| • Better English 🌝🇦🇫 @englishghaznavi Channel on Telegram

| • Better English 🌝🇦🇫

@englishghaznavi


انگلیسی را اینجا به آسانی کامل بیاموزید✓


👤Manager: @Muhammad_GH1

Better English 🌝🇦🇫 (Persian)

آیا دوست دارید زبان انگلیسی را بهتر یاد بگیرید؟ اگر پاسخ شما بله است، کانال Better English 🌝🇦🇫 مناسب شماست! این کانال به شما کمک می کند تا به آسانی و کامل زبان انگلیسی را فرا بگیرید. از این کانال می توانید برای یادگیری و تقویت مهارت های زبانی خود استفاده کنید. Manager این کانال @Muhammad_GH1 می باشد که با تجربه خود به شما کمک می کند تا به بهترین شکل ممکن زبان انگلیسی را یاد بگیرید. پس به کانال Better English 🌝🇦🇫 بپیوندید و از آموزش های با کیفیت زبان انگلیسی بهره مند شوید!

| • Better English 🌝🇦🇫

06 Dec, 03:05


It is far better to be alone than to be in bad realations.

تنها بودن از بودن در روابط بد بهتر است...

| • Better English 🌝🇦🇫

06 Dec, 03:02


Any darkness, no matter how dark, Threatened by morning light ...

هر ظلماتی هرچقدر هم که تاریک باشد،
توسط روشنایی صبح تهدید میشود...

| • Better English 🌝🇦🇫

06 Dec, 02:53


صبح بخیر

Good morning ❤️

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Dec, 15:46


https://t.me/aznoadamii

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Dec, 15:20


| • Better English 🌝🇦🇫 pinned «Who is more ?»

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Dec, 15:08


🤔

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Dec, 14:38


The most beautiful thing is to see the person you love smiling... And even more beautiful knowing that you're the reason behind it.

زیباترین چیز دیدن لبخند کسی است که‌ دوستش داری، و زیباتر اینکه بدانی تو دلیل پشت آن لبخندی.

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Dec, 14:32


Any darkness, no matter how dark, Threatened by morning light ...

هر ظلماتی هرچقدر هم که تاریک باشد،
توسط روشنایی صبح تهدید میشود...

| • Better English 🌝🇦🇫

04 Dec, 12:45


مجموعه 101 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای علاقمندان یادگیری زبان‌ انگلیسی:



9. The news - اخبار


The next day, back at the hotel, Alice and Natalie are watching TV. The presenter announces breaking news.
روز بعد، آلیس و ناتالی به هتل برگشتند، در حال تماشای تلویزیون هستند.  مجری خبرهای فوری را اعلام می کند.

TV Presenter: Works of art stolen in the centre of London! Valuable drawings by William Turner have disappeared from a private collection.
مجری تلویزیون: آثار هنری در مرکز لندن به سرقت رفت!  نقاشی های ارزشمند ویلیام ترنر از یک مجموعه خصوصی ناپدید شده است.

Natalie: I can’t believe it! It’s the three drawings from the shop!
ناتالی: باورم نمیشه!  این سه نقاشی از مغازه است!

Alice: It is! They are exactly the same; there’s the drawing of a large church, the drawing of a boat on the shore and the drawing of a sleeping
cat.
آلیس: همینطوره!  آنها دقیقا مشابه اند؛  نقاشی یک کلیسای بزرگ، نقاشی یک قایق در ساحل و نقاشی یک گربه خوابیده وجود دارد.


TV Presenter: So far there has been no trace of the thief, and the whereabouts of the drawings is unknown. The owner of the collection, Lawrence Windsor, is offering a large reward for the safe return of the works. A police investigation is under way.
مجری تلویزیون: تاکنون هیچ اثری از سارق وجود ندارد و محل اختفای نقاشی ها مشخص نیست.  مالک مجموعه، لارنس ویندزور، برای بازگرداندن ایمن آثار پاداش بزرگی در نظر گرفته است.  تحقیقات پلیس در حال انجام است.

Natalie: What should we do?
ناتالی: باید چیکار کنیم؟

Alice: Should we call the police?
آلیس: باید با پلیس تماس بگیریم؟

Natalie: No, let’s go to Robert Green’s shop. We’ll call the police from there.
ناتالی: نه، بیا به مغازه رابرت گرین برویم.  از آنجا با پلیس تماس می گیریم.

