شعر های مولانا @mollanajan Channel on Telegram

شعر های مولانا

@mollanajan


ملتِ عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
کانال واتساپ: 👇 https://whatsapp.com/channel/0029VaDs9ArBA1f6Xnde0p1D

شعر های مولانا (Persian)

شعر های مولانا یک کانال تلگرامی است که به منظور به اشتراک گذاری شعرها و آثار مولوی، یا به عبارتی دیگر، جلال الدین محمد بلخی، معروف به مولانا می باشد. مولانا یکی از بزرگترین شاعران و عارفان ایرانی است که آثارش به زبان فارسی نوشته شده و در فلسفه و عرفان اسلامی شناخته شده است. او با شعرهای خود از عشق، خدا، و زندگی واقعی صحبت می کند و از طریق اشعارش سعی در ارتقاء و روشنی بخشیدن به ذهن و قلب خوانندگان دارد. این کانال یک فضای مناسب برای علاقمندان به ادبیات فارسی و عرفان اسلامی است تا در میان همدیگر شعرهای زیبا و الهام بخش مولانا را به اشتراک بگذارند. ما در این کانال تلاش می کنیم تا بهترین شعرها و ارسالات مربوط به مولانا را با شما به اشتراک بگذاریم تا شما نیز از زیبایی های شعر و ادبیات پر ارزش این شاعر عظیم لذت ببرید. اگر علاقه‌مند به شعر و ادبیات ایران هستید، حتما به ما بپیوندید و با شعر های مولانا و زیبایی های زبان فارسی آشنا شوید.

شعر های مولانا

08 Feb, 17:52


سراسر همه عیبیم بدیدی و خریدی...

مولانا

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


عشق را عافیت به کار نشد
لاجرم کار عاشقان زارست

دست در کار عافیت نشود
هر کجا عشق بر سر کارست

عشق در خواب و عاشقان در خون
دایه بی‌شیر و طفل بیمارست


#انوری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


خداوندا تو می‌دانی که صحرا از قفس خوشتر
ولیکن جغد نشکیبد ز گورستان ویرانی

کنون دوران جان آمد که دریا را درآشامد
زهی دوران زهی حلقه زهی دوران سلطانی


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


غمگین دل من که شادمان از غم تست
عمری گم کرد و جز رضای تو نجست

بر بوی تو زنده با تنی نیم درست
چون باد صبا همی کشم پایی سست


#کمال‌الدین_اسماعیل

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو
قدم در نه اگر هستی طلب‌کار معانی تو

گرفتم صد هزاران علم در مویی بدانستی
چو مرگت سایه اندازد سر مویی چه دانی تو


#عطار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


دودی برآید از فلک نی خلق ماند نی ملک
زان دود ناگه آتشی بر گنبد اعظم زند

بشکافد آن دم آسمان نی کون ماند نی مکان
شوری درافتد در جهان، وین سور بر ماتم زند


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا

خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا


#عراقی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


تصویرهای ناخوش و اندیشه رکیک
از طبع سست باشد و این نیست سوی دوست

خاموش باش تا صفت خویش خود کند
کو های های سرد تو کو های هوی دوست


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


ایا سر کرده از جانم! تو را خانه کجا باشد؟
الا ای ماه تابانم! تو را خانه کجا باشد؟

الا ای قادر قاهر! ز تن پنهان به دل ظاهر
زهی پیدای پنهانم تو را خانه کجا باشد؟


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


از چهرهٔ عاشقانه‌ام زر بارد
وز چشم ترم همیشه آذر بارد

در آتش عشق تو چنان بنشینم
کز ابر محبتم سمندر بارد


#ابوسعید_ابوالخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


بگدازدت ز ناز و چو مویت کند ضعیف
ندهی به هر دو عالم یکتای موی دوست

با دوست ما نشسته که ای دوست
کو کو همی‌زنیم ز مستی به کوی دوست


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


سر نفس نهم پای کـه در حالت رقص
مرد راه از سر این عربده دست‌افشان شد

رو کـه در مملکت عشق سلیمانی تو
دیو نفست اگر از وسوسه در فرمان شد


#عطار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Feb, 12:39


▫️


نمی‌دانی که خار ما بود شاهنشه گل‌ها
نمی‌دانی که کفر ما بود جان مسلمانی

سراندازان سراندازان سراندازی سراندازی
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

28 Jan, 18:27


📚



آمدی در خواب من دیشب چی کاری داشتی؟
ای عجب از این طرف‌ها هم گذاری داشـتی

راه را گـــم کرده بودی نیمه شب شاید عـزیز
یا که شایـد با دل تنگــــم قـراری داشـــتی

مهـــــربانی هم بلد بودی عجب نامهــربان
بعد عمـــری یادت افتاده که یاری داشــتی

سـر به زیر انداختی و گفتی آهسته ســلام
لب فروبســتی نگاه شــرمسـاری داشـــتی

خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست
نه نگفتـــم سالها چشـــم انتظاری داشـــــتی

با نوازش میکشیدی آه و می گفتی ببـخش
سر به دوشــــم هق هق بی اختیاری داشتی

وقتی رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیـــوانه ی خود انتـــظاری داشــــتی

صبــــح بوی گل تمام خـــانه را پر کرده بود
کاش می شــد باز در خوابم گذاری داشـــتی

عشق یعنــی بی گلایه لب فروبستن، سکوت
دلخــــوش از اینکه شبی با او قراری داشتی!

شعر های مولانا

28 Jan, 18:19


💎



بغلم کن که هوا سرد تر از این نشود
زندگی خوب شود ... باد خبرچین نشود ...

بی هوا بوسه بزن عشق دو چندان بشود
بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود

وقت بوسیدن تو شعر بیاید یا مرگ ؟
مانده ام گیج ، بخواهم که کدامین نشود ؟

چشم و ابروی تو بیت الغزل صورت توست
زلف تو آمده تکرار مضامین نشود

بین مردم همه جا از تو فقط بد گفتم
تا که دنیای حسودم به تو بدبین نشود

روز مرگ از نفست جان و دلم میلرزد
به عزیزان بسپارید که : " تلقین نشود"

دور خود خشت به خشت از تو غزل می چینم
پیش من باش که دیوار غزل چین نشود ...


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

28 Jan, 18:06


دست هایت را بده تا آسمان پر مے کشم
خنده ها و گریه هامان را برابر مے کشم

نیستے اینجا ولے با یاد رویت زنده ام
دورے ات را در گلو با بغض ها سر مے کشم

زنگ بیدارے ندارد بے صدایت زندگے !
جسمِ بیجانِ را به دست خود به بستر مے کشم

رفتنت هر شب مرا هُل میدهد تا پاے مرگ
این نفس هاے ضعیفم را به آخر مے کشم

تا نیایے و نبینے بے قرارے هاے من !
هرشب اینجا یڪ غزل دفتر به دفتر مےکشم

مے نویسم ،مے نویسم ،مے نویسم بے صدا
از گلوے این قلم خون جاے جوهر مےکشم

شادے و آرامش مطلق برایت مےخرم
درد عشق کهنه را ساغر به ساغر مےکشم

مدعیِ عشق بودن بے عمل بے ارزش است
کوهے از ناباورے را خطِ باور مےکشم

نا تمام است عاشقے و قصهٔ شب هاے ما
چترِ آغوشت به روے قلبِ پرپر مےکشم

سینه ام را جان پناهت مےکنم مثلِ صدف؛
در میانش من تو را یکدانه گوهر مےکشم

کشتے امیدمان در گل نشسته غم چرا !
ترکنے لب با توانِ عشق لنگر مےکشم

تا بماند پایه هاے عشقمان هم استوار!
رویهر بیگانه اے بے وقفه خنجر می‌کشم

از کنارت میزنم پس هر کسے که دشمن است
من براے فتح آغوشِ تو لشکر مےکشم

این جان را دیگرنباشد طاقتِ هجرانِ تو ؛
با سکوتم حرفِ دل از دیدهٔ تر مےکشم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

28 Jan, 18:02


💎



نگفتی می‌روی،  بعد از تو دنیایم چه خواهد شد..؟
پس از تو سرنوشتِ قلبِ شیدایم چه خواهد شد..؟

چرا ماهِ نگاهت را گرفتی از شبِ چشمم..؟
نگفتی آسمانِ تارِ شبهایم چه خواهد شد..؟

دلم مهتاب را بی‌ تو، نمی‌بیند، نمی‌خواهد..!!
نباشی، سرنوشتِ ماهِ زیبایم چه خواهد شد..؟

چرا تن‌ پوش گرمت را از آغوشِ تنم بردی..؟
نماندی تا ببینی فصلِ سرمایم چه خواهد شد..؟

شکستی شیشه‌ی دل را به سنگِ بی‌وفایی‌ها..؛
بگو تکلیف زخمِ قلبِ رسوایم چه خواهد شد..؟

هیاهوی غمی در جانم افتاده، نمی‌دانم..؛
سرانجام غبارِ روحِ تنهایم چه خواهد شد..؟

هزاران فکر آشفته به ذهنم مانده بی پاسخ..؛
نمیدانم جواب این چراهایم چه خواهد شد..؟

شنیدی سرگذشتِ تلخِ شعرِ ثریایم را..؟
بیا بنشین بگو عشقِ شهریارم چه خواهد شد..؟

تو را کم داشتم،وقتی دلم از من تو را میخواست..؛
بماند عشقِ دیوانه،، تمنایم چه خواهد شد..!!

نبودی حرفهایم بغض شد در حنجره، حالا..؛
چه فرقی می‌کند بعد از تو دنیایم چه خواهد شد..!!


