دروس استاد عرفانیان @doroos_erfanian Channel on Telegram

دروس استاد عرفانیان

@doroos_erfanian


این کانال به‌منظور بازنشر دروس استاد عرفانیان تأسیس شده است:
@doroos_erfanian

ارتباط با ادمین:
@hzrad68

دروس استاد عرفانیان (Persian)

کانال 'دروس استاد عرفانیان' یک منبع عالی برای دسترسی به دروس و آموزش‌های استاد عرفانیان است. این کانال با هدف بازنشر بهترین دروس استاد عرفانیان تأسیس شده و مخصوصاً برای علاقمندان به یادگیری مطالب عرفانی و فلسفی است. آیا شما هم به دنبال فهم بهتر مفاهیم عرفانی هستید؟ آیا می‌خواهید دسترسی آسان‌تری به دروس با کیفیت داشته باشید؟ اگر پاسخ شما بله است، پس کانال 'دروس استاد عرفانیان' منتظر شماست. با عضویت در این کانال، شما می‌توانید به تمامی دروس مفید و ارزشمند استاد عرفانیان دسترسی پیدا کنید و از تجربه یادگیری بی‌نظیری بهره‌مند شوید. از ارتباط با ادمین کانال نیز می‌توانید برای هرگونه سوال یا پیشنهاد استفاده کنید. پس عجله کنید و همین امروز به جمع اعضای کانال 'دروس استاد عرفانیان' بپیوندید تا از بهترین منابع آموزشی عرفانی بهره‌مند شوید.

دروس استاد عرفانیان

24 Nov, 01:20


صلح لمعه/ جلسات 1 تا 15 (آخر کتاب صلح)/ عرفانیان
مباحث دیگری از کتاب شریف لمعه تقدیم به محضر مبارک دوستانی که این حرف‌ها را تعقیب می‌فرمایند. تمام کاستی‌های بحث‌ متوجّه این کمترین و هرچه حسن و زیبایی، از آنِ شهیدین است.
در تمام این مدّت به‌مناسبت واژۀ «صلح» این بیت از حافظ رهایم نمی‌کرد که:
شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت/ ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

23 Nov, 14:01


عدّه‌ای روحانی پابه‌سن‌گذاشتۀ بزرگوارند. گاهی می‌روم درسی پس می‌دهم و با هم ادبیّات مرور می‌کنیم. شوقشان برای مرور و درست‌خوانی فوق‌العاده است. احتمال دادم به درد کسی بخورد!

دروس استاد عرفانیان

23 Nov, 04:42


👆👇اگر ابن‌قبه حجّیّت اخبار را طريقى (از باب کشف ظنّى) بداند، بايد اعتراف کنيم که راست مى‏‌گويد؛ براى اين‌که اگر من در زمانی متمکّن از تحصيل علم باشم و به من بگويند: به خبر ظنّی عمل کن تا به واقع برسى، معقول نيست (تحريم حلال و تحليل حرام لازم مى‌‏آيد).
امّا اگر گفتيم: اين اخبار براى وصول الى الواقع نيست و اصلاً خود اينها داراى مصلحت اند (حجّیّت اخبار را سببى بداند)، حرفش درست نيست؛ چراکه هرچند من متمکّنم واقع را به دست بياورم، امّا خود اين خبر هم براى من مصلحت‌درست‌کن است، چه مانعى دارد که چون ديگر واقعيّات موضوع نيست و ميزان عمل کردن به خود اينهاست، شارع به من بگويد: به اين خبر عمل کن؟!
البتّه با توجّه به اين‌که حجّيّت اخبار طريقى است، هرچند قبيح است با وجودی که متمکّن از تحصيل واقع هستم علماً، به من بگويند: به اين خبر عمل کن که به واقع برسى ظنّاً، ولى از يک جهت باز عيبى ندارد؛ از جهت اين‌که شارع با آن احاطۀ علمى‌ای که دارد مى‌‏بيند باز تنها چيزى که ما را بهتر مى‌‏تواند به واقع برساند همين خبرهاى ثقه است و ما خيال مى‏‌کنيم می‌توانیم ادلّۀ قطعيّه‌ای پيدا ‏کنيم و به‌وسيلۀ آنها به واقع برسيم.
@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

21 Nov, 05:41


باز هم از افادات سيّد حقيقتاَ بزرگوار ما👇
👈در احکام و دستورات شرعی يک واجبات نفسى ذاتى داريم و يک واجبات طريقى ارشادى. ﴿أَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾ [سورۀ بقره، آیۀ 43 و...] واجب نفسى ذاتى است؛ يعنى: خود اين متعلَّق امر (صلاة) داراى مصلحت است، لذا اگر با آن مخالفت کنيد (نماز نخوانيد) عقوبت مى‌‏شويد، ولى امرهايى هم داريم که امر طريقى و ارشادى است؛ مثلاً در روايات داريم: «احتط لدينك» (در شبهات احتياط کن). مطلوبيّت احتياط برای اين است که نکند در اثر بى‌احتياطى گرفتار خلاف شرع‌هاى واقعى شوى.
👈راجع به حجّيّت خبر 2 قول هست: قول طريقى و قول سببى.
1) مسلک اوّل قول به طريقیّت و مال مشهور است که مى‌‏گويند: شارع که اين اخبار را واجب‌العمل کرده (به ما گفته: صدِّق العادل) خود اين خبر مطلوبيّتى ندارد، ارزش مال واقع و مطلوبيّت مال کاشفيّت اين خبر از واقع و رسيدن به آن واقع است. مشهور هم همين را مى‌‏گويند و معناى طريق همين است؛ يعنى: شارع اينها را واجب کرده که ما از اين طريق واقعيّات را کشف کنيم. شما به قول زراره عمل کن تا به واقع برسى (کشف ظنّى کنى از واقع).1️⃣
2) مسلک دوم که مال غير مشهور است کمتر از 10 نفر طرفدار دارد.2️⃣ اينها گفته‌اند: وجوب عمل به اخبار (که در روایات گفته‌اند: «صدِّق العادل» و «أطع الثقة») عين وجوب نماز است که خودش داراى مصلحت است (سببى است و موضوعيّت دارد) و حتّی مصلحت خبر آن قدر قوى است که اگر بر فرض هم نماز جمعه عنداللّه واقعاً حرام و مفسده‏‌دار باشد، به‌مجرّد اين‌که زراره بيايد و خبر از وجوبش بدهد، اين مصلحت درست مى‏‌کند (همان نماز مفسده‌‏دارِ حرام مصلحت‌‏دار مى‌‏شود). پس روى قول دوم کارى به واقع نداريم و هرچه هست همين [مؤدّای اماره] است.

