|بررسی‌های کلامی| @kalam_shia Channel on Telegram

|بررسی‌های کلامی|

@kalam_shia


مطالعات شیعی
بررسی‌های کلامی| پژوهش‌های اعتقادی

میراث کلامی شیعه
t.me/kalam_shia

|بررسی‌های کلامی| (Persian)

با عضویت در کانال تلگرامی |بررسی‌های کلامی| به دنیایی عمیق از مطالعات شیعی و پژوهش‌های اعتقادی وارد شوید. این کانال به بررسی میراث کلامی شیعه می‌پردازد و شما را به دنیایی از اندیشه‌ها و اعتقادات شیعی وارد می‌کند. با دنبال کردن این کانال، شما به آخرین مطالب و تحلیل‌های تخصصی مربوط به عقاید شیعه دسترسی خواهید داشت. از اخبار تا مطالب علمی، همه چیز در این کانال پوشش داده می‌شود. اگر به پژوهش‌های کلامی و تفکرات دینی علاقه‌مندید، حتما این کانال را دنبال کنید. برای ارتباط با مدیر کانال می‌توانید ایمیل به آدرس [email protected] ارسال کنید.

|بررسی‌های کلامی|

13 Jan, 06:50



غزالی به روایت مطهری
از مجموعه "تاریخ فلسفه اسلامی به روایت مطهری"


...این تحلیل‌های متناقض، عقیم بودن غزالی‌شناسی در آثار استاد مطهری را عیان می‌سازد.


✦༅✿༅✦═༅༅═┅──
«تاریخ فلسفه اسلامی به روایت مطهری» عنوان کتابِ در دست تألیفی است که ضمن استخراج مطالبِ مربوط به تاریخ فلسفه از آثار استاد مطهری، به بررسی و حاشیه‌نویسی بر آن می‌پردازد. حاشیه‌هایی که بعضا تأییدی، ولی عمدتا انتقادی است.

مقاله اجمالیِ حاضر، صرفا برشی است که البته نحوه کار در آن برای مناسب بودنِ ارائه در کانال تغییر کرده است.

#مطهری| #تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

13 Jan, 06:47


غزالی به روایت مطهری

...این تحلیل‌های متناقض عقیم بودن غزالی‌شناسی در آثار استاد مطهری را عیان می‌سازد.

چکیده
هر چند می‌دانیم که غزالی از شخصیت‌های مهم و جنجالی در تاریخ فلسفه اسلامی است، بطوری که شخصیت ناشناخته و مرموز وی باعث داوری‌های متناقض درباره او از سوی اندیشمندان مختلف شده است، اما حتی با مطمح نظر قرار دادن این ملاحظات نیز نمی‌توان پیچیدگی شخصیت وی را دلیل موجهی برای ارائه تحلیل‌های تاریخی متناقض از سوی یک شخص دانست. شخصیت غزالی به همان اندازه که از سوی مجموع اندیشمندان مشمول تحلیل‌های متناقض شده است، به همان اندازه به تنهایی در آثار استاد مطهری به این خصیصه مبتلا بوده است. بطوری که ایشان در موضعی می‌گویند «استدلال‌های غزالی در نقد فلاسفه خیلی قوی و موشکافانه بود، نمى‌شود از دقت‌هاى غزالى صرف نظر كرد» اما دیگرگاه می‌گویند «نقدهای غزالی به فلاسفه ارزش چندانی ندارد، در تهافت الفلاسفه نكتۀ قابل توجهى وجود ندارد». و در موضعی می‌گویند «اگر امثال ابن‌رشد نبودند غزالی بساط فلسفه را برچیده بود» و دیگرگاه می‌گویند: «ابن رشد واقعا نتوانسته به غزالى جواب بدهد، اين حقيقت است. غزالى خيلى قويتر از ابن رشد است، تهافت التهافت او كه تهافت الفلاسفۀ غزالى را رد كرده است كتاب بى‌ارزشى است» و در موضعی، ارزش و اهمیت غزالی را نه در قوت استدلال‌های او بلکه صرفا در این می‌دانند که فلاسفه را به تکاپویی انداخته و باعث شکوفایی آن شد؛ اما دیگرگاه می‌گویند کتاب غزالی به کناری افتاده و کسی به آن اهمیتی نداد، و می‌افزایند «تشكيكات غزالى و همچنين جواب‌هايى كه ابن رشد به وى داد هيچكدام در فلسفۀ اسلامى مورد توجه واقع نشد». در موضعی اشکال می‌کنند که غزالی فلسفه نمی‌دانست، دیگرگاه می‌گویند کتاب مقاصد الفلاسفه وی یکی از بهترین کتب برای آموزش فلسفه است. این تحلیل‌های متناقض عقیم بودن غزالی‌شناسی در آثار استاد مطهری را عیان می‌سازد.

#غزالی

دانلود:
https://t.me/kalam_shia/833

|بررسی‌های کلامی|

04 Jan, 13:15


دینانی| جوادی آملی| ملاصدرا

دکتر دینانی:
فلسفه، مکتب نیست؛ این مسئله‌ای است که حتی علمای طرفدار فلسفه ما را نیز به اشتباه انداخته است. حتی آیت الله جوادی آملی فلسفه را خلاصه شده در کتب ملاصدرا می‌داند و وقتی از فلسفه نام می‌برد منظورشان فلسفه ملاصدراست.
این‌هایی که فلسفه را یک امر ثابت و یک مکتب می‌دانند نادان‌اند و معنی فلسفه را نمی‌دانند.

آفاق معرفت، ص۹۵

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

04 Jan, 13:14



نقدی بر کتابِ دیگر دکتر #یحیی_کبیر

نوشته شده در سال ۱۳۹۴
https://jap.isca.ac.ir/article_237.html

|بررسی‌های کلامی|

18 Dec, 19:36


انتحالی عجیب از استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران (۳)

یک نمونه رندم دیگر از انتحال دکتر یحیی کبیر از ترجمه جواد مصلح و چاپ آن با عنوان مبانی حکمت متعالیه به اسم خود بعنوان ترجمه و شرح کتاب الشواهد الربوبية!

صفحه اول و آخرِ اشراق هفتم از شاهد دومِ مشهد دوم
(کتاب چاپی، کتاب دکتر کبیر، و کتاب نرم‌افزاری کتاب جواد مصلح است)
تنها تفاوت آن است که برخی کلمات را از پرانتز بیرون کشیده و بعضا یا اینترها را حذف کرده‌اند یا اینترهای جدید زده‌اند.
اولین اینترِ اشتباه در همان عنوان فصل مشخص است!
همچنین چند علامت نگارشی جدید مانند ویرگول و علامت سؤال به متن افزوده‌اند
تنها ویرایش متنی که انجام داده‌اند عبارتِ "بر چه اساسی زنده‌اند" را به "بر چه اساس زنده‌اند" تغییر داده‌اند.

#یحیی_کبیر
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

18 Dec, 18:11


انتحالی عجیب از استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران (۲)

ایشان حتی مقدمه مترجم پیشین کتاب را هم به عنوان مقدمه خود درج کرده است! [با تغییرات اندکی که در تصاویر فوق مشخص کرده‌ایم؛ قسمت‌های خاکستری مطالبی است که دکتر یحیی کبیر، از مقدمه جواد مصلح حذف کرده است]

جالب آنکه دکتر یحیی کبیر صرفا در اولین پاراگراف ارجاع به کتابِ جواد مصلح می‌دهد، و بدون اینکه واضح کند منظورش از این آدرس دادن چیست دوباره در ادامه نیز عینا مطالب مصلح را بدون ارجاع دادن کپی می‌کند!

نکته جالب در روش کار دکتر یحیی کبیر آن است که در چندجایی که به نحو مبهم ارجاع به ترجمه جواد مصلح می‌دهد بی‌جهت نام یک کتاب دیگر را نیز بصورت کلی و بدون ارجاع به صفحه، کنار نام کتاب مصلح درج می‌کند! بطوری که مخاطب هیچ فهمی از این ارجاع‌دهی بدست نمی‌آورد.
(از ابتدای مقدمه، دو اثر را با هم تطبیق دهید تا روش کار ایشان واضح شود. ما اینجا صرفا چند صفحه ابتدایی مقدمه، و صفحه انتهایی آن را آوردیم. کتابِ چاپی، اثر دکتر کبیر است، و نسخه نرم افزاری، اثر جواد مصلح)
#یحیی_کبیر
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

18 Dec, 17:44


انتحالی عجیب از استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران

این اثر که روی آن "ترجمه، شرح و تحقیق الشواهد الربوبية" ملاصدرا، درج شده است انتحالی عجیب از ترجمه جواد مصلح (سال ۱۳۶۲) است.

استاد فلسفه دانشگاه تهران، صرفا کلماتی مانند "آنکه و اینکه" را تغییر داده و در برخی صفحات چند کلمه‌ای از خود به آن افزوده و در برخی موارد چند جمله‌ای از مطالب جواد مصلح را که خوشایندش نبود حذف کرده و صرفا برخی عبارات را نیز که مصلح داخل پرانتز آورده بود از پرانتز بیرون کشیده است و همان کتاب مصلح را به نام خود منتشر نموده است!
ایشان حتی مقدمه مترجم پیشین [جواد مصلح] را نیز انتحال نموده است!

در ادامه چند نمونه ارائه می‌شود.
#یحیی_کبیر
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

13 Dec, 15:57


غزالی، و ادعای ضربه سهمگینی که بر فلسفه زد

مقدمه
‌فلسفه از بدو پیدایشش در اسلام مورد مخالفت علمای شیعه و سنی بود، بطوری که فارابی و ابن‌سینا تا سالیان درازی بعد از مرگشان بعنوان نمادهای کفر و شرک مثال زده می‌شدند، در این بین غزالی که گرایش‌های فلسفی زیادی داشت به تألیف کتاب تهافت الفلاسفه پرداخته و در سه مورد فلاسفه را تکفیر کرد [قدم عالم، انکار علم خدا به جزئیات، ومعاد روحانی]. هرچند مدافعان معاصر فلاسفه اسلامی سعی زیادی در جاانداختن این مطلب که غزالی بزرگترین مخالف فلسفه بود داشتند ولی غزالی چندان مورد پذیرش منتقدان فلسفه واقع نشده و خود وی را به تأثیرپذیری از فلسفه و داشتن افکار فلسفی متهم کردند.
حتی ابن‌رشد که کتاب تهافت التهافت را در رد تهافت الفلاسفه غزالی نگاشت در خاتمه کتاب گوشزد کرد که غزالی با اینکه در مسأله قول به معاد روحانی و انکار معاد جسمانی فلاسفه را تکفیر کرده است، ولی در جای دیگری قول به معاد روحانی را جایز شمرده است.
ابن‌طفیل نیز در رساله "حی بن یقظان" اشاره به کتاب "المضنون به علی غیر اهله" می‌کند که غزالی در آن عقاید خاصی را بیان کرده که مایل نبود در دسترس نااهلان باشد.
ابن‌تیمیه نیز با اشاره به این رساله غزالی بشدت به وی حمله کرده و می‌گوید غزالی همان سخنان صابئین متفلسف را ارائه می‌دهد. ابن‌تیمیه اشاره می‌کند که برخی انتساب این رساله به غزالی را تکذیب کرده‌اند، ولی وی وکسانی که به احوال غزالی آگاهند می‌دانند که این رساله از آن غزالی است. [لازم بذکر است غزالی در برخی آثار خود به این کتاب اشاره کرده، و در این اطمینان داریم که وی چنین کتابی داشته است]

در مجموعه آثار چاپ شده غزالی آنچه تحت این عنوان به طبع رسیده است بقول دکتر دینانی خالی از مطلب رمزآلود و خاص است، دینانی اشاره می‌کند حتی مطالب فلسفی مشکاة الانوار در این رساله "المضنون" وجود ندارد.
به هر ترتیب، هرچند عبدالرحمن بدوی و زرین‌کوب و برخی محققین دیگر در مقابل تشکیک مخالفین به دفاع از انتساب این رساله به غزالی پرداخته‌اند ولی آنچه ابن‌تیمیه و برخی دیگر از قدما، غزالی را به دلیل مطالب موجود در این کتاب به موافقت با فلاسفه و داشتن همان عقاید قدم عالم و انکار عالم بودن خداوند به جزئیات و... متهم می‌کردند در کتاب چاپی وجود ندارد!
مطلب قابل توجه اینکه مالتر در سال ۱۸۹۶م نسخه‌ای عبری از کتاب غزالی را بدست آورده و با ترجمه آلمانی ومقدمه‌ای به چاپ رساند، اما تحقیق عالمانه مالتر نتوانست دیگر محققین را به این باور برساند که صاحب تهافت الفلاسفه، چنین عقایدی داشته باشد!
شاید وجود امثال این نسخه عبری در قرون وسطی بود که غربیان غزالی را به عنوان یکی از فلاسفه برمی‌شمردند.

