‌سماع با مولانا

مَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد

اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد

@SamaH_Ba_MawLana

#ناتوانی_درنوشتن ؟
#اول
این نوشته برایِ آن‌هایی‌ست که امیدی برایِ نوشتن ندارند…

نمی‌توانم بنویسم…
چون نمی‌دانم از کجا شروع کنم…
اصلاً اگر شروع کنم، چه خواهم نوشت؟
نمی‌توانم بنویسم…
ذهنم پرشده از همین حرف‌هاست. ذهنم خیلی درگیر است که من نمی‌توانم بنویسم…
اگر چیزی نوشته کنم و باعثِ تمسخر شود، چه؟
اگر علاقه‌مندی پیدا نکنم چه؟
من نمی‌توانم بنویسم…
از اول نمی‌توانستم بنویسم!
وقتی کوچک بودم فقط به نوشتنِ چند کارخانه‌گی و مضامینِ مکتب و مدرسه عادت داشتم و حالا نمی‌فهمم که چه بنویسم و چه‌گونه بنویسم؟
چه‌گونه حرف‌هایِ ذهنم را نوشته کنم؟
چندباری هم که برایِ “احمد” برادرِ کوچک‌ترم گفتم که علاقه‌مندِ نوشتن هستم و دوست دارم نویسنده باشم، تمسخرم کرده و گفته که تو نمی‌توانی چیزی بنویسی؟
کم‌کم احساس می‌کنم احمد راست می‌گوید و من نمی‌توانم چیزی بنویسم؟
اما یک لحظه صبر کن! من که نوشته کرده‌ام!
پس همین‌چیز‌هایی که نوشته‌ام چی‌ست؟
من می‌توانم بنویسم و همین حالا هم در حالِ نوشتن هستم!
اصلاً در سرم نبود از کجا شروع کنم، چه بنویسم! من فقط چرت و پرت نوشته می‌کردم! فکر می‌کردم نمی‌شود اما شد… !
این هُمان نوشتن است! نیست؟

بامِهر
#تمیم_تلاش

"نشست ادبی گرامی‌داشت از شاعر جوان تمیم تلاش"

باشگاه دکلمه آوای احساس، با هدف ارج نهادن به شاعران جوان و ترویج ادبیات فاخر، این هفته به پاسداشت آثار ارزشمند آقای تمیم تلاش، شاعر جوان و توانمند ، اقدام می‌نماید.
در این نشست ادبی که به صورت زنده با حضور "آقای تلاش" از طریق پلتفرم گوگل میت برگزار خواهد شد، دکلماتوران "باشگاه دکلمه" با صدای دلنشین خود، به دکلمه اشعار زیبا و تأثیرگذار آقای تلاش خواهند پرداخت. این فرصت مغتنمی است تا با اندیشه‌ها و جهان‌بینی این شاعر جوان بیشتر آشنا شده و از زیبایی‌های کلام شان لذت ببریم.
برای شرکت در این نشست ادبی و بهره‌مندی از این برنامه فرهنگی، از شما دعوت می‌کنیم تا از طریق لینک زیر به ما بپیوندید:
https://meet.google.com/jou-svch-htj

زمان: جمعه ۲ قوس/آذر (۲۲ نوامبر)
ساعت: ۹ شب به وقت کابل
مکان: گوگل میت
برگزارکننده: باشگاه دکلمه آوای احساس
مرکز فرهنگی و اجتماعی خانه مولانا

پیِ یک اشتباه ناجورم!
باغ ممنوع سیب میخواهم...!


#حسین_جنتی

@SamaH_Ba_MawLana

من کوشش کردم
ولی زورم ب نخواستن تو نرسید💔✋🏻




@SamaH_Ba_MawLana

　

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

@SamaH_Ba_MawLana

[  چرا دلمردگی گرفتیم ]

