من اهل جنگیدنم، برای کیانوش، مادرم و مردمم دوباره برمیگردم، استخوان لای زخمتان خواهم شد.
مادرم همیشه به اصرار سعی میکند مرا همراهی کند، اما این بار نمیگذارم بیاید. به آن مأمور بیشرف بیجود وزارت اطلاعات که دیروز به مادر من گفته «کثافت» و به پای این پیرزن لگد زده و پایش آسیب دیده است، بگویید: «کثافت کل مجموعهی وزارت اطلاعات است با کل جمهوری اسلامی که مملکت با این عظمت را به سقوط کشانده است.» شما همان حیوانهایی هستید که در خیابانها با گلوله کودکان ایران را میکشید. برای امام حسین یقه پاره میکنید، حیدرحیدرکنان جنایت میکنید و فکر میکنید تا ابد همه قرار است از شما بترسند و وحشت داشته باشند؟ در آن مجموعه وزارات اطلاعاتتان یک نفر انسان وجود ندارد که اگر وجود داشت دست از آن سیستم فاسد و کودککش برمیداشت.
صدایشان از حیاط دفترشان میآمد: «هر کسی این کارها (تحصن) را حتی در فرانسه و اروپا هم بکند، قلم دست و پایش را خرد میکنند!»
پس من میجنگم، ادامه میدهم و منتظرم قلم دست و پایم را بشکنید.
به مادرم بیحرمتی کردهاید. به او که سواد خواندن و نوشتن آنچنان ندارد توهین کردهاید. حال جسمیاش بده بوده، گفتهاید اورژانس میآید، او گفته «خودم پول دارم نمیخواهم شما پول بدهید.» گفتهاید: «تازه آمدهای شهر؟ اینجا اورژانس شکل دیگری کار میکند.» منظور مادرم این بود که «پول شما حرام و کثیف است.»
به او گفتهاید: «در این وضعیت کشور، پسرتان استخوان لای زخم ایران شده.» شما ایران میشناسید؟ مشتی وطنفروش که در مجموعهای به نام وزارت اطلاعات جمع شدهاید. به او گفتهاید «پسرت قاتل بچههای مردم است که آنها را به خیابان کشانده! قاتل کیانوش است!» شرف ندارید مرا به جرم قتل اعدام نکنید.
به من میگویید «صبر ما هم حدی دارد» میخواهم ببینم وقتی صبرتان لبریز شد قرار است چه غلطی بکنید؟ زندانی کنید؟ زیر شکنجه بکشید؟ تجاوز کنید؟ یا اعدام کنید؟ این بار با خودتان آن اوباش متجاوز یگان ویژه نیروی انتظامی را بیاورید میخواهم ببینم چگونه قرار است من را «زن» خودشان بکنند.
یک نفر از عزیزترین فرزندان این سرزمین ارزشمندترین داراییاش (جانش) را فدا کرده است تا ما ببینیم، تا تلنگری باشد! تا برای این استیصال چارهای کرده باشد. انتظار دارید من از پا بنشینم؟ عقب بکشم؟ آدم تن دادن به ذلت و سیاهی نیستم، ادامه میدهم تا خواستههای کیانوش، مرگ باعزت شرف دارد به این زندگی پر از تحقیر و ذلتی که برای ما ساختهاید. بلای جانتان میشوم و تازه خواهید فهمید «استخوان لای زخم» یعنی چه.
@Hosseinronaghi