رمان من @romanman_ir Channel on Telegram

رمان من

@romanman_ir


سایت رمان من
http://roman-man.ir
سایت رمان وان
http://roman-one.xyz
سایت رمان دونی
http://romandoni3.xyz
سایت مد وان
modvan.ir

رمان من (Persian)

رمان من یک کانال تلگرامی پرطرفدار است که به ارائه رمان های متنوع و جذاب می پردازد. اگر علاقه مند به خواندن داستان های هیجان انگیز و رمان های فوق العاده هستید، این کانال برای شماست. با دنبال کردن این کانال، شما به آخرین داستان ها و رمان های محبوب روز دنیا دسترسی خواهید داشت

سایت رمان من http://roman-man.ir محلی است که می توانید به آن سر بزنید و از تازه ترین رمان ها و داستان های جذاب لذت ببرید. برای علاقه مندان به رمان های هیجان انگیز، این سایت یک منبع عالی برای دسترسی به محتوای با کیفیت و جذاب است

علاوه بر سایت اصلی، رمان من دارای سایت های فرعی دیگری نیز می باشد که هرکدام به زمینه خاصی از محتوا متمرکز شده اند. سایت رمان وان http://roman-one.xyz و سایت رمان دونی http://romandoni3.xyz از جمله این سایت ها هستند که محبوبیت بالایی در بین علاقمندان به رمان ها دارند

همچنین، سایت مد وان modvan.ir نیز جزو پروژه های موفق رمان من می باشد که به مد و فشن علاقه مندان امکان دسترسی به محتوای مختص به این زمینه را فراهم می کند. بنابراین، اگر علاقه مند به رمان ها و همچنین مد و فشن هستید، حتما این کانال و سایت ها را دنبال کنید و از محتواهای فوق العاده آنها لذت ببرید.

رمان من

14 Nov, 04:11


رمان آهو و نیما پارت144

تا صبح به امید آنکه خبری از امید شود نتوانستم چشم روی هم بگذارم. و صبح زود با همین امید به شرکت رفتم و در آنجا همانند ماتم زدگان چشم به در ماندم، اما باز هم خبری از امید نشد! *** “یک هفته بعد” در تمام روزهای نبودن امید خواب و خوراک نداشتم. چند…

https://roman-one.xyz/رمان-آهو-و-نیما-پارت144/

رمان من

13 Nov, 19:25


رمان پرتویِ ظلمت پارت ۲۰
#رمان_در_پرتوی_ظلمت

شریفی در عملی کاملاً مهربانانه برای همه قهوه درست کرده بود.

گاهی میان حواس پرتی هایش محبت هایی هم می کرد؛ به غیر از افشین به همه داد.

تایم…

https://modvan.ir/رمان-پرتویِ-ظلمت-پارت-۲۰/

رمان من

13 Nov, 18:50


رمان آواز قو پارت 37

سر بلند میکند و ترحم آمیز نگاهم میکند _آواز بابا تو که از من دلگیر نیستی ؟ تو میدونی من راهی جز این نداشتم؟ اگه محمد همون لحظه این حقیقت رو می فهمید که خواهرش چه حماقتی کرده چه گناه بزرگی انجام داده با کشتنش هم آروم نمی شد! من راهی جز این داشتم…

https://roman-one.xyz/رمان-آواز-قو-پارت-37/

رمان من

13 Nov, 18:46


رمان شاه خشت پارت 116

پریناز اضافه کرد: _ شعبهٔ استانبول گاتا! پریماه را که به‌شدت درحال جویدن یک دمپایی پلاستیکی بود بلند کردم. _ این دمپایی رو بگیر از بچه‌! از جایش بلند شد تا پریماه را بگیرد. سهند رو به من کرد. _ بذار بخوره، بابا، لثه‌هاش می‌خاره. توپیدم. _ دمپایی بخوره؟ پریناز اضافه کرد: _ دمپایی رو…

https://romandoni3.xyz/رمان-شاه-خشت-پارت-116/

رمان من

13 Nov, 18:02


رمان پینار پارت ۳۶

تا خانه برسد به هزار راه فکر کرد اما فایده نداشت، هیچ کدام راه حل درست و حسابی نبود. ناریه گفت که حاج سعید از صبح از اتاقش بیرون نیامده و حتی صدایش هم که زده، گفته چیزی میل ندارد و مزاحمش نشوند. یگانه نگران شد، لباس‌هایش را که عوض کرد، آبی به دست…

https://roman-one.xyz/رمان-پینار-پارت-۳۶/

رمان من

13 Nov, 16:53


رمان آزرم پارت ۱۰۷
#رمان_آز_رم #رمان_آنلاین #رمان_عاشقانه

بدخلقی می کرد تا راه نشانش دهد … پسرم نیستی هایش همه مادرانه است … طلا غم عمیقی تحمل می کند … فرزند از دست داده … غم از…