یک‌دسته از آدم های هستند‌، که  اصلا جنگ  نرفتن،  ولی می شوند، عین  فرماندهای  مسن که سال در جنگ بود و حالا از جنگ برگشته و گوشه‌ی  در انزوای آرامی خویش نشسته و چای گرم می نوشد،  به روی همه  اطرافیانش لبخندی نرمی می‌زند، نه نفرت را بلد است،  نه عشق را اگر خرواری از محبت برایش بدهی فقط می گوید: ممنون..!
بخدا نرنجید گناه او نیست...!
او موفق شده دیگر هیچ چیزی آزارش نمی‌دهد تنها دست آوردش بی خیالی و دلمردگی بی‌ذوق شدن، ناباور شدن، شده و تنها حس که در گوشه‌یی وجودش موجود می زند آن نبض برای خالقش هست نه خلایق. به گمانت تا جای این طوری بودن خوب نیست؟
چای گرم تنهای‌اش را  سر می‌کشد،  به آدم های تازه  نفس  می نگرد،  دلش می‌گیرد،  یادِخوش می‌افتد و با بغض و خشم  و میگوید:  عه بجنگ بچه راهی دشواری داری هنوز، اما مراقب باش جنگ‌ها خاصیتِ دارند ترا از خودت نگیرد، مبادا دلت بمیرد و تو ندانی حتی نتوانی برای دلِ مرده،ات مزاری حفر کنی و  گه‌گاهی خو سرخاکش رفته،  اشک بریزی و یادش کنی مبادا و مبادا که عجب شکنجه‌ی است..!

تو که میدانی آنهای که از جنگ‌ها برگشتند چی عالمی دارند، مطلقا شدیدا، بی رحمانه دچار دلمردگی می‌شوند..!
نه رنجی آزار و درد می‌دهدشان و نه خوشحالی شوقی و ذوقِ؛ کرخت و بی حس...!

بلی بلی حالا فهمیدین،  پس مراقب باشید نگذارید، این  زندگی، آدم هایش ، غم‌هایش، و فردا های  نیامده،اش  شما را  از شما بگیرد..!
هرگز ابدا اجازه ندهید، هیچ احدی از شما عبور کند..!
زیاد درک نکنید، زیاد نشنوید از کسی، زیاد نگران کسی نباشید،  زیاد و زیاد هزار زیادی دیگر..!
من دشمن انسانیت تو نیستم، این ها را برای گفتم، که باورکنید؛ لای تمام همین قصه‌ها خودت را گم می‌کنی...
و خیلی بد هم گم می‌شوید..!
خیلی بد..!
خیلی...
به بهای دلمردگی تان..!
اما نهراسید بازهم زیباس زیرا تنها دیوار که تکیه می زنید، توکل به رب تان است آن زمان، اما از خلق می برید..!
#اشراق...💌
#ارسالی_شما

@SamaH_Ba_MawLana

#سماع_با_مولانا

من از عالم ترا تنها گزنیم
روا داری که من غمگین نشینم؟

دل من چون قلم اندر کف تُست
ز تُست ار شادمان و گر حزنیم

بجز آنچ تو خواهی من چه باشم؟!
بجز آنچ نمایی من چه بینم ؟!

گه از من خار رویانی گهی گُل
گهی گُل بویم و گه خار چینم

مرا تو چون چنان داری چنانم
مرا توچون چنین خواهی چنینم

دران خُمّی که دلرا رنگ بخشی
چه‌باشم‌من؟! چه‌باشد‌مهر‌وکینم؟!

تو بودی اوّل و آخر تو باشی
تو به کن آخرم از اولنیم

چو تو پنهان شوی از اهل کفرم
چو تو پیدا شوی از اهل دینم

بجز چیزی که دادی من چه دارم؟!
چه می‌جویی ز جَیب و آستینم؟!

#مولانای_جان

@SamaH_Ba_MawLana

می‌دانید،
هنگامی‌که انسان یک‌بار از کسی برنجد حتا اگر دوست‌داشتنی‌ترین زندگی‌اش هم باشد، او را رها می‌کند.
چراکه دل مثل آیینه است، وقتی‌که شکست ترمیم‌ کردن‌اش محال است!
#مقدسه_اکبری
#فکت
#19Nov2024
@Imi3s_writer

بدیدم من فنای جان، به چشم خویشتن فقدان
ولیکن سهم این انسان نباشد تا ابد زندان
"اگر چرخ وجود من ازین گردش فرو مانَد
بگرداند مرا آنکس که گردون را بِگرداند"
بگشت از بهرلطفش پیله ی زشت همچو پروانه
بگرداند مرا پروانه چون آن پیله گرداند
زدود از آسمان حرمان، فرستاد ابر آن گریان
گیاهی‌را‌چنان‌شدجان‌که‌زان‌حرمان‌شداو خندان
اگر مهر و وفای او بگرداند ز رویم رو
بگردانم دو گردان را که گیرم مهر یزدان را

#ضیای_نور...
#ارسالی_شما

@SamaH_Ba_MawLana

سومین دور آموزش نویسندگی زیر چتر کانون نویسندگان افغان!

