عرفان خانقاهی با منطق و فلسفه غرب سازگار نیست ولی عرفانی که من می گویم و آن را عصاره تفکر می دانم، میتواند بسیار سازگار باشد، مثل عرفان مولوی و عطار. هریک از ابیات مولانا این قابلیت را دارد که اساس یک فلسفه باشد و فلسفهای از آن استخراج شود. ما از هر بیت از شعرهای مولانا میتوانیم یک نحله فلسفی دربیاوریم. همچنین است برخی ابیات عطار. این امکان وجود دارد. عرفان اسلامی با افکار نو ناسازگار نیست اما عرفان خانقاهی و درویشی، نه… چنین چیزی نمیتوان گفت.
عرفان نظری ابن عربی نیز این حالت را دارد که هر جملهای از آن، فلسفهای را حمل میکند و نیز عین القضات که هر طرح آن قابلیت دارد نحلهای فلسفی از آن استخراج شود که به اجمال گفتهاند و رفتهاند. در واقع، عرفان اسلامی، نقطه اوج فلسفه است. عرفان نظری نیز اوج فلسفه را نشان میدهد.
@Dr_Dinani