لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها @leilahoseinzadee Channel on Telegram

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

@leilahoseinzadee


لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها (Persian)

در کانال تلگرامی لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها، شما به دنیایی از زیبایی و هنر خواهید پیوست. این کانال توسط هنرمند و شاعر محبوب لیلا حسین‌زاده اداره می‌شود و شامل آثار ادبی، شعر، نقد ادبی و مقالات ادبی متنوع می‌باشد. اگر به دنبال یک مکان برای دسترسی به تحقیقات ادبیاتی، مطالب متنوع و شعرهای زیبا هستید، این کانال گزینه ای عالی برای شماست. لیلا حسین‌زاده با سابقه‌ی چندین سال در حوزه ادبیات و هنر، تضمین کننده‌ی محتوای با کیفیت و جذاب برای شماست. پس حتما به کانال تلگرامی او ملحق شوید و از مطالب فوق‌العاده این هنرمند لذت ببرید.

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

20 Jan, 09:22


🔺انسان بودن از هر چیز دیگر مهم‌تر است. و انسان بودن یعنی استوار بودن و رها بودن و سرحال بودن، آری، شاد بودن و سرحال بودن با وجودِ همۀ ناملایمات، چرا که نعره زدن و زوزه کشیدن کسب و کار آدم‌های ضعیف است. انسان بودن یعنی، اگر لازم شد، شاد و سرحال تمام زندگی خویش را در ترازوی کوه‌پیکر سرنوشت انداختن و همزمان از روشنای هر روز و از زیباییِ هر ابری در آسمان به وجد آمدن.
جهان با تمام هراس‌هایش بس زیباست و بس زیباتر می‌بود که اگر نشانی از آدم‌های سست‌عنصر و سست‌دل در آن نبود.

(Rosa Luxemburg, Gesammelte Briefe, vol. 5, Berlin: Dietz, 1984, p. 151)