1️⃣اگر گفتيم: طريقى است، عوضى دربيايد، مصلحت به‌ هيچ عنوان جبران نمى‌‏شود؛ چون مصلحت مال واقع است، اگر هم شما به واقع نرسيدى هيچ مصلحتى گير شما نمى‌‏آيد.
2️⃣یکی از آنها علّامه است که با آن جلالت مقام حرفی زده که سر از تصويب درمى‌‏آورد، همان که صاحب «معالم» گفته: ذَهَلَ (بعضى‏ها غافل شده‌اند که اين حرف سر از تصويب درمى‏‌آورد) [معالم الدين وملاذ المجتهدين، ص 27: وتبعهم فيه من لا يوافقهم على هذا الأصل؛ غفلةً عن حقيقة الحال].


@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

21 Nov, 04:05


آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هر که این آتش ندارد نیست باد
👈این جمله را یک بار جناب آقای دکتر آزاد گفت که: از الطاف خدا بر شما آن است که به‌خاطر متونی که تدریس می‌کنید نوعاً طلبه‌های نخبه دور و برتان جمع می‌شوند (آخر، اجباری در گذراندن این دروس و پاس کردنشان ندارند و به‌خاطر کشش و میل قلبی می‌خوانند). این‌که البتّه لطف خدا و حسن ظنّ رفقاست و ربطی به قابلیّت بنده ندارد، امّا حقیقتاً هم در این چندین و چند ساله عجب تکّه‌های مشتی به تورم خورده‌اند!
یکی بزرگواری است دارندۀ دکترا در یکی از علوم انسانی که درد دانستن باز هم رهایش نکرده و آمده بود حوزه شاید آرام جانش را این جا پیدا کند! چندی پیش با کمک جناب آقای زمانی گشت و پیدایم کرد و سؤالاتی که ردّ و بدل شد و... بماند. دیشب پرسید: آیا کسی که از مثلاً «جواهر الکلام» اسلامیه و یا «وسائل» جامعه مدرسین استفاده می‌کند در نسبت با کسی که از آن چاپ‌های جدیدتر استفاده می‌کند فرق عملی محسوسی در کارش مشاهده می‌شود؟ آیا فرقی در فهم مطالب برای این 2 نفر (با کنار گذاشتن عوامل و متغیّرهای فردی) به وجود می‌آید؟ و در کل آیا مثلاً کسی که با وجود چاپ «وسائل» آل البیت از چاپ «وسائل» جامعه مدرّسین استفاده می‌کند، در عرف محقّقان ایرادی به کارش وارد است؟
در جواب نوشتم:
1) چون علائم نگارشی و ویرایشی کمک زیادی به فهم صحیح مطلب می‌کنند، «جواهر»ی که تازگی دیدم کار و چاپ شده این امتیاز را نسبت به چاپ خام قبلی دارد. البته استخراجاتی هم که انجام داده‌اند اشارات فراوانی برای افراد اشاره‌فهم دارد.
2) 2 چاپ «وسائل» هم هر کدام امتیازات خاص خود را دارد. خوب است خودتان را عادت دهید از نرم‌افزارها استفاده بفرمایید. به این ترتیب حواشی را هم ملاحظه خواهید فرمود. «وسائل» آل‌البیت حواشی خود مرحوم صاحب «وسائل» را هم آورده‌اند که نکاتی دارد. (البته «جواهر»ی که تازگی‌ها چاپ شده را توی نرم‌افزارها ندیده‌ام که ان شاء الله آن هم در دسترس قرار بگیرد)
👈گاهی چیزکی دربارۀ کسانی می‌نویسم که دلشان را به «حجة‌الاسلام ـ یا حتی آیت‌الله ـ دکتر» بودن خوش می‌کنند. آن که این کمترین را می‌شناسد می‌داند که هر کاری از دستم برای هرکس ـ ولو دشمن فرضی‌ام برآید (دشمن که اصلاً ندارم!) ـ کوتاهی نمی‌کنم. والله این کارهای بعضی از رفقا را هم نقص کسی نمی‌دانم. خداوند حاجت دل همه را بدهد، امّا این‌ دیگر تحفه است که با دست خودمان همان بلایی را بر سر این نهاد عظیم علمی بیاوریم که بقیّه مدّت‌هاست از آن می‌نالند و با ولعی که خواه‌ناخواه برای طیّ مسیرهایی اینچنین در دل‌ها ایجاد می‌شود خدای‌ناکرده این درخت تناور را «پخپِخوه» کنیم!
👈بزرگواری را سراغ دارم که در رشتۀ ورزشی خود جزو برترین‌هاست (خواستم بنویسم: «برترین‌های دنیا»، یاد کسی افتادم که برایش دست گرفته بودند: مدام پز می‌دهد دوروبری‌هایم فول‌پروفسور یا اوّلین مغز مثلا اقتصاد خاورمیانه اند). با این پشتکار و متجاوز از 50 سال عمری که در این کار گذاشته اگر به دانشگاه می‌رفت الآن دیگر استادی بود که 10 ـ 20 سال پیش بازنشست شده و گوشه‌ای خوابیده بود و چهارچرخ هوا در افق‌های دوردست سیر می‌کرد، امّآ هنوز دنبال تربیت شاگرد است و توی مسابقات در پی کشف استعداد. می‌گفت: اگر ببینم کسی خوش می‌درخشد، فارغ از این‌که کیست و از کجا آمده، اسمش را می‌دهم بچه‌ها تا بیش‌تر زیر نظرش بگیریم و برایش چند مسابقه با افراد مدّ نظرم می‌گذارم تا اگر موفّق شد او را بیاوریم تیم ملّی!!! چرا باید همچین کسی پشت تیم بماند؟!
دقّت دارید که؟؟؟!!! نه «آقازادۀ خودم» (که پسرانش هم از معدود ورزشکاران بسیار فنّی رشتۀ خودشان‌اند)، نه مثلاً «شاگردان خودم»، بلکه عین «شایسته‌سالاری» و «حق باید به حق‌دار برسد» و «وطنم ای شکوه پابرجاااااااا!».
باز هم از او خواهم نوشت؛ که کار خوب را باید جار زد. به این ترتیب هم گوینده نشان می‌دهد که شعورش می‌رسد و هم رهروان خواهند دید که زحماتشان دیده می‌شود. نگران گذران زندگی هم نباید بود. آخر، بارها دیده‌ایم به نخ می‌رسد و پاره نمی‌شود.

