تلنگر @talangorbook Channel on Telegram

تلنگر

@talangorbook


تلنگر، ایده ای است برای آگاه تر شدن. در تلنگر باور داریم که "آگاهی"، "شدن" است، شدنی که سبب خواهد شد زیست جهانِ همه ی ما گسترده تر شود. برای تماس با ما به آدرس زیر پیام دهید.
@leilapapoli
@omrangarazhian

تلنگر (Persian)

تلنگر یک کانال تلگرامی است که با هدف افزایش آگاهی و دانش مخاطبان تشکیل شده است. در تلنگر، ما به این باور هستیم که آگاهی می‌تواند به ما کمک کند تا بهترین نسخه خود را به وجود بیاوریم. با آگاهی، می‌توانیم بهترین تصمیمات را برای زندگیمان بگیریم و به دنیای پیرامونمان بیشتر بپردازیم. اگر شما هم دنبال ارتقاء دانش و آگاهی خود هستید، به ما در کانال تلنگر بپیوندید. برای اطلاعات بیشتر و ارتباط با مدیران کانال، می‌توانید به آیدی‌های زیر پیام دهید: @leilapapoli و @omrangarazhian

تلنگر

24 Dec, 19:04


https://www.instagram.com/s/aGlnaGxpZ2h0OjE3ODcwNjM1NDczMTMyOTA1?story_media_id=3529309891006712141_59605937436&igsh=MWNic2x6bWZkMGg0dg==

تلنگر

23 Dec, 20:53


همراهان گرامی تلنگر. ممنون می‌شوم اگر در زمینه‌ی تولید کتاب الکترونیکی و صفحه‌بندی و ویراستاری آن تجربه‌هایی دارید با من تماس بگیرید. @leilapapoli

تلنگر

22 Dec, 22:08


📣شماره جدید مجله گاربوزون منتشر شد.

👁Garbozone یک مجموعه جالب از هنر ترکیبی و زباله است. برای این کار، عمران گاراژیان و لیلا پاپلی تکه‌های مهره‌های فلزی و پلاستیکی کوچکی را که در سطل‌های زباله در طی مطالعات زباله‌شناسی پیدا شده‌اند، در کنار هم قرار داده اند.
💯این چیدمان چهره متفاوتی از اشیاء دور ریخته شده را به شما نشان می دهد.
این مجموعه را بخرید و از عکس ها و کلمات لذت ببرید!

📎 https://www.etsy.com/se-en/listing/1847619415/garbozone-a-creative-zine

تلنگر

22 Dec, 15:18


«بختی» در سوابقم، CV، اضافه خواهم کرد

چند روزی استرسی بودم. آرامش و قرار نداشتم. در همین حال یکی از شب‌ها در گشت و گذارهای مجازی ام به فرشی بختیاری با نقش مشهور به باغ برخوردم که رنگهایش غوغا بودند. اضافه کنم برای من رنگ و نقش مهم است. اندازه مثلا در مراحل بعدی بررسی می شود. اگر از ترکیب بندی نقش و رنگ خوشم بیاید پیش می روم و می خرم. شده که فرشی را خریده بعد در محل فهمیده ام اندازهایش خیلی با آنچه من فکر می کرده‌ام، فرق دارد. خلاصه فرش بختیاری با نقش باغ گل چنین بود. من خوشم آمده بود و فروشنده به معنی تمام کلمه کلاش بود. نامی از او نمی برم ولی بی شک خاور نزدیکی بود و نامی عربی داشت اما سوئدی را مثل کامپیوتر می نوشت: سریع و با استرس. اول سر قیمت توافق کردیم. بعد زد زیر حرفش و قیمت را بالا برد. بهانه اش هم این بود که کس دیگری به آن قیمت بالاتر می خواهد. من هم واقعا از «بختی» خوشم آمده بود. خلاصه به هر فلاکت خریدم و پس از یک شب و روز بحث پرداخت کردم. قرار شد پسرم که به دانشگاه شان رفت، فرش را بگیرد. پسرم که رفته بود بختی را بسته بندی شده تحویل داده بود. پسر به مقرش رسید و باز کرد عکس فرستاد که بابا دیدی این بختی یک سوراخ داره ها! گفتم عکس بفرست و اینها، دیدم آره اوضاع واقعا کلاشانه است. پیام دادم که واقعا بی اخلاق هستی در معامله و اینها! خلاصه ماجرا را تمام کردم چون فایده ای نداشت. طرف حرفه ای بود.
هفته قبل که برای دیدن پسرم و چند جلسه به آنسوی سوئد رفتم بختی را از نزدیک بررسی کردم. واقعا همان بود که فکر می کردم. رنگها و نقش اصالت را معنی می کردند. پُرزها در بعضی جاها ریخته بودند ولی برای یک فرش هفتاد- هشتاد ساله این کاملا طبیعی است. آنچه طبیعی نیست سوراخ حدود ۵×۵ سانتیمتری است. در گروه های مرجع عکس های بختی را به اشتراک گذاشتم. بحث ها خیلی بالا گرفت. بعضی کارشناسان می گفتند. این کپی های هندی از فرش بختیاری است برای همین رنگهایش اینقدر زنده هستند. یکی می گفت ماشینی است. در این میان چند کارشناس از جمله یک ایرانی از نامش می گویم به همه جواب می داد که کارشناس چی هستید شماها! اصل بختیاری دهه های ۵۰ تا ۷۰ میلادی همین است. خوب اگر ندیده اید این ها چه نظرهای بیراهی است می دهید!
قول داده بودم بختی را تعمیر کنم. اول از محمد، دوستم در همان سواحل غربی پرسیدم: محمد کسی را می شناسی تعمیر کند. گفت : گرون می گیرند خودت این کار را بکن. در جمعی هم بحث می کردیم. یکی از مسن ترها گفت از دستت بر می آید. خلاصه دو سه روزی دنبال مصالح و وسایل بودم. نخ در انواع با رنگهای تقریبا متناسب خریدم. چندین فیلم دیدم و شروع کردم. این اول بار بود که این کار را می کردم. اما به نظر خودم آنقدر نتیجه هیجان‌انگیز بود که در سوابقم خواهم نوشت: کارشناس ارزیابی فرش های خاور نزدیکی و دارای مهارت های لازم در تعمیر و رُفوی فرش های دستبافت.
چهار روز تمام هر روز چند ساعت یا پای قفسه نخ ها بودم یا روی زمین نشسته و کار تعمیر را انجام می دادم. دوستم که تازه با او مصاحبه کرده بودم و سوابق و زندگی مرا همه را می داند در بخش نخ و پارچه هم هست. دیروز پرسید : می شه بگی باز چی در سر داری که هر روز چند ساعت دور و بر این قفسه های نخ هستی؟ گفتم هیچی بختی یک سوراخ دارد می خواهم تعمیرش کنم. جلو آمد و گفت از دست تو می آید هرچند که تا حالا این کار را نکرده باشی. گفتم آخه بر چه مبنایی این را می گویی. گفت مگه نگفتی باستان شناس هستی. اون کار همه اش ظرافت است این هم روی اون. چیزی نگفتم فقط ته دلم گفتم دمشان گرم این آشناهای من که اینقدر مرا قبول دارند.
حالا می خواهید پراکنده کاری قلمداد کنید یا بی تمرکزی. یا هر دم و از یک شاخه به شاخه دیگری پریدن. اما من از این کارها دستی و عملی آنقدر خوشم می آید که وقتی روی شان تمرکز می کنم حتی خورد و خوراک از یادم می رود. این روزها عجیب و بیش از پیش از آن لقب « دکتر» که هیچ کار عملی از دستش بر نمی آید و فقط حرف زدن بلد است حس خوبی ندارم. لقب هایی که تصویری غلط از آدم به خود او می دهند. جوامعی و دانشگاه هایی که کارشان تولید لقب و مدرک و سپردن توسعه به دست کسانی است که هیچ تجربه عملی ندارد و حاکمانی که خود را نمایندهٔ خدا در روی زمین می دانند و مدعیان جانشینی که حتی یک روز سابقه هیچ کار عملی ندارند حتی در سیاست و اجرا ( منظورم دو مدعی جانشینی است از دو سوی ایده الوژی است پسر محمد رضا و پسر آقا). بعد شما انتشار دارید اسد، اسد نشود و سوریه را به باد فنا ندهد. خلاصه بیایید روی زمین کار و زندگی کرده و دنبال علاقه های مان برویم. علاقه ها را تجربه و سپس در سوابق درج کنیم. واقعی و عمل گرایانه. یادآوری کنم این جامعه ای کارگری است و من در بین کارگران حس خوبی دارم. تا شما کجا حس خوبی داشته باشید به خود شما باز می گردد.
عمران نوشت.

