✍ مرضیه حاجی هاشمی
🗒 مسأله جدایی یا پیوند دین و سیاست یا بهتر بگوییم، مرجعیت دین به عنوان امری قدسی و مرجعیت سیاست به عنوان امری زمینی، از دیر زمانی که ادیان ابراهیمی با ادعای سعادت بشر، وارد عرصه اجتماعی شد، مسأله مورد تأمل بوده است و بشر در پی پاسخی بر این مسأله یا توجیهاتی برای آن برآمده -هرچند به شکل مدرن آن و تحت مباحثی چون «سکولاریسم» یا رد آن، مطرح نبوده است- چرا که هر کدام از این دو مرجع، واجد امر «طاعت» هستند و در این زمینه تداخل ایجاد میکنند.
⬅️ از زمانی که ادیان ابراهیمی، وعده سعادتی عظیم را به بشر دادهاند، فقط همین ادعای آگاهی از سعادت انسان، «خصوصاً سعادتی چنین خوش منظر، قدرت سیاسی زیادی آزاد میکند؛ چرا که مردم از کسی که آنها را به سمت والاترین خوشبختی هدایت میکند، به هر نحوی پیروی خواهند کرد»؛ لذا میتوان اذعان نمود که امر الهیاتی، ذات سیاسی دارد و دینداران هیچگاه از این مباحث گریزی نداشتند. «این خصیصه عامه تمام ادیان است» و تا زمانی که پیامبران یا حلقه واسطه اولیه آنها با مردم، حال، تحت نام جانشین، حواری، خلیفه، ولی و ... حضور داشتند، کمتر منازعهای در این زمینه بود.
⬅️ دعوای نهان و آشکار در این زمینه از زمانی به طور جدی مطرح شده که عدهای خود را رهبران بعدی ادیان معرفی میکردند و حائز این قدرت ذاتی سیاسی میشدند. «مارسیلیوس پادوآیی» حتی در قرون وسطی به لحاظ نظری عمیقاً به این مسئله میپردازد، همان زمان که «نزاع مخالفان و موافقان ولایت مطلقه کلیسایی» بالا گرفته بود. مارسیلیوس معتقد است، پاپها فریبکارانه، مردم را وادار به اطاعت میکنند، آنها فرامین خودشان را به قدرت انگیزشی عظیم رستگاری ابدی آغشته میکنند تا پیروانشان گمان برند که اطاعت از امر آنها، اطاعت امر الهی و موجب رستگاری است.
⬅️ این قویترین انگیزه بشری برای اطاعت از فرامین فردی، موجب تضمین بقای قدرت سیاسی آنها میشود. مارسیلیوس این عمل روحانیان برای ایجاد الزام اطاعت را «ذیل خیانت به کشور و مستوجب اشد مجازات میداند»؛ لذا او بر این باور است که روحانیان که ذاتاً میتوانند، چنین طاعت محضی را برانگیزند، باید فاقد «فرمانفرمایی» یا قدرت سیاسی باشند؛ «یعنی فاقد قدرت مجازات بر جان و تن اشخاص و اموال آنها باشند»، در غیر این صورت، با انگیزهای که او برای پیروانش در طاعت ایجاد میکند، میتواند، بسیار خطرناک و کشنده برای منتقدان یا به طور کلی غیر پیروان باشد.
⬅️ مارسیلیوس با بیان صریح این نظرات و پیش از همه ارائه الگویی که «سکولاریسم نهادی» نام گرفت، از سوی «پاپ کلمنت ششم» چنین عنوان شد: «به جرأت میگویم که تا به حال با مرتدی بدتر از او روبرو نبودهایم». سکولاریسم نهادی مارسیلیوس به طور کامل، نهاد دین و نهاد سیاست را از هم جدا میبیند، به گونهای که باید از مرجع امر الهیاتی، سیاست زدایی شود؛ بدین معنا که مرجع دینی نمیتواند، به مثابه مرجع دینی، در حوزه سیاست حضور داشته باشد و تنها میتواند، به عنوان فردی عادی وارد این حوزه شود.
⬅️ از سویی حکومت و مرجع سیاست، بدون اینکه داعیه مرجعیت دینی داشته باشد، همانطور که در بقیه قوانین، مشروعیت اجبار دارد، میتواند، اگر مطالبه و خواست اکثریت مردم بود، در مورد امر دین نیز قوانینی وضع کند، بدون اینکه دست پیروان فراقانونی مرجع دینی با انگیزه قوی انجام تکلیف الهی و دستیابی به رستگاری، خود را محق بداند، برای اجبار مردم و حتی اعمال خشونت، از آستین بیرون آید، با این سودا در سر که با این طاعت «دست خدا بر سر ماست».
https://t.me/M_Hajihashemi_iran1