دلارای vip @soklat Channel on Telegram

دلارای vip

@soklat


کانال به نویسنده اصلی منتقل شد

هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد

دلارای vip (Persian)

با خوش آمدگویی به کانال "دلارای vip" در تلگرام! این کانال به ویژه به ارائه مطالب و اخبار حوزه مالی و اقتصادی می‌پردازد. اگر علاقه‌مند به آشنایی با آخرین اخبار بازار ارز و شرایط اقتصادی کشور هستید، این کانال مناسبی برای شماست. "دلارای vip" با بهره‌گیری از تحلیل‌های حرفه‌ای و منابع معتبر، بازار ارز و تغییرات قیمت دلار را بررسی و تحلیل می‌کند. از جدیدترین اطلاعات و رویدادهای مهم در دنیای مالی با خبر شوید و این فرصت را از دست ندهید. همچنین، با عضویت در این کانال، از تحلیل‌های اختصاصی و پیش‌بینی‌های دقیق برای بازار ارز بهره‌مند خواهید شد. به "دلارای vip" بپیوندید و دنیای پرچالش مالی را از زاویه‌ای جدید ببینید. کانال به نویسنده اصلی منتقل شد. هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد.

دلارای vip

21 Nov, 10:09


@انیمیشن ریزش دیواره‌ی رحم در دوران قاعدگی🩸:

دلارای vip

21 Nov, 10:08


💊 انیمیشن های پزشکی و اعضای بدن انسان

:@Animation
:@Animation
😍 حیرت انگیزن

دلارای vip

13 Nov, 20:23


وی‌آی‌پیِ اصلی خیلییی از اینجا جلوتره👆

دلارای vip

10 Nov, 15:20


#part1492 🖤

دلارای انگار با خودش حرف می‌زد

_ نه اینکه تو لایق این باشی که دوستت داشته باشه نه...
ولی هاوژین لایق این هست که فکر کنه پدر مادرش عاشق هم بودن

ارسلان کمربند را روی زمین پرت کرد و با صدایی گرفته گفت

_ پاشو از جلوی چشمم گمشو دلی

دلارای بلند نشد

صدای خنده‌‌اش پر از درد بود

_ چیه؟ خجالت کشیدی پسرحاجی؟
نترس ... بزن
تو قبلا هم زدی
زیاد زدی

ارسلان پاکت سیگارش را از روی دراور چنگ زد و همانطور که سمت در تراس می‌رفت غرید

_ پاشو گفتم ... پاشو چمدون سه ‌تامونو ببند
فقط برای دو روز دلی ، فقط دو روز میریم ایران و برمی‌گردیم

در تراس را با پا باز کرد و قبل از بیرون رفتن صدای گرفته‌ی دخترک را شنید

_ این کارت برام هیچ ارزشی نداره....

دلارای vip

10 Nov, 15:20


#part1491 🖤

ارسلان با بی رحمی کمربند را دور دستش پیچید

صحنه‌ای که تمام افراد حاضر در کلاب درباره‌ی زن او نظر میدادند از جلوی چشمانش کنار نمی‌رفت

_ تکون نمی‌خوری از جات
رو مغز همه کار کردم که به زنم کمتر از خود خودم احترام نذارن
حیفه فردا با صورت کبود ببیننت

دلارای اشک نریخت

اشکی برای ریختن نبود

ملحفه تخت را مشت کرد و محکم پچ زد

_ تو لیاقت نداری ارسلان
لیاقت نداری عاشقت باشم ، لیاقت نداری هاوژین بابا صدات کنه
هیچ وقت از دهنش بابا نمیشنوی چون به قیمت جونمم شده از دست تو نجاتش می‌دم

ارسلان غمگین موهای خودش را چنگ زد

دلارای چشمانش را بست و زمزمه کرد

_ هیچ وقت براش تعریف نمی‌کنم باباش با مامانش چیکار کرده
نمیذارم به اندازه‌ی من ازت متنفرشه
نمیذارم خاطراتت مثل من عذابش بده

