" مجاهده سین " @mujahida_sin Channel on Telegram

" مجاهده سین "

@mujahida_sin


سنرحل ویبقي الأثر

مجاهده سین (Arabic)

مجاهده سین هو قناة تيليجرام تهتم بالمجاهدة والسعي نحو التحسين الذاتي. يتضمن المحتوى الخاص بالقناة موارد ودروس حول الاستكشاف الذاتي والتطوير الشخصي، بالإضافة إلى نصائح وأفكار تساعد على تحقيق الرضا الذاتي والنجاح. يمكن للمشتركين الاستفادة من التوجيه والدعم المستمر من قبل مجتمع يشارك نفس الأهداف والتطلعات. إذا كنت تبحث عن مصدر إلهام ودافع للارتقاء بذاتك وتحقيق أهدافك، فإن قناة مجاهده سین هي المكان المناسب لك!

" مجاهده سین "

26 Dec, 17:06


«یا قليل الكلام... لو أعلمك أن كلامك راحتي بتكثر حكي؟»

ای کم حرفِ من... اگر بگویمت که کلامت آرامِ من ا‌ست بیشتر حرف می‌زنی؟

" مجاهده سین "

26 Dec, 14:56


پایان همۀ دویدن‌ها
چه آن‌گاه که از رسیدنی شاد بودم
و یا برای دوباره جنگیدن دمی می‌آسودم،
این تنها شانۀ تو بود
که دلم می‌خواست پناه من باشد.
📚|با برف آمده بودی
https://t.me/Niloofardadvar

" مجاهده سین "

26 Dec, 08:52


لحظاتی در دعا وجو دارد که زبان از بازگویی و بیان آنها عاجز است هر چقدر سعی و تلاش می‌کنی تا از آنها بگویی اما در یک آن غیرممکن‌ترین گفتنی‌ات می‌شوند انگار اصلا حرف زدن به یاد نداری در این لحظه چشم‌ها به کمک می‌آیند و بارِ این ناگفتنیِ سنگین را از دلت بر می‌دارند و مبدل می‌شوند به فرو ریختن اشک از دیده‌گانت و نگاه‌هایی که گره خورده به آسمان.

گاهی حتی عبورِ خاطری از خاطرت چشمانت را تَر می‌سازد بیانش به کنار...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

26 Dec, 08:51


فرار و گریز از نقطه‌ای نا امن، به سوی نقطه‌ و مرکزیتی امن و مطمئن صورت می‌گیرد.

حال تو بنگر این فرار و گریز از خود از جهان خود به سوی مرکز و منبع، امنیت، سکون و اطمینان اتفاق بیفتد.

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ پس به سوي خدا بگريزيد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

25 Dec, 17:05


نامش مریم بود اهلِ سربنیتسا. او تنها بازمانده‌ی خانواده‌ی مسلمان و شش نفرشان بود. تمامِ اعضای خانواده‌ی او را صربها از بین برده بودند.
روز حادثه او به دیدارِ مادربزرگِ بیمارش رفت و همین دیدار بهانه‌ای شد برای زنده ماندنِ مریم.

کم‌کمک روشنی جایش را به تاریکی می داد و او تصمیم گرفت تا به شب نخورد به طرف خانه حرکت کند.
مسیرها را طی کرد و طی کرد رفته رفته نزدیک به خانه می‌شد زبانه‌های آتش را از دورها مشاهده می‌کرد، اما گمان نمی‌کرد خانه‌ی آنها باشد، نزدیک و نزدیک‌تر شد و چشمهایش‌ هم از ناباوری گرد و گشاده‌تر می‌شد، به نزدیک در رسید، بله کلبه‌شان در آتش سوخته بود.

هر چقدر فریاد کشید اما جوابی نشنید به سختی در را شکستاند و وارد اتاق‌ها شد، مادر پدر و برادرانش را دید که به طرز فجیعی از بین رفته‌اند، شعله‌های آتش و دودی که از آن برمی‌خواست توانِ دم و بازدم را از او سلب کرده بود در حالی که بُهت زده بود، فریاد کشید و فریاد کشید، ناگهان صدایِ ماشین‌های نظامی‌ِصرب‌ها را شنید و از درِ پشتیِ خانه پا به فرار گذاشت.

در حالی‌که می‌دوید و اشک‌ها از قدرت دیدش کم کرده بود از خانه دور و دورتر می‌شد، پایش به تکی سنگی برخورد کرد و افتاد در حالی که از درد به خود می‌پیچید ناگهان چشمش به پدربزرگ افتاد و...

پ‌ن: این سرگذشت کاملا خیالی و زاده‌ی ذهن بنده بود.
نمی‌دانم چرا اما با اولین نگاه به یادِ مردم مسلمان سربنیتسا، بوسنی و هرزگوین کنونی افتادم..
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

24 Dec, 20:04


صامتون، و في قلوبنا ألف حكاية...
#قلم
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

24 Dec, 16:29


ما ضعیفیم. در مقابل چند درجه گرما و سرمایی بیش از حد معمول ضعیفیم و کم‌طاقتیم. در برابر بیماری. ولو یک سرماخوردگیِ چند روزه ضعیفیم. درمورد حرفِ نیش و کنایه‌دارِ یک دوست.
ما حتی در برابرِ یک خوشیِ بیش از حدِ انتظارمان هم ضعیفیم و ناگهان می‌زنیم زیرِ گریه. حتی همین گریه‌ی از روی خوشی هم ضعف است.

ما ضعفای روزگاریم‌. اما بعد از فراغت راجع به موضوعی که سببِ ضعفمان شده رها می‌شویم، باز هم آماده‌ی شاخ و شانه کشیدن برای این دنیا و مافیه‌اش می‌شویم...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

23 Dec, 15:16


گفت: ممکن است فلان کار را برایم انجام بدهی؟
گفتم: «برای تو هزار دفعه».
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

23 Dec, 13:22


گله؟ شکایت؟
خیلی کم پیش می‌آمد زبان به شکوه باز کند، غم‌ها، غصه‌ها، و فراز و نشیبِ دنیا را در چهره و سیمایش به وضوح می‌شد مشاهده کرد، اما آیا زبان به گِله و شکایت باز می‌کرد؟ خیر! هرگز.

نمی‌دانم چه معادلاتی در قلبش اتفاق می‌افتاد که زبانش به شکایت نمی‌چرخید، انگار اصلا واژه‌ای به نامِ «شکایت» در فرهنگ واژگانش وجود نداشت. و کاملا با این خصلت غریبه بود، کاملا غریبه.

مادامی که هجوم حادثه‌ای بر شانه‌هایش سنگینی می‌کرد با نمازی در دلِ شب، سنگینیِ بارِ آن اتفاق را از شانه‌هایش می‌زدود و با قطره اشکی که از گوشه‌ی چشمِ مبارکش می‌غلتید قلبِ طوفان زده‌اش بر ساحل آرامش تکیه می‌زد.
به او غبطه می‌خوردم. چطور می‌شود دلت، قلبت از فرطِ تمامِ نامهربانی‌های این سرا به درد آید و به مرز انفجار و متلاشی شدن برسد اما آن را کتمان کنی و حتی قسمتی از آن را بازگو نکنی...
انگار عهدی خیلی محکم و پولادی بینِ خود و رب خود بسته بود که زبان به گِله و شکوه پیشِ هیچ زمینی‌ای باز نکند و تمامش را بگذارد برای لحظه‌ی دیدار، دیدار با او تعالی...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

20 Dec, 19:58


أشد الجهاد جهاد هوی.

