فلسفه | برتراند راسل @philosophy_russell Channel on Telegram

فلسفه | برتراند راسل

@philosophy_russell


ارتباط با ادمین :

@Schopenhauer_bot

Promotional Article for Philosophy | Bertrand Russell (Persian)

فلسفه | برتراند راسل یک کانال تلگرامی است که به بحث و بررسی مفاهیم فلسفی، نظریات و آثار بزرگان فلسفه می‌پردازد. اگر به دنبال یادگیری و تبادل افکار در زمینه فلسفه هستید، این کانال بهترین مکان برای شماست. برتراند راسل، یکی از بزرگترین فیلسوفان دوره مدرن است که با دیدگاه‌های نوآورانه‌اش بر سرنوشت فلسفه تأثیرگذار بوده است. با پیوستن به این کانال، شما فرصت خواهید داشت تا در مباحث گوناگونی از جمله منطق، اخلاق، و فلسفه علم شرکت کنید و نظرات‌تان را با سایر اعضای این جامعه فلسفی به اشتراک بگذارید. ادمین کانال، با نام کاربری @Schopenhauer_bot، همواره آماده پاسخگویی به سوالات شما و ایجاد دیدگاه‌های جذاب در تمامی زمینه‌های فلسفی است. پس چه می‌انتظارید؟ با پیوستن به این کانال، به دنیای پر از اندیشه و دانش فلسفی خواهید پیوست.

فلسفه | برتراند راسل

26 Feb, 13:16


برای فلسفه قابل پذیرش نبود که مدت های طولانی در جاده ای پراز سنگلاخ گام بردارد.
بخش هایی از فلسفه #کانت که با شکاکیت همراه بود از نظر ارزش فکری از بخش هایی که کوشیده بود سنت های دینی را نجات بدهد دوام بیشتری آورد. به زودی به این نکته پی برده شد که لزومی ندارد چنین فرض کنیم که چیزها به خودی خود وجود دارند، که در واقع دنباله همان موضوع ذات قدیمی بود و اکنون بر درک ناپذیریش تأکید شده بود.

در نظریه #کانت آن پدیده ها که قابل مشاهده اند فقط صورت ظاهرند و باطنی که در پس آنها است چیزی است که اگر در سایه مفروضات اخلانی نبود فقط به وجود محض آنها پی می بردیم.

از دیدگاه اندیشمندان پس از #کانت - پس از این که خط فکری پیشنهادی او با هگل به اوج خود رسید - این نکته آشکار شد که پدیده ها همان واقعیتی را دارد که قابل پی بردن است و نیازی نیست فرض کنیم نمونه ممتازی از واقعیت وجود دارد که شناسایی ناپذیر است. البته وجود چنان نمونه ممتاز واقعیت امکان دارد اما استدلال هایی که می کوشند ثابت کنند باید وجود داشته باشد بی اعتبار است.
بنابراین، وجود چنان امکان فقط یکی از امکان های بی شمار در نظر گرفته می‌شود که باید از آن چشم پوشی کرد، زیرا از میدان آنچه درک شده یا در آینده شناخته خواهد شد بیرون است. در میدان درک شدنی ها نیز جایی برای مفهوم ذات یا تغییر آن بصورت موضوع و چیز وجود ندارد.

#برتراند_راسل
#نبرد_دین_با_علم
(( جسم و روح - صفحه : 84 - 85 ))

کانال فلسفه | برتراند راسل

📍 @Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

18 Feb, 21:07


‌ ‌ ‍ ‌
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ آن‌ها ﻧﻮﺷﺘﻪﺍﻧﺪ: ‏«ﺧﺪﺍ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﯽﮐﻨﺪ‏»
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﯾﻦ موضوع ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺗﺎﮐﻨﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﻢ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﻨﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟!

#برتراند_راسل
#ﺟﻬﺎﻧﯽ_ﮐﻪ_ﻣﻦ_ﻣﯽ‌ﺷﻨﺎﺳﻢ

کانال فلسفه | برتراند راسل

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

16 Feb, 21:43


#كانت پاسخ گویی به #هیوم را بر عهده داشت. وی چنین اندیشید که موفق به یافتن راه حل شده است، این راه حل فقط به دلیل پیچیدگی یا ابهامش جامع جلوه می کرد. وی با هیجان گفت چیزها بر ما اثر می‌گذارند اما طبیعت ما را ناچار می‌کند بجای درک چیزها آن چنان که واقعا هستند مطلب دیگری را درک کنیم و علت این جریان این است که ما خود موضوعات ذهنی را به آن اضافه می‌کنیم.
مهم‌ترین جریانی که ما وارد می‌کنیم موضوع زمان و مکان است. از دیدگاه کانت جیزها به خودی خود در زمان یا در مکان نیستند بلکه این طبیعت ماست که ما را ناچار از چنین پنداری می‌کند.
نفس یا (روح)، به منزله چیزی به خودی خود، نیز در زمان یا در مکان نیست؛ گرچه به عنوان پدیده ای که قابل دیدن است چنین به نظر می‌رسد که در داخل هردوی آنها است.