ارسلان عقب عقب رفت

تمام بدنش از حرص و ناراحتی میلرزید

دلارای vip

10 Nov, 15:20


#part1490 🖤

ارسلان به شکم روی تخت خواباندش و گردنش را محکم تر فشرد

_ وقتی بهت فهموندم هرز بپری جات کنار آلپ‌ارسلان نیست

دلارای نالید

_ آی ... هرز پریدن مخصوص خودته آلپ‌ارسلان
نه منی که اولین بار و آخرین بارم با توئه نامرد بود

صدایش لرزید

_ توی بی معرفت که از همون موقع برای عوض کردن لباسم تو آسانسور روم کمربند کشیدی ولی نفهمیدی غیرت این مسخره بازیا نیست
غیرت این نیست که مادر بچه‌ات رو رقاص کابارت صدا بزنی

با خشم عقب کشید

دخترک نفس راحتی کشید و خواست از روی تخت بلند شود که ارسلان با بی رحمی پایش را بلند کرد و کفشش را روی کتف ظریفش فشرد

_ شاید دوباره باید تکرار بشه که بره تو مخت دلی ... که بفهمی کنار من هرز پریدن ممنوعه
حتی برای دوست دخترای یک شبم چه برسه به زن عقدیم

کمربندش را از شلوارش بیرون کشید و دلارای پچ زد

_ حیوون ... تو انسان نیستی ارسلان

دلارای vip

10 Nov, 15:20


#part1489 🖤

قبل ازینکه فرصت کند سمتِ ارسلان برگردد ، او از پشت سر به بدنش چسبید و دستش را روی گردنش گذاشت

آرام گلویش را فشرد و کنار گوشش پچ زد

_ یادته وقتی ایران بودیمم از این غلطا میکردی؟

دلارای غرش کرد

_ گلومو ول کن

_ یادته تو آسانسور چه دسته گلی به آب دادی دخترحاجی؟

دلارای از شدت خشم تنها نفس نفس زد

ارسلان بدون اینکه از بدنش فاصله بگیرد سمت تخت هلش داد

فشار دستش هرلحظه بیشتر می‌شد

_ خیال کردم بزرگ شدی

دلارای نالید

_ داری خفه‌ام میکنی

_ خیال کردم درس گرفتی...

دلارای با غم و حرص خندید

_ وقتی بی گناه با کمربند افتادی به جونم؟

دلارای vip

10 Nov, 15:19


📢خواننده های عزیز دلارای توجه فرمایید🔥

یک سوپرایز ویژه داریم برای عزیزانی که رمان های من رو دنبال میکنن🎁

دلارای ماتیک مرگ ماهی


📖 مرگ‌ماهی
هیولا برگشته تا انتقام بگیره!😱🌪
طوفان ، یکی از قدرتمندترین اعضای مافیا برای انتقام دختر کم‌سن خسروشاهیا رو می‌دزده اما این یک انتقام معمولی نیست!
پس هشدار! اگر ناراحتی قلبی دارید از خوندنش اجتناب کنید
دخترک برای 59 روز طعم شکنجه و تجازهای روحی و جنسی رو میکشه که زمانی مادرِطوفان قربانیشون شده بود
ژانر👈 مافیایی‌انتقامی ،عاشقانه ، صحنه‌دارخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 45 هزارتومان)


📖 دلارای
دلارای ، تک دختر حاج فرهمند با دیدن آلپ‌ارسلان پسر دوست پدرش که به تازگی از دبی برگشته عاشقش میشه و بخاطر رسیدن بهش حاضر میشه خودش رو تسلیم این مرد کنه بی خبر از اینکه آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان مرد دل سپردن به دختربچه‌ها نیست! حتی اگر دلارایِ 17 ساله اولین رابطه‌اش رو باهاش تجربه کنه و بخاطر این رابطه نامشروع از خانواده طرد بشه!🔞👶
ژانر👈 صحنه دار ، عاشقانه ، پسرخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 47 هزارتومان)


