هنر و ادبیات پیشتاز ✊ @honaradbiat Channel on Telegram

هنر و ادبیات پیشتاز

@honaradbiat


هنر و ادبیات پیشتاز ✊ (Persian)

باور داشتن اینکه هنر و ادبیات نقش اساسی در زندگی ما دارند، امری بی‌شک و بی‌گمان است. از هنر می‌توانیم لذت ببریم و از ادبیات می‌توانیم یاد بگیریم و به دنیای دیگری بپردازیم. اگر به دنبال یک کانال تلگرامی هستید که به بررسی هنر و ادبیات و ترویج آنها می‌پردازد، کانال "هنر و ادبیات پیشتاز✊" مناسب‌ترین گزینه برای شماست. این کانال به بررسی آثار هنری، نقد و بررسی کتب ادبی، معرفی هنرمندان برجسته و ارائه‌ی آخرین اخبار فرهنگی می‌پردازد. یک فضای منحصر به فرد برای علاقه‌مندان به هنر و ادبیات که از آثار جدید این حوزه باخبر شوند و با دیگر اعضای این جامعه فرهنگی ارتباط داشته باشند. به همراه بازخورد اعضا و نظرات دیگران در مورد آثار گوناگون، این کانال فضایی پویا و الهام‌بخش برای همه طرفداران هنر و ادبیات است. بنابراین اگر علاقه‌مند به مباحث فرهنگی، هنری و ادبی هستید، حتما به کانال "هنر و ادبیات پیشتاز✊" ملحق شوید و از تجربه‌ی جذاب و آموزنده‌ای که این کانال ارائه می‌دهد، بهره‌مند شوید.

هنر و ادبیات پیشتاز

12 Nov, 05:28


«شایستهٔ آنیم که #پاییز را دوست بداریم»

ما شایسته‌ٔ آنیم
که واپسین لحظه‌های این پاییز را
دوست بداریم و بپرسیم:
آیا در این مزرعه
جایی هست برای پاییزی نو،
تا بدن‌هایمان را
چون ذغال
در آن رها کنیم؟
پاییزیْ برگ‌هاش همه در نقاب طلا.

ای کاش
برگِ انجیر بودیم
یا حتی علفی از یادرفته
تا تغییر فصول را می‌دیدیم
ای کاش
با جنوبِ چشم‌ها
بدرود نگفته بودیم
و می‌پرسیدیم
از آنچه پدرانمان
حین فرار زیر ضربِ خنجر
می‌پرسیدند
باشد که شعر و نام خدا بر ما رحم آورد

ما شایستهٔ آنیم
که گرما بخشیم
شبٍ زنان گل‌چهره را
و سخنانی به زبان آریم
که شبِ دو غریبه را
کوتاه و کوتاه‌تر کند
– دو غریبه که در انتظارند فرارسیدنِ شمال را به قطب‌نما.

پاییز است
و ما شایسته‌ی آنیم
که بوی این پاییز را بشنویم
و از شب، رؤیایی بطلبیم
رؤیا را نیز
– چون خودِ رؤیابینان –
بیماری هست؟
پاییز است، پاییز.

آیا بر گیوتین
خَلْقی زاده می‌شود؟
ما شایسته‌ی آن‌گونه مُردَنی هستیم
که آرزویش را داریم؟
باشد که زمین در سنبله‌ای پنهان شود.


#محمود_درویش

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

12 Nov, 05:27


آبشار لوه #گالیکش

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

03 Nov, 15:14


تفرقه
رنگ ؟!
ندارد ؛
امّا
بوی خونِ تنِ کار -
درمشامِ گرگ!
طمع انباشته است ؛
گرگ -
تا سپیده !
بربلندای ده
ایستاده است -
لبخند را .

«فلزبان»

https://t.me/honaradbiat

تصویر اعتراضی :کاری از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران
بیست و سوم آبان

هنر و ادبیات پیشتاز

03 Nov, 15:05


فریاد

مشت می کوبم بر در
پنجره می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
- آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!

من به دنبال فضایی می گردم
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه!
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!

من به فریاد،
همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد،
مشت می کوبد بر در
پنجه می ساید بر پنجره ها،
محتاجم.