تلنگر

08 Dec, 16:26


https://garbonomix.etsy.com

تلنگر

08 Dec, 13:34


کارت‌پستالهای سال نوی میلادی با هنر زباله در مغازه‌ی گاربونومیکس
https://www.etsy.com/se-en/shop/Garbonomix?ref=profile_header

تلنگر

06 Dec, 23:11


مغازه‌ی گاربونومیکس در اتسی
https://www.etsy.com/se-en/listing/1821749104/garbozone

تلنگر

04 Dec, 06:15


آگاهی و پایداری ۳
مصاحبه شونده با لحنی مطمئن گفت در خانواده تقریبا فقیر بزرگ شده. در طول مصاحبه ادامه داد و زندگی خود را در طبقه پایین و فقیر طبقه بندی کرد. همه تمرکز و سئوالات کنترلی من در مورد آنچه چه غذاهای دم دستی و سریعی پخت می کند. در هفته چند بار به مهمانی می روند یا میهمانی می دهند. وسیله نقلیه شان چیست و خانه شان در کجای شهر و چند متر است، تایید می کند که او شکلی از زندگی در طبقه پایین اقتصادی را به ارث برده و حالا هم زندگی می کند. حالا با مهارت هایی که برای مهار فقر خود دارد و همراه با آگاهی از آن، زندگیش را مدیریت می کند( راه می برد). اما مسئله محوری در برداشت اولیه من بود که در بررسی های شش ماهه ام او را از بالاترین طبقات اقتصادی طبقه بندی می کرده بودم. حالا می باید بر اساس مصاحبه و مشاهداتم گیرنده یعنی دیدگاه های خودم را بازبینی می کردم. چه موضوعی مرا به این نتیجه رسانده که او را از طبقات بالا، حتی از بالاترین طبقات اقتصادی طبقه بندی کنم خصوصا در مجموعه ای که من در آنجا با نزدیک به دویست نفر بطور دائم سرو کار دارم.