https://modvan.ir/رمان-آزرم-پارت-۱۰۷/

رمان من

13 Nov, 14:36


رمان قَراوُل پارت ۳۲
#رمان_آنلاین #رمان_عاشقانه #رمان_ق_راو_ل

– خوش اومدی پسر!
فرامرز هم گویا شیفته اش شده بود
تا درب خانه همراهی ام می کرد مبادا کسی مزاحمم شود … آخر سر هم خودش مزاحمِ عالم…

https://modvan.ir/رمان-قَراوُل-پارت-۳۲/

رمان من

13 Nov, 14:15


رمان پسر خوب – پارت ۶۳
#رمان_آنلاین #رمان_پسر_خوب #رمان_عاشقانه

نشسته بودم پشت میز آشپزخانه، محاسبه می‌کردم که از لای حفاظ پنجره رد می‌شوم یا نه. می‌خواستم فرار کنم و بروم، دیگر در این خانه نباشم.

الهه در پذیرایی…

https://modvan.ir/رمان-پسر-خوب-پارت-۶۳/

رمان من

13 Nov, 14:13


رمان چشم‌های لال پارت ۶
#رمان_آنلاین #رمان_ایرانی #رمان_جنایی #رمان_چشم_های_لال #رمان_عاشقانه #رمان_عاشقانه_جدید #مد_وان #مدوان

سرم را از زیر نوازش دستانش کنار کشیدم و روی تخت نشستم. تمام بدنم جوری سنگ شده بود و تیر می‌کشید انگار سیصد سال بی‌حرکت روی تخت افتاده باشم.…

https://modvan.ir/رمان-چشمهای-لال-پارت-۶/

رمان من

13 Nov, 08:37


رمان دچار پارت ۷

لی‌لا از ماشین هتل پیاده می‌شویم و جایی که می‌بینم فوق‌العاده است. بندری بزرگ پر از کانتینرهای رنگارنگ، و اینجا خیلی بزرگ و شلوغ است. روی دریا کشتی‌های زیادی پر از همان کانتینرها منتظر تخلیه با جرثقیل‌ها هستند و منظره چشمگیر است. ذوق‌زده همه جا را نگاه می‌کنم و عماد در حالیکه تلفنی حرف می‌زند…

https://romandoni3.xyz/رمان-دچار-پارت-۷/

رمان من

13 Nov, 07:01


رمان رأس‌جنون پارت 54

نیامدن منشی حسابی کارش را ساخته بود و حالا به تنهایی باید جور تنظیم ساعت‌های کاری‌اش را می‌کشید. دلش می‌خواست زودتر به شیراز برسد تا بابت این تأخیر یک روزه که ناشی از بی‌نظمی شرکت توحید بود یک دعوای اساسی راه بندازد اما… فعلا دستش حسابی بسته بود و این تأخیر درست چند دقیقه قبل…

https://roman-man.ir/رمان-رأسجنون-پارت-54/

رمان من

13 Nov, 06:13


رمان پرتویِ ظلمت پارت ۱۹
#رمان_در_پرتوی_ظلمت

سهراب با افشین و حسین به سالن پایین رفتند و محمد را در غار تنهایی اش تنها گذاشتند.

حسام با قطعه در دستش به سهراب نزدیک شد و همین…

https://modvan.ir/رمان-پرتویِ-ظلمت-پارت-۱۹/

رمان من

13 Nov, 06:05


مهربان باشید تا عمرتان طولانی شود 😊

تحقیقات علمی ثابت کرده‌اند که مهربانی، میزان هورمون‌های شادی‌افزا را در بدن افزایش می‌دهد و یکی از دلایل طولانی شدن عمر انسان است.

امروز ۱۳ نوامبر روز جهانی مهربانی است


🆔 @romanman_ir

رمان من

13 Nov, 05:09


رمان جزر و مد پارت 25

خیلی نزدیکش بودم که معذب خودشو جمع کرد _محمد طاها یه جوری نبند دیگه بلااستفاده بشه دستِ ها _تو یکی هیچی نگو که بعدا باهات کار دارم……محکم فشارش بده امیر دستشو دراز کرد که تمام حرصمو سرش خالی کردم _تو نه…..خودش….. _خیلی خب بابا چته….این اصلا زورش میرسه محکم بگیره؟ امیر اونقدرم نو دوستی نداست…