" مجاهده سین "

20 Dec, 15:24


و پیروزی در گرو قدرت است و قدرت، احترام هم می‌آورد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

20 Dec, 15:14


تروریست پیروز، دیگر تروریست نیست.

#درسهای_فتح

" مجاهده سین "

19 Dec, 12:35


پکِ کامل؛
آب قطع
برق قطع
اکسیژن هم قطع.

" مجاهده سین "

19 Dec, 11:54


دلم برای دل‌های بی حصار می‌سوزد، آنهایی که هیچ دیواری بین دل و دنیایشان نیست. آنانی که هیچ حریم و حد و مرزی برای عُصیان‌های زهرگونه، بر قلبِ سپید و شیشه‌ای خود نکشیده‌اند و تاریکی، رنج‌ها، ناکامی‌ها و پلیدیِ گناهان یک‌راست می‌آیند و می‌نشینند روی فرش آن دل بیچاره.

اما ایمان مثل یک حائل، دیوار و سد دفاعی در برابرِ یورش اهریمن‌هاییست که هر لحظه نزدیک است بر سپیدیِ قلب حمله‌ور شوند...
در خانه دیوارها و ستون‌ها مانع آسیب به خانه می‌شوند و در قلب، ایمان مانع رسوخِ پلیدی و فساد به قلب است و من باز دلم می‌سوزد برای دلِ‌های بی‌حصار.
لطفا حصارِ خودت را داشته باش!
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

19 Dec, 11:52


برای رویایی با اتفاقات سهمگین گاهی باید از کالبد خویش بیرون آمد و قضیه را از بالا و حتی تا خط پایانش بررسی کرد و نظاره‌گر شد. حتی تا نقطه‌ی نیستی و ناگوارش پیش رفت و به افکار و تشویش‌ها نهیب زد و گفت: اینجا همان جایی است که از رسیدن به آن وهم داشتی، اینجا همان نقطه‌ی تاریکِ فکرهایت است. اینجا همان ته خط است. همان جایی که لحظه‌ها و ثانیه‌ها را بر خود تلخ می‌نمودی. اما می‌بینی که ماندن و عبور کردن از آن هم ممکن است. گرچه سخت.

می‌دانی؛ من تمام این افکار سیاه و ترسناک را در یک نقطه جمع می‌کنم و زیر لوای توکل و صبر آنها را رام می‌نمایم. چرا که زیر لوای توکل و صبر محال است قسر در بروند و بخواهند شیطنتی بیش از پیش انجام دهند. فکرها و حالاتی بر من فرود می‌آید که به مثابه‌ی باتلاقی عمیق و سیاه، قریب است من را در خود فرو ببرند و غرق کنند، اما آنها را مبدل به برکه‌ای زلال خواهم ساخت.

باور کن از پسِ حالات و حتی فکرهای ناگوارت برنمی‌آیی مگر بر صبر و توکل بر الله سبحان و تعالی.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

26 Nov, 15:25


این تعاریف را می‌توان در تعامل با فرزندان نیز به کار گرفت.
اگر قصد رفتن به بیرون از منزل دارید، یاد‌آور شوید که حتما باید اول نماز را به جای بیاوریم، سپس خانه را ترک نماییم.
و یا اگر بیرون از منزل هستید، در حضورشان متذکر شوید؛ << باید زودتر به خانه بر گردیم، چرا که وقت نماز است>>.

و همچنان اگر به بیماری مبتلا گشتند، در وقت استفاده‌ی دارو برای ایشان ذکر کنید؛ از خداوند می‌خواهم در این دوا شفا قرار بدهد و سبب شود، بیماری‌ات بهبود پیدا کند.
و زمانی هم که صحتمند شد باز هم تکرار کنید
<< به یاد داری که از خداوند خواسته بودم در دارویت شفا قرار بدهد، شفا قرار داد و سلامت شدی>>.

و همچنان اگر دچار خطا و اشتباهی شدند، باز هم به آنها یاد‌آور شوید که فقط به خاطر خداوند از اشتباه‌ات می‌گذرم و چشم‌پوشی می‌کنم.

با استفاده از این تعاریف نزد فرزندان، جایگاه الله متعال در زندگی خویش را بیش از پیش درک و متوجه خواهند شد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

26 Nov, 10:24


خداکند که اول و آخرتان گره بخورد، گرهی کور به او "الله تعالی".
که هیچ‌گاه‌ از بارگاه کبریایی‌اش پای رفتن نداشته باشید. و امواجِ پرتلاطمِ حوادث، ذرّه‌ای از ساحلِ آرامشِ با او بودن دورتان نکند.
خداکند که دلیلِ آرامشتان وابسته به "او تعالی" باشد و برای لحظه‌ای آرامش، دست به دامان زمینی‌ها نشوید.
خداکند که چینی نازکِ تنهاییتان با وجودِ "او‌ تعالی" سرشار از استحکام و قوت شود.
خداکند که در راه مواصلاتی با "او تعالی" همیشه در رفت‌وآمد باشید.
خداکند بند بندِ وجودتان وصله شود وصله‌ای که فراز ونشیبِ این فانی سرا لطمه‌ای به این وصله‌ها نزند.
خلاصه که؛ برای لحظه لحظه حیاتتان خداوند را آرزو می‌کنم، و از "او" خودش را برایتان خواهانم.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

25 Nov, 19:05


دمی با قلم..
باز آ هر آنچه هستی باز آ...
#قلم
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

25 Nov, 15:06


و خدانکند که هوای سرپیچی از الله متعال و فرامینش در دلت بپیچد...
که آن هوا، چه هوای پلید و تاریکی خواهد بود.
سرکش، طغیان‌گر و کشنده...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

25 Nov, 13:33


تکرار کن، آرام آرام تکرار کن.

«پروردگارت را در دلِ خود، از روىِ تضرع و خوف،
آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، ياد کن،
و از غافلان مباش!» أعراف 205

مبادا مخاطب این آیه قرار بگیری!

" مجاهده سین "

24 Nov, 17:02


در مورد بحث و جدلِ مدتی پیش با او گفتم با لبخند پاسخ داد و گفت: مگر خداوند نمی‌فرماید هرگاه با جاهلی روبرو شدید با سلام از او بگذرید و رهایش کنید. هیچ وقت سعی و تلاش نکن سرجدل و بحث با جاهلی را باز کنی و حتی اگر او شروع کننده بود، ادامه دهنده نباش، چرا که او هیچ‌گاه متقاعد شدنی نیست!

