چراغ مطالعه @cheraghe_motaleeh Channel on Telegram

چراغ مطالعه

@cheraghe_motaleeh


آموزه‌هایی از سیره و تاریخِ عالمانِ اصیلِ امامیّه، بر پایه‌ی مخطوطات، اَسنادِ خاندانی و گزارش‌های کمیاب

تاریخ تأسیس: ٢٦ شهریور ۱۳۹۸

✍🏻 ارتباط با نویسنده:

@AliGhanbariBidgoli

چراغ مطالعه (Persian)

با کانال تلگرامی چراغ مطالعه همراه شوید و از آموزه‌های سیره و تاریخ عالمان اصیل امامیه بر پایه مخطوطات، اسناد خاندانی و گزارش‌های کمیاب با خبر شوید. این کانال با هدف اشاعه دانش و آگاهی درباره تاریخ و اصول امامیه تأسیس شده و به معرفی و تبادل نظر در این زمینه می‌پردازد. اگر به بررسی عمیق و دقیق موارد تاریخی و اسلامی علاقه‌مندید، این کانال برای شماست. تاریخ تأسیس این کانال ٢٦ شهریور ۱۳۹۸ بوده و توسط @AliGhanbariBidgoli اداره می‌شود. با عضویت در این کانال، شناخت خود را درباره تاریخ امامیه عمیق‌تر کنید و از محتواهای ارزشمند مخطوطات و گزارش‌های کمیاب بهره‌مند شوید.

چراغ مطالعه

23 Nov, 06:31


«بعضی از دانشمندان معاصر ما عقیده دارند که [نجم‌الدین ابوبکر] راوندی سلجوق‌نامهٔ ظهیری را با دخل و تصرّفاتی به نام خود کرده و به اسم راحة الصدور [و آیة السرور] موسوم ساخته و البته مدارکی نیز ارائه می‌نمایند که بنده در آن غوری ننموده‌ام.

امّا آن‌چه که خود تحقیق نموده‌ام، راوندی یک قصیدهٔ تمام و نُه بیت از قصیدهٔ دیگرِ جمال‌الدین محمّد بن عبدالرزاق را انتحال نموده و با بعضی تغییرات و تعویض نام ممدوح به نام خود در تاریخ مذکور وارد ساخته و مجموعاً ٤۲۷ بیت شعر از خود در این تاریخ ثبت نموده که بین بعضی با بعضی تباین کلّی ظاهر است و چون به نظر شاعر برسد، خوب تشخیص می‌دهد که این اشعار از یک طبع و قریحه تراوش ننموده.»

📚 (پرتو بیضائی؛ کاشانهٔ دانش، ص٧١٤)

#خط_انتحال
#کاشانیات

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

21 Nov, 08:39


«غرض از تفصیل تصانیف حضرت میر [غیاث‌الدین منصور شیرازی] و اظهار تشرّف به مطالعهٔ اکثر آن ردّ بر کلام بعضی از افاضل عصر است، مثل ملّا ابوالحسن کاشی و ملّا میرزاجان شیرازی که مصنّفات حضرت میر را، که اکثر به‌واسطۀ نفاست متداول نشده بود و به دست هر کس می‌افتاد به آن ضنّت می‌کرد، ایشان به دست آورده، سخنان خوب را از آن‌جا می‌دزدیدند و جهت پی غلط کردن می‌گفتند که: از تصانیف میر غیاث‌الدین منصور به غیر نامی نیست و بعضی کتب که در مصنّفات متداولۀ خود نام آن را مذکور ساخته وجود خارجی نیافته!

و اگر احیاناً یکی از آن کتب به دست طالب علمی افتاد و بر دزدی ایشان مطّلع شد، دعوی توارد می‌کنند!