https://romandoni3.xyz/رمان-جزر-و-مد-پارت-25/

رمان من

13 Nov, 04:49


رمان گرداب پارت 344

دوباره سرم رو بوسید و وقتی ازش جدا شدم، دنیز پرید وسط و با نیش باز گفت: -منم خوشگل شدم؟!.. البرز کمی نگاهش کرد و بعد با بی خیالی گفت: -نه..تو همون زشتی هستی که قبلا بودی.. همه زدیم زیر خنده و دنیز جیغ خفه ای کشید و خواست البرز رو بزنه که کیان نگهش…

https://romandoni3.xyz/رمان-گرداب-پارت-344/

رمان من

10 Nov, 20:13


رمان دلارای پارت 348

قبل ازینکه فرصت کند سمتِ ارسلان برگردد ، او از پشت سر به بدنش چسبید و دستش را روی گردنش گذاشت آرام گلویش را فشرد و کنار گوشش پچ زد _ یادته وقتی ایران بودیمم از این غلطا میکردی؟ دلارای غرش کرد _ گلومو ول کن _ یادته تو آسانسور چه دسته گلی به آب…

https://romandoni3.xyz/رمان-دلارای-پارت-348/

رمان من

10 Nov, 20:08


رمان حورا پارت 344

_ مامان… لب زدم، کلمه‌ای که هیچ‌گاه خودم به زبان نیاوردم، قباد به ارامی کنار صورتم، روی بالش نگهش داشت، دستم بالا آمد و دستانش را لمس کردم، دخترکم خواب بود. بینی به صورت و گردنش چسباندم، نفس کشیدم، عطر تنش را به جان کشیدم: _ قربونت برم مامان…دخترکم… _ داداش اسم انتخاب نکردین؟ نگاهم…

https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-344/

رمان من

10 Nov, 19:40


رمان پینار پارت ۳۴

بعد از رفتن آن‌ها، حاج سعید با عصبانیت رو به اردلان کرد. – این چه طرز برخورد بود اردلان؟! آبروی من‌و بردی! اردلان بی‌خیال دستانش را در جیبش کرد و شانه بالا انداخت. – آبرو آقاجون؟ ببخشید ولی آبروی شما خیلی وقته رفته! دقیقا از وقتی همه فهمیدن پسر کوچکتون چه گلی به سرمون…

https://roman-one.xyz/رمان-پینار-پارت-۳۴/

رمان من

10 Nov, 19:00


رمان آواز قو پارت 34

با اینکه خدارا هزار مرتبه شکر میکنم اما در دل محمد را به رگبار فحش و بد و بیراه میکشم! مریض ِ روانی! به طرفم می آید و درست مقابلم می ایستد _خب! شرطو باختی! نظرت چیه؟ _همه ی این دو ماه زندگی آروم نمایشی بود؟ سکوت میکند _جواب بده محمد! بازهم سکوت میکند…

https://roman-one.xyz/رمان-آواز-قو-پارت-34/

رمان من

10 Nov, 18:40


رمان آناشید پارت ۴۳

کنار هم نشستند، حاج جعفر نیم نگاهی سمت آشپزخانه و آناشید انداخت و رو به امیرحافظ پرسید: – حاجی جان، خانواده‌ی این دختر رو می‌شناسی؟! گوش‌های فخرالملوک تیز شد، شاخک‌های امیرحافظ تکان خورد اما خودش را به آن راه زد. پا روی پا انداخت، انگشتان دست‌هایش را در هم قلاب کرد و لب زد:…

https://roman-one.xyz/رمان-آناشید-پارت-۴۳/

رمان من

10 Nov, 18:15


رمان مربای پرتقال پارت167

سیاوش عصبی نگاهش می‌کند. و می‌توپد: – بیام پایین زن ذلیل بازیای تو رو ببینم داغ دلم تازه شه؟ همین تا من میام کپه مرگمو بذارم فقط کرمت می‌گیره زجرم بدی… – دروغ و افترا؟ نمی‌بخشمت! نه می‌بخشم نه فراموش می‌کنم! محبت های خواهرانه‌ی منو داری زایل می‌کنی… – سادیسمت می‌خوای ارضا شه وگرنه…

https://roman-one.xyz/رمان-مربای-پرتقال-پارت167/

رمان من

10 Nov, 17:49


🔻مدیرعامل توانیر: برق همه استان‌ها روزی دو ساعت قطع خواهد شد

زمان قطعی برق برای مشترکان تهرانی پیامک خواهد شد.


