چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا @senarionava Channel on Telegram

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

@senarionava


درود🌹📜🎭
متن های سناریو در این کانال گنجانده میشود.وتمرین سناریو هم خواهیم داشت.محل اجرای سناریو گپ اصلی کافه نوا خواهد بود🙏🎭

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا (Persian)

با سلام به همه دوستان عزیز🌹📜🎭
اگر علاقه‌مند به مطالعه و تمرین متن های سناریو هستید، کانال "چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا" یا همان @senarionava بهترین گزینه برای شماست. در این کانال می‌توانید علاوه بر خواندن متن های سناریو، در تمرین سناریو هم شرکت کنید. از این کانال می‌توانید برای بهبود مهارت های خود در نوشتن و اجرای سناریوها استفاده کنید. محل اجرای سناریو ها گپ اصلی کافه نوا خواهد بود، پس با ما همراه باشید و از این فرصت بی‌نظیر برای بهبود خودتان استفاده کنید🙏🎭

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

20 Nov, 15:34


(چشمو هم چشمی دوتا جاری )🎭

لیلا:سلام مرضیه خوبی


مرضیه :سلام مرسی تو چطوری خوش اومدی بفرما بشین  ..ماشاالله میبینم النگوهات زیاد شدن☺️

لیلا :آره صادق برام خریده☺️☺️😌قابلی
نداره

مرضیه:مرسی 😒☺️😏حالا چند خریده چندگرمه ؟

لیلا:عزیزم ناقابل پنجاه گرم  یه هفته پیش خرید برام الان کلی رفته روش می‌دونی که مملکت ما ثانیه ای گرون میشه 😌☺️

مرضیه:مبارکت باشه😏😊 منم انشالله قرعه کشی صدمیلیونیام دراد میخرم

لیلا:قرعه کشی؟ اوه چقدر باید صبر کنی...  الهی برات درآد☺️☺️ بخری میخوای بدم دست کنی النگوهارو

مرضیه :😏😒مرسی من عادت ندارم از کسی چیزی بگیرم
می‌خوام کل خونرو عوض کنم  حتی پیریزای
برقو☺️


لیلا:😂😅پیریز برقو چرا؟ لابد با پول قرعه کشیات؟ن؟

مرضیه: آره چشم دشمنارو می‌خوام کور کنم  😏

لیلا:دشمنات الهی برن زیر تریلی 😏😂 ولی پیریزای خودتو عوض کن بدجور پریده 😂....راستی یه دست مبل سلطنتی هم سفارش دادم☺️☺️

مرضیه: بابام برای کادو تولدم میخواد  مبل ایتالیایی  بخره اونم رنگ خاص☺️☺️دسته هاش از نقرس

لیلا :😂😒مگه مبل دسته نقره هم داریم منظورت رنگ نقره ای دیگه؟
مرضیه :نخیرم پنجاه گرم نقره توش کار رفته 😒😒😒

لیلا:😉😂مبارکه  خوشبحالت کادوهای خاص میگیری

مرضیه : ضمنن می‌خوام از این هفته رژیم بگیرم  اندامی شم ن که قدو قوارم بلنده  مخصوصا از شما پنج سانت بزرگترم خوشگل تر دیده بشم ☺️☺️

لیلا:پنج سانت؟ خیلیع واقعا ؟😏 مهم چشمهای  رنگیه که خدا بهم داده حسرته جانم حسرت ایش
راستی  هنوز لنز میزنی جاری جونم ؟☺️☺️

مرضیه: نخیرم😏مگه عقده دارم یکبار تو عروسی زدم چشمهای خودم بادومی جذابه احتیاج ندارم

لیلا:,آره خب عین  خانم هودونگ نوه بروسلی  تو افسانه جومونگی☺️☺️چشم بادومی کیبودی؟

مرضیه :,دوتا النگو خریدیا ببین چقدر ادا اطفار درمیاری   من پدر رضارو درمیارم این هفته  برام طلا نخره وایسو 😡 ضمنن خودت شبیه هودونگی  با اون چشمای گربه ایت آدم می ترسه تو ش نگاه کنه برا همه چشاشون سگ داره برا تو جن داره😏☺️

لیلا:الهی☺️امان از حسرت خانم پنج سانت بلنده  این هفته جمعه خونه اشرف سادات اینا دعوتم شنیدم دعوتت نداده ☺️☺️

مرضیه :مهم نیست من خونه هرکسی نمی‌رم 
این هفته خودم میخام مهمونی بدم با پنج نوع غذا اتفاقا جمعه که خداروشکر نیستی شما☺️☺️😏عکس غذاهارو می‌فرستم برات

لیلا:الهی لابد پنج نوع آبگوشت با فلافل☺️☺️☺️😏😂😂
حرص نخور من برم تا تو حیاط بیام از بس خندیدم فکر کنم خودمو خیس کردم
توهم یکم گلگاوزبون با عرق بیدمشک بخور برات خوبه

مرضیه:(باحرص )برو الهی همون تو بمونی درنیایی😏😏😡

لیلا:باشه ولی برگردم گوشواره هامم نشونت میدم یادم رفت بگم☺️☺️ من فعلا
مرضیه:(آروم )الهی به کم بیای نبینمت ..درد بگیری رضا که اینقدر منو کوچیک می‌کنی همش النگو هندی میخری برام این جاری دربه درم همش طلا اضافه کنه من حرص بخورم 😭

#مجیدتقوی

#سناریو




https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

20 Nov, 10:30


شعر دونفره

.
‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🖤به شراب ِ ارغوانی مشکن خمار ما را
به نسیم مهربانی بنشان غبار ما را

🖤گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم
تو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما را

🖤تو که ساغر لبت را به لبم نمی‌گذاری
به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را

🖤به نسیم نوشخندی دل همچو غنچه وا کن
به شکوفه‌ی نگاهی برسان بهار ما را

🖤ز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودم
تو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما را

🖤تو درین سیاه شب‌ها به فروغ باده مانی
که به مهر می‌نوازی دل بیقرار ما را

#فریدون_مشیری


🖤آقا
🖤خانم





https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

20 Nov, 10:26


شعر دونفره


🪶پای پياده، آخر اين راه بن بست است
چيزی به جز حسرت ميان شهر پيدا نيست
بوي جهنم از در و ديوار می‌آيد
انگار درهای «بهشت اندازه‌ی ما نيست»

🪶داری مرا سر می‌كشی با آخرين بوسه
دارم تورا حس می‌كنم از دست در مويت
دارد تنت گم می‌شود در بين دستانم
دارد جنون می‌بارد از لُختی بازويت

🪶دارم تصور می‌كنم جای نگاهت را
انگار كه هستی و از عطر تنت مستم
دارم خودم را مو به مو هر لحظه می‌گردم
انگار كه افتاده باشد دستت از دستم

🪶آرام آرام از لبانم خنده می‌افتد
بايد شبيه خاطرات مبهمت باشم
حوای تكيه داده بر تاريخِ بی‌رحمی!
دنيا نمی‌خواهد ببيند آدمت باشم

🪶می‌بوسمت در لا‌به‌لای آرزوهايم
از دورتر دست تو را انگار می‌گيرم
بالا بياور هرچه از من توی ذهنت هست
بغضت بگيرد با همان يك بغض می‌ميرم

