي و اجازه رشد نهادهاي مستقل و مبادله ازاد در بين بخش هاي جامعه در خود جامعه و با بيرون ، هيچگاه نميتواند جايش را به تلاش هاي فردي حتي با زحمات زياد و از خودگدشتگي بدهد ولو آن فرد چه گوارا باشد با ان هيبت انقلابي يا هر فرد ديگر . تقبيح مردم و اقشار مختلف براي عدم شركت در اين جنبش ها و انداختن گناه شكست اين جنبش ها بر دوش مردم هم راه به جايي نميبرد . اتفاقا بسياري از اين مهندسين و انقلابيون در اصل خود را پيرو نظريه اي ميدانند كه اراده بشر را تابعي از فرماسيون هاي اقتصادي و اجتماعي ميدانست . اين اراده گرايي نوعي تناقض در فكر و عمل ايشان به شمار ميرود .
مناسفانه هنوز گه گاه شاهد چنين رويكرد هايي در ميان افرادي كه به شكلي از همان عقايد اراده گرايانه باور دارند هستيم . معتقدند با برنامه ريزي متمركز ميتوان عرضه و تقاضا را كاملا تعطيل كرد و اداره امور را به دست گرفت . يك مرحله قبل از آنكه دست به مهندسي دردناك اجتماعي با جايجايي طبقات يا ايجاد قحطي وحشتناك براي اداره امور بزنند تلاش ميكنند با تشويق به كار انقلابي بجاي انگيزه هاي طبيعي مردم را به كار بيشتر وادار كنند كارهايي كه بنا بر خاصيت مصنوعي آن نه تنها در آن موفق نميشود بلكه باعث تعطيل ووقفه بيشتر در جريان طبيعي امور ميگردد . وقتي يك استاد فارماكولوژي به شهري محروم ميرود تا همراه كوشندگان ديگر بيل بزند يا براي اصلاح ساختارها برنامه ريزي كند أشكال كوجك تر آن است كه بيل بلد نيست بزند برنامه ريزي هم فني سواي فارماكولوژي است اما أشكال بزرگتر آن است كه انرژي انقلابي و روحيات صادقانه به جاي آنكه به داروشناسي و ساخت دارو تلقيح شود در گِل به هدر ميرود .بنابراين بهتر آن است كه به معجز بوسعيد عمل كنيم كه پرسيدند فلان كس پرواز ميكند و بهمان زير آب ميرود كرامت تو چيست بوسعيد پاسخ داد ماهي هم در اب ميرود و پرنده هم پرواز ميكند كرامت ادمي سر بازار است و در پيكار روزانه !
به درستي هم در شرايط دشوار فعلي پيكار سترگ روزانه است كه نيازمند صداقت و تلاش ميباشد .تلقيح صداقت در كار ديگر و تشفي وجدان از ميان بري دور از وظيفه عين نقض غرض است .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

18 Nov, 06:25


یادداشت دوشنبه، روزنامه شرق

قتل سلامت و سکوت رسانه‌ها

بعد از قتل بی‌رحمانه دکتر داودی در یاسوج که جامعه و جامعه پزشکی را تکان داد، در رسانه‌های عمومی تنها دو یادداشت به قلم عباس عبدی و علی ورامینی که پزشک نیستند به‌عنوان سرمقاله در روزنامه‌های یومیه به چاپ رسید.‌ بقیه مقالات و یادداشت‌ها را کسانی نوشتند که بخشی از جامعه پزشکی محسوب می‌شدند.
در مقایسه با سایر وقایع اجتماعی که تأثیری به مراتب کمتر از این دارند، واکنش جامعه مدنی و عرصه عمومی بسیار اندک بوده است‌. به نظر می‌رسد اهمیت این رویداد و تأثیر آن بر سطح سلامت کشور بر عرصه عمومی و فعالان آن به‌درستی شناخته‌شده نیست‌.
به‌علاوه متوجه نیستند که چنین رویدادی، به‌خصوص اقبال چند هزار‌ نفره به صفحه مجازی قاتل بعد از اعلام عکس و تفصیلات قتل، نشانه چه بستری از فرهنگ عمومی است. فرهنگ عمومی‌ای که باید تغییر آن وجهه همت ایشان باشد‌. این به نوعی قتل سیستم سلامت کشور است‌. قتلى که انجام آن در چنین شرایطی، خطر تکرار و تقلید و حتی اپیدمی دارد‌. مگر آنکه عرصه عمومی با آن برخورد فرهنگی و نه‌تنها قانونی کند. قتل طبیب در یک شهر دور در حالی رخ داده که روز به روز تمایل طبیبان به ادامه کار دشوار درمان در شرایط نامساعد و با امکانات ناکافی کاهش می‌یابد. این قتل بی‌تردید تأثیری منفی در اشتغال به طبابت به‌خصوص در چنین محیط‌هایی خواهد گذاشت‌.
دستمزد پزشکان در موارد اورژانس به‌‌ویژه اورژانس‌های مغزی و قلبی، در مقایسه با دستمزد در مشاغل ساده دیگر هم رقمی ناچیز به شمار می‌رود‌. هیچ‌گاه نباید دستمزدهایی را که برخی پزشکان در شهر‌های بزرگ در شرایط غیر‌اورژانس برای عمل‌هایی که شاید تا این درجه از اولویت نباشند مطالبه می‌کنند، به حساب این‌گونه طبیبان هم گذاشت‌. اینکه درمان‌های اورژانس در کشور ما هنوز کم‌وبیش انجام می‌شود، تنها به همت و غیرت و ارزش‌های انسانی طبیبان عمدتا جوان است و چنین برخوردهایی بدون تردید تأثیری جبران‌ناپذیر بر این عزم و اراده می‌گذارند.
تأثیری که برخورد رسانه‌های عرصه عمومی می‌تواند از شدت آن بکاهد یا بر آن بیفزاید‌. برخورد و فریاد در حلقه بسته جامعه پزشکان، همچون فریاد در چاه، تنها انعکاسی در خود چاه پدید خواهد آورد‌. برخوردهای خشونت‌آمیزی که این بار به مرگ انجامید، بارها و بارها با این‌گونه پزشکان و پرستاران و سایر کادر درمان، به‌خصوص آنها که کف اورژانس با بیمار و همراه و... درگیرند، دیده شده است و هر بار جامعه مدنی و رسانه‌ها که در اکثر موارد حساسیت بالایی در مسائل خطیر اجتماعی دارند، به نوعی برخورد می‌کنند که گویا دفاع از جامعه پزشکی نوعی کسر شأن روشنفکرانه به حساب می‌آید و وقتی به زبان می‌آیند، آخرین خاطره ناخوشایند از پزشک و بیمارستان در ذهن ایشان مرور می‌شود‌.
ضمن تأیید تمامی مشکلاتی که قابل انکار نیستند، باید گفت این مسائل و این خشونت‌ها بیش از هر چیز به سلامت مردم ارتباط مستقیم پیدا می‌کند‌ نه منافع پزشکان. راه‌حل نیز سوای اصلاح زیر‌ساخت‌هایی که از عهده جامعه پزشکی خارج است و باید مورد درخواست عمومی قرار بگیرد، برخورد و فرهنگ‌سازی در گفتمان عرصه عمومی و در درجه اول اصحاب رسانه است‌.
تلاش در گفتمان بسته جامعه پزشکی که متأسفانه به‌طور موازی با گفتمان جامعه مدنی قرار گرفته است، به تنهایی راه به جایی نخواهد برد و دفاع صنفی پزشکان از همکاران خود به حساب خواهد آمد. آیا این دو خط موازی روزی یکدیگر را قطع خواهند کرد یا نه‌؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

17 Nov, 19:43


🔴فراتر از قتل یک پزشک

🔺اعتماد ۲۶ آبان ۱۴۰۳

✍️عباس عبدی

🔘در روزهای گذشته چندین مورد قتل و خودکشی اتفاق افتاد که جامعه را نسبت به این دو پدیده مرتبط با مرگ حساس‌تر کرد. البته مسأله خودکشی‌ها متفاوت از قتل است، و باید نسبت به روند رو به رشد آن حساس شد. متأسفانه انتشار آمار خودکشی از سال ۱۴۰۰ متوقف شده است. آماری که قبلا هم محدود منتشر می‌شد. ما از معدود کشورهایی هستیم که مرگ خودخواسته یا خودکشی در آن در حال افزایش است. متاسفانه در دولت قبل چندبار انجمن علمی روان‌پزشکان در مورد خودکشی‌ها، بویژه خودکشی دستیاران و کادر درمان به وزیر بهداشت وقت نامه نوشت که بی‌پاسخ ماند. گر چه نرخ خودکشی در ایران از میانگین جهانی کمتر است ولی چون روند افزایشی دارد و در دهه گذشته حدود ۴۰ درصد بیش‌تر شده، نیازمند اراده جدی برای شناخت و اقدام است.

🔘این یادداشت در مقام بحث در باره خودکشی نیست، بحث در باره یکی از قتل‌های رخ داده است. یک پزشک متخصص قلب در یاسوج به وسیله برادر یکی از بیماران فوت شده جلوی منزلش با اسلحه و چاقو به قتل رسید. با این توجیه که خطای پزشکی در این فوت نقش موثری داشته است. قاتل حتی پس از قتل جری شده و استوری گذاشته و نه تنها از جنایت خود دفاع کرده، بلکه تهدید هم کرده است، و تعدادی از افراد هم زیر پست او جملات تأییدآمیز نوشته‌اند.

🔘قصد من پرداختن به صحت و سقم ادعای قاتل نیست. ادعایی که مراجع قانونی رد کرده‌اند، ولی فرض کنیم که خطای پزشکی هم بوده، خوب اگر چنین است، باید سالانه به ازای ۲/۶ میلیون نفر که در کشورهای با درآمد متوسط به پایین بر اثر خطای پزشکی می‌میرند از کادر درمان انتقام گرفت. همچنین سالانه در ایالات متحده ۲۵۰ هزار نفر به دلیل خطای پزشکی فوت می‌کنند، پس در این صورت باید سالی ۲۵۰ هزار پزشک کشته شوند. احتمالاً در ایران باشد، ۲۵۰ هزار قاتل هم اعدام شوند!

https://telegra.ph/فراتر-از-قتل-یک-پزشک-11-15

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

16 Nov, 17:21


قتل و جهل

✍🏻 علی ورامینی

به قتل رسیدن پزشک متخصص قلب در شهر یاسوج فقط ضایعه‌ای دهشتناک برای خانواده و نزدیکانش نیست، یک خسران ملی است. نظام سلامت ما سال‌هاست که با بحران‌های عمیق و دامنگیری دست به گریبان است؛ بحران‌هایی که اگر کار فوری و مؤثری برای آن نشود، وضعیت سلامت را هر روز خطرناکتر خواهد کرد. یکی از این بحران‌ها، مهاجرت گسترده کادر درمان به کشورهای دیگر است؛ بحرانی که زودتر از کلان‌شهرها، گریبان شهرهای کوچک و مناطق حاشیه‌ای را خواهد گرفت؛ کمااینکه همین حالا هم گرفته است. حالا در این وضعیت، یک فرد ضداجتماع به بهانه واهی یکی از این اندک متخصص‌های هنوز در ایران مانده را با بی‌رحمی تمام به قتل می‌رساند.
جنایت وحشیانه این فرد عزم بسیاری از مشغولان حوزه سلامت را که در دوراهی ماندن و رفتن به کشورهای دیگرند، به رفتن جزم می‌کند و آنها را که برای رفتن به مناطق دور از مرکز در تردیدند، به این قطعیت می‌رساند که به آنجا نروند. دامنه تاثیر این جنایت بسیار فراتر از خانواده متوفی و حتی شهر محل وقوع جرم است. طبیعی است که این اتفاق مایه بحث و گفت‌وگوهای بسیاری شود. در ایکس بحث‌هایی سر گرفته که فارغ از خود این حادثه دلخراش، از وضعیتی نامطلوب خیلی مسائل در سطح جامعه نشان دارد. پیشتر از این بحث‌ها انگیزه این جنایت هم مورد تأمل است. قاتل به این بهانه که چند سال پیش برادر سکته‌کرده‌اش به این دکتر رجوع کرده و دکتر در احیای او کوتاهی کرده است این وعده را از مدت‌ها پیش داده بود که انتقام برادرش را خواهد گرفت. عکس‌هایی از او در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است که همانند گروه‌های شبه‌نظامی با اسلحه کلاشینکف، کلت و چاقوی نظامی بغل کمر در حال نمایش خود است. چندین عکس با چنین هیبتی از او منتشر شده است و از قرار معلوم اینها را در شبکه‌های اجتماعی‌اش منتشر کرده است.
اولین سوالی که به‌وجود می‌آید این است که چطور وقتی پلیس فتا درباره مسئله حجاب در شبکه‌های اجتماعی آن میزان حساسیت دارد، نسبت به یک فرد ضداجتماع که تصاویری رعب‌انگیز با سلاح‌های جنگی منتشر کرده است، غافل بوده تا کار به اینجا برسد؟ این حقیقتاً سوال است، آیا او تحت نظر بوده؟ آیا زندان رفتنش برای این تخلفاتش بوده؟ آیا پلیس از تهدیدات این فرد اطلاع داشته است؟ به هر روی نیروی انتظامی به عنوان متولی امنیت داخلی کشور باید این شبهه‌ها را برطرف کند و برای افکار عمومی نسبت به این فاجعه و راهکارهای جلوگیری از آن توضیح مفصل دهد. یعنی امیدواریم که چنین کند.
همچنین، اگرچه این جنایت به لحاظ سبعیت کمتر مشابه دارد اما سابقه خشونت نسبت به کادر درمان در ایران بسیار است. بخش عمده به‌وجود آمدن این رفتارها به دلیل بحران‌های زیرساختی نظام سلامت است، بخشی از آن هم به دلیل فهم عرفی ما نسبت به پزشک، سلامت و مرگ است. اولین سخنی که تقریباً همه آنان که در کشور ما عزیز از دست می‌دهند می‌گویند این است که «فلانی سالم بود، دکترها کشتندش.» ما با مرگ عجین نمی‌شویم و وقتی چنین اتفاق ناگزیری برای ما می‌افتد همیشه دنبال مقصر می‌گردیم. اگرچه مرگ همیشه لقلقه زبان‌مان است ولی برای این سرنوشت محتوم آماده نمی‌شویم و به این باور نمی‌رسیم که هرکس یک روز به علتی می‌میرد. وقتی مرگ را دور از عزیزان‌مان می‌دانیم همیشه برای مرگ، دنبال مقصری می‌گردیم و در این میان کادر درمان هم بهترین متهم است.
جز اینها، شوربختانه، مرگ دلخراش این پزشک بار دیگر «دیگری‌ستیزی» بخشی از جامعه ما را هویدا کرد. بسیاری از کاربران شبکه ایکس در واکنش به این مرگ قومیت و شهر قاتل را مورد هجمه قرار داده‌اند و رفتار شنیع یک فرد ضداجتماع را به کل شهر و قوم او تعمیم می‌دهند. متاسفانه بخش صداداری از جامعه، فارغ از عقلانیت و بعضاً اخلاق همیشه مشغول بزرگنمایی است. زمانی آتش‌نشانی از فلان قوم، حرکت قهرمانانه‌ای می‌کند همین‌ها هزاران مطلب می‌نویسند که این حمیت و غیرت این قوم است و چه و چه. یک وقتی ورزشکاری دل‌شان را به وجد می‌آورد می‌گویند اینان فرزندان آرش کمانگیر هستند و یک وقت هم مثل این روزها به شهر و قومی حمله می‌کنند چون در آن قتلی صورت گرفته است. درحالی‌که در همین تهران در سه روز گذشته دو قتل بسیار فجیع در طبقه برخوردار و تحصیل‌کرده صورت گرفته است. حضور گسترده مردم یاسوج در تشییع پیکر دکتر داوودی و سخنان خانواده ایشان درباره مردم این شهر نشان داد که همه صحبت‌های دیگرستیز شبکه‌های اجتماعی در بهترین حالت از سر جهل است؛ اگر نظام‌مند و به قصد دیگری نباشد.


🗞منتشر شده در روزنامه هم‌میهن

▫️▫️▫️
@zamaneyebarkhord

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

16 Nov, 09:31


Channel photo updated

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

15 Nov, 15:49


قتل در عرصه عموم
راستي پزشكان چه ميبينند ؟

يك متخصص قلب در شهري بسيار دورتر از زادگاه خود توسط همراه يك بيمار سكته قلبي كه چند ماه پيش فوت كرده بود به قتل ميرسد . در چند كميسيون پزشكي قانوني تاييد شده بوده كه پزشك به وظايف خود با صداقت عمل كرده است . قاتل خود و الات قتاله را در فضاي مجازي با افتخار به نمايش ميگذارد .
جامعه پزشكي در همه رشته ها و شاخه ها به شدت از اين ستم و مظلوميت بي تاب ميشود. عكس وتفصيلات اين قتل همراه با يادداشت ها ودل نوشته هاي متعدد صفحات مجازي را پر ميكند . بيشترين تعداد اين نوشته ها از آن شاغلين سلامت بالاخص پزشكان است .عرصه عمومي ، هنرمندان اصحاب رسانه گهگاه در اين مورد اظهار نظري ميكنند اما كميت و كيفيت آنچه اينان ميگويند با آنچه پزشكان ميگويند و مينويسند قابل مقايسه نيست . بسيار اندك است . حتي با ساير مواردي هم كه عرصه عمومي تحت تاثير قرار ميگيرد اين حجم از اظهار نظرات و اين تفاوت قابل مقايسه نيست .
ميخواهم ببينم ريشه اين تفاوت كجاست ؟ اين تنها يك كنجكاوي براي سر درآوردن نيست .ترديد نبايد كرد تنها نوري كه عرصه عمومي بر نواحي درد مي اندازد ميتواند راه را بر حل مصايب و بحران هاي اجتماعي بگشايد .
راستي پزشكان چيزي ميبينند كه ديگران قادر به ديدن آن نيستند ؟ آيا جوشش احساسات بسيار بيشتر از يك همدردي صنفي نيست ؟
تقريبا همه غير پزشكان هم قتل را محكوم ميكنند اما در عمق نگاهشان ميخواني " اما حالا بايد ديد چكار كرده بوده ."
برخي قتل را البته محكوم ميكنند اما بلافاصله اضافه ميكنند به تخلفات پزشكي بايد طوري رسيدگي كرد كه اعتماد مردم بازگردد .ميگويند اعتماد مردم به جامعه پزشكي سست شده است .
عجيب است اما گويا تنها جامعه پزشكي است كه تفاوت بين انواع " پزشك " را تشخيص ميدهد .پزشك عمومي اي كه حرفه اش سالها پيش منقرض شد .دستيار تخصصي اي كه به بيگاري گرفته شده و نيمه شب سخت ترين بيماري ها را درمان ميكند پزشك متخصصي كه در دورترين شهرها به درمان و دشوار ترين بيماري ها ميپردازد هم البته پزشك هستند اما گويا به چشم نمي آيند . باور كردني نيست اما گويا جمعيت آن جمعيت عظيم را نميبينند و تنها اقليتي از پزشكان را ميبينند . پزشكاني را كه خود مهم ترين قربانيان اين سيستم هستند مسئول پديد امدن اين وضع و آماج خشم خود ميكنند .
راستي پزشكان چه ميبينند ؟
تنها پزشكان هستند كه ميبينند فاصله ما با دنيا بخصوص در بخش هاي درماني وواورژانس ها و مراكز توان بخشي روز به روز در حال افزايش است . تنها پزشكان هستند كه ميبينند دوام آوردن ، باقي ماندن در رشته هاي درماني بخصوص اورژانس ها چه كار دشوار و طاقت فرسايي است . تنها پزشكان هستند كه ميفهمند كدام پزشك تا چه حد به اصالت كارش پايبند مانده و تاچه حد به فرعيات آسان تر فرو غلطيده . تنها پزشكان به وسعت و فراگير شدن مهاجرت در دوستان و همكارانشان اشراف دارند در يك كلام تنها پزشكان هستند كه از جايي كه ايستاده اند ميتوانند اينده سياهي را در دوردست ببينند كه با اين شتاب و اين نشانه ها سيستم سلامت كشور كاملا فروخواهد ريخت . به همين جهت است كه قتل اين پزشك جوان به جرم تلاش در درمان سوزشي عميق و صعب العلاج در قلب هاي ايشان پديد مي آورد .
پيام قتل دكتر داودي براي ايشان اشاره به راه درازي است كه تا درك ريشه هاي بحران سلامت توسط عرصه عمومي داريم و اينكه اصلاح خرده فرهنگ هاي خشونت زده اي كه بايد تحت تاثير نخبگان عرصه عمومي اصلاح شوند چقدر دشوار است
. https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