آنچه ما در جریان درک به آن پی می بریم موضوع رابطه خود ظاهری با چیز ظاهری است، اما در پس هر دو یک خود باطنی و یک چیز قائم به ذات وجود دارد که هیچ یک از آنها را هرگز نمی‌توان مشاهده کرد. پس چگونه فرض کنیم که وجود دارند؟ زیرا از دیدگاه دین و اخلاق چنین وضعی لازم است. گرچه توانایی گردآوری آگاهی درباره خود باطنی را با وسایل علمی نداریم اما می‌دانیم که دارای اراده آزاد است، که می‌تواند نیکوکار یا تَبَه کار باشد، که (گر چه نه در زمان) جاودانی است و این که بی عدالتی هایی که سبب رنج نیکوکاران در این جهان شده باید با لذت های آن جهان پاداش داده شود.

#کانت که می گفت از راه خرد ناب نمی‌توان وجود خود را اثبات کرد براساس مطالب بالا چنین اندیشید که خرد علمی برای چنین اثباتی امکان پذیر است زیرا نتیجه الزامیِ چیزی است که ما در جهان اخلاق به شیوه درک الهامی با بصیرت به آن می‌بریم.

#برتراند_راسل
#نبرد_دین_با_علم
(( جسم و روح - صفحه : 83-84))

کانال فلسفه | برتراند راسل

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

10 Feb, 05:50


📚لذات فلسفه

پژوهشی در سرگذشت و سرنوشت بشر

🖊تألیف : ویل دورانت

📑ترجمه ٔ: عباس زریاب خویی

تعداد صفحات : 541

کانال فلسفه | شوپنهاور

@Philosophy_Sch

فلسفه | برتراند راسل

07 Feb, 06:20


نظر بزرگان درباره #عشق_رمانتیک

(( ويدئو كوتاه))

#افلاطون
#آرتور_شوپنهاور
#برتراند_راسل


کانال فلسفه | برتراند راسل

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

05 Feb, 11:58


محققین روانشناسی مدعی هستند که دلائلی علمی برای بقای روح دارند، و بدون شك برنامه‌هایشان در اصل و از نظر علمی صحیح است. دلائلی از این نوع باید آن اندازه پایمال کننده باشد که هیچکس با داشتن خوی علمی نتواند آنها را رد کند.

هرچند ارزش و وزن دلائل باید مربوط به احتمالات پیشین مربوط به عقیده به بقا باشد. پیوسته راههای مختلفی برای محاسبه هر پدیده ای وجود دارد و باید از این راهها راهی ترجیح دهیم که کمتر غیر محتمل باشد.
تقریبا کسانیکه فکر می‌کنند بعد از مرگ باقی خواهند ماند آماده اند که فرضیه روانی بقا را به بهترین وجهی بپذیرند.

کسانیکه در زمینه دیگر فکر کرده و این فرضیه را غیر موجه می‌شمارند در جستجوی توضیح دیگری می‌باشند.

#برتراند_راسل
#چرا_مسیحی_نیستم
(( اعتقاد من به چیست))


کانال فلسفه | برتراند راسل


@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

30 Jan, 21:53


‌ ( نامه های #کارل_مارکس به #فردريش_انگلس سرشار از سوز و ناله است. )

#مارکس بیمار بود، همسرش بیمار بود، فرزندانش بیمار بودند؛ قصاب و نانوا طلبشان را می‌خواستند؛ مادرش دیگر هیچ کاری برای او انجام نمی‌داد. یاری طلبیدن از #انگلس و تشریح تمام مصایب و بدبختی ها، حتی در نامساعدترین لحظات، برای #مارکس امری عادی شده بود. #انگلس با یک دختر ایرلندی که سرسپرده اش بود، بطور آزاد زندگی می‌کرد، و مرگ ناگهانی او ضربۂ بزرگی بر روح #انگلس وارد آورد. #مارکس در جواب نامه ای که #انگلس برای خبر دادن مرگ آن دختر برایش نوشته بود چنین می‌نویسد :

#انگلس عزیز : خبر مرگ #ماری، هم مرا متحیر ساخت و هم متألم. او دختری فوقالعاده نیک سرشت، هوشیار، و بسیار علاقه‌مند به تو بود. شیطان می‌داند که اکنون در محافل ما چیزی جز عذاب و ناراحتی وجود ندارد. من خودم دیگر نمی‌توانم سَرَم را از پاهایم بازنشانم. مساعی من برای بدست آوردن پول در فرانسه و آلمان با شکست روبرو شده، و انتظار می‌رود که مبلغ پانزده لیره فقط در مدتی کمتر از یکی دو هفته بتواند لقمه نانی برای ما تأمین کند. صرف نظر از این که بغیر از قصاب و نانوا ( و آنها هم فقط تاپایان این هفته ) هیچ کس حاضر نیست دیگر به ما نسیه بدهد. من اکنون برای مخارج مدرسه، اجاره، و تمام هزینۂ زندگی آهی در بساط ندارم. چند نفر طلبکاری که پول مختصری علی الحساب به آنها داده‌ام، اصلا آن را به چیزی نگرفته و بعد از مدت کوتاهی با خشونت و شدت بیشتری به جان من افتادند. گذشته از این، بچه ها نه کفش برای بیرون رفتن دارند و نه لباس.
خلاصه کلام انکه، بدهکاریها و گرفتاریها سربه جهنم زده است . . . به این ترتیب تا دو هفتۂ دیگر بسختی می‌توانیم دوام بیاوریم.