🆔 @romanman_ir

رمان من

10 Nov, 17:46


7 ویتامین مهم بدن‌ساز  ایناست :

1- زینک (برای مراقبت از پوست و مو)
2- منیزیم (برای کاهش آسیب دیدگی)
3- ب کمپلکس (برای افزایش انرژی)
4- امگا3 (برای بهبود عملکرد ذهنی)
5- ویتامین سی (برای بالا بردن سیستم ایمنی)
6- کلسیم (برای مراقبت از استخوان‌ها)
7-گلوکوزامین (برای مراقبت از استخوان‌ها و مفاصل)



🆔 @romanman_ir

رمان من

10 Nov, 17:46


قیمت ملک فقط در ۷ سال
فکر میکنید ۵سال آینده یعنی سال ۱۴۰۸ قیمت ملک به کجا میرسه ؟
🤔

🆔 @romanman_ir

رمان من

10 Nov, 17:44


پس نتیجه میگیریم وقتی عشقای قدیم اینه, عشقای جدید کلا مالیده🚶‍♂


🆔 @romanman_ir

رمان من

10 Nov, 16:06


انتقام یا عشق (خون آشام) پارت سی و چهار

که با دیدن میز چیده شده کمی جا خوردم قرار نبود مناسبت خاصی داره این میز که من آلفا ازش بیخبرم ؟! دست کوچولو رو گرفتم جلو تر آمدم با دیدن میز تازه فهمیدم که رسم مهمان نوازی شروع شده امشب قرار جشن بزرگی باشه و جالب ترین بخش این میز نوع قرار گیریش بود…

https://romandoni3.xyz/انتقام-یا-عشق-خون-آشام-پارت-سی-و-چهار/

رمان من

10 Nov, 15:31


رمان آزرم پارت ۱۰۴
#رمان_آز_رم #رمان_آنلاین #رمان_عاشقانه

ولم کن هایش گواهی می دهند ..‌. خود آرام است
لب های سردار به دو طرف کشیده می شوند و تنگ تر بغل می کند … کاش می توانست…

https://modvan.ir/رمان-آزرم-پارت-۱۰۴/

رمان من

10 Nov, 15:29


رمان قَراوُل پارت ۲۹
#رمان_آنلاین #رمان_عاشقانه #رمان_ق_راو_ل

آشوب:
خاله صغری سینی چای را از میانمان بر میدارد و نزدیک تر می شود … من همچنان مشغول بالا کشیدن بینی ام هستم
آنقدر خجالت می کشم که…

https://modvan.ir/رمان-قَراوُل-پارت-۲۹/

رمان من

10 Nov, 15:28


رمان پرتویِ ظلمت پارت ۱۷
#رمان_در_پرتوی_ظلمت

بخاطر همکاران کودک صفتش، او بازخواست می شد!
تا الان فکر می کرد کسی از معضلات مسخره شرکت خبر ندارد ولی انگار خبرها زودتر از خودش، به گوش دکتر…

https://modvan.ir/رمان-پرتویِ-ظلمت-پارت-۱۷/

رمان من

10 Nov, 15:21


🤍مرور🖤
#غمگین

خیلی این آهنگ رو دوست دارم بچه ها و قشنگ حس و حال این روزای منو میگه 🙁🥺💕.
من هم دلم تنگته هم قهرم باهات
هم دلم شکسته از…

https://modvan.ir/🤍مرور🖤/

رمان من

10 Nov, 12:46


انتقام یا عشق ( خون آشام )

•به نام حق که زندگی به ما داد • سلام ! معذرت میخوام بابت غیبت دوسالم اتفاقات زیادی افتاد که هر کدامشون خالی از لطف برایم نبود! بلاخره به اتمام اتفاقات دارم نزدیک میشوم قصد دارم این رمان رو هم باهم به اتمام برسانیم/: دوستدارتون شیدا )): داستانی آغاز شد که سرآغازگرش ما نبودیم چه…

https://romandoni3.xyz/انتقام-یا-عشق-خون-آشام-4/

رمان من

29 Oct, 12:07


دانلود رمان دلی نمونده بشکنی بصورت فایل کامل از مینا_طبیب_زاده

🌼ژانر: تخیلی. طنز .فانتزی خلاصه: داستان خانم دکتر بداخلاقی که عاشق روح بیمارش میشه و سعی میکنه نجاتش بده اما…

https://roman-one.xyz/دانلود-رمان-دلی-نمونده-بشکنی-بصورت-فای/

رمان من

29 Oct, 11:46


رمان تاوان پارت 20

_بیا مامانش اینم پسر کاکل زریت انقدر زایمانم طولانی و سخت شد که آخر دکتر میخواست بی هوشم کنه برای سزارین ولی فنچم دیگه لجبازی رو گذاشت کنار و به دنیا اومد تازه به هوش اومدم هنوزم تمام تنم کوفته اس اما اشتیاقم برای دیدن بخشی از وجودم چیزی بود که اون دردا برام مهم…