من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما «-خفته چند-!»
چه کسی می آید با من فریاد کند؟

فریدون_مشیری

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

29 Oct, 11:52


فرض کن برای فروش بمب ها؛
ما فقط یک بهانه نیستیم...

#شروین_حاجی_پور

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

23 Oct, 15:41


و همیشه امید
جوانه خواهدزد،
مبارزه کن رفیق...

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

19 Oct, 05:40


بوی سیگارٍ شدیدی آمد...
با خودم میگویم، نکند باز پدر غمگین است

نکند باز دلش...
پله هارا دو به یک طی کردم تا رسیدم بر بام!
پدرم را دیدم،
زیر آوار غرورش مدفون

زیر لب زمزمه داشت
که خدا عدل کجاست؟

که چرا مزه ی فقر وسط سفره ی ماست.!!!
و چراها و چرا های دگر..
دل من هم لرزید مثل زانو ی پدر

دیدن این صحنه آنچنان دشوار بود
که مرا شاعر کرد...

#شاملو
https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

06 Oct, 06:42


بخشی از شعر بلندی به نام:

" #بیروت می‌سوزد و من تو را دوست دارم"

برمن خرده مگیر
که با زور و سرزده به اتاقت وارد شدم
هر لباسی که می توانی را بر تنت بینداز
و از من مپرس چرا ؟
آن بیرون، بیروت می سوزد
بیروت ما، آن بیرون می سوزد
و من – علی رغم همه ی نادانی هایت و همه ی بی حرمتی هایت
هنوز دوستت دارم
نگاه کن ، آمده ام
تا تو را چون گربه ی کوچکی بر شانه ام بگذارم
و از کشتی آتش و مرگ و جنون بیرونت ببرم
چرا که من مخالف سوختن گربه های زیبا
چشم های زیبا
و شهرهای زیبایم ...

#نزار_قبانی

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

22 Sep, 17:14


دستانم رامی توانی ببندی
پاهایم رامی توانی ببندی
دهانم را می توانی ببندی

اما ذهنم را هرگز !
یک روز
از ذهن من
از ذهن تو
از ذهن ما
هزاران پرستوی وحشی
به آسمان خواهد پرید

#ژان_پل_سارتر
https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

22 Sep, 04:30


به بهانه اول #مهر و آغاز سال تحصیلی

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

03 Sep, 14:05


‍ اگر بتوانم یک‌بار دیگر زندگی کنم
می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم
نمی‌کوشم بی‌نقص باشم
راحت‌تر خواهم بود
سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم
در واقع ، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم
کمتر بهداشتی خواهم زیست
بیشتر ریسک‌ می‌کنم
بیشتر به سفر می‌روم
غروب‌های بیشتری را تماشا می‌کنم
از کوه‌های بیشتری صعود خواهم کرد
در رودخانه‌های بیشتری شنا خواهم کرد
جاهایی را خواهم دید که هرگز در آن‌ها نبوده‌ام
بیشتر بستنی خواهم خورد ، کمتر لوبیا
مشکلات واقعی بیشتری خواهم داشت و دشواری‌های تخیلی کمتری
من از کسانی بودم
که در هر دقیقه‌ی عمرشان
زندگی محتاط و حاصلخیزی داشتند
بی‌شک لحظات خوشی بود اما
اگر می‌توانستم برگردم
می‌کوشیدم فقط لحظات خوش داشته باشم

اگر نمی‌دانی که زندگی را چه می‌سازد
این دم را از دست مده
از کسانی بودم که هرگز به جایی نمی‌روند
بدون دماسنج
بدون بطری آب گرم
بدون چتر و چتر نجات

اگر بتوانم دوباره زندگی کنم ، سبک سفر خواهم کرد
اگر بتوانم دوباره زندگی کنم ، می‌کوشم پابرهنه کار کنم
از آغاز بهار تا پایان پاییز
بیشتر دوچرخه‌سواری می‌کنم
طلوع‌های بیشتری را خواهم دید و با بچه‌های بیشتری بازی خواهم کرد
اگر آنقدر عمر داشته باشم
اما حالا هشتادو پنج ساله‌ام
و می‌دانم رو به موتم