  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

28 Jan, 17:55


  




تـو اگر باشی و مـن باشم و باران باشد
بـه بغل می کشمت گر چـه خیابان باشد

هوس بوسِـــه بـه لبهــــای تـو وقتــی آید
مشکلی نیست در آن کوچه نگهبان باشد

لب تـو باشد و مـن باشم و اي وای خدا
گنه بوســــه زدن گردن شِـــیطان باشــد

گونه ات معدن و مـن در پی استخراجش
نمکش حیف کـه در حصـــر نمکدان باشد

باز باران بـه دلم شور جوانی بخشـــید
نم بــاران و تــــــو ایکاش فراوان باشــــد

راستی هرچه کـه شد بین مـن و تـو رازست
راز داری صــفت فرد مســـــلمان باشــــد

مـن فقط عاشــــقم و هیـــچ ندارم ایمان
از خدا نیست نهان از تـو چـه پنهان باشد

✍️رضا گلستانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍

شعر های مولانا

28 Jan, 17:53


من و صد گل به فدایت دری میخانه بیا 🌹
حال دل را تو بپرس و شبی در خانه بیا🌹

بسکه از شوق لبت ، شعله زند خون تنم 🌹
شبی در بستری این عاشق ، مستانه بیا❤️

تا ببوسم ز لبت پوره کنم حسرت دل🌹
پت و پنهان و خموش دیدن دیوانه بیا🌹

بسکه رسوا شده ام نیست مرا جای امان🌹
بهر تسکین من ای ، دلبری جانانه بیا🌹

نیست جز عشق تو هرگز به دلم جای کسی🌹
بهر تسخیر دلم ، یک دفعه ویرانه بیا❤️

جان و سرمایه و عشقم همه قربان سرت🌹
جلوه و عشوه کنان ، ای بت در دانه بیا🌹

سرخی لعل لبت دشمن و جلاد من است🌹
مهر و الفت تو بکن ، گفتن یک بهانه بیا🌹

نشوم سیر چی کنم ، عاشق دیدار تو ام🌹
با سید تا به سحر خوردن پیمانه بیا🌹



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

28 Jan, 17:35


💔

هرگاه که موهای تو باران زده باشد
افسونگری ات فاتحِ هر شعبده باشد!

از منظر گیرایی چشمت چه بگویم؟
جانانه تر از ساغرِ صد میکده باشد!

با رخت سپید و تِمِ آن مشکیِ مویت
انگار سحر از دل شب آمده باشد!

دل گفته بلی عقل ولی شک به دلش بود
بگذار میان سر و دل عربده باشد

تفسیر من از عشق اساسش سه کلام است
من باشم و تو باشی و باران ، زده باشد

زیبایی حسم به تو از جانب تشبیه
شاید که شبِ برفی یک دهکده باشد

شعر های مولانا

28 Jan, 17:31


🥀

به چنگ اورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد نعمت آشفته حالی را

خدا را شکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او میتوان نوشید ساغر های خالی را

مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند میدانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را

ز مستی فاش میگویم تو را بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لا ابالی را

من آن خاکم که روزی بستر رودی خروشان بود
کنار چشمه بشکن بغض این ظرف سفالی را

شعر های مولانا

28 Jan, 17:31


🥀

عشق یعنے : در خیالت دلبرے پیدا  شود
توے بیدارے و رویا در نگاهت  جا شود

عشق یعنے :  شعر سیراب است از جام ِ‌‌ قلم
قطرہ قطرہ با غزل یا مثنوے دریا شود

عشق یعنے : مثنوے یا هر غزل از چشم تو
تلخ و شیرین مثل ِ مجنون در پے ِ لیلا  شود

عشق یعنے : با دلے پر زیر باران مے روی
وقت ِ برگشتن سبڪ بال و دلت  زیبا شود

عشق یعنے : چون شقایق قلب را رنگین ڪنے
یا ڪہ قلب ِ مردہ ات با یاد او احیا شود

عشق یعنے : التماس و خواهش اما پرغرور
تا بیاید ، در ڪنارش عقدہ ے دل وا شود

عشق یعنے : قاصدڪ بایڪ بغل اخبار ِ خوش
مژدہ اش را بشنود دل ، غصہ هم تنها شود

عشق یعنے : سر بہ سر دربالشے شب تا سحر
دل در آغوش ِ خیالش غرق در رویا شود

عشق یعنے : بوسہ ے ممنوعہ چیدن از لبے
باید از این بوسہ هرشب مست تا فردا شود

شعر های مولانا

27 Jan, 08:44


🥀

شاید که خدا خواست گلم ,مالِ توباشم
تعبیرِخوشِ هرچه که در فالِ تـو باشم

یـا قسمـتِ ما را بـه جـدایی بنویسد
تا خاطره اى خوب از امسالِ تـو باشم

با اینهمه شاید ،شود، آخر...شبی از شوق
مهمانِ لبت گوشه ى آن خالِ تو باشم

سـرسبـز شـود دامنـه ى بـاورم از تـو
در نقشه ى آغوشِ تو خلخال تو باشم

درحسرتِ هُرمِ تنت انگار که عمریست
خشکم زده بگـذار کـه سیالِ تـو باشم

هر روز بـه ذهـنِ غـزلم میرسی و بعد
من قـافیـه در قـافیـه دنبالِ تو باشم

شعر های مولانا

27 Jan, 08:44


ساعت قلب من افتاد و دگر کار نکرد
دل من بعد ِتو دیگر هوس یار نکرد

از زمانی که شدم محرم اسرار دلت
دل تو یاد من عاشق بیمار نکرد

روزهایم همه در حسرت روی تو گذشت
ماتمی جز غم تو روز مرا تار نکرد

کنج این خانه پس از تو همه شب اشک شدم
لب من در غم تو خنده به دیوار نکرد

قول دادی که بیایی دم دلتنگ غروب
شب شد و دیده ولی روی تو دیدار نکرد

بعد از آن از تو و چشم تو فقط خاطره ماند
خاطراتی که مرا جز به سر دار نکرد

همه شب با تب عشق تو مرا خواب ربود
احدی بعد تو ياد من تبدار نکرد

هرشب از دوری تو میزنم آ هنگ وداع
همه گویند که عاشق شد و انکار نکرد

می روم تا برود یاد تو از خاطره ام
هیچکس بعد تو بر ماندنم اصرار نکرد

شعر های مولانا

27 Jan, 08:44


من پای دلت از همه آزار کشیدم ، تو نبودی
داغت همه شب با تن تبدار کشیدم ، تو نبودی...

شعر های مولانا

24 Jan, 15:59


من پای دلت از همه آزار کشیدم ، تو نبودی
داغت همه شب با تن تبدار کشیدم ، تو نبودی...

شعر های مولانا

24 Jan, 15:17


ساعت قلب من افتاد و دگر کار نکرد
دل من بعد ِتو دیگر هوس یار نکرد

از زمانی که شدم محرم اسرار دلت
دل تو یاد من عاشق بیمار نکرد

روزهایم همه در حسرت روی تو گذشت
ماتمی جز غم تو روز مرا تار نکرد

کنج این خانه پس از تو همه شب اشک شدم
لب من در غم تو خنده به دیوار نکرد

قول دادی که بیایی دم دلتنگ غروب
شب شد و دیده ولی روی تو دیدار نکرد

بعد از آن از تو و چشم تو فقط خاطره ماند
خاطراتی که مرا جز به سر دار نکرد

همه شب با تب عشق تو مرا خواب ربود
احدی بعد تو ياد من تبدار نکرد

هرشب از دوری تو میزنم آ هنگ وداع
همه گویند که عاشق شد و انکار نکرد

می روم تا برود یاد تو از خاطره ام
هیچکس بعد تو بر ماندنم اصرار نکرد

شعر های مولانا

24 Jan, 15:17


🥀

شاید که خدا خواست گلم ,مالِ توباشم
تعبیرِخوشِ هرچه که در فالِ تـو باشم

یـا قسمـتِ ما را بـه جـدایی بنویسد
تا خاطره اى خوب از امسالِ تـو باشم

با اینهمه شاید ،شود، آخر...شبی از شوق
مهمانِ لبت گوشه ى آن خالِ تو باشم

سـرسبـز شـود دامنـه ى بـاورم از تـو
در نقشه ى آغوشِ تو خلخال تو باشم

درحسرتِ هُرمِ تنت انگار که عمریست
خشکم زده بگـذار کـه سیالِ تـو باشم

هر روز بـه ذهـنِ غـزلم میرسی و بعد
من قـافیـه در قـافیـه دنبالِ تو باشم

شعر های مولانا

22 Jan, 17:55


سلطان منی سلطان منی
و اندر دل و جان ایمان منی

در من بدمی من زنده شوم
یک جان چه بود صد جان منی

نان بی‌تو مرا زهرست نه نان
هم آب منی هم نان منی

مولانا

شعر های مولانا

22 Jan, 16:46


در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را ویرانه کردی عاقبت
آمدی کآتش به این عالم زنی
بازنگشتی تا نکردی عاقبت

شعر های مولانا

22 Jan, 16:03


▫️


چون به اصل اصل در پیوسته بی‌تو جان توست
پس تویی بی‌تو که از تو آن تویی پنهان توست

این تویی جزوی به نفس و آن تویی کلی به دل
لیک تو نه این نه آنی بلکه هر دو آن توست


#عطار_نیشابوری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

12 Jan, 20:42


https://t.me/Tiktokculdtem
دوستان که در کشور ایران و افغانستان هستند می‌توانند تیک تاک فیلتر شده را از این کانال دانلود کنند تا بتوانند لایف را دیده بتوانند

شعر های مولانا

12 Jan, 18:43


#داستان_شب

" مراقب باشید طنابی را تکان ندهید:"

روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری می‌گذشتند،
به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت : تماشاکنیدکه من چه‌طور بلا بر سر این طایفه می آورم،
بعد به‌سوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد رابه باد کتک گرفتند و آن‌قدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت.
فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!!!!

ماهم در این‌طور مواقع فکر می‌کنیم : کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که می‌زنیم، چیزی که می‌نویسیم، نگاهی که می‌کنیم ممکن است ، حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند، آتش اختلافی برافروزد، و...
بعدازاین وقایع فکرمی‌کنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم!!

مواظب باشیم طنابی راتکان ندهیم.