می‌دانم که شرح این همه گرفتاریها در چنین لحظه‌ای شاید نشانۂ خودخواهی من باشد. اما چه بسا درمانی برای درد تو شود، زیرا که درد تازه درد قدیمی را از یا می‌برد.


#برتراند_راسل
#آزادی_و_سازمان
(( فصل 17 - صفحه : 222 - مارکس و انگلس ))

کانال فلسفه | برتراند راسل

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

30 Jan, 20:59


‌ در بخش عظیمی از زندگی اجتماعی ما چنین نقصی وجود دارد؛ مردم با هم صحبت می‌کنند نه به این خاطر که تمایل فراوان به اینکار دارند. بلکه به این منظور که از همکاری و معاضدت یکدیگر سود ببرند. در هر لحظه از زندگی یک فرد متمدن موانعی در مقابل انگیزه‌های ناگهانیش وجود دارد. اگر فرد بی اختیار احساس وجد و سرور کند نباید در خیابان آواز بخواند و یا برقصد و اگر حادثه ناگواری موجب اندوه او شود نباید در پیاده رو بنشیند و گریه کند و در عبور و مرور عابران مانعی به وجود آورد.

به هنگام خردسالی، آزادی فرد در دبستان محدود می‌شود و در دوران جوانی ساعات کار زندگی را محدود می‌کند. مجموعه این موانع است که دیگر میل و رغبتی در انسان باقی نمی‌گذارد، زیرا محدود کردن دایمی باعث بیزاری و ملال می‌شود، ولی با این همه زندگی اجتماعی بدون وجود این محدودیت‌ها محال است. انگیزه‌های غیر ارادی فقط موجب ساده ترین نوع همکاری اجتماعی می‌شود و در انواع عالی و ممتاز آن که مستلزم تشکیلات اقتصادی جدید است چندان نقشی ندارد. فرد برای این که بالاتر از موانع میل و رغبت قرار گیرد، باید سالم و دارای انرژی کافی باشد و اگر شانس یاری کند به کار مورد علاقه اش نیز می پردازد.

#برتراند_راسل
#تسخیر_خوشبختی
(( میل و رغبت - صفحه : 222 ))

کانال فلسفه | برتراند راسل

🔹 @Philosophy_Russell 🔸

فلسفه | برتراند راسل

29 Jan, 09:14


‌ ‌ پایان زندگی، بنابر تعالیم ادیان « آغاز تألمات واقعی ماست.»

درنظر اپیکور اندیشه‌های خرافی مربوط به جهان پس از مرگ و شکنجه هایی که در آن گریبانگیر آدمی است، بزرگترین دشمن بشیریت است. جهان زیر زمین یونان قدیم، مانند « دوزخ دانته » کابوس وحشتناکی بود، و اپیکور به تمام کسانی که از این کابوس، از این خراف، در عذاب بودند می‌گفت : ( خوشحال باشید، دنیای پس از مرگی وجود ندارد.چون جسمتان فانی شد روحتان باقی نخواهد ماند که دست خوش شکنجه و عذاب قرار گیرد. مرگ پایان همهٔ وحشت ها و درد و رنجهای شماست.

اما هنوز این مسئله باقی است، و آن اندیشهٔ نابودی و پوچی بعد از مرگ است. آیا این خود دلیل بزرگترین ترسهای آدمی نیست؟
اپیکور میگوید نه. مگر شما از «نبودن» خویش پیش از تولد می ترسیدید؟ در این صورت چرا از نیستی خویش بعد از زندگی می هراسید؟ زندگی آدمی رؤیای میان دو خواب است. و خواب بی رؤیا همیشه شیرین تر از خوابی است که با رؤیاها درآمیزد. به علاوه، طولانی ترین خواب ها لحظهٔ کوتاهی بیش نمی‌نماید. نیستی نیز خواه ده، یا صد، یا یک میلیون، یا هزار میلیون سال باشد، لحظه ای بیش نیست. در ابدیت مرگ، انسان حتی از موجودیت خویش آگاه نیست.

ذات مردهٔ شما را با ذات زنده تان پیوندی نیست؛ پس نگرانی تان از چیست؟ بنابراین، از زندگی خود، که مانند روزی پر از پایکوبی میان دو شب آکنده از خواب است، لذت ببرید. در حقیقت سراسر عالم جز رقص طبیعت در فضای بی پایان نیست؛ رقص اتم ها.