#خورخه_لوئیس_بورخس

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

25 Aug, 20:35


چند سالِ بعد ،
شايد بيست سال
همان روزهايى كه باد، دارد مى پيچد
لاى موهاى دختركى در ايستگاه اتوبوس
،آيا كسى به خاطر خواهد آورد كه
تو و من
چه بى صدا بر تن كشيديم
تلخى ِ بى رحمانه كلام ِ آدمهاى دور و حتى گاهى نزديك را
براى همين مختصر بادِ ميانِ شبِ زلفهايمان؟
شايد هيچ كس خاطرش نباشد
كه ما
چقدر ترسيديم
و چقدر راه رفتيم
تا آرام آرام ترسمان فرو بريزد

زن_زندگی_آزادی

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

24 Aug, 11:56


شبانه با یک ستاره می‌آیم و در پناه ویرانه‌های شب
ستاره‌ام را در بادها می‌آویزم و می‌نشینم در قایق شبانه‌ی باد
روی شب می‌گردم و زیر باد و ستاره سرود عشق را سر می‌دهم .
و می‌سوزم .
من راز سوختن را می‌دانم و این ستاره که در باد با من است
سهمی‌ست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید .
باید از صخره‌ی سختی‌ها بگذرم و کوه سنگین و عظیم را به کوری هجر منفجر کنم .
چه حس سرد وسیعی !
رگبار بر تمام درختان لخت شب می‌بارید
و دختر تنها بر صخره‌ی تگرگ نشست .
تمام شب شبحی بودم و جفت ناشناخته‌ام گم بود .
من می‌آمدم از غربت
من از تمام غریبان غریب‌تر بودم .
کسی نمی‌دانست
کسی محبت دست مرا نمی‌دانست.
بیا سکوت مرا زیر بار محبت خود ویران کن
و تکه‌های شکسته‌ی دلم را به بادها بسپار .
شب از صدای قدم‌های من پر است .
شب از صدای عبور ستاره می‌ترسد .
پرنده‌های عشق
میان مه بسوی برج کهنه و پیر قلبم می‌آیند .
و من شبانه با یک ستاره می‌آیم
و روی باروی ویرانه‌های کهنه‌ی قلبم
ستاره را در بادهای شب
می‌آویزم...

سعید سلطان‌پور

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

21 Aug, 11:20


تکه تکه شدیم، اما نشکستیم!
آنها که سنگ انداختند، ندانستند
در آینه ی تکه تکه شده
از یک ماه، هزار ماه زاده میشود
از یک خورشید، هزار خورشید
از یک ستاره، هزار ستاره
تکه تکه شدیم، مثل آینه
بیشمار میشویم
روشنایی را بیشمار میکنیم...

#عمران_صلاحی

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

21 Aug, 11:19


"بعد از #سکوت
#موسیقی بهترین وسیله برای
بیان ناگفته‌هاست."
https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

10 Aug, 12:46


نه!
ممنون،
نامه‌ی آزادیِ صد زندانی کُرد را
امضاء -
نمی‌کنم؛
مگر عددش حذف شود
و بی آدرس-
بشود: «همه زندانیانِ آزادی را
آزاد!
کنید.
ستمِ مضاعف را می‌فهمم
اما
دوست ندارم حواس‌ام-
فقط به کردها باشد
بگذارم به عرب‌ها یا بلوچ‌ها مشغول‌ام کنند
حواس‌ام باید
به گیلک‌ها
اهوازی‌ها
کرمانی‌ها
شیرازی‌ها هم باشد
باید
از اصفهانی وُ تهرانی رد نشوم؛
لُرها
بی هوا-
یادم نروند؛
باید!
یادم نرود که فقر
با دنده‌ی هفتم‌اش
دارد روی برنامه‌ی توسعه...
در میانِ جنازه‌هایی که پس می‌اندازد
ویراژ می‌دهد
و کسی حق ندارد از گمارده‌های...
مولدساز؟!
بپرسد-
به کجا چنین شتابان؟
آیا جز تاراج!
محصولی-
درو خواهد شد؛
نه!
ممنون
این درخواست را-
امضاء نمی‌کنم؛
می‌دانم
صرفاً-
بحثِ توهم داشتن،
به حاکمان مطرح نیست؛
از قولِ من بنویسید:
وقتی جغرافیای جهان زیرِ سلطه است!
ما
فقط-
تاریخ داریم
تاریخی مملو از سلطه!
تاریخ هم-
که مرز نمی‌شناسد
جغرافیا حالی‌اش نمی‌شود؛
ما
بی مرز!
بی جغرافیا!
کاری به کارِ قوم و قبیله
تیره وُ طایفه
یا-
رنگ وُ نژادِ انسان نداریم؛
من
جانم فدای ایران را
باور نمی‌کنم
وقتی چشم بر غزه، لبنان، یمن
افغانستان و هزار گوشه‌ی جهان-
می‌بندی!
برای ما
کارگرِ زندانی
بازنشسته‌ی زندانی
معلم زندانی
دانشجوی زندانی
هر کنشگرِ زندانی
می‌تواند
زن باشد
یا-
مَرد
کُرد باشد یا لُر
می‌تواند از هر جغرافیایی
سر درآورده باشد-
برای مبارزه؛
زیرا
محوِ استثمار!
ستم،
تبعیض،
گرسنگی،
جنگ،
و فاشیسم را خواستن
یا-
با هر اندیشه‌ای
دنبالِ آزادیِ پوشش بودن
تا ستم هست!
و دخالت پیداست...
می‌تواند-
از آستینِ هر جغرافیا برخیزد؛
پس:
اعدام ممنوع!
زندانیان را
با هرگویش وُ لهجه وُ نژاد-
آزاد کنید.

