غزل آخر شب
برای کلاید رابینسون، آمریکایی
"پژواک در پژواک روسوی گذشته میرود
ردیف خاطرهها لایه بر لایه
لمیده برساحل، از اولین تلخ تا آخر
نشکفته هیچ گلی مگر که
روزی پژمردهاست. . ."
حالا بیا، تمام زندگی اینسان
نفرین شده بود آیا؟
همه میغرد و میترکد و میبارد مهیب
نه شاخه گلی از آن بهار، که رویش کینه
حالا بیا، گذشته را بنگر به تامل، و دوباره نگاه کن
آیا این جستجو از اینجا تا ماه بود
و باقیماند انبوهی از خردهریزها و کشمکشها
و عشقهای شکسته و
همه سرما با آنهمه خشم
نه همه، نه، تنها یک بار نشستیم
کنار گرمای شعلهی لمس آن قلب اندلسی.
#نانسی_کونارد
#ترجمه
#شعر_ترجمه