📷Abbas Kiarostami

@thesis11site

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

13 Jan, 11:08


ابراهیم ساوالان دوباره بازداشت شده است. هنوز ندیده‌ام جایی درمورد مصداق اتهامی او چیزی بنویسد؛ اما کاملا درک می‌کنم چرا او چنین مکرر و مداوم تحت سرکوب است. ساوالان می‌نویسد، مانند بسیاری از تحلیلگران انتقادی فضای روشنفکری در تهران که نامشان پرآوازه است و اغلب درمورد هر موضوع روز که جستجو کنی به ارجاعی به نام آن‌ها پای متنی، در جلسه‌ی سخنرانی‌ای، در دوره‌ی مطالعاتی‌ای یا مواردی از این دست برمی‌خوری. اما تفاوت ساوالان با این دست روشنفکران به‌جز مواجهه‌ی مداوم با سرکوب سخت همین است که اگر در تهران نشسته باشی و به دنبال موضوعات تئوریک-تحلیلی مد روز با کلمات و ارجاعات دهان پر کن بگردی، نام او هرگز به چشمت نمی‌خورد، با این که او روشنفکر است و کارش نوشتن و حرف زدن است. اما روشنفکر داریم تا روشنفکر. فضای غالب بر روشنفکری انتقادی مرکز در ایران، لااقل در دهه‌ی اخیر که توانسته‌ام از نزدیک آن را رصد کنم به انواع ژست‌ها و مدها گره خورده؛ ژست‌ها، مدها، کلمات، ارجاعات و روش بیانی که همگی مطابق اصول و سنت ظریف و دقیقی کنار هم قرار می‌گیرند تا نام کسی را مطرح کنند؛ اصول و سنتی که به ظرافت برای کارکرد مشخصی بنا شده و آن این است که ضمن ایجاد یک پرده‌ی انتقادی و رادیکال، محتوا را به نحوی سازمان دهد که خالی باشد. این فضای روشنفکری به خوبی می‌داند اگر زبانم لال محتوا پر شود ، اگر جوری حرف بزند که حرفی بزند، خطر بیخ گوش است. ظرافت و دقت در اصول و سنن این فضای روشنفکری به‌خاطر لحاظ همین خطر است؛ خطری که امکان تداوم دور حرف زدن، اعتبارزایی، گشتن چرخ معیشت، راحتی وجدان با ژست انتقادی را سلب می‌کند؛ خطوط را می‌شکند؛ خطری که «حرف» را به عینیت زیست و واقعیت بدن وصل می‌کند. روشنفکر تیپیکال مرکز این خطر را بهتر از هرکسی درک می‌کند و در لحظه‌لحظه‌ی حرف‌های خود لحاظ می‌کند: خطر سرکوب. این که کمتر درمورد این خطر حرف می‌زند به خاطر آن است که این خطر را در ظریف‌ترین خطوط و اصول و شیوه‌های حرف زدنش چنان تنیده که خودش هم یادش برود وجود داشت؛ به نحوی ظریف تلاش برای حفظ فاصله از این خطر در موجودیتش در مقام روشنفکر تنیده که تو گویی خطری نیست. به همین دلیل این روشنفکر به هر حرکتی که ظرافت خطوط فاصله با خطر را بشکند و عریان با خطر سرکوب مواجه شود با دیده‌ی کین نگاه می‌کند. خوب به یاد دارم که عموم این روشنفکران چگونه با اشمئزاز از دی ۹۶ می‌گفتند، چگونه هراسناک به آبان ۹۸ می‌نگریستند و بعد در ۱۴۰۱ که حتی سلبریتی ورزشی و سینمایی و بلاگر اینستاگرامی هم جن‌زده‌ی قیام شدند، این روشنفکران را می‌دیدی که با احتیاط و باز شک، درمورد قیام مردم سخن‌سرایی می‌کردند بی‌آن‌که حتی به خود زحمتی بدهند داده‌های عینی تحقیقی از قیام گردآوری کنند. حرف، حرف، حرف، برای حرفی نزدن؛ پر کردن فضا به نحوی که خالی بماند؛ تنیده شدن در سازوکار سرکوبی که هر آینه باید درمقابل آن ایستاد و افشایش کرد بی خستگی؛ این‌ها نام مختاری و پوینده را نشخوار می‌کنند تا ژست‌شان به‌مثابه روشنفکر حفظ شود و بعد در خلوتشان که می‌نشینی در گوش‌ت می‌گویند: «این پوینده هم آدم ناسازگار کله‌خری بود، به زندگی خودش هم رحم نمی‌کرد، ما می‌خواستیم در نشریه کار کند بلکه دو قران بگیرد برای زندگی، مدام لگد می‌زد به شانس‌های خودش». می‌دانید، خوشحالم که از وسط تعفن این فضا بخت یارم بود که متون ساوالان را بخوانم و حرف‌هایش را بشنوم؛ حرف‌هایی با کلماتی ساده، بی تقلای پیچیدن در لفاف ژست‌های تخصصی. حرف‌هایی که آدم می‌فهمد گوینده نه تنها سالها درموردشان فکر کرده، نه فقط با ارجاعات تاریخی دقیق چارچوب‌بندی شده، بلکه مهم‌تر از همه‌ی این‌ها این حرف‌ها گفته می‌شوند همچون فریاد از سر دردی که با صبوری والایش شده؛ این حرف‌ها محتوا دارند، پر شده‌اند، مثل یک گلوله‌ی توپر فشرده که وقتی پرتاب می‌شود، برخورد قطعی است.
در زمانی که روشنفکران انتقادی مرکز با ژست آینده‌نگرانه، سخنان زیبا در وصف جمهوری‌خواهی می‌گویند بی‌آن‌که مشخص کنند این جمهوری با همین جمهوری اصلا تفاوتش چیست، قرار است کدام سازوکار به نفع کاهش ستم در کدام عرصه تغییر کند، نسبتش با عینیت سازوکارهای اقتصاد سیاسی کنونی ما چیست و … یعنی درست در زمانی که دوباره فضای انتقادی در حال پر شدن با اصطلاحاتی است که محتوا خالی بماند، ساوالان از تاریخ می‌گفت، بسیار ساده، بسیار متین و بسیار مستدل؛ اما چنان از تاریخ می‌گفت که می‌فهمیدی همین‌جا همین‌لحظه ربطش به تو و به سازوکارهای جاری چیست. خوشبختانه آدم اگر بگردد مثل ساوالان کم نیست و بدبختانه آدم وسط این همه صدای بلند و فضای پرشده باید برای یافتن این‌ها زیاد بگردد. به امید آزادی ابراهیم ساوالان و استواری قلمش.