" مجاهده سین "

24 Nov, 16:59


پاسخ‌های قرآن‌ همیشه شگفت‌انگیز است.

  برای شخصی که هیچ جوره و به هیچ طرق قانع نمی‌شود و اسناد و دلایل را رد می‌کند و قدرتِ زیادی در بحث و جدلِ بی‌فایده و بدونِ نتیجه دارد، خداوند می‌فرماید؛ و اذ خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. و چون نادانان آنان را مخاطب قرار دهند، با صلح و سلام پاسخ گویند. "فرقان63"

یعنی با کمال متانت و وقار از آنها بگذرید و عبور کنید. و با سلام آنان را ترک نمایید.
اما آدمی گمان می برد اگر میدان را برای چنین اشخاصِ جاهل و خودستا خالی بگذارد و مصداق این آیه قرار بگیرد، او به پهلوان پنبه بودن خویش بیش از پیش مفتخر می‌شود، اما می‌دانید این میدان خالی کردن، حُسن‌ها و خیرهای زیادی در پی دارد.

اول اینکه شخصِ جاهل قناعت پذیر نیست، به همین دلیل ادامه بحث نیز نتیجه‌ای در پی نخواهد داشت.
دوم، او تا اینکه تو را به سطح جهالت خویش پایین نکشد و تاییدیه‌ای از جانب تو نگیرد، محال است زبان از یاوه‌گویی باز دارد. بنابراین طبق کلام خداوند با سلام از آنها بگذرد و رد شو.

چرا که شر چنین انسانهایی از خیرشان بیشتر خواهد بود.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

22 Nov, 16:00


په عاشقی کی هم ګلی وی هم جنګونه جانانه ولی مرور شوی له ما نه...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

22 Nov, 15:16


خداکند که به باتلاق و منجلاب غرور و تکبر، متمایل نشوی، نیفتی و حتی از کنارش هم عبور نکنی. اگر سهوا افتادی و دچارش شدی، اگر به زودترین زمان ممکن خود را نجات ندهی، در این صورت آدمها که هیچ حتی "خداوند" هم دیگر دوستت ندارد!

<<بی‌گمان خداوند كسى را كه متكبّر خودستا باشد،
دوست نمى دارد. نساء 37>>
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

21 Nov, 18:57


سرم را گذاشتم نزدیکِ عزیز‌ترین عضو وجودش؛ "قلبش". تیک تاک، تیک تاک. مکث کردم در حالی‌که چشمهایم را بسته بودم، برای یک لحظه انگار تمامِ شیرین کامی‌های دنیا، به کام من شد.
چه طنین خوش و دل‌نشینی‌ست آواز قلبِ مبارکش...
مادر، چه خوب است که تو هستی.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

21 Nov, 17:41


شکوه دو بغض را دیده‌اید؟
در آن تأمل کرده‌اید؟
همزمان برای یک موضوع مشخص، بغض سنگینی در جان آنها چنبره می‌زند.
اینجا دیگر واژه‌ها کار‌ساز نیستند و هیچ جوره نمی‌توان آن را بیان کرد و به زبان آورد.
واژه‌ها از پسِ سنگینیِ این لحظه‌ بر نمی‌آیند، عقب نشینی می‌کنند. ناگهان و در یک آن واحد و در یک لحظه هر دو دیده‌هایشان دریایی می‌شود.

ما حتی بغض‌هایمان هم شبیه به هم است...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

21 Nov, 13:20


هر انسان تا حدودی خود را می‌شناسد و مطلع است تا چه مقدار و اندازه می‌تواند در برابر خواهش‌ها و وسوسه‌ها تاب بیاورد، این میزان را بسنج و بعد اولین گام‌ها را بگذار و اگر واقف شدی که اصلا تاب‌آوری در کار نیست، لطفا و خواهش می‌کنم مراقب اولین قدم‌ها باش!
مراقب گام‌هایت حتی بنابر کنجکاوی هم باش تا مبادا مبدل به روتین و عادت شود.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

21 Nov, 13:17


تهداب‌ها خیلی مهم‌ اند‌. اولین گام‌ها و اولین قدم‌ها خیلی مهم اند و از حساسیت بالایی برخوردار هستند.

اگر تا حدودی مسیر هموار از نا‌هموار را تشخیص داده باشی، با اولین قدم به مسیرِ منتهی به خطا، گویی سنسور‌هایی نامرئی و درد آور در وجودت فعال می‌شوند و آگاهت می‌سازند و باز می‌دارنتت.

اولین قدم سراسر از ندامت و پشیمانی را در راهِ خطا می‌گذاری. در حالیکه از ابتدا، تابلوی خیلی بزرگ و مشخصی که در خاتمه‌ی راه قرار دارد و در آن واضح نوشته شده "خطا" را با چشمِ سر مشاهده می‌کنی، اما باز هم بنابر "کنجکاوی" و شیطنتِ نفس، تا نیمه‌های راه ادامه می‌دهی.

اما از آنجایی که فقط از روی کنجکاوی بوده، دوان دوان و "نادم" به آغاز مسیر برمی‌گردی.
《 این ندامت مهم است》!
اما بار دیگر، نفسِ سوق دهنده به زشتی و بدی باز هم در همان مسیرِ ناهموار قرارت می‌دهد، با این تفاوت که این‌بار اصلا مکثی در کار نیست، بدون توقف، اولین گام و سپس گام‌های بعدی. در حالی‌که چند قدم مانده تا مسیر ناهموار را به پایان برسانی، گویی با تلنگری، چشمهایت باز می‌شود و متوجه سر دری که در آن نوشته شده "خطا" می‌شوی و با چشمانی گریان و فریاد زنان از آن دور می‌شوی. می‌گریزی و بر می‌گردی.

مدتی بعد، باز هم در این مسیر قرار می‌گیری، اما این بار بنابر "عادت"! نه کنجکاوی در کار است و نه از آن وسوسه‌های شیطانی خبری است.

به آرامی تمام و "خود خواسته" پا در این مسیر می‌گذاری و تمام مسیر را از بَر هستی. دیگر نه تلنگر کار ساز است و نه هم آن سنسورهای نامرئی. در حالی که چشمهایت کاملا بینای بینا است و گوش‌هایت هم کاملا شنوا، سر دری که در آن نوشته شده بود "خطا" را نمی‌بینی و از آن با کمال بینایی عبور می‌کنی و می‌گذری...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

21 Nov, 09:38


در زندگی، شاید انگشت‌شمار بتوانی به معنای واقعی کلمه شجاع باشی.
شجاعتی که "الف تا ی" زندگی‌ات را تغییر بدهد و آن را به چالش بکشد.
و آن روز دومین بودم.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

19 Nov, 09:24


بعضی وقتها میگم تو باید اون جماعت و اون دسته از آدمها رو به این دایره روشن و نورانی بکشونی! اگر تونستی، اون وقت میتونی بگی من دارم کارمو درست انجام میدم.
وگرنه برای هدایت‌شدگان و اونهایی که مسیر صحیح رو از غلط تشخیص دادند و در اون هموار شدند و ایستادگی کردند، مگر گفتن از این راه کار سختیه؟!