حالا پس از چند روز بررسی و مشاهدات جدید برگشته ام و فرضیه ام را مطرح می کنم. خودباوری و مهارت های او که حاصل آگاهی ها و تجربه زندگی بیش از یک نسلی زندگی در وضعیت فقر است و ارزیابی آن رفتارها و ظاهر با آنچه از جامعه ناپایدار ایران می دانم، موجب برداشت نادرست من شده بود. من براساس دیدگاه های جامعه ای به شدت ناپایدار از نظر اقتصادی و اجتماعی او را ارزیابی کرده بودم. اما او در طبقه ای فقیر در جامعه ای پایدار زندگی کرده و بزرگ شده و یاد گرفته که فقر خود را نه تنها مدیریت کند بلکه خودباوری خود را به خوبی در عرصه های اجتماعی حفظ کند. مصاحبه شونده می داند که فقیر و از طبقات پایین است. بجای مواجهه ای از سر ضعف، به نظرم مواجهه ای براساس تجربه طولانی خانواده پدری اش در زمینه مدیریت اقتصادی، خانواده ای فقیر را دارد. فقر بر خودباوری او تاثیر نداشته برعکس مدیریت شرایط زندگی فقیرانه و صادقانه به او خودباوری داده است. به نظرم او صداقت و عزت نفس خود را حفظ کرده است. چه شواهدی دارم؟. آنگاه که با او قرار گذاشتم به دقت برنامه اش را دید و برنامه شوهرش را که در روز مصاحبه، یک ساعت وقت داشته باشد. نکته مهم این است که یک ساعت وقت را برای مصاحبه اختصاص داد و قبل از شروع مصاحبه قبلا گفتم که رفت و خروج از محل کار را کارت زد سپس به جمع ما اضافه شد. از دیگر مهارت های او در مدیریت فقر و مثلا نداشتن خودرو انجام همه خریدها با دوچرخه و پیاده است. او بر اساس اطلاعات دقیق تقریبا هیچ هزینه حمل و نقل شهری نمی پردازد. رفت و آمد و خریدهایش همچنین جابجا کردن بچه ها را با دوچرخه انجام می دهد.
او کسی است که زمینه این را داشته با فقری که از خانواده پدری اش به ارث برده به دام فقر مطلق بیفیتد اما اکنون برعکس از طبقه فقیرِ فقیر براساس اطلاعات خودش به نسبتا فقیر ارتقا یافته است. براساس آگاهی تاریخی و طبقاتی همچنین براساس مهارت هایی که در طول زندگی کسب کرده، فقر خودباوری اجتماعی اش را تحت تاثیر قرار نداده برعکس نوع برخود و لباس پوشیدن و رفتار کردن هایش در نظر من با دیدی خاور نزدیکی فردی از طبقه بالا را نمایان می کند که اینجا البته مشکل از گیرنده هست اما مهارت های فرستند کدها نیز بسیار جای تامل دارد.
آخرین مشاهده من بین نسلی کردن مهارت های مدیریت فقر و شرایط اقتصادی است. با دو فرزندش برای خرید از فروشگاه دست دوم آمد بودند. از قضا برای حساب به صندوقی آمدند که من پشت صندوق بودم. خرید هایش گذاشت و حساب کردم. گفت که از تخفیف بخاطر فعالیت در همین نهاد بهره می برد. سپس فرزند نه ساله اش که خریدهایش را جدا کرده بودند با کارت خودش اقدام کرد. من خرید ها را خواست مشتری جدا زدم. تا بچه خواست کارت بزند از مادرش پرسیدم تخفیف شما را برایش بزنم؟ با اشاره تایید کرد. تخفیف مادر را برای فرزند زدم و البته به او گفتم. کمی آنطرف تر ایستادند برای پسرش حساب کرد که چقدر پرداخته اند و چقدر تخفیف گرفته اند و چقدر حالا ممکن است او در حسابش داشته باشد. به نظرم مهارت ها مدیریت فقر اینگونه بین نسلی می شوند.

تلنگر

29 Nov, 20:04


آگاهی و پایداری ۲

بخش اول مصاحبه حدود ۳۵ دقیقه بود و زیر بخش های مختلف داشت. اولین بخش مصاحبه عموما مجوزها و معرفی است. در این بخش اجازه می گیرید که مثلا صدا را ریکورد کنید همچنین اجازه انتشار و شرایط آن در همین بخش جای خوبی دارد. مثلا دقیق می توان پرسید که اجاره انتشار محتوای مصاحبه را دارم: آیا با نام واقعی تان باشد یا از شماره و حروف و نام مستعار استفاده کنم و ... کیفیت مصاحبه به نظرم به شناخت و اطمینان مصاحبه شونده و مصاحبه کننده، دارد. اگر این اطمینان و اعتماد کامل شکل نگرفته باشد می توان در محتوای مصاحبه شک کرد. از این نظر وقت گذاشتن و هماهنگی ها و شناخت قبل از مصاحبه در علوم انسانی به عنوان یک روش، بسیار مهم است. پس از گرفتن مجوز ها می توان رفت سر معرفی. در مورد مجوز ها، هرچه مصاحبه شونده بفرماید همان است. اگر می خواهید مصاحبه شونده معتبری باشید داشتن انعطاف و تسلط به زبان و مبادی آداب بودن، بسیار مهم هستند.
متولد و بزرگ شدهٔ کی و کجا هستید؟ من متولد ۱۹۸۷ در استکهلم و بزرگ شدهٔ اُبرو، هستم. پدرم اهل دالنه و مادرم در اصل فنلاندی هستند. من در استکهلم متولد شدم ولی بعد به اُبرو نقل مکان کردیم و بزرگ شدهٔ انجا هستم.
اغلب در اینجا ( فروشگاه خیریه شهرداری کلمر) صبحانه و ناهار می خوری؟ صبحانه نه، عموما با بچه ها در خانه می خوریم ولی ناهار تقریبا هر روز در اینجا می خورم. مواد خوراکی گران است و ناهار اینجا هم قیمت خوبی دارد برای همین عموما در اینجا ناهار می خورم.
اگر یادم نرفته باشد دو پسر داری؟ بله درست است دو پسر نزدیک به سه ساله و بزرگتر نُه ساله، دارم.
برنامه روتین ات که از اینجا به خانه می روی چه هست. غذا آماده می کنی یا همسر این کار را می کنند؟ از اینجا مستقیم می روم و پسر کوچک مان را از مهد کودک بر می دارم. در خانه اصولا همسرم از من آشپزیش بهتر است، اما او دوست دارد بچه ها را نگه دارد و با آنها بازی کند تا دیر وقت هم سر کار است. او عموما تا ۱۸:۱۵ عصر سرکار است. بطور روزانه فرق می کند اگر او باشد و آشپزی می کند و من بیشتر کار شستن ظروف و جمع و جور کردن هستم.
خرید را چکار می کنید؟ چند بار در هفته خرید می کنی و از کجاها؟ ما عموما خرید عمده دوبار در هفته انجام می دهیم. بچه ها خیلی می خوردند ( اینجا را با لحن خاص مادرانه خودش می گوید). ولی خوب تنها این نیست بطور روزانه هم سر راه چیپس و تنقلات می خریم. عموما خریدها را از لیدل و ایکا انجام می دهیم ولی خوب اگر بتوانم سر راهم از "ستی گروس" هم خرید عمده برنج و اینها را انجام می دهم. ما ماشین نداریم و خریدها را با دوچرخه یا پیاده انجام می دهم. (حالا برایم حل می شود که دو یا سه دوچرخه مختلف دارد برای چیست.)
خوب اینجا کمی مِن مِن می کنم. او آدم بسیار صابر و آرامی است، در نهایت می پرسم. ببین اگر قرار باشد در مورد طبقه اقتصادی خودتان اظهار نظر کنی، خودتان را طبقه پایین، متوسط یا بالا طبقه بندی می کنی؟ ( نکته مهم در همه طول بیش از شش ماه آشنایی مان من فکر می کردم او یکی از افراد طبقه بالاست در کل مجموعه که بیش از ۱۷۹ نفر رفت و آمد دارند در منظر من از طبقات بالا قلمداد می شد، حالا ادامه دهیم پاسخ صادقانه او را ببینید) نه ما از طبقات پایین و فقیر هستیم و من در خانواده ای فقیر هم بزرگ شده ام. ما ماشین نداریم و در همه موارد لازم است صرفه جویی کنیم.
حالا نوبت سئول کنترلی است: چقدر مهمانی می روید؟ یا بطور متوسط در ماه چند بار میهمان دارید؟. خیلی کم دو یا سه بار در ماه مثلا اگر مادر بزرگ بچه ها پیش ما باشد که دوست دارد با بچه ها باشد، همین! ما عموما نه میهمان زیاد نداریم و به میهمانی هم نمی رویم.
حالا تعجب من بیش و بیشتر شده و البته سوئدی صحبت کردنم بهتر و بهتر چون مصاحبه طول کشیده گرم شده ام و زمان نزدیک به نصف رسیده است.
در ماه چند بار بیرون غذا می خورید؟ کم دو هفته یکبار برای اینکه بچه ها مک‌دونالد می رویم. مک دونالد عشق بچه هاست.