#هنری_توماس
#بزرگان_فلسفه
#اپیکور
(( صفحه : 17 ))

کانال فلسفه | برتراند راسل


@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

28 Jan, 08:48


ویدئویی از سخنان : #برتراند_راسل راسل

ریچارد فاینمن، مت دیلاهونتی، کریستوفر هیچینز و کارل ساگان
در نقد ادیان


کانال : فلسفه | برتراند راسل

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

24 Jan, 22:22


اصول عشق رومانتیک براین پایه استوار است که محبوب موجودی است که دست یافتن بدان دشوار بوده و بسیار ارزشمند است.
برای بدست آوردن دل محبوب و نرم گردانیدن وی، عاشق را گزیری نیست مگر اعمال داشتن کوشش‌های بسیار نظیر شعر گفتن دروصف محبوب و انجام کارهای برجسته و شایسته و ترانه سرایی و هر کوششی که محبوب راخوشایند افتد. یکی از عواملی که راه و حصول به معشوق را دشوار می‌سازد نوعی اعتقاد روحی به این امر است که معیارها و صفات معشوق بسیار ارزنده وعظیم است.

و تصورمن براین امر است که اگر مردی به سهولت به زنی دست بیازد احساس آن مرد نسبت به آن زن یک نوع احساس عاشقانه عمیق نمی‌تواند باشد، عشق رومانتيك بدان طریق که در قرون وسطی پدیدار شد، در ابتدا مستقیما متوجه زنان عادی نبود که عاشق بتواند با آنها بطریقی مشروع یا نامشروع رابطه برقرار کند، اینگونه احساس مستقیما متوجه زنانی می‌شد که دارای عالی ترین موقعیت اجتماعی بوده‌اند و از آبرو و احترام برخوردار بوده‌اند و همین احترام سبب می‌شده است که عاشق برای نیل به معشوق از موانع وسدهای خلل ناپذیری بگذرد، موانعی که چیزی جز اخلاقیات و قوانین سنتی نبوده است.

#برتراند_راسل
#زناشوئی_و_اخلاق
صفحه : 80

کانال فلسفه | برتراند راسل


🔹 @Philosophy_Russell 🔸

فلسفه | برتراند راسل

22 Jan, 08:29


هرچند اعتقاد به خدایی عالم مطلق، که طاعت و متابعت وی نوعی وظیفه است، ممکن است تسلیم نفس را، که در آن زندگی نامتناهی زاده می‌شود، برای پاره‌ای از انسان ها آسان تر کند. اما تسلیم نفس در ماهیت خود بدین اعتقاد یا به اعتقادی دیگر وابسته نیست. درست است که تمام ادیان پیشین به منتها درجه یا کمتر به عقیدهٔ جزمی، به نظریه ای در باب طبیعت و مقصود عالم، وابسته بوده‌اند. اما منسوخ شدن اعتقادات سنتی هر دینی را که بر عقیدهٔ جزمی استوار است، برای بسیاری که طبیعت آنان عمیقاً دینی است، سُست و ناپایدار، و حتی ناممکن، کرده است. از این رو، آنان که نمی‌توانند اصول اعتقادات ادیان پیشین را بپذیرند؛ و همچنان باور دارند که نگرشی دینی مستلزم عقیدهٔ جزمی است، آنچه را در زندگی نامتناهی است، از دست می‌دهند و در اندیشگان خود به امور روزمره محدود می‌شوند آنان آگاهی از زندگی کل را از دست می‌دهند آن حس تبیین ناپذیر اتحادی را از دست می‌دهند که موجب همدردی عمیق و خدمت بیدرنگ به نوع بشر می شود. آنان در زیبایی آن سایهٔ شکوهی را که بینشی پرمایه تر در هر امر متعارف می‌بیند، یا در عشق دروازهای به سوی آن جهان متجلی ای نمی بینند که در آن اتحاد ما با عالم تحقق یافته است. از این رو، نگرش آنان کم مایه است، زندگی خود را حتی در اجزاء متناهی اش حقیرتر می‌گذرانند. از برای عمل درست ناگزیر به اخلاقیات محض متوسل می شوند؛ و اخلاقیات محض به مثابه انگیزه ای از برای آنان که به امر نامتناهی اشتیاق دارند، سخت نابسنده است. از این رو، نگاه داشت دین بدون هرگونه وابستگی به عقایدِ جزمی، که پذیرفتن صادقانهٔ آنها از نظر عقلی هر روز دشوارتر می‌شود، به مسئله ای با بیشترین درجهٔ اهمیت مبدل شده است.

#برتراند_راسل
#ماهیت_دین
صفحه : 4

کانال فلسفه | برتراند راسل

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

20 Jan, 06:41


📚 شناخت ما از جهان بیرونی

اثر : برتراند راسل

ترجمه ی امیر کشفی

تعداد صفحات : 24

کانال فلسفه : برتراند راسل

📍 @Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

19 Jan, 22:28


امروز قصد دارم عقایدم را درباره خدا روی کاغذ بیاورم.