https://romandoni3.xyz/رمان-تاوان-پارت-20/

رمان من

29 Oct, 11:24


رمان هامین پارت 173

چند ثانیه بعد که ترسم از افتادن از بین رفت بازومو از دستش بیرون کشیدم. بدون اینکه سمتش برگردم با قدم‌هایی که نسبت به قبل محتاط‌تر شده بودن حرکت کردم. اقا محسن ماشینو دم پارکینگ آماده کرده بود. منتظر نموندم که پیاده شه و درو باز کردم و سوار شدم. چند ثانیه بعد هم هامین…

https://romandoni3.xyz/رمان-هامین-پارت-173/

رمان من

29 Oct, 10:20


رمان آووکادو پارت 179

راوی: امید برخلاف سوالی که آلاله از او پرسیده بود، جواب دیگری می‌دهد: – وقتی باهم دیدمشون باورم نمی‌شد. حتی وقتی از اون پرسیدم چرا این کار رو کرده و جواب داد که شهیاد رو بیشتر دوست داره، بازم باورم نمی‌شد. وقتی رهام زمین و زمان و فحش می داد و بهم می‌گفت چشمام…

https://romandoni3.xyz/رمان-آووکادو-پارت-179/

رمان من

29 Oct, 09:11


رمان پسر خوب – پارت ۵۲
#رمان_آنلاین #رمان_پسر_خوب #رمان_عاشقانه

پنجشنبه ظهر نشسته بودم روی صندلی راحت اهورا در شرکت. خودش رفته بود دستانش را بشوید برای ناهار. ظرف غذایم را که باز می‌کردم آمد. کمی برایم قیافه گرفت:…

https://modvan.ir/رمان-پسر-خوب-پارت-۵۲/

رمان من

29 Oct, 08:47


رمان او خدایم بود
#رمان_عاشقانه

# پارت ۲

دستکش های چرمی‌اش را پوشید و از ماشین پیاده شد.

هنور هم برای رفتن مردد بود. در دل مدام برخود نهیب می‌زد که قوی باشد.

قدم…

https://modvan.ir/رمان-او-خدایم-بود/

رمان من

29 Oct, 05:59


رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 68

نگاهش تیره و ترسناک شد. -نمی خوای بفهمی و همه چیز رو به بازی گرفتی رستا…! داغ کردم. -نه برعکس تو نمی خوای بفهمی که من مقصر نیستم و اون مرد…. امیر دست روی دهانم گذاشت… -هیش… من نه تنها گردن اون مرد بلکه گردن هرکسی که بخواد چپ نگاه زنم بکنه رو می شکنم……

https://romandoni3.xyz/رمان-بگذار-اندکی-برایت-بمیرم-پارت-68/

رمان من

29 Oct, 04:16


رمان شیطان یاغی پارت190

با تدابیر امنیتی شدیدی افسون را به بیمارستان آورده بود و دخترک از دردهای لحظه ای عاصی شده که استرس هم بدتر بهش دامن زده بود. توی تمام معایناتش خودش هم شخصا حضور داشته و بیشتر می خواست خیالش را راحت کند تا اتفاقی برای دلبرکش نیفتاده باشد… -پاشا بریم خونه من حالم خوبه…!!!…

https://roman-one.xyz/رمان-شیطان-یاغی-پارت190/

رمان من

28 Oct, 21:47


‏تنهایی اذیتم می‌کند.
خواستگاری سنتی عذابم می‌دهد.
از روابط امروزی وحشت دارم.


🆔 @romanman_ir

رمان من

28 Oct, 21:18


رمان سیب سرخ حوا «پارت15»
#عاشقانه #مذهبی

*شاهین
به محل قرار رسیدم .یک کافه شیک و دنج توی بالا شهر.
نه انگاری سلیقه دختره خیلی خوب بود.پس حتما دختر پولداریه.
وارد کافه شدم.نمیدونستم دختره رو کدوم…

https://modvan.ir/رمان-سیب-سرخ-حوا-پارت15/

رمان من

28 Oct, 20:14


رمان گلادیاتور پارت 310

یزدان بدون آنکه نگاهش کند ، جوابش را داد : ـ تو همینجا تو خونه می مونی . گندم ابرو درهم کشیده ، خودش را بیشتر به سمت یزدان کشید . خانه می ماند ؟ ـ یعنی ………… نیام ؟؟؟ یزدان هنوز هم نگاهش نمی کرد و چشمان سرخ از درد نشسته در شانه اش…

https://romandoni3.xyz/رمان-گلادیاتور-پارت-310/

رمان من

28 Oct, 20:11


رمان آس کور پارت 198

اسم بچه که آمد انگار جنگ شد. تازه یاد جنینی افتادند که شاید لا به لای این همه خبر شوکه کننده آسیب دیده باشد. حاج خانم دستپاچه روی صورتش کوبید و حامی سراسیمه دور خود چرخید. سراب بغض کرده فقط نگاهشان میکرد. از خودش متنفر شد که برای بار هزارم قراربود همه را به دردسر…