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

20 Nov, 04:15


👈به‌مناسبتى توی یکی از پاورقی‌های شرح «سیوطی» آمده: عن أنس بن مالك: قال النبيّ [صلّی الله علیه وآله]: «لا تزال جهنّم تقول: "هل من مزيد؟" حتّى يضع ربّ العزّة فيها قدمه، فتقول: "قط قط وعزتّك"، ويزوى بعضها إلى بعضٍ» [مسند أحمد 3: 134؛ صحيح البخاريّ 7: 224 ـ 225؛ صحيح مسلم 8: 152؛ سنن الترمذيّ 5: 65/ 3326]؛ أي: حسبي حسبي [فتح الباري 8: 457].
قال ابن الجوزيّ: «قلت: الواجب علينا أن نعتقد أنّ ذات اللّه تعالى لا تتبعّض، ولا يحويها مكان، ولا توصف بالتغيّر ولا بالانتقال.
وقد حكى أبو عبيد الهرويّ عن الحسن البصريّ أنّه قال: "القدم: هم الذين قدّمهم اللّه تعالى من شرار خلقه وأثبتهم لها"، وقال الإمام ابن الأعرابيّ: "القدم: المتقدّم"، وروى أبو بكر البيهقيّ عن النضر بن شميل أنّه قال: "القدم هاهنا: الكفّار الذين سبق في علم اللّه أنّهم من أهل النار"، وقال أبو منصور الأزهريّ: "القدم: هم الذين قدّم الله بتخليدهم في النار..."، فبعض الرواة رواه بما يظنّه المعنى من أنّ "القدم": الرِّجل، وقد رواه الطبرانيّ من طرق، فقال: "لقدمه ورجله". قلت: وهذا دليل على تغيّر الرواة بما يظنّونه على أنّ "الرجل" في اللغة جماعة. ومن يرويه بلفظ "الرِّجل" فإنّه يقول: "رِجل من جراد"، فيكون المراد: يدخلها جماعة يشبهون في كثرتهم الجراد، فيسرعون التهافت فيها. قال القاضي أبو يعلى (المجسّم): "القدم صفة ذاتيّة"، وقال ابن الزاغونيّ (المجسّم): "نقول: إنّما وضع قدمه في النار ليخبرهم أنّ أصنافهم تحترق وأنا لا أحترق". قلت: وهذا إثبات تبعيض، وهو من أقبح الاعتقادات. قلت: ورأيت أبا بكر بن خزيمة قد جمع كتابًا في الصفات وبوّبه، فقال: "باب إثبات اليد، باب إمساك السماوات على أصابعه، باب إثبات الرجل وإن رغمت أُنوف المعتزلة"، ثمّ قال: "قال اللّه تعالى: ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا﴾ [الأعراف: 195]، فأعلمنا أنّ من لا يد له ولا رجل فهو كالأنعام". قلت: وإنّي لأعجب من هذا الرجل مع علوّ قدره في علم النقل يقول هذا، ويثبت للّه ما ذمّ الأصنام بعدمه ـ من اليد الباطشة والرجل الماشية ـ، ويلزمه أن يثبت الأُذن، ولو رُزِقَ الفهم ما تكلّم بهذا، ولفهم أنّ اللّه تعالى عاب الأصنام عند عابديها، والمعنى: لكم أيدٍ وأرجل، فكيف عبدتم ناقصًا لا يد له يبطش، ولا رجل يمشي بها؟! قال ابن عقيل: "تعالى اللّه أن يكون له صفة تشغل الأمكنة، هذا عين التجسيم، وليس الحقّ بذي أجزاء وأبعاض يعالج بها، ثمّ أ ليس يعمل في النار أمره وتكوينه؟ فكيف يستعين بشيء من ذاته ويعالجها بصفة من صفاته وهو القائل: (كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا) [الأنبياء: 69]، فما أسخف هذا الاعتقاد وأبعده عن مكوّن الأملاك والأفلاك؟! فقد كذّبهم اللّه تعالى في كتابه إذ قال: ﴿لَوْ كَانَ هَؤُلَاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا﴾ [الأنبياء: 99]، فكيف يظنّ بالخالق أنّه يردها؟!! تعالى اللّه عن تجاهل المجسّمة"». [دفع شبه التشبيه بأكفّ التنزيه: 170، ولاحظ: الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبيّ) 17: 19؛ شرح صحيح مسلم 17: 182؛ فتح الباري 8: 457؛ مجموعة الفتاوى 4: 185 و...].
👈شاید بد نباشد طالبان علم از همان ابتدا بیاموزند که نباید تنها به شنیده‌ها اکتفا کرد... .