13 Nov, 01:52


Channel photo updated

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

13 Nov, 01:46


در عزاى سيستم سلامت

تير جهل و خشم بر قلبى فرود آمد كه جز به قلب ديگري نمي انديشيد .و سرى را بريد كه سوداىى جز سلامت ديگرى نداشت .
قتل بيرحمانه دكتر داوودي در ياسوج بي ترديد ريشه در سيستمي دارد كه سالها بجاي تامين هزينه هاي درمان روزآمد، پزشكان را اماج حمله هاي مردم كرد و كوشيد بحران سلامت و درمان را به حساب قربانيان اصلي آن ، پزشكان بنويسد . پزشكاني كه حق دارند در محيطي علمي با تمام امكانات با فراغ بال و اطمينان از آينده كار كنند اما در عوض مجبور به كار و زندگي در بيمارستان ها و درمانگاه هايي با كمترين امكانات و شلختگي بي حد هستند جايي كه بسياري از مردم ولو به مدت كوتاه ولو براي اورژانس ترين درمان ها حاضر نيستند پايشان را آنجا بگذارند ! . سيستمي كه باعث تحقير جامعه پزشكي به انواع و أقسام روش ها شد . پزشكان را چون بردگان به كار گرفت .شبه علم را در برابر دانش آنها علم كرد .كاري كرد تا دايره شاغلين به سلامت تنگ و تنگ تر شود و بسياري به كانادا يا زيبايي مهاجرت كنند . حقوق كافي به بهترين جوان كشور هيات علمي تمام وقت نداد در عوض كاري كرد كه از هر بيمار ويزيت دريافت كند وويزيت او در دانشكده پزشكي ارزان ترين كالاي قابل خريداري در شهر ، ارزان تر از آدامس و كبريت باشد و همه كساني كه معتقدند " هيچ ارزاني بي دليل نيست " اين را ببينند . تمام تريبون ها را براي دهان هاي گشادي كه با ظاهري روشنفكرانه "پزشكان " بدون جدا كردن دستياران پزشكان عمومي هيات علمي تمام وقت و …از معدود پزشكاني كه درامد زيادتري دارند را آماج حملات خود قرار ميدادند گشود . سيستم چاره اي حز اين نداشت وگرنه مردم ممكن بود خشم خود و درخواست خود براي سلامت بهتر براي پوشش كامل اورژانس ها به بهترين نحو را متوجه خود سيستم كنند .
جامعه پزشكي امروز عزادار پزشك جواني است كه براي خدمت به دورترين شهر ها رفته بود و جان خود را براي يكي از مرگبارترين اورژانس هاي پزشكي كه درمان آن از عهده يك فرد خارج است گذاشت .اورژانس خطيري كه هماهنگي عوامل متعددي را ميطلبد كه نيمه شب جز جان پزشك هيچكدام اماده نيستند كه آن هم فدا ميشود . او به استناد چند بار كميسيون تخصصي وظايف خود را به بهترين نحو انجام داده بود .
آيا اين آخرين مرگ ازاين دست خواهد بود يا شروع دوران تازه ايست كه نه تنها امكانات زندگي كه خود جان هم از پزشكان دريغ خواهد شد ؟
انتخاب بين اين دوراه وظيفه دشوار دولت و مردم غير پزشكي است كه همين حالا هم نميتوانند از نوع نگاه و تلقي خود از " اين دكترا .. " ولو بعد از جند جمله باسمه اي مستعمل در بزرگداشت پزشكان ، دست بردارند و حقايق عريان بحران سلامت را كه بيش از هركس به سلامت خود و مردم پيرامونشان مربوط ميشود نه آنچه كه منافع متضاد پزشكان ميپندارند به عينه مشاهده كنند .
جامعه پزشكي بايد اين بار به شكلي هماهنگ و سراسري عزادار بودن خود را و اندوه عميقي را كه در پشت چهره كاري و جدي او نهفته است به نمايش بگذارد .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

11 Nov, 02:52


يادداشت روز دوشنبه شرق
دياليز و اخلاق
مرگ هفتاد بيمار دياليزي به دليل آلودگي مايع دياليز تنها دل جامعه وجامعه پزشكي را به درد نمي آورد ، كاغذ بيجان خبر هم بي تاب ميشود .
بايد بارها وبارها بيماران دردمندي را كه دياليز آن هم دياليز صفاقي ميشوند ديده باشي تا دريابي هفتاد مرگ چه معنايي دارد ؟ و چه رنج عظيمي است .
اين هفتاد مرگ هيچ معناي ندارد جز آنكه نظارت بر حياتي ترين داروها در پيكار شوم منافع ناپديد شده است
معنايش آن است كه كسي براي نظارت هزينه نميكند .ارزش كالا و خدمات در كار پزشكي جاي خود را به روابط و سياست داده است .شعار و احساسات جاي اقتصاد و انضباط را گرفته فضائي مناسب براي سو استفاده فراهم ميكند
يعني آنكه در انزواى بين المللي به انتهاي بيراهه اي رسيده ايم كه در آن شيوه هاي جدي و نوين توليد و نظارت جاي خود را به مناسكي اداري و صوري داده اند .
يعني آنكه بسياري از مسئولين و متخصصين از اخلاقيات مدرني كه در آن وجدان تنها با كار روزانه ارام ميگيرد نه با مناسك ،آشنا نيستند و چارچوب هاي ساده و كهن اخلاقي اي كه براي همه مردم و همه كارها يكسان ميباشند نه تنها بر وجدان ايشان حكم ميراند كه بدتر از آن به عنوان مفري براي سبك كردن وجدان ، آينده ايشان را گناه آلود تر هم ميكند .
بايد پرسيد سازمان نظام پزشكي براي تحقق اخلاقيات مدرن در كار پزشكي تا كنون چه با ز جويي هايي در اين مورد به عمل آورده است ؟
سازمان نظام پزشكي متولي اصلي دادگاه اخلاقي ايست كه پزشكان را با جوهر كارشان مورد قضاوت قرار ميدهد اوست كه نيك وبد اخلاق را در حرفه پزشكي تعيين ميكند .پيگرد و مجازات يك پزشك يك مسئول در شركت داروسازي يك مديركل در سيستم سلامت و ….توسط سازمان نظام پزشكي تنها محاكمه و مجازات يك فرد يا يك گروه نيست تعريف اخلاقيات تخصصي اي است كه بايد بر وجدان هريك از پزشكان حكم براند . كم نبوده اند پزشكاني كه خود پرونده بيمار را در نظام پزشكي به جريان انداختند تا بتوانند قضاوت دقيقي در مورد رفتار خوددداشته باشند .
ترديد نبايد كرد تنها در جامعه اي كه مايع دياليز ميتواند هفتاد نفر را بكشد صدمات تاخير در كار دولت ووزارت هم ميتواند از نظرها دور بماند ! . تاخير سه ماهه در راه افتادن دولت ووزارت بهداشت جديد ، عدم تعيين معاون درمان جديد -مسئول اصلي مايع دياليز - آيا برروند همه درمان ها بي تاثير خواهد بود ؟ كدام معاون درمان در مورد كدام معاون درمان پيشين قضاوت خواهد كرد ؟
آيا جامعه پزشكي اي كه دشوارترين پيكار براي سلامت مردم با كمترين امكانات با بيشترين مشكلات ، عليرغم تمام رفتارها و اعتقادات شبه علمي و ضد علمي رايج در كشور را دارد به انجام ميرساند روزي گزارشي شفاف از آنچه بر مايع دياليز رفته است خواهد شنيد ؟
آيا پزشكان سرمايه اي مهم تر از دانش ووتوانايي هايشان دارند ؟ وقتي كيفيت نظارت ودرمان تا حد هفتاد مرگ تنزل پيدا ميكند پزشكان اين گوهر وجودشان را در خطر نميبينند ؟ آيا بنا بر وظايف اجتماعيشان حق سوال و فرياد ندارند ؟ و آيا اگر اين همه فرياد چون فرياد در چاه تنها انعكاسي درد آور پديد آورد روزي به جايي دور بسيار دورتر از اين قبل وقال ها ، جايي كه بدانند كاري كوجك اما مفيد ولو براي غير هموطنانشان انجام خواهند داد، مهاجرت نخواهند كرد ؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

09 Nov, 14:33


ياد مانده هاى بزرگان
دكتر همايون هادي زاده

داشتم چيزى در مورد روزجهانى راديولوژى مينوشتم كه ناگاه خبرى تلخ و باور نكردنى در رسيد .راديولوژيست برجسته دكتر همايون هاديزاده درگذشت .
هنوز مرگ او را باور نميكنم او كه خودِ زندگي بود با روحيه اي شاد و اميدوار كه هر بار ميديدي گمان ميكردي زندگي ادامه دارد و بهتر خواهد شد . در جلسات مشترك نوروراديولوژي كه داشتيم با كيس هاي دشوار و نامعلوم كه گاه در كارشان مانده بوديم و از اداره خاكشناسي استعلام ميكرديم تا بگويد چه خاكي بر سر بريزيم ! او هميشه جوابي آماده داشت . گاه جوابي راهگشا كه از گره پيچ خورده تشخيص راهي به گشودن ميگشود و گاه از دشواري موضوع به فيزيك ام آر آر گريز ميزد تا ما كه هيج نميدانيم شايد از اين رهگذر چيزي ياد بگيريم .از ياد نميبرم روزي كه ام آر آي خود پشت بيمارستان پارس را افتتاح كرد گفت " اينجا را براي شما درست كرديم " و من بعد از آن هيچگاه نتوانستم ارتباط نداشتنم با ام ار آي بابك را در اذهان روشن كنم در نتيجه اين اواخر به بيماران ميگفتم ام ار آي را هم فقط در ام آر آي خودم " بابك "بگيرين . ام آر آي بابك تنها يك محل كار نبود خانه و كاشانه او هم بود به دوستي گفته بود من اينجا زندگي ميكنم .گمان ميكردي حداقل در اين يك نفر تضاد و دره عميق بين كار وزندگي ، كار وتفريج پرشده است در اين محل بخشي از خود را كه به شكل كار كالا و جدا ( الينه ) شده است نميفروشد . دارد زندگيش را ميكند .
او آخرين از رده راديولوژيست هايي كه ارتباطي تنگاتنگ با كلينيسن ها را دنبال ميكنند نبود اما بي ترديد يكي از برجسته ترين آنها بود و از بنيانگذران اين رسم . جلسات مشترك نوروراديولوژي بيمارستان حضرت رسول كه تقريبا تا با ز نشستگي او ادامه يافت يكي از مثال زدني ترين جلسات مشاوره پزشكي چند تخصصي در نوع خود بود در اين جلسات كه چندين سال ادامه يافت نورولوژيست ها راديولوژيست ها چشم پزشكان و جراحان اعصاب همواره حضوري فعال داشتند و هيچ كدام از ما خاطره آن جلسات و آموزش هايي را كه اين همفكري براي همه ما داشت فراموش نميكنيم . او همواره از كمبود وسايل و امكاناتي كه دانشگاه دراختيار ميگذاشت شاكي بود . امكانات هيچگاه تهيه نشد .اين او بود كه سرانجام بازنشسته شد . اول بار در همين جلسات از استراليا جايي كه خانه ابدي او شد سخن ميگفت . تنها هادي زاده نيست ارامش ابدي در جايي دور از وطن گويي سرنوشت بسياري از بزرگان ماست .
چهره و رفتارش آثار زندگيش فراموش نشدنيست يادش گرامي باد

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

08 Nov, 19:39


رؤياى امريكاىى
انتخابات اخير امريكا نشان داد انچه به روياي امريكايي معروف شده هم چنان يك روياست و نه تنها اين كه هرروز از واقعيت دور و دورتر ميشود .
خانواده خوشبخت امريكايي كه در كتاب هاي اموزش زبان خوانده ايم با خانه شيرواني ،پاركينگ ،مادر و پدر مهربان همان هايي هستند كه به ترامب با خانه هاي افسانه اي و برج هاي متعدد در اقصي نقاط دنيا راي دادند ؟ يا كساني بودند كه اميد خود را به دايناسور هاي افسانه اي حزب دموكرات بستند .فسيل هاي أساطيري اي كه بعد از قرن ها زندگي ،آلودگي با انواع وأقسام كارتل ها و بلوك هاي سرمايه دارانه و بند وبست هاي جهاني با ميلياردها دلار هزينه براي خونريزي هاي بين المللي با هزينه همين زحمتكشان همچنان اداي شعارهاي گذشته را در مي آورند اما قادر نيستند كانديدايي معرفي كنند كه بتواند دو قدم راه برود و اين همه درخواست ها و ارزوهاي زمين مانده امريكايي ها را نمايندگي كند .
راستي چند نفر از صدها هزارنفر بي خانمان امريكايي به ترامپ راي داده اند ؟ هزاران هزاران كارگر و زحمتكش امريكايي آيا با ميل و رضايت خود به صاحب مؤسساتي كه با شيره جان انها سر به فلك كشيده راي دادند ؟ در اين سيستم جديد قدرت ، انكه بيشترين ستم بر او رفته هم از اين مكانيسم دفاع ميكند و چون بازنده اي كه تمام زندگي خود را باخته از قانون قمار ، هر قماري كه هست با جان و دل دفاع ميكند .
اين است مرحله جديدي كه نه تنها جسم و جان كه روح هم به انقياد سرمايه در مي آيد و بي نياز از ستمگر ، خود وظيفه ستم به خود را هم بر عهده ميگيرد . تضاد وخشتناك بين خيره كننده ترين پيشرفت هاي دانش و تكنولوژي و اضطراب مداوم سقوط در ميان مردماني كه ظاهرا قاعده بازي را پذيرفته اند ميرود تا سيستم سرمايه داري را اينده محتوم بشر بنماياند . آينده اي كه هيچ كس را از آن گريزي نيست و هر تلاشي در مقابله با آن به فاجعه اي بزرگ حتي بدتر از تجربه استالين و اتحاد شوروي خواهد انجاميد .آيا همين پيشفرض باعث راي دادن وانتخاب كسي شده است كه هيجكدام از دستاورد هاي ازادي جان در دوران مدرن را قبول ندارد و رسما طرفداري خود را از تمام بندها اعلام كرده و به آن افتخار ميكند ؟ . ميگويند حتي كنگره هاي علمي اروپايي هم صبر ميكنند تا كنگره امريكا بر گزار شود تا ببينند چه پيشرفت هاي جديدي رخ داده تا در كنگره خود بر آنها تاكيد كنند و اين در حاليست كه خيابان هاي شهر هاي بزرگ امريكا اكنده است از كارتن خواب هايي كه همه آنها مشكلات رواني ندارند بسياري در اين رقابت تنگاتنگ كم آورده اند . سيستم دولتي فدرال براي حمايت از ناتوانان ، سالمندان و مبتلايان دمانس و بيماران رواني با هزينه دولت در بسياري از ايالت ها وجود خارجي ندارد .اقتصاد كور" بازار" بر همه چيز حاكم است و " برنامه " در برابر آن رنگ ميبازد .
جنگ داخلي امريكا با شدت تمام هنوز ادامه دارد شمال و جنوب هنوز در حال پيكار هستند بسياري از تضادهاي دنيا هنوز تابعي از اين جنگ بزرگ ميباشند اما به نظر ميرسد سرداران شمال هم ديگر توده هاي ستمديده مردمي كه نياز به حمايت دارند را نمايندگي نميكنند .
آيا روزي فراخواهد رسيد كه پيشرفت هاي هوشمند بتوانند "برنامه "را در برابر "بازار "پيروز كنند ؟كسي با اطمينان نميتواند جواب بدهد اما قدر مسلم آنكه سرمايه داري با تمام تناقضات ،پيشرفت ها و بيعدالتي هايش تقدير محتوم جهان نيست .چنين جهاني بدون چشم انداز تغيير ارزش زيستن
ندارد

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

06 Nov, 19:08


در طول جنگ کثیف آرژانتین،دولت به سراغ افراد مختلفی از جمله فعالان، روشنفکران و چپ‌گرایان رفت. بسیاری از آن‌ها دستگیر، شکنجه و به زور «ناپدید» شدند.
در برخی موارد، بازداشت‌شدگان به بیمارستان‌های روانی فرستاده شدند، جایی که دولت ادعا کرد آن‌ها به دلیل بیماری روانی نیاز به بستری شدن دارند و این روش به عنوان ابزاری برای بی‌اعتبار کردن و ساکت کردن آن‌ها استفاده شد. اگرچه بیمارستان‌های روانی روش اصلی سرکوب نبودند، اما بخشی از استراتژی گسترده‌تر برای توجیه بازداشت و ساکت کردن دشمنان سیاسی بودند.
جنگ کثیف آثار ماندگاری از خود برجای گذاشت . برای بسیاری از بازماندگان، بازداشت روانپزشکی نمایانگر نوع دیگری از بی‌رحمی و انزوای اجتماعی بود.
۶. روانپزشکی و سروب سیاسی در اروپای شرقی
در طول جنگ سرد، کشورهای دیگر بلوک شرق – مانند آلمان شرقی، رومانی و چکسلواکی – نیز از روانپزشکی برای کنترل مخالفان سیاسی سوءاستفاده کردند. اتحاد جماهیر شوروی اغلب بر این شیوه‌ها تأثیر گذاشت و دولت‌های بلوک شرق روش‌های مشابهی را توسعه دادند.
مخالفان گاهی در بیمارستان‌های روانی تحت تشخیص‌هایی که نشان‌دهنده «خطر اجتماعی» یا «توهمات سیاسی» بود، محبوس می‌شدند. اگرچه این سوءاستفاده‌ها کمتر از شوروی مستند شده، اما همچنان با تهدید به بستری اجباری، به تقویت انطباق سیاسی کمک می‌کردند.

