اين کلبهء رفاه بشر مثل کاه شود
آنگه که صور دمیده شود بر حریم خلق
عرض و سماء ز هیبت آن صوت تباه شود
آن اوج قله های بیابان و کوهسار
چون پنبهای تنیده به دست در هوا شود
وان شاه و سروری که کند افتخار ملک
در حشر گاه به نزد خداوند گدا شود
آنگه که نعرهء لمن الملک شود بلند
سر بر زمین نهاده همه بی صدا شود
مسکین که رنج فقر کشیدی بدین دیار
اندر بهشت به کاخی رسد شاه ما شود
یارب شفاعتی ز پیامبر نصیب کن
روزی که خیر و شر همه برملا شود
"عاکف" که خود اسیر هوس ها شده کنون
رحمی نما که زین همه سودا رها شود