https://romandoni3.xyz/رمان-آس-کور-پارت-198/

رمان من

28 Oct, 19:54


رمان پینار پارت ۲۷

یگانه می‌دانست دیر یا زود باید با این حرف‌ها رو به رو می‌شود پس تعجب نکرد. – بله جدا شدم. – با این حال هنوز تو عمارت گنجی‌هایی…! یگانه لازم دید این قسمت را کوبنده پاسخ دهد. – با این که توضیحی به کسی بدهکار نیستم و لزومی هم نداره به رئیسم درباره‌ی مسائل…

https://roman-one.xyz/رمان-پینار-پارت-۲۷/

رمان من

28 Oct, 19:43


رمان حورا پارت 336

با تعجب به کیمیا زل زدم: _ کیمیا اینا هنوز ماما و بابا گفتن یاد نگرفتن چی تمرین میکنی؟ دستانش را جلو اورد و طوری که بخواهد موضوعی بخصوص و مهم را توضیح داد تکان داد: _ خب همین دیگه، شماها نمی‌فهمید که…بچه باید باهاش حرف زد و تمرین کرد که زودتر زبون باز کنه!…

https://romandoni3.xyz/رمان-حورا-پارت-336/

رمان من

26 Oct, 15:08


رمان پرتویِ ظلمت پارت ۴
#رمان_در_پرتوی_ظلمت

حین کار، حواسش به هر طرفی پرواز می کرد!
از خواهر و مادرش به محمد که پیدایش نبود، تا خانوم شریفی و دستگاهی که هفت ماه دیگر باید تحویل…

https://modvan.ir/رمان-پرتویِ-ظلمت-پارت-۴/

رمان من

26 Oct, 14:35


🔻اولین موضع رسمی یک مقام ایرانی

کوثری، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: پاسخ ایران با درنظر گرفتن همه جوانب و رعایت منافع ملی در بهترین زمان انجام خواهد شد. این پاسخ برای صهیونیست‌ها بسیار دردناک خواهدبود.

🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 14:35


🔻شهدای (حمله دیشب) ارتش به ۴ تن افزایش یافت

خبر شهادت دو تن دیگر از نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران به نام‌های "سجاد منصوری" و "مهدی نقوی" اعلام شد.

بدین ترتیب، شمار شهدای حمله بامداد امروز ارتش رژیم صهیونیستی به ایران، به چهار نفر افزایش یافت.

+با توجه به وخامت حال تعدادی دیگر احتمال افزایش تعداد شهدا وجود دارد.

یغما فشخمی/روزنامه نگار

🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 11:55


رمان جزر و مد پارت 17

وقتی چشمامو باز کردم هوا تقریبا تاریک بود و من بی خوابی دیشب و خستگی امروزو تلافی کردم یه کش و قوص به بدنم دادم و ساعت و دیدم ۶ و نیم…..خوبه باز هنوز شام نخوردن چون گشنم بود حاضر شدم برم پایین یه نگاه به چادرم انداختم و دوباره با یاد اون پسره که…

https://romandoni3.xyz/رمان-جزر-و-مد-پارت-17/

رمان من

26 Oct, 11:17


ریزش ۵ میلیونی سکه در بازار

دلار ۶۶,۰۰۰ - یورو ۷۱,۳۰۰
تتر ۶۵,۸۵۰ - درهم ۱۸,۰۶۰
سکه امامی ۴۹,۰۰۰,۰۰۰


🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 10:15


🇮🇷یک ارتش فدای ایران

🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 09:46


رمان پسر خوب – پارت ۴۹
#رمان_آنلاین #رمان_پسر_خوب #رمان_عاشقانه

بیرون برف می‌بارید اما فضای آرایشگاه دم دار و گرم بود. سپیده بادبزنی دستش گرفته و تند تند حنانه را باد میزد که آرایشش خراب نشود. پرسید: «کجاست این…

https://modvan.ir/رمان-پسر-خوب-پارت-۴۹/

رمان من

26 Oct, 09:40


تصویری از استوار محمدمهدی شاهرخی‌فر که در دفاع در مقابل حملات ارتش اسرائیل به بندر ماهشهر به شهادت رسید.


🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 09:35


یکی پیام داده: از صدا پاشدم فکر کردم زلزله‌س، دیدم موشکه خیالم راحت شد رفتم بخوابم :||||


زندگیامون از درون تراژدیه از بیرون کمدی😂


🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 09:34


🔴فوری/ سخنگوی امور وزارت خارجه: به حمله اسرائیل علیه ایران با تمام قوا پاسخ خواهیم داد.


🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 09:33


تصویری از شهید حمزه جهاندیده که در دفاع در مقابل حملات به شهرستان ماهشهر به شهادت رسید.


🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 09:33


🔴فوری/ بیانیه ارتش

دو شهید در حمله دیشب رژیم صهیونیستی به ایران

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً

🔹ارتش جمهوری اسلامی ایران در راستای دفاع از حریم امنیت ایران زمین و جلوگیری از آسیب به ملت و منافع ایران  دو تن از رزمندگان خود را در شب گذشته حین مقابله باپرتابه‌ های رژیم جنایتکار صهیونیستی فدا نمود.

🔹اطلاعات تکمیلی بزودی منتشر خواهد شد.

🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 07:24


🔥 آهنگ جدید راغب
🆔 @romanman_ir

رمان من

26 Oct, 05:33


رمان شالوده عشق پارت 342

نفس عمیقی کشیدم. -شاید برای خیلی ها اینجوری باشه. شاید خیلی زوج ها با دوست داشتنشون می‌زنن تو دهن همه مشکلات اما برای ما موضوع فقط خودمون نبودیم. نمی‌دونم شاید اگه بقیه بهمون اجازه نفس کشیدن می‌دادن ما هم مثل شما از عهده‌ی تضادهامون بر می‌اومدیم. اما اتفاقات حال به هم زنی که تو…

https://roman-one.xyz/رمان-شالوده-عشق-پارت-342/

رمان من

26 Oct, 05:16


رمان غرق جنون پارت 47

خری که جفت پا در گل فرو رفته را دیده اید؟! من همان خر هستم! نه راه پس داشتم و نه راه پیش. اگر به بازی ام ادامه میدادم که گند میزدم و اعتراف به بیدار بودن هم یک طور دیگر آبرویم را میبرد! پلک هایم را از هم فاصله دادم و برای تاثیر گذاری…

https://romandoni3.xyz/رمان-غرق-جنون-پارت-47/

رمان من

26 Oct, 04:56


رمان خاتون عروس نحس پارت 94

بچه که بودم واسه یه چیزایی خیلی گریه میکردم. چیزای بیهوده و الکی. بچه بودم و نمیدونستم وقتی که بزرگ بشم شونه های کوچیکم باید تحمل دردای بزرگ تری رو داشته باشه. مثلا یروز برای بستنی قیفی که مامان تو بازار برام خرید. خیلی زود آب شد و روی لباسم ریخت. اونقدر گریه کردم…

https://roman-one.xyz/رمان-خاتون-عروس-نحس-پارت-94/

رمان من

25 Oct, 12:08


رمان آس کور پارت 197

_ چرا همش تو خودتی مادر؟ باهام حرف بزن قربون صدات برم. چند روزه دو تا جمله بیشتر نگفتی، کم کم دارم فکر میکنم که از ما بدت میاد… با غصه به مادرشوهر دیروز و مادر امروزش نگاه کرد. مادری بود که سالها حسرتش را داشت اما غل و زنجیر محکمی به نام راغب، شیرینی…

https://romandoni3.xyz/رمان-آس-کور-پارت-197/

رمان من

25 Oct, 12:05


رمان فئودال پارت 65

همه گفته بودند او را نمی‌خواهند. از نریمان طلاق گرفته بود، قرار شد مردی که پانزده بیست سال از خودش بزرگتر است و در آمریکا زندگی می‌کند به خاستگاری اش بیاید. انگار آن مرد هم یک ازدواج ناموفق داشته. – چیکار میکنی دختر؟ به سمت مادرش برگشت و پوزخند زد. یک ماه بیشتر میگذشت که…

https://romandoni3.xyz/رمان-فئودال-پارت-65/

رمان من

25 Oct, 11:45


رمان تاوان پارت 18

فکر میکردم تا آخر عمرم دیگه قرار نیست ببینمش ولی اینجا؟! دوباره تموم اون کابوسا اومد جلوی چشمم اون حرفا اون تحقیرا اون رویاهایی که خراب کرد و هنوزم ناباوری از اینکه همه ی دو سال آخر زندگیم دروغ بود _اینورا چیکار میکنی؟ با صداش تازه به خودم اومدم هیچی بهش نگفتم و فقط با…

https://romandoni3.xyz/رمان-تاوان-پارت-18/

رمان من

25 Oct, 07:24


دانلود رمان قهوه قجری بصورت فایل کامل از مینا_طبیب_زاده و فرنوش_گل_محمدی

♥️ژانر: عاشقانه ♥️خلاصه: درباره دختری زیبا و فقیر که از زیباییش سواستفاده میکنه و با گول زدن مرد های پولدار راهشو به خونشون باز میکنه بعد خوردن یک فنجون قهوه که توش داروی بیهوشی قوی میریزه و بیهوش شدن اونها از خونشون دزدی میکنه و پولی که از راه دزدی به دست میاره خرج…