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

06 Nov, 19:08


روانپزشکی و سياست
(١)
روانپزشكي به عنوان ابزاری علیه مخالفان سیاسی تاریخی پیچیده و ناراحت‌کننده دارد، به‌ویژه در رژیم‌های استبدادی که روانپزشکی نهادی برای ساکت کردن، کنترل و مجازات افرادی که تهدیدی برای قدرت سیاسی تلقی می‌شدند، مورد سوءاستفاده قرار گرفته است . در اینجا مروری بر نحوه استفاده از روانپزشکی برای سرکوب مخالفان سیاسی ارائه شده است اما فراموش نبايد كرد روانپزشكى در خارج از اين تاريخچه هم هيچگاه از تاثير سياست و عوامل خارج از دانش فارغ نبوده است . شخصيت ضد اجتماع هيچگاه نميتواند بدون تعريف محدوده خاصي از اجتماع مورد إدراك قرار بگيرد سازمان اداري سرمايه داري هم نميتواند در تعريف شخصيت پسيو اگرسبو بي تاثير باشد .تاثيرات اخلاقيات كاتوليك بر روانشناسي فرويد را فوكو اشاره كرده است و به هر حال جداكردن بينش سياسي و مذهبي روانپزشك از كار باليني اش كار دشواريست كه مورد توجه بسياري از روانپزشكان قرار گرفته و در انجام ان موفق بوده اند .اما ابتدا مختصرا به تاريخچه روابط متقابل سياست و روانپزشكي بپردازيم
اتحاد جماهیر شوروی و «اسکیزوفرنی تنبل »

اتحاد جماهیر شوروی شاید شناخته‌شده‌ترین نمونه از سوءاستفاده از روانپزشکی برای اهداف سیاسی باشد . از دهه ۱۹۵۰ تا اوج‌گیری در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، مقامات شوروی مخالفان سیاسی را بیمار روانی معرفی می‌کردند و آنها را به بیماری‌هایی مانند «اسکیزوفرنی تنبل » متهم می‌کردند. این اختلال ادعایی که توسط روانپزشک شوروی آندری اسنژنفسکی ابداع شد، مدعی بود که افراد می‌توانند رفتار عادی نشان دهند، اما باورهای سیاسی توهمی خطرناکی را در درون خود پنهان می‌کنند.جسارت بلشويكى در مهندسى اجتماعي و آنچه كه در هنر مدرن بازتاب يافت اما با سرعت به نااميدي انجاميد اينجا هم خود را مجاز وقادر به مداخله در ذهنيات و رفتار كساني ميديد كه چون او نمي انديشيدند و با مخالفت خود موانعي بر سرراه ارمان هاي تخيليشان بنظر ميرسيدند .
مخالفان، فعالان، روشنفکران و هنرمندانی که احساسات ضد شوروی را ابراز می‌کردند یا حزب کمونیست را نقد می‌کردند، در بیمارستان‌های روانی بستری می‌شدند. بسیاری از آن‌ها در مراکز روانپزشکی با امنیت بالا (پسیخوشکا) نگهداری می‌شدند، درمان‌هایی مانند شوک الکتریکی، داروهای اجباری و محدودیت‌های فیزیکی می‌گرفتند. هدف، بی‌اثر کردن مخالفت‌ها از طریق حذف فعالان از زندگی عمومی بود.
هزاران نفر تحت تأثیر قرار گرفتند و این عمل تأثیر وحشتناکی بر روی مخالفت‌ها گذاشت،.

چین

در چین، استفاده از بیمارستان‌های روانی برای بازداشت دشمنان سیاسی از دهه ۱۹۵۰ مستند شده و تاکتیک‌های مشابهی تا به امروز ادامه دارد. مخالفان، فعالان، پیروان فالون گونگ و دیگرانی که تهدیدی برای هماهنگی اجتماعی تلقی می‌شوند، گاهی به عنوان بیمار روانی معرفی شده و بازداشت می‌شوند.
موسسات روانپزشکی معروف به بیمارستان‌های آنکانگ در چین برای بازداشت افراد بدون محاکمه قانونی تحت پوشش درمان‌های بهداشت روانی مورد استفاده قرار گرفته‌اند. اين افراد اغلب با مصرف اجباری دارو ، انزوا و بدرفتاری مواجه می‌شوند..

برنامه T4 آلمان نازی و «جنون سیاسی»

اگرچه رژیم نازی بیشتر به خاطر سیاست‌های اصلاح نژاد که افراد دارای ناتوانی‌ها و «ناخالصی‌های نژادی» را هدف قرار می‌داد، به یاد آورده می‌شود، اما این سیستم همچنین بازداشت و قتل مخالفان سیاسی را هم تسهيل مي کرد. این برنامه به عنوان برنامه T4 شناخته می‌شود، اين برنامه در سال ۱۹۳۹ به عنوان تلاشی سیستماتیک برای قتل افرادی که «نامناسب» محسوب می‌شدند ، از جمله زندانیان سیاسی، آغاز شد.
اين برنامه به طور خاص بر مخالفان سیاسی متمرکز نبود، اما گاهی از برنامه T4 و بیمارستان‌های روانی برای حذف کسانی که با اهداف نازی مخالفت می‌كردتد هم استفاده می‌شد. برخی از مخالفان به عنوان افراد دچار کمبودهای ذهنی یا خطرناک برای خلوص اجتماعی برچسب‌گذاری شده و به موسسات اجباری و حتی نابودی سوق داده شدند این ترکیب سیاست‌های روانپزشکی با آزار سیاسی به عنوان یکی از تاریک‌ترین لحظات در تاریخ درمان‌های بهداشت روانی شناخته می‌شود و پیامدهایی برای حرفه پزشکی و قدرت دولتی به دنبال داشت.

روسیه امروز و بازگشت روانپزشکی سیاسی

پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، سوءاستفاده از روانپزشکی برای اهداف سیاسی کاهش یافت، اما به طور کامل از بین نرفت. در سال‌های اخیر، روسیه شاهد افزایش مواردی بوده است که روانپزشکی برای هدف قرار دادن مخالفان سیاسی استفاده شده .
در چندین مورد ، منتقدان دولت پس از اعتراضات یا بیانیه‌های ضد دولتی در بیمارستان‌های روانی بازداشت شده‌اند. سازمان‌های حقوق بشری بین‌المللی نگران بازگشت تاکتیک‌های دوره شوروی به بهانه بهداشت روانی هستند.

جنگ کثیف آرژانتین (۱۹۷۶-۱۹۸۳)

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

04 Nov, 04:10


سيزدهم آبان

روز سيزدهم آبان آن سال وقتي خبر آمد گروهي از دانشجويان سفارت امريكا را «تسخير» کرده‌اند ما هم همان نزديكي در همان خيابان از چند روز قبل يك هتل را «تسخير» كرده بوديم! خيلي از دانشجويان ديگر هم در اين تسخير نقش داشتند. بقيه هتل‌ها هم توسط دانشگاه‌های ديگر تسخير شده بود. دانشجويان از هر گروه و سليقه سياسي و فرهنگي در اين تسخيرها متفق‌القول بودند. می‌خواستیم هتل‌ها را تسخير كنيم بعد بين فقرا تقسيم كنيم. انقلاب شده بود! چه معني داشت عده‌ای فقير باشند!؟ اصلاً هتل چه معنا دارد؟ این‌همه تشريفات و مبل‌ها و لوستر‌های بزرگ براي چيست؟ واقعاً منطقی‌تر از اين تسخیرها با آن تفكرات آن زمان ما چه چيزي می‌توانست وجود داشته باشد؟ خاطرم هست يكي از همکلاسی‌های ما كه مذهبي و بسيار صادق بود و قدبلندی داشت کلاه و کاپشن مخصوصی می‌پوشید و الان متخصص قلب برجسته‌ايست، داشت مثل هرروز بازهم براي ما سخنراني می‌کرد كه خبر را آوردند. مدتي همان‌جا سكوت كرد. انگار صاعقه خشكش كرده باشد. همه ما همين احساس را داشتيم. درحالی‌که ما به خودمان می‌بالیدیم كه يك ساختمان و چندتا اتاق و اثاثیه را «تصرف» کرده‌ایم گروهي از دانشجويان خود امپرياليسم جهان‌خوار را تصرف کرده‌اند! ما كجاييم و آن‌ها كجا هستند؟ تسخير هتل توسط ما يك كار بچه‌گانه و اسباب‌بازی به نظر می‌رسید؛ و به‌سرعت به پايان رسيد. چند ماه قبل از آن چریک‌های فدايي خلق تلاش كرده بودند سفارت امريكا را تصرف كنند اما نتوانستند.
دنياي كوچك و ساده‌ای بود آکنده از هيجان و اميد. می‌شد از همين فردا هتل‌ها رابین فقرا تقسيم كرد، خانه‌های خالي را به آن‌ها بخشيد پول‌های بانک‌ها را برداشت خرج كرد و…. یک نیروی اهریمنی از آن‌سوی دنیا داشت نقش شر و شیطان را بازی می‌کرد و حالا گروهی درست با خود او درگیر شده بودند.
نمی‌دانم واقعاً بهتر بود که این جریان به‌اصطلاح تعمیق انقلاب با ابتکاری رقابتی متوقف می‌شد یا نه اگر هتل‌ها و خانه‌های مردم به همان شیوه ابتدایی مورد تسخیر قرار می‌گرفت سنگ روی سنگ بند می‌شد یا نه؟ اما آنچه واضح است اینکه این موج سهمگین چون اسبی سرکش نه در مقابله که تنها با همراهی و رقابت قابل‌مهار و کنترل بود.
نمی‌دانم اگر سیاستی پدید می‌آمد که تسخیر هتل‌ها و نه سفارت دائمی می‌شد اوضاع چگونه پیش می‌رفت نمی‌دانم. فقط می‌خواهم بگويم با جو و احساساتي كه امروز وجود دارد نمی‌توان افراد و رفتارهاي چهل سال پيش را قضاوت و محكوم كرد يا حتي تحسين نمود. سالهاست تسخیر کنندگان و تطویل دهندگان را به درستی مورد شماتت قرار می‌دهند اما بهتر ان است كه گذشته را چراغي فرا راه آینده قرار دهیم و بيش از هركس ديگري بر رفتار گذشته خود هم بیندیشیم . از آنکه ولو چون يك فرد بر لهيب آن آتش همگانی ذره‌ای قدر توان خود دميد تا كسي كه با بستن هر منفذي ولو با بی‌تفاوتی جز انفجار راهي نگذاشت. تا آن کس که اسرار ساخت و ابرو حراج کرد .
راه عقلانيت جز از طريق نقد خود و رؤیت صادقانه خطاها نمی‌گذرد.

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

31 Oct, 16:51


يادداشت روز جهاني سكته مغزي در وبسايت وزارت بهداشت

٢٩ اکتبر برابر با 8 آبان ماه، روز جهانی سکته مغزی نام گرفته است؛ نامگذاری این روز، به دلیل رویداد خاصی نبوده و اهمیت سکته مغزی نیاز به یک حادثه مهم تاریخی ندارد.
این روز در تمام دنیا، به افزایش اطلاعات عمومی مردم در مورد درمان و پیشگیری از سکته مغزی و درخواست از دولت هایشان، اختصاص یافته است.
راستی چرا در میان این همه بیماری، سکته مغزی به تنهایی روز و انجمن و کنگره در سطح ملی و بین المللی دارد؟ دلایل آن، اولا به این خاطر است که برای بیماری ها روز به روز درمان های جدیدتر و مدرن تری پیدا شده که غیر قابل درمان ترین بیماری ها را تبدیل به قابل درمان ترین و " معجزه مانند" ترین می کند و اعتماد به نفس طبیب و فراتر از آن انسان را در غلبه بر نیروها و جهان ناشناخته ای که تاکنون انسان مقهور آنها بود، تقویت می کند و ثانیا پیشگیری و درمان سکته مغزی، مهم ترین محک برای کفایت سیستم سلامت کشور هاست.
کشوری که بتواند در ساعات اولیه بروز سکته مغزی بیمار را یافته و در عرض چند ساعت به مرکزی که توان این درمان را دارد، منتقل و بتواند نتیجه درمان را پیگیری کند و سیستم اقتصادی مدرنی برای کلیه هزینه ها اندیشیده باشد، قطعا در سایر زمینه ها هم موفق خواهد بود.
از آنجاکه فاکتورهای خطر در سکته مغزی مشابه فاکتورهای خطر ابتلا به سکته قلبی است، میزان شیوع سکته مغزی می تواند نشانگر موفقیت کشورها در بهداشت عمومی، کنترل فشارخون، دیابت، چربی، اجتناب از دخانیات و افزایش فعالیت فیزیکی شهروندان، باشد.
واقعیت این است که در "ساعت اول "وقوع سکته مغزی تنها درمان وریدی بیش از نیمی از بیماران را نجات می دهد و در ساعات اولیه درآوردن لخته خون از هر سه بیمار، دو بیمار را نجات خواهد داد. این درمانی درخشان برای بیماری‌ای است که تا همین اواخر، همانند چهره ای از تقدیر رخ می نمود.
سکته مغزی از لحاظ آمار و ارقام در ایران تفاوت چندانی با سایر کشورها ندارد، به دلیل عدم وجود سیستم ثبت دقیق بیماری ها در کشور (که نقیصه ای جدی است) نه تنها آمار دقیق سکته مغزی روشن نیست، بلکه نتایج درمان هم نمی تواند مورد ارزیابی قرار گیرد.
گرچه دوران سالمندی، شایع ترین دوره سنی سکته مغزی محسوب می شود، اما در سنین پایین تر نیز موارد بسیاری ثبت شده و می توان گفت که سکته مغزی بیشترین آمار ابتلا در سنین پایین تر را دارد.
افزایش آگاهی عموم و جامعه پزشکی از علائم سکته مغزی، باعث تشخیص بیشتر سکته مغزی در سنین جوانی شده و احساس شیوع بالاتر و پایین آمدن سن بروز آن را به وجود آورده است که نکته مهمی است، چراکه امکانات درمانی سکته مغزی بسیار فراتر و حیاتی تر از امکانات درمانی بیماری هایی نظیر ام اس است.
امسال جهان، روز جهانی سکته مغزی را در حالی برگزار می کند که اخبار جنگ و کشتار همه اخبار را تحت الشعاع خود قرار داده است. در چنین شرایطی جان انسان و به تبع آن بیماری هایی مانند سکته مغزی کم اعتبار می شوند.
باشد که در شرایط دشوار بارش مرگ، نفرت و خشونت و در هوایی آکنده از وحشت و پانیک، بیش از پیش به ناتوانان و بیماران بخصوص بیماران سکته مغزی بپردازیم.
در کشور ما بسیار با تاخیر از سال ١٣٩٦ برنامه ملی سکته مغزی در قالب طرح ٧٢٤ شروع به کار کرد و درمان سکته مغزی حاد با اتکا به تلاش و کوشش داوطلبانه پزشکان و پرستاران آغاز شد. درحال حاضر علیرغم فقدان حداقل امکانات در بسیاری از بیمارستان ها که البته فاصله ای فزاینده با سطح درمان سکته مغزی با بخش های پیشرفته جهان دارد، این درمان انجام می شود.
امسال بیش از هرسال به روز جهانی سکته مغزی نیازمندیم.

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

28 Oct, 11:59


جنگ و سلامت؛ دشمنان دیرین
به بهانه روز جهانى سکته مغزى (سه شنبه ٨ آبان ٢٩ اكتبر )

جثه‌ای کوچک و رنجور دارد. سکته مغزى و ضعف نیمۀ چپ نتوانسته بر مشاعر او تأثیر بگذارد. آن هدیه آسمانی، آلزایمر هم گویا از او دریغ شده. بنابراین «‌آقای دکتر خیلی می‌ترسه‌، اضطراب داره، با کوچک‌ترین صدایی می‌پره، مرتب ناله می‌کنه. هیچ خبری نمی‌دیم ولی خودش می‌فهمه. همش نگران بچه‌ها و نوه‌هاست. هرکدام در شهری هستند‌.»
در سال ٦٨ وقتی من دستیاری را در بیمارستان امام شروع کردم، بخش مغز و اعصاب تازه بازگشایی شده بود. در تمام مدت جنگ بخش مغز و اعصاب تعطیل شده و به بستری‌کردن مجروحان اختصاص یافته بود. وقتی جوانان بسیار گروه‌گروه به شهادت می‌رسند، کسی در بند بیماران و ناتوانان نخواهد بود‌.
اولین و مهم‌ترین قربانیان جنگ‌ها بیماران و ناتوانانی هستند که در دوران صلح هم کمک و همیاری زیادی دریافت نمی‌کنند. در دوران جنگ حتی کسی نمی‌پرسد چه بر سر ایشان آمد‌.
روز جهانی سکته مغزی امسال در‌ حالی فرا‌رسید که کشور ما و بخشی از کشورهای منطقه در هراس از بروز جنگی دامن‌گیر به سر می‌برند‌. همان‌طورکه ترس از مرگ کمتر از خود مرگ نیست -اگر بیشتر نباشد‌- آثار این وحشت عمومی بر بیماران و ناتوانان از خود جنگ به‌هیچ‌عنوان کمتر نیست‌. گویی هنگام جنگ جان آدمیزاد متاعی بی‌ارزش می‌شود و رنج‌های او بی‌اهمیت جلوه می‌کنند‌. وقتی از جزئیات درمان سکته مغزی سخن می‌گوییم، از معجزه ساعت اول درمان، از ضرورت آمبولانس‌های مجهز به سی‌تی اسکن، از تجهیز بیمارستان‌ها به روش‌های درآوردن لخته، از ضرورت مراکز توان‌بخشی، از ضرورت استخدام پزشک و پرستار به تعداد کافی از...؛ طوری نگاه می‌کنند که گویی با نگاه می‌گویند: «‌دل خوش سیری چند‌؟»
اما جنگ و سلامت، دشمنان دیرین یکدیگرند. به همین دلیل است که برای مقابله با احتمال جنگ هم بهترین کار پزشکان پرداختن به سلامت است. از سلامت می‌گوییم، برای سلامت تبلیغ می‌کنیم. آخرین دستاوردهای دانش بین‌الملل در مقابله با سکته مغزی حاد را با صدای بلند می‌گوییم و درخواست می‌کنیم تا در میان اخبار سراسر سرخ، شکاف‌هایی سبز پدید آوریم‌ و تردید نداریم مهم ترين کاری است که برای دورکردن ابرهای جنگ برای کاهش اضطراب عمومی و برای مراقبت هرچه بیشتر از ناتوانانی که اخبار جنگ کمتر از خود جنگ آنها را نمی‌آزارد، انجام می‌دهیم.
شانزدهمین کنگره ملی سکته مغزی ایران‌ که در پایان همین هفته ٩‌ تا ١١ آبان‌ماه در تهران در هتل قلب برگزار می‌شود، تجدید میثاق همه دست‌اندرکاران درمان سکته مغزی با یکدیگر است. پزشکان، پرستاران، توان‌بخشان و پرسنل اورژانس و مهم‌‌تر از همه، تصمیم‌گیران و مسئولان جدید، در کنار هم به همدلی و تبادل اطلاعات می‌پردازند تا درمان سکته مغزی با وجود همه مشکلات در کشور جا بیفتد‌.