📖ماتیک
استاد دانشجویی، انتقامی ، صحنه‌دار
کسایی که استاد دانشجویی میپسندن ، این رمان کلکلی شروع میشه ولی با اشتباهی که لادن می‌کنه ساواش تبدیل میشه به مردی پر از خشونت و نفرت که برای انتقام دخترک رو اسیر خودش میکنه😰💔
ژانر👈 استاددانشجویی ، کلکلی ، انتقامی
(هزینه ورود به vip مبلغ 38 هزارتومان)


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
ما یه تخفیف باورنکردنی داریم :)
برای چه کسایی این تخفیف محشر لحاظ میشه؟
برای عزیزایی که میخوان هر سه تا رمان رو vip بخونن!😁💦
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن

5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

🤍 کانالvip دلارای بیش از 600پارت جلوتره
🩵کانالvip ماتیک بیش از 300پارت جلوتره
💙کانالvip ماهی حدود 200پارت جلوتره

دلارای vip

02 Nov, 08:52


وی‌آی‌پیِ اصلی صدها پارت جلوتریم

دلارای vip

02 Nov, 08:52


#part1488 🖤

تا کمی پیش هیچ ارزشی نداشت و حالا همسرش شده بود!

مردک احمقِ سنگدل...

حوریا نالید

_ شما گفتید زنتونه ... علیرضا خان دستور دادن بهشون احترام بذاریم
مارو به صف کردید و اولتیماتوم دادید
منم وقتی گفتن میخوان خودشون برقصن نتونستم مخالفت کنم

ارسلان عصبی دندان روی هم سایید و با خشم حوریا را هل داد

_ گمشو از جلوی چشمم تا تو رو هم نفرستادم کنارِ جمیله

حوریا با گریه عقب عقب رفت و ارسلان پشت سرش فریاد زد

_ به هیچ دردی نمی‌خورید
یک مشت آشغال دور خودم جمع کردم

دلارای را سمت در اتاق هل داد

_ برو تو

دخترک به محض پا گذاشتن در اتاق با حرص پوشیه‌اش را از صورت کند و روی زمین پرت کرد

دلارای vip

02 Nov, 08:52


#part1487 🖤

ارسلان با حرص سرش را نزدیک دخترک برد

_ گمشو بیا بالا ... تورو کارت دارم

حوریا با رنگ پریده سر تکان داد و ارسلان دست دلارای را سمت راه پله کشید

علیرضا به دخترها اشاره زد و به عربی دستور داد

_ به چی زل زدید؟ به کارتون برسید

گفت و سمت هاوژین قدم برداشت


ارسلان همانطور که بازوی دلارای را می‌فشرد با خشم سمت حوریا برگشت

_ به تو چی گفتم؟
فقط یک شب ... یک شب جمیله نبود و گفتم حواست به کارا باشه اون وقت همچین گند بزرگی زدی

حوریا مضطرب زمزمه کرد

_ آقا...

ارسلان بی توجه به آنکه در راهرو هستند صدایش را بالا برد

_ گ***ه خوردی زن منو فرستادی رو سِن

دلارای با تمسخر پوزخند زد

دلارای vip

02 Nov, 08:52


#part1486 🖤

_ با من بازی میکنی؟

فشار انگشتانش را بیشتر کرد

صورت دلارای از درد جمع شد و او تهدیدآمیز کنار گوشش پچ زد

_ امشب بفرستمت زیر یکی از همین شیخ‌ها تا بفهمی یک من ماست چقدر کره داره؟

دلارای ، خیره در چشمانش محکم جواب داد

_ بفرست ، مگه شغلم همین نیست؟

ارسلان به نفس نفس افتاد و دلارای دستش را سمت پوشیه‌اش برد

_ اصلا بذار خودشون انتخابم کنن ، چطوره؟
ببین مادرِ بچه‌ات ... زنِ عقدیت ... ناموست چقدر خواهان داره!