" مجاهده سین "

19 Nov, 09:20


می‌دونید امروز داشتم به موضوعی فکر می‌کردم که الحمدلله و خداروشکر انسانهایی که عضو کانال‌های اسلامی و دینی هستند از اخلاقیات بد و ناپسند تا اندازه‌ای به دور هستند چرا که طالب هستند در مسیر صحیح و درست زندگی کنند.

اما در مقابل انسانهایی هستند که مدام کارشون ضربه وارد کردن و اذیت کردن دیگران هست، حالا به هر نحوی. حتی اگر دایره‌ی ارتباطی با اونها را کوچک و کوچک‌تر کنی اما اونها قصدشون آسیب وارد کردن هست و حتی یک جمله و معروفی هم که عام هست در مورد اونها استفاده میشه.
من بی‌ادب نیستم اما🪱... بله اونها باید مدام نیششون رو بریزن و باید و باید زهرشون رو در بدنت فرو کنند و اگر این کار رو انجام ندهند به رفتارهای جنون ‌آمیزتری دست می‌زنند در این مواقع باید سکوت اختیار کرد و بدون ادامه، رها کرد. مثلا با یک لبخند و یا با یک تاییدیه.
تا انرژی‌های تاریک و پلیدشون فروکش کنه.

نیش عقرب نه از ره کین است، اقتضای طبیعتش این است. البته که فکر می‌کنم این شعر زیاد هم درمورد آدمها صدق نمی‌کنه... مع‌الاسف...
چرا که عقرب بنا بر طبیعتش این کار رو میکنه اما امان از آدمها...

و واللهی واللهی که باید از این دسته انسانها از خودشان و شرشان به خداوند پناه برد.


اما دلم میسوزه که اونها هدایت رو نمیخواهند و راغب نیستن که هدایت بشن وگرنه خیلی‌هاشون باید کانال‌های اسلامی رو داشته باشند و دنبال کنند. اما چه خوب بود که میشد ولو به اجبار اونها رو  وارد این دایره‌ کرد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

17 Nov, 17:09


اسلامی که بن سلمان و هم‌کاسه‌هایش قصد دارد به جهان نشان بدهد؛ البته که جهانیان هم به خوبی واقف‌اند فساد و فحشایی که بن‌سلمان
به راه انداخته هیچ هماهنگی و نشانی از اسلام ندارد و فرسنگ‌ها با اسلام و شریعت حقیقی فاصله است.

باید از بن‌سلمان پرسید قصد و نیتش از برگزاری کنسرت‌ها و فسادهای دگر چیست؟ آیا راضی نگه‌داشتن غرب است؟ نوکری دست به سینه و گریبان دریده؟

حاشا و کلا که بنابر آیه صریح قرآن یهود و نصارا از وی راضی نخواهد شد تا به دین آنان در نیاید.
و یا اگر ابرازِ نوکری و کاسه‌‌لیسی بود که، از گذشته‌ها هم طلایه‌دار این امر بوده است.

اگر دم‌تکان دادن بود که دُم هم تکان داد.
پس قصد و نیتِ این پلید از این اعمال دگر چه است؟

هرگز يهوديان و مسيحيان از تو خشنود نمى شوند مگر آنكه از آيين آنان پيروى كنى. بقرة120
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

16 Nov, 16:20


و تکیه‌کلامِ دیگرش، می‌گوید: بچّه‌م جان‌جوری پادشاهی‌ست.
مدتی‌ست دردها بی‌مهاباتر از هر زمان بر وجودِ مبارکش سرازیر شده، و همین کلام وردِ زبان عزیزش گشته و گوش زد می‌کند.
<‌< بچّه‌م جان‌جوری پادشاهی‌ست پادشاهی>‌>.

جان‌جوری= سلامتی، صحتمندی، عافیت.

" مجاهده سین "

16 Nov, 15:51


به اساس و ماهیت وضو فکر کرده‌ایم؟
برای برپایی و ادای نماز، اعضا و جوارح را با آبی پاک می‌شوییم که عاری از هرگونه نجاست و آلودگی باشد تا نماز بر ما روا گردد.

این پروسه و فریضه را در پنج وقت از نمازِ هر روز تکرار می‌کنیم تا برای رویارویی و دیدار با الله متعال آماده گردیم و به پاکیزه‌ترین شکل ممکن، برای والا‌ترین فرمان و دستور خداوند به پا خیزیم.

یک درنگ و تامل کوتاه؛ ما به شستن و پاکیزگی اعضای بدن به منظور انجام نماز توجه و اهتمام ویژه‌ای می‌ورزیم، اما چقدر درمورد پاکیِ قلب این عضو نادیدنی حریص و مصر هستیم؟

چه مقدار تلاش می‌کنیم تا زنگارِ تاریکِ خصایص انسانی را از آن بزداییم. حقد، کینه، بغض، حسد، بخل را از آن دور بسازیم. زنجیرهای تمامِ تعلقات و وابسته‌گی‌ها را بگسلانیم. رشته‌ی محبت و دوستی با اهریمنِ وجود را منهدم سازیم.

سرانجام قلب را چنان آینه زلال و پاک سازیم و به اهمیّتِ و حساسیت نماز واقف‌اش سازیم.
قلب و ذهن را خالی از حوادثِ قبل و بعد از نماز بداریم.
مبادا نماز، این فریضه‌ی الهی مکانی برای برنامه‌ریزی و تیک زدنِ اعمال قبل و بعد نمازمان گردد.
مبادا!
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

11 Nov, 16:13


این را هم بخوانید

" مجاهده سین "

11 Nov, 16:00


یکی از حسن‌های در یاد الله بودن و تابع بودن و راضی بودن به قدرهای الهی، آسان‌تر شدن و پذیرش سهل و آسان نسبت به مصیبت‌ها و ابتلاهایی‌ست که از جانب خداوند بر تو فائق می‌آید.

برادر جوانش تنها دو ماه از ازدواجش می‌گذشت که دیروز به قدر الهی به دیار باقی شتافت. رضایتِ بی‌چون و چرا و تسلیمی در صدایش کاملا مشهود بود. در تمامِ حرف‌هایش حکمت و اختیار عام و تام خداوند نسبت به مخلوق‌هایش را یادآور می‌شد.

<<خداوند می‌داند و کارهایش. ما از علمِ او بی‌خبریم. همه چیز از طرف خداوند است، گله و شکایتی نداریم. خداوند خوشی‌های زیادی نصیب ما کرد، خوشی‌ها امتحان است و غم‌ها هم امتحان است که آیا بندگانی، صبور هستیم یا خیر >>.

در یک قسمت از حرف‌هایش گفت: ما رضای خداوند را بر روی چشم‌هایمان قرار می‌دهیم، حتی اگر آن، رفتن برادرم باشد. به محض گفتن این جمله، اشک‌ها بی‌امان‌تر سرازیر شد.
ادامه داد؛ ما از خداوند راضی هستیم، خداوند از ما ناراضی نباشد. الهی که خداوند از ما راضی باشد و ما را مورد عفو خود قرار بدهد.