🗞منتشرشده در روزنامه شرق

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

26 Oct, 13:43


*شانزدهمین کنگره بین المللی سکته مغزی ایران*

سكته مغزى تنها يك بيمارى نيست . درمان آن هم تنها درمان يك بيمارى نميباشد .
شيوع سكته مغزى در هر جامعه نشانه ميزان موفقيت اقدامات پيشگيرانه ايست كه جامعه و دولت مدرن بايد وظيفه ذاتى خود دانسته در گسترش آنها و در دسترس قرار دادن همه آنها براى همه مردم تلاش كنند .
درمان سكته مغزى مهم ترين إندكس و معيار توانمندي يك جامعه در درمان همه بيمارى هاست . بيمارى ايست كه تنها در چند ساعت اول قابل انجام است . بنابراين فرهنگ سلامت مردم ، هماهنگي بين بخش هاي مختلف جامعه و جامعه پزشكي ، چابكي اقتصاد سلامت در فراهم نمودن منابع مالي ، تكنولوژي پيشرفته ، داشتن مراكز مجهز توانبخشي و ارتباطات بين المللي در آن نقش به سزايي دارند . جامعه اي كه سكته مغزي را درمان نميكند در ساير درمان هاي او هم بايد شك كرد .
كنگره سالانه سكته مغزى ايران كه امسال براي شانزدهمين بار برگزار ميشود هدفي مهم تر از درمان بيماران مبتلا به سكته مغزي ندارد و در ايفاي اين مهم تنها كنكره متخصصين مغز و اعصاب نيست در عين حال كنگره سالانه تمام بخش هايي است كه به درمان سكته مغزي ميپردازند .
دکتر بابک زمانی
رئیس انجمن سکته مغزی ایران

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

25 Oct, 14:32


چهارم آبان ماه
چهارم آبان سالروز اجتماع پزشكان در نظام پزشكي در سال ١٤٠١ را خوب به ياد مي آورم دوستان در متني ياداوري كردند كه سالمرگ شاعر بزرگ ملت ما فريدون مشيري هم هست .فضاي مجازي با عطر شعر او در كوچه باغ پر شد .
اما چهارم آبان براي هركس كه بيش از نيم قرن زيسته باشد ياد آور حادثه ديگري هم هست اما بايد اندكي مغزش را فشار دهد تا به ياد بياورد .
در آن سالها چنين نبود همه ميدانستند ٤ ابان چه روزيست آن روز بسياري از ادارات تعطيل بودند تمام شهر آذين بسته بود در ادارات جلساتي بر گزار ميشد در هر شهر مدارس تعطيل و معلمين و محصلين دست جمعي راهي بزرگترين استاديوم ورزشي شهر ميشدند .گاه چند نفري زير دست و پا له ميشد ند . راديو و تلويزيون همه اين مراسم را زنده زنده پخش ميكردند . سر صف در همه مدارس به مناسبت اين روز بزرگ يكي از بچه ها مديحه اي ميسرود و مدير يا ناظم صحبتي ميكردند . اگر يكي از بزرگان به مناسبت اين روز بزرگ به شهر ما مي آمد در مسير موكب اش تمام شهر جمع ميشدند و پرچم هاي كوچكي را تكان ميدادند . همه جا پرشده بود از طاق نصرت هايي كه ابتدا هرساله از روي اجبار برپا ميشدند اما بعدها به صورت عادت در آمده بود و همه جا تمثال هاي اعليحضرتين با لباس رسمي نظامي ، كلاه لبه دار تاج نشان ك، از يك سو و پيزاهن ماكسي سفيد زربافت و نيم تاج در اندازه هاي مختلف از طرف ديگر نصب شده بود تا هر كدام از ما جوانان كه ان روزها قدرت و مظاهر آن را ميخوانديم مثال بارزي در پيش چشمانمان باشد . همه جا به گمان ما ساواكي ها پراكنده بودند مردان ميانه سال با كت و شلوار و كراوات و احيانا عينك دودي كه گمان ميبرديم همه چيز را زير نظر دارند . يكي هم پسر همسايه ما كه مطمئن بوديم ساواكي است حتي كيف سامسونايت هم اضافه بر انچه گفتم داشت بعدها معلوم شد در شركتي نزديك ميدان مركزي شهر كار ميكرده و چون مخالف اين مراسم بوده در مسبر به تماشا مي ايستاده !
من در تمام طول تحصيل دبستان و دبيرستان هر ساله چنين مراسمي را به خاطر مي اورم .در سالهاي اول بهانه خوبي براي دررفتن از مدرسه بود در سالهاي مياني يكي از آن مديحه سرايان سر صف بودم و در سال هاي آخر هرسال از ابتذال اين مراسم منزجر ميشدم و آن را نشانه اي آشكار از پوشالي بودن تبليغات ميشمردم . گويا دستي عامدانه در كار ترويج اين احساس در ميان مردم بود . اگر ميخواستي ديكتاتوري و سطحي بودن رژيم را نشان بدهي تاكسي را متقاعد كني بهتر از اين مراسم چيزي پيدا نميكردي .
اينها همه درست اما انچه ميخواهم بگويم اينكه در يكي از روزهايي كه آن سالها اين مراسم برگزار ميشد هيج كس نميتوانست تصور كند پنجاه سال بعد هيچ كس هيچ خاطره اي از اين همه قيل و قال نداشته باشد چنان فراموش بشود كه گويي أصلا نبوده است شاعري را به شعري به ياد مي آوريم كه بر دلها حك شده اما آن همه تشريفات ذره اي بر قلبها اثر نگذاشته است انگار نبوده است . حتى عاشقان سلطنت هم گويا از ياد برده اند . راستي فردا چه خواهد ماند ؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

25 Oct, 06:15


يادداشت دو سال پيش به مناسبت چهارشنبه ٤ ابان ١٤٠١ روز تجمع نظام پزشكي 

آن چهارشنبه 
ساعت ١١ وقتي بِه تقاطع كارگر و خيابان نظام پزشكي رسيدم اوضاع عادي نبود . گروهي از نيروهاي ويژه ، جمعي را كه معلوم بود پزشك هستند تعقيب ميكردند با وسيله اي كه بِه انتهاي آن دوربين نصب شده بود. يك خاتم دكتر چند قدم آنطرف تر نزديك بود زير ماشين برود مأمورين  با همان لباس هاي معروف يا با لباس شخصي لابلاي ماشين ها بِه افراد نگاهي مي انداختند كه قالب تهي ميكردي ! سر بِه زير انداختم خداي نكرده در تلاقي نگاه ها سو تفاهمي پيش نيايد .  اينها پياده ها بودند .  گروهي موتور سوار هم از بالا مي آمدند . دوربين اينها مخصوص ماشين ها بود و يك مامور با وظيفه شناسي ! با دقت از تك تك سرنشينان يك اتوبوس عكس ميگرفت بِه چهار راه كه رسيدم چند مامور ديگر در حال بازديد دقيق كيف قهوه اي رنگ پزشك جواني بودند كه بي ترديد تنها حاوي گوشي پزشكي ومهر نظام پزشكي و سرنسخه بود . 
  فراخوان همايش نظام پزشكي را ديده بودم اما گرفتاري هاي مختلف و  كندي بيحد نت مانع از آن شده بود كه وقايع قبل از همايش و درخواست تعويق پروفسور علويان را اطلاع پيدا كنم . بنابراين راند آموزشي خود در بيمارستان را نيمه تمام گذاشتم و مثل يك پزشك وظيفه شناس بِه فراخوان سازمان صنفي -علمي خود پاسخ داده بِه ساختماني كه از چهل سال پيش خانه خود ميدانستم شتافتم  . همان جايي كه چند بار رييس و محل و ساختمانش عوض شده بود اما روح حاكم بر آن هماني بود كه بر استانه اش سوگند خورده ام از موازين تخطي نكنم ووظايف فردي و اجتماعي خود را به يكسان بنگرم . درخواست بيطرفي در بحران هاي اجتماعي ، عدم استفاده از محمل هاي پزشكي براي مقاصدي غير از آن ، رعايت بيطرفي پزشكان در درمان بيماران از هرسو و بِه رسميت شناختن حق پزشكان در عدم افشاي اسرار بيماران خود همه و همه مصداق هايي  از سوگندي هستند كه همه ما خورده ايم اصولي كه حتي اگر سابقه اي از خدشه دار شدن آنها هم وجود نداشته  باشد دغدغه بزرك جامعه پزشكي در همه بحران هاي اجتماعي در سراسر دنياست چه برسد بِه آنكه مصداق هاي بارز تخطي از اين اصول در پيشخوان ذهن همه پزشكان با هر سن و سابقه اي آشكارا باشد . ووقتي هيح پاسخ  روشني جز انكار و اغماض از تمام نهادهاي مسيول بخصوص سازمان نظام پزشكي شنيده نميشود پزشكان در قانوني ترين شكل خود  حق دارند سازماني را كه وظيفه حفاظت از آنها  بر عهده اوست را مورد سوال قرار دهند . پزشكاني كه در طول همه اين سالها عليرغم جفاي بي پايان براي تعرفه هاي غير واقعي ، امكانات ناموجود و هزار مشكل ديگر هيچگاه تجمعي به اين وسعت اعلام نكردند پزشكاني كه سالهاست در تصميم گيري براي سلامت بكسره ناديده گرفته ميشوند حالا تنها و تنها در جهت حفظ سوگند  خود و بيمناك جوانان و آينده كشور ، خود را در خطر  ميبينند .   جامعه پزشكي عليرغم همه اين مشكلات و موانع از وظايف اجتماعي خود كوتاه نخواهد آمد . كار ما فقط با صرع و بواسير و زگيل ، قرص و آمپول و چاقوي جراحي نيست .پزشكان في ذاته مسيوليت اجتماعي هم دارند . اگر حساسيت اجتماعي پزشكان و سازمان ها و سخنگويانشان نبود اكنون سلامت عمومي جامعه دستخوش تفكرات خرافي و ضد واكسن شده نميتوانست از بحران هايي مثل كوويد سر بلند كند .استعفاي روساي نظام پزشكي تهران از سر انفعال و بي مسيوليتي نبود رفتاري مسيولانه و اجتناب ناپذير بود در اعتراض بِه خشونت اعمال شده بر پزشكاني كه جز رجوع به خانه خود جرم دبگري نداشتند چه بايد ميكردند ؟ گونه اي كه سيلي خورد  گونه جامعه پزشكي است . جامعه پزشكي خواهان جبران توهين روا داشته بر گونه خود است . با اين همه   تجمع چهارشنبه بِه اين دليل وسعت نداشت كه نظام پزشكي خواسته  بود  تا زماني ديگر تا تضمين امنيت و كسب  مجوز به تعويق بيفتد . همچنان همه  منتظر آن روز هستيم . 

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

24 Oct, 07:42


سوم آبان سالروز درگذشت شاعر بزرگ ملت ما فریدون مشیری است با خاطره اي از یک ملاقات کوتاه اما به یاد ماندنی یک بار دیگر یاد اورا زنده کردم و مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم

فريدون مشيري

وقتي كه در جريان جنگ صدام حسين شهرهاي ايران وبخصوص تهران را هدف قرار داد شهر كوچك ساحلي اي كه من در ان موقع به عنوان پزشك عمومي در ان كار ميكردم ميزبان ٤ برابر جمعيت خود شده بود .و من بالاجبار تا چند برابر معمول در مطب خود مريض ميديدم ووقت گرفتن از مطب بسيار دشوار شده بود .دكتر محمدي مسيول دارخانه اي كه درست زير مطب من بود يك روز به من زنگ زد كه خواهر همسايه باغشان كه از تهران امده مريض شده و اين همسايه ميخواهد خواهرش را پيش من بياورد گفت كه انگار شاعر معروفي است ووقتي نام شاعر را پرسيدم گفت فريدون وبا مكث گفت توللي !من از سال ها پيش مجموعه اشعار مشيري را ميخواندم به او عشق میورزیدم و مهتاب را از بر بودم و نام دختر بزرگم را هم مهتاب گذاشته بودیم ووقتي خواهر شاعر را معاينه ميكردم در اين فكر بودم كه اين چهره دل نشين و بسيار موقر بيشتر شبيه عكس پشت كتاب مشيري است . توللي را هم تا ان موقع نه ديده ونه خوانده بودم والبته نميدانستم كه توللي سال ها پيش فوت كرده است .اما مگر ميشود دكتر محمدي اسم همسايه باغشان را درست بلد نباشد عاقبت پس از ترديدهاي فراوان در محل نام بيمار در سرنسخه نوشتم "خانم توللي "!
فرداي ان روز پاكتي بسيار زيبا حاوي گزيده اثار فريدون مشيري به دستم رسيد.شاعر ان را به منشي داده و غيب شده بود . نامه اي با خط بسيار خوش هم در ان بود كه هنوز ان را دارم .شاعر از انكه من به دوست درگذشته اش توللي احترام گذاشته و بيمار را بدون معطلي و بدون ويزيت پذيرفته ام تشكر كرده بود و توضيح ميداد كه در چنين شرايطي او حتي به خود اجازه نميداده كه تعارف كند .اين وقت و اين احترام از ان توللي بوده است نه مشيري !!
فريدون مشيري ميان قامت واندكي چاق بود .بسيار مبادي اداب و فروتن بود و.تصور ميكنم اسم داشت .
فرداي انروز به همراه مهتاب كه كودكي يكي دوساله بود به ديدار فريدون مشيري در مجموعه ويلايي صدف در قاسم اباد جايي كه او منزلي داشت شتافتم انجا سعادت ديدار موسيقيدان بزرگ فرهاد فخرالديني و استاد موسيقي دكتر پور تراب را نيز يافتيم .صدام شهر كوچك مارا صفا و جلا داده بود ! مشيري بسيار مهربان وبخشنده بود .مهتاب كوچك هم ميتوانست شاهد خوبي باشد بر ارادت دیرین به مشیری و تاسفی بر نشناختن توللی اما من هيچ گاه نتوانستم خود را از بابت اين خطاي بزرگ ببخشم !

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

24 Oct, 03:07


سوگ و خشم
برای آن خواهرم و این خواهرم الهه محمدی

علی ورامینی/

مرگ ناگهانی برای بازماندگان چون نیزه‌ای تیز و طولانیست که با سرعت نور از آسمان هفتم در میان تن می‌نشیند. هم درد دارد هم رنج. انگار کلیت هستی‌ات را نشانه گرفته است. از آن جنس رنج‌های ویران‌کننده‌ای که «تا خرمنت نسوزد احوال ما ندانی». دو هفته می‌گذرد که این نیزه به‌یکباره بر تن ما نشست و دو هفته است که خواهرم، آن مَه‌دوهفته را ندیده‌ام.
آن‌ها که چنین تجربه‌ای داشته‌اند می‌فهمند که از چه وضعیتی صحبت می‌کنم. وضعیتی که اگر خود را مشغول نکنی آوار فکر و هجمه غم، کمرت را تا می‌کند و اگر هم بخواهی به زندگی روزمره برگردی تا به لطاف‌الحیلی، حداقل برای لحظاتی از زیر خروار فکر بیرون بیایی، پیش خودت شرمسار می‌شوی. شرمسار از اینکه چرا از این غصه نمی‌میری که عزیزت آن زیر خوابیده باشد و تو این بالا کارهای همیشگی‌ات را انجام دهی.
در این وضع و حال بعضی اوقات به این فکر می‌کنی که هنوز هم کسان دیگری این بالا داری. جز آدم‌های نسبی، خواهران و برادرانی داری که اگرچه پدر و مادرمان یکی نیست، ولی همیشه با شادی تو شاد شدند و با سوگ تو عزادار. آنها که نمی‌گذارند شمع نیم‌مرده زندگی‌ات به کلی رو به موت رود و حیاتش ساقط شود. بهانه نوشتن این یادداشت یکی از همین خواهرانم است.
همه این مدت یکی از چیزهایی که از ویرانی کامل نجات‌ام داده است نوشتن بوده؛ نوشتن‌هایی که برای پنهان شدن در پستوی هارد گوشی و کامپیوتر بوده و نه برای انتشار عمومی. من نه همچون شاهرخ مسکوب قلم و فکر سترگی دارم که سوگنامه‌ام به کار کسی آید و نه اولین و آخرین نفری هستم که به تیر غیب دچار شده است. این‌ها هم همه با هزار بدبختی و جان کندن نوشتم تا بگویم هنوز جای زخم خواهر خونی‌ام گرم است که خبر ابلاغ حکم الهه محمدی، خواهر غیرخونی‌ام، حفره‌ای دیگر در دلم باز و خشمگین‌ام کرد.
جمع اندوه و خشم، معجونی می‌شود که امیدوارم کمتر بشری تجربه کند. به درد و رنج‌های گریزپذیری فکر می‌کنم که نه از جانب هستی، روزگار و طبیعت بلکه از آدم‌هایی هم‌جنس خودمان تحمیل می‌شود و می‌شد که نباشند. به الهه و خانواده‌اش فکر می‌کنم که بعد از آن یک و نیم سال پردرد و رنج چند ماهی طول کشید تا به زندگی بازگردند. به این فکر می‌کنم که همه آن مدتی که در زندان بوده، پدرش به این فکر می‌کرده که چرا پاره تنم شب نباید سر به بالین خود بگذارد؟ به چه کسی آزار رسانده؟ مال چه کسی را دزدیده؟ کدام زخمی بر کسی زده؟ جز اینکه همیشه صدای آنها بوده که جایی صدایشان شنیده نمی‌شود.
به این فکر می‌کنم که با دستور صدور آزادی موقت‌شان چه نوری در دل همه‌مان آمد. یا با تبرئه شدن از جرمی که همه مانور تندرویان بر روی آن بود، گمان کردیم که دیگر عقلانیتی آمده و قرار است که در این آشفته‌بازار و وقتی که هر کفتاری از یک سو برای ایران دندان تیز کرده است، حقیقتاً وفاقی صورت بگیرد و اگر سوءتفاهمی پیشتر بوده کنار گذاشته شود. راستش در میان غم هولناکم شوکه شدم و به این فکر می‌کردم که کدام عقلانیتی در این موقعیت به این جمع‌بندی می‌رسد که زندان رفتن دو خبرنگار بی‌آزار دردی از کسی دوا می‌کند؟
از این خشمگین می‌شوم چرا در چنین جهانی، جهانی که هر آئینه ممکن است تیری از غیب بیاید، جهانی چنین بی‌اعتبار و بی‌ثبات کمی همدلانه‌تر به یکدیگر فکر نمی‌کنیم؟‌‌ ای کاش همگی بدون تجربه‌ای چنین زمخت و دردناک، ذات هستی را درک می‌کردیم، آن وقت بعضی اوقات هم کوتاه می‌آمدیم. می‌فهمیدیم که حالا طوری هم نمی‌شود بگوییم این دو خبرنگار هم پرونده شان مختومه شد و دیگر به زندان بر نخواهند گشت.
با همه این‌ها باز می‌خواهم به الهه بگویم، هر دردی جز مردن درمان دارد. امیدوارم همواره باشی، استوار و بدانی اگر مدعی هم رحم نکند خدا بکند. می‌خواهم بگویم که هیچ چیزی در جهان جز مرگ قطعیتی ندارد، دل قوی دار و به امید روزی که هیچ کسی برای نوشتن و گفتن به بند نیفتد سالم و استوار بمان.