تلنگر

29 Nov, 19:53


آگاهی و پایداری ۱

پیش در آمد
ما در یک شهر کوچک در جنوب شرق سوئد زندگی می کنیم. من در یک فروشگاه دست دوم شهرداری، داوطلبانه کار می کنم و پروژه یکساله ای با آنها و در آنجا دارم. تمرکز پروژه ما روی پایداری آشپزخانه است و در همین راستا افرادی را که در آنجا هستند برای مصاحبه درباره موضوع دعوت می کنیم. دیروز یکی از این مصاحبه ها بود. این مصاحبه آنقدر تاثیرگذار بود که از دیروز چند بار گوش کرده ام. این یادداشت کوتاه در مورد آن است. مصاحبه به سوئدی بود من گوش می کنم چند باره و چند باره و برداشتم را می نویسم. این امکان وجود دارد که مصاحبه ادامه پیدا کند. لازم می دانم اشاره کنم این شهر کوچک در بین تمام شهرهای کوچک و بزرگ سوئد بیشترین مقدار دور ریز مواد غذا را دارد تمرکز ما روی این موضوع برای حل موضوع است.
مصاحبه شونده یک خانم ۳۷ ساله بود که مادر دو فرزند سه و نه ساله است. در طول چند ماه گذشته که روی رفتار و گفتار و پوشش او تمرکز کرده ام، تصور من این بود که او یکی از ثروتمندترین هایی است که به این مجموعه رفت و آمد دارد. احتمال می دهم تاکید می کنم احتمالا این برداشت من ناشی از خودباوری او بوده است. او با دو یا سه نوع دو چرخه مختلف و عموما با لباس های مخصوص فصول مختلف به محل کار می آید. مصاحبه را بخوانید تا در یابید که یک گفتگوی نیم ساعته چگونه تصورات ما را عوض می کند. تا در یابید که آگاهی و « فقر آگاهی » چگونه موجب پایداری است. اشاره کنم این یکی از بهترین مصاحبه های من به زبانی غیر فارسی است. همچنین همزاد پنداری عجیبی با مصاحبه شونده پس از مصاحبه پیدا کردم و حس های مختلف و عجیب که یکی از آنها بازیابی توانم در مصاحبه در موضوعات انسانی به زبانی جز فارسی است. حسی فریبنده از جهانی بودن و در جهان انسانی سیر کردن، داشتم و دارم. شاید تاثیر فوق العاده این مصاحبه به سبب این بود که همه فرضیه ها و تصورات من در طول مصاحبه اصلاح شده و معنی اش این است که غیر قابل تایید بوده اند. یادمان باشد وقتی خود انسان ها سخن می گویند، لازم نیست از رفتار و پوشش و کردار شان استدلال کنیم.
قرار مصاحبه را هفته قبل گذاشتیم. دیروز چهارشنبه پیشنهاد مصاحبه شونده بود. چون وقتش خالی بود. همسرش پیش بچه کوچک شان بود و او بین زمان اتمام کار تا رفتن دنبال بچه بزرگتر شان، یک ساعت وقت داشت و به مصاحبه اختصاص داد. من سئوالات را تقریبا در ذهنم آماده و بخش های مصاحبه را مرتب کرده بودم. پس از ناهار به خانه برگشتم و حدود یک ساعت خوابیدم که برای مصاحبه آماده و سر حال باشم. همسرم لیلا پاپلی یزدی هم در این مصاحبه بود اما نقش محوری بر عهده من بود. چون آن فضا محل کار من است و افراد را من بیشتر می شناسم تا او. موضوع پایداری در آن آشپزخانه هم بیشتر تمرکز من است.
پس از خواب کوتاه ظهر چهارشنبه، به محل رفتیم. مصاحبه شوند در صندوق مشغول بود. صندوق جایی است که خیلی تمرکز می خواهد. چون قرار قبلی داشتم کار را به کسی سپرد و آمد. پرسید محل مصاحبه کجاست؟ محل اتاق جلسات را گفتم. سپس گفت باید برود لباس هایش را بردارد و برگ خروج را بزند، سپس به اتاق جلسات خواهد آمد و چنین هم کرد.