در سالیان اخیر با تلاش محمدتقی دانش‌پژوه وتحقیق ارزنده نصرالله پورجوادی [که نوشتار حاضر مبتنی بر آن است] در کتابخانه دکتر مهدوی نسخه‌ای کهن ونفیس از مجموعه آثار غزالی متعلق به قرن۶ معرفی شد که دقیقا همان ادعای ابن‌تیمیه را درباره عقاید فلسفی غزالی که از دیگران مخفی می‌کرد و در "المضنون" به آن اشاره کرده است ثابت کرد. پورجوادی مقاله‌ای عالمانه در این باره نوشته و این مجموعه رسائل را تحت عنوان "مجموعه فلسفی مراغه" به چاپ رساند.

پورجوادی اشاره می‌کند که با بدست آمدن این رساله ومشخص شدن عقاید فلسفی غزالی که آن را بجهت تقیه از مردم مخفی می‌کرده، باید در رد انتساب برخی دیگر از آثار وی که صرفا بدلیل داشتن صبغه فلسفی کنار گذاشته شده بود تجدید نظر کرده و از نو تحقیق نمود.
جالب آنکه سیدجلال آشتیانی از قول ملاصدرا یکی از وجوه مخالفت غزالی با فلسفه را تقیه از مردم ذکر می‌کند.
همچنین باید افزود که غزالی در "مقاصد الفلاسفه" بطور مفصل عقاید وسخنان فلاسفه را بیان کرده و بدون انتقاد وصرفا با چند جمله که کل این سخنان مورد تأیید وی نیست ومطالب اشتباه فلاسفه بیشتر از سخنان صوابشان است از کنار آن رد شد. درباره ارزشمندی این کتاب در نوع بیان مطالب، می‌گویند که سالیان درازی بعنوان کتاب آموزشی فلسفه رایج گشت. مدافعان غزالی نیز آن را چنین توجیه می‌کردند که وی این کتاب را صرفا برای اثبات فلسفه‌دانی نوشته است.

در انتها لازم به ذکر است حتی تهافت الفلاسفه غزالی در چند کتاب دیگری که آنها نیز در رد فلاسفه نگاشته شده بودند بعضا مورد اعتراض واقع شده و خود غزالی را به تبعیت از آراء فلاسفه ولفظی بودن نزاعش با فلاسفه متهم کردند.
علاوه بر رساله تهافت الفلاسفه علاءالدین طوسی و تهافت الفلاسفه خواجه‌زاده که هر دو در قرن۹ تألیف شده بودند، اخیرا رساله‌ای در کتابخانه مجلس به شماره ۱۰۲۴۹.۶ در دسترس قرار گرفته که نویسنده ناشناس آن ضمن بیان چهل تهافت از فلاسفه، در برخی موارد از غزالی نیز اظهار تعجب می‌کند.

در مجموع این تصور که غزالی ضربه سهمگینی به فلسفه زده و در منزوی شدن آن سهم بسزایی داشته، ادعایی غیرقابل دفاع است.
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

13 Dec, 15:56


اربعون تهافت للفلاسفة
نویسنده: ؟

کتابخانه مجلس، نسخه شماره ۱۰۲۴۹/۶
۲۱برگ [۴۲ص]
https://t.me/kalam_shia/812

|بررسی‌های کلامی|

12 Dec, 17:21


نسبت و بی‌نسبتی فلسفه اسلامی با نوافلاطونیان
دکتر سیدحمید طالب‌زاده
استاد فلسفه دانشگاه تهران

هر چند آنچه دکتر طالب‌زاده ارائه دادند متکفل عنوان ثبت شده نبود، و بهتر بود عنوانی از قبیل "وجود از منظر فارابی و ابن‌سینا، و مقایسه آن با ارسطو و نوافلاطونی‌ها" درج می‌شد، اما با صرف نظر از این، چکیده آنچه ارائه دادند این بود که ارسطو چهار معنا از وجود بیان کرده بود، و فارابی سه معنا، و فارابی آن معنایی را که ارسطو نپذیرفته و کنار نهاده بود را مورد پذیرش و تأکید قرار داد. سپس دکتر طالب‌زاده اشاره به نظریه جدید و تأسیسی ابن‌سینا در این باره کرده و به تفاوت اساسی‌اش با آنچه فارابی بیان کرده بود تأکید کردند و اهمیت و جایگاه والای ابن‌سینا را گوشزد نمودند.

حال به فرض اینکه تمام مطالب دکتر طالب‌زاده را تصدیق کنیم _و اشاره‌ای به مطالب فلوطین و پروکلوس در این‌باره نکنیم_ آیا این یعنی بی‌نسبتی معنای وجود در فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی و نوافلاطونی؟
اگر چنین است پس باید به همان ملاک، از بی‌نسبتی فلسفه ابن‌سینا با فلسفه فارابی نیز سخن گفت!
و به همین معنا از بی‌نسبتی فلسفه ملاصدرا از فلسفه ابن‌سینا! و نیز از بی‌نسبتی فلسفه ارسطو با افلاطون، و بی‌نسبتی نوافلاطونیان با فلاسفه قدیم یونان، و بی‌نسبتی فلسفه تک تک فلاسفه با یکدیگر!!


مطلب دیگر آنکه:
برخی فلاسفه یونان نزد فلاسفه اسلامی به عنوان حکمای الهی و پیامبر شناخته می‌شدند و سهروردی و ملاصدرا و ملاهادی سبزواری و همین فلاسفه معاصر مانند آقایان طباطبایی و حسن‌زاده آملی، ارسطو و برخی دیگر از فلاسفه یونان را پیامبران الهی می‌دانند!
اما معلوم نیست این جریان جدید که عموما تحت تأثیر آقای مطهری هستند به چه دلیل همّ و تلاش خود را بر این نهاده‌اند که فلسفه اسلامی را جدای از سنت یونانی و نوافلاطونی بدانند!

پرتلاش‌ترین فرد این جریان، دکتر نصرالله حکمت هستند؛ ایشان از طرفی همانند نسل پیشین، مدعی‌اند ارسطو و افلاطون مطالب خود را از فرشته وحی دریافت کرده‌اند [اینجا]، و از سوی دیگر تلاش‌شان این است که ثابت کنند فلاسفه اسلامی مطالب خود را از ارسطو و افلاطون نگرفته‌اند!
و در واقع روی دیگر سخن و تلاش ایشان آن است که ثابت کنند فلاسفه اسلامی سخنان خود را از پیامبران الهی اخذ نکرده‌اند!!!

به نظر می‌رسد این جریان جدید که از آقای مطهری شروع شده _و با این ادعای اثبات نشده رقم خورد که فلسفه اسلامی دویست مسأله موجود در فلسفه یونان را تبدیل به هفتصد مسأله کرد_ باید تکلیف خود را حداقل با ادعای نبوت فلاسفه حل کند، و نمی‌توان در عین داشتن ادعای نبوت برای کسی، ادعای تبعیت نکردن از وی را داشت و فلسفه خود را هم الهی دانست!

مطلب مرتبط دیگر با دکتر طالب‌زاده:
https://t.me/kalam_shia/802
#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

11 Dec, 06:24


دوباره
هیچکس نفهمیده، الا من!

اساتید گنده‌گو، و دانشجویان کف و سوت زن!

با دنبال کردن سخنرانی‌ها و جلسات تعداد زیادی از اساتید فلسفه _و دست کم در همین یک هفته اخیر_ ملاحظه می‌شود که هر استادی _حداقل در برخی مباحث_ ادعا می‌کند که فلان مطلب را تاکنون هیچ کس نفهمیده است! [غیر از خود ایشان که فهمیده‌اند و لذا می‌دانند بقیه نفهمیده‌اند]
از سخنرانی دکتر طالب‌زاده بگیرید تا دکتر حسن احسن که در برخی مباحث جلسه "اثولوجیا و سهروردی" بیان کردند فلان مطلب را هیچ‌کدام از سهروردی‌پژوهان متوجه نشده‌اند!
و یا نمونه بارزش دکتر چاوشی، که بصورت فله‌ای عمده فلسفه‌پژوهان معاصر را تجهیل کرده و به نفهمی متهم می‌کنند.

توجه دادن به این ادعاهای عجیب بخاطر دو مطلب است:
- توجه شود که وقتی این افراد، پژوهشگران غربی فلسفه را رد می‌کنند، و یا با طعنه و کنایه از فقها و متکلمین یاد می‌کنند مطلب جدید و با اهمیتی نیست، و یک خصلت روانی است.
- به نقش دانشجویان فلسفه و مستمعین این افراد، در غرّه کردن اساتید توجه داده شود. دانشجویانی که در فضاهای آزاد به فلسفه خواندن خود فخر می‌فروشند ولی ساده‌ترین تناقض‌گویی اساتید را هم متوجه نشده و یا معترض نمی‌شوند و انتهای جلسات بجای اینکه سخنران و استاد را مؤاخذه کرده و تناقضات را تذکر دهند با کف و سوت با وی وداع می‌کنند. نتیجه چنین فضایی، ایجاد احساس امنیت برای سخنران بابت بیان هر ادعایی است.