انگار او، من را تسکین و تسّلا می‌داد.
رضایت و صبری که از قلبِ مصیبت برخیزد، ایمان است ایمان. و سبحان الله از این ایمان.

در وقت و زمان مصیبت، صحبت‌های زیادی خواهی شنید. حرف‌ها و سخن‌هایی که شاید درسی برای تمام طول حیات واقع شود. آنها را با گوشِ جان بشنو. درمورد آنان عمیق فکر کن و بی‌توجه از کنارش عبور نکن.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

09 Nov, 16:13


ابرها انگار، یک فوت بزرگ از سمت راست بهشون شده، همه به یک سمت متمایل شدن.

" مجاهده سین "

08 Nov, 20:33


این دنیا آنقدر زمین می‌زنتت، آنقدر می‌گریانتت و آنقدر تلخی‌هایش را آوار می‌کند بر سر آرامی‌هایت که ذره‌ای تعلق و وابسته‌گی درباره‌اش نداشته باشی.
و حتی از او و تمام مافیه‌اش گریزان گردی تا جایی که قی کنی و بالا بیاوری‌اش.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

08 Nov, 14:52


نگران بودم چرا دانشمندان تا به حال نامی برای این حساسیت انتخاب نکردند که ظاهرا این مشکل رو هم رفع کردند. تبریک میگم به اونهایی که از این صدا‌های نابه‌هنجار رنج می‌برند. الان دیگه راحت وقتی شخصی درگوشتون ملچ ملوچ کرد و با صدا غذا خورد بلند شید و بگید من میسوفونیا دارم حواست باشه‌ها!

فکر می‌کنم این اصطلاح میسوفونیا هم رفت کنار اصطلاحات دیگر مثل برونگرا، درونگرا و چند اصطلاحات عجیب غریب دیگه.

پی‌نوشت: موقع نوشتن میسوفونیا چندین بار به عکس نگاه کردم.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

07 Nov, 20:59


فکرهای عزیزم!
تشویش و دلهره‌ای به خود راه ندهید ما هر دو از هم هستیم. من می‌دانم که وفا و دلبسته‌گی شما همچو مادر و نوزادی تازه متولد شده است و نیازمند به راه رفتن و ابراز وجود بر روی تک تک سلول‌های مغزم هستید تا مبااادا و فراموشتان نشود که جایی را بدون تصاحب رها کرده باشید.
اما حداقل وقت خواب یک استراحتی به خود و ما بدهید!!!
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

07 Nov, 08:48


خدانکند که غفلت درمورد نماز در قلبت ریشه بدواند و این ریشه‌ی فاسد، تمام وجودت را در بر گیرد.
که پناه بر الله از آن روز.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

06 Nov, 19:36


در مجاورت و همسایگی ما خانواده‌ای نقل مکان کرده‌اند که به جد از پیامد‌هایی که به لطف رفتارهای پدر و مادر خانواده بر فرزندان اعمال می‌شود سخت غمگین و متاثر می‌شوم.

پدر خانواده اکثر شب‌ها عربده و فریاد‌هایی بسیار بلند می‌کشد که تا چندین خانه آن طرف‌تر هم به گوش می‌رسد، و فردا مادر خانواده عیناً همان فریاد‌ها را بر فرزندان پیاده می‌کند و در این میان بچه‌ها قربانی این رفتار‌ها می‌شوند.

اما قضیه به اینجا ختم نمی‌شود، چرا که مطمئنم اگر اصلاحی صورت نگیرد در آینده‌ای نزدیک فرزندان دقیقا همین رفتارها، پرخاش‌گری‌ها و بد‌خلقی‌ها را در مقابل والدین خود خواهند داشت و آن را دریغ نخواهند کرد...

کاش بدانیم که فرزندان آینه‌ و مجموعه‌ای از رفتارها و گفتارهای ما هستند و اگر کوتاهی در قبال آنها صورت بگیرد ضرر و زیانش برای شخص خود ما خواهد بود.

خانواده‌ای که به جای یاد الله و یاد کلامش منبع و مکانی برای یاد مردم است، قطعا فرزندانی حراف و قضاوت‌گر به بار خواهد آورد.

خانواده‌ای که پدر برای مادر احترام و ارزشی قائل نباشد، قطعا فرزندان در بزرگسالی سرکش گستاخ در برابر بزرگ‌ترها خصوصا والدین خود خواهد بود.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

06 Nov, 19:23


"خانواده"
عنصر‌های اصلی و تاثیر گذار در هر خانواده والدین: پدر و مادر می‌باشند. پدر و مادر نقش بزرگ و مهمی در الگو پذیزی و شکل‌گیری خصوصیات رفتاری و گفتاریِ فرزندان به عهده دارند.

خانه و خانواده، همچنان فضای حاکم بر آن، رول و نقش مهمی در شخصیت‌سازی فرزندان به وجود می‌آورد.

خانواده‌ای که ارزش‌های اسلامی و انسانی در آن از اصل‌های مهم به میان آید، بستر و سکوی پرش، برای رشد، نمو و یاد‌گیری انواع فنون و قابلیت‌ها برای فرزندان نیز خواهد بود.

در خانواده‌ای که جایگاه و مقام پدر و همچنان مادر، یکی از خط‌قرمز‌ها به شمار می‌رود فرزندان کم‌تر دچار تخطی می‌شوند.

پدر و مادر توجه خاص و موشکافانه‌ای به احترام متاقبل به یکدیگر داشته باشند و اختلافات و شکایات را از دید فرزندان به دور داشته باشند.

همچنان به ارج نهادن و احترام به کوچک‌ترها و بزرگ‌ترها توجه شود. چرا که فرزندان برای رشد و تقویتِ شخصیت خود به احترام از سوی خانواده نیازی مبرم و اساسی دارند و اگر نادیده گرفته شود در آینده‌ای نه چندان دور، کودک با مشکلات مدیدی همچون؛ احساس حقارت، پستی و ناکارآمدی مواجه و دست و پنجه نرم خواهند کرد.

البته که احترام گذاشتن با نازپرودگی، فرق و تفاوتی، بس عظیم دارد. در جوامع امروزی به وضوح نازپرودگی از سوی والدین مشهود است. استراتژیِ تربیتی که تسلیم عام و تام تقاضاهای کودکان شده‌ و از فراهم آوردن کوچک‌ترین و بزرگ‌ترین امکانات دریغ نمی‌‌شود.

اما باید این نکته را مد نظر داشت که نازپرودگی و لوس به بار آوردن کودکان اولین ضربه، شامل خود کودک خواهد شد. چرا که در یک بازه زمانی خاص، فرزندان کانون خانواده را ترک خواهند گفت و با دنیایی بسیار جدی، حقیقی و فراتر از چیزی که والدین برای آنها فراهم آورده بودند روبرو خواهند شد. در مقابل ضربه‌ای جبران ناپذیر به لطف همان محبت‌هایی اصرافی و بیش از حد نیاز را تجربه خواهند کرد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

04 Nov, 20:03


نمونه‌اش مجسمه‌های بودا که در افغانستان بنا شده بود، که اگر از شیوع آئین بودا پرستی جلوگیری نمی‌شد تبعات و خسارات جبران ناپذیری بر پیکره‌ی فرهنگ افغانی بر جای می‌گذاشت.