تلنگر

23 Nov, 16:23


حالا برعکس شده در جای دیگر می نویسم به اینجا می فرستم
عمران

تلنگر

23 Nov, 15:51


وطن دار آذری و زندگی ذیل دیکتاتوری
با واژه وطن دار شروع کنم تا شاید بتوانم برخی از خوانندگان را از خواندن متن منصرف نمایم. واژه «وطن دار» را افغانستانی ها به کار می برند و من بیشتر از افغانستانی های خارج نشین شنیده ام در نتیجه نمی دانم در داخل این کشور هم رایج هست یا نیست. حالا واژهٔ یادشده چه معنی دارد؟ تقریبا همان معنی هم وطن را می دهد با این تفاوت که بار ملی گرایانهٔ وطن و وطن پرستی و ملی گرایی و ناسیونالیسم و خود مرکز بینی را با خود حداقل برای من به ذهن متبادر نمی کند!. وطن دار آنطور که من می فهمم یعنی کسی که در بخشی از میراث فرهنگی که به او رسیده با شما اشتراک دارد. مانند زبان، فرهنگ شاید هم قومیت و سرزمینی که در آن زاده شده اید. چرا من آن را بجای هموطن در این نوشته بکار گرفته ام چون از خواننده ملی گرا بیزام. از خود مرکز بینی اسطوره آریایی گرای شبه نژاد پرست. آخ آخ کم عمق و پر احساس و انباشته از انواع تعصب و برخی عقده ای خود کم بینانه حالت تهوع می گیرم. حالا چرا؟ تنها بخاطر اینکه با سپر کردن احساسات وتعصبات به هر شکلی، راه را بر مفاهمه و گفتگویی موثر و مفید و خود گل کننده، می بندد. اینها به نظرم سدی بین خودشان و انبوه دیگری های ذهن برساخته شان کشیده و ... « کشته خود هر گاه که می خواهند درو می کنند نه منتظر فصل و سال و نه هیچ! این پاراگراف درباره اصطلاحات و اجتماعات مخاطبان بود.
بیش از دو ماه است که موضوع فعالیت هایم که زباله، فقر و دور ریز های غذایی بود را کمی تغییر داده ام و به فرش دستبافت روی آورده ام. حالا چه ربطی دارد؟ ربطش این است که آن موضوع « آشپزخانه پایدار» بود و هست و این موضوع «هال پایدار» و خانواده سبز . به نظرم مشکل آن موضوع این بود که سوژه یعنی زباله های آشپزخانه با اینکه حاوی اطلاعات بسیار مهم و فراگیری در مورد زندگی، مصرف و روتین ها و رفتارهای افراد و نهادها هستند اما از آنجا که خود سوژه یعنی زباله در دنیای مدرن بی ارزش دانسته می شود در آوردن و معرفی ارزش اطلاعاتی که از آن استخراج می شود، بسیار فرآیند مشکل و طولانی دارد. در نتیجه پیدا کردن پروژه و کار کمی با مشکل مواجه بود امیدوارم حلش کنیم البته. در این یکی موضوع چنین نیست. حالا چه کاری می کنم. به زبان ساده، فرش های دستبافت که چون حاوی هیچ ماده پلاستیکی نیستند و بسیار هم با دوام هستند، البته هنری و فرهنگی هم قلمداد می شوند، می خرم و پس از مطالعه و بررسی و طبقه بندی از دید پایداری، می فروشم. در طول این دو ماه بیش از ۱۰ فرش فروخته ام. بیش از ۱۴ مورد هم آلان در دست بررسی دارم تا پایگاه اطلاعاتمان تکمیل شود و پروژه را بسوی انتشار ببریم. شاید از آن قِبل هم سودی مادی یا معنوی دستگیرم شد. در فرآیند این فعالیت ها من تدریجا در بیش از ۸ گروه مختلف بیشتر فیس بوکی عضو و فعال هستم. بطور کلی در این گروه ها بطور سر انگشتی می توانم بنویسم با بیش از ۱۰۰۰۰ کاربر از طریق دنیای مجازی در ارتباط هستم. ۱۰۰۰۰ کاربر جامعه آماری کمی نیست ها! ولی خوب تعداد زیادی از این کاربران ممکن است چندان فعال نباشند.
کمتر از یک هفته پیش با کاربری آذری آشنا شدم. چون به نظرم سن و سالی و مغازه ای در شهری مشهور دارد، وارد تبادل نظر، به نظر من دوجانبه شدیم. من مدتها بود دنبال «وطن داری» می گشتم که مطلع از فرش های غرب ایران باشد و بتواند اطلاعات درون ایرانی هم بدهد. خلاصه باب گفتگو باز شد. حالا مسئله من چیست. مسئله من این است که من متخصص فرش که نیستم، گاهی سریع باید تصمیم بگیرم و اطلاعات جانبی مانند قدمت، کیفیت و اصالت را سریع و از راهی اطمینان بخش لازم دارم که ضرر نکنم. این وطن دار هم سوژه خوبی بود. با هزار امید و آرزو وارد تبادل نظر شدم و دو سوژه فرشی را برایش فرستادم. البته تاکید کنم قبل این، می خواستیم با هم معامله کنیم ولی خوب سوژه های داخل ایران همیشه مشکل ارسال دارند. هزینه ارسال و فرآیند آن آنقدر بالا می رود و طولانی می شود که دیگر هیچ قابلیتی نمی ماند. این البته از نتایج تحریم های داهیانه ( به جای ظالمانه) است. خلاصه مشکل این گونه بروز کرده که برخلاف همه کارشناسان و فروشندگانی که با ایشان در ارتباط هستم وطن دار آذری یک دنده دارد آن هم دنده عقب. نه می داند کار، شغل و حرفه من چیست؟ نه « ارزش» یک فرش از منظر مرا می داند و نه هم می پرسد. فقط مثل آب خوردن ارزش گذاری می کند با معیارهایی که برای خودش و جامعه خریدارانش احتمالا معتبر است.

تلنگر

23 Nov, 15:51


من به او کاملا حق می دهم و البته او را حاصل مناسبات جامعه دیکتاتوری و انزوای بازار و جامعه ایران می دانم. مثلا در روزهای اخیر این دو فرش را براش فرستادم و پرسیدم. پاسخ داد «اینها هیچ ارزشی ندارند» دو باره پرسیدم، نقش به نظرت تولید کجاست؟ دوباره جواب داد اینها هیچ ارزشی ندارند. دوباره پرسیدم ببین بگو لطفاّ نقش و تولید کدام منطقه هستند. در نهایت اسم یک شهر را آورد و تاکید کرد اینها هیچ ارزش ندارند. از اینقدر سیاه و سفید دیدن و ارزشگذاری کردن سریع و بی انعطاف تعجب کردم. حالا فرش ها چرا از نظر من ارزش هایی دارند. اول اینکه هر دو کهنه و دارای نقش های شمال غرب ایران، تولید آذربایجان و همدان هستند احتمالا. چنین فرش هایی که قدمت نسبی دارند مثلا حدود ۷۰ تا ۸۰ سال. در بازار فرش اگر رنگ و رویی داشته باشند، مشتری های خوبی دارند. یعنی کسانی که به آثار هنری و کارهای دستی علاقه دارند پول خوبی براش می دهند. برای من چه ارزش هایی دارند: اینها سوژه های بسیار خوب مطالعاتی برای تغییر بازار مصرف از فرش های بی هیچ کاربرد پلاستیک به فرش های با تولید مواد و رنگ های مصنوعی هستند ( از کارگاه های روستایی غرب ایران به کارگاه های کپی کاری IKEA). البته یک ارزش دیگر هم دارند. عده زیادی از این فرش ها در اثر استفاده طولانی رنگ و روی شان رفته و کمی بی رنگ و فرسوده به نظر می رسند و من تنها با کشیدن یک دست ساده به سر و روی شان از به قول وطن دار آذری « بی ارزش» ارزش تولید می کنم در حد « خدا» بعد هم اگر مشتری خوب پیدا کردم خیالم راحت هست که هم کاری کرده ام و هم کاری تخصصی و پژوهشی کرده ام و هم سود مناسبی برده ام و هم پایداری، از همه مهمتر پایداری را برای جامعه جهانی که زیر فشار تغییرات آب و هوایی است به ارمغان آورده ام. این حس از همه برای من ارزشمند تر است: موثر بودن و زندگی خیلی معمولی کردن و آینده را به پیمانه امید پیمودن.
عمران نوشت