شعر های مولانا

12 Jan, 18:38


▫️


گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی
گر به دل بیرونی از عالم سوار عالمی

همچو بوی گل که در آغوش گل از گل جداست
هم برون از عالمی، هم در کنار عالمی


#صائب_تبریزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

12 Jan, 18:38


▫️


همچو ابرم روترش از غیرت شیرین خویش
روی همچون آفتابت بس بود برهان من

رو مگردان یک زمان از من که تا از درد تو
چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

12 Jan, 18:38


▫️


صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش
رقص کنان دست زنان بر سر هر طارم از او

طوطی قند و شکرم غیر شکر می نخورم
هر چه به عالم تُرُشی، دورم و بیزارم از او


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

12 Jan, 15:40


نمیدانم چرا شبها ، دلم ناگاه میگیرد
گلویم را غمی جانسوز و بغض آه میگیرد

شبم تاریک و دردم لاعلاج و سینه ام پر خون
همیشه وقت تنهایی ، دلم چون ماه میگیرد

خداوندا برایم راهی از بیراهه پیدا کن
که هرجا رهسپارم ، غم برویم راه میگیرد

نمیدانم چگونه این همه غم ، در دلم جا شد
اگر با چاه گویم درد ، قلب چاه میگیرد

شکایت میکنم هر لحظه از غم بسکه بی تابم
گمان دارم دل غم هم ز من گه گاه میگیرد

مکن در پیش درویشان حکایت از دل تنگم
که از این درد بی درمان ، دل هر شاه میگیرد

شعر های مولانا

12 Jan, 15:37


🪩



با تو در جنگل و یک کلبه یِ پنهان، چه شود
نورِ مهتاب و غزل های فراوان ، چه شود

رو به رو شعله یِ شومینه یِ تب دار به پا
پشتِ سر پنجره ای رو به گلستان، چه شود

قهوه یِ تلخ و کمی قندِ لبانت ، به به
من و هی بوسه یِ از گونه یِ خندان، چه شود

چه کسی گفته که بیداری یِ شب بیهوده ست
من بخواهم ببرم زیره به کرمان، چه شود

مستِ انگور شدن ، کارِ هوس بازان ست
من و انگورِ گلویی شده عریان، چه شود

آن قَدَر مست که انگار زمین میرقصد
دستِ من دورِ کمر ، حالِ پریشان، چه شود

چشم در چشمُ ، نفس حبسُ ، لبانی در هم
رقص و آوازِ دو تا قُمری یِ شیطان، چه شود 

کلبه ای غرقِ سکوتَست و فقط ما هستیم
لمسِ آغوش تو بی ترسِ نگهبان، چه شود

وای اگر صبح بفهمد که تو همراهِ منی
میرسد زودتر از جنّ ِ سلیمان، چه شود

در خیالاتِ خودم ، خوابِ خوشی میبینم
خوابِ خوبم نرسد باز به پایان، چه شود



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

12 Jan, 15:27


#شعر



شهر من بی تو شلوغ است بیا، گم شده ام
من که قربانی یک سوء تفاهم شده ام

عمق این فاجعه از عشق بلاخیز تر است
"خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است"

رفتی و شهر من انگار که طوفان زده شد
قلب من بعد تو یک کشور بحران زده شد

روح من روی تنم بعد تو آوار شده
غصّه های ابدی در دلم انبار شده

بی تو هر شب سحرم گم شده در سایه ی ماه
هجمِ سنگینِ خیالت شده وابسته ی آه

خانه ام عِطر تو را می طلبد هر شب و روز
عِطر خود را به هوای دل بیچاره بدوز

او که با چشم تو از خویش گذشته ست منم
او که جز راه تو بیراهه نرفته ست منم

او که با قصد و غرض غم به دلم کرده تویی
او که از عمد و به لج، باز ولم کرده تویی

تو بیا فکر پریشان مرا دور بریز
در خُمِ تُنگِ دلم خوشه ی انگور بریز

دلم از دیدن رویت هیجان می گیرد
قلب من باز دوباره ضربان می گیرد

یا بیا تا به ابد در دل این خانه بمان
یا سرخاک دلم سوره ی توحید بخوان

"بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است"
در نبود تو دلم با همه کس درگیر است

تو نباشی غم این ثانیه ها را چه کنم؟
چه کنم این قفسی را که به قلبم گیر است؟

شهر،ماتم زده و فاصله ها بیدارند
در پس خاطره هایی که به غم زنجیر است

پیش تر ناز نگاهت همه دم با من بود
آن نگاهی که در این فاصله بی تاثیر است

در نبود تو من و خاطره ها همدردیم
درد ما درد قشنگیست که عالم گیر است

گر چه یک شهر برای غزلم می گرید
قلب من باز پذیرفت که این تقدیر است

شعر های مولانا

11 Jan, 18:26


گفتی بمیر! این‌که تقاضای کوچکی‌ست
دنیا برای بودنِ ما جای کوچکی‌ست

از این‌طرف به آن‌طرف‌ِ تُنگ می‌گریخت
ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکی‌ست!»

در خواب‌های کودکی‌ام قصر داشتم
حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکی‌ست

ای عشق! ای بزرگ‌ترین آرزویِ من
فردای من بدون تو فردای کوچکی‌ست

اندوهگین نمی‌شوم از رفتنت، برو
می‌بینمت دوباره! که دنیای کوچکی‌ست

شعر های مولانا

11 Jan, 18:10


🎩 #شعر 🎩


حال دل خوش نیست، بی‌تاب و پریشانم چرا..؟
گوشه‌ی تنهایی ‌ام سر در گریبانم چرا..؟

با نگاهی خیسِ اشک و چشمهایی منتظر..؛
مثل باران‌های پُر رگبار گیلانم چرا‌..؟

شهر خاکستر نشینم، بی‌پناهم بعد تو..؛
ناله‌های پر سکوتِ شمعِ گریانم چرا..؟

آتش این فاصله هرچند می‌سوزاندم..؛
از تماشای نگاهت مات و حیرانم چرا..؟

نیستی اما شبیه پادشاهی مقتدر..؛
حکمرانی میکنی در قلب ویرانم چرا..؟

عهد بستم با دلم تا راز پنهانم شوی..؛
خسته‌ از خویشم که گاهی سست‌پیمانم چرا..؟

با نوای نِی کنار آتش و قدری غزل..؛
از حکایت‌های دل غمنامه می‌خوانم چرا..؟

باید اکنون مرده باشم، زیر آوار غمت..؛
با خیالت زنده‌ام، اما نمی‌دانم چرا..!!

شعر های مولانا

11 Jan, 18:07


👑 #شعر 👑



غزل باشد ، تو باشی و صدا و دلبری هایت
سرم گرم نگاه و شیوه ی افسونگری هایت

ندیدم آتش افروزی ، شبیهِ چشم های تو !
بچرخان با خُمِ چشمانِ مستت ساغری هایت

چنان از آن شرابِ کهنه می ریزی به لبهایم
دهانم بسته باور می کنم ،  ناباوری هایت

گرفتم لکنت از بس خوش زبانی و فریبنده
شدم بی اختیار از این فریب و سروری هایت

صدای خنده هایت می کُشد این عاشقِ زارت
نلرزان بیش از این با خنده هایت مرمری هایت

مرا صدبار در پای دلت قربان کنی جانم ؛
دوباره می کُشم خود را برای محشری هایت

خرامان رفتنت در بستر بیماری ام برده ؛
چه سازم با نوا و رقصِ پا و بندری هایت؟

چه زیبا صید قلّابِ دلت کردی شکارت را
چه مغرورانه بر رُخ میکشانی برتری هایت

به گوشت نیست اصلا داد و بیدادِ دلم ای داد
چه راحت داده ای عادت مرا با سَرسَری هایت

فدایت میکنم "گلپونه" هایم را به شرطی که؛
غزل باشد ، تو باشی و صدا و  دلبری هایت

شعر های مولانا

11 Jan, 18:04


با تيشه ی خيال تراشيده‌ام تو را
در هر بتی كه ساخته‌ام ديده‌ام تو را

از آسمان به دامنم افتاده آفتاب؟
يا چون گل از بهشت خدا چيده‌ام تو را

رويای آشنای شب و روز عمر من!
در خواب‌های كودكی‌ام ديده‌ام تو را

از هر نظر تو عين پسند دل منی
هم ديده، هم نديده، پسنديده‌ام تو را

زيباپرستیِ دل من بی‌دليل نيست
زيرا به اين دليل پرستيده‌ام تو را

با آن‌كه جز سكوت جوابم نمی‌دهی
در هر سؤال از همه پرسيده‌ام تو را

از شعر و استعاره و تشبيه برتری
با هيچ‌كس بجز تو نسنجيده‌ام تو را


  

شعر های مولانا

11 Jan, 17:59


چنان در قلبِ من جا داده‌ای خود را که انگاری

تو این‌جا خانه‌ات بوده است و من یک دل بنا کردم.

🍂🥀

شعر های مولانا

11 Jan, 17:59


چند خطی گله دارم ز غمت می‌خوانی؟
تـا تـه ایـن غـزلم خیره به من می‌مانی؟

خبرت هست نفس در دلِ من تنگ شده؟
خبرت هست که هم دردی و هم درمانی؟

خبرت هست که در تنگه‌ی دریایِ جنون
ساحل امن منی،،،موجِ منی،،،طوفانی؟

تنِ تو قبله و چشمانِ تو قرآن من است
پـایـه‌یِ کـفـر مـنـی،،،از طـرفی ایمـانی

"فَتَبارَک"...که خدا گفت به چشمانِ تو گفت
شـأن نـازل شـدن آیـه‌ای از قـرآنی

عشقت آلوده به خونم شده جریان دارد
وَ تو چون روح به تن،،، مستتری در جانی

بس تبر زد به تنم خاطره‌‌هایت شب و روز
مُرد،،،افتاد،،، زمین خورد دلم،،،می‌دانی؟

شعر های مولانا

11 Jan, 17:58


"سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام
دل غریب بیابد ز نامه شان آرام