از حضرت استاد محقّق نحریر (روّح الل‍ه روحه) شنیده [شد] که می‌فرمودند که: ملّا ابوالحسن شش دلیل از جملهٔ ادلّه که در رسالهٔ اثبات واجب ذکر کرده و آن را از جمله خواصّ فکر خود شمرده از شرح هیاکل حضرت میر انتحال نموده و در ایّامی که به التماس بعضی از اعزّه ردّی بر رسالهٔ او می‌نوشتم، اظهار سرقت و انتحال او کردم؛ آن رساله را متروک ساخته، رسالهٔ دیگر تألیف نمود، اگرچه آن نیز خالی از سرقت و انتحال نیست!»

📚 (قاضی نورالل‍ه شوشتری؛ مجالس المؤمنین [چاپ اسلامیّه]، ج۲، ص۲۳۲)


این عادت زشت تا زمان ما نیز امتداد دارد؛ پاره‌ای آثار خطّیِ بزرگان نجف به دست معاصری می‌افتد و مجلس درس یا تألیف خود را رونق می‌بخشد و به روی مبارک نمی‌آورد که این همه تحقیقات رشیقه از کجاست. آن اثر نیز به فهرست تراث گمشده افزوده می‌شود. غافل از آن‌که «خرده‌بینان‌اند در عالم بسی» که بیگانگی سخن با صاحبش را نیک درمی‌یابند.


#خط_انتحال
#کاشانیات

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

20 Nov, 11:24


«شرح أسماء الحسنی [از] علاءالدین گلستانه: این کتاب را مرحوم آقانجفی اصفهانی به اسم خود طبع نمودند به عذر این‌که برای ترویج این کتاب بوده.

بعداً نسخهٔ اصلی پیدا شد؛ دومرتبه امر فرمودند ورق اوّل را، که به جای اسم گلستانه نوشته بودند: یقول العبد العاصی محمّدتقی بن محمّدباقر، کندند و پشت صفحهٔ اوّل نوشتند: به امر منیف حجّة الإسلام، آية الل‍ه، شيخ محمّدتقی این کتاب به طبع رسید

📜 از جُنگ خطّیِ سیّد محمّدعلی مبارکه‌ای / به نقل از کانال کتابخانهٔ تاریخ

#خط_انتحال
#آقانجفی_اصفهانی

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

18 Nov, 09:05


🕯 جلوه‌ای از زندگی مسلمانی

«پیش‌خدمت آقای صدر ... ملّا ابراهیم یک روز به من گفت: اوستا اکبر، من یک ده پانزده سالی است که به زیارت آقا امام رضا (ع) نرفتم. ... شما یک چند روزی جای من این‌جا باش تا من به زیارت بروم و برگردم. ... روز دومی که آن‌جا بودم ... رفتم از نانوایی محل دو قرص نان بزرگ خریدم و آمدم. به پیچ کوچهٔ حرم که رسیدم، به آقای صدر برخوردم. ایشان عازم صحن شاه‌عبّاسی حرم بودند تا نماز جماعت را اقامه کنند. پرسیدند که: این نان مال چه کسی است؟ گفتم: مال شما است. گفتند: ما نمی‌توانیم این نان‌ها را بخوریم؛ مگر خانم به شما بقچه نداد؟ گفتم: نه. گفتند: پس این نان‌ها را لطفاً زود پس بدهید به نانوایی. برگشتم و نان‌ها را به شاطر دادم و گفتم: من می‌روم بقچه بیاورم. گفت: مگر بقچه با خودت نیاورده بودی؟ ملّا ابراهیم همیشه با خودش بقچه می‌آورد. گفتم: نه نیاوردم، به سرعت به منزل آقای صدر رفتم و بقچه را برداشتم و به نانوایی برگشتم. نان‌های جدید را گرفتم و تا کردم و در بقچه گذاشتم.

... آقای صدر احتیاط می‌کردند که بعضی ممکن است نان را ببینند و دل‌شان بخواهد؛ مثلاً زن حامله، زن بچه ‌شیرده، بزرگ، کوچک، طلبه یا هر انسان گرسنه‌ای ممکن است وسط راه نان صاف و برّاق را ببیند و هوس کند.