تلنگر

04 Nov, 16:43


برای فهم زباله باید آن را لمس کرد، حس کرد، طبقه‌بندی کرد و بویید. (راثجه و مورفی، ۱۹۹۳)

تلنگر

28 Oct, 14:52


This is a heartfelt story from one of our dear customers. Sometimes, life gets tough, and saving money feels impossible. We get anxious, asking ourselves, 'What’s wrong?' — even avoiding our bank statements and credit card balances. That's where expert guidance, like what we offer at Garbonomix, comes in. Ah, life is complicated, dear friends! We can’t tackle it all on our own. Just reach out, and we'll be there to help you save better and stress less! 💼💡

#garbonomix
#financialguidance #stresslesssavemore
https://www.instagram.com/p/DBqllvbIVB4/?igsh=aHlqeWRyaTJiNW9z

تلنگر

24 Oct, 07:52


اگر در کلمر زندگی نمی‌کنید می‌توانید شرح این ایونت و ایونتهای دیگر ما را در اینستاگرام گاربونومیکس پیگیری کنید:@garbonomix

تلنگر

24 Oct, 07:50


روز جهانی باستانشناسی با گاربونومیکس

عنوان رویداد:‌
Exploring garbage: A Garbology Journey at Stadsmissionens Second Hand in Kalmar, Sweden
کاوش در زباله: سفر گاربولوژی در فروشگاه دست دوم خیریه استادزمیشن در شهر کالمار سوئد

زمان: ۲۶ اکتبر ۲۰۲۴
ساعت: ۱۵:۰۰ الی ۱۷:۰۰ به وقت محلی

شرح رویداد:
لیلا پاپلی یزدی و عمران گاراژیان و تیم همراه، سیر مطالعه و تحلیل کیسه‌های زباله‌هایی که توسط کافه و آشپزخانهٔ استادسمیخونز سکند هند در شهر کالمار، سوئد تولید می‌شود را برای حاضران شرح‌ می‌دهند.
در طول بازدید، بازدیدکنندگان این فرصت را خواهند داشت که فرآیند مستند سازی و مطالعه زباله‌ها توسط گاربولوژیست‌ها را مشاهده کنند و استراتژی‌های عملی پایدار برای کاهش زباله‌های غذایی را یاد بگیرند.

آدرس:
Stadsmissionens Second Hand
Amerikavägen 1
Kalmar, Kalmar Sweden


این رویداد رایگان است






@talangorbook

تلنگر

22 Oct, 20:00


ایونت گاربونومیکس برای روز جهانی باستان‌شناسی در کلمر
https://www.archaeological.org/event/exploring-garbage-a-garbology-journey-at-stadsmissionens-second-hand-in-kalmar-sweden/

تلنگر

20 Oct, 17:33


درسگفتار (حضوری، آنلاین و آفلاین )
سرمایه‌داری و شکل‌گیری طبقه‌ کارگر صنعتی در ایران
به‌هدایت مریم دژم‌خوی
۴ جلسه‌
از ۷ آبان
دو‌شنبه‌ها: ۱۷ تا ۱۹
 
در این دوره، ادغام ایران در اقتصاد جهانی و نظام سرمایه‌داری، و سرگذشت اصناف پیشاصنعتی که با شیوه‌های بومی و محلی اداره می شدند، ورای خوانش‌های متداول، سیر تحولات صنایع و تجارت ایران در طول قرن ۱۹ بررسی می‌شود که در نهایت به یک دوره رکود اقتصادی در سال‌های آغازین قرن ۲۰ انجامید. فشار اقتصاد جهانی سرمایه‌داری بر گروه‌های مختلف اقتصادی در ایران، به ابداع استراتژی‌هایی برای دوام و تاب‌آوری‌، از سوی این گروه‌ها انجامید. شکل‌گیری اولین گروه‌های کارگر صنعتی در ایران بخشی از این فرایند است  که از یک‌سو خود عامل پیدایش استراتژی‌های فرودستان برای بقا است و از سوی دیگر، حاصل عدم تاب‌آوری اقتصاد ایران در برابر فشار اقتصاد سرمایه‌داری. در این راستا برخی نظریات را در باب اقتصاد و توسعه که وضعیت جهانی و موقعیت ایران در طول این سال‌ها را صورت‌بندی کرده‌اند، مرور کرده و مورد کارگران صنعت نفت، به عنوان نمونه‌ مطالعاتی بررسی می‌شود.
👇
https://t.me/bidarcourses/676

تلنگر

18 Oct, 09:13


یک گزینه‌ی خوب، اگر این روزها در تهران هستید.

تلنگر

03 Oct, 16:51


🔰حلقه‌ی مطالعاتی یک‌چند برگزار می‌کند:

▫️هفدهمین حلقه‌ی #بینش_اجتماعی:
زباله و طبقات اقتصادی_اجتماعی
تحلیلی باستان شناسانه بر تغییرات اقتصادی

▫️ با حضور #لیلا_پاپلی_یزدی

▫️تاریخ برگزاری: چهارشنبه ۱۸ مهرماه (۹ اکتبر)، ساعت ۱۶ تا ۱۹

▫️این حلقه فقط به صورت آنلاین برگزار می‌شود.