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

20 Nov, 03:21


توضیحی بسیار پرکاربرد
👈گاهی «الأولى» تعيينى است، نه تفضيلى («الأولى» يعنى: المتعيّن). توضیح این‌که: در قرآن داريم: ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾ [الأنفال: 75] که معنايش اولويّت نيست. يک کسى مرده، پسرى دارد و پسرِ برادر هم دارد. معنای آیه این نیست که بهتر اين است که فقط پسر ارث ببرد، بلکه حتماً بايد فقط پسر ارث ببرد.1️⃣

1️⃣يک بار هم یکی از پاورقی‌های شرح «سیوطی» را عرض کردم که به‌مناسبت:
ترفعُ «كان» المبتدَا اسماً والخبر تنصبُه؛ كـ: «كان سيّداً عمر»
نوشته بود: الأولى قراءته: «كان شيّداً عمر» ـ و«الأولى» هنا وصفيّة (أي: المتعيَّن)، وليست اسميّةً، وتشييد البناء: إحكامه ورفعه [التاج (شيد)] ـ؛ لأنّه أحكم ورفع بناء المخالفة والعتوّ حذاء بيوت أذن الله أن ترفع ویذکر فیها اسمه، ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾ [الصفّ: 8].

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

19 Nov, 08:24


حالا کمی حرف‌های درس‌ناک بزنیم.
در شرح «سیوطی» ذیل عبارت «و(«لكنّ») ـ للاستدراكِ‏1️⃣ ـ و(«لعلّ») ـ للترجّي2️⃣ ـ و(«كأنّ») ـ للتشبيهِ3️⃣...» 3 پاورقی زده از این قرار که:
1️⃣وهو تعقيب الكلام برفع ما يتوهّم ثبوته أو نفيه من الكلام السابق ـ كقولك: «زيد شجاع»، فيوهم ذلك أنّه كريم؛ لأنّ من شيمة الشجاع الكرم، فتقول: «لكنّه بخيل»، وتقول: «ما زيد شجاع»، فيوهم أنّه ليس بكريم، فتقول: «لكنّه كريم» ـ، ولكونها للاستدراك لا بدّ أن يتقدّم عليها كلام. [شرح التصريح 1: 294]
2️⃣والإشفاق، والفرق بين الترجّي والتمنّي أنّ التمنّي يكون في الممكن ـ نحو: ليت زيدًا قائم ـ وفي غير الممكن ـ نحو: ليت الشباب يعود يومًا ـ، وأنّ الترجّي لا يكون إلّا في الممكن ـ فلا تقول: «لعلّ الشباب يعود» ـ، والفرق بين الترجّي والإشفاق أنّ الترجّي يكون في المحبوب ـ نحو: لعلّ اللّه يرحمنا ـ، والاشفاق في المكروه ـ نحو: " لعلّ العدوّ يقدم. [شرح ابن عقيل 1: 346]
3️⃣أي: [التشبيه] المؤكَّد (لأنّه مركَّبة على الصحيح ـ وقيل: بإجماع ـ من كاف التشبيه و«أنّ»، فأصل «كأنّ زيدًا أسد»: إنّ زيدًا كأسد، فقدِّم حرف التشبية اهتمامًا به، ففُتحَت همزة «إنّ» لدخول الجارّ)، وقيّد البطليوسيّ كونها للتشبيه بما إذا كان خبرها اسمًا أرفع من اسمها أو أحطّ، وليس صفةً من صفاته ـ نحو: كأنّ زيدًا ملك، و: كأنّ زيدًا حمار ـ، فإن كان خبرها فعلًا أو ظرفًا أو جارًّا ومجرورًا أو صفة من صفات اسمها كانت للظنّ ـ نحو: كأنّ زيدًا قام، أو قائم، أو عندك، أو في الدار ـ؛ لأنّ زيدًا نفس القائم ونفس المستقرّ، والشيء لا يشبَّه بنفسه. [حاشية الصبّان 1: 400 ـ 401، ولاحظ: الحلل في شرح أبيات الجمل: 7]

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

19 Nov, 04:59


👆👆👆هرچند به جهاتی نمی‌توانم با آقا موسای بیتی که از آن نوشته‌ کنار بیایم، ولی اینها سادات اصل‌ونسب‌دار حسابی بودند که استاد موسوی تهرانی می‌فرمودند: وقتی مرحوم آسید کاظم به حاج آقا رضای صدر پیشنهاد دادند تا بروند امام جماعت مسجدی در میدان امام حسین (ع) شوند ـ که مامومین از ایشان امامی خواسته بودند ـ ایشان استنکاف کرد؛ که: غالب آنها مقلّدان حضرت آقای آسید کاظم اند و اگر از من دربارۀ اعلم بپرسند من دیگری را اعلم می‌دانم (انگار اسم مرحوم آسید احمد خوانساری را می‌بردند) و... نمی‌شود. آسید کاظم هم فرموده بودند: شما بروید و به وظیفۀ خودتان عمل کنید.
عزیز دلم! کار پاکان را قیاس از این جک و جانورهایی نگیر که فعلاً بهترین جا را برای لفت‌ولیس این جا دیده‌ و دک‌وپزی به هم زده‌اند. برخلاف این داستان شما یکی تعریف کرد: دلم خیلی به حال دخترم سوخت. با زن و بچّۀ خردسالم خانۀ سیّد بزرگواری!!! از فامیل رفتیم. نشسته بودیم که در یخچال باز شد و چشم طفلم به هندوانۀ داخل آن افتاد. شروع کرد بهانه گرفتن که: «هندونه، هندونه می‌خوام». شاید نیم‌ساعتی آن جا بودیم و بچه گریه می‌کرد: «عمو من هندونه می‌خوام، عمّه من هندونه می‌خوام»، ولی نه خودش به رویش آورد و نه زنش توانست کاری کند و حتّی چیزی بگوید (آخر زن بی‌نوا را هم وحشیانه کتک می‌زد).
یا آن دیگری که برادرش چند بار گفت: من شب‌ها لقمه‌ای نان نداشتم که با زن و بچّه‌ام بخوریم و این پول روی پول می‌گذاشت.
آقای محترم صاحب این چراغ، من که اینها را نه سیّد می‌دانم و نه بزرگوار و نه حتّى انسان. آخر،
شیر را بچّه همی ماند بدو/ تو به پیغمبر چه می‌مانی؟ بگو

1️⃣از این متن هم به اصرار ایشان این جا رونمایی کردم که وقتی خواند برایم نوشت:
کاش این متن را یه جا بذاریمش بالاخره. منم ازین سنخ سادات خیلی خاطره تلخ دارم. یکی‌شون یه واحد آپارتمان داده بود به یه خانم شوهرمرده با سه تا بچه. بعد یه مدت تحت فشارش گذاشت که یا ... یا پا شو. پدری از اینا درآورد که خدا می‌دونه. معمم هم هست و یه جورایی آقازادۀ درجۀ ۲.