در ابتدای بحث فرض میکنم که خداپرست هستم و به ذات یکتای احدیت ایمان دارم. و اما برای اینکه بتوانیم بخدا ایمان بیاوریم، باید دلائلی برای ما وجود داشته باشد و من قصد دارم درخصوص این دلائل با زبان علمی بحث کنم و برای این کار مجبورم تمام عواملی راکه ازاحساسات و عواطف منشاء میگیرند کناربگذارم. حال برای اینکه بتوانیم برای ایمان به خدا قرائن علمی پیدا کنیم، باید به مبدأ و منشاء اشیاء بر گردیم : ما میدانیم مقرراتی که در حال حاضر بر عالم حیات حکمفرمائی میکنند وضامن نظم طبیعت هستند، همیشه معمول و برقرار بوده‌اند. همچنین مقدار ماده و نیروئی که اکنون در جهان وجود دارد همیشه موجود بوده است، اما فرضیه هایی که در دست داریم نمی‌توانند تاریخ زمانی را که جهان قبل از پیمودن مراحل تکامل یعنی پیدایش ماده و سیارات و غیره با توده های غبار پر شده بود تعیین کنند. بنابراین می‌توانیم بگوئیم که ماده و نیروی موجود فقط بوسیله قدرت الهی بوجود آمده و به عبارت دیگر : خداوند آنها را خلق کرده است.

#برتراند_راسل
#شرح_حال_برتراند_راسل

(( دورۂ بلوغ - صفحه 127 ))

@Philosophy_Russell

فلسفه | برتراند راسل

01 Jan, 21:03


من در لحظه‌ای تاریك (ژوئیه 1961) بنوشتن مشغولم، و نمی‌دانم نژاد بشر آنقدر دوام می‌کند که نوشته من منتشر یا در صورت انتشار قرائت شود یا نه.
اما هنوز امیدواری هست، و تا امید وجود دارد، نا امیدی از بزدلی است. اینک مهمترین مسأله ای که در برابر جهان قرار دارد بدین قرار است؛ ایا از راه جنگ می‌توان چیزی بدست آورد که مورد پسند کسی باشد؟ کندی و خروشچف می‌گویند آری؛ مردانی که از سلامت نفس برخوردارند می‌گویند نه. اگر این دو را قادر به تخمین احتمالات عقلانی بدانیم، ناگزیر به این نتیجه می‌رسیم که هر دو نفر بر این امر که وقت خاتمه دادن به وجود بشر رسیده اتفاق نظر دارند. اما بدیهی است که آنان اینطور فکر نمی‌کنند. غرور، ادعای بی جا، ترس از باختن قافیه، و ناشکیبائی ناشی از اعتقاد به جهان بینی خاص نیروی قضاوت آنان را ناتوان ساخته است.

نابینائی خود آنان در اثر فشار گروه نیرومندی که خود به همان اندازه نابینا هستند تشدید می‌شود. احساسات جنگ طلبانه مردم هم، که در اثر تبلیغات آنان و همکاران و زیر دستانشان بوجود آمده است بر آن مزید می‌کند. در چنین اوضاع و احوال ، چه اقدامی می‌توان کرد تا دیوانگیهای بی بند و بار مردم صاحب قدرت عقیم شود؟

یک آدم بدبین شاید چنین گوید : چرا در جستجوی راهی جهت بقای نوع بشر باشیم؟ آیا جای آن نیست، از اینکه بار سنگین درد و رنج و نفرت و ترس، که تا امروز زندگی آدمی را ظلمات ساخته بود به پایان می‌رسد، شادمان باشیم؟

#برتراند_راسل
#آیا_بشر_آینده‌ای_هم_دارد

(( فصل یازدهم : جهان بی تلاطم ))

🔹 @Philosophy_Russell 🔸

فلسفه | برتراند راسل

31 Dec, 22:19


راسل : خوب من هم‌ میل دارم چند کلمه ای به عنوان خلاصهٔ حرف های خودم بیان کنم. اولا در خصوص برهان مابعدالطبیعی : معانی اصطلاحاتی از قبیل «ممکن الوجود» یا امکان توجیه را به آن معنی که مورد نظر حضرت کاپلستون است قبول ندارم. به نظر من کلمهٔ امر ممکن یا ممکن الوجود ناگزیر امری را متبادر به ذهن می‌کند که فاقد آن جنبه ای است که می‌شود اسمش را گذاشت کیفیت عرضی بودن - یعنی که فقط هست - و ‌این به نظر من درست نیست ، مگر به معنای عِلی (elli) محض. « گاهی می‌شود یک‌ چیز را به عنوان نتیجهٔ یک چیز دیگر توجیه کرد، ولی این فقط ارجاع یک چیز به چیز دیگر است» و به نظر من «هیچ‌ چیزی آن توجیهی را که حضرت کاپلستون می‌گوید، ندارد» ،همچنین ممکن الوجود نامیدن چیز ها هم معنی ‌ندارد، زیرا «چیز دیگری نیست که این‌چیز ها آن باشد» ، این از این.