شکفته گردد از این باد شاخه‌های خرد
گشاده گردد از این زخمه در وجود مسام

سحر رسد ز ندای خروس روحانی
ظفر رسد ز صدای نقاره بهرام

عصیر جان به خم جسم تیر می انداخت
چو دف شنید برآرد کفی نشان قوام

حلاوتی عجبی در بدن پدید آید
که از نی و لب مطرب شکر رسید به کام

هزار کزدم غم را کنون ببین کشته
هزار دور فرح بین میان ما بی‌جام

فسون رقیه کزدم نویس عید رسید
که هست رقیه کزدم به کوی عشق مدام

ز هر طرف بجهد بی‌قرار یعقوبی
که بوی پیرهن یوسفی بیافت مشام

چو جان ما ز نفخت است فیه من روحی
روا بود که نفختش بود شراب و طعام

چو حشر جمله خلایق به نفخ خواهد بود
ز ذوق زمزمه بجهند مردگان ز منام

که خاک بر سر جان کسی که افسرده‌ست
اثر نگیرد از آن نفخ و کم بود ز اعدام

تن و دلی که بنوشید از این رحیق حلال
بر آتش غم هجران حرام گشت حرام

جمال صورت غیبی ز وصف بیرون است
هزار دیده روشن به وام خواه به وام

درون توست یکی مه کز آسمان خورشید
ندا همی‌کندش کای منت غلام غلام

ز جیب خویش بجو مه چو موسی عمران
نگر به روزن خویش و بگو سلام سلام

سماع گرم کن و خاطر خران کم جو
که جان جان سماعی و رونق ایام

زبان خود بفروشم هزار گوش خرم
که رفت بر سر منبر خطیب شهدکلام

🍃🌷
#مولانا

شعر های مولانا

11 Jan, 17:58


عمر بر اومید فردا می رود
غافلانه سوی غوغا می‌رود

روزگار خویش را امروز دان
بنگرش تا در چه سودا می‌رود

گه به کیسه گه به کاسه عمر رفت
هر نفس از کیسه ی ما می‌رود

مرگ یک یک می‌برد وز هیبتش
عاقلان را رنگ و سیما می‌رود

مرگ در ره ایستاده منتظر
خواجه بر عزم تماشا می‌رود

مرگ از خاطر به ما نزدیکتر
خاطر غافل ،کجاها می‌رود

تن مپرور زانک قربانیست تن
دل بپرور دل به بالا می‌رود

چرب و شیرین کم ده این مردار را
زانک تن پرورد ، رسوا می‌رود

چرب و شیرین ده ز حکمت روح را
تا قوی گردد که آن جا می‌رود

#مولانا

درود برشما همراهان گرامی🌷😊❤️
روز و روزگارتان سرشار از شادی و نشاط🥰🙏

شعر های مولانا

11 Jan, 17:58


دکتر عبدالکریم سروش

گُزیده هایی از بهترین های مثنوی
از کتاب لُب لُباب
اثر: ملاحسین کاشفی

🌷

تمثیل در آن باب که عمارت در ویرانی است...





🍃🌷
#مولانا

شعر های مولانا

10 Jan, 13:23


▫️


چون غنچه لب ببند و چو گل بی‌دو لب بخند
تا هیچ کس نداند کاندر چه نعمتی

ای شاه شاد مفخر تبریز شمس دین
تبلیغ راز کن که تو اهل سفارتی


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

10 Jan, 13:23


▫️


برو در باغ پرس از باغبانان
که آن شاخ گل رعنا کجا شد

برو بر بام پرس از پاسبانان
که آن سلطان بی‌همتا کجا شد


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

10 Jan, 13:23


▫️


اگر ز خویش برآیی به تازیانه وجد
سفر به عالم بی منتها توانی کرد

ترا به هر غم و درد امتحان ازان کردند
که دردهای جهان را دوا توانی کرد


#صائب_تبریزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

10 Jan, 13:23


▫️


اگر جایِ مروت نیست، با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تُنگ، بیرون را تماشا کن

دل از اعماقِ دریای صدف‌های تهی بردار
همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن

چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن


#فاضل_نظری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

10 Jan, 13:23


▫️


او رفت و دلم باز نیامد ز بَرَش
من چشم به ره، گوش به در، بر اثرش

چشم آید زی گوش که داری خبرش؟
گوش آید زی چشم که دیدی دگرش؟...


#خاقانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

08 Jan, 19:43


صبح و سرمای زمستانی عجب می چسبد

بوسه و  چشمکِ پنهانی عجب می چسبد

سنگکی داغ و ، پنیر و ،  غزلی  آمـاده !

با تو این ، هوای بارانی عجب می چسبد

شعر های مولانا

08 Jan, 19:43


🥀

از جاده‌ی احساس تو، از درد نوشتم
از یک دل غمگین، دل یک مرد نوشتم

از قصه‌ی شب‌های بلندی که تو بودی
تا خاطره‌هایی که شدند زرد نوشتم

از چک چک هر قطره ز دلتنگی قلبم
ز آوارگی این دل شبگرد نوشتم

از کوشش بی حاصل این قلب شکسته
تا فاصله‌هایی که غم آورد نوشتم

از سوز نفس گیر رخ سرد حضورت
از یک شب طوفانی نامرد نوشتم

از درد فراق و غم دلتنگی شب‌ها
تا ضجه که تاثیر نمى‌کرد نوشتم

افسوس نشد باشی و همدرد بمانی
شاعر شدم و از دل پر درد نوشتم

شعر های مولانا

08 Jan, 19:43


دکلمه


موهاشو که شونه کرد اومد کنارم نشست...
گفتم نمی خوابی؟
نگام کرد!
چیزی نگفت
گفتم چیزی شده ؟
بازم نگاهم کردو چیزی نگفت ولی نگاهش نگاهه همیشگی نبود.

گفتم باهام حرف نمی زنی قربونت؟

همونجور که نشسته بود،نگاهش رو ازم دزدید و به آینه روبروی تخت خیره شد.
بلند شدم نشستم
چراغ بالای تخت رو  روشن کردم
نور بیشتر شد و چشماش رو بست
ولی نمی دونم چرا از چشماش اشک ریخت رو گونه هاش
انگار جمع شده بود و منتظره یه پلک زدش بودن...
نگران شدم
گفتم چی شده؟
چرا گریه می کنی؟
بازم هیچی نگفت
گفتم لامصب دارم دق می کنم
خب حرف بزن بفهمم چی شده
از روی کمد کنار تخت،یه دفتر و یه خودکار برداشت و
شروع کرد نوشتن.....

خیره شدم به دستای ظریف و لرزونش
انگار خودکار رو به زور دست گرفته بود

هرازگاهی ام یه قطره اشک می ریخت رو کاغذ و جوهر خودکار رو پخش می کرد
مات و مبهوت به کاغذش و خودش نگاه می کردم و میخواستم بدونم ته این قصه چیه؟
چی داره می نویسه؟
صداش زدم
نگاشو از رو کاغذ دزدیدو
به خودش نگاه کرد تو آینه
حتی یه لحظه هم،نه به حرفم گوش داد،
نه نگاهم کرد
دستم رو دراز کردم
اومدم صورتش رو لمس کنم
اومدم دست بکشم رو گونه هاش
اشکشهاشو پاک کنم ولی....

ولی
کسی نبود
بازم رویا دیده بودم
هیچکی نبود....
سپیده زده بود تو آسمون
خیره شدم به آینه
موهای ژولیده خودم بود و چهره ی عبوس و خواب آلودم
دنباله سیگارم میگشتم ک چشمم افتاد به کمد کنار تخت
یه دفتر بود
و یه خودکار بین صفحاتش
از جام بلند شدم
رفتم سمت کمد
دفتر رو برداشتم
صفحه ای که خودکار بینش جامونده بود رو باز کردم که
نوشته بود....

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
سالها در غزلِ خویش دم از یار زدم
رفتم و نامِ تو را در همه جا جار زدم

حاصلم شد غمِ دلواپسی و  دردِ فراق
من که یک عُمر دم از دلبریِ یار زدم

هرچه گفتم که نرو،گوش نکردی ، رفتی
آمدم پشتِ سرت ضَجّه زدم ، زار زدم

رفتی و من هم از آن کوچه ی غمها رفتم
خانه و زندگی ام را ز غمت بار زدم

دستِ من گرچه به آن زلفِ سیاهت نرسید
دف زدم چنگ زدم زخمه و تار زدم

من که خود تکیه گهِ گرمِ تو بودم روزی
دیدی آخر زغمت تکیه به دیوار زدم!

آن لبی را که فقط  تشنه ی لبهای تو بود
بسته ماند و فقط امروز به سیگار زدم

سر بریدم همه ی خاطره ها را در خود
در درونِ دل خود دست به کشتار زدم

خودکشی گرچه حرامست ولی از غمِِ تو
عاقبت خر شدم و دست به این کار زدم

جز من و آینه کس شاهدِ آن لحظه نبود
پیش چشمانِ خودم روحِ خودم دار زدم

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


هر دویِ ما
یک نفر را تنها گذاشتیم،
اول تو مرا
و سپس من خودم را...

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


🥀

دیشب به خوابم آمدی با نسترن ها
با کاروان لاله ها و یاسمن ها

من بودم و چشمان جذّاب و قشنگت
تو بودی و احساس سرسبز چمن ها

چشمم به دور نرگس چشم تو حیران
با دل ز راز عشق می گفتی سخن ها

دیشب میان باغ رویای تو گل داد
چشم انتظاری های صحرا و دمن ها

آزاد از چشمان هیز مردم شهر
ما شد  تمام  آن رمیدن ها و من ها

راز نهان ما عیان گردید و چرخید
راز  مگوی  سینه ی  ما  در  دهن ها

میخانه، لبهای لبالب از طرب بود
ما روح  بودیم  و  رها از بند تن ها

دیشب به خوابت آمدم با یک بغل گل
دور از  نگاه  شوم اندوه و محن ها

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


🥀

نشسته ام بکشم شانه‌ها به گیسویت
فدای چشمِ سیاهت فدای ابرویت

فدای قامتِ رعنا و دلبری‌هایت
فدای صورتِ زیبا و عطرِ در مویت

نشسته ای به کنارم که دلبری بکنی،
به خنده‌های پر از عشق و چشمِ جادویت

به بوسه‌های تو می‌ارزد این همه سختی
به بی قراری و آوارگیِ در کویت

نشسته ام که بگویم غزل غزل از تو
نشسته ام بنویسم دوباره از رویت

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


🥀

آمدی... پنجره‌ای رو به جهانم دادی
ماه را در شبِ این خانه نشانم دادی

چشم‌هایم را از پشت گرفتی ناگاه
نَفَسم را بند آوردی و جانم دادی

جان به لب آمد و اسم تو نیامد به زبان
تا به شیرینیِ یک بوسه دهانم دادی

از گُلِ پیرهنت، چوب‌لباسی گُل داد
در رگِ خانه دویدی هیجانم دادی

در خودم ریخته بودم غمِ دریاها را
چشمه‌ام کردی و از خود جریانم دادی

سر به زانوی تو خالی شدم از آن همه بغض
مثل یک خوشه‌ی انگور، تکانم دادی

شوقِ این جانِ به تنگ آمده، آغوشِ تو بود
آن‌چه می‌خواستم از عشق، همانم دادی

تو در این خانه‌ی بی‌پنجره، "صبح" آوردی
روشنم کردی و از مرگ، امانم دادی...!