در بعضی موارد باید به مثل همان ضرب‌المثل اعمال کرد: همان "گربه را دمِ حجله کشتن".
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

04 Nov, 20:00


یکسری جنبش‌های بیرونی و در اکثر اوقات، بی‌پایه و بی‌ریشه به منظور عیاشی، به فرهنگ مردمانی اصیل و ریشه‌دار حمله‌ور می‌شوند و در آن رخنه می‌کنند تا در مدت کوتاهی، ظرفِ لذت‌ و کام‌جویی خویش را سراریز کنند و پس از رفع، موقعیت مورد نظر را رها سازند.

اما به نظر شما آیا آثار و تبعات خویش را بر آن فرهنگ اصیل و دست نخورده نخواهند گذاشت؟
آیا آن اصالت موجب تاثیر پذیری بر بیگانگان خواهد شد یا بالعکس؟

در برخی اتفاقات آثار مخربی بر جای خواهد گذاشت، تاثیری که اگر بیداری‌یی در پی نداشته باشد فرهنگ اصیل را مبدل به همان بی‌اصل و ریشه‌ها خواهد ساخت‌ و موجب تزریق آدابی بیگانه خواهد شد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

04 Nov, 17:29


پرنده‌ای که به قفس عادت کرده، درک صحیحی از آزادی ندارد. حتی اگر در قفس را باز بگذاری، قفس را رها نمی‌کند. پرواز نمی‌کند. نمی‌گریزد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

01 Nov, 13:02


سورة الكهف، شيخنا إدريس أبكر

" مجاهده سین "

31 Oct, 15:58


حیاط خلوت و پذیرایی‌های یهویی مامان(":
کیک پخته برامون...
یارب الحمدلله برای این خوشبختی.

" مجاهده سین "

30 Oct, 21:01


غایبی، لیکن در دعایم جاریِ جاری‌یی.🤍
@arehghalbi

" مجاهده سین "

30 Oct, 18:21


جایی خوانده بودم که گفته بود، حس مادری ذاتن در دختر بچه‌ها نهادینه شده. صحت و سقم ماجرا را می‌گذاریم به کنار، اما این فیلم کوتاه عجیب این نکته را بیان می‌کند و همراه خود دارد. 

در اینجا نمی‌دانم چه معادلاتی در ذهن دختر بچه روی می‌دهد که در حال مادری کردن برای تنها لنگه کفشی است. فقط یک لنگه کفش و صندل!

برای او زیر انداز انداخته تا مبادا زمختی صندلی، بدن نازک و ضعیف لنگه کفش، شما بخوانید (کودکش) را آزار بدهد. هر از چندگاهی پتو( دستمال کوچک) را از روی او کنار می‌زند تا مبادا جای استراحت کودکش، اذیت کننده باشد.

فارغ از مکانِ کاملا رسمی و جدی که در آن قرار گرفته، غرق در مادری کردن برای لنگه کفش است. گویی هیچ کس در آنجا حضور ندارد و او تمام محبت‌اش را به پای تنها لنگی کفش؛ (کودکش) می‌ریزد. و پتو را تا آخر روی لنگه کفش نمی‌کشد تا مبادا کودکش خفه شود(:

اما نکته‌ای جالب‌تر در آخرین دقایق این فیلم کوتاه است و آن اینکه، دختر بچه لنگه کفش را با جدیت تمام بر می‌دارد و فکر می‌کنم با مادری دیگر(البته در خیالش) از ناآرامی و بدخوابی کودکش‌ شکایت می‌کند.
آنان از بدو "مادر" عروسک‌های خود‌اند.
فیلم از اکسپلور.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

30 Oct, 09:08


او کتاب می‌خواند و انگار بر جان من می‌نشست.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

29 Oct, 11:10


این متن به صورت کلیپ..

" مجاهده سین "

29 Oct, 04:02


ان‌شاءالله که حفظید دیگه دوستان🤎

" مجاهده سین "

27 Oct, 20:53


این متن را در اینستاگرامم قرار دادم، و یکی از مخاطبان ریپلی کردند و این متن را نوشتند:🔻

دقیقا من ۳ روز بعد فوت همسرم به تمام قومم گفتم ترحم هیچ کسی رو نمیخوام به من خیرات فطریه و زکات نیارید، من امروز عزیزم رو از دست دادم نه روزی دهنده ام رو عزیزم زنده بود الله روزی میداد الانم الله من روزی میده. لطفا لطفا به من مثل قبل نگاه گنید.

حقیقتا بعد از  پیام این خواهر بسیار گریستم...

" مجاهده سین "

25 Oct, 19:53


تو وقتی قوی خواهی شد که ترحم‌ها را مبدل به احترام کنی و به سوی آن‌ها سوق دهی.

اینکه به واسطه‌ی ضعفت مدام محبت‌های دیگران را همراه خود داشته باشی، هیچ‌گاه قوی نخواهی شد.

محبت‌های شیرین اما در واقعیت تلخ و زهرگونه را قی کن و بالا بیاور و آن‌ها را دور بریز.

دستانِ لطیف در عین حال گرگینه‌ گونه‌ی آنان را از سر خود پس بزن و از زیر یوغ ترحم برخیز و استوار شو.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

24 Oct, 15:08


فرار و گریز از نقطه‌ای نا امن، به سوی نقطه‌ و مرکزیتی امن و مطمئن صورت می‌گیرد.

حال تو بنگر این فرار و گریز از خود از جهان خود به سوی مرکز و منبع، امنیت، سکون و اطمینان اتفاق بیفتد.

فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ پس به سوي خدا بگريزيد.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

23 Oct, 18:28


امروز بر خلاف همیشه به جای کلوچه، روت افغانی تهیه کردم و داخل فر قرار دادم. بعد از پخت و بیرون آوردنشان، گفتم؛ خب الحمدلله ظرف دل‌خوشی امروز پر گشت و حتی سراریز هم شد.
  مسبب؛ روت بود و بعد هم جرقه و قنج رفتن دل حاصل از دل‌خوشی اهل بیت به آن دل‌خوشی اول هم اضافه گشت.

می‌دانی آدمی هر روز باید دل‌خوشی ولو خیلی کوچک و یک رضایت از خود و ماحول خود کسب کند. یقین دارم هر انسان، یک خلوت دنج و ناگفته‌ و نادیده نزد خود دارد که فقط کلید ورود و خروجش در دستان خود او می‌باشد. و هر زمان که به آن نیاز داشته باشد خود را به آن دعوت می‌نماید و پس از دل‌خوشی حاصل از آن آنجا را ترک خواهد گفت‌‌‌.