ارسلان عربده زد

_ دلارای

نگاه ها خیره‌اشان مانده بود

علیرضا کلافه پوف کشید و حوریا ترسیده جلو آمد

_ آقا ... آقا دارن فیلم میگیرن

دلارای vip

02 Nov, 08:52


#part1485 🖤

علاوه بر او تمام میهمان ها ساکت شدند

دخترها ترسیده سر پایین انداخته و بقیه بهت زده به ارسلان خیره شده بودند

برای او اهمیتی نداشت

دلارای را سمت خود کشید و با تمام توان بازویش را فشرد و پج زد

_ میکشمت دلی ... من خونتو می‌ریزم امشب

دخترک با چشمانی عصیان گر و نترس به او زل زده بود

علیرضا به سرعت خودش را به آن ها رساند و با تمام توان آلپ‌ارسلان را عقب کشید

_ ارسلان ... ارسلان شر نکن
مهمونات کله‌گندن گند میخوره به اعتبار کلاب
برو کنار ارسلان بسه

دلارای بی اهمیت به او محکم زمزمه کرد

_ مگه من رقاصه‌ی کلابت نیستم؟
پس چرا نمیذاری برقصم پسرحاجی؟

ارسلان علیرضا را عقب هل داد و چانه ی دخترک را از روی پوشیه گرفت

چشمانش از شدت حرص سرخ شده بود

دلارای vip

02 Nov, 08:50


📢خواننده های عزیز دلارای توجه فرمایید🔥

یک سوپرایز ویژه داریم برای عزیزانی که رمان های من رو دنبال میکنن🎁

دلارای ماتیک مرگ ماهی


📖 مرگ‌ماهی
هیولا برگشته تا انتقام بگیره!😱🌪
طوفان ، یکی از قدرتمندترین اعضای مافیا برای انتقام دختر کم‌سن خسروشاهیا رو می‌دزده اما این یک انتقام معمولی نیست!
پس هشدار! اگر ناراحتی قلبی دارید از خوندنش اجتناب کنید
دخترک برای 59 روز طعم شکنجه و تجازهای روحی و جنسی رو میکشه که زمانی مادرِطوفان قربانیشون شده بود
ژانر👈 مافیایی‌انتقامی ،عاشقانه ، صحنه‌دارخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 45 هزارتومان)


📖 دلارای
دلارای ، تک دختر حاج فرهمند با دیدن آلپ‌ارسلان پسر دوست پدرش که به تازگی از دبی برگشته عاشقش میشه و بخاطر رسیدن بهش حاضر میشه خودش رو تسلیم این مرد کنه بی خبر از اینکه آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان مرد دل سپردن به دختربچه‌ها نیست! حتی اگر دلارایِ 17 ساله اولین رابطه‌اش رو باهاش تجربه کنه و بخاطر این رابطه نامشروع از خانواده طرد بشه!🔞👶
ژانر👈 صحنه دار ، عاشقانه ، پسرخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 47 هزارتومان)


📖ماتیک
استاد دانشجویی، انتقامی ، صحنه‌دار
کسایی که استاد دانشجویی میپسندن ، این رمان کلکلی شروع میشه ولی با اشتباهی که لادن می‌کنه ساواش تبدیل میشه به مردی پر از خشونت و نفرت که برای انتقام دخترک رو اسیر خودش میکنه😰💔
ژانر👈 استاددانشجویی ، کلکلی ، انتقامی
(هزینه ورود به vip مبلغ 38 هزارتومان)


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
ما یه تخفیف باورنکردنی داریم :)
برای چه کسایی این تخفیف محشر لحاظ میشه؟
برای عزیزایی که میخوان هر سه تا رمان رو vip بخونن!😁💦
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن

5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

🤍 کانالvip دلارای بیش از 600پارت جلوتره
🩵کانالvip ماتیک بیش از 300پارت جلوتره
💙کانالvip ماهی حدود 200پارت جلوتره

دلارای vip

16 Oct, 11:12


وی‌آی‌پیِ اصلی صدها پارت جلوتریم

دلارای vip

16 Oct, 11:10


#part1484 🖤

زن خندید

_ يا له من طفل جميل

عبدالباسط خندید و هاوژین را سمت خودش و همسرش کشید

_ عيناه تبحث عن النبيذ! أرسلان قام بتربيته بشكل سيء

(چشمش دنبال شرابه!
ارسلان بد تربیتش کرده)

آلپ‌ارسلان عصبی از جا پرید

زانویش به میز کوچک گیر کرد و هم زمان دیس شیرینی روی زمین سقوط کرد

در صدای آهنگ و هو کشیدن مرد ها ، کسی متوجه نشد

دلارای با ناز وسط میرقصید آن هم به تنهایی!