🗞منتشر شده در روزنامه هم‌میهن




▫️▫️▫️
@zamaneyebarkhord

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

21 Oct, 04:46


يادداشت روز دوشنبه شرق
كارمند يا دانشجو
هفته گذشته وزير بهداشت اعلام كرد هيات دولت تصويب كرده است كه از اين پس پذيرفته شدگان دوره هاي تخصصي و فوق تخصصي نه به عنوان دانشجو كه به عنون صاحبان شغل و مشمول قوانين استخدامي شناخته خواهند شد . اين خبر نه تنها تحت الشعاع اخبار تند سياسي قرار گرفت بلكه در عرصه عمومي هم بسياري معناي آن و اهميت آن در سيستم سلامت را درك نكردند .اساسا مگر ميشود كسي شغلي آن هم به اين مهمي داشته باشد ولي مشمول قوانين استخدام نگردد ؟
بي ترديد اين مسيله يكي از معدود روزن هاييست كه اهرم اصلاحات ميتواند با نفوذ در آنها صخره سهمگين بحران سلامت را اندكي جابجا كند. مسيله اي كه تنها به معيشت پزشكان و دستياران مربوط نشده فراتر از ان به مصالح سلامت و جامعه مربوط ميباشد
در بحران سلامتي كه كشور بر اثر ناكارآمدي ، انكار واقعيات و عدم تبعيت از قوانين اقتصاد در دولت هاي گذشته به آن گرفتار شده سيستم سلامت در حياتي ترين درمان هاي خود كه بيشترين ارتباط را با سطح سلامت كشور دارند هرچه بيشتر و بيشتر بر سيستم برده داري متكي شد . سكته مغزي حاد در نيمه شبان جز با تلاش دستياران امكان درمان ندارد .كوويد جز با تلاش دستياران قابل كنترل نبود .در مقابل دولت تنها به دستور مستقيم و برنامه ريزي مستقيم براي اين بردگان تقليل يافت . دولت بر اساس برخي نظريات ساده لوحانه عدالت خواه خود را متولي تمام خدمات درماني كشور نشان داد و حتي طبقه بندي خاصي براي خدمات مختلف بسته به ضروري بودنشان ووضعيت اقتصادي اقشاري كه اين خدمات را دريافت ميكردند قايل نشد. سيستم اقتصادي كه مستلزم محاسبه دقيق هزينه هاي لازم براي اين ادعاست را هم بر اساس قوانين سيستم برده داري محاسبه ميكرد . وقتي امكان استخدام به شكل واقع بينانه اي وجود ندارد تنها با كمك دستياران كه طبق قوانين موجود نه حقوق كه به بهانه اموزش تنها اندكي كمك هزينه تحصيلي دريافت ميكنند ميتواند سروته قضيه را هم آورد . آن هم در حالي كه حداقل امكانات اموزشي بر اساس معيارهاي بين المللي وجود نداشت . براي گسترش سيستم سلامت هرجا كه لازم شد بلافاصله دستور صادر ميشد كه سهميه هاي دستياري را زياد كنيد تا بردگان بي مزد و بي منت مشكلات درماني را در اقصي نقاط كشور را مرتفع كنند و در مناطق محروم تر هم بالاجبار براي طرح بعد اززفارغ التحصيلي اعزام گردند .و براي انكه خداي ناكرده بردگان هوس فرار نكنند زنجيرهايي ميلياردي به پايشان بسته شد و تهديداتي به داغي لينچ اما برروح به ميان آورد . تا آن حد كه خودكشي بردگان نيز نتوانست در اين برده داري مدرن خللي وارد كند .در عين حال امپراطوري ناكار آمد و در عين حال ناتوان چشمان خود را براين واقعيت بست كه پزشكان تا بتوانند ميگريزند و مهاجرت ميكنند و اگر بمانند هم به حاشيه ها و زيبايي ها ميپردازند تا ايرانيان اگر ميميرند و ناتوان ميشوند هم بشوند مهم آن است كه زيبا و لاغر بميرند .
برده داري درسيستم سلامت أشكال كوچكترش مصايب زندگاني پزشكان و دستياران است و أشكال بزرگتر در سيستم سلامت آن است كه شيوه برده داري با سرمايه داري پيشرفته موجود به شدت در تناقض است . اين سيستم عادت ميكند همه هزينه ها حتي هزينه هاي غير دستمزد را هم در مقياسي بسيار پايين تر از واقعيات محاسبه كند و بعد از مدتي خودش هم باور ميكند كه اين خدمات چون ارزان هستتد پس بي ارزشند و ميتوانند با روغن بنفشه و راههايي باز هم ارزانتر جايگزين شوند .
تصمصيم وزارت بهداشت در استخدام دستياران گام مهمي است كه حكومت اهسته اهسته ميتواند هزينه ها ودستمزد هاي سلامت را به رسميت بشناسد و چون هزينه ميكند بر كيفيت آن نظارت كند و اهسته اهسته قوانين مدرن را در همه شيونات سلامت به رسميت بشناسد .نميتوان دستياران را صاحب شغل كرد اما با پزشكان طرحي و استادان تمام وقت به سياق سابق معامله كرد .
بي ترديد اين راه و اين تصميم بدون حمايت جامعه پزشكي ،همه ما كساني كه سيستم برده داري موجود را نقد كرده ايم ،بدون تشويق و ترغيب و درخواست از وزارت براي ادامه اين راه ، بدون نشان دادن مشفقانه راه حل ها و بدون شنيدن ، نقد يا اجابت اين را حل ها راه جايي نخواهد برد

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

07 Oct, 03:03


يادداشت روز دوشنبه شرق

ساعت طلايى و زمان طلايى
(جادوى ساعت اول )

مقصود از زمان طلايي سه ساعت اولي است كه ميتوان سكته مغزي را درمان كرد و ساعت طلايي ساعت اول اين درمان است كه نتيجه آن با دوساعت بعد به شدت متفاوت ميباشد .
از هر سه بيماري كه با اخرين روش ها در مراكز مجهز و با تجربه تحت درمان سكته مغزي قرار ميگيرند دو نفر نجات پيدا ميكنند اين يكي از درخشان ترين درمان هاي تمام تاريخ طب است . در دو ساعت بعد اين نسبت لحظه به لحظه تغيير ميكند تا جايي كه تا ساعت چهارم درمان غير مداخله اي كلا ارزش خود را از دست ميدهد .
در ساعت و لحظات اول هنوز سكته مغزي مستقر نشده و چون هنوز بخشي از مغز نمرده عارضه مهم درمان يعني خونريزي رخ نميدهد . درمان هاي نوين سكته مغزي چه وريدي و چه مداخله اي باعث باز شدن رگ و جريان پيدا كردن خون در بستري ميشوند كه ممكن است توان نگهداري خون در داخل رگ را نداشته باعث خونريزي وسيع در مغز بشوند . در ساعت اول هنوز جدار عروق توانايي خود را كاملا از دست نداده اند و مغز سالم ،مغزي كه هنوز سكته در آن مستقر نشده اجازه نشت خون به داخل خود را نميدهد .
اكتشاف معجزه زمان ، معجزه ساعت اول كار آساني نبوده است .بايد تعداد زياد بيماران سكته مغزي تحت درمان حاد قرار ميگرفتند تا تعداد كساني كه ساعت اول درمان ميشوند زياد بشود بايد تجربه جهاني در درمان سكته مغزي ،انتخاب بيمار براي درمان وريدي و مهارت عملي در درآوردن لخته افزايش مييافت ( طبق آمار با هر ده ترومبكتومي توسط يك متخصص سه در صد عوارض درمان توسط او كاهش پيدا ميكند ) بايد واحد هاي سكته مغزي متحرك (آمبولانس ها واخيرا هليكوپتر هايي كه داراي سي تي اسكن هستند) در جهان و تا اقصي نقاط شهر هاي جهان سوم گسترش پيدا ميكردند و مهم تر از همه بايد توان تحقيقاتي و پيگيري بيماران براي ارزيابي نتيجه افزايش مييافت تا بتوانند نتيجه درمان را ارزيابي و منتشر كنند .حالا بشر از جادوي ساعت اول جادوي هماهنگي و دانش حتي بيش از تكنولوژي اطلاع پيدا كرده است .حالا ميداند حتي آنها هم كه تكنولوژي پيشرفته اي ندارند ميتوانند با ابزارهاي ساده تر اما با برنامه ريزي دقيق و سريع به نتايجي درخشان دست پيدا كنند . و اين درحالي است كه كشور ما از چنين درماني بطور وسيع و براي همه كشور محروم است .
در جامعه اي كه سن متوسط آن هرروز در حال افزايش است درمان سكته مغزي يكي از مولفه هاي امنيت ملي است .نه تنها اين بلكه توان درمان سكته مغزي نشانه ايست از چابكي و كارآمدي سيستم سلامت هر كشور .توان حضور او در جايي كه به شدت مورد نياز است توان او در انتقال مهم ترين محمولات انساني و توانايي او در درمان و پيگيري نتايج . ثبت آمار سكته مغزي و مقايسه آن با گذشته هم خود نشانه ايست از توان سيستم در كاهش خطرات محيطي و در يك كلام بهبود بهداشت در كشور .
درمان سكته مغزي در ساعت اول درخواست پزشكان نيست يكي از مهم ترين درخواست هاي مردم و وظايف دولت هاست .
هيچ چيز حتي هيجانات بي پايان سياسي و اجتماعي كه هرروز به شكلي خود رانشان ميدهند نميتواند اين درخواست را در سايه قرار دهد .تاريخ گواهي ميدهد كه جنگ تا سالها مسايل درماني و بخصوص درمان بيماري هاي و بخصوص سكته مغزي را تحت الشعاع خود قرار ميدهد . جامعه مدني به اين دليل هم كه شده وظيفه دارد هيج گاه پيگيري درخواست براي بيماران را به عهده تعويق
نگذارد
. https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

29 Sep, 21:39


يادداشت روز دوشنبه شرق
شبكه بهداشت ، نظام ارجاع و پزشك خانواده
اين روزها همه از اهميت شبكه بهداشت در كشور صحبت ميكنند .شايد به اين دليل باشد كه رييس جمهور از زمره افرادى هستند كه در تشكيل و تقويت شبكه سلامت در كشور ياري رساندند .
صحبت از اهميت شبكه بهداشت در هر كشوري ، مثل صحبت در اهميت اكسيژن در حيات هر موجود زنده ايست . إشكالات پديد آمده در شبكه سلامت كشور و زمينگير شدن و از كار افتادن اين شبكه باعث نگراني اساتيدي شده است كه بيشترين تلاش را در استقرار اين سيستم داشته اند . اما اين اساتيد با كمال احترام ، گويا متوجه نيستند نقد ايشان به نقدي شبيه است كه ممكن بود الكساندر گراهام بل در ضرورت مخابرات در برابر إشكالات مخابرات مدرن ، اگر زنده بود ارائه كند .نمونه آنكه در بحث خود هم تنها و تنها از ضرورت شبكه منسجم بهداشت دفاع ميكنند و هيج راه حل واقع بينانه اى ارائه نميدهند و تنها تلاش ميكنند مخالف نامعلومى را كه با شبكه بهداشت مخالف است قانع كنند . هبچ كس در ضرورت شبكه ترديد ندارد و اگر واقع بينانه نگاه كنيم همين شبكه سراسري موجود با ريل هايي كه سالهاست پوسيده اند هم در بسياري كشورها وجود ندارد و ميتواند با مرمت بنيادين مورد استفاده قرار گيرد .
دوستى اخيرا به درستى اشاره كرده بود تنها بايد پزشك باشى كه دريابي چرا تمام تلاش هاي سيستم در استقرار شبكه سلامت و سيستم ارجاع موفق نميشود ؟ و بايد افزود براي داشتن اين درك بايد در سال هاي اخير در سيستم دانشگاهي و خصوصي به عنوان پزشك فعال بوده باشيد تا دريابيد شبكه سراسري و نظام ارجاع و پزشك خانواده در كشور با هر برنامه ريزي و دستور دولتي بدون توجه به عوامل اصلي وبسيار ساده آن ، راه نخواهد افتاد . عواملى كه اشاره به برخى از آنها هدف اين يادداشت است .
وقتي كه به دليل عدم به رسميت شناختن اقتصاد، سيستم سلامت مناسبي در شهرستان ها وجود ندارد ، سيستم مناسبي كه بتواند پزشكاني دايمي و خود خواسته به تعداد كافي در شهر ها و روستاها بكار بگيرد و تنها تكيه اش بر پزشكان " مجبور " طرحي موقتي باشد و از سوي ديگر وقتي بتوان به راحتي و با بهايي اندك به مراكز درماني در شهرهاي بزرگتر مراجعه كرد هيچ گاه سيستم شبكه و نظام ارجاع و پزشك خانواده جا نمي افتد . حتي اگر دهها كارشناس بيمار نديده ، صدها برنامه با اصطلاحات پيچيده از نظام سلامت كشورهاي پيشرفته ترجمه كنند و به مسئول اصلي كه حقوق مسئوليتش كفاف نميكند و بايد صبح زود خود را به اتاق عمل برساند تحويل دهند ! بازگشت به عقل سليم و ديدن ساده ترين ملزومات مهم ترند ، انسان ها حقوق ميخواهند ،پرداخت حقوق واقعي نيازمند نظارت كيفي است ، طب روزآمد نيازمند ارتباط بين المللي است و سيستم درماني قابل اعتماد مستلزم هزينه است .نهادهاي خود سامان هزينه هاي خود را به شكل واقع بينانه اي خود تهيه ميكنند .تامين هزينه هاي واقعي نيازمند استقلال سيستم سلامت وتعرفه هاي واقعي است .نميتوان با دستور ، لشگر بردگان را بدون ديدن هزينه هاي واقعي خدماتشان (هم براي دستمزد هم براي امكانات ) به كار واداشت و براي شبكه برنامه نوشت . ديگر حتي امكان جذب پزشكي بنگلادشي و پاكستاني هم وجود ندارد . نظام ارجاع مستلزم درك واقع بينانه ترجيح مردم در مراجعه به سيستم سلامت و ايجاد نوعي دلايل قابل فهم براي متابعت از اين سيستم ميباشد .وگرنه تا ابد مردم براي ساده ترين بيماري ها تا پاسي از نيمه شب پشت مطب متخصصين و استادان شهر هاي بزرگ مينشينند تا دل آنها را از بي حاصلي زحمتي كه براي تربيت متخصصين و اعزام انها به شهر هاي دور كشيده اند خون كنند .هزاران و ميليون ها برگ برنامه بدون به حساب آوردن واقعيات موجود قادر نخواهد بود مردم را مجبور به مراجعه به سيستم سلامت طبق نظر برنامه ريزان بكند .
آري تنها بايد طبيب باشي و در اين سيستم كار كرده باشي تا درك كني چرا صحبت از شبكه بدون نگاه واقع بينانه ، بدون تاسيس نهاد خود سامان در سلامت ،بدون به رسميت شناختن قوانين اقتصاد در كار سلامت ، به جايي نميرسد .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

23 Sep, 03:50


يادداشت روز دوشنبه روزنامه شرق درمان اورژانس در بيمارى سلامت

پزشكان آموزش ديده اند در دشوار ترين بيماران هم حتي اگر درمان قطعى بسيار دشوار و پرمخاطره باشد اين دشواري را توجيهى براي انفعال در زمان اورژانس به حساب نياورند و براي درمان كليدي ترين مسيله پيش رو تلاش كنند .
اين اصل كلى را در مواجهه با درمان سيستم سلامت كشور آنگاه كه بيمار و دچار بحران گرديده است هم نبايد فراموش كرد .
بنابراين هدف اين يادداشت تفكر در راه حل هاي كوتاه مدني است كه ميتوانند حداقل از تعميق روز افزون بحران سلامت در كشور بكاهند . قبل از ساير اركان سلامت مهم تر از همه توجه به با پزشكان به عنوان عنصر محوري سلامت در كشور ميباشد ؛
- اعضاى هيات علمى تمام وقت دانشكده هاي پزشكي بي ترديد بهترين ، روز آمد ترين و علاقمند ترين گروه پزشكان هستند كه با كمترين دستمزد ، در بدترين شرايط با كمترين امكانات بيشترين بار درمان كشور را بر عهده دارند . در عين حال اين گروه پزشكان در مقايسه با ساير پزشكان تمايل بيشتري به مهاجرت از سر نااميدي دارند . تا زماني كه دولت توان حمايت همه جانبه از اين پزشكان را پيدا كند لغو ممنوعيت كار اين پزشكان در بخش خصوصي ضرورتي اجتناب نا پذير است اين كار از يك سو با افزايش درآمد و بهبود محيط كار اين پزشكان ميتواند اميد و ماندگاري ايشان را بيشتر كند و بعلاوه با حضور اين پزشكان ، بخصوص در رشته هاي داخلي ، خون تازه اى به سيستم سلامت خصوصي ميدمد .
- امتحانات تخصصي در ايران دو قسمت دارد يكى پربورد كه فقط براى اجازه كار است و يكي بورد كه براي اجازه هيات علمي شدن است بنابراين تمام كساني كه بورد قبول شده اند ميتوانند هيات علمي بشوند . در شرايطي كه بسياري از فارغ التحصيلان مايل به استخدام در دانشكاه نيستند بسياري تنها به مهاجرت مي انديشند محدوديت استخدام هيات علمي تمام وقت بي معني و نقض غرض است هر كس كه تمايل داشته باشد در اين سيستم كار كند و بورد را گذرانده باشد بايد بتواند استخدام شود نحوه كار او به سيستم مديريتي و نظارت مرتبط خواهد بود نه توانايي هاي او ! ميتوان به داوطلبان ، كار در مناطق مورد نياز تر را پيشنهاد كرد كه ميبايست با پرداخت ها و شرايط بهتري همراه باشد اما ممنوعيت استخدام و نداشتن رديف و امثال اينها كلماتي هستند كه بايد به تاريخ سپرد
- بسياري از پزشكان تمام وقت قراردادهاي استخدامي محكمي ندارند و طي اين مراحل تا رسمي قطعي شدن بسيار دشوار و طولاني است تسريع اين روند و ايجاد مشوق هاي مالي براي رسمي شدن بي ترديد بخش ها را پر تر خواهد كرد
- در شرايط بحران فعلي قوانين استخدامي كهنه نظير ساير وزارت خانه ها جوابگوي نيازهاي سلامت نيست .وزارت بهداشت چاره اي ندارد جز آنكه قواعد استخدامي متعدد ولو براي استفاده مقطعي و كوتاه مدت از همه پزشكان را داشته باشد
- هيات دولت در همه مسايل مسيوليت مشترك دارند وزير بهداشت ميتواند در بالاترين سطوح ضمن موافقتامه هايي با وزراي اقتصادي ارائه تسهيلات بسيار دراز مدت به پزشكان شاغل در سيستم دولتي و دانشگاهي براي خريد مسكن و اتوموبيل را امكان پذير كند و اين تسهيلات را به نحوه استخدام و طول مدت آن ارتباط دهد .بي ترديد موفقيت در اين امر مهم مقدمه اعطاي تسهيلات واقعي به پزشكان غير هيات علمي و سپس ساير تخصيلكردگان خواهد بود
- وزارت بهداشت از همان ابتدا بايد انجمن هاي صنفي اقشار مختلف جامعه پزشكي شامل دانشجويان ،هيات علمي تمام وقت ، دستياران و…را به تفكيك به رسميت شناخته بر نوعي انتخابات دموكراتيك در اين انجمن ها نظارت كند تا بتواند صداي اقشار مختلف جامعه سلامت را بشنود و جامعه سلامت كشور اين شنوايي را احساس كند
سيستم آموزش پزشكي كشور سالها پيش در سيستم درمان كشور ادغام شد ( بخوان فدا شد )تا سيستم درمان به كيفيت دانشگاهي ارتقا پيدا كند نه آنكه سيستم دانشگاهي به بدترين كيفيت درماني (بهداريچي ) سقوط كند بنايراين اصلاح بحران سلامت كشور پيش و بيش از هر چيز ديكري از طريق اصلاح اين سيستم سراسري دانشكاهي ميگذرد