Alice: Okay, that makes sense. That way, no one will think he’s a suspect.
آلیس: خوب، منطقی است.  به این ترتیب، هیچ کس فکر نمی کند که او یک مظنون است.


https://t.me/Englishghaznavi

| • Better English 🌝🇦🇫

28 Nov, 14:53


❤️

| • Better English 🌝🇦🇫

23 Nov, 19:05


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

19 Nov, 14:29


All our dreams can come true if we have the courage to pursue them. ~Walt Disney

تمام رویاهای ما می‌توانند محقق شوند اگر ما شجاعت دنبال کردن آنها را داشته باشیم.

| • Better English 🌝🇦🇫

19 Nov, 14:29


Forget the past that makes you cry and focus on the present that make smile.

گذشته ای را که باعث گریه ات میشه فراموش کن و روی حال که باعث خنده ات میشه تمرکز کن...

| • Better English 🌝🇦🇫

19 Nov, 14:27


A beautiful face will age and a perfect body will change, but a beautiful soul will always be a beautiful soul.

چهره زیبا، پیر خواهد شد و بدن بی عیب و نقص، تغییر خواهد کرد، اما یک روح زیبا همیشه یک روح زیبا خواهد بود.

| • Better English 🌝🇦🇫

16 Nov, 19:25


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

14 Nov, 19:28


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

14 Nov, 10:48


بیشترین گناه بنی آدم مربوط به کدام عضو بدن است⁉️⁉️

| • Better English 🌝🇦🇫

13 Nov, 19:38


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های زیر لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست منظم و دوست داشتنی 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

13 Nov, 14:25


مجموعه 101 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای علاقمندان یادگیری زبان‌ انگلیسی:


8. A suspicious man - مردی مشکوک


Natalie and Alice leave the shop to go back to the hotel. Before getting a cab, Alice tells Natalie that someone caught her attention in the shop.
ناتالی و آلیس مغازه را ترک می کنند تا به هتل برگردند.  آلیس قبل از سوار شدن به تاکسی به ناتالی می گوید که یک نفر توجه او را در مغازه جلب کرده است.

Alice: There was a strange man in the shop.
آلیس: مرد عجیبی در مغازه بود.

Natalie: You mean Robert Green?
ناتالی: منظورت رابرت گرین هست؟

Alice: No. There was another man, a customer.
آلیس: نه. مرد دیگری بود، یک مشتری.

Natalie: What did he look like?
ناتالی: چه شکلی بود؟

Alice: He was tall and he was wearing a hat…. There he is! He’s the one leaving the shop now.
آلیس: او قد بلندی داشت و کلاه بر سر داشت….  او آنجاست!  او همان کسی است که اکنون مغازه را ترک می کند.

Natalie: Do you think there’s something suspicious about him?
ناتالی: فکر می کنی چیزی مشکوک در مورد او وجود دارد؟

Alice: I don’t know. There is definitely something strange about him….
آلیس: من نمی دانم.  قطعا چیز عجیبی در او وجود دارد….

Natalie: Do you think he’s the thief?
ناتالی: فکر می کنی او دزد است؟

Alice: I don’t know, but I’m worried.
آلیس: نمی دانم، اما نگرانم.

Natalie: Why are you worried?
ناتالی: چرا نگران هستی؟

Alice: Because that man in the hat knows that there are very valuable drawings in the shop
آلیس: چون آن مرد کلاهی می داند که نقاشی های بسیار ارزشمندی در مغازه وجود دارد.

https://t.me/Englishghaznavi

| • Better English 🌝🇦🇫

13 Nov, 14:24


https://t.me/UEEx_Miner_bot/UEB_Miner_Bot?startapp=kBNoWEHfEAAus79C85A
UE Coin (UE) is a newly issued platform token by the UEEx exchange. Enter UECoin Miner Bot and click to receive UE and USDT rewards for free!