طُرفه آنکه یکی از سخنرانان همایش برگزار شده به مناسبت روز جهانی فلسفه، در ابتدای سخنرانی خود اعلام کرد برای سخنرانی امروز و موضوعی که برای وی درج شده مطالعه خاصی نکرده و مطلب خاصی هم ندارد و صرفا امتثال امر کرده است!!!
گویی ترسی ندارند بدون مطالعه و بدون داشتن مطلب خاصی وقت مستمعین را بگیرند! و دلیل آن فقط یک چیز است: می‌دانند که قرار نیست در جلسه بابت بیان مطالب مطالعه نشده به چالش کشیده شوند و دانشجویان فلسفه عمدتا سوت و کف‌زن‌های خوبی هستند! و کمتر سخنرانی وجود دارد که تجربه تلخی از سخنرانیِ بدون مطالعه در یک جمعِ متشکل از دانشجویان فلسفه داشته است.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

10 Dec, 16:15


انتحال ملاصدرا
وقتی فیلسوفان می‌توانند به عقل فعال رسیده و حقایق را مستقیما دریافت کنند دیگر معنا ندارد بگوییم فلان مطلب از آنِ فلانی است و ارجاع دهیم!!

دکتر مجید احسن عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه امام صادق علیه السلام
"اثولوجیا و سهروردی"
مدرسه پاییزه «نوافلاطونی‌ها و فلسفه اسلامی»
۱۴۰۳/۹/۲۰
اینکه عده‌ای از معاصرین سخن از انتحال در آثار ملاصدرا می‌گویند و بیان می‌کنند چون ملاصدرا در مطالبش استفاده‌های قابل توجهی از دیگران کرده و مطالب آن‌ها را بدون نام بردن در کتاب خود ثبت کرده، پس او سرقت علمی کرده است، چنین سخنی بدون توجه به "مبادی متافیزیکی خاص" است!
زیرا: اولا: وقتی فیلسوفان می‌توانند به عقل فعال رسیده و حقایق را مستقیما دریافت کنند دیگر معنا ندارد بگوییم فلان مطلب از آنِ فلانی است و ارجاع دهیم!!!!!
ثانیا: ارجاع دادن و بیان مصدر یک حرف از زمان دکارت رسم شده است.¹

-------------------------------------
1. یک نمونه از انتحال ملاصدرا، و اعتبارسنجی این توجیه:
https://t.me/kalam_shia/440


پست مشابه در توجیه انتحال در فلسفه اسلامی:
https://t.me/kalam_shia/785


◼️اما مطلب عجیب‌تر آنکه:
در این جلسه به بیان اثرپذیری‌های سهروردی از اثولوجیا و فلوطین پرداخته شد و اشاره شد که این الهام‌گیری سهروردی از اثولوجیا عمدتا بدون ذکر کردن اسم اثولوجیا بوده است!
جالب است که استاد محترم در اینجا از مبنای خود در توجیه معضل انتحال ملاصدرا عبور کرده و طبق مبنای خودشان دیگر بیان نکردند که چه بسا سهروردی هم مطالبش را از عقل فعال گرفته است نه از فلوطین!!! و اینکه ارجاع‌دهی از زمان دکارت رسم شد و قبل از آن می‌شد مطالب دیگران را به اسم خود کپی کرد!!
گویا ملاصدرا عزیزتر از سهروردی بیچاره بوده است!

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

30 Nov, 18:54


ابن‌عربی ادامه ابن سیناست

دکتر نصرالله حکمت:
تقسیم‌بندی فلسفه - عرفان، یا فلسفه مشا و اشراق و... بی‌اساس است
ابن‌عربی ادامه ابن‌سینا است.

پست مشابه:
https://t.me/kalam_shia/583

#نصرالله_حکمت | #تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

30 Nov, 16:03


نسخه‌ای از اثولوجیا
استنساخ شده از روی نسخه‌ای که از نسخه میرفندرسکی کتابت شده است.
تا: اواخر رجب ۱۲۰۰ق
کا: ابوالقاسم بن عناية الله تبریزی

کتابخانه مرکز احیاء، نسخه شماره ۴۳۷۲

پست مرتبط:
https://t.me/kalam_shia/679

|بررسی‌های کلامی|

29 Nov, 18:52


نسخه‌ای نفیس از رسالۀ
شرح الاشارات والمحاکمات
آقا حسین خوانساری، ۱۰۹۸ق

استنساخ شده در زمان حیات مؤلف
کتابخانه سریزدی، نسخه شماره ۱۴۴


این نوع استنساخ‌های زیبا و متعدد از آثار فیلسوفان عصر صفویه را مقایسه کنید با بی‌توجهی‌های عجیب به آثار ملاصدرا.
بارها بیان شد که برخلاف تبلیغات موجود، این فلاسفه صفوی _نه فقها_ بودند که اهمیتی به ملاصدرا نمی‌داند، و ادعای تبعید وی نیز ادعایی بی‌اساس و ساخته و پرداخته برخی معاصران است.

پست مرتبط:
https://t.me/kalam_shia/697

|بررسی‌های کلامی|

29 Nov, 16:23


از عجایب فلسفه اسلامی!

#قوام‌صفری | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

28 Nov, 18:58


دکتر مهدی قوام صفری:
نظریه اتحاد عاقل و معقول، توسط ارسطو به عنوان نظریه بدیل در مقابل نظریه مُثل افلاطون مطرح شد، اما از عجایب است که فیلسوف اسلامی هم نظریه مثل را قبول می‌کند و هم اتحاد عاقل و معقول را!
فلاسفه اسلامی هر چه از یونان رسیده را جمع کرده‌اند بدون توجه به اینکه هر قاعده و نظریه‌ای به چه دلیل بیان شده و کارکردش چه بود.
#قوام‌صفری | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

27 Nov, 16:53


«فلسفه اسلامی و نوافلاطونی‌ها؛ استقلال یا انتحال؟»
مدرسه پاییزه «نوافلاطونی‌ها و فلسفه اسلامی»
۱۴۰۳/۹/۷

◼️فرازی از پاسخ‌های مدرس کلاس، آقای آقاجانلو:

▪️چون حقیقت واحد است، شباهت هم وجود دارد!
▪️منبع همه فلاسفه عقل فعال است، و همه از یکجا می‌گیرند لذا مشابهت وجود دارد؛ نه اینکه کسی از کسی گرفته باشد!
▪️فلسفه یعنی بیان عقلانی؛ پس دیگر معنا ندارد کسی از کسی تقلید کند!
▪️اینکه برخی مطالب و استدلال‌ها عینا از جایی کپی شده باشد این نشانه انتحال نیست، چه بسا برای صرفه‌جویی در زمان و جلوگیری از اتلاف وقت است!!!!!

و ایشان در پاسخ به اشکال یکی از مستشکلین که شما با این تعریف و ادعا، انتحال را بلاموضوع کردید! پاسخ دادند بله انتحال بلاموضوع است و ما نمی‌توانیم بگوییم فلان فیلسوف به عقل فعال نرسیده و دروغ می‌گوید و از دیگران کپی کرده است!!

و مستشکل‌ در سؤال دوم خود گفت پس آن استاد دانشگاه تهران را بی‌جهت بخاطر انتحال از ملاصدرا تعلیق کردند! چه بسا او نیز بگوید من خود به عقل فعال رسیده بودم و من و ملاصدرا هر دو از عقل فعال کپی کرده‌ایم، نه من از وی!
و همچنین بگوید: چرا مرا تعلیق می‌کنید، فلسفه اصلا تقلید کردن نیست، فلسفه بحث عقلی است؛ لذا چون فلسفه یعنی بحث عقلی، پس من هم تقلید و انتحالی نکرده‌ام و اگر بخش زیادی از سخنان ملاصدرا را عینا در مقالات خود کپی کرده‌ام برای صرفه‌جویی در وقت بود!!!
در انتها مستشکل این سؤال را مطرح کرد که پس شما هیچ جوابی به مستشرقینی که قائلند فلسفه اسلامی فلسفه نیست و تقلید از فلسفه یونان است نمی‌دهید، و صرفا ادعا می‌کنید چون فلسفه است پس نمی‌تواند تقلیدی باشد!!
ایشان نیز جواب دادند قرار نیست ما بدلیل اعتراضات غربی‌ها دیگر نتوانیم سخن بگوییم، خب او هر چه می‌خواهد ادعا کند [این قسمت را قریب به مضمون نوشتیم و عین عبارات را ان‌شاءالله بعد از پخش صوت جلسات می‌توان دید]

◼️بخش انتهایی کلاس نیز جالب بود؛ ایشان ادعا کردند هر کجای عرفان را نگاه کنید نوافلاطونی است و من نمی‌دانم عرفا چگونه می‌توانند از استقلال خود دفاع کنند!
البته پاسخ عارف نیز مشخص است، همین حرفهای شما درباره فلسفه را تحویل خودتان می‌دهد و می‌گوید: عرفان یعنی رسیدن به خدا، و رسیدن به خدا تقلیدی نیست، اگر می‌بینید بخش زیادی از حرفهای ما در کتاب‌هایمان همان حرفهای نوافلاطونیان است بدلیل صرفه‌جویی در وقت، آنها را کپی کرده‌ایم!! مضافا، مگر شما نفرمودید انتحال بلاموضوع است و ما نمی‌توانیم بفهمیم چه کسی خودش به مطلب رسیده و چه کسی تقلید کرده است، پس اکنون چرا ملاکتان عوض شد؟!

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

27 Nov, 11:44


خواجه نصیرالدین طوسی و از میان بردن تلاش‌های فارابی و ابن‌سینا در جمع میان فلسفه و شرع
خواجه تعادل میان فلسفه و شرع را به نفع شریعت از میان برد

غلامحسین ابراهیمی دینانی:
کتابی تحت عنوان زوال اندیشه سیاسی در ایران، به قلم اندیشمند محترم آقای دکتر سیدجواد طباطبایی اخیرا انتشار یافته و زوال فلسفه سیاسی در آن، بخشی از تاریخ زوال اندیشه فلسفی به شمار آمده است. در این کتاب چنین می‌خوانیم:
مشکل اساسی خواجه نصیرالدین طوسی این بود که برخلاف نخستین فیلسوفان دوره اسلامی از فارابی تا مسکویه و ابن‌سینا که شالوده استواری از تأمل در رابطه عقل و شرع برای اندیشه خود فراهم آورده و با تفسیری عقلی از شریعت توانسته بودند جمعی میان حکمت و شریعت و عقل و نقل ایجاد کنند، تعادل ناپایدار میان حکمت و شریعت و عقل و نقل را به نفع شریعت از میان برد.
ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج۲، ص۳۲۳

پی‌نوشت:
البته تعبیر دقیق آن است که بگوییم خواجه عقلی بودن فلسفه، و ادعای موافقت آن با شریعت را نپذیرفت؛ نه آنکه در عین عقلی دانستن آن، جانب شریعت را در امور خلاف عقل گرفت!
#خواجه_نصیر

پست مرتبط و توضیح بیشتر:
https://t.me/kalam_shia/780

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

27 Nov, 11:25


اینکه می‌گویند خواجه نصیر مؤسس کلام فلسفی است، دروغ است

منوچهر صدوقی سها:
اینکه می‌گویند خواجه نصیر مؤسس کلام فلسفی است دروغ است؛ زیرا ام المعارف ما قرآن است. اصلا خود قرآن کریم و احادیث مشتمل بر بسیاری از مسائل فلسفی هستند.