کانون نویسندگان افغان، مرجعِ است از دل جامعه، با برگزاری کارگاه‌ها و صنف‌های آموزشی نویسندگی، فعالیت‌های اجتماعی و رقابت‌های متفاوت درصدد بالا بردن ظرفیت ادبی جامعه و فراهم ساختن فرصت‌های آموزشی بهتر برای اعضای جامعه مخصوصا نویسندگان، فعالیت می‌کند.
با اشتراک در برنامه‌ها و فعالیت زیر چتر کانون، می‌توانید عضو ما باشید و به جامعه‌ی هنری خادم و رهنما شوید.

عنقریب سومین دور آموزش نویسندگی زیر چتر کانون نویسندگان افغان برگزار خواهد شد. برای اطلاعات بیشتر در رسانه‌های اجتماعی ذیل ما را دنبال کنید.

چینل وتساپ:
https://whatsapp.com/channel/0029VasJ794DjiOZVcr1dX3E

کانال تلگرام:
https://t.me/kanon_nawisndgan

صفحه‌ی فیسبوک:
https://www.facebook.com/profile.php?id=100067999638848&mibextid=kFxxJD

ایمیل آدرس:
[email protected]

شماره‌های تماس و وتساپ:

+93 79 014 9731
+93 78 284 8573

تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهاده‌ای! آنچه تاکنون واپسین خطر-ات خوانده می‌شد، اکنون واپسین پناه‌ات گشته است!
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهاده‌ای! اکنون بهین دلیری‌ات کو که تو را دیگر در پسِ پُشت راهي نیست!
تو در راهِ بزرگیِ خویش گام نهاده‌ای! این جا دیگر کسي دزدانه در پی‌ات نخواهد بود! پای‌ات خود راهي که پشتِ سر نهاده‌ای ناپدید می‌کند. و بر فرازِ این راه نوشته‌اند: محال!
و آن جا که دیگر تو را نردبامي نمانده باشد، باید بدانی که چه‌گونه از رویِ سرِ خویش بالا روی. وگرنه چه‌سان بالا خواهی رفت؟
از رویِ سر و از فرازِ دلِ خویش! اکنون آنچه در تو نرم‌ترین است باید سخت‌ترین شود!
آن که همیشه خود را بسیار می‌نوازد، سرانجام ازین نوازشِ بسیار بیمار می‌شود. آفرین بر آنچه سخت می‌سازد!

#فریدریش_نیچه
از کتابِ #چنین_گفت_زرتشت

@SamaH_Ba_MawLana

« با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو »
-مهدی فرجی

@SamaH_Ba_MawLana

📌 #کاریکلماتور

▪ در موسيقی صلح‌
همه تفنگ‌ها
در دست سربازها
ساز می‌شوند▪️

#اصغر_رضایی_گماری

@argklamat🪴🦋

جان به جانم بکنند من دلم پیش همانیست که نیست ;)

🙂🤌🏼



@SamaH_Ba_MawLana

من فقط «یک روز» به خودم استراحت دادم و هیچ‌کاری نکردم ، حالا احساس می‌کنم بدرد نخور ترین آدم روی زمین هستم.

@SamaH_Ba_MawLana

وطن آدمی را بر هیچ نقشه‌ای
نشانی نیست.
وطن در قلب کسانی است
که دوستش می‌دارند.
🫀

او به خود برداشت پرده از گناه
ورنه می‌پوشید جرمش را اله

کافر و فاسق درین دورِ گزند
پردهٔ خود را به خود بر می‌درند

ظلم مستورست در اسرارِ جان
می‌نهد ظالم به پیشِ مردمان


#مثنوی_مولوی

@SamaH_Ba_MawLana

روزی ابوبکر واسطی به دیوانه خانه ای رفت و دیوانه ای را دید که های و هوی می کرد و نعره می زد و می رقصید.

گفت؛ با این بندهای گران که ‏بر پای تو نهاده اند،
چه جای نشاط و پایکوبی است؟

گفت؛ ای غافل....!
بند، بر پای من است،
نه بر دل من.

#تذکره_الاولیاء
#عطار_نیشابوری

@SamaH_Ba_MawLana
#S