| • Better English 🌝🇦🇫

06 Nov, 19:11


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Nov, 19:07


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

02 Nov, 19:03


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

02 Nov, 01:08


Hey! Come watch funny videos with me on Clipclaps! There is a $1 sign up reward.
https://h5.cc.lerjin.com/propaganda/#/community?clapcode=1896583793

| • Better English 🌝🇦🇫

29 Oct, 18:57


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

27 Oct, 19:19


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

| • Better English 🌝🇦🇫

27 Oct, 10:49


سلام :
آقا هستین یا خانم ⁉️

| • Better English 🌝🇦🇫

26 Oct, 16:54


https://chat.whatsapp.com/LS0kJ6MSKjIKbxy1CVklPZ

| • Better English 🌝🇦🇫

26 Oct, 16:54


مجموعه 101 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای علاقمندان یادگیری زبان‌ انگلیسی:

7. The call - تماس


Robert Green tells Natalie and Alice that he has an idea for the Turner drawings.
رابرت گرین به ناتالی و آلیس می گوید که ایده ای برای نقاشی های ترنر دارد.

Alice: What should we do?
آلیس: باید چیکار کنیم؟

Robert Green: I have an idea! I have a friend who is also an art historian. He’s an expert in British art. His name is Michael Wood. He can
tell you if the works really are by Turner. If they are, we will call the police.
رابرت گرین: من یک ایده دارم!  دوستی دارم که او هم تاریخدان هنر است.  او در هنر بریتانیا متخصص است.  نام او مایکل وود است.  او می تواند
به شما بگوید که آیا آثار واقعاً از ترنر هستند یا خیر.  اگر هم باشند با پلیس تماس می گیریم.

Natalie: Okay, that sounds good.
ناتالی: باشه، به نظر خوب می‌رسد.

Alice: That’s a great idea.
آلیس: این یک ایده عالی است.

Robert Green: I’ll call him right now…. Hello? Hi, Michael. I need a favour. Can you come to the shop? I have some drawings that appear to be
original works by Turner. Yes, William Turner! Okay, I’ll see you then.
Bye!
رابرت گرین: همین الان به ایشان زنگ میزنم….  سلام؟  سلام مایکل  من نیازمند مساعدت هستم.  میشه بیایی مغازه من؟  من چند نقاشی دارم که به نظر می رسد
آثار اصلی ترنر است.  بله، ویلیام ترنر!  باشه، پس میبینمت.
خدا حافظ!

Alice: Is your friend coming now?
آلیس: دوستت حالا می‌آید؟

Robert Green: He says he’s out of town. But he’ll come by tomorrow. Do you want to come as well?
رابرت گرین: او می گوید که خارج از شهر است.  ولی فردا میاید  آیا شما هم می خواهید بیایید؟

Natalie: Yes, that sounds good. I want to meet this expert and look at the works with him.
ناتالی: بله، به نظر خوب می رسد.  من می خواهم با این کارشناس ملاقات کنم و آثار را با او ببینم.

Robert Green: Well, see you tomorrow.
رابرت گرین: خوب، فردا می بینمت.

Natalie and Alice: See you tomorrow!
ناتالی و آلیس: فردا می بینمت!

| • Better English 🌝🇦🇫

25 Oct, 13:36


بیشترین گناه بنی آدم مربوط به کدام عضو بدن است⁉️⁉️

| • Better English 🌝🇦🇫

23 Oct, 17:05


https://t.me/book6094

| • Better English 🌝🇦🇫

18 Oct, 08:41


You were there when my heart was broken in a million pieces, and you picked up all those pieces and made me whole again.

کنارم بودی وقتی دلم به میلیون ها تیکه شکسته شده بود، تیکه ها را برداشتی و مرا دوباره کامل کردی.

| • Better English 🌝🇦🇫

07 Oct, 15:02


If you have the power to make someone happy, do it. The world needs more of that.

اگر قدرت شاد کردن کسی را داری، پس انجامش بده دنیا به این نیاز دارد.

| • Better English 🌝🇦🇫

07 Oct, 15:01


The greatest superpower: gratitude.

بزرگترین ابرقدرت: شکرگزاری.

| • Better English 🌝🇦🇫

07 Oct, 14:59


مجموعه 101 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای علاقمندان یادگیری زبان‌ انگلیسی:


6. How did they get here?
آنها چگونه به اینجا رسیدند؟

Natalie and Alice show Robert Green the drawings that they found in his shop and Natalie explains that she thinks they are originals by Turner.
ناتالی و آلیس به رابرت گرین نقاشی هایی را که در مغازه اش پیدا کردند نشان می دهند و ناتالی توضیح می دهد که فکر می کند آنها اصلی و از ترنر هستند.