... ملّا ابراهیم وقتی از زیارت مشهد برگشت، یک‌صد و پنجاه تومان به من حقّ‌الزحمه داد. آقای صدر به او گفته بودند: به آقای کمالیان کم دادید، پنجاه تومان دیگر هم باید به ایشان بدهید. گفته بودند: ایشان خیلی زحمت کشیده است و چایی را خوب دم می‌کند، ... پیش از آفتاب درب بیرونی را باز و سماور را آتش می‌کند. خلاصه، دویست تومان به من دادند، یعنی روزی بیست تومان.»

📚 (از مصاحبه با اوستا اکبر کمالیان؛ صدر دین، ص٢١٥ - ٢١٧)

#سید_صدرالدین_صدر

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

17 Nov, 12:07


شمّه‌ای از روحیّات لطیف آیةالل‍ه صدر

📖 (از مصاحبهٔ مرحوم شیخ ابراهیم رمضانی فردوئی؛ در: نشریّهٔ یادآور، تابستان ۸۸ تا بهار ۸۹، شمارهٔ ٦ تا ۸، ص٣٥٦)

سیّد موسی صدر در نامه‌ای راجع به پدر بزرگوارش می‌نویسد: «در قحطی سال ۱۳۲۱، جان بیست‌‌هزار نفر از مردم قم را، که به فقر و مرض و سرما تهدید می‌شدند، خرید و آن‌ها را از مرگ نجات داد. ... دوست و دشمن را نوازش می‌کرد و به همه محبّت می‌نمود. دست بی‌بی را، هر وقت زحمتی می‌کشید، می‌بوسید. با بچه‌ها مثل بچه‌ها بازی می‌کرد و همه را دلخوش می‌کرد.» (منبع)

#سید_صدرالدین_صدر
#سید_موسی_صدر

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

17 Nov, 11:56


تعبیر لطیف مرحوم اشراقی از ماجرای آوردن آیةالل‍ه بروجردی به قم

📖 (از مصاحبهٔ مرحوم شیخ ابراهیم رمضانی فردوئی؛ در: نشریّهٔ یادآور، تابستان ۸۸ تا بهار ۸۹، شمارهٔ ٦ تا ۸، ص٣٥٤)

#سید_صدرالدین_صدر
#سید_حسین_بروجردی

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

17 Nov, 11:56


تکریم ویژهٔ آیةالل‍ه صدر نسبت به فرزندش آقا موسی

📖 (از مصاحبهٔ مرحوم شیخ ابراهیم رمضانی فردوئی؛ در: نشریّهٔ یادآور، تابستان ۸۸ تا بهار ۸۹، شمارهٔ ٦ تا ۸، ص٣٥٠ - ٣٥١)

#سید_صدرالدین_صدر
#سید_موسی_صدر

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

16 Nov, 03:22


☝🏻 [ادامه از فرستهٔ قبلی]

فرمودند: به خانه برگشتم. هوا هنوز تاریک بود. قرآن را برداشتم بخوانم بلکه قدری از این افکار رهایی پیدا کنم و آرامشی بیایم، امّا کأنّه که چشم‌هایم [سطور] قرآن را نمی‌دیدند. در این فکر بودم که یک ساعت دیگر دوباره طلبه‌ها به این‌جا خواهند آمد و همان بساط دیروز و آن گریه‌ها تکرار خواهد شد. با خود فکر می‌کردم که چه کنم؟

همین‌طور متحیّر و در این افکار غوطه‌ور بودم که یک‌دفعه کربلایی محمّد آمد (کربلایی محمّد دربان منزل آقا بود.) و گفت: آقا! یک نفر آمده و می‌گوید من همین الآن می‌خواهم خدمت آقا برسم. ناشناس است، کلاه‌شاپو به سر دارد، کراوات زده و چمدانی در دست دارد و می‌گوید: من الان می‌خواهم خدمت آقا برسم! من ترسیدم و گفتم اوّل از شما اجازه بگیرم. می‌ترسم آسیبی به شما برساند و داستان مرحوم آقای حاج‌شیخ عبدالکریم دوباره تکرار شود. (چون در آن مورد نیز می‌گفتند کسی به عنوان دکتر نزد آقا رفته و ایشان را مسموم کرده بود. به همین جهت کربلایی محمّد به آن ناشناس گفته بود که آقا به حرم رفته‌اند و من هنوز نمی‌دانم که آیا باز گشته‌اند یا نه و باید سؤال کنم.) آقای صدر فرمودند که: به کربلایی محمّد گفتم آن آقا را به داخل بیاورد. گفتم اگر هم راحتم می‌کند، راحتم کند!