▫️هزینه‌ی ثبت‌نام‌ این حلقه ۵۰ هزار تومان می‌باشد.

🔻برای ثبت‌ نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر پیام دهید:
@public_yekchand

🔻حلقه‌ی مطالعاتی یک‌چند:
@halghe_yekchand

تلنگر

02 Oct, 20:40


وقتی می گوییم ماده غذایی دور ریز شده قابل خوردن بوده چه معنی دارد و چگونه تشخیص داده می شود؟.
دستگاه کوچکی هست کوچکتر از همراه هوشمند با عنوان Greentest دیدم آپ موبایلی هم دارد ولی من استفاده نکردم. درپوش روی سنسورها را بر می داریم، سنسورها را در ماده غذایی فرو می کنیم و در لیست روی صفحه دستگاه ماده غذایی یا میوه ها را انتخاب می کنیم.
پس از چند ثانیه نتیجه را اعلام می کند.

سه مورد را در تصاویر زیر می بینید.
گاهی پیام می دهد که مقدار نمونه کم است اما سنسور ها که داخل ماده غذایی می روند، کار خودشان را بلد هستند.
این مدل خاص آب را نیز بررسی می کند همچنین بررسی آلودگی رادیو اکتیو که از طریق پشت دستگاه انجام می شود نه با سنسورها.
عمران

تلنگر

23 Sep, 15:19


عکس: کوه زباله مارهولت. عمران گاراژیان

تلنگر

23 Sep, 15:19


عکس: Göteborgs posten

تلنگر

23 Sep, 15:19


عکس: از مستند The Queen of Trash

تلنگر

23 Sep, 15:18


فاجعه محیط‌زیستی تینک پینک
زنی ایرانی‌الاصل به نام بلا نلسون (فریبا خطیبی) به اتهام شکل دادن بزرگترین جنایت محیط‌زیستی در سوید در حال محاکمه است. رسوایی شرکت او به نام Think Pink پس از حادثه (عمدی؟) آتش‌سوزی در یک محل غیرقانونی دپوی زباله بالا گرفت. بلا در بحبوحه‌ی جنگ ایران و عراق در حالی که نوجوان بوده همراه با مردی بزرگسال (نامش اعلام نشده) به سوید آمده است. برخی گزارشها این مرد را همسر او اعلام کرده‌اند و خودش هم سالها پیش چنین ادعایی کرده. در استکهلم او به کار در یک کلوب پورن زیرزمینی مشغول و سپس دستگیر می‌شود.
با توجه به سن کمش به او امکان تغییر نامش را می‌دهند. در مصاحبه‌ای در همان سالها می‌گوید که درس خواهد خواند. درس هم می‌خواند و بر همین اساس همراه با همسر سویدی‌اش شرکتی تاسیس می‌کند که قرار بوده کار اصلی‌اش بازیافت زباله باشد.
اما در سال ۲۰۲۰ مشخص شد که این شرکت دست‌کم ۲۱ محل دپوی غیرقانونی زباله کنار روستاها و شهرک‌های کوچک درست کرده است. شرکت تینک‌پینک با واردات زباله احتمالا به شبکه‌‌ی پولشویی بزرگی متصل بوده‌ است.
نهایتا بلا و ده نفر دیگر با اتهام جرم محیط‌زیستی دستگیر شده‌ و در حال محاکمه‌اند. آنچه این پرونده را بسیار پیچیده می‌کند پرسشهای لاینحلی در مورد خود بلا است. آیا او قربانی کودک همسری بوده؟ چطور به سوید آمده است؟ خانواده‌ی او چه نظری در مورد کار او به عنوان کودک در کلاب پورن داشته‌اند؟ آیا تحصیل باعث نشده او از مافیای پورن و پولشویی که در آن کار می‌کرده دور شود؟ چه کسانی به تینک‌پینک مجوز داده‌اند و چرا بازرسی وضعیت وخیمی که این شرکت ایجاد کرده را شناسایی نکرده است؟
سوید یکی از تنها واردکنندگان زباله در شمال‌جهانی است. در سالهای اخیر دست کم دو رسوایی بزرگ در این مورد روی داده. نخست شکل‌گیری کوه‌زباله غیرقانونی مارهولت است که من و عمران و گروهی از پژوهشگران از سال ۲۰۲۳ تا امروز در آن مشغول کار هستیم. و دوم تینک پینک. بنابراین تعداد کوههای زباله غیرقانونی شناسایی شده در سوید تا امروز ۲۲ است.هنوز مشخص نیست که آیا این دو جرم محیط‌زیستی به هم مرتبط هستند یا نه. کاری که ما می‌کنیم طبقه‌بندی دقیق زباله‌ها است که در نهایت به شناسایی شبکه‌ای از مواد و مشابهت‌هایی می‌رسد که به کار دادگاه خواهد آمد. در پرونده‌ی این کوههای زباله آنچه قابل تامل است فقر مردمی است که در اطراف آن زندگی می‌کنند، صدای ناشنیده‌ی آنها و آن طرفتر پیشینه‌ی پیچیده‌ی متهمی که نه تنها زندگی خودش که زندگی بسیاری انسانها و حیوانات و بخشهایی از محیط زیست نابود شده است.