«فلزبان»


https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

10 Aug, 12:07


ما صدای "نه به جنگ" بودیم
صدا
تا کودکی که لی لی می‌کرد
به ساعتی هم لالا
صدا
تا مادری که لالایی می‌خواند
"ای مهسای ناز قندی
اسبتو کجا می‌بندی؟
زیر درخت نرگس
داغ تو نبینم هرگز"
پرتاب می‌کرد
برای همه کودکان "بی سن" فردا
صدا
تا ...
زیستن‌مان پر از پس لرزه بود
در سرزمين خنده و غش! که گل و بلبل و گریه را هم قاطی داشت
و
داغ پنهان بود پشت درفش
مهسا‌ها یک به یک شدند آرمیتا
و آرمیتاها شدند بیشمار نام‌
تا نامی از همه بی‌نامی سنجاق شده بر پیراهن خونی
              "ویران باد همه دل‌های عاشق!"
این هم لج صدای دیگر بود
تا
آشفتگی‌
تا
تب و تبخال
تا
ادبار ...
تا
موشکی که با داغ و خیال و ترفند پرتاب می‌شد
به نام جنگ
به نام حیلت و رسوایی و تجارت فراگیر
تا
شعری که تلف شد
"فغان ز جغد جنگ و مرغوای او ..."
در سرزمين خسته

«رضا عابد»

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

05 Aug, 20:52


آهنگ "حرف من آزاد است"

با صدای "آمال مثلوثی" خواننده ی معترض اهل تونس

متن ترانه:

«سخنانم آزادند
من آزادم و ترس ندارم
رازی هستم
که نمی‌میرد
آوازم تسلیم‌ناپذیر است
پرمعنی در میان تباهی،
من حق مظلومان هستم
که توسط این سگان
به فروش رسیده،
کسانی که نان روزانه ما را می‌ربایند
و در را بر روی افکار می‌بندند.
من آزادم و سخنانم آزادند
قیمت نان را فراموش نکنید
دلیل بدبختی مان را فراموش نکنید
و فراموش نکنید آنانی را که در زمان ضرورت به ما خیانت کردند.
من راز گل سرخم
که سالیان رنگش را دوست داشته اند
و بوی خوشش در اعماق دریاها دفن شده
همچون آتش شعله‌ور شده‌ام
و آزادگان را فرا می‌خواند.
ستاره‌ای هستم که در ظلمت می‌تابد
و خاری در گلوی ستمگران
تندبادی هستم مملو از آتش
روح فراموش‌ ناشدگان
آوای آنانی که نمرده اند.
بیایید
گِل را پولاد سازیم
و با آن عشق نوین سازیم
که پرنده‌ای شود
که سرزمین شود
و باد و باران شود.
من تمام آزادگان جهانم
به مثل گلوله
من تمام آزادگان جهانم
به مثل گلوله.»

