#پارت_۳۷۵
:خودمو به سمت چپ چرخوندم و گفتم
...دیوونه بکش بیرون، قرص نخوردم_
...برو قرص اورژانسی بخور_
...از جام بلند شدم و به سرعت سمت یخچال رفتم و داخلش گشتم تا قرص اورژانسی پیدا کنم، اما نبود
...خب عادیع که نباشه چون نخریدم چ رابطهای نداشتم
...باید به امیر بگم تا برام بخره
:سمت اتاق برگشتم که باصدایی متوقف شدم، امیر داشت تلفنی حرف میزد
.نازی خانم االن تهران نیستم_
.....
...نه نه بهتون زنگ میزنم، چشم حتما_
....
...چشم حتما شما هم مراقب خودت باش، باشه_
نازی ؟؟ با نازی حرف میزد؟؟
:داخل اتاق شدم و گفتم
با کی حرف میزدی؟؟ _
:با دستمال کاغذی خودش رو پاک کرد و گفت
فال گوش واستاده بودی؟؟_
...مهم نیست این موضوع، االن مهم اینه که تو چرا با نازی حرف میزنی_
...دوست خودته، خودت گفتی باهاش حرف بزن_
:با چشمای گرد شده گفتم
یعتی چییی؟؟_
من کی گفتم آخه؟؟؟
امیر نکنه میخوای منو ول کنی؟ها؟؟