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

13 Jan, 11:08


به حرمت قلم ابراهیم ساوالان، در روزهای بازداشتش

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

24 Dec, 16:41


🔴از نامه‌های صادق هدایت به حسن شهیدنورایی:

« از سکوت [حزب] توده تعجب می­کنم. نهضت آذربایجان به هر جور و با هر قوه و به دست هر کس درست شده باشد اقلا نهضت پیشرو است و اصلاحاتی که در آن جا کرده‌اند به درد باقی ملت می‌خورد.»


«از موضوع آذربایجان پرسیده بودید. گمان می­کنم دو عامل دارد: یکی سیاست بین­‌المللی و دیگری سیاست داخلی که مربوط به ایران می­شود. ابتدای این جنبش با تحریک غرور ملی (ترک) و تا حدی ضدفارس شروع شد ولی در اساس منظور اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را داشت و ضمناً با سیاست خارجی مصر و اندونزی و یونان مربوط می­شد اما بعد از تغییر کابینه [ابراهیم حکیمی] همین که خواستند از در مسالمت‌آمیز با آنها درآیند صورت دیگری به خود گرفت؛ یعنی جنبش آذربایجان یک جنبش ایرانی و ملی معرفی شد که در حقیقت به نفع تمام ایران تمام می­شد. در این‌جا با منافع جنوب تماس پیدا می­کرد. در موقعی که پیشه­وری نه به عنوان نخستین رئیس جمهور بلکه فقط به نمایندگی آذربایجان با عده­ای از قبیل جهانشاهلو و ابراهیمی و غیره به تهران برای مذاکرات آمدند، گویا سر دو موضوع مهم مذاکرات عقیم ماند: تقسیم اراضی و به هم زدن قشون داخلی آذربایجان که به علت دسیسۀ جنوبی­ ها و مخالفت شاه به جایی نرسید. در همان موقع مذاکره، به دستور شاه، ارتش شاهنشاهی به کردستان حمله کرد. از طرف دیگر آقای [حسین] علاء، نوکر شاه برای وطنش به چس‌ناله افتاد و بعد هم تحریکات دیگر. ولی مطلبی که مسلم است دولت شوروی با داشتن آن منابع و با آن جنگی که کرد، نمی­آید خودش را بدنام بکند که آذربایجان ما را بخورد. از طرف دیگر بعد از جنگ اگر قرار است این جا تغییر پیدا بشود، موضوع آذربایجان وسیلۀ بسیار موثری است و اگر اصلاحاتی که در آنجا شده در تمام ایران بشود، به نفع این ملت خواهد بود. هنوز موضوع کشمکش به نتیجۀ قطعی نرسیده است.»

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

16 Dec, 19:10


فیلم مستند «آن‌سوی آراز» ساخته‌ی اسفیر شوب یکی از نخستین فیلم‌سازان زن سینمای شوروی است. این فیلم در ۱۹۴۷ اکران شد و از دهه‌ی پنجاه میلادی ظاهرا به آرشیو سپرده شد. روایت‌هایی از اسناد اعتراض حکومت پهلوی به شوروی برای اکران این فیلم وجود دارد.
شوب که فیلم‌هایش را‌ بر اساس ویدیوهای مستند می‌ساخت از پیشگامان مکتب تالیف-فیلم است.
انتشار این فیلم فارغ از موافقت و‌ مخالفت با برخی رویکردهای آن در جزییات صورت می‌گیرد.
در روزهایی که سالگرد حمله‌ی بی‌رحمانه‌ی حکومت مرکزی ایران به آذربایجان و مهاباد در سال ۱۳۲۵ است، این فیلم را با کوثر زاهدی ترجمه و زیرنویس کردیم، چرا که ظاهرا «آن‌سوی آراز» تنها فیلم مستند ساخته‌شده درمورد وقایع آذربایجان در سال‌های ۲۴ و ۲۵ شمسی است. پس می‌ارزید کلماتش را تک به تک وارسی کنیم و برای بیشتر دیده‌شدنش در ایران، به فارسی برگردانیم. قبلا فردی زحمت زیرنویس فارسی برای این فیلم را کشیده بود اما متاسفانه ترجمه در برخی موارد دقت نداشت. پس از نو شنیدیم و به فارسی برگرداندیم.
این فیلم را اینجا می‌گذارم تا یادبودی هرچند کوچک برای مبارزانی باشد که نه تنها حکومت مرکزی به کشتار و آتشی وحشیانه از آنان انتقام گرفت، نه تنها خنجر خیانت دوست‌نمایان، تن پاک مقاومتشان را درید، بلکه چنان بهتان خوردند و برای بدنامی‌شان تلاش شد که آدمی (اگر نه حتی برای هیچ آرمان آزادی‌خواهانه) برای پاسداشت انسانیت هم که شده باید دوباره بر ایستادگی‌شان نظری کند؛ که تاریخ فاتحان و کین‌توزان همیشه به کثیف‌ترین بهتان‌ها و دروغ‌ها علیه آنانی آلوده که شکستشان می‌تواند جای پای پیروزی باشد؛ یادبودی کوچک برای تلاش‌های سترگ پیشه‌وری‌ها و قاضی‌محمدها، برای درستی راهشان، برای جنگشان در راه حیاتی آزاد و نو، برای جهدشان به راه خلقشان و به‌ویژه برای اشتباهات و نقص‌هایشان که با جان و عمر خود بهایش را دادند.