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


🥀

ز بـرم چنان بـرفـتی ، کـه تکیـده استخـوانـم
نه ز مـن خبر گرفـتی، ، نه سـراغی از نشـانـم

به خدای هـر دو عـالم، شـده ای فکرو خیالم
به وفـای با وفـایان ، سـر عهـد خـود بـمــانـم

توچنان زمن گسستی، دل وجان من شکستی
بـه دلـم غمی نشـاندی ، کـه بـریده ای امـانـم

بـه خیال روی مستـان، چو نگاه می پرسـتان
چـه شـود ز لـعـل نـابت، بـه لبم نمی رسـانـم

چـه کنـم کـجـا گـزینـم ، زجـفـای دلـبر مست
بـه لبم رسیـده هــر دم ، زغـم زمــانـه جـانـم

نـه هــوای دل بریدن ، نــه تـوان پا کشـیـدن
زفـراق روی مـاهـت ، چـو بـهــار پـر خـزانـم

شــود ای نـگار مسـتم ،بـه برم درآیـی امشب
کـه به پای تو بـریـزم، همه ی جان و جـهـانم

من و واژه های شیوا، شب ولحظه های زیبا
غـزلی ز چشـم مستت، بـسـرایـم و بخـوانـم

به چه رو بگویم این غم، به دل حزین ناصح
که نگفــته او بخـوانـد ، که چنینـم و چنانـم

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


🥀

چرا یوسف شوم؟اینجا مگر یوسف بها دارد؟
چرا موسی شوم؟ اینجا که هر کوری عصا دارد

خوشی ، مستی ، پریشانی ، غم و حسرت ، پشیمانی
بگو گیسویت از این پس برای من چه ها دارد؟

نپرس از من چرا در زندگی اینقدر تنهایم؟
که تنها بودنم یک قصه ی بی انتها دارد

دل دیوانه ام از او نمیداند چه میخواهد
مناجاتش سکوتی تلخ بعد از "ربنا..." دارد

شبی در خواب دیدم بر مزارم اشک میریزی
یقین کردم دل من هم برای خود خدا دارد

شعر های مولانا

08 Jan, 19:42


می روم از بینتان ،  روزی که خیلی دیر نیست
این دلم غیر از خودش از هیچکس دلگیر نیست...

شعر های مولانا

04 Dec, 17:01


خوشتر از جان چه بود جان برود باک مدار
غم رفتن چه خوری چون به از آن می‌آید


#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 17:01


گر سرَم می‌رود، از عهدِ تو سر باز نپیچم...

#سعدی

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


با هرچه به جز توست ، مرا ساز مده

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


از جایِ جراحت نتوان بُرد نشان را ...

#سعدی

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


بی تو به سر می نشود با دگری می‌نشود
هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود

اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری
هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05



به پیش خلق نامش عشق و پیش من بلای جان ...

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


سر زلفت ظلماتست ولبت آب حيات...!

#سعدی

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


من در غم تو، تو فارغ از من تا کی؟

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


گر من بروم تو با که آرام کنی ..؟

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


یار گرفته‌ام بسی
چون تو ندیده‌ام کسی...♡

#سعدی

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


.

جان همه خوش است در سایه لطف جان تو...

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:05


بی‌تو نه‌عیش دارم و
نه خواب و نه قرار...

#مولانا

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


"گِرد خود بر گَرد و جُرم خود ببین
  جنبش از خود بین و از سایه مبین"

#مثنوی_مولانا دفترششم

📘خود را وارسی کن تا خطای خود را
  ببینی. حرکت و عمل از توست, به
  خیالی آن را از دیگران نبین...

  

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


نه تو را حفظ زبان زآزار کس
نه نظر کردن به عبرت پیش و پس

پیش چه بْوَد، یادِ مرگ و نَزعِ خویش
پس چه باشد، مردنِ یاران ز پیش

#مثنوی_مولانا دفترپنجم

📘اصلی ترین علت آزار افراد با زبان به دلیل بی توجهی به دو چیز است

1 از یاد مرگ خود غافل بودن
   2 فراموش کردن مردن سایرین

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


چون تو سرسبز شدی سبز شود جمله جهان
اتحادی عجبی در عَرَض و اَبدان بین

#غزل_مولانا

📘اگر تو حالت خوب باشه و نگاهت به هستی مثبت آنگاه میبینی که جهان هم سرسبز و مثبت است
بین این بدن ما و هستی رابطه محکمی وجود داره ولی درکش کمی مشکله

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


شاد از وی شو، مشو از غیر وی
او بهارست و دگرها ماهِ دی،

هر چه غیر اوست، استدراجِ توست 
گر چه تخت و  ملک توست و تاجِ توست

#مثنوی_مولانا دفترسوم

📘هر چه غیر حق است، مایه هلاکت تدریجی توست حتی اگر تخت و سلطنت و تاج شاهانه باشد
حق تعالی مانند بهار سرسبز و زیباست و سایرین همچون زمستان سرد و خشک
پس تنها به حق تعالی شاد شو

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


" شاه بیتی از شاهنامه "

ز نیرو بُوَد مرد را راستی
ز سستی كژی آید و کاستی

بدون شک یکی از زیباترین ابیات شاهنامه ی فردوسی، همین بیت حکیم است که آن را بر سر درِ زورخانه ها، ورزشگاه ها و لا به لای اوراقِ کتاب هایمان بارها خوانده و احیانا از بر گشته ایم امّا اینکه تا چه اندازه در معنای آن، دقیق شده ایم تا چه اندازه به آن، ایمان یافته ایم حدیثِ دیگری است.

در این بیت، نیرو در مقابلِ سستی نهاده شده است و راستی در برابر كژی و کاستی؛ آنچه موجب نیرو گرفتن است کار و حرکت است و آنچه باعثِ سستی می شود کم تحرکی و دوری از ورزش است.

ورزش و تحرّک، موجبِ ترشحِ هورمون های مفید و مختلفی می شود که شادی و نشاط، جذبِ موادِ مغذی و انرژی های مثبت، اندکی ست از فراوان فواید آن؛ در مقابل، تنبلی و بسیاری از كژی ها و کاستی ها نتیجه ی سستی کردن ها و کاهلی های ماست که موجب افزایش قند و چربی و انواع سموم و فشار خون و تپشِ قلب و بسیاری از امراض دیگر جسمانی شده و به لحاظ روحی-روانی، زاینده ی انواع كژی هاست. از تن پروری و زیاده خواهی گرفته تا انواع بی تفاوتی ها و ناراستی ها و حتی فریب و نیرنگ ها !  😊

به نگارش #دکتر_علی_احمدپور

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


همچو خادم دان مُراعاتِ خَسان
بی کسی بهتر ، ز عِشوه ناکَسان

#مثنوی_مولانا دفتردوم

📘اینکه فرومایگان رعایتت کنند و نزدیکت نشوند را یک خدمتی از طرف آنها به خودت بدان
تنهایی از خوشامدگویی و ثنا خوانی انسانهای تبه کار بد نهاد ، بهتر است

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


"آینه کو عیب رو دارد نهان"
"از برای خاطر هر قلتبان"

"آینه نَبْوَد منافق باشد او"
"این چنین آیینه تا توانی مجو"

#مثنوی_مولانا

📘هرگز به دنبال آن آینه‌ای نباش که به خاطر دلخوشیِ هر آدمِ بی‌غیرتی عیب او را مخفی نگه می‌دارد.
(چنین آینه‌ای) آینه نیست، بلکه دورو و منافق است و هرگز دنبال چنین آینه‌ای نباش.

رفیقی که به خاطر منافع شخصی و سودی که از تو می‌برد عیبت را به تو گوشزد نمی‌کند و می‌داند که راهی که تو می‌روی به چاه منتهی می‌شود ولی مانع تو نمی شود، چنین کسی دوست نیست بلکه منافق دورویی است که بعد از گرفتن منفعت از کنار تو، تو را ترک خواهد کرد.

شعر های مولانا

04 Dec, 08:01


🔰خلل باطن

آن تَنی را که بُوَد در جانْ خَلَل
خوش نگردد گر بگیری در عسل

#مثنوی_مولانا

📘آن کسی که وجودش از درون خراب است، حتی اگر او را در عسل هم بکنی خوب و خوش نمی‌شود.

ظاهرخوبانِ باطن‌بلا. هرچه ظاهر زیباتر می‌کنند و با نقاب چهرۀ واقعی خود را پنهان می‌کنند، بِدان که درون خرابتری دارند. در سفر و کار و سختی باید این چنین افراد را شناخت.

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


//🌹🌹❤️🌹🌹//


کاظم بهمنی میگه!

کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

آن که زد با تیغ مکرش گردنم را، خود شمرد
چند گامی سوی تو بی‌سر قدم برداشتم

ای شکاف سقف ِبر روی سرم ویران شده
کاش از آن اول تو را کوچک نمی‌پنداشتم

آه ِمن دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام
داشت می‌آمد بسوزاند تو را، نگذاشتم.....