پی‌نوشت:
پس چنانکه مشخص است تنها وجه درست این جمله که «خواجه کلام را فلسفی کرد» این خواهد بود که روش و کلام خواجه طبق مبانی عقلی بود.
و البته چون خواجه در شرح تجرید با اکثر قواعد و مبانی فلسفه مخالفت کرده پس وجهی نمی‌ماند که کتاب ایشان را فلسفی بنامیم الا با همان تسامح اشتباه!
#خواجه_نصیر
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

27 Nov, 11:20


رنگ فلسفی
خواجه نصیر، فیلسوف یا متکلم؟

برخی در برتر نشان دادن فلسفه و کتب فلسفی بر کلام و کتب کلامی از تأثیرپذیری مثل کتاب تجرید و رنگ فلسفی گرفتن مبانی آن، استشهاد می‌کنند به کلامی از آقای مطهری:
"وقتی خواجه نصیر الدین طوسی ظهور کرد و کتاب تجرید الاعتقاد را نوشت، کلام بیش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت."
مجموعه آثار، ج۳، ص۸۸
ولکن باید دانست که در عصور متأخره متأسفانه به غلط واژه فلسفه بجای واژه تعقل در السنه معروف و مشهور شده است. یعنی بجای کاربرد بحثهای تعقلی از بحثهای فلسفی استفاده می‌شود لذا باعث مغالطه و گمراهی اذهان می شود.
بعنوان مثال: "در برخی مذاهب مانند اسلام، جهان شناسی در متن مذهب رنگ فلسفی یعنی رنگ استدلالی و تعقلی به خود گرفته است". همان، ۳۵/۳ - ۸۱/۲

بنابراین اگر گفته می‌شود کلام بعد از خواجه بیشتر رنگ فلسفی گرفته است یعنی بیشتر استدلالی شده است نه آنکه مبانی فلسفه در آن مورد پذیرش واقع شده باشد! و الا کتابی که بخواهد بیش از نود درصد مبانی فلسفی را ارائه دهد دیگر کتابی کلامی نیست بلکه فلسفی است و باید از کتب فلسفی شمرده شود، و قبلا گذشت که ایشان می فرماید:
"کتاب تجرید الاعتقاد خواجه یکی از معروفترین کتب کلام است".
مرتضی مطهری، کلیات علوم اسلامی، ص۱۵۶

حمید نصرالله‌زاده

#خواجه_نصیر
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

27 Nov, 06:46


مطلب جالبی از محسن مهدی¹ درباره اثولوجیا و الجمع فارابی، که هر دو احتمالی که ما درباره تعمد کندی و فارابی برای تحریف فلسفه یونان _مخصوصا اثولوجیا و معتقدات ارسطو_ برای نجات دادن فلاسفه از تکفیرهای آن زمان، و تلاش برای سازگار کردن با عقاید اسلامی را داده بودیم مورد تأیید قرار می‌دهد.

----------------------------------
۱. محسن مهدی، محقق عراقی_ایرانی و استاد دانشگاه هاروارد بود که تعداد زیادی از آثار فارابی را تحقیق و منتشر کرده بود.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

26 Nov, 09:29


الجمع | اثولوجیا | فارابی

اینکه فارابی ظاهرا در هیچ کدام از آثارش _به جز الجمع_ [حسب جست و جو در نرم افزار فارابی] از نسبت دادن اثولوجیا به ارسطو سخنی نگفته است، شاید در نگاه اول می‌تواند مؤید دیگری بر آن باشد که رساله الجمعِ موجود، از فارابی نیست و فارابی در نسبت دادن اثولوجیا به ارسطو در دام حلقه کندی نیفتاده است. [هرچند که بدون نسبت دادن آن به ارسطو، و بدون نام بردن از اثولوجیا از مطالب آن بسیار استفاده کرده است]

البته از نگاه دیگر می‌توان تمامی این شبهات را _حتی اشکالات اساسی مروان راشد را_ پاسخ داد و تمام قد از انتساب الجمع به فارابی دفاع کرد؛ یعنی نگاهی که می‌داند الجمع نه یک اثر علمی، بلکه بیشتر یک نگارش با کارکرد سیاسی است که مخصوص آن زمان بود و دیگر هیچ ارزش علمی برای جامعه امروز ندارد و فارغ از اوضاع دینی_سیاسی آن زمان، حتی برای جامعه علمی بسیار مضر است، و همین مطالبِ واضح البطلانِ علمیِ موجود در الجمع باعث شده است که در سنت فلسفی امروزی هیچ اعتنایی به محتوای آن نشود، بلکه دوست و دشمن از بطلان محتوای آن سخن بگویند.
نگاهی که می‌داند فارابی صرفا بخاطر ترس از تکفیر شدن فلاسفه، به فکر الجمع افتاده است.
چنانکه گوتاس اشاره کرده است، کندی در زمان خود متهم به وارد کردن کفر و الحاد در دین اسلام بود، و نیز چنانکه دکتر محقق و دیگران بیان کرده‌اند فارابی و ابن‌سینا تا مدتها نماد کفر و الحاد شناخته می‌شدند، و فارابی در اشعار برخی شعرا ننگ روزگار به شمار می‌رفت [به دلیل پرداختن به فلسفه]

حال به چند مورد از اشکالات مخالفین انتساب "الجمع بین رأی الحکیمین" به فارابی نگاهی می‌اندازیم
فارابی قائل به قدم عالم است اما در الجمع سعی دارد بگویید ارسطو نیز مانند افلاطون حدوث عالم را می‌پذیرد
فارابی منکر علم خدا به جزئیات عالم است، اما در الجمع از این مطلب دفاع می‌کند
فارابی خود منکر نظریه مثل است، ولی در الجمع با دلایل بسیار سطحی سعی دارد حتی ارسطو را نیز موافق افلاطون در نظریه مثل بداند!
هیچ کدام از این جمع‌هایِ عجیبِ رساله الجمع اکنون خریداری ندارد و همه می‌دانند عقاید ارسطو غیر از آن چیزی است که فارابی در صدد اثباتش می‌باشد.
مجموع این اشکالات به همراه مطالب دیگری، عده‌ای را بر آن داشته تا در انتساب الجمع به فارابی تشکیک کنند.
و برخی نیز فارابی را به فارابی۱ و فارابی۲ تقسیم نمایند.
اما اگر از این نگاه سطحی در تقسیم فارابی عبور کنیم و در نظر داشته باشیم که حتی فارابی۱ آنقدر نسبت به فلسفه ارسطو جاهل نبود که نداند او بشدت منکر حدوث عالم و مثل و..‌. است، می‌توان به این نتیجه رسید که الجمع یک اثر سیاسی برای ساکت کردن منتقدین فلسفه بود.
و به نظر می‌رسد جز با این مدل و نگاه به الجمع فارابی، نتوان درباره آن به نتیجه رسید؛ زیرا هر چند که تقریبا نخستین بار مروان راشد درباره تناقضات موجود در الجمع فارابی با سایر آثار وی بحث کرد اما این مدلِ پیشنهادی که الجمع متعلق به یحیی بن عدی _شاگرد فارابی_ یا شخص دیگری از مکتب عدی باشد درست است که بخشی از تناقضات را حل خواهد کرد ولی هر چند که با تکلف بتوانیم یحیی بن عدی را قائل به عالم بودن خداوند به جزئیات و... بدانیم ولی بخشی از همان سؤالات همچنان باقی خواهد بود که چطور یحیی بن عدی که در تسلط به فلسفه یونان _به دلیل آنکه خود یکی از مترجمین نهضت ترجمه بود_ چه بسا آگاه‌تر از فارابی بوده اعتقاد داشته باشد که ارسطو هم قائل به نظریه مثل و یا قائل به حدوث عالم بود؟!

در مقاله "چرایی تألیف رساله الجمع توسط فارابی؛ یک اشتباه تاریخی یا ایده‌ای بزرگتر؟" درباره اینکه اساسا چرا باید در آن برهه زمانی، فلاسفه جغرافیای اسلام برای الجمع‌نویسی تلاش می‌کردند مقدار بیشتری سخن می‌گوییم ان‌شاءالله.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

24 Nov, 05:18



تعلیقه بر الحروف [تعلیقه بر مابعدالطبیعه]
بیان اغراض مابعدالطبیعه


توجه به این نکته نیز ضروری است:
ما می‌دانیم فارابی کتاب مستقلی به نام تعلیقه بر مابعدالطبیعه یا همان تعلیقه بر الحروف، یا همان الحروف داشته است. [چون خودش اسم خاصی روی رساله ننهاده است لذا اسامی کتاب مختلف درج شده است]
و این را هم می‌دانیم که هیچکدام از تراجم و تاریخ‌نگارانی که آثار فارابی را ذکر کرده‌اند بطور همزمان برای وی دو کتاب جدا به نام‌های تعلیقه بر الحروف [=مابعدالطبیعه] و شرح اغراض مابعدالطبیعه درج نکرده‌اند. بلکه هر کدام فقط یک عنوان را آورده‌اند. اینکه سر و کله این رساله ۳برگی از کجا پیدا شده اطلاعی نداریم ولی هیچ دلیلی برای اثبات این ادعا که چنین رساله مستقلی وجود داشته و منظور تاریخ‌نگاران از رساله اغراض مابعدالطبیعه، همین رساله ۳برگی است وجود ندارد.
توجه شود که فارابی روی رساله تعلیقه بر الحروف یا همان تعلیقه بر مابعدالطبیعه خود نامی ننهاده بود، و ابن‌سینا نیز می‌گوید رساله فارابی در بیان اغراض مابعدالطبیعه را خواندم
حال یک رساله ۳برگی پیدا شده و کسی نام آن را اغراض مابعدالطبیعه نهاده است، و ادعا می‌شود منظور ابن‌سینا نیز از رساله اغراض مابعدالطبیعه همین رساله بوده!
یعنی این اول نزاع است که باید ثابت شود اصلا چنین رساله ۳برگی مستقلی در زمان ابن‌سینا وجود داشته است! چرا که ما هیچ تاریخ‌نگاری را تا قبل از قرن دهم ندیده‌ایم که ادعا کند فارابی دو رساله درباره مابعدالطبیعه داشته، یکی تعلیقه بر الحروف، و دیگری شرح اغراض! و البته این را مطمئنیم که فارابی رساله کنونی چاپ شده به نام الحروف را مستقلا تألیف کرده است، ولی اینکه آیا چون فارابی روی این رساله اسمی ننهاده بود لذا تراجم‌نگاران حسب عنوانِ محتواییِ منقول از ابن‌سینا، برای این رساله عنوان "بیان اغراض مابعدالطبیعه" را انتخاب کرده‌اند یا منظورشان از رساله اغراض همین رساله ۳برگی بود هیچ اطلاعی نداریم، ولی جای این سؤال باقی است که اگر مقصود برخی تراجم‌نگاران از رساله اغراض، همین رساله ۳برگی بوده، چرا غیر از این رساله، به رساله الحروف بعنوان رساله دیگری از فارابی اشاره نکرده‌اند؟!

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

23 Nov, 20:29


چرا ابن سینا مابعدالطبیعه ارسطو را چهل بار خواند و نفهمید؟
بحثی با آقای حامد روشنی‌راد
قسمت اول

در ابتدا خلاصه‌ای از بحث را مطرح می‌کنیم سپس وارد نقدهای آقای روشنی‌راد می‌شویم؛
ابن‌سینا _چنانچه در مقدمه منطق المشرقیین نیز آمده_ می‌گوید چهل بار مابعدالطبیعه ارسطو را خواند به گونه‌ای که آن را حفظ شد ولی در عین حال محتوای آن را نمی‌فهمید، تا اینکه روزی در بازار کتابفروشان فروشنده‌ای به وی می‌گوید کتابی را از او بخرد، و ابن‌سینا آن را به سه درهم می‌خرد و می‌بیند کتاب فارابی در اغراض مابعدالطبیعه است. و بعد از خواندن آن مطالب ارسطو برایش حل شد.

