وین آتشین طلسم مرا سرد کرد و رفت
نگشوده شست چشم کماندارش از کمین
تیر نگاه او ز دلم گرد کرد و رفت
با لشگر شکستهی زلف از کمین بتاخت
لختی به جانِ شیفته ناورد کرد و رفت
آورد زیر تیغم و از ننگ خون نریخت
خود را بدین بهانه جوانمرد کرد و رفت
چون طبل شادیم تهی از درد برنیافت
چون نای ماتمم همهتن درد کرد و رفت
عقلم بهجا و هوش بهجا، دل بهجای بود
زین همدمان بهیک نفسم فرد کرد و رفت
طالب چو دید کز سفر عشق چاره نیست
از نقد عمر فکر رهآورد کرد و رفت
#طالب_آملی