Robert Green: You are telling me that these drawings are by Turner?!
رابرت گرین: شما به من می گویید که این نقاشی ها از ترنر است؟!

Natalie: Yes, I’m almost certain. I’m an art historian. I know Turner’s work. I know his paintings and his drawings. These are by Turner.
ناتالی: بله، تقریباً مطمئن هستم.  من یک مورخ هنر هستم  من کار ترنر را می شناسم.  نقاشی ها و طراحی هایش را می شناسم.  اینها توسط ترنر نقاشی شده‌ است.

Robert Green: I can’t believe it!
رابرت گرین: باورم نمیشه!

Alice: What are they doing here? How did they get here?
آلیس: آنها اینجا چیکار میکنن؟  آنها چگونه به اینجا رسیدند؟

Robert Green: I don’t know. Lots of people bring me works of art. I buy them and sell them to people who visit the shop.
رابرت گرین: نمی‌دانم.  افراد زیادی برای من آثار هنری می آورند.  من آنها را می خرم و به افرادی که به مغازه مراجعه می کنند می فروشم.

Alice: Do you remember who brought these drawings?
آلیس: یادت هست چه کسی این نقاشی ها را آورده است؟

Robert Green: Yes, I believe it was a man…. I don’t remember what he looked like.
رابرت گرین: بله، من معتقدم که این یک مرد بود….  من یادم نیست که او چه شکلی بود.

Alice: When did he bring you them?
آلیس: کی آنها را برایت آورد؟

Robert Green: This morning. Just a few hours ago.
رابرت گرین: امروز صبح.  همین چند ساعت پیش.

Natalie: Do you think the drawings are stolen?
ناتالی: فکر می کنی نقاشی ها دزدیده شده اند؟

Robert Green: It’s possible!
رابرت گرین: ممکن است!

| • Better English 🌝🇦🇫

07 Oct, 09:57


"When you face difficult times, know that challenges are not there to destroy you. They're there to promote, increase and strengthen you."

"وقتی با زمان های سختی روبرو می شوید، بدانید که چالش ها برای نابودی شما وجود ندارند.
چون آنها برای ارتقا، افزایش و تقویت شما هستند."

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Oct, 17:17


📚 Cambridge English Vocabulary in Use Elementary

▪️ Unit 18. Holidays
تعطیلات

🔻 A. Holiday (noun)
• holiday¹ /'hɒlədeɪ رخصتی، تعطیلات
• have a holiday /həv ə رخصتی داشتن 'hɒlədeɪ
• on holiday /ɒn 'hɒlədeɪ در رخصتی

🔻 B. Types of holidays انواع رخصتی ها
• package /'pækɪdʒ بسته
• flight /flaɪt پرواز
• hotel /həʊ'tel هوتل
• include /ɪn'kluːd شامل بودن
• winter holiday رخصتی زمستانی
• camping /'kæmpɪŋ اردو زدن (خیمه زدن)
• tent /tent چادر (خیمه زدن)
• coach /kəʊtʃ مربی
• tour /tʊə سفر، سیاحت کردن
• comfortable /'kʌmftəbl راحت

🔻 C. Transport حمل و نقل
• by /baɪ توسط
• plane /pleɪn هواپیما
• train /treɪn ریل
• car /kɑ موتر
• ferry /'feri عبور، عبور دادن، گذر دادن

🔻 D. Don't forget to take... گرفتن ....را فراموش نکن
• passport /'pɑːspɔːt گذرنامه
• visa /'viːzə ویزا
• ticket /'tɪkɪt تکت
• currency /'kʌrənsi واحد پول
• luggage /'lʌɡɪdʒ توشه سفر
• suitcase /'suːtkeɪs بکس مخصوص سفر
• rucksack /'rʌksæk بکس

🔻 E. Expressions
• try /traɪ تلاش کردن
• local food /'ləʊkl fuːd غذای محلی
• enjoy /ɪn'dʒɔɪ لذت بردن
• nightlife /ˈnaɪtlaɪfشب زنده داری

| • Better English 🌝🇦🇫

05 Oct, 05:43


مجموعه 101 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای علاقمندان یادگیری زبان‌ انگلیسی:


5. Some very special drawings
چند نقاشی خیلی خاص

In a shop in Camden Market, Natalie sees some drawings that catch her eye.
در مغازه ای در بازار کامدن، ناتالی نقاشی هایی را می بیند که توجه او را جلب می کند.