... فرمودند: دیدم یک نفر با کلاه‌شاپو آمد، سلام کرد، شاپویش را برداشت و چمدانش را کنار گذاشت. بعد آمد و دست ما را بوسید و گفت: آقا! خیلی معذرت می‌خواهم، می‌دانم بی‌موقع خدمت رسیدم، الآن که در جادّه با ماشین می‌آمدیم، وقتی به بالای تپهٔ سلام رسیدیم و چشمم به گنبد حرم مطهّر حضرت معصومه (س) افتاد، بی‌اختیار به این فکر افتادم که من دارم با آب و آتش مسافرت می‌کنم، حقوق خدا در مال من است، مال من نیز اکنون همراهم است، اگر اتّفاقی بیفتد و من از بین بروم، حقوق خدا نیز که در میان مال من است از بین خواهد رفت و گرفتار خواهم شد. وقتی ماشین به نزدیکی حرم رسید، از راننده خواهش کردم نیم‌ساعت سه ربعی صبر کند تا هم زوّار نماز بخوانند و زیارت کنند، هم من بتوانم کاری را که دارم انجام دهم. ببخشید که بی‌موقع آمدم.

... می‌فرمودند: آن آقا حساب و کتاب خود را کرد و آن قدر پول داد که هم قرض‌هایم را ادا کردم، هم شهریهٔ آن ماه را پرداختم و هم تا یک سال شهریهٔ طلبه‌های حوزهٔ قم تأمین شد!

فرمودند که: همان صبح مجدّداً به حرم مطهّر حضرت معصومه (س) رفتم و به ایشان عرض کردم: عمّه‌جان! خیلی با عرضه هستید.»

📖 (از مصاحبهٔ مرحوم شیخ ابراهیم رمضانی فردوئی؛ در: نشریّهٔ یادآور، تابستان ۸۸ تا بهار ۸۹، شمارهٔ ٦ تا ۸، ص٣٥٠ - ٣٥١)

#پناه_من
#حوزویات
#سید_صدرالدین_صدر

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

14 Nov, 13:03


این بارگاه قدس كه از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسى بن جعفر است

پاكیزه گوهر صدف عصمت بتول
یعنى كه نور دیدهٔ زهراى اطهر است

والاتبار خواهر سلطان دین رضا
فخر زنان عالم و خاتون محشر است

هر سر بر آستان مَلِك‌پاسبان او
ساییده شد، بهشت برینش مقرّر است

آیینه‌هاى بقعهٔ آیین‌طراز او
روشنگر تشعشع خورشید خاور است

در زیر پاى زائر این بارگاه قدس
گیسوى حور و بال ملك مَفرَشِ در است

خورشید شعله‌اى ز شعاع رواق او
تا نور او در آینه‌ها زیب و زیور است.

(از قصیدهٔ بلند مرحوم ریاضی یزدی)


📸 چندی قبل که پرچم گنبد مسجد اعظم باید تعویض می‌شد، دوستی عزیز از بالای گنبد مسجد این عکس زیبا را گرفتند و مرحمت کردند.


#پناه_من

@cheraghe_motaleeh

چراغ مطالعه

05 Nov, 16:35


دوزخ‌وَشان چُنان جگرم را گداخته‌ند
یک سایه‌سارِ سرد ز گوهرشادم آرزوست ...


#و_إذا_النفوس_سعرت

🥲🤌🏻