آنچه اکنون از آثار فارابی مرتبط با مابعدالطبیعه است دو چیز است:
۱. رساله ۳_۴ص که در فهرست نسخ خطی بعنوان اغراض مابعدالطبیعه ارسطو درج شده
۲. نسخه‌ای حدود ۱۰۰صفحه‌ای که قفطی و دیگران نام آن را تعليقه بر كتاب الحروف‌ ذکر کرده‌اند. (لازم به ذکر است که در برخی نسخ خطی و نیز در زمان نهضت ترجمه، مراد از الحروف، همان مابعدالطبیعه ارسطو بود)
پس فارابی دو رساله مرتبط با مابعدالطبیعه داشته است که خودش هیچ اسمی روی دو رساله نگذاشته است: یکی اینک به اغراض مابعدالطبیعه مشهور شده و دیگری بجای تعلیقه بر مابعدالطبیعه، یا تعلیقه بر الحروف، صرفا به الحروف مشهور شده است. و جالب آنکه در معرفی نسخه الحروف کتابخانه مرعشی، ارجاع به الذریعه آقا بزرگ داده شده و ایشان نیز همان مطلب تاریخ الحکماء قفطی را ذکر می‌کنند که این کتاب تعلیقه بر الحروف است.
ولی محسن مهدی به تبعیت از فهرست کتابخانه دانشگاه تهران نام آن را در نسخه چاپی صرفا "الحروف" آورده نه تعلیقه بر الحروف.

و اما چون فارابی نام خاصی برای کتاب انتخاب نکرده بود، ابن‌سینا صرفا به عنوانِ محتوایی کتاب اشاره می‌کند و می‌گوید رساله فارابی در بیان اغراض مابعدالطبیعه را خریدم، لذا عده‌ای نیز گمان بردند ابن‌سینا آن رساله ۳برگی را خریده است!
گذشته از اینکه بی‌معنا خواهد بود بگوییم کسی ۳برگ را صحافی کرده و از ابن‌سینا بخواهد آن را بخرد، آن رساله ۳برگی هیچ محتوای خاصی ندارد که ادعا کنیم ابن‌سینا پس از خواندن آن توانست به فهم مطالب مابعدالطبیعه ارسطو نائل آید!

تا قبل از قرن هفت هیچ مصدری برای اسم‌گذاری این دو رساله نداریم
ابن‌سینا می‌گوید رساله‌ای از فارابی خواندم که اغراض مابعدالطبیعه ارسطو را توضیح داده بود. حال در قرن هفتم عده‌ای نام یکی از این دو رساله فارابی را اغراض مابعدالطبیعه می‌نامد و نام دیگری را تعلیقه بر الحروف.
بر اساس این نامگذاری در قرن هفتم، عده‌ای مانند آقای حامد روشنی‌راد گمان می‌کنند چون برخی نام این رساله ۴_۳صفحه‌ای را اغراض مابعدالطبیعه نهاده‌اند پس مراد ابن‌سینا در قرن چهارم نیز از اینکه می‌گوید بعد از خواندن کتاب فارابی که آن را در بیان اغراض مابعدالطبیعه نوشته بود همین رساله است!!
آقای روشنی‌راد به این مطلب توجه ندارد که اسم‌گذاری بعد از ۴قرن نمی‌تواند ملاکی برای فهم کتابی باشد که ابن‌سینا به آن اشاره دارد، و باید به جای تکرار مدام این ادعا که "در نسخه‌های خطی نام رساله مشهور به اغراض مابعدالطبیعه، همان اغراض مابعدالطبیعه آمده است"، باید مستند دیگری داشته باشد، وگرنه الحروف نیز معروف به این بوده که تعلیقه بر الحروف و مابعدالطبیعه است.

محمدتقی دانش‌پژوه از نخستین کسانی بود که این سر نخ را به ما داد، و بعد از آن محسن مهدی، مصحح کتاب الحروف فارابی، به درستی این مطلب را بیان کرد که الحروف [یا همان تعلیقه بر الحروف] همان کتابی است که ابن‌سینا آن را در بازار کتابفروشان خرید و با آن مابعدالطبیعه ارسطو را فهمید.
وبعدها همین مطلب مورد تأیید افرادی چون حسن انصاری و ویزنوفسکی قرار گرفت و آنان نیز معتقدند کتاب الحروف [یا همان تعلیقه بر الحروف] کتابی بود که ابن‌سینا از آن سخن می‌گوید.
ولی عده‌ای صرفا با استناد به اسم رساله‌ای که توسط برخی مستنسخین نامگذاری شده است مدام اصرار دارند که آن رساله‌ای که ابن‌سینا از آن سخن می‌گوید همین نسخه ۴صفحه‌ای است نه رساله تعلیقه بر الحروف.
[و شاید اصلا این اسم‌گذاری بدلیل همان عنوانِ محتوایی ابن‌سینا باشد، وعده‌ای بخاطر کلام ابن‌سینا نام این نسخه را چنین درج کرده باشند. و اکنون آقای روشنی‌راد و دیگران بدلیل بی‌توجهی به این مطلب، به آن علیه خود ما استدلال می‌کنند! توجه شود که تا پیش از ابن‌سینا کسی وجود چنین اسمی را در آثار فارابی گزارش نکرده بود، و با توجه به این مطلب، استناد آقای روشنی‌راد به اسم‌گذاری نسخه‌ها غیرقابل قبول خواهد بود، وصرفا باید در محتوا بحث کنند و نشان دهند اصلا در آن رساله ۴صفحه‌ای چه چیزی وجود دارد که ابن‌سینا با خواندن آن توانست مابعدالطبیعه را بفهمد!]

اکنون وارد اشکالات آقای روشنی‌راد شده وعین کلام ایشان را ذکر می‌کنیم:
@kalam_shia
🔻

|بررسی‌های کلامی|

23 Nov, 05:40


الحروف ارسطو، الحروف فارابی
مابعدالطبیعه، شرح و اغراض مابعدالطبیعه


قبلا توضیح داده شد که در نهضت ترجمه، و نیز در برخی نسخ باقیمانده، از مابعدالطبیعه ارسطو _به دلیل ساختارش_ بعضا با عنوان الحروف یاد می‌شد.
آنچه محسن مهدی از فارابی تحت عنوان کتاب "الحروف" چاپ کرد همینک حداقل سه نسخه خطی دارد که فقط در یکی از آنها عنوان الحروف آن هم توسط مستنسخ درج شده است، و اتفاقا محسن مهدی نیز فقط به آن تک نسخه دسترسی داشت [نسخه دانشگاه تهران] اما دو نسخه کتابخانه مجلس و مرعشی در دسترس محسن مهدی نبود. محسن مهدی نیز حسب همان نسخه نام کتاب را "الحروف" گذاشت، و البته در مقدمه توضیح داد که این همان شرح مابعدالطبیعه ارسطویی است که ابن‌سینا بعد از چهل بار مطالعه و نفهمیدن مطالب ارسطو، به آن دست یافت و مشکلات کتاب برایش حل شد.
اما کمتر کسی مقدمه محسن مهدی را خواند، و عموما چنین گمان می‌شود که چیزی که مشکل ابن‌سینا را حل کرد آن نسخه خطی ۴_۳صفحه‌ای است که همینک در فهرستگان نسخه‌های خطی به اسم اغراض مابعدالطبیعه درج شده است!

رساله فوق که به شماره ۱۲۱۶/۳۸ در کتابخانه سپهسالار محفوظ است، همان نسخه چند صفحه‌ای معروف به اغراض مابعدالطبیعه است که ملاحظه می‌شود در این استنساخ به اسم رساله الحروف فارابی آمده است. و این تأیید این مدعاست که تفکیک خاصی از آن رساله چند صفحه‌ای و آن رساله کنونی معروف به الحروف وجود نداشته و نباید به صرف ابنتای بر نامگذاری‌های مستنسخین گمان کرد رساله کنونیِ چند صفحه‌ایِ مشهور شده به اغراض مابعدالطبیعه، همان رساله مورد نظر ابن‌سینا بوده است! چه آنکه واضح است حتی رویه واحدی بین مستنسخین و کاتبین در نام‌گذاری این دو رساله وجود نداشته است.

پست‌های مرتبط:
https://t.me/kalam_shia/652
https://t.me/kalam_shia/713
https://t.me/kalam_shia/715

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

22 Nov, 11:57



شرح اثولوجیا، علی‌قلی قره‌چغای خان

در کتابخانه وزیری یزد، نسخه کاملی از شرح فارسی_عربی اثولوجیا موجود است که بدلیل افتادگی صفحه آغاز آن مؤلفش شناسایی نشده است، و چنانچه از انجام نسخه مشخص است تأليف رساله در تاریخ ۱۰۸۴ق به اتمام رسیده است.

در زندگی‌نامه و معرفی‌ آثار علی‌قلی قره‌چغای _از جمله در مقدمه کتاب احیای حکمت، علی‌قلی قرچغای خان، با مقدمه ابراهیمی دینانی، و به کوشش فاطمه فنا_ به وجود شرح اثولوجیای وی اشاره شده است، و وی در کتاب احیای حکمت بارها به این اثرش ارجاع می‌دهد.
در شرح اثولوجیای محفوظ در کتابخانه وزیری یزد نیز در مواضعی ارجاع به دیگر آثار خود از جمله همین کتاب احیای حکمت می‌دهد.

شرح اثولوجیای قره‌چغای در ۳۰۰ص ظاهرا کامل‌ترین شرح باقی‌مانده از اثولوجیا است که شرح کل کتاب را در بر گرفته است.

قره‌چغای‌ از منتقدین برخی قواعد فلسفی مانند قاعده الواحد و...، و از شاگردان رجبعلی تبریزی (متوفی ۱۰۸۰ق) است، برخی همچون آقا بزرگ تهرانی، وی را از شاگردان آقا حسین خوانساری و شمس الدین گیلانی [ملا شمسا] معرفی کرده‌اند. برخی نیز از شاگردی قره‌چغای در فقه و حدیث نزد مجلسی اول یاد کرده‌اند.
به مرور گزارش‌هایی از رساله حاضر درج خواهیم کرد ان‌شاءالله.