دروس استاد عرفانیان

19 Nov, 04:58


باز این آقای صاحب «چراغ مطالعه» متن گذاشته. انگار دیگر برای دعوا با این شیخ بزرگوار هم که شده باید درس استاد بروم. بابا جان، این جا ایرانه، این جا مردمش نمی‌بازن!!! این انگار نمی‌داند دارد کجا زندگی می‌کند.👇👇👇

دروس استاد عرفانیان

19 Nov, 04:42


چنان که گفتیم: مدّعای ابن‌قبه خاص است (خبر واحد حجّت نيست)، 2 دليل مى‌‏آورد که 1 دليلش مطابق ادّعايش است، ولى 1 دليلش اعمّ از مدّعاست. دليل اوّلش مى‏‌گويد: نمى‌‏شود به ظنّ حاصل از خبر واحد متعبّد شويم، ولى دليل دومش مى‏‌گويد: نه تنها خبر، بلکه امکان ندارد به ساير ظنون هم متعبّد شویم.1️⃣

1️⃣آخر، ما امارات ديگری هم داريم که مفيد ظنّ است. فتواى مجتهد در احکام، يد مسلم و سوق مسلم در موضوعات، شهرت فتوائيّه، ظواهر الفاظ، اجماع، اينها همه امارات ظنّيّه است. دليل دومش دليلى است که مى‏‌گويد: هيچ ظنّى معتبر نيست (اصلاً هيچ امارۀ ظنّيّه‏‌اى ـ چه خبر و چه غيرخبر ـ اعتبار ندارد).

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

18 Nov, 05:26


👈زيرش نوشته بود: بچه های دهه ۸۰ به اینور دیگه درس نمیخونن. نه اینکه نمیفهمن، چون می‌فهمن، نمیخونن
👈اينها كه لايک دادن ندارد. از قضا روزهای بدی در پیش است. بزرگواری که سرش خیلی توی حساب و کتاب است گفت: یکی با کلّی افتخار برایم تعریف می‌کرد: پسرم را اسگل کردم (ببخشید!). 60 ـ 70 بار باهاش گل‌یاپوچ بازی کردم و بردم و در تمام این مدّت نفهمید توی هر دو دستم گل دارم! البتّه از بینندگان برنامه‌های طنز و چشم‌بندی و اطلاعات عمومی آبکی انتظار دیگری هم نمی‌توان داشت. بالاغیرتاً لااقل شما کاری نکنید همین آب‌باریکه‌های دانش و روزنه‌های بینش مسدود شود که بگویند: خرّم کسی که کرّه‌خر آمد الاغ رفت!!!
👈راستی سعدی با آن ید بیضا می‌گوید:
مرا در نظامیّه ادرار1️⃣ بود/ شب و روز تلقین و تکرار بود
این چه‌ انتظاری است که آنچه مدّت‌ها پیش آموخته و دیگر لای کتاب را باز نمی‌کنند هنوز توی ذهن بماند؟! آخر، العلم وحشيّ، إذا ترکته یحشي.
👈بله، این هم هست که:
روح پدرم شاد که می‌گفت به استاد:/ فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ
همان حلقۀ مفقودۀ علم‌آموزی مطلقاً (مکتب و مدرسه و حوزه و دانشگاه هم ندارد)!

1️⃣در این جا یعنی: مستمرّی، همان شهریّه.

دروس استاد عرفانیان

18 Nov, 04:57


دائم‌الوصلیم امّا بی‌خبر/ در پی اصلیم امّا بی‌خبر
با حال خوشی که داشت رفقایی که ایشان را دیده بودند قطعاً تایید می‌فرمایند که دائم‌الوصل باخبر بود.
👈گاهی می‌فرمود: حديثی داريم که تا زمان حضرت ابراهيم (علیه السلام) مات الناس اعتباطًا؛ مردم بى‌‏جهت مى‏‌مردند (يعنى: مى‌‏خوابيدند و ديگر بلند نمى‌‏شدند). حضرت ابراهيم (علیه السلام) تقاضا کرد: خدایا، اينها آلوده هستند و با گناه از دنيا مى‌‏روند. يک خرده مبتلايشان کن، مريض شوند و استغفارى کنند. از زمان حضرت ابراهيم (علیه السلام) مرگ و ميرها اين طور شده که آدم بايد تو رختخواب بيفتد و مدّت‌ها ناله کند، بعد بميرد. [ر.ک: الكافي، ج 3، ص 111، ح 1 و 2؛ بحار الأنوار 12، ص 13 ـ 14، ح 41]

