با خودم هستم

@hey_by_myself


سلام
اینجا می‌نویسم
“کانال قبلی از دسترس خارج شده”

با خودم هستم

23 Oct, 04:34


یکی از دوستان روانشناسم نکته ای رو یادآور شد : اوایل رابطه و یا اوایل شروع تحلیل‌های سایکولوژیکال، ما از اینکار خوشمون میاد و بهمون خوش میگذره انگار.
دقیقا همین هست، اولش انگار خیلی اوکی و کول شروع میشه و برای همین اکسپت میکنیم و ادامه‌ی ماجرا..

با خودم هستم

23 Oct, 04:27


یادم هست سه سال پیش در جلسات تراپیستی با رویکرد تحلیلی، اونقدر دچار تنش و خشم شدم که هنوز وقتی اسمش رو میشنوم حالم بد میشه.
امروز بعد از سه الی چهار سال از اون جلسات، به این نتیجه میرسم که تمام تشخیصی که گذاشت و تحلیلی که بر مسائلم داشت درست بود و تقریبا میشه گفت پیشگویی کرد! اما من هنوز هم نتونستم اون رواندرمانگر رو بخاطر ورود سریع و لحن بی‌پرده‌ای که داشت ببخشم.
دوروبر خودمون چندتا آدم با اسم دوست و نزدیکان هر روز با ما اینکارو میکنند و بعد دوباره کنار هم باید زندگی کنیم و یک هوا رو نفس بکشیم..؟! این تنفرهای کوچیک و یک ذره یک ذره که در تلاطم زمان و سرعت زندگی میره پس ذهن و اراده‌ی ما ، کجا قراره مثل یک دمل چرکی سر باز کنه و گند بزنه به تمام قسمت‌های سالم زندگی و رابطه‌ هامون..؟!

با خودم هستم

23 Oct, 04:16


نمیدونم از چه زمانی و با چه بهونه ای تحلیل روانی و رواشناختی وارد محاوره‌ ی زندگی‌ هامون شد. قسمت بدتر ماجرا تحلیل و مطالعه شدن توسط پارتنر هست، آدمی که قراره امن‌ ترین فرد زندگیتون باشه از دریچه‌ی کمبود‌ های عاطفی و اختلالات روانی نگاهتون کنه و مثل یک تراپیست بیست و چهارساعته ، ریشه‌ی رفتار و گفتارتون رو واکاوی کنه.

بوجود آوردن “خشم” از طریق تحریک عواطف سرکوب شده و یا بیدار کردن تریگر پوینت‌ های “تحقیر” شدگی نه کار دوستان صمیمی هست نه پارتنر.

اصلا کسی باید اینکارو انجام بده که شما بعد از دیدن و شنیدنش از توی اون اتاق لعنتی بیرون بیاید و یهو تصمیم بگیرید دیگه هیچ وقت اون آدم (تراپیست) رو نبینید.

حس تنفر، حس کنترل شدن و فورانی از احساسات منفی نسبت به پارتنری که یک زمانی خیلی دوسش داشتید تنها یکی از عواقب و آثار مخرب انتقاد به سبک نوروسایکولوژی در روابط عاشقانه و عاطفی هست..

اجازه بدید تراپیست خودتون رو در ازای مبلغی مشخص ، در مکانی و زمانی مشخص و محدود ملاقات کنید…

با خودم هستم

22 Oct, 14:25


لطمه وارد کردن به روان آدم‌ها به بهانه‌ی دوست داشتن زیاد ، شایع ترین الگوی پذیرش رابطه در دهه‌ی شصت و هفتاد است. نسلی که والدین کنترلگرشان با بیشترین سهم آسیب بر روان فرزند، همچنان یکه‌تاز قهرمان روابط این نسل باقی میماند…

با خودم هستم

01 Oct, 17:51


هی گفتم بذارید برم طب اورژانس بخونم، گفتید دولت رئیسی مدیر میخواد😐

با خودم هستم

29 Sep, 22:53


و شما تصور می‌کنید ما برای فهمیده شدن، امیدی به بشر زیسته‌ در عصر حاضر داشتیم؟! نه! این راهی‌‌‌ست که در نقطه‌ی مقصد مسافران خلوتی دارد…

با خودم هستم

28 Sep, 22:08


بیشتر از قبل خواهم دوید، خواهم خواند. روزهای بیشتری را صرف فهمیدن و دانستن خواهم کرد. گام‌های بلندتری برمیدارم. این جهان نباید مرا بعنوان یک مقصر در تاریخ خود ثبت کند..