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

17 Sep, 21:36


يادداشت روز چهارشنبه صفحه آخر شرق
سلامت در انزوا

جامعه پزشكي إيران از نظر ارتباطات بين المللي وودر مقايسه به ساير جوامع پزشكي دنيا مدتهاست در نوعي انزوا به سر ميبرد . تنگنايي كه هرروز تنگ تر از ديروز گرديده در نوع خود بي سابقه و بي نمونه است . با اين همه ، تنها توانايي جوامع در تطابق و عادت به چارچوب هايشان است كه اين حصر را ناديده و ناملموس مينماياند .
جامعه پزشكي در حصر نه تنها نميتواند پابه پاي پيشرفت هاي دنيا گام بردارد بلكه اهسته اهسته سازوكاري اختصاصي براي خود تدارك ديده به آن عادت ميكند و آن را منطقي ووبديهي ميپندارد . هر روز ميگذرد هرچه بيشتر در بيراهه فرو ميرود . هر بركه ساكني را رود و دريا ميپندارد
سالهاست هر سفر علمي يك مهاجرت اجتماعي شده است . استخدام بين المللي بماند .حتي شركت در كنگره هاي پزشكي هرچه محدود ومحدود تر شده . سهولت تكثير منابع و كتاب ها به همراه سرقت مجاز ملي بدون رعايت كپي رايت باعث شده جامعه پزشكي ضرورت كار آموزي عملي و باليني را به فراموشي بسپارد . ويديو را براي عمل ، متن را براي نسخه و حافظه را براي امتحان كافي بداند ! حال انك تكثير غول آساي منابع ضرورت ارتباط فيزيكي با دنيا براي درمان و جستجوي منابع را حتي بيش از پيش ساخته است .
بي ترديد بدون ارتباط همه جانبه كشور با دنيا رفع تحريم ها برجام و عضويت در اف اي تي اف اين حصر پايان نخواهد يافت اما سوال اين نوشته آن است كه آيا تا آن زمان هيچ كاري ممكن نيست و بايد دست روي دست گذاشت ؟
جواب من آن است كه خير كارهايي ريز ريز ميتوان انجام داد كه خود حتي ميتوانند زمينه ساز تحول بزرگ باشند ؛
الف :همواره در وزارت بهداشت دستورلعملي براي ارائه تسهيلات شركت در كنگره به ارائه دهندگان مقاله وجود داشت .ميتوان با نظارت دقيق تر بر نوع مقاله و نوع كنگره با كمك انجمن ها اين قوانين را احيا و به كار گرفت
ب :طي بخشي از دوره دستياري در خارج از كشور با تاييد بخش مورد نظر وًموافقت دو بخش طبق قوانين پذيرفته شده بوده است ميتوان با نظارت دقيق براي اين كار تسهيلاتي قابل شد و بخش هاي اموزشي را براي اعمال آن تشويق كرد
ج :فرصت مطالعاتي هيات علمي همواره وجود داشته و تسهيلاتي به آن اختصاص مييافت بعد از موج گسترده مهاجرت ها ظاهرا به فراموشي سپرده شده است و دانشگاه ها خوف عدم بازگشت هيات علمي را دارندكه وقعا هم باز نخواهند گشت ميتوان با تضمين هاي مناسب مجددا آن را تقويت كرد
د :حضور و رقابت در بازار سلامت در كشورهاي منطقه ميتواند به روزامد شدن سيستم سلامت كشور كمك كند وزارت بهداشت ميتواند با استفاده از امكانات و ارتباطات دولتي از حضور جامعه پزشكي إيران در اين كشورها حمايت كند .مسيولين وزارت بايد تاسيس چنين مؤسساتي را ،اگر خوب است ، نه براي خود ! ( كه مسبوق به سابقه ايست ) كه براي جامعه پزشكي إيران بخواهند
ه :ميتوان استخدام موقت و دوره اي براي متخصصين ايراني خارج از كشور و احيانا " خدمت دوگانه " dual affiliation را به رسميت شناخت و با راهنمايي وتاييد انجمن هاي علمي از حضور موقت اين متخصصين بهره برد
و ؛ عضويت انجمن ها در مجامع جهانيشان را بايد تسهيل نمود و داشتن مسيوليت در اين مجامع را تشويق و تحسين كرد
بي ترديد اگر اهميت ارتباط بين المللي در كيفيت سيستم سلامت كشور به درستي شناخته شود هيچ كدام از موضوعات فوق دشوار نخواهند بود

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

16 Sep, 09:19


يادداشت روز دوشنبه شرق

در حسرت يك كنگره جهانى

در مورد كنگره جهانى سكته مغزى ٢٠٢٤ ابوظبى


يك ماه ديگر برابر با روز جهاني سكته مغزي كنگره جهاني امسال در ابوظبي برگزار ميشود .
جامعه متخصصين مغز و اعصاب ايران برگزاري اين كنگره در اين منطقه توسط همكاران فعال امارات را به فال نيك گرفته براي ايشان آرزوي موفقيت دارد .
اما نميتوانند اين حسرت را پنهان كنند كه جايگاه واقعي اين كنكره در اين منطقه ميبايست در ايران ،تهران ،كيش يا اصفهان باشد .ايران به عنوان بزرگترين كشور و داراي ديرپاترين طب مدرن منطقه كه بيشترين تعداد متخصصين مغز و اعصاب ( شامل متخصصين شاغل در خارج از كشور ) را دارد و هنوز هم در بسياري رشته هاي ديگر عليرغم مشكلات موجود پيشرو ترين است ، چرا نبايد ميزبان كنگره جهاني سكته مغزي ،وقتي نوبت اين قسمت جهان ،ميرسد باشد ؟
پاسخ به صراحت و صداقت در گفتار نياز دارد ؛ قطع ارتباط بين المللي و عدم ارتباط بانكي مناسب ، همچنين تحريم ها و عوامل متعددي كه شركت كنندگان را از سفر به ايران باز ميدارد بيشترين نقش را بازي ميكند. اما عوامل ديگري هم دخالت دارند ؛درمان سكته مغزي در ايران اگرچه بسيار با تاخير شروع شد ولي همان زمان هم در منطقه پيشرو بود . به دلايل متعدد منجمله بي توجهي دولت در چند سال اخير به پايه هاي سلامت در كشور ، درمان سكته مغزي در كشور درجا زد و به عقب برگشت ، فاصله اين درمان با جهان پيشرفته ( كه با سرعت نور در حال پيشرفت بود ) بيشتر و بيشتر شد و سطح پايين كار علمي و مفيد باعث مهاجرت هرچه بيشتر متخصصان و در يك سيكل معيوب تخريب هر چه بيشتر درمان سكته مغزي و كليه درمان هاي اورژانس در كشور گرديد .
واقعيت آن است كه درمان سكته مغزي در كشور نه تنها باعث زندگي بهتر و طولاني تر بخش مهمي از شهروندان ميگردد بلكه در شرايط كمبود وتوزيع نامناسب منابع مالي راه حل ارزان تر و اقتصادي ترى هم هست .
اما مهم تر از همه اينها اينكه توان يك جامعه در درمان سكته مغزي حاد يكي از مهم ترين إندكس ها براي اندازه گيري توان كشور در فراهم آوردن مسايل مقدماتي سلامت و امنيت ملي هر كشور در همه زمينه ها ميباشد .
كشورى كه بتواند به همه مردم اطلاع رساني كند .نقشه اي طراحي كند كه در شش ساعت اول سكته مغزي همه مردم كشور ،هرجا كه هستند ، به بيمارستاتي با توان درمان سكته مغزي دسترسي پيدا كنند و امكانات روز امد براي اين درمان در تمام ساعات شبانه روز فراهم باشد ووبتواتد تمام اين خدمات را تحت پوشش مالي دولتي انجام دهد بي ترديد در تمام سطوح ديگر سلامت ،از پيشگيري تا همه درمان هاي پيشرفته ،توانايي خواهد داشت .
متخصصين مغز و اعصاب ايرانى حتي نميتوانند براي شركت در اين كنگره پيشاپيش از طريق پرداخت بانكي ثبت نام كنند . هزينه هاي ثبت نام براي پزشكان جوان ايراني بخصوص آنها كه تمام وقت در حال كار و اموزش هستند چيزي در حدود حقوق يك ماه ميباشد .قطع ارتباط بين المللي باعث شده ايرانيان در هيج پروژه بين المللي كه داراي امكانات مالي ( گرانت ) براي شركت در كنگره هاست دخالت نداشته باشند .ارتباط اين پزشكان با جوامع بين المللي معلوم نيست در اولويت دولت ها در رتبه هزار و چندم هم ثبت شده باشد ؟ در بيراهه اي كه سالهاست دور از مقصد ميرويم گويا كتاب و حافظه جاي هر ارتباط عملي و حضوري را پر ميكند .
آيا حضور دو پزشك متخصص در بالاترين اركان تصميم گيري كشور قادر خواهد بود تغييراتي اساسي هرجند جزئي در اين سيستم ، سيستمي كه به مرض عادت مبتلا شده ، ايجاد كند ؟

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

12 Sep, 04:14


١٢ سپتامبر

ديروز بيست و سومين سالگرد حمله به برج هاي دو قلو در امريكا بود

روز 12 سپتامبر 2001 در اولین کنگره اروپایی و امریکایی "ام اس" در شهر دوبلین یان مک دونالد خود را اماده کرده بود که نتیجه تحقیقات خود و گروه های متعدد همکارش را اعلام کند . هزاران هزار بیمار مبتلا به ام اس توسط صدها متخصص شامل نورولوژیست و رادیولوژیست و ایمنولوژیست و متخصص امار در بخش هاي مختلف مورد بررسی قرار گرفته بودند و نهایتا معیارها یی تدوین شده بود که تشخیص بیماری ام اس را دقیق تر میکرد .معیارهایی که تنها تکمیل شده معیارهای قبلی بودند .همین ! نه داروی خاصی کشف شده بود و نه ادعا شده بود که به اصطلاح "علت بیماری ام اس " کشف شده . جامعه جهانی برامدن چنین معیارهایی را اقدام بزرگی به حساب اورده بود . ازاین پس بیماران با دقت بیشتری تشخیص داده میشدند و راه برای تحقیقات بیشتر باز شده بود. معيارهاي مك دونالد در تشخيص ام اس از همان روز بر زبان ها جاري شد .

حمله تروریستی به برج های تجارتی نیویورک يك روز قبل ار کنگره مانع برگزاری اجلاس نشد ویان مک دونالد هم سخنرانی خود را ایراد کرد. اما تاثری عمیق نه تنها از چهره که از تمام وجود او خوانده میشد او حتی رغبت نکرده بود کت وشلوار چروك و خاکستری خود را برای اطو به مستخدم هتل بسپارد . و این تاثر نه فقط به خاطر از رونق افتادن این روز بزرگ زندگی او و سالن نیمه خالی و مستمعين مبهوت ونه فقط به خاطر تاثر عمیق در مرگ عده ای بیگناه از هموطنانش بود بلکه بيش از ان مثل بسیاری دیگر از مردم به خاطر اینده مبهم واکنده از خشونتی بود که در اغاز هزاره جديد در برابر خود و دنياي خود میدید .

تقارن کنگره با واقعه تروریستی نیویورک به نوعی نمایانگر تناقض بزرگی بود که جهان در استانه هزاره سوم در بطن خود میپروراند . از یک سو پیشرفت های بزرگ علمی و دستیابی به رموز افسانه ای دانایی –مثل طب برمبنای شاهد-دنیایی را درنظر اورده بود بسیار پیچیده و متلون در لایه های مختلف که در دسترس نمیامد –هم از نظر شناخت وهم از نظر تاثیر گذاری بر ان – مگر با رنج سالیان و عقل منسجم وتحمل نظرات و تعدد افراد! جمعیتی که فرد دران گم است و زمانی که هر لحظه هم در ان غنیمت است . چراکه دیگر"یک لحظه" با شکوه معجزه یا تغییر در ان وجود ندارد ! در عین حال همچنان نظرات" میان بر"گونه به زندگی ، به حیات خود ادامه میدهند . و به دنبال پاک کردن جهان ( به تعبير خود )از طریق انفجار و قتل است .

بازده سپتامبر روز بن لادن روز مرگ و سياهي و دوازده سپتامبر روز مکدونالد روز زندگی و روشنايي است .روز بخش های وسیعی از مردم تمام دنیاست که زندگی را نه یک بازی ساده و خشونت اميز که مجموعه رنگارنگی از جزییات بیشمار میبینند که تعامل با انها در توان یک فرد یا یک لحظه نمیگنجد .تاريخ بيست ساله بعد از ان روز هم نشانه تداوم همين نبرد ميان مرگ و زندگي بود . اتش كينه وًتعصب همچنان بر افروخته بود و سفينه هاي مرگ و اتش هم چنان بر شهر هاي زادگاه بشريت. "بين النحرين " فرو ريخته شد. يان مك دونالد در ارامشي نمونه وار در خواب در گذشت اما محققيني كه پا بر جاي پاي او گذاشتند ميروند تا طومار بيماري ام اس را در هم بپيچند .

بعد از طهر دوازده سپتامبر چند كوچه انطرف تر از محل كنگره در خانه - موزه خالق اوليس "جايي كه جويس ، "استيقن ددالوس* را آفريده بود در ست در همان اتاق ،پيرمردي امريكايي كه فرزندانش در فرودگاهي در نيويورك گير افتاده بودند گريبان حقير را به جرم رنگ پوست وًمو در چنگ گرفت اما به سرعت و با وساطت متولي موزه _خواهر زاده سالخورده جويس _ان را رها كرد . چند دقيقه بعد در حالي كه معذرت خواهي كرده بود داشتيم با هم درباره نثر دشوار جويس حرف ميزديم او عمري جويس درس داده بود و من هنوز در حسرت خواندن همراه با درك عميق اوليس ! مانده بودم
سو تفاهم ميان مردم عادي خيلي زود مرتفع ميشود اما نه در ميان حكومت ها !

*استيفن ددالوس قهرمان رمان اوليس اثر جيمز جويس
https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

10 Sep, 21:05


يادداشت روز چهارشنبه شرق

اتهام ،طبابت
جرم ،تخصص

خانم دكتر جوان در تمام دوران تحصيل از عمومى تا تخصص همواره سخت گير بود هم بر خود ووهم بر خانواده . با وسواس درس ميخواند و سخت كار ميكرد .
اقامت وتحصيل به تنهايي در يك شهر دور ، گذران طرح عمومي در روستايي پر هراس آن هم به تنهايي ، شب هاي كشيك در دوران كرونا و تحمل بار سنگين بحران سلامت كه بيش از همه به بردگان دستيار منتقل ميشد . طرح تخصص در كوهستاني دور بدون كمترين امكانات .هيچ كدام كوچكترين تزلزلي در ادامه تحصيل در او ايجاد نكرد .مگر تعهد نامه حقارت باري كه براي فوق و فلو پيش نهادند و منتشر كردند تا ته مانده هاي اميدواران را جارو كرده از كشور مهاجرت بدهند .
تعهد نامه و كلمات و جملاتي كه تنها در دوران برده داري و تنها براي مجرمين وورشكستگان به تقصير ، زندانيان ، بدهكاران كاربرد دارد .تعهد نامه اى كه نه براي استخدام كه براي برده داري تدوين شده است و انواع و أقسام مجازات ها و نقره داغ كردن هاىى را كه براي برده دار مناسب است بر ميشمارد و به شيوه بدترين ديكتاتوري ها نه تنها خود انسان كه بستكان وونزديكان را هم گروگان ميگيرد .بستگاني كه شايد اميد و آرزويشان پيشرفت اين جوان بوده است تا مرحمي بر الام ايشان وونزديكان بگذارد پدر ومادري كه تنها آرزويشان پيشرفت علمي خانم دكتر بود حالا خود را در برابر تعهد نامه اي ميبينند كه از تبهكاران ميگيرند . خانم دكتر نميخواهد به هيچكس رو بيندازد او تمام اين مشكلات را تحمل كرده تا كمكي باشد !
دو بار سالها در جاهايي كه ميلش نبود با كمترين حقوق كار كرده!
از نگاه او اين تعهد نامه تعيين كننده نوع نگاهي است كه سيستم به او و دوستانش دارد و در ميماند كه اين چگونه سيستمي است كه نيت پاك و تلاش هاي صادقانه او را درك نميكند ؟
راستي هم اين همه راه حل هاي مدرن و إنساني اي كه در تمام دنيا براي پايبند كردن مردم به سرزمينشان و تلاش براي بهبود آن هست چرا در تفكرات حاكم ذره اي راه ندارد ؟ تهيه سرپناهي با امكاناتي با بازپرداخت چند ده ساله ، تضمين مسافرت هاي علمي ، دادن اختيار براي ساخت بخش و بيمارستان و دانشگاه ، شنيدن صداها و ناله هاي او از طريق نهاد ها و انجمن ها و ايجاد اين باور كه شنيده ميشوند و….
آخر سيستمي كه با تو برده دارانه صحبت ميكند چگونه ميتواند به اين سمت و سو برود ؟ چگونه برده دار ميتواند اميد ،آرزو و اعتماد بيافريند …..
خانم دكتر ميگويد ؛ ارزاني خودتان من نه قباي ژنده ام ،كه روپوش سفيد ،زيبا و تزيين شده ام را نه بر اين شب تيره ،كه به اسماني از آبي زلال خواهم آويخت !
خانم دكتر تصميم خود را گرفته است . فرصت زيادي نيست .آينده او دراز و روشن است . مجال شما كوتاه !