لزوما نیازی نیست که خیلی دست به گریبان دل‌خوشی‌های گران‌قیمت و خیلی دور و دست‌نیافتنی شد و بی‌گدار به آب زد. باید که طبیعت و سرشت خود را، به دل‌خوشی‌های خیلی ساده کوچک و دم‌دست عادت داد. نیازی نیست او را خیلی بلندپرواز و زیاده خواه به بار آورد. باید که به او آموخت و او را عادت داد به ساده نگری و ساده اندیشی و در ادامه ساده زیستی.

چرا که هر چقدر او را پرورش دهیم و چشم‌ و گوشش را به دریچه‌های رنگارنگ این جهان باز کنیم، او طماع‌تر خواهد شد و دیگر به ساده‌ها بسنده نمی‌کند و از جهان سپید و ساده زیستن به جهانی رنگارنگ و تجمل‌گرا روی خواهد آورد، و هر لحظه برای دست‌یافتنی جدید و نو خویش را تباه خواهد کرد.

در نتیجه لذت و دل‌خوشی‌های کوچک مساوی می‌شود به لذت‌هایی دور و بلند بالا که دست یافتن به آنها سخت و در حالاتی ناممکن خواهد بود و شاید حتی تا ماه‌ها و سال‌ها طعم و تجربه‌ای از دل‌خوشی نخواهد داشت.

طبیعتِ انسانی را باید آنگونه به بار آورد که قدردان نسبت به خوشی‌های کوچک و خیلی ساده باشد و به آنها راضی گردد.
حتی با دیدنِ آسمانی صاف و آبی. حتی با تنفسِ هوایی بعد از زمینِ باران خورده.
  دل‌خوشی‌ها کم نیست. چشم‌ها را باید شست.
همین.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

22 Oct, 07:42


تو مگو همه بجنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نه ای، هزاری تو چراغ خود برافروز

که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
"مولوی"

" مجاهده سین "

21 Oct, 14:32


《استغفرالله》 می‌آید و یادآور می‌شود که من را بر زبانت جاری کن.

پس از چندی 《لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین》 نیز همینگونه.

و دقایی دیگر هم 《لا اله الا الله وحده لاشریک له له الملک و له الحمد و هو علی کل شیء قدیر》.

و به همین ترتیب تمامشان، به صف و جاری بر ذهن و زبان.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

20 Oct, 18:55


شهید به اذن الله یحیی سنوار، تا آخرین لحظه حیات خویش با یهود مبارزه کرد. او حتی در حالی‌که یکی از دستانش به شدت زخمی شده بود و آن را با سیم مفتول بسته بود تا مانع خون‌ریزی بیشتر شود، اما با دست دیگرش تکه چوبی را به طرف پهباد صهیونی پرتاب کرد تا در آخرین لحظات زندگانی‌اش فرصت جدال و جهاد با یهود را از دست ندهد.

گرچه خود را در نقطه‌ی پایان می‌دید و در چند قدمی با قاتلان خود رو در رو شده بود اما در آن دقایق واپسین هم حتی از پرتاب کردن تکه چوبی دست نکشید. ولو بی‌ثمر. تا درسی باشد و بیاموزیم.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

20 Oct, 15:17


مراقب اسلحه‌ای که روی شانه‌ات قرار می‌گیرد، باش!
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

20 Oct, 15:16


"صلح درونی"
آدمی برای اینکه در اندک شمار اوقات دنیا، یک زندگی نسبتا آرام و با حداقل استرس داشته باشد، نیاز مبرم و حیاتی به یک آشتی و صلح درونی در مقابل خود و جهان پیرامون خویش دارد.

مادامی که "پذیرش" سرلوحه‌ی هر اتفاق و پیش‌آمدی قرار بگیرد، سر جدال و نارضایتی، خود به خود از بین خواهد رفت و حذف خواهد شد.


صلح با خویش و داشتن رضایت از هر وقایعی حالت منفعل کننده‌ای نیست که فرد را به نشخوار ذهنی حاصل از اتفاق‌ها بیندازد، و راهِ او را کسل کننده و افسرده‌گونه کند، بلکه موجب می‌شود زندگی و حیاتِ خویش را هوشیار‌تر، و با نگاهی آگاهانه‌تر ادامه دهد.

آشتی و آرامش فرد با خویش و سپس در ابعادی وسیع‌تر، نسبت به اطرافیان و جامعه، عدم کشمکش و جنگی تن به تن را از او سلب خواهد کرد.

باید بدانیم که زندگی تحت کنترل ما نیست، و ما اثرگزاری خیلی کوچک و نسبی در برابر خود و جهان‌مان داریم. اختیار عام و تام، تحت تسلط، تصرف و حاکمیت خداوند می‌باشد. اگر همین نکته‌ی کوتاه اما پر مغز را درک کنیم، کم‌تر از اتفاق‌ها و حوادث رنج خواهیم دید.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

18 Oct, 17:31


زندگی به همین سادگی‌ است. باور کن.

" مجاهده سین "

17 Oct, 21:47


تمنّای یک مجاهد چه است؟
بله! شهادت.

و تبقی خاتمة العظماء هي الشهادة!

" مجاهده سین "

17 Oct, 17:11


این چای معاوضه با ویلا در شمال(؛
تو حیاط خلوت نشسته بودم، یکهو با چای اومد، گفتم نه مادر جانم زحمت نکش، گفت بخور بَچِه‌م نوشک جانت باشد.
الحمدلله برای این نعمتهای عزیزی که زبان قاصره از وجود مبارکشون.

" مجاهده سین "

16 Oct, 20:57


خُرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
"حافظ"

" مجاهده سین "

15 Oct, 19:17


برای رویایی با اتفاقات سهمگین گاهی باید از کالبد خویش بیرون آمد و قضیه را از بالا و حتی تا خط پایانش بررسی کرد و نظاره‌گر شد. حتی تا نقطه‌ی نیستی و ناگوارش پیش رفت و به افکار و تشویش‌ها نهیب زد و گفت: اینجا همان جایی است که از رسیدن به آن وهم داشتی، اینجا همان نقطه‌ی تاریکِ فکرهایت است. اینجا همان ته خط است. همان جایی که لحظه‌ها و ثانیه‌ها را بر خود تلخ می‌نمودی. اما می‌بینی که ماندن و عبور کردن از آن هم ممکن است. گرچه سخت.

می‌دانی؛ من تمام این افکار سیاه و ترسناک را در یک نقطه جمع می‌کنم و زیر لوای توکل و صبر آنها را رام می‌نمایم. چرا که زیر لوای توکل و صبر محال است قسر در بروند و بخواهند شیطنتی بیش از پیش انجام دهند. فکرها و حالاتی بر من فرود می‌آید که به مثابه‌ی باتلاقی عمیق و سیاه، قریب است من را در خود فرو ببرند و غرق کنند، اما آنها را مبدل به برکه‌ای زلال خواهم ساخت.

باور کن از پسِ حالات و حتی فکرهای ناگوارت برنمی‌آیی مگر بر صبر و توکل بر الله سبحان و تعالی.
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

14 Oct, 15:58


بتاز ای یهود، گنجایش ما بیشتر از چیزی است که می‌پنداری. بدون ذره‌ای واهمه به جنایات ادامه دهید.