🪶بی‌حرف داری می‌روی، از حرف می‌مانم
بايد فراموشم كنی، اين بار می‌فهمم
اصلا تظاهر كن كه اسمم را نمی‌دانی
يادم بيفتی از در و ديوار می‌فهمم

🪶من دوستت دارم به حد غير ممكن‌ها
حالا كه بايد از نگاهت دست بردارم
شانه به مويت می‌زنم اين آخرين بار است
بايد تو را از هرچه بود و هست بردارم

🪶فردای بعد از من تنت از بوسه‌ام خالی
بگذار تا اين خنده‌های آخرم باشد
وقتی نگاهت می‌كنم از دور خوشبختم
بعد از تو بايد سايه‌ات همبسترم باشد

🪶تركم كن از راهی كه سمتم آمدی برگرد
برگرد! ما فردايمان روشن نخواهد بود
تو با زبان بی‌زبانی تلخ فهماندی
آينده‌ات هرگز كنار من نخواهد بود

🪶تركم كن از راهی كه اول آمدی برگرد
بعد از تو تهران ردپای جای خالی‌هاست
شايد شبی در خاطراتت يادم افتادی
روزی كسی در آرزوهایش تورا می‌خواست


#پویا_جمشیدی

🪶اقا
🪶خانم



https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

20 Nov, 10:20


ما به آدم‌هایی محتاج هستیم که خود را مدیون زندگانی بدانند نه طلبکار آن.

به آدم‌هایی محتاج هستیم که به زندگانی عشق داشته باشند نه کینه.

به آدم‌هایی محتاج هستیم که به آینده بچه‌هایشان فکر کنند نه به گذشته پدرهایشان.

ما از  فرومایگی‌ها استقبال نباید بکنیم، بلکه می‌خواهیم اول چنین روحیه‌های بیماری را... درهم بشکنیم...

#محمود_دولت_آبادی
📔کلیدر
#مونولوگ
انتخابی جناب ارس




https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

20 Nov, 10:19


فراموش نکن، نیلوفر شدن
جایزه ی ایستادگی تو مردابه..
و ... بادبادک تا با باد مخالف رو به رو
نشه اوج نمی گیره ...

تو گاوبازی میدونی کی جایزه رو می بره ..؟
هن... ؟
کسی که نسبت به حمله های گاو
بهترین جاخالی ها رو داده باشه ،

نه به اون کسی که با گاو درگیر میشه!!!

راستی داشت یادم می رفت ... اینو که میگم آویزه گوشت کن ...

زیادی خوبی نکن ... اکثر آدما فراموشکارن.
حتی روزی میرسه که بهت بگن ... شما!؟

#ناشناس
#مونولوگ
انتخابی جناب ارس




https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

20 Nov, 09:52


منتخب

( برگرفته از سنگ قبر کشیشی آرمیده در سن پترزبورگ )

در جوانی آن هنگام که ذهنم فارغ از هر
چیزی بود و تخیّلم مرز و حدودی نمی شناخت... در سر آرزوی تغییر دنیا را می پروراندم. آرزویی بس بزرگ و ارزشمند.

کمی که بزرگتر و خردمندتر شدم ..‌ دریافتم جهان تغییرناپذیر است .. پس افق اندیشه ام را محدودتر کردم و بر آن شدم تا تنها کشورم را تغییر دهم. جغرافیایی که در آن بدنیا آمده بودم ... اما این هم واقعا  عملی نبود.

پس از سال ها زندگی و اندوختن تجربه، آخرین تلاش ناامیدانه خود را صرف اصلاح خانواده ام کردم. کسانی که عمیقأ دوستشان داشتم و تعدادشان هم اندک بود ‌‌..اما افسوس آنها نیز  تغییر نکردند.

اکنون که در بستر مرگ آرمیده ام، به ناگاه
حقیقتی را یافتم. حقیقتی عجیب و تا حد زیادی دست یافتنی ...
اگر خود را و تنها خود را تغییر داده بودم، آن گاه نمونه ای می شدم برای خانواده کوچکم ..تا آنها نیز بخواهند خود را تغییر دهند ... چه بسا با انگیزه و تشویق آنها راهی برای اصلاح کشورم هم می یافتم ... شک ندارم این تنها راهی بود می توانستم حتی دنیا را هم تغییر بدهم... ولی افسوس که دیر شده است.

#ناشناس

#مونولوگ

انتخابی جناب  ارس

تغییر را از خود شروع کنیم




https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

18 Nov, 14:58


((زوج پیر و پر حاشیه))

⚡️کاظم و سمیه هر دو ۸۶ سال سن دارند⚡️

نقش ها: 🔵کاظم--🔼سمیه-- 🥸فرهاد--👩‍🦰سارا

🔼وااای آرتروزم وای مهر های شیش و پنجم آخ‌ لگنم کااااااظم حاضر شدی دیر شد خانواده ی عروس منتظرن...

🔵چقد غر میزنی زن سرمو بردی ...نمیتونم سوند مو پیدا کنم ندیدی اش؟؟

🔼پیرمرد هف هفو سوند به خودت وصله اون مخزنش هم تو جیب شلوارته یعنی تو اینو هم متوجه نشدی؟؟؟ ای خداااا آلزایمرش دوباره عود کرده چشمشم نمیبینه ...بدو دیر شد..

🔵ای باباااا اومدم اووومدم میگم یعنی حتما ما باید بریم خواستگاری این بچه پدر و مادر نداره آخه ما بریم اونجا چی‌بگیم جفتمون هر لحظه امکان داره دراز کش شیم‌ بمیریم...

🔼کاظم الهی جز جیگر بگیری مرد یعنی تو نمیدونی پدر و مادر این بچه بخاطر سربازی نرفتن اش طلاق صوری گرفتن؟؟

(کاظم)🔵چی؟؟؟ کی؟؟؟

(سمیه)🔼وقت گل نی بریم بابا تو مخت کلا سوخته...

⚡️⚡️در مراسم خواستگاری⚡️⚡️

🥸میگم خانووم مطمئنی اینا خواستگارن ؟؟؟

👩‍🦰هیسس عه زشته میشنون آره همینان اومدن برا نوه شون خواستگاری..

🥸بابا چی‌چی و میشنون بالای ۸۰ سال سن شونه شنوایی ندارن...

(سمیه)🔼خوودت شنوایی نداری بچه بیا بشین سرجات کلی حرف داریم

👩‍🦰عهه هههه فرهاد جان با شما نبود مادر داشت میگفت شنوایی اش ضعیف شده

🥸عه چرا دروغ میگی ؟

👩‍🦰هیس شو فرهاد...(یواشکی به پهلوی فرهاد میزند)

🥸اوووخ ...ههه بعله شوخی کردم...حال شما چطوره پدر جاااان؟

(کاظم)🔵به تو چه 😂...هههه

(سمیه)🔼کاااظم عه زشته...

👩‍🦰ههه پدر بزرگ خیلی شوخ طبع هستن ماشالله تواین سن بزنم به تخته

(کاظم)🔵نخیر ...کاملا جدی گفتم...

🥸ههه بیخیال خب بفرمایین ما درخدمتیم..

