Soldier's Things @soldiersthings Channel on Telegram

Soldier's Things

@soldiersthings


Soldier's Things (English)

Welcome to Soldier's Things, a Telegram channel dedicated to all things related to military collectibles, memorabilia, and history. Whether you are a history buff, a collector, or just someone interested in learning more about the brave men and women who have served in the armed forces, this channel has something for you. From rare artifacts to fascinating stories, Soldier's Things is your go-to source for all things military. Who is it? Soldier's Things is a community of like-minded individuals who share a passion for military history and collectibles. With members from all over the world, this channel provides a platform for enthusiasts to connect, share knowledge, and engage in discussions about all aspects of military life. What is it? Soldier's Things is more than just a Telegram channel - it's a place where history comes alive. Through photos, videos, articles, and discussions, members can explore the rich and diverse world of military collectibles and memorabilia. Whether you are interested in uniforms, weapons, medals, or even personal stories from soldiers themselves, Soldier's Things has something for everyone. Join us today and become a part of a vibrant community dedicated to preserving and celebrating the legacy of our brave soldiers. Explore the past, connect with fellow enthusiasts, and discover the fascinating world of military history with Soldier's Things.

Soldier's Things

08 Jan, 11:44


وقتی داشت تموم می‌شد، من اونجا بودم.

Soldier's Things

06 Jan, 17:05


«شکوه لذت در اعتراف‌های روسو!» روسو در این کتاب اعترافاتش به راحتی اعتراف می‌کنه. حتا از نوع شکل‌گیری فانتزی‌های جنسی‌ش هم می‌گه. مثلا این‌که در کودکی زنی که ازش مراقبت می‌کرده چطور بر همه‌ی تجربه‌های بعدی‌ش تاثیر گذاشته. و واقعا این عریان‌کردن شکوهمنده. شکوه لذت در اعتراف‌های روسو!

Soldier's Things

04 Jan, 07:43


You used to lift me up. Now you get me down.

Soldier's Things

31 Dec, 21:48


_It doesn't suit you. I think you're wonderful. I don't know anybody like you.
+I'm gonna stay like this for the rest of my life.

Soldier's Things

31 Dec, 18:01


تو رو انتخاب می‌کنم.

Soldier's Things

30 Dec, 04:34


اینطور پیش می‌ره. دست‌هام توی جیب‌ها هم یخ می‌زنه. نگران می‌شم لیوان قهوه رو تا طبقه‌ی چهار چطور حمل کنم‌. فکر می‌کنم گلوم هربار خون‌ریزی می‌کنه. موهام رو می‌تونم ببندم. و لحظه‌ای که احساس کنم بدنم اجازه می‌ده، تا دریا ماشین می‌گیرم.

Soldier's Things

30 Dec, 04:23


جلوی گریه کردن رو می‌گیرم، با چشم‌های باد کرده و خمار شال‌گردن می‌ندازم، و بعد می‌رم بازار چای می‌خورم و زیتون می‌خرم.

Soldier's Things

24 Dec, 15:46


تو بایرون خوانده‌ای. زیر قسمت‌هایی که ظاهرا موافق طبع توست خط کشیده‌ای. می‌بینم زیر همه‌ی جمله‌هایی که گویا سرشتی طعنه‌آمیز و با این‌حال پرشور را بیان می‌کند خط کشیده‌ای؛ بی‌صبری شاپرک‌واری که خود را به شیشه‌ی سخت می‌کوبد. وقتی با مداد آنجا خط می‌کشیدی، با خودت گفتی: من هم روپوشم را این‌جوری از دوشم می‌اندازم. من هم رو در روی سرنوشت بشکن می‌زنم. اما بایرون هیچ‌وقت مثل تو چای دم نمی‌کرد، که قوری را چنان پر می‌کنی که وقتی درش را می‌گذاری چای می‌ریزد. برکه‌ای قهوه‌ای روی میز درست شده و میان کتاب‌ها و کاغذهایت راه افتاده. حالا ناشیانه با دستمال جیبیت پاکش می‌کنی. بعد دستمال را در جیبت می‌چپانی – این دیگر بایرون نیست؛ تو هستی؛ این چنان جزو ذات توست که بیست سال دیگر هم که هردو مشهور، نقرسی و تحمل ناپذیر شدیم به فکرت بیفتم، این صحنه یادم می‌آید: اگر مرده باشی، گریه خواهم کرد. زمانی مرد جوان تالستوی بودی؛ حالا مرد جوان بایرونی، شاید روزی مرد جوان مردیت بشوی؛ بعد در تعطیلات عید پاک از پاریس دیدار می کنی و با کراواتی مشکی برمی‌گردی، یک فرانسوی منفور که اسمش تا کنون به گوش کسی نخورده است. آن‌وقت من تو را خواهم راند.

موج‌ها
وولف

Soldier's Things

20 Dec, 20:23


پاییز.

Soldier's Things

20 Oct, 13:36


حجمی هستم که در گلوی خودم گیر کردم.

Soldier's Things

14 Oct, 23:23


چشم‌‌هات رو برای چی می‌بندی؟ فقط می‌سوزن؛ مگه نه؟ می‌بندی اما هنوز هم همین‌جایی. روزهای زیادی قطره قطره آب شدی، فقط برای اینکه به اون لجن‌زار نریزی و بیش‌تر از این گند برنداری. اما هنوز هم همین‌جایی. از ناتوانی پاهات راضی‌ای؟ وقتی که نمی‌تونی با دست‌هات فقط دو ثانیه بیشتر حمل کنی؟ وقتی که همیشه باید بایستی، و توی جیب‌ها رو بگردی، تا ببینی به اندازه‌ی کافی برای ادامه دادن آرام‌بخش همراه داری؟ وقتی که می‌خندی و از صداش اذیتی؟ خوبه؟ دوستش داری؟ به اندازه‌ی کافی ازش لذت می‌بری؟ اینطوری می‌خوایش؟ "چه انتظاری داشتی"؟ چشم‌هات رو برای چی می‌بندی؟

Soldier's Things

19 Sep, 23:58


"A tinker, a tailor a soldiers things
his rifle, his boots full of rocks"

Soldier's Things

12 Sep, 11:43


این رو ببینین و بهم بگین شما هم احساس می‌کنین خودتون ضبطش کردین.🍊
https://youtu.be/2EkydhgKUPA?si=Hxn5aodNfQ1FisOL

Soldier's Things

11 Sep, 22:59


"It was nothing, it was business, but it left an ugly mark"

Soldier's Things

11 Sep, 19:11


بخشی از "درباره‌ی لیوان‌ها" و تمام.