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


ای رفته ز دل، راست بگو! بهر چه امشب
با خاطره‌ها آمده‌ای باز به سویم؟

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


یاد تو، حس قشنگی‌ست،
که در دل دارم
چه تو باشی، چه نباشی،
نگهش می‌دارم …

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


بیا بشکن سکوتِ هر شبِ این جامِ خالی را
بگیر از مستیِ مفرط ، غم و آشفته حـالی را

توانم نیست در این بی هوای بی نفس ماندن
نجاتم ده ، فرو پاشیدن از هر احتمالی را

مرا با روشنی ها آشتی ده ، تار و تاریکم
بشوُی از ذهن مسمومم تعابیر خیالی را

بزن شانه به روی گرد و غمهای پشیمانی
بنوشانم شروع و ، طعمِ هر کارِ حلالی را

به روی شانه ات بنشان مرا بالاتر از خود گیر
برایم باز کن مفهومِ هر فهم و کمالی را

بده صیقل وجودم را،بگیر از سینه زنگارم
بسوزان عنصرم را ، تا دهد ترکیب آلی را

هرس کن شاخ و برگ خشک و پوشالیِ افکارم
برویان ، بارور کن دسته های سبز شالی را

فرو ریزم بهم از نو بساز احساس و طبعم را
ردیفم کن دوباره ، تا بگیرم دست و بالی را

من از هفتاد و دو دیوِ سلیمان دیده ام اعجاز
بمیران و ، دوباره زنده کن این لا ابالی را

نه شورِ شور باشیم و نه کلا بی نمک ای دوست
میانه طی کنیم ، رفتار و راهی اعتدالی را





‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او
از آن شب واله و حیران نه در خوابم، نه بیدارم

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


گفتی بمیر! این‌که تقاضای کوچکی‌ست
دنیا برای بودنِ ما جای کوچکی‌ست

از این‌طرف به آن‌طرف‌ِ تُنگ می‌گریخت
ماهی به گریه گفت: «چه دریای کوچکی‌ست!»

در خواب‌های کودکی‌ام قصر داشتم
حالا ببین که «قصر» چه رؤیای کوچکی‌ست

ای عشق! ای بزرگ‌ترین آرزویِ من
فردای من بدون تو فردای کوچکی‌ست

اندوهگین نمی‌شوم از رفتنت، برو
می‌بینمت دوباره! که دنیای کوچکی‌ست

شعر های مولانا

18 Nov, 14:30


کنج آغوش تو گیتار به رقص آمده است
کلبه ی ساکتم انگار به رقص آمده است

می‌خورد بوسه ی باران به لب پنجره ام
ناودان در شب ِدیدار به رقص آمده است

با قدم های خوش آهنگ تو از اوّل شب
"سبزه میدان" سرِ بازار به رقص آمده است

لطف کن اینهمه آویشن و بابونه نخر
دیدم از بوی تو عطّار به رقص آمده است

عطری از دامن گلدار تو پیچیده به شهر
که ته ی باغ، سپیدار به رقص آمده است

باز از خنده ی تو شیخ شکایت دارد
مسجدش با در و ديوار به رقص آمده است

ساعت مرگ کنارت به عقب افتاده!
زندگی با تب تکرار به رقص آمده است

الکل چشم تو گیرایی خاصی دارد
مست شد واژه و خودکار به رقص آمده است

#محمد_علی_نیکومنش

شعر های مولانا

16 Nov, 16:24


▫️


ای دل گر ازین حدیث آگاهی تو
زین تفرقهٔ خویش چه میخواهی تو

یک لحظه که از حضور غایب مانی
آن لحظه بدانکه مشرک راهی تو


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

16 Nov, 16:24


▫️


ای که دلداری اگر جانِ مَنَت می‌باید
چاره‌ای نیست در این مسئله، اِلا تسلیم

عشقبازی نه طریق حکما بود، ولی
چشم بیمار تو دل می‌بَرد از دست حکیم


#سعدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

16 Nov, 16:24


▫️


معشوق، مرا گفت نشین بر در من
مگذار درون آنکه ندارد سر من

آنکس که مرا خواهد گو: بیخود باش
این، درخور کس نیست مگر در خور من


#عین_القضات_همدانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

16 Nov, 16:24


▫️


ای آنکه همیشه جور،  کارت باشد
آوردن عاشقان شعارت باشد

این دیده که بی روی تو خون می گرید
تا چند به راه انتظارت باشد؟!


#طبیب_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

16 Nov, 14:29


بیا بشکن سکوتِ هر شبِ این جامِ خالی را
بگیر از مستیِ مفرط ، غم و آشفته حـالی را

توانم نیست در این بی هوای بی نفس ماندن
نجاتم ده ، فرو پاشیدن از هر احتمالی را

مرا با روشنی ها آشتی ده ، تار و تاریکم
بشوُی از ذهن مسمومم تعابیر خیالی را

بزن شانه به روی گرد و غمهای پشیمانی
بنوشانم شروع و ، طعمِ هر کارِ حلالی را

به روی شانه ات بنشان مرا بالاتر از خود گیر
برایم باز کن مفهومِ هر فهم و کمالی را

بده صیقل وجودم را،بگیر از سینه زنگارم
بسوزان عنصرم را ، تا دهد ترکیب آلی را

هرس کن شاخ و برگ خشک و پوشالیِ افکارم
برویان ، بارور کن دسته های سبز شالی را

فرو ریزم بهم از نو بساز احساس و طبعم را
ردیفم کن دوباره ، تا بگیرم دست و بالی را

من از هفتاد و دو دیوِ سلیمان دیده ام اعجاز
بمیران و ، دوباره زنده کن این لا ابالی را

نه شورِ شور باشیم و نه کلا بی نمک ای دوست
میانه طی کنیم ، رفتار و راهی اعتدالی را





‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

شعر های مولانا

16 Nov, 14:29


میان خواب و بیداری شبی دیدم خیال او
از آن شب واله و حیران نه در خوابم، نه بیدارم

شعر های مولانا

16 Nov, 14:29


یاد تو، حس قشنگی‌ست،
که در دل دارم
چه تو باشی، چه نباشی،
نگهش می‌دارم …

شعر های مولانا

16 Nov, 14:29


💞 #شعر 💞




آدمـی گاهی  درون غصـه پنـهـان می شــود
در هوای بی کسی ها خیس بـاران می شود

در سـرای تیـره  بختی بـا هـزاران درد و غم
فصل پاییز و بهـارش چون زمستان میشود

گـر گـرفـتــار نـگاری خـوش قد و بـالا شـود
در فراقـش خانـه ی دل عـین زندان میشود

خیـره می گردد به چشمان سیاه و دلکشش
در قـفـای نرگس مستش پریشان  می شـود

می سپارد دل بـه دریای جنـون  دیوانـه وار
زورق بشکسته اش در گیر طوفان می شود

گرچه او دارد به دل داغی ز هجرانـش، ولی
عاقبـت این زخمـهای کهـنه  درمان می شود

می زنـد دل را بـه دریـا بـا گدار و بی گــدار
همدم  صـد نـاله ی نی در نـیسـتان میشـود

می نـشـیند در مسـیـر بـوی عـطـر زلـف یـار
دیـده از شـوق وصـالش غـرق باران میشود

بغض دیرینی گلویش می فشارد روز وشب
رفـته رفـته درد بی  مهری  نمایان می شود

شعر های مولانا

16 Nov, 13:59


👑 #شعر 👑




ـ ‍ ‍ دل من عــــــاشق زارست ،ڪمی راه بیا
نفس ات بـــــوی بهارست، ڪمی راه بیا

زندگی بی تو برایم غم دل خوردن و بس
سر من بی تو به دار است ، ڪمی راه بیا

چه جهانی،چه زمانی،همه اش دلهره است
خنده ات عشق و قرار است ڪمی راه بیا

تو عزیزی، تو طبیبی ، تو سراسر عشقی
قلب من بی تو دچار است ڪمی راه بیا

همه عمرم شده پاسوز دو چشمت گل من
ناز ڪردن به چه ڪار است؟کمی راه بیا

شده زندان همه ی دار و نـــــدارم بی تو
دل مـن فڪر فـــرار است ڪمی راه بیا

چــه ڪنم از غم تـــو راهی میخانه شدم
تو گلی، قهر تــو خار است، ڪمی راه بیا

خوش بحالش که ندید است نگاهت هرگز
برق چشمان تــــــو نار است ڪمی راه بیا

دگـــــرم نیست دلی تــــا ڪه به دریا بزنم
زدنش بی تـــــــو قمار است ڪمی راه بیا

نڪند حــــــــرف رقیبان شنوی،دور شوی
حـرفشان ڪینه ی مــار است کمی راه بیا


#محمد_دری_صفت

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

16 Nov, 02:13


▫️


دميد صبح تجلي به جان شتاب کنيد
ز سردسير جهان رو به آفتاب کنيد

درين محل که گشوده است صبح دفتر فيض
ستاره اي ز براي خود انتخاب کنيد

کنون که زر به سپر بخش مي کند خورشيد
چه لازم است نظر را سيه به خواب کنيد


#صائب_تبریزی
#صـبح_بخیـر 👌🍂

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

15 Nov, 17:24


بغض تلخی گشته مهمانم، نمی بیند  کسی
روزگار  نابسامانم  ،   نمی بیند  کسی

بس که خندیدم در این طوفان و غوغای غریب
سیل  پنهان  را ز چشمانم  ،   نمی بیند  کسی

حالتی دارم شبیه کودکی گم کرده راه
روز  را  از  شب نمی دانم  ،  نمی بیند  کسی

می زنم  لبخند  اما،  گریه دارد حال من
در غمت،  ابر بهارانم ،  نمی بیند   کسی

من که دلتنگ  توام،  آیا  تو  هم مثل منی؟؟؟
در هوایت سیل بارانم، نمی بیند کسی

دلخوشی هایم شده یاد تو و چشمان تو
وارث این درد هجرانم ،  نمی بیند  کسی

نازنینا ، در نبودت روز و شب گم کرده ام
روز و شب محتاج درمانم ، نمی بیند  کسی

فارغم از خویش و بیزارم دگر از زندگی
گیج و مبهوت و پریشانم ،  نمی بیند  کسی

#➩✰♥️✰⇇

شعر های مولانا

15 Nov, 17:24


برایش شعر خواندم اشک هایش را درآوردم
پس از یک عمر خاموشی صدایش را درآوردم

کلیم قصه هایم دست خالی مانده بود اما
زدم بر نیل و آخر سر عصایش را درآوردم

دلم پر بود از دستش ولی با زور خندیدم
و با دست خودم رخت عزایش را درآوردم

سپس با بوسه ای زیر زبانش را کشیدم تا _
_ته و تووی تمام ماجرایش را درآوردم

میان ماندن و رفتن مردد بود پاهایش
نشستم، کفشهای تا به تایش را درآوردم

و او از خانه رفت و من برای رفع دلتنگی
نشستم رو به آیینه ادایش را درآوردم

شعر های مولانا

15 Nov, 17:24


هر چه کردم تا بماند در کنارم باز رفت
خوب می دانست بی او بی قرارم باز رفت

دید همچون برگ زردی روی خاک افتاده ام
دید درگیر خزان روزگارم باز رفت

گرچه میدانست وقت بغض های لعنتی
سر به روی شانه ی کی میگذارم باز رفت!

