کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهی شبگیر من آگاه شود ؛
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هِجرم چونی؟
آن چنانم که ببینی و ندانی بازم
عهد کردی که: نسوزی به غم خویش مرا
هیچ غم نیست، تو میسوز، که من میسازم
آن چنان بر دل من ناز تو خوش میآید ؛
که حلالت نکنم گر نکشی از نازم
اگر از دام خودم نیز خلاصی بخشی ؛
هم به خاک سر کوی تو بود پروازم
اوحدی گر نه چو پروانه بسوزد روزی
پیش روی تو چو شمعش به شبی بگْدازم
#شاعر: #اوحدی_مراغه_ای
#آوا: #مهشید
✿@Raghsegalam21✿