Natalie: I know these drawings! They are by Turner.
ناتالی: من این نقاشی ها را می شناسم!  آنها توسط تُرنر نقاشی شده است.

Alice: Who is Turner?
آلیس: ترنر کیست؟

Natalie: William Turner was an English painter in the 18th century. One‌ of the most important painters in British history!
ناتالی: ویلیام ترنر یک نقاش انگلیسی در قرن هجدهم بود.  یکی از مهم ترین نقاشان تاریخ بریتانیا!

Alice: Are you sure that these drawings are by him?
آلیس: مطمئنی که این نقاشی ها از اوست؟

Natalie: Yes, I’m sure. I studied them at university.
ناتالی: بله، مطمئنم.  من آنها را در دانشگاه مطالعه کردم.

Alice: Do you think they are originals?
آلیس: به نظر شما اورجینال هستند؟

Natalie: I’m almost certain. They look like originals…. But I can’t believe it! What are they doing here? They only cost 100 pounds!
ناتالی: تقریبا مطمئنم.  شبیه اصل هستند….  اما من نمی توانم آن را باور کنم!  آن ها این جا چه کار میکنند؟  آنها فقط 100 پوند قیمت دارند!

Alice: Should they be in a museum?
آلیس: آیا آنها باید در موزیم باشند؟

Natalie: Yes, they should be in a museum, a gallery or a collection.
ناتالی: بله، آنها باید در یک موزه، یک گالری یا یک مجموعه باشند.

Alice: What should we do?
آلیس: چیکار کنیم؟

Natalie: I don’t know. Should we ask the shop owner?
ناتالی: من نمی دانم.  آیا باید از صاحب مغازه سوال کنیم؟

Alice: Yes, that’s a good idea.
آلیس: بله، این ایده خوبی است.


https://t.me/Englishghaznavi

| • Better English 🌝🇦🇫

27 Sep, 16:11


مجموعه 101 داستان کوتاه انگلیسی با ترجمه فارسی برای علاقمندان یادگیری زبان‌ انگلیسی:



4. Robert Green’s shop - فروشگاه رابرت گرین


Natalie and Alice enter a small antiques shop in Camden Market.
ناتالی و آلیس وارد یک مغازه عتیقه فروشی کوچک در بازار کامدن می شوند.

Robert Green: Good morning!
رابرت گرین: صبح بخیر!

Natalie and Alice: Good morning!
ناتالی و آلیس: صبح بخیر!

Robert Green: My name is Robert Green. Welcome to my shop. Let me know if you have any questions.
رابرت گرین: نام من رابرت گرین است.  به فروشگاه من خوش آمدید  اگر سوالی دارید من را در جریان بگذارید.

Natalie: Nice to meet you. We are just going to have a look around.
ناتالی: از آشنایی با شما خوشحالم.  ما فقط می خواهیم به اطراف نگاه کنیم.

Robert Green: Great!
رابرت گرین: عالی!

Alice: Wow, so many beautiful items. There are so many works of art.
Do you like them?
آلیس: وای، خیلی چیزهای زیبا.  آثار هنری بسیار زیادی وجود دارد.
آیا آنها را دوست دارید؟

Natalie: Yes, it’s really beautiful stuff; paintings, sculptures, drawings, books… even comics!
ناتالی: بله، واقعا چیز زیبایی است.  نقاشی، مجسمه، طراحی، کتاب ... حتی کمیک!

Alice: Do you think some of them could be stolen?
آلیس: فکر می کنی بعضی از آنها را می توان دزدید؟

Natalie: Ha ha ha! I don’t know. Why?
ناتالی: ها ها ها!  من نمی دانم.  چرا؟

Alice: I like mysteries!
آلیس: من معما را دوست دارم!