۱۴۰۳/۹/۲
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

21 Nov, 13:28


مراد از "میمر" در اثولوجیا

مَیمَر یا مَیمُر
علامت و نشانه‌‌ای خاص


نسخه خطی شرح اثولوجیا، برگ۵:
المیمر الاول
مراد از میمر، میل و علامتِ فراسخ و مراحل است؛ چنانکه سید المتأخرين¹ گوید:
«الميمر» بفتح الميمين من حاشتي [حاشيتي] المثناة من تحت المنقلبة عن الهمزة، أو بضمّ الميم الثانية، «مفعل»، امّا من المؤامرة بمعنى المشاورة، أو من الأمار والأمارة _بالفتح_ بمعنى الوقت والعلامة والموعد. أو من الأمرة _بالتحريك_ بمعنى [النماء والزيادة و البركة. أو بمعنى]² العلم الصغير من أعلام المفاوز من حجارة ونحوها.³

------------------------------------
۱. ظاهرا مراد میرداماد است؛ چون هر چند برای مطلب نقل شده مصدری جز شرح قبسات سید احمد علوی _داماد میرداماد_ پیدا نشد اما علوی برخلاف نحوه شرح کلام میرداماد که آن را به شکل "قال، اقول" می‌آورد، ذیل این مطلب بجای اقول، "افید" ذکر می‌کند، که ظاهرا بیانگر آن است که مطلب از خود وی نیست.
۲. از مصدر اضافه کردیم؛ نسخه: - [ ]
۳. سید احمد علوی، شرح قبسات میرداماد، ص۱۲۸. ادامه متن چنین است: أو من الأمر _بفتح الهمزة وإسكان الميم_ واحد الامور. يقال: أمر فلان مستقيم وأمور القوم مستقيمة. أو من الإمر _بكسر الهمزة_ بمعنى القلب و العقل و النفس. أو من الإمرة بمعنى الامارة _كلتاهما بالكسر_ أي الولاية والرئاسة. أو من الايتمار والأوّل أكثر شيوعا عند الأدبيّين.



مَیمَر یا مَیمُر

مبدأ اشتقاق:
مشاوره | وقت و علامت| رشد و برکت| علامت و نشانه‌های کوچک در بیابان| امر و امور| قلب و عقل و نفس| ریاست و امارت| امتثال امر

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

20 Nov, 14:13



موضوع درس: نوفیثاغورثیان
دکتر مهدی قوام صفری| دانشگاه تهران

🔹ریشه‌های یونانی فلسفه اسلامی

00:27 شروع درس
00:38 بدون شناخت نوفیثاغورثیان، نه می‌توان فلسفه غرب را دقیق شناخت نه فلسفه اسلامی را
نوفیثاغورثیان یکی از حلقه‌های واسط شناخت فلسفه اسلامی است که بدون فهم آن، تصور صحیحی از چرایی پیدایش برخی قواعد فلسفی نخواهید داشت؛ حتی فهم فلسفه فلوطین نیز مستلزم فهم فلسفه نوفیثاغوری است

05:01 اطلاعات اجمالی درباره نوفیثاغورثیان

فلسفه توبره‌ای!
06:11 فلسفه نوفیثاغورثیان: فلسفه‌ای که همه چیز در آن هست؛ از تعلیمات سقراط گرفته تا افلاطون و ارسطو و رواقیان و...، نوفیثاغورثیان همه‌‌ چیزدان‌های بیسواد هستند

08:31 حکمت متعالیه ملاصدرا هم معجونی از ترکیب و مخلوط کردن فلسفه و کلام و اشراق و... است؛ فلسفه توبره‌ای! از هرجایی یک چیزی کپی می‌کنند، و حتی نمی‌گویند از کجا برداشته‌اند

11:45 ویژگی‌های مشترک نوفیثاغورثیان

12:08 نومنیوس، از افراد مطرح بین نوفیثاغورثیان؛ با مخلوط کردن مسیحیت و فلسفه افلاطون، سلسله مراتبی در عالم هستی درست کرد: خدا، دمیورگوس [سازنده عالم]، عالم محسوس؛ به تبعیت از سه‌گانه‌های مسیحی

چرایی واسطه‌گیری بین خدا و مخلوقات
13:38 در فلسفه نوفیثاغورثیان [به تبعیت از افلاطون]، جهان را دمیورگوس می‌سازد نه خدا! اما چرا؟

عوالم سه‌گانه از کجا پیدا شده است؟!
18:03 نومنیوس و ترکیب کردن مسیحیت تحریف شده با دمیورگوسِ افلاطون، و ساختن عوالم سه‌گانه

19:46 انتقاد از علامه طباطبایی؛ بی‌توجهی به تاریخ فلسفه عامل اشتباه فلاسفه اسلامی در سوء فهم قواعد فلسفی

22:55 ریشه پیدایش نظریه صدور و عقول عشره فارابی

26:26 ادعای تنزیه خدا؛ انگیزهٔ قول به واسطه در فلسفه نوفیثاغورثیان و نومنیوس
این یک فکر یهودی است که پس از نفوذ به فلسفه یونان، به فلسفه اسلامی تسری پیدا کرد!

33:06 فلسفه نوشتن بدون توجه به قرآن!

36:14 ابطال نظریه سنخیت بین خالق و مخلوق؛ قاعده معطی‌ شی فاقد شی نیست درباره خدا جاری نیست [و البته در غیر خدا نیز جاری نیست و یک قاعده موهوم است، زیرا آنچه وجود دارد صرفِ تبدیل و تبدل است؛ مثال معروف فلاسفه برای این قاعده، نمک است. در حالی که نمک اعطای شوری نمی‌کند بلکه تجزیه می‌شود و شوری آن به غذا منتقل می‌شود نه اینکه برای شما شوری خلق کند؛ پس این قاعده نه درباره خدا جریان دارد و نه در مخلوقات، و ما در مخلوقات فقط تبدیل و تبدل داریم نه خلق و اعطا]

47:11 مسلمان باید طوری فلسفه بگوید که مشخص باشد مسلمان است

48:04 استدلال فلاسفه در تأیید قاعده الواحد

51:04 آیا دمیورگوس [سازنده عالم] را خدا خلق کرده است؟ نظریه قدمای خمسه یونانی‌ها؛ شر بودن ماده یک فکر یونانی است

54:05 افلاطون چرا در فلسفه‌اش دمیورگوس را پدید آورد؟ بی‌توجهی به بدن در فلسفه یونانی و تسری آن به عرفان اسلامی

01:01:54 ما و فلسفه یونان؛ اینکه فکر و فلسفه ما یونانی باشد فایده‌ای نخواهد داشت

#قوام‌صفری | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

19 Nov, 13:04



درسگفتار تاریخ فلسفه اسلامی
دکتر مهدی قوام صفری | دانشگاه تهران

نحوه شروع و ورود فلسفه در اسلام
نهضت ترجمه| افول تمدن اسلامی:

https://t.me/kalam_shia/498

|بررسی‌های کلامی|

19 Nov, 12:54



درسگفتار تاریخ فلسفه اسلامی
دکتر مهدی قوام صفری | دانشگاه تهران

درباره مفهوم فلسفه اسلامی، و علم:
https://t.me/kalam_shia/488

|بررسی‌های کلامی|

19 Nov, 12:31



درسگفتار تاریخ فلسفه اسلامی
دکتر مهدی قوام صفری | دانشگاه تهران

جلسه اول: مقدمات
https://t.me/kalam_shia/464

|بررسی‌های کلامی|

13 Nov, 20:39


معصوم شدن!
چون من کلام و بیاناتم را از معصوم می‌گیرم پس معصوم هستم!!

استدلال باطلی که مورد استفاده سران سه گروه مختلف بوده است:
محمد امین استرآبادی | از بزرگان اخباریگری
شیخ احمد احسایی | از بزرگان شیخیه
صادقی تهرانی | از قرآنیون و جماعت حسبنا کتاب الله

@nosakh_shii

|بررسی‌های کلامی|

13 Nov, 19:28


+
شیخ احمد احسایی (۱۲۴۲ق)، رئیس شیخیه نیز در جمیع این دعاوی با افراد فوق الذکر مشترک است.
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

13 Nov, 18:20


میرزا مهدی اصفهانی، بزرگ مکتب تفکیک
محمدامین استرآبادی، بزرگ مکتب اخباری‌گری


از شباهت‌های دو گروه:
▪️هر دو ادعا می‌کنند قبل از ما کسی نتوانسته بود منظومه کامل و دقیقی از دین و توحید ارائه دهد!

▪️هم استرآبادی (متوفی ۱۰۳۶ق) و هم میرزا مهدی اصفهانی (۱۳۶۵ق) ادعا می‌شود که انتخاب شده اهل بیت علیهم‌السلام هستند و مأموریتی برای پخش علوم اهل بیت پس از قرن‌ها کج‌فهمی عموم علمای شیعه، برعهده گرفته‌اند!

▪️هر دو شخص در ظاهر بشدت مخالف عقل هستند [و البته این مخالفت نمی‌تواند فراتر از ظاهر رفته و در عمل تحقق پیدا کند، و صرفا مدعی را به تناقض‌گویی بین ادعا و عمل می‌کشاند، و لذا هر دو شخص ذکر شده نیز به آن مبتلا شده‌اند]

▪️هر دو به اسم خالص‌سازی عقاید، و لزوم نفی عقاید بشری و تفکیک آن از عقاید وحیانی، و به بهانه و ادعای تمسک صرف به آیات و روایات، بدترین و فاسدترین برداشت‌ها را از روایات ارائه داده‌اند!

▪️رؤیا، مکاشفه، کشف و شهود، در آثار هر دو گروه پرطنین است؛ ایشان در ابتدا پیروان خود را به اسم تبعیت محض از آیات و روایات، حتی از عقل و اندیشه نیز برحذر می‌داشتند، اما در ادامه مسیر، کشف و شهود و خواب و خیال را جای عقل و برهان می‌نشانند!

مستندات و توضیحات بیشتر در دو کتاب زیر قابل پیگیری و ملاحظه است:
دانشنامه شاهی
نقد و بررسی مفهوم معرفت فطری در مکتب تفکیک

🔹پی‌نوشت:
شیخ احمد احسایی (۱۲۴۲ق)، رئیس شیخیه نیز در جمیع این دعاوی با افراد فوق الذکر مشترک است.
دو کتاب برای شناخت شیخیه:
شناخت شیخ احمد احسایی و شیخیه
رد رکن رابع
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

13 Nov, 12:31



در انتها ضروری است مطلبی را گوشزد کنیم:
آقای سبحانی از مدافعان فعال مکتب تفکیک است؛ علاوه بر تحقیر و تجهیل متکلمین از طرف بزرگان این مکتب، خود ایشان نیز در آثار و گفتار خود مطالبی را علیه متکلمین شیعه بیان کرده‌اند،* و جای تعجب است که ایشان درس خارج! کلام تشکیل داده و رئیس انجمن کلام حوزه علمیه شده‌اند!

*در فصل آخر کتاب "نقد و بررسی مفهوم معرفت فطری در مکتب تفکیک" به بیان برخی از مطالب ایشان در این موضوع پرداخته شده است. ایشان تمام متکلمین را به پای میرزا مهدی اصفهانی ذبح کرده و به گونه‌ای القا می‌کنند که تمام علمای شیعه به خواب فرو رفته و عاجز از فهم روایات توحیدی و دفاع از کیان تشیع بودند و به یکباره میرزای اصفهانی برای نجات شیعه از راه رسید!¹
لازم به ذکر است القای چنین تفکری منحصر در آقای سبحانی نبوده و اساس مکتب تفکیک مبتنی بر همین تفکر است؛ شیخ محمود حلبی از بزرگان مکتب تفکیک در کتاب معارف الهیه مدعی است علمای اسلام در ۱۳۰۰سال گذشته روایات توحیدی را فهم نکردند تا اینکه خداوند بزرگان این مکتب را ارسال کرد! وی حتی مدعی است در مکاشفه‌ای دیده شده که امام زمان لب‌های خود را روی لبان میرزا مهدی اصفهانی گذاشته و وی را حامل علوم خود و مأمور پخش آن می‌کنند!
توضیحات، مستندات و نقدهای بیشتر در همان کتاب قابل ملاحظه است.