تمام نگاه ها روی او خیره مانده بود

مردی که برای دیدن دخترک سرجایش ایستاده بود را محکم کنار هل داد و جلو رفت

زانوهایش از حرص میلرزید و رگ گردنش بیرون زده بود

صدای دلارای در گوشش تکرار شد

(بهت نشون میدم چه کارایی از دست رقاصای دم دستی کاباره بر میاد!)

هاوژین با دور شدن ارسلان لب چید و به چهره‌های غریبه نگاه کرد

آلپ ارسلان اما ، با تمام حرص و خشم از سِن بالا رفت و هم زمان که بازوی دلارای را چنگ میزد رو به پسرکِ دی‌جی عربده کشید

_ خنقه!

(خفه‌اش کن!)

دلارای vip

16 Oct, 11:10


#part1483 🖤

ارسلان بی توجه به او با صورتی که هرلحظه بیشتر سرخ میشد به دختری خیره بود که با لباس عربی و پوشیه‌ای سنگ‌کار شده میان سِن ایستاده بود

رقص تازه شروع میشد

ریتم آهنگ کند بود اما با هر ضرب ، کمرِ دخترک به شکل زیبایی حرکت می‌کرد

دندان هایش را طوری روی هم فشرد که فکش به سوزش افتاد

آهنگ تند شد و دست های دخترک در هوا رقصید

صدای سوت بالا رفت و مردی فریاد کشید

_ أحسنت لك

بقیه خندیدند و زنِ عبدالباسط ابرو بالا انداخت

_ والغريب أن شعره قصير جداً

(عجیبه ، موهاش کوتاهه)

دست ارسلان مشت شد و چشمانش به خون افتاد

هاوژین از بی حواسی اش استفاده کرد و خودش را روی زمین کشید

دست هایش را لبه میز گرفت و به گیلاس شراب اشاره زد

_ شی‌شی

دلارای vip

16 Oct, 11:10


📢خواننده های عزیز دلارای توجه فرمایید🔥

یک سوپرایز ویژه داریم برای عزیزانی که رمان های من رو دنبال میکنن🎁

دلارای ماتیک مرگ ماهی


📖 مرگ‌ماهی
هیولا برگشته تا انتقام بگیره!😱🌪
طوفان ، یکی از قدرتمندترین اعضای مافیا برای انتقام دختر کم‌سن خسروشاهیا رو می‌دزده اما این یک انتقام معمولی نیست!
پس هشدار! اگر ناراحتی قلبی دارید از خوندنش اجتناب کنید
دخترک برای 59 روز طعم شکنجه و تجازهای روحی و جنسی رو میکشه که زمانی مادرِطوفان قربانیشون شده بود
ژانر👈 مافیایی‌انتقامی ،عاشقانه ، صحنه‌دارخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 45 هزارتومان)


📖 دلارای
دلارای ، تک دختر حاج فرهمند با دیدن آلپ‌ارسلان پسر دوست پدرش که به تازگی از دبی برگشته عاشقش میشه و بخاطر رسیدن بهش حاضر میشه خودش رو تسلیم این مرد کنه بی خبر از اینکه آلپ‌ارسلان ملک‌شاهان مرد دل سپردن به دختربچه‌ها نیست! حتی اگر دلارایِ 17 ساله اولین رابطه‌اش رو باهاش تجربه کنه و بخاطر این رابطه نامشروع از خانواده طرد بشه!🔞👶
ژانر👈 صحنه دار ، عاشقانه ، پسرخشن
(هزینه ورود به vip مبلغ 47 هزارتومان)