https://roman-one.xyz/دانلود-رمان-قهوه-قجری-بصورت-فایل-کامل-ا/

رمان من

25 Oct, 06:27


رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 66

خودم را به موش مردگی زده بودم و زور می زدم تا یک قطره ای اشک از چشمانم جاری شود. من بی گناه بودم ولی شاهد نداشتم…! امیر آنقدر عصبانی و پر از خشم بود که می ترسیدم حتی تکان بخورم… کاش واقعا غش کرده بودم…! -اون مرتیکه عوضی غلط کرد دست روی زن من…

https://romandoni3.xyz/رمان-بگذار-اندکی-برایت-بمیرم-پارت-66/

رمان من

24 Oct, 21:16


دانلود رمان شیطانی که دوستم داشت به صورت pdf کامل از رؤیا قاسمی

خلاصه رمان: درمورد دختریه که پیش مادر و خواهر زندگی میکنه خواهر دختره با یه پسر فرار میکنه و برادر این پسره که خیلی پولدارهه دنبال برادرش میگرده و میاد دختره و مادره رو تهدید میکنه مادره که مهم نیست اصلا براش دختره ولی ناراحته اما هیچ خبری از خواهرش نداره پسره هم میاد دختره…

https://romandoni3.xyz/دانلود-رمان-شیطانی-که-دوستم-داشت-به-صور/

رمان من

24 Oct, 20:39


🔥 آهنگ جدید سامان جلیلی
🆔 @romanman_ir

رمان من

24 Oct, 20:38


🔥 آهنگ جدید دویار
🆔 @romanman_ir

رمان من

24 Oct, 20:12


رمان گل گازانیا پارت ۱۰۵

آشفتگی نگاهش فرید را سرخوش کرده و بوسه هایش روی گردن دخترک از سر گرفت. زبانش را روی لاله‌ای گوشش کشید و دستش روی قفل سوتینش که نشست. غزل تاب نیاورده و آرام نالید. – پاهام درد می‌کنه.. بشینیم. می‌دانست بدنش سست شده و دیگر توانی برای ایستادن ندارد. لبخندش را مهار کرده و…

https://roman-one.xyz/رمان-گل-گازانیا-پارت-۱۰۵/

رمان من

24 Oct, 19:25


۵۰۰ تومن میدید میرید اتاق فرار؟ شما بیا اتاق من تونستی فرار کن 😂😂

🆔 @romanman_ir

رمان من

24 Oct, 19:05


رمان پینار پارت ۲۵

یگانه تلفن را که قطع کرد، دوستش با لبخند چشمکی نثارش نمود. – کلک.. کی بود؟ اصلا نمی‌خواست حرفی از اردلان بزند، هیچ وقت حتی کلمه‌ای از مسائل خانه و خانوادگی‌اش به کسی چیزی نگفته بود و نمی‌گفت. – یکی از اقوام. دوباره چشمکی زد. – با اقوام می‌ری رستوران؟ یگانه سعی کرد با…

https://roman-one.xyz/رمان-پینار-پارت-۲۵/

رمان من

24 Oct, 19:00


رمان آواز قو پارت 20

_حنانه _جانم آوازی _میگم نیازمندی چیزی میشناسی دو تیکه لباس دارم میخوام ببخشم متعجب بقچه ی داخل دستم را نگاه میکند _چیا هستن ببینم ؟ دو دل هستم! میترسم بفهمد! ولی چاره ی دیگری ندارم روی سکو می‌نشینم و گره روسری را باز میکنم روسری و پیراهن را رو به او میگیرم _این دوتاست!…

https://roman-one.xyz/رمان-آواز-قو-پارت-20/

رمان من

24 Oct, 18:07


رمان مربای پرتقال پارت165

ی‌اش را از جیبش بیرون می‌کشد. با دیدن تماس های متعدد از دست رفته‌ی جهانگیر با استرس شماره‌اش را می‌گیرد. سیاوش در سکوت نظاره‌اش می‌کند و دست آخر به حرف می‌آید: – چی شده؟ باز چه نمایشی دادی آرش؟ آرش انگشت اشاره‌اش را جلوی بینی‌اش می‌گیرد. – هیچی نگو… همان موقع جهانگیر جواب می‌دهد.…

https://roman-one.xyz/رمان-مربای-پرتقال-پارت165/

20,075

subscribers

30,504

photos

7,463

videos