(سمیه)🔼خیلی ممنون پسرم عروس خانوم کجاست؟

(کاظم)🔵عروس خانوم رفته سوند منو خالی کنه ههههههه...

(سمیه)🔼وااااای کاااااظممممم

👩‍🦰عیبی نداره مادر جان پدربزرگ خیلی خوش زبونن ماشاالله ...حالا واسه دیدن عروس خانوم وقت هست شما بفرماایید بگید شاداماد چیکاره ان اول تا بعد..

(سمیه)🔼الهی مامان بزرگ فداش بشه پسرم برای خودش مردی شده نوه ی گلم‌ مهندس شیمیه...

🥸بهبه باریکلا چه خوب حتما داروخونه کار میکنه درسته؟

(کاظم)🔵نخیر آشپز خونه پخت شیشه داره...

(سمیه)🔼کاااظم ببند اون فکتو

👩‍🦰جاااان؟ پخت شیشه ی میز و پنجره منظورتونه؟

🥸نخیر منظورش تولید مواد مخدر شیشه است زن...

(کاظم)🔵ها ها ها شوخی کردم جدی نگیرین ما اصلا نوه نداریم اومدیم همینجوری مهمونی

(سمیه)🔼ببخشید توروخدا این قرصاشو‌ نخورده کلا قاطی کرده نوه ی گلم مهندسی شیمی داره اما فعلا اسنپ کار میکنه...تا ببینیم خدا چی‌میخواد

👩‍🦰خب عالی مادر جان عه ببخشید اون چیه تو جیب پدر جان فکر کنم اذیت شون میکنه ...

🥸آره تو جیبش انگار توپ فوت بالی چیزیه...

(سمیه)🔼اوا خدا مرگم بده سوندش پر شده....

🥸سوند چیه؟؟؟

👩‍🦰ظرف جمع آوری جیش...

🥸وااای امااااان این که داره منفجر میشه....

(سمیه)🔼کااااظم از جات پاشو برو دستشووویی

(کاظم)🔵شماها چرا اینطور میکنین چیزی نیست یکم سردی ام‌ کرده کلیه هام پرکار شده ...

👩‍🦰واااای نهههه الان منفجر میشه زندگیمون و سیل میبره...

🥸آخه ماااادر من این چه کاریه سوندشو خالی میکردین بعد میومدین خواستگااااری....

(کاظم)🔵ههههههه ههههههه ایناروووو

(سمیه)🔼واااای کاظم نههههه....

⚡️⚡️بوووم⚡️⚡️

🥸ساراااا ساراااا ...

👩‍🦰سارا و کوفت سارا و درد سارا و یامان سارا و زهر مار...کل زندگیم جیشی شد...

🥸خب به من چه چرا با من دعوا داری...

👩‍🦰حرف نزن...خواستگار نیومد نیومد وقتی اومد با یه ظرف پر جیش اومد...

(سمیه)🔼واااای دخترم شرمنده حواسم نبود سوندش پر شده...

(کاظم)🔵شماها خیلی سختش گرفتین هاااا چیزی نیست که همش آب معدنیه تمیزه ....

🔼کاااظم بمیری ایشالااااااااا...

#مصطفی_ساروی

#سناریو


https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

17 Nov, 15:24


شعر دونفره
☑️هر کجا دیدی که ماندن ها عذابت می دهد؛
یا که دستانی به منّت نان و  آبت می دهد؛

☑️هر زمان حس کردی از همراهی ات زخمی عمیق؛
روی قلب افتاده و ، حالی خرابت می دهد ؛

☑️بی صدا و هیچ حرفی آن محل را ترک کن!
این چنین رفتار ، رنجِ بی حسابت می دهد

☑️دور باش از هر چه را کز دور میبینی قشنگ !
پوچ باشد برق زیبایش ! سرابت می دهد

☑️بر حذر باش از کسی که خوب بودی در عوض ؛
جای خوبی با بدی هایش جوابت می دهد

☑️آن کسی را که نمی فهمد تو را خطّش بزن
قلبِ زخمی و شکسته و کبابت می دهد

☑️بی نهایت رنج و آزاری که میبینی از او ؛
زندگی تعطیل و بر مُردن شتابت می دهد

☑️حرف دانا را به گوش جان پذیرا باش چون؛
تجربیّاتش به غایت ، صد کتابت می دهد

☑️مهربانی های خود را خرج اهلش کن عزیز !
در مقابل مهرِ رویَش ، آفتابت می دهد

☑️لایقت باشد کسی که شمعِ شبهای تو و ؛
در سیاهی ، روشنای ماهتابت می دهد

☑️حالِ خوبی بی ریا در ساغری از اعتماد ؛
با هوای مستی و طعم شرابت می دهد

☑️احترام و منطق و آرامش او می شود ؛
پرده ای بر اشتباهاتت ، حجابت می دهد

☑️مثل من یک بار با گلپونه ها همخانه شو !
"پونه" با عطر خودش اکسیرِ نابت می دهد

#افسانه_احمدی_پونه
☑️آقا
☑️خانم


♡ ㅤ    ❍ㅤ        ⎙ㅤ      ⌲
ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ     ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

17 Nov, 13:37


شعر دونفره
❤️بر باد ،، دادم  آرزوهایم ، خیالم را
خاموش کردم آه های در نهادم را

💚وحشی تر از طوفان و هم رگبار پاییزی
در خود فرو بردم تمام بغض و دادم را

❤️بیداد کردم در غزل با دردهای کور
از وحشتی که می خورد باتوم های زور

💚از کودکان کار،، با هر نکبتی ناجور
در هر پریشان گویی ام دیدی عنادم را

❤️هی سوختم،هی ساختم،اما نشد اینجا
با ضجه های غم بمانم در شبی تنها

💚هی کارد ها بر استخوانم می رسید اما
تنها نوشتم ، قسمتی از انتقادم را

❤️دیدم که در سوز زمستانی بهاری نیست
دیدم که دنیا را نشانِ اختیاری نیست

💚دیدم که از جبرِ زمانه انتظاری نیست
ناچار ،،در قلبم فرو بردم مدادم را

❤️با زوزه های گرگِ شب تنهای تنهایم
خاموش کردم زندگی را در سر و پایم

💚از دردها ، فریاد دارد استخوان هایم
اما ندادم ذره ای از اعتقادم را

#مهدی_شهسواری

❤️اقا
💚خانم



♡ ㅤ    ❍ㅤ        ⎙ㅤ      ⌲
ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ     ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

17 Nov, 13:33


شعر دونفره


🫀از یادم آخر میروی این قابل اظهار نیست
دیگر دل دیوانه ام از دوریت بیمار نیست

🩵تقدیر بد جایی تو را از یاد من کَم می کند
عشقم ولی جان خودت پای دلی در کار نیست

🫀فکرت پریشان میشود هرچند حاشا میکنی
چون خوب میدانی گلم اینجا کسی غمخوار نیست

🩵این فصل سبز عاشقی با من مدارا می کند
فهمیده قلبِ عاشقم این روزها مختار نیست

🫀فرصت بده حاشا کنیم این عاشقی را لااقل...
تقدیر بود و چاره ای جز فرصت انکار نیست

🩵در خود شکستم بارها اما دلم راضی نشد
نفرین به نفس عاشقی که در خور اجبار نیست

🫀دلبسته ام بودی و این دلبستگی کافی نبود
بی شک برای عاشقی برگشتن و تکرار نیست

🩵تو در میان راهی و من انتهای بی کسی
مرز رسیدن های ما- انقدر هم- دشوار نیست .