با خودم هستم

27 Sep, 23:32


و نهضت به “فرد” نیست. هرچند بزرگ، هرچقدر اسباب امید

با خودم هستم

27 Sep, 23:31


تاریخ باید پاسخ دهد که مسلمانان پیش از ما قبل از پیروزی از کدام گناه توبه کرده اند..؟!

با خودم هستم

27 Sep, 23:31


ما به جرم کدام گناه در حال تجربه‌ی این تضعیف هستیم؟ آیا فریاد مقابل ظالمان غیر خودی و سکوت برابر خودی ، ما را به این ورطه‌ی هولناک کشانده؟ تاریخ باید پاسخ دهد که مسلمانان پیش از ما قبل از پیروزی از کدام گناه توبه کرده‌اند..؟!

با خودم هستم

27 Sep, 06:43


———
خیلی خصوصی نوشتن در این فضا ، برای ابراز همدردی‌ست. برای اینکه بگویم اگر از من تصویر خارق‌العاده در ذهن دارید، بدانید که من از شیرجه در استخر کاکتوس‌ها زنده بیرون آمدم…

#کوثر

با خودم هستم

27 Sep, 06:38


خیلی سخت بود ، آره؟! اما تموم شد. تو از اون تئاتر اومدی بیرون و حالا کارگردان بهت پیشنهاد یه نقش اول محبوب رو داده. کاری نداره، دیالوگ‌ها فی‌البداهه هست..

با خودم هستم

27 Sep, 06:36


دختر کوچولوی دوست داشتنی..
میبینی چقدر دنیا قشنگه؟! میبینی این پسره سیبیلو چقدر سرتق اما دوست داشتنیه؟! میبینی میتونی بدون ترس کنار آدم‌ها به خورشید نگاه کنی و از تنها شدن و تحقیر شدن نترسی؟!

با خودم هستم

27 Sep, 06:32


حالا من والد کودک درون خود هستم. هرجا دوست دارد حرفهای بد میزند، قهر میکند، زیاد میخورد و زیاد میخوابد،… اما فقط کافی‌ست که با نگاهی محبت آمیز به چشمانش خیره شوم و بگویم: آره عزیزم، این هم جزو آدمیزاد بودن هست؛ هروقت حالت خوب شد بیا که راجع‌بهش صحبت کنیم.

با خودم هستم

27 Sep, 06:29


من از چرخه‌ی دختر بد مامان، دختر بد بابا نجات پیدا کردم. حالا از والد خود تنفر دارم. اما موقت است. مسیر بعدی بخشیدن است. تمام این رنج‌ها برای این است که بفهمم و درک کنم : تو دختر خوب و لایق محبت فراوان هستی، تو دختر خوب و لایق احترام هستی، تو دختر خوب و باهوشی هستی که از پس همه‌ی کارها و کتاب‌ها و جزوه‌ها و چالش‌ها بر می‌آیی…

با خودم هستم

27 Sep, 06:26


خیلی طول کشید که آدم‌های منصف و باسواد ، در نقش همسر و تراپیست و استاد؛ این تصویر از “من” را به خودم نشان دادند که هی دختر * تو واقعا آدم خوبی هستی….
*هی دختر چقدر باهوشی..
چقدر میتوانی
چقدر لایقی
آه..
کودک درونم میپرسید: یعنی من بد نیستم؟!

با خودم هستم

27 Sep, 06:22


من سالهای زیادی با شک به اینکه آیا واقعا در حق من ظلم می‌شود یا اینکه چون من دختر بدی هستم باعث این شرایط می‌شوم، خودم و عزت نفسم و هویت‌ام را به قعر چاه ِ نتوانستن و نشدن و نرفتن هُل دادم. من حتی نمی‌توانستم دانش آموز یا دانشجوی خوبی باشم. من همیشه یک دختر بد بودم که همچون خواهر کوچکترش لایق است، لایق نیست.

با خودم هستم

27 Sep, 06:15


تنفر و خشم خوب است. جدی میگویم. این موهبت متنفر بودن از کسی که به شما ظلم کرده است، بسیار چاره‌ گشا خواهد بود. من آدم‌هایی را می‌شناسم که به شکنجه‌ گران خود عشق می‌ورزند! پس متنفر باشید، ناراحتی استخوان سوز یادآوری تمام آسیب‌ها را با خودتان مزه مزه کنید. تنفر از فرد آسیب زننده چیزی جز حفظ بقا نیست.