-----------------------------
۱. تازه‌ترین اظهار نظر آقای سبحانی در این زمینه، به همراه نقد آن را می‌توانید در لینک زیر ببینید:
https://t.me/Hmilani/4643


@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

13 Nov, 12:18


🔻

|بررسی‌های کلامی|

12 Nov, 12:31


کتاب النفس ارسطو
مترجم: اسحاق بن حنین [از مترجمین نهضت ترجمه]

کتابخانه ایاصوفیه ترکیه، نسخه شماره ۲۴۵۰/۱

تعداد قابل توجهی از ترجمه‌های نهضت ترجمه همینک در دسترس است، اما در بین آنها تاکنون ترجمه اثر خاصی از افلاطون _به جز تیمائوس_ مشاهده نکرده‌ایم؛ عمده مطالبی که به نام افلاطون ترجمه شده بود اینک مشخص شده که منحول بوده است.
با منها کردن گزارشاتی که فارابی از برخی کتب افلاطون ذکر کرده است _که اکنون تردید جدی در انتساب آنها به فارابی وجود دارد_ مجموع آنچه عبدالرحمن بدوی در "افلاطون في الاسلام" در بخش غیرمنحول‌ آثار افلاطون آورده است شاید از ۷۰-۶۰صفحه تجاوز نکند.

فارغ از دلیل اینکه چرا آثار اصلی افلاطون در نهضت ترجمه، ترجمه نشد، اما در صورت تأیید نهایی این ادعا [یعنی ترجمه نشدن آثار افلاطون تا زمان فارابی] قرینه و تأیید دیگری در عدم انتساب رساله الجمع بین رأی الحکیمین به فارابی بدست خواهد آمد، چه اینکه نویسنده الجمع به تعداد قابل توجهی از آثار افلاطون ارجاع می‌دهد که ترجمه نشده بود! و به تأیید تاریخ‌فلسفه پژوهانِ متعدد، از جمله آقایان داوری اردکانی و نصرالله حکمت، می‌دانیم که فارابی یونانی نمی‌دانست تا بتواند به متن یونانی آثار افلاطون مراجعه کند.
البته این را می‌دانیم که جمع کردن بین فلاسفه، و نیز جمع کردن فلسفه و دین از دغدغه‌های فارابی بوده است، و اینک بحث ما صرفا در کتابِ موجود فعلی که موسوم به الجمع است، می‌باشد.

همچنین لازم به ذکر است آنچه ما در مقاله "چرایی تألیف رساله الجمع توسط فارابی؛ یک اشتباه تاریخی یا ایده‌ای بزرگتر؟" نشان می‌دهیم فارغ از آن است که نویسنده رساله، خود فارابی باشد یا یکی از شاگردانِ مسیحی وی. درواقع آنچه ما نشان خواهیم داد، بررسی این مطلب است که چرا فلاسفه نخستینِ جغرافیای اسلام مجبور بودند الجمع بنویسند.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

12 Nov, 12:31


🔻

|بررسی‌های کلامی|

08 Nov, 12:32


سید یدالله یزدان‌پناه و نقد شاگردان ابن‌سینا، بجای نقد بر خود!

آقای یزدان‌پناه در جلد اول حکمت اشراق، هنگام بحث درباره کتاب الحکمة المشرقیة ابن‌سینا _که اینک فقط بخشی از آن موجود است_ می‌گویند دو تفسیر درباره اینکه مراد ابن‌سینا از مشرقیه چیست، وجود دارد:
فلسفه‌ای که در مشرق زمین مانند فارس و هند وجود دارد، فلسفه‌ای که اشراقی و ذوقی است.
سپس بیان می‌کنند که شواهد نشان می‌دهد که مراد ابن‌سینا همان مشرق زمین است نه بنا کردن فلسفه‌ای که ذوقی و اشراقی است. و اینکه ابن‌سینا آیا به شیوه اشراقی نیز اشاره دارد یا خیر، دو پهلو و مبهم است. و سپس می‌گویند سهروردی نیز معتقد است که کوشش ابن‌سینا در تنظیم حکمت مشرقی چندان با حکمت بحثی مشائی فاصله‌ای نداشته، تنها به تصرف در برخی فروع جدیدِ غیرقابل اعتنا دست زده و چیزی فراتر از تغییر در عبارات نیست و این کتاب او با کتب دیگرش که به رسم مشائیان است تفاوت چندانی ندارد.
بنگرید به: سید یدالله یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ج۱، ص۱۰۷-۱۰۶

اما در جلد دوم حکمت اشراق در نقد بر شاگردان ابن‌سینا، چنین می‌نویسند:
حکمت مشائی بوعلی از این رگه اشراقی برخوردار بود که ما پیش از این بدان اشاره کردیم. اما متأسفانه این رگه‌های اشراقی در آثار بهمنیار و لوکری (شاگرد بهمنیار) کمرنگ، بلکه بی‌رنگ گشت و تنها به جنبه استدلالی خشک بسنده شد.
سید یدالله یزدان‌پناه، حکمت اشراق، ج۲، ص۴۹۷
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──
پی‌نوشت:
اینکه شاگردان و اتباع ابن‌سینا به آن راه اشراقی که شما گمان می‌کنید نرفته‌اند، این خود تأییدی است بر اشتباه بودن فلسفه جدید ادعایی برای ابن‌سینا.
و اگر هم می‌دانید که ابن‌سینا فلسفه جدیدی غیر از آنچه در دست است نداشته است و حکمت مشرقیه‌اش تنها برخی الفاظ و اصطلاحات غیرقابل اعتنا دارد، پس اشکال کردن به شاگردان ابن‌سینا برای استفاده نکردن از این الفاظ غیرقابل اعتنا وجهی نخواهد داشت.

پست‌های مرتبط:
https://t.me/kalam_shia/577

حکمت مشرقی! ابن‌سینا هیچ منظومه فکری دیگری غیر از آنچه در کتب فعلی او وجود دارد _که از بین رفته و بدست ما نرسیده باشد_ نداشته است. مقاله‌ای از پروفسور گوتاس:
https://t.me/kalam_shia/568

#الحکمة_المشرقیة
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

08 Nov, 07:12


منوچهر صدوقی سها:
فلسفه اسلامی عبارتٌ اخری فلسفه ایرانی است. [اینجا]
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──
پی‌نوشت۱:
امثال آقای صدوقی سها، بارها از تعصب محققان عرب در استعمال فلسفه عربی، به جای فلسفه اسلامی شکوه کرده‌اند، اما خود به راحتی فلسفه ایرانی را عبارت اخری فلسفه اسلامی اعلام می‌کنند!

کندی، ابن‌رشد، ابن‌طفیل، ابن‌باجه، و... تعداد قابل توجهی از فلاسفه چه‌بسا در عمر خود یک‌روز هم در ایران زندگی نکرده و فارسی هم نداند، اما به راحتی می‌توان فلسفه ایشان را فلسفه ایرانی نامید!!! و در عین حال از تعصب اعراب گلایه کرد!

پی‌نوشت۲:
برخی از محققین دلیل پیشنهاد "فلسفه عربی" به جای "فلسفه اسلامی" را این می‌دانند که:
فلسفه از صدر پیدایشش در اسلام، مورد مخالفین بسیاری از علمای اسلامی بوده و مطالب آن را موافق اسلام نمی‌دادند.

همچنین برخی فلاسفه اسلامی به وضوح مسلمان نیستند: محمد بن زکریای رازی [که مدعی بود برای رسیدن به خدا نیاز به هیچ دینی نیست]، یحیی بن عدی [ بزرگترین شاگرد فارابی بود و مسیحی]، ابن‌میمون [یهودی بود]، ابن‌جبیرول [یهودی بود] و...
اصطلاح "فلسفه اسلامی" چگونه شامل این افراد خواهد بود؟
پس باید وصف دیگری بجای اسلامی برای آن برگزید؛ و چون زبان این فلسفه اغلب عربی بود، همان فلسفه عربی را بکار می‌برند.

▪️پست مرتبط:
«فلسفه عربی»؛ هانری کربن و دلایل او برای صحیح نبودن اصطلاح «فلسفه اسلامی»:
https://t.me/kalam_shia/610

#صدوقی‌سها | #تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

07 Nov, 18:17



منوچهر صدوقی‌سها با اشاره به کتاب درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی دکتر نصرالله حکمت:
باید دست و پای حکمت را بوسید. [اینجا]
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──
پی‌نوشت:
اینکه صدوقی سها که همیشه به تجهیل و تحقیر تاریخ فلسفه‌ها می‌پرداخت اکنون می‌تواند چشم خود را به روی اشتباهات تاریخی فراوان موجود در کتاب دکتر حکمت ببندد و دست و پای ایشان را ببوسد، سرّش به همان نکته پیش‌گفته برمی‌گردد:
https://t.me/kalam_shia/740

#صدوقی‌سها | #تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

07 Nov, 16:20



دکتر چاوشی چه ملاکی دارد که می‌تواند یک کتاب را نخوانده رد کند؟
و یا دکتر حکمت به چه دلیل تقریبا همه تاریخ فلسفه‌های اسلامی نوشته شده را بی‌اعتبار و مایه خجالت می‌داند؟
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──

برای کسانی که با اندیشه اساتیدی چون دکتر نصرالله حکمت آشنا هستند واضح است که دکتر حکمت فلاسفه را کسانی می‌داند که به قول ایشان به عقل فعال! وصل شده و مطالب خود را مستقیما از فرشته وحی گرفته‌اند! [اینجا]
آیا نزد چنین اساتیدی سخن گفتن از اشتباه فلاسفه اسلامی، و یا اخذ مبانی از فلاسفه یونان قابل قبول خواهد بود؟!
لذا نزد این اساتید تلاش نویسندگان تاریخ فلسفه‌ها برای نشان دادن پیوندهای فلسفه اسلامی و یونان، و نیز اشتباهات تاریخی فلاسفه اسلامی به مثابه اشتباه فرشته وحی نخواهد بود؟!
از آنجا که فرشته وحی مرتکب اشتباه نمی‌شود، لذا نزد این اساتید تکلیف تاریخ فلسفه‌ها _بی‌آنکه حتی نیاز به مطالعه باشد_ مشخص است.
هر تاریخ فلسفه‌ای نیز که در آینده نوشته شود و سخن از این نگوید که فلاسفه عِدل پیامبران هستند! محکوم به همین نوع داوری، و بی‌ارزش خوانده شدن است.
#نصرالله_حکمت | #تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

04 Nov, 13:29



پیتر آدامسون:
امروزه اغلبِ افراد به اهمیت و اصالت فلسفه در جهان اسلام اقرار می‌کنند.
اميدوارم دیگر کسی مثل راسل پیدا نشود که فلاسفه‌ای همچون کندی، فارابی، ابن‌سینا و ابن‌رشد را شارحان صرف [شارحان ارسطو] بداند.