و ‌اما در خصوص اتهام‌ حضرت کاپلستون که من منطق را کل فلسفه میدانم - به هیچ وجه اینطور نیست، من به ‌هیچ وجه منطق را کل فلسفه نمی‌دانم. به نظر من منطق از اجزای اساسی فلسفه است و منطق را باید در فلسفه به کار برد، و من گمان می‌کنم که در این خصوص من و‌ ایشان (حضرت کاپلستون) اتفاق نظر داریم. در زمانی که منطقی که ایشان به کار می‌برند تازه بود - یعنی در حدود زمان ارسطو - لازم بود که دربارهٔ آن مقدار زیادی قیل و قال کنند؛ ارسطو دربارهٔ منطق زیاد قیل و‌ قال کرده است. حال این منطق پیر و محترم شده است و قیل و ‌قال درباره اش لازم نیست؛ ولی اینطور نیست که من بگویم منطق کل فلسفه است. و وقتی که من‌ می‌گویم برای فلان یا بهمان کلمه معنایی سراغ ندارم، این یک موضوع جزئی است که من به ‌واسطهٔ کشفیات خودم از راه تفکر به آن کلمه به آن رسیده ام. این یک موضوع کلی نیست که همهٔ کلماتی که در مابعدالطبیعه به کار می‌روند مهمل اند، یا چیزی از این قبیل، که واقعا عقیدهٔ من ‌نیست.

در خصوص برهان اخلاقی من از مطالعهٔ تاریخ یا مردمشناسی می‌بینم که آدم هایی وجود دارند که کارهایی را فریضهٔ خود می‌دانند که به ‌نظر من وحشتناک است، و‌ مسلما من نمی‌توانم برای هیولای تعهد اخلاقی منشأ الهی قایل بشوم و حضرت کاپلستون هم چنین چیزی از من نمی‌خواهد. ولی من فکر می‌کنم که حتی صورت تعهد اخلاقی هم وقتی به این صورت در آید که آدم پدر خودش را بخورد یا نمی‌دانم چه، به نظر من‌ چیز خیلی قشنگ و شریفی نیست. و لذا من نمی‌توانم برای این معنی از تعهد اخلاقی هم منشأ الهی قایل بشوم، به خصوص که از راه های دیگر قابل توجیه است.


🔸 پایان مناظره 🔹

#برتراند_راسل
#عرفان_و_منطق

[ @Philosophy_Russell ]

فلسفه | برتراند راسل

27 Dec, 19:58


راسل : نخیر، من از رفتار سگ هار هم تقلید نمی‌کنم، اما اینکه من‌ این کار را نمی‌کنم واقعا ربطی به موضوع بحث ‌ما ندارد.

کاپلستون : نخیر. اما اگر شما ‌مسئله صواب و خطا را از لحاظ مسلک بهره جویی و عبارت عواقب امور بخواهید توضیح دهید، ممکن‌ است گفته شود - و‌ من ‌خیال می‌کنم بعضی ‌نازی های نجیب تر هم‌ می‌گفتند - که هر چند جای تأسف است که آدم ناچار باشد این گونه رفتار کند، اما در عاقبت کار تفاضل خوشبختی بیشتر خواهد بود. من فکر نمی‌کنم شما‌ این‌ حرف را بزنید، بله؟
من ‌فکر می‌کنم که شما بگویید که این نوع عمل خطاست. و‌فی حد ذاته خطاست، قطع نظر از اینکه تفاضل خوشبختی بیشتر بشود ‌یا ‌نشود، و اگر شما ‌حاضر باشید چنین‌ چیزی ‌بگویید‌ آنوقت به نظر من شما محکی برای تشخیص صواب و‌ خطا دارید که به هر حال‌ خارج از دایرهٔ احساس است. به نظر من قبول این نکته در نهایت امر، به قبول ‌یک مبنای نهایی ارزش ها، یعنی خدا، منجر می‌شود.

راسل : به نظر من، ‌ما داریم خلط مبحث ‌میکنیم. آن چیزی ‌که ‌ما باید از دربارهٔ اعمال از روی آن حکم کنیم احساس مستقیم ‌نیست، بلکه ‌احساس ‌نسبت به عواقب‌ و ‌اثرات است. و من هیچ ‌شرایطی را نمی‌توانم اذعان‌ کنم که تحت آنها فلان طرز رفتار، مثل رفتاری که گفتید، فایده ای داشته باشد. من ‌هیچ‌ شرایطی را نمی‌توانم تصور کنم که در تحت آنها این قبیل رفتار بتواند آثار و عواقب مفید داشته باشد. من فکر می‌کنم افرادی که تصور می‌کنند آثار و‌ عواقب مفیدی بر این قبیل رفتار مترتب است خودشان را گول می‌زنند. اما اگر شرایطی وجود داشته باشد که تحت آنها چنین رفتاری بتواند نتیجهٔ مفیدی بدهد ، در آن صورت ممکن‌ است ناگزیر باشم که ولو از روی بی‌میلی بگویم « خوب، من ‌این کارها را دوست نمیدارم، ولی به آنها رضایت میدهم» چنان که به قانون جزا رضایت می‌دهم در حالیکه از مجازات عمیقا بیزارم.