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

10 Sep, 07:09


یادداشت دوشنبه، روزنامه شرق

چالش مديران

دولت جدید به‌شدت درگیر انتخاب مدیرانى است که باید کشور را تحویل بگیرند، آن را اداره کنند و پیش ببرند.
در شرایط متعارف هم این برهه‌ای دشوار برای مسئولان و سرنوشت‌ساز برای مردم است. در کشور ما اکنون به دلایلى که سپس‌تر خواهم گفت، اهمیتی چند برابر دارد. این تصور که پیشاپیش همه چیز برنامه‌ریزى شده است و خواه‌ناخواه اجرا خواهد شد، ساده‌انگارانه و حاکی از نوعی جبرگرایی بدخیم است که تنها به انفعال می‌انجامد. و کجا جبرگرایی افراطی به هر شکلی، به انفعال نینجامید؟
دلایل متعددی تصمیم برای چینش مدیران کشور از طریق کابینه جدید را به‌غایت دشوارتر می‌کند:
نبود احزاب و فعالیت و عضوگیری علنی ایشان از یک سو مانع تبلور کارگزارانی است که نوعی کارآموزی عملی گذرانده‌اند و از سوی دیگر برنامه مشخصی که حزب حول آن فعالیت کرده و به مقیاس وسیع به بحث گذاشته شده باشد، وجود ندارد.
در شرایطی که اصولگرایی در برابر هم‌رنگی رنگ می‌بازد و افراد براساس ظاهر، آن‌هم در یک دایره گفتمانی محدود انتخاب می‌شوند، هر نامی یک علامت سؤال است و تنها در روز حادثه معلوم خواهد شد چگونه آدمی است.
وزارت و وکالت و مدیرکلى مسئولیت ندارد، در هر حال به استعفا یا برکناری ختم می‌شود. بازخواست وجود ندارد، بنابراین ملاک و میزان و تنبه وجود ندارد.
دولت قبلی ایران یک دولت ناکارامد بود. باعث گسست در سنت‌های حکمرانی -که بسیاری مواقع موروثی هستند- شد. روش‌هایی مطمئن برای حکمرانی بنا نگذاشت، بسیارى سنت‌ها را هم به فراموشى سپرد؛ اما چینش دولت در عمل چالش‌های دیگری هم دارد.
در سیستم بحران‌زده سلامت ما دیکوتومی «تخصص -تعهد» ابعاد و زوایای جدید پیدا کرده است. بخش‌های درمانی و آموزشی به‌شدت از استادان بالینی خالی شده‌اند. بسیاری از اینان به‌ویژه آنان که هنوز اندک رمق و انگیزه‌ای برای مداخله در امور دارند، بدون ذره‌ای اختیار و قدرت شاهد زوال بخش‌هایی هستند که عمر و جوانی خود را صرف آنها کردند. آرزو داشتند بتوانند یک بخش روزآمد در سطح بین‌المللی برای خدمت به هم‌وطنان‌شان تأسیس کنند، حالا شاهدند که همه چیز از دست رفته و همه راهی  مهاجرت شده‌اند.
چینش مدیران وزارت از میان بهترین طبیبان، بخش‌های آموزشی را هرچه بیشتر خالی خواهد کرد و این طبیبان را به حیطه‌هایی که آموزشی برای آن ندیده‌اند، وارد خواهد کرد. به جای بردن طبیبان به سکان‌های قدرت، بهتر آن است که قدرت را به بخش‌های بالینی و آموزشی ایشان ببرند. قدرت یعنی اختیار اقتصاد، استخدام، جذب منابع و گرفتن گرنت از طریق شرکت در مطالعات بین‌المللی (که این آخری اکنون رؤیایی بیش نیست). اگرچه تعدد فله اى دانشگاه ها هم اين مهم را دشوار ميكند اما بهترین استادان طب پشت میزهای معاونت و مدیر‌کلی در چارچوب موجود و بدون سپردن قدرت به بخش‌ها نهایتا به راه‌حل‌های پیشینیان خواهند رسید و از تلاش در تعدیل‌های اندک هم به‌سرعت ناامید خواهند شد. چاره اي جز حفظ استاندارد هاي علمي دانشگاه و رعايت آن در تاسيس يا تعطيل برخي دانشگاه ها نيست. تاثيرى كه گسترش و تكامل بخش هايي كه تكامل خواهند يافت بر سيستم سلامت كشور بر اساس تئوری «نطفه و مدل»* خواهد گذاشت را نبايد  ناديده گرفت . این موضوع محدود به سیستم سلامت نیست، کلا دولت زمانی موفق است که قدرت‌های مختلف اخلاقی علمی و اجتماعی را از قدرت سیاسی تفکیک کرده، به کسانی که صلاحیت آن را دارند، بسپارد و تلاش كند نهادهای خودسامان شکل بگیرند.

*یادداشت درباره این موضوع را در همین کانال می‌توانید بخوانید.

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

07 Sep, 06:21


يادداشت سال گذشته من در مورد
هفده شهريور

روز قبل از هفده شهريور ٥٧ ، تظاهرات در تپه هاي قيطريه با مسالمت و تعداد خيلي زياد بر گزار شده بود .تظاهر كننده گان وعده خود را براي ميدان ژاله گذاشته بودند كه روز جمعه باشد .
من و دوست و همكلاسي ام " ش "( كه انشالله همواره سالم و تندرست باشند ) از اينكه نتوانسته بوديم در اين تظاهرات شركت كنيم خود را سرزنش ميكرديم بخصوص كه حالا معلوم شده بود تظاهرات تقريبا بي خطر أست ! بنابراين قرار شد شب دوستم منزل من بخوابد تا صبح از تظاهرات جا نمانيم .آن موقع من دانشجوي سال سوم پزشكي و ٢١ ساله بودم منزل من در مجيديه با ميدان ژاله فاصله نزديك تري داشت تا منزل دوستم در خيابان فاطمي كه گمان كنم ان موقع نامش آريامهر بود .
تحمل تظاهرات مسالمت آميز و بسيار گسترده اميدواري نسبت بِه تغييرات مسالمت آميز را در ميان مردم بسيار زياد كرده بود . من ودوستم تا پاسي از شب را بِه بحث در مورد اوضاع انقلاب گذرانديم .آنچه آن زمان بحث ميكرديم واطلاعاتي كه آن زمان داشتيم الان بنظرم از سادگي و بلاهت باور نكردني ميرسد . اما ابهت حكومت شاهنشاهي بِه قدري سنگين بود كه بِه هيچ وجه سقوط حكومت در اذهان مردم متصور نبود ولي تحمل تظاهرات بِه رهبري آيت الله مفتح اميد به برخي اصلاحات دموكراتيك را بيشتر ميكرد . آنقدر بحث هاي ما طول كشيد كه صبح خواب مانديم .وقتي با عجله بيدار شديم و لباس پوشيديم و خواستيم از منزل بيرون بزنيم آقاي مهندس همسايه ما با آشفتگي از راه رسيد وخبر داد كه تظاهرات ژاله بِه شدت سركوب شده أست عده زيادي كشته شده اند و اصطلاحي كه او بِه كار برد جاري شدن خون در جويها بود .باز ميخواستيم راه بيفتيم كه آقاي مهندس بِه شدت مانع شد و حتي ميخواست بِه پدرم در اهواز زنگ بزند كه بالاخره ما منصرف شديم . دوستان من كه در تظاهرات شركت كردند و هنوز در قيد حيات هستند خشونت بي سابقه اي را اظهار ميكردند كه براي تجارب محدود ما آن زمان بسيار فجيع بود .يكي از دوستانم كه اكنون در هلند متخصص گوش و خلق و بيني أست مورد اصابت گلوله گاز اشك آور قرار گرفت . يكي ديگر از دوستانم از شجاعت تظاهر كنندگاني كه از دانشجويان نبودند تعريف ميكرد و اينكه حضور افرادي از مردم عادي فاز جديدي از انقلاب أست كه متوقف نخواهد شد .
واقعا معلوم نيست كه چند نفر در آن روز كشته شدند بسياري از آمارها آشكارا اغراق آميز أست اما بي ترديد اين تظاهرات و نحوه مقابله با آن بسيار تكان دهنده و شوك آور بود بعلاوه كسي در انتظار چنين سبعيتي نبود و تا روز قبل هم تظاهرات مسالمت آميز برگزار شده بود .
اگر سياست آن بود كه نوعي خشونت وارعاب بِه نمايش گذاشته شود قطعا مسيولين موفق شده بودند ووبنابراين از اعلام تعداد كشته هاي بيشتر از واقعيت هم ابائي نداشتند از آن سود ميبردند و خود از آن استقبال ميكردند تا تاثير بيشتري داشته باشد . اما اين ارعاب اولا در زماني نامناسب ثانيا بِه شيوه اي نامناسب و ثالثا توسط افرادي نابلد انجام شد و در نتيجه عواقبي بسيار وخيم در پيش داشت . بسياري از مردم سياست حكومت ،مماشات و سپس برخورد سنگين را نشانه اي از تزوير براي كشتار بيشتر ارزيابي ميكردند . كسي انتظار چنين برخورد خشونت آميزي را ولو با هر ميزان كشته نداشت . آن زمان كسي باور نميكرد اين ها نشانه هاي تزلزل در اركان حكومت باشد .سالها محروميت از آموزش سياسي اجازه استفاده از تضادهاي درون حكومت رارنميداد . فاصله و ديوار بي اعتمادي بين حكومت و مردم كه سالهاي طولاني وضعيت خوبي نداشت و حكومت ادعا ميكرد قصد ترميم آن را دارد يكسره تخريب شد و جو بي اعتمادي بين مردم و حكومت پديد آمد .چند ماه بعد هم كسي باور نكرد شاه واقعا صداي انقلاب را شنيده باشد .بنظر ميرسد هفده شهريور آخرين فرصت براي ترميم يا تخريب كامل اين ديوار بود .
دور از انتظار نبود اگر بجاي روي كار آمدن يك حكومت نظامي آن هم از نوع متزلزل و مرعوب آن (كه بِه جاي يك خونتاي نظامي جوان و پرانگيزه از يك گروه نظامي وسياسي سالخورده تشكيل شده بود) اگر يك حكومت نسبتا دموكراتيك روي كار مي آمد همه از آن سود ميبردند . ميتوان تصور كرد اگر در هفده شهريور ٥٧ بجاي برخوردي كه (با هر تعداد كشته )شهر و كشور را در بهت وخوف فروبرد چهره هايي از حكومت در تظاهرات شركت ميكردند و همه مردم تلاش حكومت براي دموكراتيزه كردن حكومت را ميديدند ( تلاشي كه مذبوحانه چند ماه بعد شروع كرد ) و باور ميكردند . اگر اپوزيسيون هم مسيوليت هاي پذيرش قدرت بعد از يك فروپاشي را عميقا درك ميكرد وًتنها بِه كسب قدرت سياسي نمي انديشيد .اگر حكومت مستقر توسعه سياسي و گذار و تغييرات را با كمك ابوزيسيون مديريت ميكرد . اگر حكومت مسيوليت خود نه تنها در حكومت كردن و ادامه حكومت كردن بلكه در نحوه رفتن را هم درك ميكرد ، بي ترديد آينده ديگري براي كشور رقم ميخورد .

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

26 Aug, 13:29


یادداشت دوشنبه روزنامه شرق

چهار وظیفه ذاتى دولت در سیستم سلامت


دولت در همه جوامع و در تمام کشورها، با هر وضعیت اقتصادی و هر مرام سیاسی، چهار وظیفه زیر را در سیستم سلامت بر عهده دارد؛ بدون ایفای این وظایف باید گفت آن جامعه از دولت به‌عنوان مهم‌ترین دستاورد بشر، محروم مانده است:

اول: سیستم بهداشت، به معناي واکسیناسیون، بهداشت محیط سلامت کار و نظارت بر غذا و دارو بی‌تردید اصلی‌ترین وظیفه هر دولتی است‌؛ نیاز به دلیل ندارد.

دوم: در اورژانس‌های پزشکی اولا زمان بیشترین نقش را بازی می‌کند، ثانیا هماهنگی سیستم‌های مختلف با هم در درمان‌های اورژانس اجتناب‌ناپذیر است. مردم در وضعیت اورژانس پولی همراه ندارند و توان هماهنگی و پیش‌بینی هم جز در توان دولت‌ها نیست. در بدترین سیستم‌های درمانی دولتی نظیر ما نیز زمان از کیفیت بیمارستان مهم‌‌تر است. می‌توان از متمولین بعد از درمان تقاضای حق‌العلاج کرد، اما به هیچ رو نمی‌تواند اجبار باشد. تمول بیش از حساب بانکی، به روح افراد وابسته است!

سوم: بیماران ناتوان بخش روزافزون شهروندان هستند. توان جامعه پزشکی در خدمت سالمندکردن مردم از طریق کاهش مرگ‌ومیر و در نتیجه افزایش ناتوان‌هاست. حمایت از اینان، حمایت جامعه از خود است. در جوامع مدرن، انسان بخشی از یک خانواده و یک شهر و یک کشور است. در زمان ناتوانی وجه شهروندی باید بر وجه خانوادگی ارجح باشد. مراقبت از ناتوان‌ها و سالمندان یک وظیفه اجتماعی است، نه خانوادگی. در شرایط دشوار تنگدستان در خانه‌ها و کوچه‌های تنگ و فرزندانی که دارند در همان چند متر زندگی می‌کنند، نبود مراقبت دولتی بی‌رحمی است! دولت وقتی مدرن شد و توانست ببیند و بشنود، درخواهد یافت که مراقبت صحیح اجتماعی ارزان‌تر هم هست!

چهارم: مردم بسیار فقیر، آنها که روزبه‌روز در سرسره اجتماعی تعدادشان بیشتر می‌شود و طبقات متوسط هر‌چه بیشتر ‌و بیشتر تبدیل به ایشان می‌شوند، حتی اگر کنار خیابان سکنا گزیده باشند هم باید از خدمات سلامت دولتی رایگان استفاده کنند.
آیا دولت وظیفه دارد این چهار مهم را انجام داده و به خانه برود؟ خیر، دولت متولی جریان سلامت در کشور است و در سایر بخش‌های درمان باید سیاست‌هایی را اجرا کند که جریانی سالم بین پرداخت‌کننده و ارائه‌کننده خدمت، نهادینه و دائمی شود. کاری کند که منابع مالی مختلف به سمت سلامت جریان پیدا کند و چه‌بسا در بسیاری از اقدامات دیگر هم مجبور به درجاتی از حمایت شود. مقصود آن است که در این چهار مورد مسئول اصلی دولت و مجریان کارگزاران مستقیم دولت هستند و هزینه‌ها تماما توسط دولت پرداخت می‌شود.
اما نکته بسیار مهم و مغفول آن است که اگر در سایر قسمت‌ها قوانین اقتصاد و محاسبه هزینه و درآمد و سود سرمایه در سلامت به‌درستی محاسبه نشود و اگر دولت احیانا درآمد کافی از سایر مبادلات سلامت، به انحای مختلف‌ نداشته باشد، تردید نباید کرد که در ایفای بهینه این چهار وظیفه هم ناکام خواهد ماند.

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

22 Aug, 06:07


در ستايش تغيير
پرسيد تو كه سي وچند سال أست بِه كار مغز ميپردازي بگو ببينم مهم ترين خاصيت مغز چيست ؟
ترديد نكردم گفتم ؛ تغيير
واقعا همين طور أست مغز بيش از هر خاصيت ديگري قابليت تغيير دارد . كاه تعجب ميكني وقتي در سنين نه چندان پايين وقتي يكي از دونيمكره مغز بِه دليل سكته مغزي كاملا تخريب ميشود چگونه زندگي تنها با يك نيمكره ادامه مييابد سلول هاي زنده بخشي از وظايف سلول هاي مرده راهم ياد ميگيرند .
وقتي انساني را ميبيني كه در اسمان چندين بار چرخ ميزند و روي پا بِه زمين مي ايد از تغيير مغز و سيستم عصبي تا اين حد در شگفت ميشوي
وقتي داستان انسان رذلي را ميخواني كه يك عمر جاسوس فاشيسم ايتاليا بوده اما در نهايت انقدر رذل نيست كه دهها پارتيزان را بِه كشتن بدهد تغيير ميكند و خود بِه اعدام شوندگان ميپيوندد و هزاران مثال ديگر در توانايي مغز براي تغيير در حيرت ميماني
سلول هاي مغز پلاستيك ترين (بِه معناي تغيير پذير ترين ) پديده جهان هستي هستند . تغيير آنها تا سنين بالا و حتي در مغز بالغ هم ساختاري است هم عملي .يعني هم شكل و تعداد و هم عملمرد سلول هاي مغزي تغيير ميكنند .آموزش و تمرين حتي در سنين بالا حتي با وجود بيماري هايي نظير الزايمر هم هنوز آنها را تغيير ميدهد .كيفيت تغيير هم شگفت انگيز أست اين درست كه هر فعاليت فكري وفيزيكي مغز را چاق تر ميكند ،همان تاثيري كه ورزش و بدنسازي روي عضلات بدن و بازو ميگذارد ، اما اين تمام داستان نيست .در كساني كه تحصيلات ،شغل و تلاش فكري زياد در بخش عمده زندگي داشته اند ، در ام آر آي ، مغز را عملا كوچك تر ميبينيد ،تحليل رفته ، اما كوچكترين اثري از اختلال حافظه و شناخت ديده نميشود.سلول هاي مغز كوچك و/يا كم شده اند اما كارآيي آنها دست نخورده يا حتي بيشتر شده تا بتوانند سلول هاي مرده را هم جبران كنند . مشاهده اي كه تصوير برداري از مغز براي تشخيص دمانس بدون معاينه و شرح حال را مطلقا بيفايده ميكند . اينها و هزاران مثال ديگر هرروز در پيش چشم در انتظار چشم هايي بينا هستند تا از آنها درس بگيرند .
گوهر تغيير ، محترم ترين بخش وجود انساني أست .
تنها اشيا تغيير نميكنند .
يك عمر بر يك حرف ماندن و يك روز تحت تاثير تجارب وواطلاعات جديد درست برخلاف آن گفتن والاترين خصيصه انساني أست .
برعكس وقتي كه يك حادثه بزرگ وتاريخي رخ ميدهد ووهيچ تاثيري بر رويكرد و عقايد افراد نميگذارد .وقتي افراد هر حادثه تاريخي هر چقدر تكان دهنده و بالقوه تغيير آفرين را تنها با تصورات قبلي خود درك ميكنند و يك حادثه منفرد را كه اطلاعات آن هم از مجاري واحدي به ايشان ميرسد ، با برداشت هايي صد درصد متفاوت از يكديگر -بسته بِه تصورات غير قابل تغيير قبليشان - تفسير ميكنند، بدتر از آن ،هر حادثه جديدي را دليلي بر دانسته هاي قبليشان بِه شمار مي اورند كسي كه تغيير را والاترين گوهر وجود ميداند چه
احساسي بايد پيدا كند ؟ حيرت ميكند اما ترديد در احتمال تغيير هرگز !
https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

