دیرپای خُجَسته @moon_mohi_em8 Channel on Telegram

دیرپای خُجَسته

@moon_mohi_em8


روزنوشت و خیال‌نوشت این‌جانب، که از نورِ ماه تزریق می‌کند برای بقایش.🌙
بخشی از مشاهداتم رو می‌نویسم. برخی واقعی، برخی به مدد خیال و بعضی‌مواقع هر دو توامان باهم.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1124741729

دیرپای خُجَسته (Persian)

دیرپای خُجَسته یک کانال تلگرامی است که تحت نام کاربری moon_mohi_em8 فعالیت می کند. این کانال به روزنوشت و خیال‌نوشت اختصاص دارد که از نور ماه الهام گرفته شده و برای بقای آن از آن استفاده می کند. این کانال به اشتراک گذاری بخشی از مشاهدات شخصی خود می پردازد. برخی از نوشته ها واقعی و بر اساس تجربیات واقعی نویسنده هستند، برخی دیگر توسط خیال و خلاقیت نویسنده به وجود آمده اند و گاهی اوقات هر دو به صورت ترکیبی در کنار هم قرار می گیرند. اگر به مطالب معنوی و انسانی علاقه مندید، حتما از این کانال دیدن کنید. برای عضویت و دسترسی به محتواهای بیشتر می توانید از لینک زیر استفاده کنید: http://t.me/HidenChat_Bot?start=1124741729

دیرپای خُجَسته

05 Nov, 10:56


از پشتِ شیشه.

دیرپای خُجَسته

05 Nov, 10:50


هرمز علی‌پور

دیرپای خُجَسته

05 Nov, 10:36


ماڵی وێران کردووم چاوی
دێوانەم بۆ زۆڵفی خاوی
ئەمنی هەژار کەوتمە داوی
دەڵێم

دیرپای خُجَسته

04 Nov, 06:47


هیچ‌کس را نمی‌شناخت. هیچ‌چیز برایش آشنا نبود‌. حس خیلی بدی داشت؛ حس جُداافتادگی. همه‌ی نگاه‌ها و حرف‌ها و صداها برایش بیگانه بود. باید به جایی می‌رسید، قراری با کسی داشت، اما نمی‌دانست کجا یا چه کسی. حسابی سردرگم بود و نفسش بالا نمی‌آمد. هرچه فکر می‌کرد به نتیجه‌ای نمی‌رسید. هرچه تلاش می‌کرد تمرکز کند و بفهمد آن‌جا چه کار می‌کند نمی‌توانست. همان‌طور می‌رفت و نمی‌رسید. جاده‌ی پیشِ رویش بی‌پایان بود و هرچه قدم بر می‌داشت باز در نقطه شروع بود.
ناگهان صدایی آشنا به گوشش رسید. آواز آشنای دشتی بود. همان‌دم موسیقی کیهان کلهر را شناخت و آن صدای آشنا را که عطار می‌خواند:
《گر تو نگیری‌م دست، کار من از دست شد
زان‌که ندارد کران، وادیِ هجرانِ من...》
زنگ ساعتش بود که به دادش رسیده بود.

دیرپای خُجَسته

04 Nov, 03:44


نگاهت راهِ صد صنعان به یک جولان تواند زد
که باشم من که با این غولِ زیبایی درآویزم؟!

_حسین منزوی

دیرپای خُجَسته

03 Nov, 20:37


من، نه!
شروین، می‌خند!
عارفه، من که دارم می‌رم، نمی‌مونم اینجا!

دیرپای خُجَسته

03 Nov, 20:10


له په‌ی داری ئه‌وینداری شه‌هید بوم.

دیرپای خُجَسته

03 Nov, 06:46


کجا می‌روی
نشر ماهی
قیمت: ۳۰۰
قیمت روز: ۶۵۰
سفارش به @mohiem8

دیرپای خُجَسته

03 Nov, 06:31


سرمایه، جلد اول
نشر لاهیتا
قیمت: ۳۲۰
قیمت روز: ۶۸۰
سفارش به @mohiem8

دیرپای خُجَسته

02 Nov, 21:11


هیبت عریان‌تنی صائب کم از شمشیر نیست
بی‌سلاح از عرصه‌ی ناورد می‌باید گذشت

دیرپای خُجَسته

02 Nov, 06:49


افول و سقوط شاهنشاهی ساسانی
نشر نی
قیمت: ۳۵۰
چاپ تمام
سفارش به @mohiem8

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 21:52


من اولین‌بارها درد تو ادبیات رو با شما یاد گرفتم. با معلم روستاها، با علی‌اشرف درویشیان.