کاپلستون : خوب، شاید وقت آن باشد که من نظرگاه خودم را خلاصه کنم. من برای دو چیز استدلال کردم، اول اینکه وجود خدا از لحاظ فلسفی به وسیلهٔ برهان مابعدالطبیعی قابل اثبات است، دوم اینکه «فقط وجود خداست که به احوال دینی و اخلاقی بشر معنی میبخشد». من ‌شخصا عقیده دارم که طرز توجیه شما در‌مورد احکام اخلاقی به پیش آمدن تعارض بین نظریات شما و احکام خودبخودی شما‌ منجر می‌شود. به علاوه، نظریه شما توجیه تعهد اخلاقی را توجیه و‌ طرد می‌کند، و ‌توجیه و طرد کردن غیر از توجیه کردن است. در خصوص ‌برهان مابعدالطبیعی ظاهرا ما در این‌خصوص توافق ‌نظر داریم که آنچه جهان نامیده میشود متشکل از امور ممکن ‌است. یعنی متشکل از اموری که هیچ ‌کدام از آنها وجود خود را توجیه نمی‌کنند شما ‌میگویید که ‌سلسلهٔ امور نیاز به توجیه ندارد؛ من ‌میگویم ‌که ‌اگر امر واجب - امری که باید باشد و ‌نتواند نباشد - وجود ‌نمیداشت، هیچ‌ چیز وجود نمیداشت. عدم تناهی سلسلهٔ امور ممکن اگر ‌هم اثبات شود، ربطی به قضیه ندارد. یک چیزی‌ وجود ‌دارد، لذا باید چیزی ‌باشد که این ‌نکته را توجیه کند، و آن چیز امری خواهد بود بیرون ‌از سلسلهٔ امور ممکن. اگر شما تا این حد را قبول می‌کردید آنوقت ما می‌توانستیم بپردازیم به اینکه آیا آن امر متشخص ‌است و خوب ‌است و هکذا. در خصوص ‌نکته ای که بحث شد من گمان می‌کنم که آنچه گفتم موافق نظر اکثریت فلاسفه قدیم‌ باشد. شما ظاهرا معتقدید که امور موجود، فقط هستند، و من مجاز نیستم مسئلهٔ توجیه وجود آنها را طرح کنم. اما من میل دارم این نکته را خاطر نشان کنم که این موضوع از تحلیل منطقی بر نمی‌آید. این نکته حاکی از فلسفه ای است که محتاج دلیل است. گمان می‌کنم که ما به بن بست رسیده ایم، چون که مفاهیم ما از فلسفه تفاوت دارد. به نظر من چیزی را که من جزئی از فلسفه می‌دانم شما کل فلسفه می‌دانید - دست کم تا آنجا که جنبهٔ تعلقی دارد. اگر بنده را ببخشید، به نظر من علاوه بر دستگاه منطقی خودتان - که اسمش را جدید گذاشته اید در مقابل منطق ‌قدیم (که صفت آسیب‌پذیری است) شما قایل به فلسفه ای هستید که تحلیل منطقی ‌نمیتواند آنرا تسجیل کند‌. به هر حال مسئلهٔ وجود خدا یک مسئله وجودیست و تحلیل منطقی مستقیما کاری به مسائل وجودی ندارد‌. بنابراین به نظر من اعلام کردن اینکه اصطلاحات خاص یک دسته از مسائل بی معنی هستند به این دلیل که این اصطلاحات در قسمت دیگری از مسائل ضرورت ندارند، به این معنی است که از همان ابتدا ماهیت و دامنه فلسفه را تعیین کرده باشیم، و این خود یک عمل فسلفی است که نیاز به توجیه دارد.

#برتراند_راسل
#عرفان_و_منطق

[ @Philosophy_Russell ]

فلسفه | برتراند راسل

27 Dec, 19:44


راسل : پس شما ناچارید که یکی از این دو چیز را بگوئید. یا خدا فقط با عدهٔ کمی از مردم حرف میزند - از جمله شخص جنابعالی - یا اینکه خدا موقع حرف زدن با وجدان مردمان وحشی چیز هایی به آنها می‌گوید که حقیقت ندارد.