آمد و پیشم نشست و دید دارم غرق خون
زخم دست دوستان را می‌شمارم باز رفت

سالها گفتم نرو عمرم که بعد از رفتنت
دست بیرحم اجل را میفشارم، باز رفت

با خبر شد رفته ام فهمید دیگر نیستم
باز آمد، باز رد شد از مزارم باز رفت

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم
سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم

بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد
مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم


بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا
مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

روح ِ برخاسته از من ...!ته ِ این کوچه بایست
بیش ازاین دور شوی ازبدنم می میرم...

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


شعله ی عشقِ تو  شد آتشِ آتشکده‌ ام
مستِ دیـدارِ تـوأم ساقیِ بی میکده‌ ام

منـم آن رعیـتِ دیـوانـه ی وادیِ تنت
گرچه خان‌زاده‌ام و مالکِ این دهکده‌ ام

رونقِ مزرعـه‌ ام، گندمِ گیسوی شماست
سرخیِ سیبِ رُخت.. برکتِ خلوتکده‌ ام

نـذر کردم کـه اگر حاجتِ دل را بـدهی
تـا ابـد بـوسه بکـارم بـه درِ بتـکده‌ ام

سخت دل داده ای و ساده دلم را بُردی
ساده پس باز بکن.... قفلِ درِ غمکده ام

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


عشق بی تو بدگمانى مى شود كارى بكن
رنگ  خواب من خزانى مى شود كارى بكن

لحظه هايم در ميان هُرم آغوشت خوش است
بى تو روحم آسمانى مى شود كارى بكن

كم كمك تا مى چشم از شهد انگورِ لبت
مستىِ من ناگهانى مى شود كارى بكن

دكمه دكمه باز مى گردد دلِ پيراهنم
جان، اسیر مهربانی مى شود كارى بكن

از نفس هایت نشسته آتشی در جان من
دل پر از سوز نهانی مى شود كارى بكن

ردّ خود را گم کند داغِ لبم روى تنت
باغ گلها بی نشانى،مى شود كارى بكن

مرهمى بگذار قبل از رفتنت روىِ لبم
زخم حسرت ارغوانی مى شود كارى بكن

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


باز دل تنگ تو شد کاش خدا رحم کند؛
وقت باریدن اشکم  ،  نم باران بزند

باز در پرسه خیابانِ دلت ، دربدرم !
زیرِ باران غزل  ، چترِ صدایت ببرم

شیشهٔ بغضِ پریشان به گلو می شکند
تا که از کوهِ غمت ، تکّه ی جانم بکَند

گریه ام کاش صدایش به رقیبم نرسد
قهر و دوریِ تو هم کاش ، درازا نکشد

برگ ریزان دلم بود که می رفتی و من!
ریختم اشک جداییِ تو را ،  بر دامن

پهن کردم وسط کوچه ، ببندم گذرت
مرثیه خوانِ غزل را که بیفتد ز سرت ؛

رفتن و ترکِ من و ، خانه تنهاییِ دل !
تا که شاهد نشوم بر شبِ رسواییِ دل

قلبم از سنگ نشد ، بعد تو و رفتنِ تو
لحظه ی کوچِ نگاه و چمدان بستن تو

مثلِ دیوانه در این شهر به دنبال توام
مضطرب ، دل نگرانِ تو و احوالِ توام

من هنوز از بُنِ جانت به تو نزدیک ترم
از همین فاصله با عشق تو را می نگرم

شاخه ی پیچک احساس مرا دست نزن
کورسویی هم اگر مانده به بن بست نزن

یادِ مستی و غزلخوانی و بیداری و شب
ساغر و ساقی و پاییز و جنون و من و تب

یادت آور که چه شب های عزیزی تو و من
تنگ آغوش هم از عشق و وفا بود ، سخن

ثانیه ثانیه احوال تو را ، شعر شدم
گفتی اشعار و غزل های تو را من بلدم

آسیابِ غزلت ، چرخش هر انجمن است
مصرع چَشم و هجاهای تو دندان شکن است

سینه در جوشش اشعار جدید است بیا
خسته از شعر شدن از تو بعید است بیا

شانه در پیچ و خمِ کوچه ی یادت نرود
بی تو دستم وسطِ بقچه ی عادت نرود

دستم از پنچره ی باغ نگاهت شده دور
چشمم از بس که نزد پلک به راهت شده کور

نگْذر از آن همه شیدایی و دیوانگی ات !
آن همه عشق که بود از تب پروانگی ات

از همین فاصله برگرد و ببین حالِ مرا
قهوه ای تلخ گشاید ، گره ی فالِ مـرا

ریسه بر ریشه ی امیدِ دلت می بندم
بر تپش های بلند دل خود می خندم

باز کن سمتِ دو چشمم درِ دروازه ی عشق
گره ای کور بزن ، رشته ی شیرازه ی عشق

گوشهٔ باغچه ، "گلپونه" نگاهش به در است
مدّتی هست که از حال دلت بی خبر است

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


یک درخت پیرم و سهم تبرها میشوم
مرده ام ؛ دارم خوراک جانورها میشوم

بیخیال از رنج فریادم تردد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذر ها می شوم

با زبان لال خود حس میکنم این روزها
همنشین و هم کلام کور و کرم میشوم

هیچکس دیگر کنارم نیست؛ می ترسم از این
این که دارم مثل مفقودالاثر ها میشوم

عاقبت یک با طرز عجیب و تازه ای
می کشم خود را و سر فصل خبرها میشوم....

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


خانه ات آباد ! مـارا خانه ویـران کرده ای
خان و مانم را پراز اندوه طوفان کرده ای

خود،نشستی جای دنجی،بیخیال زخم ها
حـال داری میکنی هرجاکه ویران کرده ای

داده ایی این عمر را بر باد و داری میروی
خوب ! از آغــاز دیــدم فکر پایان کرده ای!

گرچه می دانم چــه کردی بادلم اما نشد
اه و نفرینت کنـــم ، دل را پریشـان کرده ای

ازخدا میخواهم اینرا بهترین سهمت شود
با همه ظلمی که درحقّـــم فراوان کرده ای!

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


🎓 #شعر 🎓




دلم با شوق دیدارت ،دوباره آنچنانش کن
چو دیوانه بشوریدم ، توانی بی زیانش کن

به جانم در گمان هستند ،رقیبان از تب جانم
اگر مهری هنوزت هست ،خلاص از این گمانش کن

سر و سامان بشد از دست ،در این سودای نامردی
به تیر ناز مژگانت ، بزن بی خانمانش کن

چو بنیان رفته از دستم ،مثال ناله ی شبگیر
گره بگشا از این حنجر ،و بغضم را روانش کن