تلنگر

12 Sep, 19:33


مواد لازم برای ساخت شهرهای زباله

فرض بگیرید که سیاستمداری در یک شهر فرضی هستید و پانصد هزار تن زباله تر و خشک روی دستتان مانده. سیستم بازیافت درست و حسابی هم ندارید و از سوی دیگر کوه‌های زباله رسمی‌تان جای چندانی ندارد. این مقدار زباله را وسط شهر که نمی‌توانید بریزید، شمال شهر هم که نمی‌ریزید چون خانه‌ی خودتان و دوستانتان و آنهایی که جیب گشادی دارند آنجاست. یک راه این است که وامی از بانکی جهانی یا داخلی بگیرید و سیستم بازیافت کارآمدی درست کنید. اما این خرجش زیاد است و اصلا چرا وقتی می‌شود پول را خرج دیگری کرد مثلا زمین خورد یا اختلاس کرد، برویم دستگاه بازیافت بخریم. پس تصمیم می‌گیرید با یک سری پیمانکار ارزان قرارداد ببندید. پیمانکار بخشی از بودجه‌ای را که شما بهش داده‌اید می‌گذارد توی جیب خودش و بخش دیگرش را می‌دهد به کارگران بسیار فقیر . مدتی که می‌گذرد گند این کار هم درمی‌آید. از اولش هم طرح بیخودی بوده چون نمی‌شود پانصد هزار تن زباله را که هر روز متورم می‌شود با دست جمع کرد.
این است که شما تصمیم می‌گیرید عین برخی شهرداران در غنا یا هند یا بنگلادش این میزان زباله را بریزید دور و بر شهرها و مثلا گود زباله درست کنید. این برای مدتی خیالتان را راحت می‌کند. اما نه برای همیشه. وقتی سر و صدای رسانه و مردم در می‌آید شما مصاحبه می‌کنید و می‌گویید مافیای زباله این کار را کرده. ممکن است چند اسم هم به پلیس بدهید. مثل همان چیزی که در قاهره روی داده و هر چند وقت یک‌بار روی می‌دهد.
این بار تصمیم می‌گیرید کلا از شر زباله خلاص شوید. این است که واقعا مافیایی شکل می‌دهید که زباله را بریزد بیرون مثل کاری که آلمان و آمریکا می‌کنند. اما شما آنقدرها قوی نیستید و مافیای شما شروع می‌کند به برعکس عمل کردن یعنی عوض اینکه زباله را ببرد جای دیگری برمی‌گرداند توی شهرها و پانصد هزار یک‌دفعه می‌شود هشتصد هزار تن. گرفتار شده‌اید خلاصه!
اما یکهو چراغ توی سرتان روشن می‌شود. مگر شما چه کم از سیاستمداران چین یا شیلی یا شهردار استانبول دارید؟ نه تنها کم ندارید که خیلی هم بیشتر زباله دارید. این است که به فکرتان می‌رسد یک جامعه‌ی بینوا و بی‌دولت درست کنید که تا آخر عمرش در شهرهای زباله زندگی می‌کند و از شهر زباله جمع می‌کند و حتی آنقدر فقیر است که آن را می‌خورد. این خیلی خوب است! اما چطور می‌شود ازش پول درآورد؟ راهکار، احتمالا به ذهن یکی از همکاران شما می‌رسد. با کمیساریای پناهندگان تماس می‌گیرید و می‌گویید ما پناهندگان فلان کشور را می‌پذیریم و سر یک عدد بزرگ چانه می‌زنید. اینطوری پول می‌گیرید. اما این کافی نیست. برای بی‌دولت کردن آنها باید از همه‌ی حقوق هم محرومشان کنید. این کار را هم می‌کنید. بعد باید مردم را ازشان متنفر کنید. اینطور نور علی نور می‌شود اما کافی نیست. باید پژوهشگرها و خبرنگارهای مستقل را هم کنترل کنید. تعداد زیادی را دستگیر می‌کنید و بقیه را به هر نحوی ساکت. این هم که خرج چندانی ندارد. اینطوری شما می‌شوید مثل روسیه که جامعه‌ی زباله‌گردی در مسکو دارد، یا غنا یا ترکیه حتی اندونزی و مالزی و فیلیپین. آره! مثل ما خیلی زیادند. اسم این کشورها را حفظ می کنید که توی مصاحبه احتمالی به رخ بکشید!
بعد از مدتها نفس راحتی می‌کشید! و خیالتان راحت می‌شود. حالا شهرهای زباله دارید!

ممنون که حوصله کردید و این متن را تا اینجا خواندید حالا برگردید و برای شهر فرضی‌مان نامی آشنا برگزینید.


لیلا

توضیح: این تنها رویدادی نیست که در شکل‌گیری شهرهای زباله و جوامع بی‌دولت تاثیر دارد اما چیزی است من و همکارانم قبلا در موردش نوشته‌ایم و شواهدی برایش داریم.

شهر زباله Garbage city شهرهایی که از انباشت زباله شکل می‌گیرند و فقیرترین مردم که معمولا بی‌ٔدولت هم هستند در این نقاط زندگی می‌کنند.

تلنگر

09 Sep, 13:31


همین الان در خدمتتان هستیم با لینک بالا:)

تلنگر

09 Sep, 13:13


🔗لینک نشست مجازی «زباله‌نگری: بررسی رابطه‌ی فقر و مشکل مدیریت پس‌ماند با روش باستان‌شناسی ‌پس‌ماند»

https://meet.google.com/yqd-sbxz-gcz

تلنگر

07 Sep, 07:20


🌱کانون مطالعات محیط زیست دانشکده‌ی علوم اجتماعی برگزار می‌کند:

🔶زباله‌نگری: بررسی رابطه‌ی فقر و مشکل مدیریت پس‌ماند با روش باستان‌شناسی پس‌ماند

🔷با حضور لیلا پاپلی یزدی
باستان شناس، مدرس و پژوهشگر دانشگاه لینه سوئد

💻در بستر گوگل میت
دوشنبه ۱۹ شهریور ساعت ۱۷:۰۰

@enviromental_studies_center

تلنگر

06 Sep, 12:54


برای اطلاعات بیشتر
https://www.instagram.com/p/C_koV9sNtYP/

تلنگر

02 Sep, 19:01


https://www.youtube.com/shorts/COaI3ags2Y0

تلنگر

27 Aug, 18:04


این ریلز به شما کمک می کند تا خودتان بتوانید زباله خانگی را بررسی کنید.
https://www.instagram.com/reel/C_LT3tsquP_/?igsh=MWg4eHJsZG4zdDVxeg==

تلنگر

10 Aug, 15:39


درود همراهان گرامی
چقدر خوب که بعضی از شما مشکلاتی که در ارتباط با روتین های غذا و زباله دارید با ما در میان می گذارید. از همه علاقه مندان دعوت می کنم چنانکه مسئله و موضوعی در ارتباط با غذا، مصرف، اقتصاد و روتین های مربوطه دارند با ما در میان بگذارند. روایت ها و اطلاعات شما دید ما را باز و بازتر می کند. ما البته تا بتوانیم موضوعات را کاربردی خواهیم کرد.
با تشکر و با مهر
بدرود عمران