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

05 Aug, 05:04


🔺️ داشت جارو می کرد،
گفتم؛ مگه به خاطر
#گرمای_شدید شما تعطیل نیستید؟؟
خندید و گفت: فقط کارمندهایی که زیر کولر نشستند تعطیل شدند!
ما که برق مصرف نمیکردیم...


https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

05 Aug, 00:29


ای مرغهای طوفان! پروازتان بلند
آرامش گلوله سربی را
در خون خویشتن
اینگونه عاشقانه پذیرفتید،
این گونه مهربان.
زانسوی خواب مرداب،آوازتان بلند.

می خواهم از نسیم بپرسم:
بی جزرومدّ قلب شما،
                    آه،
دریا چگونه می تپد امروز؟
ای مرغهای طوفان!پروازتان بلند

دیدارتان:ترنّم بودن
بدرودتان:شکوه سرودن
تاریختان بلند و سرافراز:
آنسان که گشت نام سرِ دار
زان یار باستانی همرازتان بلند.

شفیعی کدکنی

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

02 Aug, 05:14


ترانه‌ی #زندانبان

ــ کجا می‌روی زندانبانِ زیبا
   با این کلیدِ آغشته به خون؟

ــ می‌روم آن را که دوست می‌دارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتی به جای مانده باشد.
آن را که به بند کشیده‌ام
از سر مهر، ستمگرانه
‌در نهانی‌ترین هوسم
در شنیع‌ترین شکنجه‌ام
در دروغ‌های آینده
در بلاهتِ پیمان‌ها.
می‌خواهم رهائیش بخشم
می‌خواهم آزاد باشد
و حتّی از یادم ببرد
و حتّی برود
و حتّی بازگردد و
دیگربار دوستم بدارد
یا دیگری را دوست بدارد
اگر دیگری را خوش داشت.


#ژاک_پره‌ور
ترجمه‌ی #احمد_شاملو

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

25 Jul, 02:32


سرود وطن با
اجرای ماریا فارانتوری
سال اجرا : حدفاصل (1967_1974) دوران حکومت سرهنگها در یونان

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

21 Jul, 01:11


می‌گویند:
هنگام بیکار شدن،
اندوهگین نشوید!
با ما و بیکاری سازش کنید.
خدا بزرگ است.

ما روبه‌رویتان ایستاده‌ایم.
مرگ را تحمل کنید.
در یازده اردیبهشت:
عید کارگران
در اعماق زمین
بالای برج‌ها
در خیابان‌ها
در بیابان و کشتزارها
در مزارع چای و شالیزارها
کار کنید و از گرسنگی بمیرید.

قانع
شکرگذار
سر به زیر
و بیشتر از همه،
چشم به راه حقوقی اندک،
تا امسال نیز بگذرد.

با غم نان
بیکاری
و اخراج شدن سازش کنید!
تا ماچاق‌تر شویم.
خدا را شکر کنید.
که به ما،
چشم و گوش و قلب داده
پا داده
تا راه برویم.
دست داده،
تا شما کار کنید
و ما تفریح کنیم.

با مرگ بیدار شوید
و با مرگ به خواب روید.
با مرگ شوخی می‌کنیم
با مرگ می‌خندیم
گریه می‌کنیم
فریاد می‌زنیم،
و با او زندگی می‌کنیم
با مرگ بیدار می شویم
تا فریاد بزنیم

ما با هم متحد می‌شویم.
یا مرگ یا آزادی!
ما بیدار شده‌ایم
تا فریاد بزنیم
یا مرگ یا آزادی...

«م. آشنا»

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

20 Jul, 00:05


وطن من در جغرافیا نیست
یک نقطه ی نامعلوم از مرگ است
در وطن من
نان را به جنازه می دهند
و مردمش به جای نوشیدن آب
خون دل می خورند..
وطن من در هیچ جایی تاریخ ندارد
در هیچ کتابی نشانی ندارد
مرزهایش باد و خمپاره و گلوله است
و با جنازه های پوسیده، نشانه گذاری شده است
وطن من
خانه ندارد
وطن من
زندان دارد
و انفرادی هایی شبیه قبر
وطن من
واقعیت ندارد
تنها، کلمه ای ست که وزن مرگ دارد...

«نورس یکن»

https://t.me/honaradbiat

هنر و ادبیات پیشتاز

10 Jul, 17:25


دستان پینه بسته کوچک
اما قلبی خیلی بزرگ
#کودک_کار

https://t.me/honaradbiat

1,123

subscribers

3,494

photos

3,178

videos