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 20:54


امشب، کنسرت تریوی اینانلو بود.

عجب موزیکالیته‌ای. استاد، سال به سال خود را رشد داده، و شهره‌است که مدرس بی‌نظیری نیز است.
ضبط، مجاز بود.
هم‌رسانی می‌کنم برای «او» و هر «او»ی غائب:

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 20:54


@Dardelnegashtegan

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 10:10


قطعه آی دلبر از موسیقی نواحی شمال خراسان.

دوتار: مختار زنبیل‌باف مقدم

@Bidad_Archive

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 08:33


پژمان موسوی:

هروقت بخواهم از فریدون تنکابنی یاد کنم، به یادِ این جمله‌ی او می‌افتم که انگار ماحصلِ سال‌ها کوششِ فکری اوست:《وقتی که حرف می‌زنیم بیشتر می‌خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را. کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه‌های خود ایمان داشته باشد، اصلاً حرف نمی‌زند.》

تجربه، شماره‌ی ۳۴.

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 07:43


فرهنگفر زندگی می‌کرد با ساز و نوا. یعنی چه‌جوری بگم؟ این ساز براش وسیله‌ای بود تا اون رو ببره به حال‌وهوایی که می‌خواد. اتمسفری که تو سرش ساخته و شالوده‌ای از تاریخ همین کشوره با رنگ‌های مختلفش.

دیرپای خُجَسته

25 Oct, 07:41


قطعاتی در همایون
دو نوازی سنتور و تمبک
پرویز مشکاتیان
  ناصر فرهنگفر

دیرپای خُجَسته

23 Oct, 21:06


با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر
با گل عارض او لاله ی نعمان کم گیر

سخن سرکشی سرو سهی بیش مگوی
قد یارم نگر و سرو خرامان کم گیر

با وجود لب لعل و خط مشک آسایش
یاد ظلمت مکن و چشمه ی حیوان کم گیر

شب تاریک اگرت وصل میسّر گردد
با رخش چشمه ی خورشید درخشان کم گیر

میلت ار جز بتماشای گلستان نکشد
در جمالش نگر و طرف گلستان کم گیر

غمزه اش بین و دگر شوخی عبهر کم گوی
خط سبزش نگر و سبزه ی بستان کم گیر

وصل آن حور پریچهره گرت دست دهد
نام جنّت مبر و ملک سلیمان کم گیر

گوش بر قول مغنّی کن و بر طرف چمن
صبحدم نغمه ی مرغان خوش الحان کم گیر

خواجو این منزل ویرانه باندازه ی تست
از اقالیم جهان خطّه ی کرمان کم گیر

خواجوی کرمانی.

دیرپای خُجَسته

23 Oct, 20:10


خونه آرش و بیشه یک جای امنی بود که دلت نمی‌خواست دل بکنی ازش. یک‌جای امنی بود که پرت بشی تو حفره‌ی چشم‌ها، که پنجره‌ رو باز کنی و مدام صدای پرنده‌هارو بشنوی. تو خواب و بیداری واقعی‌ترینِ خودت باشی و حرف‌هایی بزنی که گفتنشون راحت نبوده. این خونه انگار من بود، ما بود.

دیرپای خُجَسته

23 Oct, 14:08


بعضی ناشران کارشان به‌جایی رسیده که به بلاگر‌های کتاب می‌گویند "مروج کتاب" و دعوت‌شان می‌کنند به نشست نقد و بررسی آثار فیلسوفان (!) برای فروش بیش‌تر. به قول دوستی این‌ها چیزی بیش از "کتاب‌کش" نیستند‌. واسطه‌ای برای تو پاچه کردن آثاری که ربطی به دنبال‌کنندگان‌شان -و ایضاً خودشان- ندارند.

دیرپای خُجَسته

23 Oct, 13:35


به‌وقتِ تهران.

دیرپای خُجَسته

23 Oct, 02:08


محمدامین چیتگران
اجرای زنده پادکست #رادیو_بندر_تهران در شیراز که ما دیدیم چیز عجیبی بود، عجیب برای جادوی موسیقی. غم‌ناک برای حال محمدامین که آمده بود با پای خودش شیرازی که دیدنش مصیبت شده.