#فرشته_گلدوست

🩵آقا
🫀خانم


♡ ㅤ    ❍ㅤ        ⎙ㅤ      ⌲
ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ     ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ



https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

17 Nov, 13:28


شعر دونفره


☑️سلام اے رنج غنچه تا شڪفتن
شنیدن‌هـــاے بسیار و نگفتن

☑️سـلام اے ماهیت‌هاے تعالی
شبیه نقش و زیبایے قــالــی

☑️سلام اے لحظه‌هاے دورے از غم
تحمل ڪردن بسیاریِ ڪـــم

☑️سلام اے آن ڪه مملو از بهاری
میان دست خود امید داری

☑️سلام اے در زمان این بدے خوب
دو پاے تف زده در داخل جوب

☑️سلام اے از همه با من تــو بهتر
رسیدن بر لبم جان بی‌تو خوشتر

☑️سلام اے روشنے بخش خیالـــم
امید وصل و دیـدارت محالــــم

☑️سلام اے آن ڪه دورے تو از اینجا
سلام مـــن به تنهایے به غـــم‌ها


#محمد_رضا_ڪرمے


☑️اقا
☑️خانم




♡ ㅤ    ❍ㅤ        ⎙ㅤ      ⌲
ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ     ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ





https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

17 Nov, 13:21


شعر دونفره

🖤از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

💞ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

🖤رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هرچه آفاق بجویند کران تا به کران

💞می‌روم تا که به صاحب‌نظری بازرسم
محرم ما نبود دیده کوته‌نظران

🖤دل چون آینه اهل صفا می‌شکنند
که ز خود بی‌خبرند این ز خدا بی‌خبران

💞دل من دار که در زلف شکن در شکنت
یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

🖤گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود
لاله‌رویا تو ببخشای به خونین جگران

💞ره بیدادگران بخت من آموخت ترا
ورنه دانم تو کجا و ره بیدادگران

🖤سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
کاین بود عاقبت کار جهان گذران


#شهریار



💞اقا
🖤خانم


♡ ㅤ    ❍ㅤ        ⎙ㅤ      ⌲
ˡᶦᵏᵉ   ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ     ˢᵃᵛᵉ     ˢʰᵃʳᵉ

https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 21:13


https://t.me/sherepenkafenava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 17:03


(کارتن خواب های معتاد سرگردون )

داریوش
ابی
سحر
نگار
خبرنگار


(پارک خزانه  داریوش  نگار  سحر  ابی  در حال مواد زدن   )

داریوش :ابی اینو از کدوم خری گرفتی اصلا نمیسازه ادمو

ابی:از سیروس

داریوش :آدم قحط بود خب از ممد می‌گرفتی

سحر:آره انگار قاطی داره با یه چی

نگار:خب احمق سیروس رو تو که میشناسی آدم نیست یهو قاطیش نمک می‌ریزه یا هرکوفت دیگه برا اون فرقی نداره سفید باشه هرچی باشه به جا مواد میده آدم

ابی:ببخشید کارشناسای مواد بین الملل دفعه بعدی خودتون بگیرید

سحر:خب حالا برخوردن نداره که  خب کلاه سرمون میخواییم نزاره چه به دماغشم برمیخوره

ابی:فردام لابد میگین خودم قاطی کردم دادم شما

داریوش:خفشوبابا  اینقدرام که بیشعور نیستی

(سحر و نگار می‌خندن)

خبرنگار:ببخشید میتونم ازتون مصاحبه بگیرم

سحر:نخیرخانم برو بسلامت آقا دوربینتو خاموش کن ببینم

داریوش :خانم بفرمایید ما اهل مصاحبه نیستیم  خوشتون میادا هرچندیوقت یبار میایید رو مخ ما

خبرنگار:دوربین خاموشه اول اجازه گرفتم
چهارتا سوال هست اگر بدبود  هرچی شما بفرمایید.. لطفاً

ابی:خب سوالتون چیه؟

نگار:هیچی چهارتا اراجیف  اینا به فکر جیب خودشونن

ابی:بزارید بپرسه ..بفرمایید خانم

خبرنگار:خیلی ممنونم ..میخواستم بدونم  چطور میشه یهو آدم  به سمت مواد کشیده میشه چون خیلیا واقعا از سیگارم خوششون نمیومده ولی به دام حتی مواد هم میفتن

داریوش:خود من لیسانس برقم یه زندگی خیلی خوب داشتم  زنم بهم خیانت کرد زندگیمم بالا کشید  الآنم با قیافه و این حالوروز درخدمتتونم

خبرنگار:یعنی آدم با یه شکست باید بره سمت مواد؟

نگار:شما فکر کردی  در لحظه آدم موادی میشه ؟ ن خانم خبرنگار ن جونم  پله پله از فکروخیال میری سمتش  اول  کنج اتاق می‌شینی به درو دیوارو زل میزنی بغض می‌کنی خفه میشی  یوقتا گریتم نمیاد از درد بعد از فشار زیاد ممکنه هرکاری کنی بعضی ها خودکشی می‌کنند بعضی ها هم میرن سمت الکل خیلیام میان سمت  سیگارو مواد که از درد فرار کنند

سحر:بله مثل خود من بابام معتاد بود از اون معتادایی که (بغض) بچشم می‌فروخت باورتون نمیشه منو تو قمار شرطبندی کرد(گریه😭)
داد منو به یه حیوون  بدتر از خودش   اینقدر منو میزد که آخرش فرار کردم (کمی سکوت) می‌دونی من  آرزو داشتم معلم بشم به بچه ها کلی چیز یاد بدم ن که الان اینجور اینقدر مزخرف که هر لحظه فکر خودکشی دارم

خبرنگار:ببخشید من نمی‌خواستم ناراحتتون کنم.. پس از نظر شما  پشت هرشکست سنگینی  باید رفت سمت الکل مواد یا چیزایی که آرامبخش باشه

ابی:همه آدمها که عین هم نیستن خیلیها روحیشون  ظریفه یا ضعیفه  طاقت خیلی چیزارو ندارن   شما تو محل ما برو از ما بگو ببین پشت  ما چی میگن ما خودمون از خونواده شهیدیم  خانوادم اسمو رسم دارن
منم ازشون دورشدم  بدجور با ابروشون بازی کردم. راستیتش من از رفیق بازی زیاد به این روز افتادم دنبال تجربه کردن هرچیزی بودم از مشروب بگیر تا خدای هرچی موادو رفتم
ولی دیدم تهش هیچی نیست خودمم آسو پاس  چقدرم مادرم حرص دادم آخرشم ..آخرشم (بغض)عمرشونو داد به شما 😞


داریوش:خانم خبرنگار واقعا من خسته شدم درواقع می‌خوام ترک کنم این کوفتیو  ده ساله خلاف کردم  دیگه واقعا نمیخوام  فقط نمی‌دونم چجوری.. هیچکسم پشتمون نیست اصلا مارو حساب نمی‌کنند  بخدا ماهم ادمیم
ای کاش میشد باز به زندگی طبیعی و سالم برگشت