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

02 Nov, 14:26


این بخش از شعر محمود درویش، شاعر مبارز فلسطینی را استوری کردم، عزیزی در پاسخ از من سوالی پرسید، پرسش او و پاسخم به پرسش را در پست بعدی می‌گذارم.

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

02 Nov, 14:23


Channel name was changed to «لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها»

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

25 Sep, 10:17


لازم می‌دانم از بین همه‌ی متونی که حول انتشار ویدیو و متن پایان‌نامه منتشر شد، قدردانی ویژه‌ای از علی معظمی عزیز داشته باشم، به‌خاطر آن‌که قبل از هر چیز شفاف، صادقانه، مسئولیت‌پذیر و انتقادی درخصوص جلسه‌ی پایان‌نامه صراحتا نظرش را نوشت. صراحت، شفافیت، صداقت، یعنی «خود بودن» آن‌هم در وضعیتی که هر چیزی خصلت استادیومی پیدا می‌کند، به‌نظرم از مهم‌ترین ارزش‌هایی است که باید بر آن ایستاد. از او سپاسگزارم که نقدم کرد و همچون همیشه از او آموختم.
وقتی گفتگو معنای پیش‌رونده‌ای پیدا می‌کند که سخن به‌معنای دقیق بر «نقد» بایستد.
در متن علی معظمی دو واقعیت بسیار مهم ناگفته باقی ماند، یکی در خصوص انتشار ویدیو که پاسخ من به استاد صراحتا اصرارم بر حق انتشار ویدیو بود، البته شاید در زمان این پاسخ، آقای معظمی در جمع نبوده اند.
و یکی بخش مصاحبه‌های خلاف واقع و عجیب همین اساتید با خبرگزاری‌های امنیتی بود؛ من از آنان توقع موضع سیاسی یا دفاع از دانشجو را به‌هیچ وجه ندارم. اما کافی بود، بر واقعیت رخ‌داده و از منظر یک آکادمیسین بایستند؛ همین‌قدر ساده که آن جلسه، واقعا جلسه‌ی دفاع بود و پایان‌نامه در چارچوب آکادمیک و علمی مورد تایید بود و تخلف رخ‌داده حجاب من بوده، که بارها تذکر داده‌اند و به‌تمامی مسئولیت آن را پذیرفته‌ام. ایستادن بر همین واقعیت آکادمیک، مسئولیتی را مترتب خود اساتید با برچسب تجزیه‌طلبی نمی‌کرد، یک اتفاق دانشگاهی را از نظر حقوقی بیرون از آن نمی‌برد و دست سرکوبگران را برای تحمیل هزینه به خود اساتید باز نمی‌گذاشت.
با این وجود همانطور که قبلا هم اشاره کرده ام واضح است که من به هیچ‌ وجه نمیخواهم این اساتید به خاطر جلسه دفاع من تعلیق شوند حتی اگر معتقد باشند این من بودم که با آن‌ها چنین کرده ام و برای شانه‌خالی کردن از وظیفه اکادمیکشان چه‌ها و چه‌ها کرده باشند. من اگر پایان نامه‌ای دفاع کرده ام که به مذاق نیروی امنیتی خوش نیامده باشد، خودم پاسخشان را خواهم داد. تمام متن آن پایان نامه پاسخ من است.

