غرب برای مرد ایرانی همواره زن بیحجاب بوده است! این بصیرت را نوشین احمدی خراسانی در سالهایی طرح کرد که جنبش زنان حضور خیابانی فعالی داشت. توضیح داد که نوشتههای روشنفکران مشروطه و «فرنگرفتهها» نشان میدهد که بیش از هر چیز، زیبایی و آزادی زنان در کشورهای اروپایی به چشم مردان کنشگر و روشنفکر ایرانی آمد. احمدی توضیح میداد که با این الگو حتی سیاست خارجی حکومت پنجاه و هفتی را هم میتوان توضیح داد: رابطه با غرب در حکم زناست! اما اگر بتوانید پسپشت پرده مذاکره یا معامله کنید اشکال ندارد! مطابق با یک قاعدهی مشهور مرد شیعهی ایرانی، فعل حرام اگر فاش نشود، بلااشکال است! مقابل دوربین حتی با طرف غربی دست ندهید؛ اما پسپرده همخوابگی مباح است!
این الگو را برای درک به اصطلاح سیاست خارجی یقهسفیدهای انقلابی طرح کرده بود اما همهچیز ما را توضیح میدهد. چون همهی شئون امروز ما تحتتأثیر سکس، جنسیت و مسائل جنسیتیست. شما نمیتوانید حتی نارضایتیها از حکومت قبل را بدون توجه به خشم و دندانقروچهای فهم کنید که لایههایی مختلفی از همین اجتماع نسبت به زن ایرانی آزاد داشتند و هنوز هم دارند. متأسفانه اشتباه است اگر گمان کنیم مسألهی جنسیتی فقط منحصر در خانوادههای فوقالعاده بستهی شیعیست که با الگوهای تربیتی غلط (مبتنی بر ایدهی جداسازی دو جنس/آپارتاید) عملاً آدم شهوتزده (horny) تولید میکنند و به جامعه تحویل میدهند. روشنفکران شیک و کراواتزدهی ما هم با دیدن زن بیحجاب اذیت میشدند و شواهد و قرائن کم نیست.
از جملات تحقیرآمیزی که بزرگ علوی در دهان کاراکتر قهرمان رمان مشهور خود «چشمهایش» ، استاد ماکان میگذارد تا فرنگیس جوان و فرنگرفته و بیحجاب را سطحی و بیمایه و ترحمبرانگیز معرفی کند تا استاد کچویی دانشگاه تهران که معتقد است زن بیحجاب، هرزه و فاحشه است، راه درازی طی نشده است! تیپ اجتماعی شهوتزده، یا ترجیحاً «دستبهخشتک» محصول جمهوری اسلامی نیست. جمهوری اسلامی محصول این تیپ دستبهخشتک است. فقط کافیست از صورتبندیهای تبلیغاتی جریانهای سیاسی گذر کنید و در سطح جامعهشناسی سیاسی به اوضاع و احوال نگاه کنید تا دریابید، نه فقط سیاست خارجی در قبال غرب، بلکه سیاستهای داخلی هم دست همین دستبهخشتکهاست! کدام حکومت این همه هزینه کرده است که فقط زن بیحجاب بگیرد و حتی استخدام در ادارات هم به مو و رژ لب و خط چشم زنان گره زده شده است!؟
شگفتانگیز است اما واقعیت دارد! ناپختگی سیاسی ما، محصول ناپختگی جنسی و جنسیتی مردم ماست. و این وضع محدود به مرزهای ایران نیست. بلکه کل ایران فرهنگی (شامل بر عراق و افغانستان کنونی) هم مشمول همین حکماند. اینکه در قرن بیست و یکم حکومتی در افغانستان سرکار میآید که اگر پیکر زن را از آن بگیری، انگار اصولاً برنامهای و ایدهای ندارند، به اندازهی کافی تکاندهنده هست که تحلیلگر و متفکر ایران امروز را از خواب شیرین نظریهپردازیهای پرطمطراق بیدار کند. غرب اینجا بد است، پلید است، امپریالیست است، چون زن آزاد دارد و این آزادی، مرد تیپیک ایرانی را سخت اذیت میکند. میتوان پژوهش میدانی کرد برمبنای این پرسش که چند درصد از مردان این جامعه با دیدن دختر جوان با لباسهای رنگی دچار استرس، اگرشن (aggression) یا حالتهای ناگوار روانی دیگر میشوند.
از ادبیات روشنفکرانه گرفته تا شعارهای سیاسی، میتوان دید که مرد ایرانی در هفتاد سال اخیر (از دههی بیست تا الان) فقط علیه زن بیحجاب شوریده است! نظام بازار آزاد بد است، و سیاست آزادسازی اقتصادی (لسهفر) بد است، چون زن آزاد تولید میکند. رژیم پهلوی هم خبیث بود، چون به این نوع زن پر و بال میداد. توجه به این واقعیت تأسفبرانگیز، طبیعتاً کل آگاهی سیاسی ما را دگرگون خواهد کرد و میانمایگی همراه با جاهطلبی غالب گروهها و جبههی سیاسی حاضر در صحنه را فاش خواهد ساخت که با تأکید بر «جمهوری» و «دموکراسی» در حقیقت خواهان تداوم حاکمیت فرهنگ جمهور مردماند! دوستان! عزیزان! این فرهنگ جمهور مردم است و تا زمانی که یک حکومت از خاستگاه اجتماعی کاملاً متفاوت، و با ارادهی اصلاحطلبی قاطع تأسیس نکنید، وضع به همین منوال باقی خواهد ماند حتی اگر همهی عمامهها با کراوات عوض شود و پسوند «اسلامی» از تابلوی همهی سازمانها و نهادها حذف گردد. درمان دردهای جامعهی شما حکومت اصلاحطلب رضاشاهیست. نه حکومتی که دنبالهروی همین جمهور مردم باشد.