راستش را بخواهید اینجا چشم‌ها نابینا شده و دل‌ها هم غافل. از این ظلم‌ها ککمان هم نمی‌گزد همانگونه که در دیگر جنایات عکس‌العملی نداشتیم، بی‌تفاوت بودیم و سکوت اختیار کردیم، درباره شما هم روال همین است.

اما اگر روزی آه آنان گریبان‌گیر شود چه؟

انا لله و انا الیه راجعون.
یا غزه، امت اسلام، در خواب سنگینی غرق گشته.
شرمنده...
#مع_غزة_العزة
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

13 Oct, 16:09


جنگ مصادف است با ویرانی و هزار و یک اتفاقِ ناخوشایند و جبران‌ناپذیر دیگر.‌
اما می‌دانی تفاوت جنگ‌های امروزی با گذشته در چیست؟ یک وجه‌ش این است که؛ امروزه جنگ‌ها به صورت آنلاین با وجود گوشی‌های هوشمند در معرض دید همگان قرار می‌گیرد و نمی‌توان تبعات و جنایات حاصل از جنگ را از دید کسی پنهان کرد‌. و این آن را متمایز کرده‌.

" مجاهده سین "

13 Oct, 16:00


این روزها که آوازه‌ی جنگ از هر زمان دیگری بیشتر به گوش می‌رسد، به یاد چشم دید و سرگذشت‌ پدرها و مادرهایی که در آن روزگاران جنگ را دیده‌بودند و با گوشت و پوست خویش احساس و از سر گذرانده‌ بودند می‌افتم‌.
و قسمتِ خیلی کوچک از این جنگ را از زبان مادرم اینجا قرار می‌دهم.

جنگی بین روسیه(شوروی سابق) و افغانستان. روزهایی تاریک و فراموش ناشدنی که بر افغانستان سایه افکنده بود. جنگی نه ساله و در مقابل خسارات مالی و جانی هنگفتی که برای افغانستان به ارمغان داشت.
مجاهدین افغاستان در برابر دولت کمونیستی وقت و اتحاد جماهیر شوروی، برای دفاع از خاک و ناموس خویش به پا خواسته بودند و تا پیروزی در برابر متجاوزین دست از مبارزه برنداشتند و میدان را خالی رها نکردند.

مادر
می‌گفت جنگ بود و ویرانی، تانک‌های روس در تمام شهر و ولایات حضور داشتند و قریه به قریه و خانه به خانه به دنبال مجاهدین می‌گشتند، پدرم یکی از مجاهدین بود و حملات زیادی را دیده بود و در آن شرکت کرده بود.

مادرم آن روزها، و در همان بحبوحه جنگ خواهرم را وضع حمل کرده بود. به دنیا آمدن خواهر با جنگی سخت و شدید میان مجاهدین و روس‌ها مصادف گشته بود.
جنگ، حملات بی‌شمارِ روس، و نوزادی ضعیف و حالات بد مادر.. مادر می‌گوید بعد از به دنیا آمدن او سریعا به پناهگاهایی که در هر قریه وجود داشت رفته‌اند.. تصور کنید زنی بعد از وضع حمل و در آن حالات بد و ناگوار نوزادی را در آغوش گرفته و برای در امان ماندن به پناهگاه پناه ببرد...

می‌گفت: خانه به خانه می‌گشتند و می‌گفتند؛ دشمن. دشمن را به ما نشان دهید. دیار پدر و مادرم مملو از مجاهدینی بود که در برابر دولت کمونیستی سرخم نکردند و تا پای جان با آنان مبارزه کردند.

مادر می‌گفت: آنان به هیچ چیز رحم نمی‌کردند، به دام‌ها و طیور حمله می‌کردند و آنان را با خود می‌بردند و یا به طرز فجیعی به شکم‌ آنها با چاقو حمله‌ور می‌شدند و گاها گوشت آن را خام می‌خوردند. می‌گفت یک بوقلمون داشتیم و تازه تخم گذاشته بود، تخم‌هایش را نخوردیم و نگاه داشتیم تا جوجه‌ها از تخم بیرون بیایند اما روس‌ها تخم‌ها را می‌شکستاندند و محتویات را سر می‌کشیدند.

می‌گفت: دیگر از رفتن به پناه‌گاها درمانده شده بودیم و از رفتن‌ به آنجا امتناع می‌ورزیدیم، و می‌گفتیم اگر قرار است از دنیا برویم، می‌رویم. چه روی زمین و چه زیر زمین( داخل پناه‌گاهها).
آنجا زمستان‌ها پر از آب برف و باران می‌شده و پناه و ماندن در آن فضای کوچک و تنگ را سخت‌تر از هر زمان می‌ساخته..

وقتی سرگذشت‌هایی را که بر آنان گذشته با خود مرور می‌کنم، غمِ عجیبی مرا فرا می‌گیرد. زندگانی که سال‌های زیادی را در سایه‌ی جنگ و ترس و ناامنی گذرانده چگونه خواهد بود؟...

مادر هر وقت از آن دوران می‌گوید، با حسرت جمله‌اش را آغاز می‌کند و می‌گوید؛ نمی‌دانم، نمی‌دانم چرا شهادت نصیبم نشد، و چرا به این درجه‌ی مبارک نرسیدیم. و سرانجام بغضش، مبدل می‌شود به اشک‌، از چشم‌های مبارکش...
#مجاهده_سین

" مجاهده سین "

11 Oct, 15:30


آدمی با هزار نهیب فرو نمی‌ریزد، اما با یک نهیب فرو می‌ریزد.
به دیواری مقاوم هزاران ضربه پی‌درپی وارد می‌کنی، فرو نمی‌ریزد، استقامت می‌کند، اما بعد از مدتی با کوچک‌ترین ضربه تکه‌تکه می‌شود و از بین می‌رود. چرا که او از درون ویران و پوسیده گشته بود.

آدمی هم، همینگونه است. سنگینی و ضربه‌های متداومِ روزگار بر شانه‌‌هایش را تحمل می‌کند. روز‌ها و سال‌های زیادی را با آن طی می‌کند، با آن دسته پنجه نرم می‌کند، هر لحظه و هر ثانیه در حال کلنجار و جنگی تن به تن با آنهاست‌، ضربه‌های ممتد و بدون وقفه بر پیکرش وارد می‌شود. اما می‌خیزد دست‌ها را بر زانوان نهاده و از نو شروع می‌کند.

اما روزی یک نهیب و یک تلنگر خیلی کوچک چنان او را در هم می‌شکند تو گویی پتکی از مصائب به یکباره بر او فرود آمده و از آغاز ویران بوده و او را این چنین در هم کوبیده.

و امان از آن ضربه‌های کوچک و نامرئی. امان از آن لرزش‌ها، از آن بلعیدنِ دردها، از آن زخم‌های نادیدنی و سپید..
ضربه‌ای را که اگر هزارمی نکند، هزار و یکمی قطعا خواهد کرد.
#مجاهده_سین