خبرنگار:واقعا اگر کمکتون کنند شما انگیزشو دارین ترک کنید؟

داریوش:بله که انگیزشو داریم ..اگر یکم به ما توجه بشه  کمکمون کنند خودمون رو پیدا کنیم
مطمعنن ماهم عین شماها صاحب یه زندگی درست میشیم  میدونید خیلی از همین معتادا وکارتن خواب ها الان باید یکی از نخبه های کشور باشن ولی..هی

خبرنگار:شماها هم مثل ایشون اراده وانگیزشو دارین ؟

سحر :من که بله

ابی:یعنی میشه ؟

نگار:چرا که نشه  ما خیلی وقته میخواییم
کسی نبوده کمکمون کنه

خبرنگار:ما شمارو معرفی میکنیم به یه خیریه که شمارو میفرسته کمپ ترک اعتیاد بعد بهتون شغل معرفی میکنه البته اگر تااخر یاعلی بگین

نگار:(بغض)خانم خبرنگار خدا عمرت بده  ببخش اولش بد باهات برخورد کردیم  نمیدونی چقدر خوشحالمون کردی

خبرنگار:یه سورپرایز دیگم براتون دارم  بعد همه این مراحل  فرستاده میشین  یا مشهد یا کربلا

داریوش:(بغض)یا امام رضا ..یا امام حسین

سحر:(بغض )السلام علیک یا ابا عبدالله حسین

ابی:بااینکه اعتقاد ندارم ولی این سفرو میرم  می‌دونم حالم خوب میشه

نگار:خوابم داره تعبیر میشه 😭یا امام حسین
چندشب پیش اومده بودم زیارتت
m.t
خبرنگار:خوش به سعادتت  شما ظاهرتون شاید داغون  شده ولی دلتون هنوز صافه  و خدا بهتون نگاه کرده مارو هم دعا کنید

#مجیدتقوی
#سناریو






https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 17:02


#طنز
دانشگاه زندانیان 😁

⚡️⚡️در اخبار شنیده شد که قرار است زندان ها تبدیل به دانشگاه شود⚡️⚡️

نقش ها: 🔵آقا 🔴آقا 👩‍🦰خانوم👱‍♀خانوم

🔵بچه ها من واقعا به عنوان استاد ازتون ناراحتم .. چرا باید بچه های دانشگاه اوین از شماها بالاتر باشن این چه وضعشه...

🔴استاد اجازه؟

🔵جانم غلام سیاه عزیز بفرما

🔴استاد به مقدسات تموم عالم قسم من خودم درس روانشسانی دزدی در جیک ثانیه رو فقط تو بحث تئوری مشکل داشتم تو بحث عملی که من خودم از همه فرز ترم..

🔵نخیر من قبول ندارم مگه من زندان بانت نیستم...قبول ندارم دروغ میگی..

🔴حاجی اشتباه میکنی گوشیتو نگاه کن...

🔵خب بیا پیام اومده نوشته مبلغ ۵ میلیون تومن از حساب بانک صادراتم کسر شد..

🔴هه کار حاجیته..

🔵چی..؟ کارت عابر بانک صادراتم که تو جیبمه ........وایسا ببینم کارتم کو؟

🔴نگرد بابا اینجاست دست اینجانب میباشد...

🔵خیلی گاوی میفرستمت انفرادی..

👩‍🦰استاد اجازه ببخشید

🔵با اینکه اعصابم خورده ولی بفرما شهین گربه جان

👩‍🦰استاد این ناهید فرفری و بفرست بره مرخصی کچل کرد منو از بس گفت بابا شوهرش تو دانشگاه اوین نفر برتر کارشناسی قمه و شمشیر شده میخواد بره جشن اش شرکت کنه

🔵لازم نکرده وکیل وصیش بشی خودش زبون داره لال که نیست

👱‍♀خب ببخشید استاد ولی واقعا شهین گربه وکیل بندمونه درسته حبس ابدیه ولی قلبش یه دریاست منم چندبار درخواست دادم رئیس زندان چیز ببخشید رئیس دانشگاه ولی قبول نکرد

🔴ببخشیدا  بنده ارتراض دارم من جرمم خیلی سبک تر از این ناهید فرفریه..

👩‍🦰نفهمیدم چی زر زدی؟ بزنم اینجا شل و پلت کنم غلام سیاه؟

👱‍♀بعله شهین گربه راست میگه اول برو‌ انفرادی بعد تو کار بقیه دخالت کن ...

🔴نفهمیدم چیشد؟؟؟؟

🔵ساااااکت چاقوهاتونو غلاف کنین مگه نگفتم همراه داشتن تیزی تو زندان چیز ببخشید دانشگاه ممنوعه شماها چی از بچه های اوین کم دارین اونا جای تیزی سوزن دستشونه خیاطی میکنن...

🔴خیاطی نی استاد تزریقی ان همه هههه

👩‍🦰👱‍♀((باهم بخندید)) هههه

🔵خفه شیییید قنبر رضایی.... ... آقای قنبر رضاااااییی....

🔴عه استاااااد قنبر فندق و چرا صدا میزنی؟

🔵بیاد شماها رو ببره تو سلول هاتون یه زندانی پیدا بشه که از پس شماها بر بیاد قنبر فندقه..

👩‍🦰واااا استاد مگه خبر نداری...

👱‍♀زندان بان مارو باش چیز ببخشید استاد مارو باش ...

🔵چیشده؟؟؟ تیکه نندازین

🔴قنبر فندق اعدام شد بابا...

🔵عه کی؟

🔴همین امروز ۴ صبح قبل از کلاس

🔵ای بابا از اول سال تا الان این هفتمین نفر بود تو کلاس...یه نفرم که تبعید شد ... تا آخر سال چیزی ازمون نمیمونه...

👱‍♀استاد ناراحت نباش ما آمارمون خداروشکر تو این زمینه ها خیلی بهتر از دانشگاه اوینه

👩‍🦰آره استاد راست میگه خبر رسیده ۵ تا از دانشجوها کف کلاس تونل زده بودن مسیر و اشتباه رفتن سر از اتاق حراست درآوردن ۸ تاشون تبعید شدن یکی شونم  ابد خورده استاد شونم منتقل شده بایگانی

🔵ولی آمار اعدامی حداقل نداشتن...

🔴خب دورت بگردم حاجی خودت هر چی قاتل و موادی بود و قبول کردی گناه ما چیه ...

👩‍🦰استاد منه شهین گربه که تکلیفم مشخصه آخر هفته حکمم میشکنه آزاد میشم

👱‍♀استاد منم که میخوام برم مرخصی

🔴منم که یحتمل انفرادی ام

🔵خب منظورتون از این حرفا چیه...

👱‍♀استاد خب مدرک مارو بدین بریم دیگه..

👩‍🦰ای قربون دهنت راست میگه استاد این آخرین حرکتت واسه ماها باشه

🔴انفرادی منم کنسل کن جون اون سیبیلات

🔵باشه قبوله مدرک روانشاسی دزدی در جیک ثانیه واسه غلام سیاه.... مدرک کارشناسی کلاهبرداری با روش های گربه ایی واسه شهین گربه ...مدرک مهندسی فر دادن پولدارا هم واسه ناهید فرفری...