📖ماتیک
استاد دانشجویی، انتقامی ، صحنه‌دار
کسایی که استاد دانشجویی میپسندن ، این رمان کلکلی شروع میشه ولی با اشتباهی که لادن می‌کنه ساواش تبدیل میشه به مردی پر از خشونت و نفرت که برای انتقام دخترک رو اسیر خودش میکنه😰💔
ژانر👈 استاددانشجویی ، کلکلی ، انتقامی
(هزینه ورود به vip مبلغ 38 هزارتومان)


🎁 هــــدیـــــه‌ویـــــژه 🎁
ما یه تخفیف باورنکردنی داریم :)
برای چه کسایی این تخفیف محشر لحاظ میشه؟
برای عزیزایی که میخوان هر سه تا رمان رو vip بخونن!😁💦
دوستانی که علاقه دارن در هر سه کانال vip عضو بشن با پرداخت فقط 79 هزارتومان میتونن رمان‌هارو داشته باشن

5892 1012 7165 5017
مریم هودانلویی
@baran_moslemii

🤍 کانالvip دلارای بیش از 600پارت جلوتره
🩵کانالvip ماتیک بیش از 300پارت جلوتره
💙کانالvip ماهی حدود 200پارت جلوتره

دلارای vip

03 Oct, 10:19


#part1482 🖤

ارسلان راضی از تغییرِ بحث با خنده سر تکان داد

_ 20 سنة ترى الرقص العربي بني ألست متعبا؟

(بیست ساله رقص عربی میبینی پسر
خسته نشدی؟)

_ الرجل العربي لا يمل من الرقص العربي!

(مرد عرب از رقص عرب خسته نمیشه!)

_ لا يوجد شيء من هذا القبيل في برامج الليلة

(در برنامه های امشب خبری از چیزی که دنباشی نیست!)

هم زمان صدای سوت و دست از اطراف بلند شد و آهنگ با ریتمی خاص تغییر کرد

ارسلان با اخمی کمرنگ سرش را سمت سِن برگرداند

دخترها با حرکاتی پر عشوه و منظم اطراف دختری که در وسط ایستاده بود و لباس رقص عربی به تن داشت میرقصیدند

چندین دور با حرکات دست و کمر اطرافش چرخیدند و بعد آرام آرام از او فاصله گرفتند و کم کم خودشان را کنار کشیدند

عابد سوتی زد بلند خندید

_جميلة تعلم جيداً أنه لن يكون هناك رقص عربي بدون رقص عربي!

( جمیله خوب میدونه بزم عرب بی رقص عرب برپا نمیشه!)

میدونید کی وسط داره میرقصه دیگه؟
وی‌ای پی اصلی صدها پارت جلوتره
ورود👇
https://t.me/soklat/8327

دلارای vip

03 Oct, 10:19


#part1481 🖤

عبدالحمید آرام خندید و بدون آنکه دخترها را تماشا کند دستی به ریش های بلندش کشید

با چشم اشاره ای به هاوژین زد

_ هل نامت أم ابنتك عندما عهدت إليك بالطفل؟

(مادر دخترتم خوابش گرفت که بچه رو به تو سپرد؟)

خنده‌ی آلپ‌ارسلان از بین رفت و تنها هاله ای از لبخند روی لبش ماند

با جدیت زمزمه کرد

_ والدة طفلي لن تطأ قدمها في مثل هذا المكان

(مادر بچه‌ام همچین جایی پا نمیذاره!)

هاوژین صدایی با دهانش درآورد و از دور با دست به علیرضا اشاره زد که در حال تذکر دادن به حورا بود و توجهی به او نداشت

عبدالحمید با خنده چشمک زد

_ هل هذا غير مسموح به؟

(اجازه نداره؟)

_ غير مهتم!

(علاقه نداره!)

عبدالحمید مردانه خندید

_ لذلك أرسلان في الحب!

(پس ارسلان عاشق شده!)

عابد میان حرفشان پرید

_ العربية لا ترقص

(عربی نمیرقصن!)