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

17 Nov, 04:57


👆👆👆1️⃣مذهبش عدم حجّيّت خبر واحد است، منتهى يک دليلش مطابق با مدّعا و يک دليل اعمّ است.
2️⃣ديگر بهتر از زراره که نداريم. فرض کنید زراره آمده مى‌‏گويد: استعمال توتون حلال است. اگر ما بگوييم: اين خبر زراره حجّت است [و توتون در واقع حرام باشد] (زراره خيلى مرد بزرگوارى است و حتماً تعمّد بر کذب ندارد، امّا احتمال دارد که اشتباه کرده باشد)، معنايش اين است که آن حرام واقعى خدا را حلال کرده‌ايم. يا به‌عکس زراره آمده گفته: «فلان چيز حرام است» در حالی که واقعاً عنداللّه حلال است. خب، اگر قول زراره حجّت باشد، ما بايد به اين عمل کنيم، پس بايد بگوييم: حلال واقعى خدا حرام شده.
3️⃣ذکر این نکته ضروری است که پیش‌تر تقریری دیگر از عقیدۀ ابن‌قبه ـ و نه تنها او، که معتزله ـ از قول استاد بزرگوار حضرت آیةالله مددی ـ عافاه الله من الآفات والعاهات ـ بیان شد که اساس این داستان را به هم می‌ریزد. توضیح این‌که:
1. احکام تابع مصالح و مفاسدند.
2. شان خبر طریقیت صرف است و طریق صرف چیزی اضافه نمی‌کند.
3. طریق صرف گاهی صواب و گاهی خطاست (یعنی ممکن است به واقع برسد یا نرسد).
4. اگر خطا رفت، یا مصلحت ملزمه را از دست می‌دهید و یا مفسده دارد.
خلاصۀ بحث این طایفه این بود که (با توجه به این 4 مقدمه و مخصوصاً مقدمۀ چهارم) اصلاً امکان ندارد شارع حکیم ما را به چیزی که طریق صرف است متعبد کند.
طبعاً هرکس که قائل به تعبد در امارات باشد باید یکی از این مقدمات را باطل کند.
1. اشاعره (با ابطال مقدمۀ نخست) ملاک و مصلحت را ارادۀ آمر می‌دانند و معتقدند مصالح و مفاسد واقعیه‌ای نداریم و مثلاً مصلحت در خود جعل است.
2. (برای ابطال مقدمۀ دوم) دومین پاسخ معروفِ در میان اهل سنت است که طریقیت صرف قائل نیستند و معتقدند قیام حجت باعث حدوث مصلحت می‌شود.
3. دربارۀ مقدمۀ سوم ـ که طریق صرف گاهی خطا می‌رود و گاهی صواب ـ هم شاید کلام امثال صاحب «کفایه» که مبنایشان تعذیر و تنجیز است جواب به این مرحله باشد. خلاصۀ آن حرف این است که حجیت چه در صورت خطا و چه در صورت صواب دارای تاثیر است. اگر صواب رفت آثار قانونی بار می‌شود (تنجیز) و اگر خطا رفت مکلف معذور است. پس صواب و خطا رفتن صرف نیست.
4. پاسخ مقدمۀ چهارم ـ که فوات مصلحت ملزمه و بار شدن مفسدۀ ملزمه است ـ هم این است که معنای حجیت جبران است. حکیم می‌داند که این چیزی که حجت قرار داده ممکن است تخلف کند، لذا اصولاً هدف از جعل حجیت مصلحت دیگری است که شیخ از آن به «مصلحت سلوکی» تعبیر فرمودند. بر این اساس اتّباع خبر مصلحتی دارد که آن دو (فوات مصلحت ملزمه و بار شدن مفسدۀ ملزمه) را تدارک می‌کند. در اصطلاح اصول شیعه نام این شد «مصلحت سلوکی» که خود سلوک این مصلحت را دارد.
بنابراین آنچه در متن اوّل آورده شده بر اساس دورنمایی است که مرحوم شیخ از عقیدۀ ابن‌قبه در خاطر مبارکشان داشته‌اند.

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

17 Nov, 04:52


🔸دليل اوّل ابن‌قبه بر عدم حجّیّت خبر واحد1️⃣ اين است که: اگر مى‌‏خواهيد بگوييد: «خبر واحد عن الإمام یا عن النبى حجّت است»، پس بايد خبر واحد عن اللّه هم حجّت باشد، حالا يا در اصول و يا در فروع (اگر يک آدم ثقه آمد و از طرف خدا خبر داد که: «من رسول خدا هستم»، يا آمد گفت: «خدا به من فرموده: فلان کار واجب و فلان کار حرام است»، هم باید حجّت باشد) ـ براى اين‌که حکم الامثال في ما يجوز وفي ما لا يجوز واحد ـ، و چون آن جا معتبر نيست در اين جا هم اعتبارى ندارد.
🔸دلیل دوم این‌که: اگر بنا باشد امارات ظنّيّه حجّت باشد لازم مى‏‌آيد تحليل حرام و تحريم حلال. خب، اين امارۀ ظنّيّه مى‏‌گويد: اين کار حلال است، و حال آن‌که عنداللّه حرام است. اگر ما بگوييم: اين امارۀ ظنّيّه حجّت است (و طبق آن بگوييم: حلال است) لازم مى‌‏آيد حرام واقعى پروردگار را حلال کرده باشيم.2️⃣👇👇👇

دروس استاد عرفانیان

16 Nov, 04:57


👈سيّد مرتضى، سيّد ابوالمکارم، ابن‌ادريس، امين‌الاسلام صاحب «مجمع البيان» چند نفرند که يک اختلاف با ابن‌قبه1️⃣ دارند و يک اختلاف با ما. ابن‌قبه مى‌‏گويد: امکان ندارد اين کار (تعبّد به ظن) واقع شود (شارع ما را متعبّد به ظن کند)، آنها مى‌‏گويند: امکان وقوع هست، ولى واقع نشده (به عبارت علمى‌‏تر ثبوت را قبول دارند، اثبات را قبول ندارند). ابن‌قبه ـ که از قدما و حتّى از سيّد مرتضى هم جلوتر است ـ ثبوت را هم قبول ندارد و مى‏‌گويد: امکان ندارد اين کار در خارج واقع شود. ما هر دو آنها را رد مى‌‏کنيم. ابتدا ابن‌قبه را رد مى‌‏کنيم ـ که مى‌‏گويد: اصلاً امکان ندارد و از وقوعش محال لازم مى‌‏آيد2️⃣ ـ و ثابت مى‌‏کنيم که امکان دارد و از وقوعش هم هيچ محالى لازم نمى‌‏آيد. بعد در مقام ثانى آن بزرگواران را رد مى‌‏کنيم که مى‌‏گويند: امکان دارد (يعنى: ثبوت را قبول دارند)، ولى مى‌‏گويند: وقوع خارجى ندارد. مى‌‏دانيد که مى‌‏گويند: وقوع اخصّ از امکان است. ما هم امکانش را ثابت مى‌‏کنيم و هم وقوع خارجی‌اش را (هم مقام ثبوت را و هم مقام اثبات را).