🔴ای بناااازم این استاد و قربونت برم بزار بغلت کنم خداییش خیلی مردی..

👩‍🦰ماها هم که نمیتونیم بغل کنیم ولی تصورش و میتونیم بکنیم

👱‍♀شهین میشه بجا استاد تورو بغل کنم؟

👩‍🦰نخیر ازت بدم میاد فرفری ...

🔵خب دوستان من برم کلاس معماری موندن تو زندان دارم با بچه های فراری ...عه پیامک چیه اومده ؟ هااا؟ مبلغ ۵ میلیون از کارت شما برداشت  شد ؟ ....غلااااااااام سیااااااه میکشمت....

#مصطفی_ساروی

#سناریو



https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 17:01


(مخ زدن تو پارک )

🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭🎭

مسعود (بچه پرو)
محمود(پرو)
نفیسه(باشخصیت )
آوین(پرو )
m.t
(پارک محل )
🎭
(مسعود و محمود با شیطنت)

مسعود :سلام خانم ،عه ببخشید ،چیزه،چجوری بگم

نفیسه:بله بفرمایید ؟

مسعود:  ببخشید من دنبال یه آدرسم خیلی اذیت شدیم

نفیسه:اسم خیابونش چیه؟
🎭
مسعود: میشه  بگین  مستقیم از کدوم ور میره ؟

آوین :زهرمار برو خودتو مسخره کن بینمک

(محمود و مسعود خنده )
🎭
محمود:خانم محترم چیزی نگفت که، سوال بود
بلد نیستی درسشو‌نخوندی، جواب نده  (خنده هردو )

آوین :زهر مار فکر کردین خیلی خوش مزه این؟
🎭
نفیسه:متاسفم برای تربیته خیلی زشتتون بفرمایید آقای محترم بفرما

مسعود :خانم عینک قشنگ و زیبا اولا جوش نخور برای پوست ظریفتون ضرر داره ،دوما با سند عینکتون می‌دین یه آب هویج بگیریم؟

(محمود خنده)
🎭
آوین :هر هر هر هر خندیدیم ،
گوله نمک پسر مش غلام زپرتی، بزن به چاک ببینم هری

نفیسه :آوین پاشو بریم شخصیت ندارن بیا بریم
🎭
محمود:ای بابا چرا جنبه ندارین داریم شوخی در حد پارک محلمون میکنیم  مسعود بیا بریم  لیاقته مارو ندارن واه واه ایش

آوین :بی تربیتای خیابونیه بدون افت کلام

( هردوخنده)
محمود:خیر سرمون اومده بودیم مخ بزنیم
آخه با این سبک بازیا پامیدن ؟بیشتر ازمون بدشون اومد 

مسعود :خب حالا، ولکن حوصله داریا ،پا ندن
مگه لنگه دختریم

( صدای  جیغ آوین و نفیسه (ادامه دار) ،کمک دزد وو)

محمود: عه چیشد ؟

مسعود : اونا کین ؟
🎭
محمود :چاقو درآوردن براشون

مسعود:  بدو بریم ،خفت گیرن بیووجودا
🎭
محمود : (فریاد از راه دور)  ولشکن حرومی بی ناموس

مسعود:(فریاد) لجن بدردنخور ولش کن مراقب باش قدداره دستشونه ،  فیلم بگیر ازشون فیلم بگیر محمود

(فرار میکنند دزدا کیفه نفیسه رو میبرن) نفیسه از ترس رو زمین )

محمود :بی وجود ، فیلمتونو گرفتم کجا در میری وایستا
🎭
مسعود:وایستا بی پدر بی وجود دزد  وایستا

(یه مسیری دنبالشو میرن سوار موتور میشن فرار میکنند )

آوین :نفیسه حالت خوبه ؟ چیشدی  نفیسه

نفیسه :(گریه ) خوبم ، خوبم آوین 
🎭
محمود :چیشد عه رنگش زرده  حالش خوب نیست بنده خدا چقدر بیووجودن این بی معرفتا

مسعود:ترسیده ، صبرکن از این دکه براش آب میوه بگیرم بیارم

نفیسه :(گریه )خوبم ،ممنون نمی‌خواد ، .. سرم یکم گیج می‌ره آوین ،کیفم ،کیفم

محمود:حالا آبجی کیف فداسرت ،خودت مهمی که خدا بهت رحم کرد  تا مارو دیدن  لاشخورا
فرار کردن

آوین:آولا چیشد یهو آبجیت شدیم؟بعدم
مرسی از همکاریتون بفرمایید همچین دل خوشی هم از شما نداریم

نفیسه:عه آوین ،بیخیال چیزی نگو بنده خداها کمکمون کردن

مسعود:بفرما اینم آب میوه بخورید انشالله بهتر میشید
🎭
محمود:دستمون نمک نداره مسعود

مسعود:چیشده ؟

محمود:این خانم به جای تشکرشه
تیکم بارمون میکنه
🎭
آوین :لااله الللله ،بچه پرو تو عمرت یه کار ثواب کردی اینقدر ریا نکن حالا ،کیفمونم که بردن

نفیسه:آوین ،توروخدا بسه، داداشای عزیز ممنون ازتون لطف کردین

محمود:فداکاری تو خونمونه ،این آبجیمون یکم عصبیه درک نمیکنه،همچین میگه کیفمون رو بردن ،انگار ما باهاشون هماهنگ کردیم
🎭
مسعود:بیخیال محمود ،الان موقع این حرفها نیست ،بهترشدی خانم مودب جان؟
🎭
نفیسه:خوبم ممنونم واقعا ،خذاخیرتون بده
🎭
مسعود:معذرت بابته شوخیای بدمون

محمود:آره شرمنده ،راستش من با مسعود
شرطبندی کرده بودم که مختونو میزنم
که واقعا نشون دادم ضعف زیادی تو این کار دارم
🎭
آوین :(نیش خند) ای بچه پرو ،بزنم
نصف بشه ها

نفیسه:(آروم می‌خنده)شما اول به ادمش نگاه کنید بعد ..
آوین :(میپره تو حرفش)مخ نداشته مارو بزنید
m .t
(همگی خنده)
🎭
مسعود:فکر کنم این خندتون علامته رضایته
یعنی مخو زدیم ؟،البته برای رفاقت سالم
🎭
محمود:آره بابا ما اصلا قیافمون
به این حرفها میخوره ؟ما از
اون خونواده هاش نیستیم
🎭
آوین:خوبه ،خوبه زبون نریزید
جونورای پارک ساعی
(همگی خنده)
نفیسه:بازم تشکر ازتون لطف کردین
من تو بیمارستان زیاحی کار میکنم
خدایی نکرده گذرتون خورد کاری داشتین
اونجا بگین خانم اسدی راهنماییتون میکنند
m.t🎭
محمود:دکترین؟

آوین:ن دامپزشکن جونورایی مثل شمارو آمپول میزنند (خنده)
(همگی خنده)
آوین:ایشون خانم دکتر هستن ،منم مریضشون

محمود:آخ من غلط کردم شرمندم (خنده)
🎭
مسعود :خیلی مخلصیم خانم دکتر میشه
تماستون رو داشته باشم یوقت خدایی نکرده
گذرمون خورد بیاییم خدمتتون ؟
🎭
نفیسه:(یکم رودرواسی)عه،والا چی بگم ،اگر برای کار باشه حتما فقط ..