درمورد پیشه‌وری با نظرات معظمی موافق نیستم و باز هم قدردان او هستم که بحث تاریخی بیشتر در این زمینه را امکان‌پذیر کرد؛ حتما تلاش می‌کنم در چنین بحثی -با امید به جمعی‌تر شدن آن- به‌قدر توانم و چنانچه میسر باشد در تولید متون بیشتر فعال باشم.

معظمی و امثال او راهی را در بن‌بست گفتگو و نقد و اندیشیدن عمومی می‌گشایند. به‌نوبه‌ی خود قدردانشان هستم و می‌آموزم


یادداشت معظمی در اینجا:

https://t.me/bahmanshafa/23616

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

23 Sep, 16:01


صحبت‌های کامل استاد راهنما و داور در جلسه دفاع که اکنون نامشان پای بیانیه با اتهامات امنیتی علیه دانشجویشان است.

لیلا حسین‌زاده/حرف‌ها

23 Sep, 15:55


من نمی‌خواهم در میانه‌ی سرکوب گسترده و در حالی که هر روز یک خانواده‌ی دادخواه زیر لگد سرکوب است، زندانیان سیاسی در قزل‌حصار را در شرایط شکنجه‌آمیز مداوم جابه‌جا می‌کنند و شریف‌ترین معلمان این سرزمین در حال اخراجند، موضوع یک جلسه دفاع را طولانی کنم، اما با پرونده‌سازی‌ها و دروغ‌پردازی‌های سنگین نمی‌گذارندم. در اینجا شاهدید که ۵۵ استاد دانشکده‌ی علوم اجتماعی طی بیانیه‌ای اتهاماتی را بر من بار کرده‌اند که خودشان می‌دانند به‌لحاظ امنیتی تا چه حد سنگین است.
در بین این اسامی نام استاد راهنما و داور من در جلسه‌ی دفاع به چشم می‌خورد. صوت کامل صحبت‌های این دو استاد در جلسه‌ی دفاع را در کانال تلگرام گذاشته‌ام. از هر کسی که این بیانیه امنیتی را می‌بیند تقاضا می‌کنم صحبت‌های دو استاد در جلسه‌ی دفاع که نامشان پای این بیانیه هست را بشنوید؛ نه برای آن‌که بدانید چه سطحی از دروغ و پرونده‌سازی علیهم در جریان است، برای این که یک بار دیگر به عینیت درک شود «استقلال آکادمی» تا کجا و به چه بهایی اهمیت دارد.
جالب است همین استادی که امضایش پای این بیانیه است که از «تجزیه‌طلبی» من حرف زده، در جلسه‌ی دفاع خطاب به من در خصوص پایان‌نامه‌ام گفته «آن وحدتی که شما مدنظرت است» (آن بخش از صحبتش را همینجا گذاشته‌ام). بالاخره من در این پایان‌نامه طبق گفته‌ی استاد راهنما در جلسه‌ی دفاع در پی وحدت بوده‌ام یا چنان‌که اینجا اتهام می‌خورم در پی تجزیه؟! :) مساله اساسا این نیست، به‌قول پیشه‌وری «دعوا بر سر لحاف ملاست» و انحصار سیاسی-اقتصادی‌ای که حتی طاقت ندارد در چارچوب آکادمیک بررسی و نقد شود.
من نمی‌دانم این بیانیه واقعا از کجا آب میخورد اما به گمانم حتی نوشتار این بیانیه به گونه‌ای است که نمی‌تواند از دل یک جمع دانشگاهی بیرون آمده باشد. پرسش من اما این است که حتی اگر تحت فشار چنین چیزی را امضا کرده‌اید، دقیقا چه زمانی میخواستید از استقلال و شرافت نهاد دانشگاه و علم و از همه‌ مهمتر خودتان دفاع کنید؟
نمیدانم چه بشود اما شما به این فکر کرده‌اید که تا چند روز دیگر قرار است در چشم دانشجویانتان نگاه کنید؟