1️⃣ابن‌قبه يکى از علماى متکلّم معتزلى‌مذهب بوده که اواخر عمرش بعد از همۀ تعصّب‌هاى 60 ـ 70 ساله، همه را کنار ريخته و طبق ادلّۀ يک متکلّم قوى مستدل آمده آخر سر شيعه شده. البتّه گفته‌اند: يک قرائت «ابن‌قِبه» است و بعضى‏ گفته‌اند: «ابن‌قُبّه».
2️⃣محال ذاتى که نمى‏‌گويند (مثل اجتماع ضدّين نيست که ذاتاً محال است). اگر هم ابن‌قبه مخالف است، مى‏‌گويد: امکان وقوعى ندارد (اصلاً ممکن نيست اين کار در خارج واقع شود که شارع ما را متعبّد به ظن و به يک خبر غیرعلمى کند، از وقوعش محال لازم مى‌‏آيد، که 2 تا محذور شمرده).
توضیح این‌که: 2 جور امکان داريم: امکان ذاتى و امکان وقوعى (اگر بخواهيم با زبان خودمان ـ که اصولى هستيم ـ حرف بزنيم: امکان تکوينى و امکان تشريعى).
1. امکان ذاتى يعنى: امکانی که ممکنات دارند (که اقنضاى وجود و اقتضاى عدم در آنها نيست. اگر خداى متعال وجودشان داد موجود مى‌‏شوند، وگرنه معدوم مى‏‌شوند). در مقابلِ امتناع ذاتى (مثل اجتماع نقضين که امتناع ذاتى دارد).
2. در مقابل امکان ذاتى «امکان وقوعى» مال چيزى است که هم ذاتاً ممکن است و هم به‌لحاظ وقوع (يعنى: از وقوعش محالى پيش نمى‌‏آيد).


@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

16 Nov, 04:56


👈قطع ـ که مباحث مربوط به آن در کتاب قطع بررسی می‌شود ـ حجيّتش ذاتى است (يعنى: صلاحيّت تعلّق جعل ندارد. لا تناله يدُ الجعل ـ لا إثباتًا ولا نفیًا ـ؛ دست جعل اصلاً به قطع نمى‏‌رسد؛ يعنى: نه [کسی ـ حتّی شارع ـ] مى‏‌تواند قطع را حجّت کند و نه مى‌‏تواند حجيّتش را بگيرد1️⃣). شک هم لاحجيّتش ذاتى است (این هم لا تناله يدُ الجعل ـ لا إثباتًا ولا نفیًا ـ). ظن ـ برخلاف این دو ـ، نه حجيّتش ذاتى است و نه لاحجيّتش، بلکه مثل ممکنات است (ممکن است شارع حجّتش کند ـ مثل ظنّ حاصل از خبر ثقه ـ و ممکن است حجّتش نکند ـ مثل ظنّ حاصل از قياس و استحسان ـ) و خلاصه: قطع چون کاشفيّتش تامّه است شارع ديگر وجهى ندارد حجتش کند، امّا ظن يک کاشفيّتى دارد ولى کاشفيّتش ناقصه است، آن را ممکن است شارع تميم کشف کند (يعنى: بيايد بگويد اين ظن چون از ناحيۀ خبر ثقه است، من آن ظن را حجّت کردم). هر دو اينها در مقابل شک است، شک نه کاشفيّت تامّه دارد و نه کاشفيّت ناقصه.2️⃣




1️⃣حجّيّت قطع مثل زوجيّت اربعه است و حتّی پيغمبر (صلّی الله علیه وآله) نمى‏‌تواند بفرمايد: من از امروز که آمدم به اربعه زوجيّت دادم، يا بفرمايد: من زوجيّت را از اربعه گرفتم. ذاتيّات نه دادنى است و نه گرفتنى. همچنین حجيّت براى قطع مثل رطوبت براى آب است، که نه کسى مى‏‌تواند به آب رطوبت دهد و نه رطوبت را از آب بگیرد.
2️⃣ خلاصۀ مطلب این‌که: قطع و شک متعلَّق جعل واقع نمى‌‏شوند ـ نه اثباتاً و نه نفياً ـ، منتهى قطع چون کاشفيّت تامّه دارد متعلَّق جعل واقع نمى‌‏شود، امّا شک اصلاً کاشفيّت ندارد، ولى آن هم با او در اين‌که متعلَّق جعل واقع نمى‌‏شوند شريک است. بينهما ظنّ است که شارع بعضى از ظنون ـ مثل ظنّ حاصل از خبر ثقه ـ را حجّت کرده و بعضى از ظنون ـ مثل ظنّ حاصل از قياس ـ را هم حجّت نکرده.
از سابق توی ذهنم هست به‌نظرم مال حاج آقا رضا همدانى است که ايشان قطع را به واجب‌الوجود و شک را به شريک‌البارى (ممتنع‌الوجود) و ظن را به ممکنات تشبيه کرده. چه‌طور کسى نمى‏‌تواند نه اثباتاً و نه نفياً در واجب‌الوجود تصرّف کند؟ کسى هم نمى‏‌تواند در قطع تصرّف کند و بگويد: من مى‌‏خواهم به قطع حجيّت بدهم، من مى‌‏خواهم حجيّت قطع را بگيرم (همان طورى که در آن جا تصرّف راه ندارد، اين جا هم راه ندارد). چه‌طور شريک‌البارى ذاتاً ممتنع است و امکان ندارد در خارج باشد؟ امکان ندارد شک را هم شارع حجّتش کند. بينهما ظنّ است که مثل ممکنات است (نه مثل واجب‌الوجود است، و نه مثل ممتنع‌الوجود است). ممکنات ذاتاً ليس‌اند و بالعرض ايس («ليس» يعنى: نيستى و «ايس» يعنى: هستى)؛ يعنى: اگر خداى متعال ما را ايجاد کرد وجود پيدا مى‏‌کنيم و اگر ايجاد نکرد موجود نمى‏‌شويم.