آوین:دنبال مزاحمت نباشید که خودم کشتمتون
( خنده)
مسعود:(آروم به محمود)دیدی مخ زدم؟اونم یه خانم دکترو

آوین :چی گفتی؟
🎭
محمود :هیچی مخش درد می‌کنه، خب حادثه حادثه بدی بود
وجوده قدداره ،کیف قاپی، مخ ادمو اوخ می‌کنه .

همگی :خنده


#سناریو




https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 17:00


(نجات )

مهران
زهرا
ستاره
مادر ستاره

( دریای مازندران بابلسر )

مهران:زهرا یادته  پنج سال پیش اومدیم بابلسر چقدر صدف اینجا کنار ساحل ریخته بود باهاش کاردستی درست کردم  هنوز دارمش

زهرا:آره داداش  خیلی زیاد بود ولی چقدر کمه الان  چقدر اینجا بزن برقص می کردیم  مریم منو هل داد تو دریا  سرمو کرد تو آب چقدر اب خوردم  گودزیلای تپل

مهران:(لبخند)آره خیلی مارمولک بود این مریم. من که  بهش میگفتم ممد  بیشتر به پسرا میخورد تا دخترا راستی ازدواج کرد؟

زهرا:آره یه دخترم داره عین خودش تپل مپل

مهران:ای جان ..فکر کنم شوهرش روزی دووعده ازش کتک میخوره

زهرا:(میخنده )..ن بابا کلی عوض شده
داداش  گیتار تو دستته نمی‌خوای بزنی بخونی   شب کنار ساحل میچسبه

مهران:باشه  چی بزنم  چی بخونم ؟

زهرا:از شادمهر بزن دلم خیلی هواشو کرده و

مهران:اوکی فقط هوادارا اومدن امضا خواستن  رومخ بودن مدیرتش باخودته ها(میخنده)

زهرا:اوه اوه گفتم از شادمهر بخون نگفتم که شادمهری

(مهران در حال خوندن وگیتار زدن  که اخرای آهنگ صدای یه خانم میاد جیغ کمک کمک  که تودریا داره غرق میشه  )

مهران:(درحال خواندن)اولش باور نکردم  اونم انگار عاشقم بود هرچی از دلش بهم گفت  حرفهای دل خودم بود وقتی دستاش‌‌و گرفتم  خودشو دید تو نگاهم  اولش باور نمی‌کرد ..(صدای جیغ هراسون تعجب ) عه چیشد صدا جیغ بود(صدای جیغ کمک کمک داره خفه میشه (چندنفری  جیغ باشه بهتر)

زهرا:آره از اونور داره میاد  یه خانواده اونجان

مهران:بیا بریم ببینم چخبره

زهرا:عه یکی داره تو آب دستو پا میزنه عه وای خدا

مهران:من رفتم تو آب

زهرا:مراقب باش داداش

(درحال شناکردن به سمتش)

مهران: (نفس نفس )نترس نترس هیچی نیست نجات پیدا کردی دورگردن منو بگیر فقط

(ستاره فردی که داشت غرق میشد)(حال خراب نفس نفس )

(صدای هم همه خانوادش و )

ستاره:باشه باشه آخ خدا خفه شدم

مهران:(نفس نفس) رسیدیم به ساحل نترس

ستاره:آخ وای (بی حال می افته زمین آب دریا خورده )
(مهران درحال فشار دادن شکمش تا آب از دهنش بزنه بیرون)
(صدای گریه خانوادش در حال صدا زدنش)

مهران:سروصدا نکنید برید اونور بزارید آب از دهنش بزنه بیرون آب زیاد خورده

زهرا:خانم خواهشاً اینقدر سروصدا نکنید بزارید کارشو بکنه داداش من غریق نجاته

مادر ستاره:(حال خراب )خداخیرش بده خدا عمرت بده مادر
هرچی از خدا میخوای بهت بده

مهران:کمک کنید بزاریمش توماشین ببریمش بیمارستان
(داخلی بیمارستان ستاره بهوش میاد )

ستاره:سلام خوبی مامان

مادر:سلام ستاره قربونت برم خوبی خدارو شکر بهوش اومدی

ستاره:خوبم مامان واقعا زندم؟ باورم نمیشه

مادر:این آقا نجاتت داد آقا مهران 

مهران:کاری نکردم مادر خدارو شکر که حالتون خوبه

زهرا:خدارو شکر آخه شب چرا رفتی شنا  بخدا خیلی دل نترسی داشتی من جرات ندارم نزدیک آب برم

ستاره:(لبخند)خریت دیگه ..خریت شاخو دم داره مگه  آقا مهران ممنونم ازتون 

مهران:خواهش میکنم لطف خدا بود

مادر ستاره :اهل تهرانید؟

زهرا:بله

مادر:ما هم از تهرانیم افسریه میشینیم

مهران:ماهم تجریش

مادر:پسر من تجریش نمایشگاه ماشین داره

مهران:میشناسم اکثرا رو ببخشید اسمشون چیه؟

مادر:مسعود جعفری

مهران: عه مسعود می‌شناسمش اسم نمایشگاهشون قصره ؟

ستاره:  بله قصره

مهران؛تاحالا اونجا چندتا ماشین معامله کردم
اسم منو بهش بگین میشناسه

زهرا:فکر کنم کم کم داریم فامیل میشیم

(مادر و ستاره میخندن)

مادر:حالا که فامیل شدیم این هفته عروسی ستارس  حتما باید تشریف بیاریدا

زهرا:جدی ؟پس داداش من یه عروس رو نجات داده  مهران ما اهل سازه  انشالله تو عروسیتون میاد براتون میزنه از ارگ بگیر تا گیتار

مادر:به به چه شود  افتخاره انشالله با مسعود هماهنگ میکنم که تشریف بیارید هنرنمایی شمارو هم ببینیم

مهران:چشم رو چشام خوشبخت بشن انشالله

ستاره :ممنونم زنده باشین انشالله قسمت شما

مادر:انشالله

مهران :تشکر کسی مارو بگیرنیست 

(همه میخندن)
m.t
(یک هفته بعد تالار عروسی  )

مهران:سلام و عرض ادب خدمت حضار محترم تبریک  عرض میکنم خدمت خانواده کریمی وجعفری انشالله که این زوج خوشبخت  کنارهم سالیان سال زندگی کنند وخوشبخت بشن  یه آهنگ میخوام  به افتخارشون  بخونم
یه دست محکم به افتخاره این زوج خوشبخت

(صدای دست  وو خوندن آهنگ )

#مجیدتقوی
#سناریو






https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 13:49


شعر دونفره

🌹از تو دمی اجازه‌ی صحبت گرفته‌ام!
وین صید، با کمندِ محبّت گرفته‌ام!