فکن بر شانه گیسویت ،که طنازی کند بادی
و بوی عنبرینش را ، ازین دلها نهانش کن

بسوزان شهپر شوقم ،که جانم رو به خاموشیست
تو این آتش که افکندی ،دوباره جاودانش کن

زمینگیر غم عشقم ،بیا ای شوق پروازم
رها گشته ز جان روح و ،روان بر آسمانش کن

به شوق پرگشودن ها ،از این پیله برون آیم
بلی آتش پرستم من ،تو شعله پر توانش کن

به پای بید مجنونی ،مرا در خاک بگذارید
و خاک سرد حسرت ها ،نهان از دیدگانش کن

زبان درد من بسته ،از این غم های بی پایان
تو حال آتشینم را ،به هر محفل بیانش کن

ببارد بر قدم هایت ،هزاران برگ پاییزی
اگر باور نداری تو ،بهاری امتحانش کن

به دریای غم عشقت ،اسیر موج گردابم
به اشک چشم خونبارم ،همان را بیکرانش کن

نهانی دیدمت آن شب ،و ناگه دل شد از دستم
به تجدید همان دیدار ،نگاهی ناگهانش کن

بیا با ساغر عشقی ،نشان در حال سرمستی
به بد نامی "حزینت"را ،نمونه در جهانش کن


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


📚 #شعر 📚



#غلط_کردم

گاه میگویم که مهرت را ز دل بیرون کنم ،

بعد میگویم غلط کردم ، ندانم چون کنم ،

خواهم از سودای تو سر در بیابانها نَهَم ،

کز غمت دیوانه گردم ، خویش را مجنون کنم ،

گاه میگویم که او دیوانه میخواهد چکار ؟

با دو چشم اشکبارم دیده را جیحون کنم ،

نامه ای انشا نمایم از فراق واز خزان ،

صد هزاران درد را تفسیر در مضمون کنم ،

گاه میگویم که شاید ، او نخواند نامه را ،

بیشتر باشعر خود جانانه را مفتون کنم ،

تا به کی این مُلک دل ، ویرانه باشد از فِراق

وقت ان امد که قامَت در رهش موزون کنم ،

گاه میگویم ندانم ؟ مانده ام  در کار خویش ،

ناله در چنگ فراقش روز و شب افزون کنم ،

زیر لب گویم که امشب با خدا گویم سخن ،

کِی روا باشد ز یارم  شکوه بر گردون کنم ،؟

گاه میگویم که دردم را بگویم با صبا ،

قاف تا قافِ جهان را قصه و افسون کنم ،

ساقیا مِی دِه که
#راحم را دگر اندیشه نیست ،

باده ای خواهم که دود از سینه ی محزون کنم ،

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


🎩#شعر 🎩



بزن دف را که من امشب خراب یاد دلدارم
پرُ از عشقم ولبریزم تُهی از عقل و پندارم

بزن مطرب بزن تا من ببارم عشق از چشمم
خرابم ، این سبک سر را کدامین شانه بگذارم .؟

دعاکن مستی ام امشب بماند تا سحر بامن
چوهوش آید سرم بینم درآغوش که بیدارم..؟

صدای زیر و بم های دفت دیوانه ام کرده
چنان مدهوش و شیدایم که جز این حال ، بیزارم

تنم اینجا منم آنجا به دنبال تو میگردد
به جام مستی ات سوگند مست از عطر دیدارم

بزن مطرب بزن ، جامی دگر را سرکشم شاید
خراب آباد او گردم بفهمد زخمها دارم

کسی جز او نمی رقصد میان موی رگهایم
بفهمم با تمام مستی ام هشیار هشیارم


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍

شعر های مولانا

15 Nov, 17:19


🎩 #شعر 🎩



حضرت مولانا

عشق اول می کند دیوانه ات
تا ز ما و من کند بیگانه ات

عشق چون در سینه ات مأوا کند
عقل را سرگشته و رسوا کند

می‌شوی فارغ ز هر بود و نبود
نیستی در بند اظهار وجود

عشق رامِ مردم اوباش نيست
دام حق ،صياد هر قلاش نيست

در خور مردان بود اين خوان غيب
نيست هر دل، لايق احسان غيب

عشق كِي همگام باشد با هوس
پخته كِي با خام گردد همنفس

عشق را با كفر و با ايمان چه كار
عشق را با دوزخ و رضوان چه كار

عشق سازد پاكبازان را شكار
كِي به دام آرد پليد و نابكار

زنده دل‌ها مي‌شوند از عشق، مست
مرده دل كي عشق را آرد به دست

عشق را با نيستي سودا بود
تا تو هستي، عشق كي پيدا بود

عشق مي‌جويد حريفي سينه چاك
كو ندارد از فناي خويش باك

عشق در بند آورد عقل تو را
تا نماند در دلت چون و چرا

عشق اگر در سينه داري الصلا
پاي نِه در وادي فقر و فنا

عاشق و ديوانه و بي خويش باش
در صف آزادگان درويش باش.

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


جان شیرین فدای صحبت یار

#سعدی‌

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


آن سر زلفش که بازی می کند از باد عشق
میل دارد تا که ما دل را در او پیچان کنیم

#مولانا

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی...

#مولانا

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


ای دل پاره پاره‌ام دیدن اوست چاره‌ام...

#مولانا

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


.
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است..

#سعدی

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


درون دل نهان نقشی ست از تو...

#مولانا

شعر های مولانا

15 Nov, 11:21


تو از سر من و از جان من عزیزتری...

#سعدی

شعر های مولانا

08 Nov, 19:11


‏✧ ‏✧‏ ✧

شد خانه چو زندانم
شب خواب نمی‌دانم

تا او نشود با من
همخانه و همخوابه...

#مـــولانـــا
──═ ⸙ ═──

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


تومرا جان و جهانی

چه کنم جان جهان را...؟


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی

جان را چه خوشی باشد

بی‌صحبت جانانه


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


اِی دل
پاره پاره ام
دیدن
اوست
چاره ام

#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


ذاتت عسل است ای جان..

#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


هرڪه فرهاد شود در ره عشق
همه ڪس در نظرش شیرین است
تهمت ڪفر به عاشق نزنید
عاشقی پاڪ‌ترین
آیین است

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


جان به کف
خنده به لب
شعله به دل
شور به سر

جان فدا در رهِ جانانۀ
عشقیم هنوز


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


دل ترا در کوی اهل دل کشد

تن ترا در حبس آب و گل کشد


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


تا به کجا کشد مرا مستی بی امان تو..

‏⁧ #مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


اندر مرضِ عشق

بجز عشق، دوا نیست


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


از همه کس گذر کنم، از تو گذر نمی شود

مـشکل تو وفای مــن
مشکل من جفای تو

#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


جان من و جهان تویی دلبر بی نشان تویی

خوش بنواز جان من
جمله نیاز میشوم


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم

#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


من جسم و جان ندانم من این و آن ندانم

من در جهان ندانم
جز چشم پرخمارش


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


خُنک آن دم که شب هجر بگوید: شب‌خوش..

#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


چون شکوفه ریخت، میوه سَر کُند

چون که تَنْ بِشْکَست

جانْ سَر بَر زَنَد


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


بیا تا عاشقی از سر بگیریم

نسیم از مشک و از عنبر بگیریم 

#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


سخنم مست و دلم مست
و خیالات تو مست

همه بر همدگر افتاده و در هم نگران


#مولانا

شعر های مولانا

08 Nov, 17:38


من غصه
را شادی کنم گمراه را هادی کنم


#مولانا

شعر های مولانا

03 Nov, 12:37


▫️


در زلف تو آشوبِ زمن می‌بینم
بیگانه نبیند آنچه من می‌بینم

او پیچ و خم و تاب و گره می‌نگرد
من بخت سیاه خویشتن می‌بینم
 

#ملک_الشعرا_بهار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

03 Nov, 12:33


🚀 پاول دوروف: تلگرام به پلتفرمی ویدیویی تبدیل خواهد شد.

چند روز پیش تلگرام با انتشار آپدیتی جدید ، از قابلیت‌های ویدیویی جدید رونمایی کرد.با انتشار این به‌روزرسانی «پاول دوروف» مدیرعامل تلگرام اعلام کرد: این آپدیت و به روزرسانی اولین قدم برای تبدیل‌ شدن تلگرام به یک پلتفرم ویدیویی محسوب می‌شود.

💚در ویدیو بالا تعدادی از قابلیت های جدید تلگرام ، در آخرین به روزرسانی را مشاهده میکنید.
#تلگرام

شعر های مولانا

03 Nov, 07:01


ندارد دل ، دل اندر وی چه بستی ...

#مولانا

شعر های مولانا

03 Nov, 07:01


بیچاره دلی که ماند بی تو ...

#مولانا

شعر های مولانا

03 Nov, 07:01


هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من


#مولانا

شعر های مولانا

03 Nov, 07:01


طریقِ عشق به گفتن نمی توان آموخت..

#سعدی

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


درديست در اين دل كه هويدا نتوان كرد..

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


خانه گرفت عشق تو ناگه در جوار جان...

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد
خبرت هست که دی گم شد و تابستان شد
خبرت هست که ریحان و قرنفل در باغ
زیر لب خنده زنانند که کار آسان شد
خبرت هست که بلبل ز سفر بازرسید
در سماع آمد و استاد همه مرغان شد
خبرت هست که در باغ کنون شاخ درخت

مژده نو بشنید از گل و دست افشان شد

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


تشنه‌ی دیدار دوست راه نپرسد که چند

#سعدی

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


ما چاره ی عالمیم و بیچاره ی تو ..

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


ما سَبُک‌ روحان اسیر ِ سادگی‌های دِلیم

#بیدل_دهلوی

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست...

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10



هیچ نیندیشم به جُز دلخواهِ تو ..

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


هشت جنت به تو عاشق تو چه زیبا رویی...


#مولوی

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


اندردو جهان دلبر و یارم تو بسی...

#مولانا

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


پری رویا، چرا پنهان شوی از مردم چشمم

#سعدى

شعر های مولانا

02 Nov, 12:10


من ندانم چه کس‌ام کز شکرت پُرهوس‌ام...

#مولانا

شعر های مولانا

26 Oct, 17:16


🌸

شعر های مولانا

24 Oct, 02:37


▫️


خیز و بخاک تشنه ئی بادهٔ زندگی فشان
آتش خود بلند کن آتش ما فرونشان

میکدهٔ تهی سبو حلقه خود فرامشان
مدرسهٔ بلند بانگ بزم فسرده آتشان


#اقبال_لاهوری
#صبح_بخیر 👌🍂

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

23 Oct, 15:13



من زخمِ تو را به هیچ مرهم ندهم...

#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 13:37



ندارد دل

دل اندر وی چه بستی


#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 13:37



شما میگید بهش فکر نکن، فراموشش کن
ولی سعید شیروانی میگه:


من قصه‌ی فراق تو را خاک کرده ام
حاصل چه شد؟ جوانه زدی، بیشتر شدی

شعر های مولانا

23 Oct, 13:37


تو بیش کنی کم را از دل ببری غم را

از رخ ببری زردی فی لطف امان‌الله


#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 13:37


ای در دلم نشسته
از تو کجا گریزم

#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 13:37


قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
هم‌ چنان خواهم راند.
هم‌ چنان خواهم خواند:
“دور باید شد، دور"

@samaedell

شعر های مولانا

23 Oct, 13:37


جوری زندگی نکنید
که این شعر از سعدی را
واسه خودتون بخونید:


عشق در دل ماند و
یار از دست رفت

عشق و سودا و هوس در سر بماند
صبر و آرام و قرار از دست رفت

شعر های مولانا

23 Oct, 12:38


بر چو تو دلبری سِزَد هر نفسی نثارِ جان...


#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 12:38


نهادم پای بر عشقت که بر عشاق سر باشم..

#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 12:38


من مُهره مِهر تو نریزم،
اِلا که بریزد استخوانم...



#سعدی

شعر های مولانا

23 Oct, 12:38


نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان
که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست



#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 12:38


نیست مرا جز تو دوا ای تو دوای دل من...


#مولانا

شعر های مولانا

23 Oct, 12:38


‌‌
با جمله ما خوشیم،ولی با تو خوشتریم ...

#مولانا

با_عشــღـــق

شعر های مولانا

23 Oct, 12:36


▫️


این قلب که محزون‌تر از او پیدا نیست
وین چشم که پر خون‌ تر از او پیدا نیست

دانی ز چه آن شکسته وین خونین است
زان حسن که افزون‌تر از او پیدا نیست


#ملک_الشعرا_بهار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

23 Oct, 12:36


▫️


هوشیار حضور و مست غرور
بحر توحید و غرقه گنهیم

شاهد بخت چون کرشمه کند
ماش آیینه رخ چو مهیم

شاه بیدار بخت را هر شب
ما نگهبان افسر و کلهیم

گو غنیمت شمار صحبت ما
که تو در خواب و ما به دیده گهیم



#حافظ

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─═┅✰ 📓 ✰┅═─

شعر های مولانا

22 Oct, 14:17


صنما چگونه گویم
که تو نور جان مایی

که چه طاقت است جان را
چو تو نور خود نمایی

#مولانا

شعر های مولانا

22 Oct, 14:17


یک ساعت عشق ،به صد جهان بیش ارزد..


#مولانا

5,637

subscribers

3,652

photos

187

videos