@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

15 Nov, 20:35


تا منبری این مطلب👇را از قول ابن‌بطوطه نقل می‌کند یاد فرمایشات مرحوم استاد می‌افتم که این قدر متین اختلاف ما با عامّه را نشان داده و از دعوا و کشمکش برحذر می‌داشتند.
👈ابن‌بطوطه در الرحلة (سفرنامه) آورده: وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقيّ الدين بن تيميّة كبير الشام يتكلّم في الفنون، إلّا أنّ في عقله شيئًا...، وكنت إذ ذاك بدمشق، فحضرته يوم الجمعة وهو يعظ الناس على منبر الجامع ويذكّرهم، فكان من جملة كلامه أن قال: إن الله ينزل إلى سماء الدنيا كنزولي هذا، ونزل درجة من درج المنبر [أدب الرحلات (رحلة ابن بطوطة، ص 91].
👈از «تکبیر» و «تکتّف» هم می‌گوید (دست‌بسته نمازخواندن به گونه‌ای که کفِ دستِ راست بر پشتِ دستِ چپ و دست‌ها بالای ناف یا روی سینه قرار گیرند) که به‌تصریح ابن‌رشد: كره ذلك مالك في الفرض، وأجازه في النفل، ورأي قوم أنّ هذا الفعل من سنن الصلاة ـ وهم الجمهور ـ، والسبب في اختلافهم: أنّه قد جاءت آثار ثابتة نُقلت فيها صفة صلاته ـ عليه الصلاة والسلام ـ، ولم يُنقَل فيها أنّه كان يضع يده اليمنى على اليسرى!!!!!!! [بداية المجتهد ونهاية المقتصد، ج 1، ص 112].

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

15 Nov, 07:33


حقیقتاً عزادار اهل بیت (علیهم السلام) بود
👈یک جا شیخ می‌خواهد با «فتأمّل» بگوید. شما نمى‏‌توانید با عموم آیۀ وجوب غض بيايید بگويید: نگاه کردن به خنثى جايز نيست؛ چراکه در شبهۀ مصداقيّۀ مخصّص تمسّک به عام کرده‌ايد؛ چون نمى‌‏دانید آيا خنثی مصداق زن است يا نه؟
باید دانست:
الف) تمسّک به عام در شبهۀ مصداقيّۀ عام حتماً جايز نيست؛ مثلاً مولا به شما گفته: «أکرم العلماء»، و شما به آقايى برمى‌‏خورید که نمى‌‏دانید از علماست (مصداق علماست) يا نه، نمى‏‌توانید با تمسّک به «أکرم العلماء» بگويىد: اکرامش واجب است.
ب) تمسّک به عام در شبهۀ مصداقيّۀ خاص اختلافى است و حق اين است که آن هم نمى‏‌شود؛ مثلاً مولا گفته: «أکرم العلماء إلّا الفسّاق» (همۀ علما را اکرام کن مگر آن که فاسق است). حالا من دیدم عالمى مرتکب صغيره شد و شک مى‏‌کنم آيا اين با اين ارتکاب صغيره فاسق شده يا نه. عالم بودن مسلّم است، امّا شک داريم که آيا اين مصداق مخصّص (حرمت اکرام فسّاق) هست يا نه. بعضى‏ اين جا تمسّک به عام کرده و گفته‌اند: عالم بودنش که محرز است، ان شاءالله با ارتکاب يک صغيره فاسق نشده. حق اين است که اين کار هم جايز نيست.

@doroos_erfanian

دروس استاد عرفانیان

15 Nov, 07:07


عذر بدتر از گناه
وخرج عليّ [ع] يحمل فاطمة بنت رسول الله [ص] على دابّة ليلًا في مجالس الأنصار تسألهم النصرة، فكانوا يقولون: يا بنت رسول الله، قد مضت بيعتنا لهذا الرجل، ولو أنّ زوجك وابن عمّك سبق إلينا قبل أبي‌بكر ما عدلنا به، فيقول عليّ [ع]: أ فكنت أدع رسول الله (ص) في بيته لم أدفنه، وأخرج أُنازع الناس سلطانه؟ فقالت فاطمة: ما صنع أبو الحسن إلّا ما كان ينبغي له، ولقد صنعوا ما الله حسيبهم وطالبهم.
حضرت علی (ع)، شب‌ها حضرت زهرا (س) را بر چهارپایی سوار می‌کرد و به خانه‌های انصار می‌برد و از آنان یاری می‌طلبید. آنان در جواب می‌گفتند: ای دختر رسول خدا، کار از کار گذشته و ما با ابوبکر بیعت نموده‌ایم. اگر همسر و پسرعموی تو پیش از او نزد ما می‌آمد و از ما بیعت می‌خواست، ما کسی غیر او را انتخاب نمی‌کردیم. امام علی (ع) در جواب آنان می‌فرمود: پیکر رسول خدا (ص) را در خانه‌اش روی زمین می‌گذاشتم و دفن‌نکرده به دنبال حکومت، به نزاع و دعوا برمی‌خاستم؟ فاطمه (س) هم می‌فرمود: ابوالحسن کاری غیر از آنچه سزاوار و مناسب او بود، انجام نداد. آنان نیز کاری کردند که حسابشان با خداست و خداوند از آنان بازخواست خواهد نمود.
@doroos_erfanian

2,228

subscribers

170

photos

16

videos