🌹در جنگِ سرنوشت دمی صحبتِ تو
رااز چنگِ روزگار، غنیمت گرفته‌ام

🌹تا روز های آخرِ پاییز زنده‌ام
از مرگ تا زمستان، مهلت گرفته‌ام

🌹فرسوده مانده در صفِ دلگیرِ روز ها
گویی برای مردن، نوبت گرفته‌ام!

🌹چون تن دَهَم دوباره به ظلمت؟ منی که تیغ
با یاریِ تو از کفِ ظلمت گرفته‌ام

🌹تا از تو اَم جدا نکند زندگی، مدام
دستِ دعا به سوی اجابت گرفته‌ام

🌹بس روز و شب که بی‌تو به فِترت گذشته است
کِ‌مروز دامنت به ندامت گرفته‌ام!

🌹پیشِ منی هنوز، که از فکرِ رفتنت
چون لشکرِ شکسته، هزیمت گرفته‌ام

🌹خالی‌ست بی‌تو زندگی‌ام کز همه جهان
عشقِ تو را گزیده و عزلت گرفته‌ام!

🌹تا در خورِ جداییِ تو شِکوِه سر کنم
این ناله را ز نی به امانت گرفته‌ام

#حسین_منزوی

🌹آقا
🌹خانم






https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 09:23


شعر دونفره


❤️برق چشمان تو ای کاش به هرکس نزند!
قلب خورده به تو پیوند مرا پس نزند

💚بشوم از رگ گردن به تو نزدیک ترین
تو که بر راه من انداخته ای گرگ ،کمین

❤️خم ابروی تو خونریز تر از هو لاکوست
چه کسی گفته دوچشم تو شبیه آهوست؟!

💚به جنون برده سرم را به سر دار غمت
سربدار است مگر سلسله ی پاقدمت!

❤️یا به آتش بکش و یا به دلم چنگ نزن .
حرف پرواز در این محبس دلتنگ نزن!

💚من که خود رقص کنان دربه درت می آیم
به جهنم بروی پشت سرت می آیم

❤️دامن از دست من شب زده کوتاه مکن
تا نگاهت به من افتاد فقط آه مکن

💚دوستت دارم و این قافیه ها بارانیست
جای توگوشه ی دلواپسی شبها نیست!

❤️باز کن پنجره را موج بزن با موهات
کشتی نوح مگر نیست خم ابروهات!

💚پسرم روی تو را دیدو نبوت گم شد
موی تو مستی هر مزرعه گندم شد

❤️پسرم مرد نترسی ست که بر جیحون زد
دل به تو داد و در این معرکه لب بر خون زد

💚شوکران است مگر جام لبانت، عاشق!
که مرا می دهد از دست تو و دنیا دق

❤️به کرامات رسیده است اگر شیخ اجل
از لبان تو عسل ریخته در کام غزل

💚مثنوی خوان نگاه تو شده مولانا
عاشق روی چو ماه تو شده مولانا

❤️زندگی حرف قشنگی ست ولی بی تو نه !
دور از هرچه دورنگی ست ولی بی تو نه

💚شمس باید بشود در به در ابرویت
پیچش ِ عشق نیاویز خم گیسویت

❤️صبح صادق به تمنای نگاهت بدمد
آسمان سقف قشنگی ست چو ماهت بدمد

💚باز کن سلسله ی زلف پریشان را تو ...
بنویس آن طرف پنجره پایان را تو

❤️کاشکی شعر شوم شعر مرا سر بکشد
عابری گوشه ی دیوار کبوتر بکشد

💚نه بسوزم نه بسازم غزلی تازه شوم
تا که با روح و تن خویش هم اندازه شوم

❤️خسته از واژه و لفافه مرا رم کردند
خواستم صرف کنم شام که زهرم کردند

💚گوش تا گوش نشستند به آزار دلم
هرکسی سنگ پرانید به دیوار دلم

❤️زندگی جاده ای یک طرفه بود و من
بیل در دست دلم گفت فقط قبر بکن

💚مثل یک ماهی افتاده ی در آکواریوم
انقدر زجر کشیدم که شدم سردرگم

❤️فلسفه خواندم و از زندگی مأیوس شدم
سوز جبر است اگر ناله ی افسوس شدم

💚قبل از این با کس و ناکس الکی خوش بودم
یک نفر بود همه کس به یکی خوش بودم

❤️بعد از این بازی من یکنفره بود فقط
باخت دادن به خودم یک فقره بود فقط!

💚شده ام مجرم تنهایی سلول خودم
می کشم جور تو را یک تنه بر کول خودم

❤️مهره ی اسب نمی تاخت به سوی دشمن
لگدش خورد به یکباره به پیشانی من

💚پرت از هندسه ی بودن با خود رفتم
تا کجا ها به نیاسودن با خود رفتم

❤️پادشاهی که وزیرش به همه بد کرده
نیمه ی بازی خود راه مرا سد کرده

💚فیل را برده به پهلوی چپم جم نخور م
دست بر زلف تو آویخته گندم نخورم

❤️میش را برده به رگهای سرم گرگ شود
گرگ زاده بشود هر چه شدو پیش آمد

💚زندگی جاده ی یک طرفه بود اگر
آمدو قصد دل آزاری من داشت به سر

❤️متولد شده ام ماهی اسفند شوم
آتشی بر دلم انداخته اسپند شوم

💚کاشکی با نفسی ساده به پایان برسم
عابری باشم و بی جاده به پایان برسم

#سید_مهدی_نژاد_هاشمی

❤️آقا
💚خانم



https://t.me/senarionava

چنل مونولوگ/ دیالوگ/سناریو کافه نوا

16 Nov, 09:18


شعر دونفره

🩵آمادہ ام تا عشقمان ضرب المثل باشد
البتہ چشمانت اگر مرد عمل باشد

🫀قد نگاهت ڪاش لبهایت بہ حرف آیند
تا عشق .. نہ ... اسطورہ حتے محتمل باشد

🩵اینجا لب از لب وا ڪنے فرصت فراهم هست
تا بیت آخر صحبت از ماہ عسل باشد

🫀بهمن بہ تن دارم تو با آغوش مردادیت
اردیبهشتم ڪن ڪہ اوضاع معتدل باشد

🩵اینجا بگو .. اینجا .. همین مصرع ڪہ تا فردا
آوازہ مان پیچیدہ در بین الملل باشد

🫀لب واڪنے لبهاے من ... استغفرالله... من
مے ترسم امشب حرفهایم مبتذل باشد

🩵مے ترسم امشب واژہ ها هم عاشقت باشند
تصویر هر بیتم فقط بوس و بغل باشد

🫀دارم شبیہ مادرم حوا ... نمے دانم
شاید براے عشقمان امروز" ازل" باشد

🩵ڪم ڪم جنون مے گیرم از لبهاے خاموشت
اصلا" همین ها آخرین ضرب الاجل باشد

🫀حرفے نزد شاید دلش راضے نبود اصلا"
ماہ عسل در ڪوچہ باغ این غزل باشد

🩵دستے بہ در ڪوبید و دردے قلب ما را ..ڪاش
یا دست او یا دست بے روح اجل باشد



#ساحل_صالحی
‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌

🩵آقا
🫀خانم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌




https://t.me/senarionava

1,298

subscribers

11

photos

3

videos