Natalie: There are no mysteries here, Alice, just art…. Wait! Look at this!
I can’t believe it!
ناتالی: اینجا هیچ معمایی وجود ندارد، آلیس، فقط هنر….  صبر کن!  به این نگاه کن!
من نمی توانم آن را باور کنم

| • Better English 🌝🇦🇫

22 Sep, 16:15


تلفظ داستان: چرا شادی (میمون) خانه ی ندارد؟

◾️ t.me/Englishghaznavi

| • Better English 🌝🇦🇫

22 Sep, 16:09


Why Monkey Has No Home

چرا شادی هیچ خانه ای ندارد

For five years, there was a famine.
بود نبود برای پنج سال قحطی بود.

The farmers asked people to bless them and finally, they had a good harvest.
دهاقین از مردم خواستند تا برای آنها دعا کنند و در آخر آنها با محصول خوبی مقابل شدند.

Since there was now plenty of food, the pharaoh decided to have a party.

از زمانی که آنجا فراوانی غذا نبود فرعون برای برگذاری یک محفل تصمیم گرفت.

The party was a happy affair. For five days they had a huge feast.
جشن پر از عشق و خوشی بود بابت پنج سال (نبود خوشی) آنها ضیافت بزرگی براه انداختند.

Monkey was very happy. Because of the famine, he was very slim.

شادی بخاطر (اتمام) قحطی بسیار خوش بود، او خیلی لاغر بود.

He wanted to eat a lot of food. When he arrived at the feast, hundreds of long tables were filled with food.
او میخواست غذای بسیار زیادی بخورد، او هنگامی که رسید صدها میز از غذا های (مختلف) پُر بودند.

There were nuts, bowls of cereal, and ripe fruit.

آنجا مغزیات بودند(چهارمغز،بادام،پسته) کاسه های حبوبات (لوبیا، نخود، عدس) و میوه های رسیده(پخته شده).

He could also smell hot roasted meat cooking on the stove.
او همچنان میتوانست گوشتی را که در تنور کباب شده است را استشمام کند.

The assembly of animals was merry. However, during the feast, Monkey thought of a scheme to exploit the pharaoh’s kindness.
مجلس حیوانات خوشنود بودند، هرچند در جریان جشن شادی( میمون ) به فکر این بود که طرحی را برگزیند تا لطف فرعون را (از ذهنش دور) فراموش کند.

He decided to steal some of the food and then eat it at home.

او تصمیم گرفت بعضی از غذاهارا دزدی و آنرا در خانه (خود) بخورد.

All the animals were cheerful. They didn’t notice that monkey was hiding food.

تمام حیوانات بشاش (سر حال) بودند و پی نمی بردند که شادی غذا را پنهان کند.

After the feast, Monkey took the food to his house and ate it. He repeated this routine every day for four days.
بعد از جشن/محفل شادی غذا را گرفت و به خانه خود بُرد و نوش جان کرد.
او این کارش را برای چهار روز تکرار کرد(ادامه داد).

But on the fifth day, the pharaoh had a surprise. He was going to give all the animals a home.

اما روز پنجم فرعون یک سُرپرایز داشت ، قصد داشت به همه خانه عطا کند.

Monkey was very excited. But when he arrived at the pharaoh’s home, he could not get through the door.

شادی خیلی هیجان زده شده بود اما وقتی او به منزل فرعون رسید نمی توانست از میان (دو پله) در عبور کند.

The diameter of his waist was wider than the doorway. He was too fat!
دایره دور کمر وی نسبت به اندازه در پهن تر بود او بسیار چاق بود.

Monkey asked the pharaoh to forgive him for his theft. But the pharaoh said no.
شادی بخاطر سرقتش از فرعون درخواست بخشش نمود اما فرعون گفت: نه

“Pardon?” asked the monkey.

معذرت، / پوزش؟

شادی درخواست(پوزش) کرد؟

He didn’t understand why the pharaoh was being unkind. “

او پی نبرد اینکه چرا فرعون بی رحم گردیده است.

Everybody else will have a home now, but not you.

هرکسی دیگری جز تو حالا (صاحب) خانه است.

Now you know that greed gets you nothing,” explained the pharaoh.

فرعون توضیح داد: حالا فهمیدی که حرص تو به تو چیزی نداد.

ترجمه: Muhammad Ghaznavi

t.me/EnglishFor_z4

t.me/Englishghaznavi

8,036

subscribers

1,378

photos

37

videos