22 Aug, 03:42


تنها روز پزشك
چند سال است بِه اين نتيجه رسيده ام كه اين يك روز كه بِه نام پزشك نامگذاري شده بسيار عالي أست و بايد شكر گزار آن بود .
چرا ؟ چون ظاهرا تنها همين يك روز أست كه از پزشك حداقل بِه زبان قدرداني ميشود .تمام آن ٣٦٤ روز ديگر آكنده أست از جفاهايي كه نه تنها به زبان كه در عمل، با قانون و بي قانون ، بِه صراحت يا بِه تلويح ، در فضاي مجازي يا واقعي ، در محل درماني يا غير درماني ، بر جامعه پزشكي روا داشته ميشود و تنها در اين يك مورد بخصوص أست كه بنظر ميرسد دولت و ملت در اتحادي تاريخي بِه سر ميبرند .
از يك سو پزشكان مجبور ميشوند با حقوقي كه كفاف زندگي نميكند در مراكز دولتي و آموزشي كار كنند ، آموزش ببينند و آموزش بدهند ، بِه آن مراكز هم بودجه كافي براي گذران امور اختصاص نميدهند . مردم هم در مراجعه بِه اين مراكز بجاي آنكه خواستار يك سيستم سلامت روزآمد باشند در همه حال پزشكان را كه اولين قربانيان اين سيستم هستند مقصر ميدانند
دولت تعرفه هاي خصوصي در كارهاي داخلي را با اجبار چند دهم تعرفه دنيا قرار ميدهد . تعداد اندكي از مردم هم وقتي بِه محل درماني شلوغي ميروند كه هنوز مهاجرت نكرده ، بِه كارهاي بدون اولويت مثل زيبايي و …نميپردازد و تنها و تنها بِه بيماران آن هم دشوار ترين آنها ميپردازد و براي ماندگاري مجبور به ويزيت انبوهي از چنين بيماراني أست زبان بِه شكوه و شكايت ميگشايند و ذره اي بِه ريشه مشكلات نمي انديشند . اكثريت بردبار هم تنها بِه مدد بزرگواري بي حد خود ساكت ميمانند نه توجه بِه ريشه مشكلات .
تنها اين نيست كه ، وقتي با جامعه اي روبرو شدند كه نرخ خدماتش را بدون كوچكترين نظر خواهي از خود او تعيين ميكنند هر كار ديگر هم بخواهند ميكنند .يك روز از خواب كه برخواستند تصميم ميگيرند با همان تعرفه اندك كه موجب آن همه ويزيت انبوه أست نسخه الكترونيك هم بنويسي . روز ديگر حتي كليشه ام ار اي را هم چاپ نميكنند تا تو را درگير سي دي منسوخ شده و لينك محدود به اينترنت كنند . اينترنت اين هووي مداخله گر انكه با من در اعتماد بيمارانم دايما رقابت و مداخله ميكند و من به او حسادت ! گوگل اين همه چيز دان بي همه چيز !
وقتي بنابر مسيوليت اجتماعي ات در طي مناقشات اجتماعي ميكوشي از اصول ابتدائي طب در برابر طرفين متخاصم حمايت كني يا وقتي كه ميكوشي از پايه هاي اكادمي پزشكي در برابر اخراج و استعفاي غير علمي دفاع كني كسي متوجه نيست كه اين هم جزو وطائفي أست كه براي آن سوگند خورده اي .
گاه تصور ميكني كارت دويدن روي تريد ميل أست و اصلا قرار نيست بِه جايي برسد . اما تو كه قبل از اكتشاف گوگل و قبل از تاسيس اين همه دانشكده سنتي هم طبيب بودّي در ياد مي اوري اعتمادي را كه مردم با همان دانش عمومي بِه تو داشتند و چگونه كار را بِه تو ميسپاردند .
خيل خب بس أست ديكر ! بس است ناشكري و اين همه گله گزاري نا متعارف ! مرد حسابي حداقل از اين يك روز و اين گراميداشت لذت ببر ! چشم ممنون روزهاي ديگر كه چيزي نميگويم بگذاريد تنها در روز پزشك اجازه اندكي شكوه و شكايت داشته باشم .
روز پزشك را بِه همه همكاران جوانم همه فرزندانم كه عليرغم تمام اين مشكلات باز هم اين حرفه را بر ميگزينند و در هر حال چه در خارج و چه در داخل تنها خط دانش را پي ميگيرند و "طب ايراني "را بِه معناي مطلق كلمه تعريف ميكنند تبريك ميگويم .پذيرش اين حرفه با اين همه مشكلات بِه معناي درك بالاتري از اصلاح و درمان أست كه تنها بِه نسخه و دوا نمي انديشد تمام معايب پيش گفته را هم بيماري و وجهه همت خود ميبيند .
از همه كساني كه روز پزشك را بِه من تبريك گفتند و ميگويند پزشك و غير پزشك از صميم قلب تشكر ميكنم ولي هر سال دقت ميكنم ببينم چند غير پزشك هم سواي مسيوليت اداري شان روز پزشك را بِه پزشكان تبريك ميگويند .

https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

19 Aug, 16:19


یادداشت دوشنبه، روزنامه شرق

داروی جدید میگرن

بالاخره داروهای جدید میگرن از شایعه و سروصدا تبدیل به درمان‌های رسمی این بیماری شدند. با بهترین اثر، کمترین عوارض و گران‌ترین قیمت! یک تزریق زیر پوستی هر سه ماه یک بار به قیمت دوهزار دلار.
این دوران جدیدی از داروهایی است که به طور دقیق برخی مکانیسم‌ها و برخی مواد را که در بیماری‌ها نقش اساسی و کلیدی دارند، نشانه می‌گیرند.
پیدایش این داروها مستلزم تحقیقات گسترده و طولانی در مکانیسم بیماری‌ها و تکوین یک هیپو‌تز (نظریه) در بیماری‌زایی آنهاست. ساخت دارو خود پروسه دشوار و پیچیده و پرهزینه‌ای است. هدایای دارویی طبیعت سال‌هاست به پایان خود نزدیک شده‌اند. برخی جوامع هم که درمان‌های سنتی آنها به طور علمی مورد مطالعه قرار نگرفته، مبتلا به چنان فساد و خرافاتی هستند که حاضر نمی‌شوند منافع شیادانه خود از تحویز داروهای اثبات‌نشده را فدای تحقیقات علمی بکنند. بنابراین داروهای جدید تماما سنتتیک و بسیار پرهزینه هستند.
بعد نوبت به مطالعه سلامتی و سپس مطالعه تأثیر داروها می‌رسد که همه مستلزم دانش و پول به مقدار زیاد هستند. بنابراین گرانی داروهای جدید توطئه امپریالیسم جهانی نیست، سودجویی شرکت‌های دارویی هم که قطعا وجود دارد آن را به تمامی توجیه نمی‌کند. این پروسه‌ای بسیار پرهزینه است و قطعا به سردرد محدود نمانده و تمام درمان‌های دانش طب در شرف چنین تغییرات عظیمی هستند.
در چنین شرایطی است که اقتصاد درمان کشورها در برابر یک چالش و امتحان بزرگ قرار می‌گیرند و بیش از همه، کشور ما که بیماری «اقتصاد درمان» آن چون سرطانی بدخیم با سرعت د‌ر حال برباد‌دادن سلامت و سرمایه‌های کشور است.
شما یک روز صبح می‌توانید چند گونی دارو با بهایی نازل بخرید، صدها آزمایش مختلف، از سر تا کف پا ام‌آرآی، همه بدون حتی درخواست پزشک انجام دهید -چون «پولش را هم آزاد می‌دهید»- اما به یک‌صدم هزینه تمام‌شده آنها. این بلایی است که تصورات به ظاهر عدالت‌خواهانه یا دولتی و رایگان‌کردن همه خدمات پزشکی بدون تفکیک برخی درمان‌های مهم‌‌تر بر سر سلامت و منابع کشور آورده است. با این شیوه منابع محدود سلامت را در کشوری که مبتلا به کمبود منابع هم هست، آتش می‌زنند.
به نظر می‌رسد پیدایش نسل جدید داروها مهم‌ترین چالش این سیستم باشد. آیا باز‌هم با کشف هر داروی جدید شرکت‌های خصولتی برای ساخت -بخوان واردکردن از در عقب- دندان تیز خواهند کرد؟ آیا این کار با خیل عظیم داروهایی که نه‌فقط برای سرطان، که حالا برای میگرن و سرماخوردگی هم پیدا می‌شوند، امکان‌پذیر است؟
آیا سیستم دولت‌زده‌ای که در ‌حال «اتوفاژی» منابع خود است، چون مانعی برای جریان آزاد دارو برای آنان که می‌خواهند و می‌توانند، در نخواهد آمد؟ بیمه‌ها که سال‌ها حق بیمه گرفته‌اند و قادر به تسکین سردردهایی که همین سیستم آشفته آنها را تشدید می‌کند، نبوده‌اند، با مسئولیت اخلاقی، وجدانی و دینی خود چه خواهند کرد؟
در همه جوامع دولت تنها متولی صفر‌تا‌صد بهداشت، اورژانس‌ها، مردم بسیار فقیر و بیماران ناتوان است. در بقیه موارد قوانین اقتصاد حکم می‌کند هزینه‌ها شفاف و قیمت‌ها با در نظر گرفتن هزینه‌ها باشد، پرداخت توسط بیمه‌ها یا خود مردم انجام شود و دولت نظارت کند. در غیاب قوانین اقتصاد و استفاده از دستور بجای اقتصاد، دولت برای وظایف ذاتی خود هم منابع کافی نخواهد داشت و این ریشه بحرانی است که در‌حال‌حاضر سلامت کشور به آن مبتلا شده.
زمان آن رسیده که «اقتصاد سلامت» در کشور دچار تغییرات بنیادین شود.


https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

18 Aug, 19:54


ادامه يادداشت ٢٨ مرداد - ممكن بود آمریکا وسوسه‌هاي محافظه‌كارانه و مداخله‌جويانه خود را سركوب مي‌كرد و تلاش‌هاي دموكرات مآبانه‌اي را كه ده سال بعد آغاز كرد، همان‌زمان در برابر جنبش ملي ايران پيش مي‌گرفت. شايد مي‌توانست دريابد كه تسليم اغواي بريتانيا شدن به بهانه خطر موهوم كمونيسم و كودتا عليه دولتي كه خود را مستحضر به آمریکا مي‌دانست و از سوي توده‌اي‌ها عامل آمریکا ناميده شده بود، اگرچه قدرت صوري را چندده‌سالي در دست او نگه مي‌دارد، اما در نهايت هژموني ايدئولوژيك و اخلاقي اردوگاه شوروي را در اعماق ذهنيات ملي كشور ما مي‌گستراند.
آن هم از طريق حزبي كه اگر چه خود را حزب «توده» مردم مي‌خواند و مانع بزرگ در راه تشكيل يك حزب توده‌اي واقعي بود ، اما با دقيق‌ترين معاني دوران جنگ سرد، يك حزب وابسته به اردوگاه شوروي بود و كوچك‌ترين رفرمي از جنس مجارستان و يوگوسلاوي را هم نمي پذيرفت كه هيچ، جريان رويزيون كنگره بيستم شوروي و خروشچف هم هيچ انعكاسي در آن نيافته بود و قدمي هم در مقابله با جنايات استالين و محكوم كردن آن جنايات مثلا در قتل رهبران حزب كمونيست ايران برنداشته و هر جريان تجديدنظر طلبانه‌اي را هم از راديو مسكو پاسخ ميداد (ماجراي خليل ملكي ) ان هم در حالي كه بسياري از احزاب كمونيست برادر هم حداقل چنين مواضعي را اتخاذ كرده بودند ! خود كودتاي ٢٨ مرداد نشان داد كه خطر به قدرت رسيدن حزب، خيالي عبث و بهانه‌اي بيش نبوده است. چراكه آن همه تشكيلات نظامي كوچك‌ترين حركتي در مقابله با كودتا نكرد. يا دستور نداشت بكند . او در معاملات بين المللي دو اردوگاه جنگ سرد پيشاپيش تحويل داده شده بود (مثل پيشتر ها و بعد تر ها ) .به‌فرض واقعي بودن خطر كمونيسم هم، راه‌حل ترتيب دادن كودتا در يك كشور خارجي يا استفاده از محمل‌هاي قانوني براي تغيير يك حكومت ملي نبود. راه‌حل تقويت جبهه‌ملي و ترغيب شاه براي همكاري با آن و شروع مدرنيزاسيوني بود كه ده‌سال بعد توصيه كرد.اگر چه بيش از شصت سال از وقايع بيست و هشت مرداد ميگذرد شاهديم كه نه تنها ان رويا ها به وقوع نبيوست بلكه تك تك آن خطا ها هم به اشكال ديگري در حال تكرار هستند .
https://t.me/bzyad

یادداشت‌هایِ دکتر بابک زمانی

18 Aug, 19:53


٢٨ مرداد

در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ وقايعي رخ داد كه بي‌ترديد از مهم‌ترين رويدادهاي تاريخ معاصر ايران است. تنها در اين مورد است كه گروه‌هاي مختلف اجتماعي با یک‌دیگر توافق کامل دارند. گذشته از اين حقيقت در مورد اين رويداد همين الان تفاسير بسيار متنوعي وجود دارد كه گاه صددرصد با هم در تضاد است. بنابراين ٢٨ مرداد هم چنان در ميان ما زنده و به تاريخ نپيوسته است.هنوز زنده است و درباره آن مي انديشيم جدل ميكنيم و گاه آرزو ميكنيم كاش وقايع آنطور كه رخ داد نميبود و مسير ديگري ميپيمودتد .و البته انچه كه هيچكس هيچگاه نتوانسته مانع ان شود خيال است و آرزو بنابر اين ؛
- ممكن بود دكتر محمد مصدق به افراد تندرو پيرامون خود پروبال ندهد تا دربار به‌واسطه ناسزاهاي روزنامه‌هاي آن‌روز، به‌خصوص روزنامه دكترحسين فاطمي(باختر امروز)، در هراس از پيروزي راديكال‌ها ، به دامان تندروهاي راست نيفتد. ممكن بود مصدق با عدم تعطيل مجلس شورا ، پايگاه أصلي قدرت خود را برخلاف نظر سران جبهه ملي ، تخريب نكند و سنت " رفتن ميان توده ها " -كه در واقع همان چند صد يا چند هزار نَفَر أطراف مجلس هستند -را به جاي صندوق رأي نمينشاند و إز تجزيه جبهه ملي پيرامون اين مسئله جلوگيري ميكرد . سرباز فداكار وطن را با وزير خارجه روزنامه نگار رودررو نميكرد . ممكن بود با اقدامات عملي نشان دهد اتحاد حزب توده و جبهه ملي شايعه است و از اين طريق بهانه روي كار آمدن كمونيست‌ها را كه ترغيب‌كننده اصلي آمریکا براي شركت در كودتا بود مرتفع سازد ( آن هم در حالي كه بريتانيا هيچ مقصودي بجز نفت نداشت و خطر كمونيسم تنها براي اغواي امريكا و تحريك او به شركت در كودتا بود و او بيش از هر نيروي ديگري پوچ بودن خطر كمونيسم را درك ميكرد ) در اين صورت ادامه حكومت ملي ممكن بود به توسعه سياسي بيانجامد و از بسياري از عواقب بعدي جلوگيري كند.
ممكن بود رهبران جبهه ملي اهميت موقعيتي را در يك لحظه تاريخي و تكرار ناپذير با دولت مصدق بِه دست آورده بودند درك ميكردند و بِه هيچ عنوان تن به تجزيه جبهه ملي نميدادند حتي آن كساني كه سوداي رياست داشتند و دست خود را به خون رييس شهرباني مصدق آلودند شايد درمييافتند كه در جبهه روبرو آبي براي ايشان گرم نميشود كاش با نگاهي بِه تاريخ درمييافتند كه موقعيت بِه دست آمده تا دهها سال قابل تكرار نخواهد بود كاش درمييافتند كه بدون نيرويي ملي و تحول خواه كه ادعايش را داشتند فئوداليسم حاكم و اپوزيسيون نيرومندش حزب توده امكان ادامه حيات و حكومت ندارند و در صورت تثبيت در قدرت يا كسب قدرت هم نامش فرار از واقعيت بوده سرنوشت بدي براي كشور رقم خواهد زد
- ممكن بود حزب توده ايران در يك تحول داخلي مانند حزب كمونيست مجارستان و بعدتر يوگوسلاوي و چك با منويات حزب برادر بزرگ در شوروي زاويه پيدا كند و مصالح داخلي را مقدم بر اردوگاه سوسياليستي بپندارد، از تحريكات علني خود براي بزرگ‌نمايي بيش از حدش (كه به‌واسطه نوعي رقابت بين‌المللي دو اردوگاه و به‌ضرر منافع ملي ما صورت مي‌گرفت) بپرهيزد تا كمپاني نفت انگليس نتواند به بهانه خطر كمونيسم آمريكا را به طرفداري از منافعش وارد مناقشه كودتا كند. خود ٢٨ مرداد نشان داد كه خطر كمونيسم علي‌رغم سازمان گسترده نظامي حزب توده خطر بزرگي نبود يا هنوز اجازه‌اي از برادرِ بزرگ براي مداخله جدي‌تر سياسي دريافت نكرده بود. شايد هم ژئو پلتيك بين المللي اقتضا نميكرد .و بنابر اين حزب تنها به شكل مهره‌اي براي شانتاژ سياسي در چانه‌زني‌هاي اردوگاه شوروي با اردوگاه آمریکا به‌كار مي‌رفت نه براي كسب قدرت سياسي! كه معادلات زيادي را بر هم ميزد
- ممكن بود محمدرضا پهلوي دريچه تضادهاي ملي كشور را به سوي بيگانه نمي‌گشود و بر اين ايده در ذهن خود كه عامل خارجي را مهم‌تر از عوامل داخلي كشور فرض مي‌كرد (همان ايده‌اي كه بيست‌وپنج سال بعد سامان حكومت و زندگي او را در هم پيچيد) غلبه كند. به‌جاي طرفداري از اشرافيت و فئوداليسم فاسد قدرت مقابله با آن‌ها را درخود يافته و آن تصميمي را كه ده سال بعد براي مدرنيزه كردن ساختار اقتصادي كشور در پيش گرفت زودتر شروع ميكرد ، شايد ميتوانست روحيه و درخواست تغيير را كه حتي در اشراف سالخورده كشور نظير مصدق موج ميزد را دريابد و به‌جاي سوق دادن آن‌ها به‌جانب حزب توده ولو به ظاهر يا در اضطرار ( كه تركيبي به‌شدت غيرعادي به‌دست مي‌داد) از انها و اين روحيه به‌جهت تحكيم توسعه سياسي سود ببرد. شايد ميتوانست دريابد تنها و تنها توسعه سياسي است كه راه كارِ برون‌رفت كشور از سياهه قرون است و اين خروج است كه پايه‌هاي سلطنت او را تحكيم می‌کند. اي كاش او سنگيني نبرد مدرنيزه كردن كشور را درك كرده و راه همكاري با تمام جريان‌هاي عقل‌گرا را در پيش مي‌گرفت.