کاپلستون : ملاحضه کنید، من نمی‌گویم که خدا دستورات اخلاقی را به صورت املاء به وجدان می‌گوید. مسلما تصور بشر از محتوی‌ قانون اخلاقی بستگی زیادی با تربیت و محیط دارد. و هر فردی برای تعیین اعتبار اندیشه های اخلاقی گروه اجتماعی خود باید عقل خود را به کار برد. اما امکان انتقاد از قانون اخلاقی مختار مبتنی بر این فرض است که یک معیار عینی وجود دارد ، که یک نظام اخلاقی آرمانی هست، که خود را تحمیل می‌کند ( منظورم ‌این است که جنبهٔ اجباری آن مورد قبول است ) من فکر می‌کنم که قبول چنین نظام‌ اخلاقی آرمانی ای مستلزم قبول امر ممکن است. یعنی حاکی از وجود یک مبنای واقعی برای خداست.

راسل : ولی به نظر من اینطور می‌رسد که واضع قانون همیشه پدر و مادر آدم بوده اند یا آدم هایی مثل آنها. از این قبیل واضعین قانون در این عالم خاکی فراوان بوده‌اند، و اینجا معلوم می‌شود که وجدان اشخاص در مکان ها و زمان های مختلف چرا به این شدت تفاوت می‌کند.

کاپلستون : چیزی که از اینجا معلوم می‌شود عبارت است توجیه تفاوت در ادراک ارزش های اخلاقی جزئی، که در غیر این صورت غیر قابل توضیح است. چیزی که معلوم می‌شود عبارت است توجیه تغییراتی در هیولای قانون اخلاقی که در دستورات اخلاقی مورد قبول ملت های مختلف و افراد مختلف صورت می‌گیرد، اما صورت آن، آن چیزی که «کانت» اسمش را واجب قطعی می‌گذارد ، آن «باید» من حقیقتا نمی‌فهمم که چگونه آن مفهوم به وسیلهٔ مادر یا دایه قابل انتقال می‌تواند باشد؛ چون تا آنجا که من می‌بینم هیچ زبان و عبارت ممکنی وجود ندارد که به آن وسیله بشود این مفهوم را توضیح داد. این مفهوم به عبارتی غیر از خودش قابل تعریف نیست، زیرا همین که شما این مفهوم را به عبارتی غیر از خودش تعریف کنید، آن را توجیه کرده اید و دیگر یک «باید» اخلاقی نیست، چیز دیگری است.

راسل : به نظر من معنی «باید» عدم رضایت خیالی یک شخص است. ممکن است عدم رضایت خیالی خدا باشد، ولی به هر حال عدم رضایت خیالی یک شخص است. من فکر می‌کنم معنی «باید» همین است.

کاپلستون : به نظر من آنچه به آسانی از راه تربیت و محیط قابل توجیه است عادات خارجی و منعیات و این قبیل چیزهاست؛ اما اینها به نظر من جزء چیزی است که من اسمش را هیولای قانون، یا محتوی قانون می‌گذارم. اما مفهوم خود «باید» به وسیله رئیس قبیله یا هیچ شخص دیگری قابل انتقال نیست، زیرا عبارت دیگری که بتواند ناقل این مفهوم باشد وجود ندارد. به نظر من این قضیه تماما [ راسل کلام کاپلستون را قطع میکند ... ]

راسل : ولی من دلیلی برای این حرف نمی‌بینم. همه ما موضوع انعکاس مشروط را می‌دانیم. می‌دانیم که اگر یک حیوان را عادتا به خاطر یک نوع کار به خصوص مجازات کنند، حیوان از آن کار خودداری خواهد کرد. من فکر نمی‌کنم که علت خودداری حیوان این باشد که پیش خودش استدلال کند که «اگر بکنم صاحب عصبانی می‌شود حیوان احساس می‌کند که این کار را «نباید» کرد. در مورد خودمان هم همین کار را می‌توانیم بکنیم و نه بیش از این.

کاپلستون : من دلیلی نمی بینم که فرض کنیم حیوان نسبت به تعهد اخلاقی آگاهی دارد، و وقتی که حیوان فرمان ما را اطاعت نمی‌کند ما مسلما او را اخلاقا مسئول نمی‌دانیم. ولیکن آدم نسبت به تعهد اخلاقی و ارزش ها آگاهی دارد. من دلیلی نمی‌بینم که فرض کنیم انسان را هم می‌توان مانند حیوان «مشروط» کرد، و فکر نمی‌کنم که اگر هم بخواهیم بتوانیم این کار را بکنیم. اگر روانشناسی رفتاری صحیح می‌بود در آن صورت هیچ فرق عینی بین نرون امپراتور و فرانسیس قدیس وجود نمیداشت. آقای لرد راسل، من از این احساس ناگزیرم که شما فرماندهٔ بلزن را اخلاقا مسئول می‌دانید و خود شما تحت تأثیر هیچ‌ شرایطی به آن صورت عمل نمی‌کردید، ولو اینکه تصور می‌کردید، یا دلیلی می‌داشتید که تصور کنید، که تفاضل خوشبختی نژاد بشر به واسطهٔ آن طرز رفتار وحشتناک یک عده آدم ممکن است بیشتر بشود.


#برتراند_راسل
#عرفان_و_منطق

[ @Philosophy_Russell ]