✦༅✿༅✦═༅༅═┅──

پی‌نوشت:
آدامسون به نسبت سایر مستشرقین یکی از بزرگترین و پرتلاش‌ترین افرادی است که در معرفی فلاسفه اسلامی و تعظیم آن‌ها در جهان کنونی غرب کوشیده است؛ اینکه اینها عقاید قلبی اوست یا صرفا بخاطر این است که از سایر مستشرقین درس عبرت گرفته و فهمیده است راه بزرگ شدنش در جهان اسلام تعظیم کردن فلاسفه اسلامی است، نمی‌دانیم. اما می‌دانیم تقلیل دادن این بحثِ کنونی به راسل، یک داوری بسیار سطحی است؛ محققینِ بسیار بزرگتر از راسل، و نیز برخی از بزرگان فلسفه اسلامی به مراتب نظرات بسیار تندتری به نسبت راسل ابراز کرده‌اند:

فارابی چیزی جز تقریر ارسطو ندارد
[آیت الله] سید حسن سعادت مصطفوی [مدیرگروه سابق فلسفه اسلامی دانشگاه امام صادق]، الهیات نجات، به کوشش دکتر حسین کلباسی اشتری، ج۱، ص۱۰۰: "فارابی همان حرف‌های ارسطو را تکرار می‌کند؛ او مقرر ارسطو است، لذا می‌بینید که ابن‌رشد هم بر فارابی هیچ ایرادی ندارد. اما شیخ [ابن‌سینا] هم مقرّر است و هم مبتکر".

ابن‌رشد را غربی‌ها بزرگ کرده‌اند، از نظر اسلام بسیار اشتباه است که او را یک فیلسوف بزرگ بدانیم!
مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، ص۲۱۸: غزالی و هم ابن‌رشد شهرت خود را بعنوان فیلسوفان بزرگ اسلام مدیون مغرب زمین‌اند که کتب آنها در قرن ۱۲ و ۱۳ میلادی به زبان لاتین ترجمه شد، و الا از نظر دنیای اسلام بسیار اشتباه است که غزالی را فیلسوف، و ابن‌رشد را یک فیلسوف بزرگ بدانیم.

دستاورهای کندی در فلسفه چندان نیست، وی فیلسوف مبتکری نبوده و آراء بدیع چندانی نداشته است!
درآمدی بر تاریخ فلسفه اسلامی (زیر نظر فنایی اشکوری، انتشارات سمت)، ج۱، ص۱۷۷: پژوهش در آراء کندی روشن می‌سازد که او فیلسوفی نو آور نبوده و آراء بدیع چندانی نداشته است.
نوآوری‌های فلسفه اسلامی، یارعلی کرد فیروزجایی، ص۲۳: دستاوردهای او [کندی] در فلسفه چندان نیست که بتوان از او به عنوان مؤسس فلسفه اسلامی سخن گفت.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
https://t.me/kalam_shia/735

|بررسی‌های کلامی|

04 Nov, 05:20



مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۵۲۹:
عجیب‌تر اینکه در بعضی روایات که قطعاً مجعول است، از او به عنوان کسی یاد کرده‌اند که در نظر داشته ردی بر قرآن مجید بنویسد.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
https://t.me/kalam_shia/721

|بررسی‌های کلامی|

28 Oct, 14:19


🔺
عنوان جلسه تقریبا یک بخش حاشیه‌ای از جلسه بود و چندان به آن پرداخته نشد؛ در همان میزانی که پرداخته شد نیز صرفا بیان موضع بود نه تبیین و پاسخ به منتقدان غربی فلسفه اسلامی. مواضعی که با این جملات بیان شد:

این حرف، چرت است که می‌گویند فلسفه متفکران ما فلسفه نوافلاطونی است!
۹۹.۹٪ معلمان و استادان فلسفه اسلامی، فلسفه اسلامی را یونانی می‌دانند؛ چون یونان را نمی‌شناسند!
برخی می‌آیند و قواعد فلسفه اسلامی می‌نویسند! چیزی که قاعده داشته باشد فلسفه نیست! فلسفه اسلامی فن نیست، طریق زیستن است.
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──

پی‌نوشت:
موضع محققان غربی و فلسفه‌ اسلامی پژوهان دانشگاهی در غرب که مشخص و واضح است و بارها ادله خود را در اینکه چرا نمی‌توانیم چیز مستقلی به اسم فلسفه اسلامی داشته باشیم را بیان کرده‌اند، موضع محققان جهان عرب نیز مشخص است و آنان نیز عمدتا فلسفه اسلامی را حاشیه‌ای بر فلسفه یونان می‌دانند. اکنون نیز که دکتر ایلخانی اذعان کردند ۹۹.۹٪ معلمان و اساتید فلسفه اسلامی، آن را یونانی می‌دانند؛ حال که اینگونه است و این میزان از جمعیت کثیر محققان و اساتید فلسفه اسلامی، آن را یونانی می‌دانند آیا بهتر نیست بجای شعار دادن علیه آن ۹۹.۹٪ و اینکه بگوییم چرت می‌گویند و یونان را نمی‌شناسند و...، دفاع علمی و منطقی بکنیم؟ مگر یونانی‌شناسان کمی در غرب داریم که فلسفه اسلامی را همان حاشیه‌ای بر فلسفه یونان می‌دانند؟ مگر دکتر قوام، و شرف الدین خراسانی از یونانی‌شناسان مطرح نبودند؟!

https://t.me/kalam_shia/718

|بررسی‌های کلامی|

26 Oct, 09:43


نشستی با حضور دکتر ایلخانی، استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی:

سرنوشت فلسفه یونان در جهان اسلام و جهان غرب
آیا فلسفه در جهان اسلام و در جهان غرب، تداوم فلسفه یونان است؟
این دو جریان فلسفی در مقابل یونان چه رهاورد جدیدی دارند؟
۷ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۵
دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده ادبیات
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──

پی‌نوشت:
پیشاپیش موضع و جواب کلی دکتر ایلخانی را می‌دانیم، اما این جلسه علمی خواهد بود اگر: استاد ایلخانی بصورت ریز به ادله بزرگترین تاریخ فلسفه پژوهان همچون اتین ژیلسون، دیمیتری گوتاس، هانری کربن و... بپردازند، ادله ایشان را ذکر کرده [دقیق و بدون ادعای کلی] و نقد نمایند، اینکه مخاطب داوری کند که نقد ایشان به ادله ژیلسون، کربن، و گوتاس وارد است یا نه مرحله بعدی خواهد بود.
آنچه تاکنون آفت اینگونه بحث‌ها بوده آن است که استادِ سخنران صرفا به بیان برخی کلی‌گویی‌ها می‌پردازد و با بیان برخی سخنان حماسی و شعارگونه علیه بعضی محققین غربی پرداخته، و مقداری نیز جهالت و نفهمی به منتقدینِ ایرانی فلسفه نسبت داده و جلسه را به پایان می‌برد! این خلاصه اکثر جلساتی است که با این عنوان برگزار می‌شود. امید است استاد ایلخانی به شکل دیگری ورود کرده و با ارجاع دقیق به بیانات مخالفین فلسفه اسلامی به نقد آنان بپردازند.

همچنین امید است در بخشِ "فلسفه اسلامی در مقابل یونان چه رهاورد جدیدی دارد؟" به همان جمله کلیشه‌ای و شعارگونه استاد مطهری که مدعی‌اند مسائل فلسفه یونان دویست مورد بود، و فلاسفه مسلمان آن را به هفتصد مسئله رساندند، اکتفا نکرده و کمک کنند دانشجویان فلسفه اسلامی بدانند این پانصد!! مسئله جدید که در فلسفه یونان وجود نداشته و فلاسفه مسلمان آن را بیان کردند کدام‌ها هستند؟
همچنین لازم به ذکر است زمانی که استاد مطهری این ادعا را بیش از هفتاد سال پیش در ابتدای جلد اول اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان نمودند بسیاری از آثار ارسطو و افلاطون و... نه به فارسی و نه به عربی ترجمه نشده بود؛ لذا لازم است استاد ایلخانی و دیگر اساتید که در دروس خود مکرر به این جمله استاد مطهری استناد می‌کنند اکنون بیان نمایند این پانصد مورد دقیقا از کجا بدست آمده و کدام‌ها هستند؟

پست مرتبط:
https://t.me/kalam_shia/624

|بررسی‌های کلامی|

24 Oct, 17:39



فارابی و پروژه شکست خورده رساله الجمع؟!
توطئه غربی‌ها یا اعتراف بزرگان فلسفه اسلامی؟!

دکتر نصرالله حکمت:
همه مستشرقین می‌گویند کتاب الجمع فارابی حاوی یک پروژه ورشکسته است، چون می‌خواسته بین افلاطون و ارسطو جمع کند، و این دو قابل جمع نیستند. [و امروزه ثابت شده است اثولوجیا از آثار فلوطین است نه از ارسطو]¹
والتزر یکی دیگر از مستشرقینی است که درباره فارابی کار کرده است، می‌گوید او هیچ حرف جدیدی نداشته و همه حرفهایش را از یونانی‌ها و... گرفته است.

دکتر نصرالله حکمت، سخنرانی با عنوان «سرگذشت فلسفه اسلامی» در گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، در تاریخ ۱۴۰۳/۰۲/۰۴
------------------------
۱. و البته دکتر حکمت و برخی دیگر از محققین بدرستی قائلند که اثولوجیا نقش بسیار حاشیه‌ای در پروژه الجمع داشته است؛ قطعا این سخن، بسیار دقیق است، اما اختلاف ما با دکتر حکمت بعدا بیان خواهد شد؛ ما در مقاله "چرایی تألیف رساله الجمع توسط فارابی؛ یک اشتباه تاریخی یا ایده‌ای بزرگتر؟" به ابعاد مختلف این قضیه خواهیم پرداخت ان‌شاءالله، و نیز نشان خواهیم داد همه محققین غربی چنین ادعایی ندارند و افرادی مانند ویزنووسکی تحلیل‌های متفاوتی دارند.
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──

پی‌نوشت:
این دو مطلبی که دکتر حکمت آن را بعنوان تلاش غربی‌ها برای کم کردن عظمت فارابی بیان می‌کنند به کرّات در بیان اساتید مختلف فلسفه نیز بیان شده است. ما اینک صرفا به دو مورد و ترجیحا نیز از لسان بزرگترین فلاسفه معاصر همان مطلبی که دکتر حکمت به غربی‌ها نسبت می‌دهند بیان می‌کنیم.

▪️فارابی چیزی جز تقریر ارسطو ندارد:
سیدحسن سعادت مصطفوی، الهیات نجات، به کوشش دکتر حسین کلباسی اشتری، ج۱، ص۱۰۰: "فارابی همان حرف‌های ارسطو را تکرار می‌کند؛ او مقرر ارسطو است، لذا می‌بینید که ابن‌رشد هم بر فارابی هیچ ایرادی ندارد. اما شیخ [ابن‌سینا] هم مقرّر است و هم مبتکر".

▪️سهم چشمگیر اثولوجیای فلوطین در نحوه مواجه فارابی با ارسطو و افلاطون و جمع میان آن دو:
عبدالله جوادی آملی، رحیق مختوم، ج۳۸، ص۴۹۸: "اثولوجیای فلوطین سهم چشمگیری در نحوه مواجهه فارابی با فلسفه ارسطو دارد؛ زیرا فارابی گمان می‌کرد کتاب از ارسطوست و ارسطو در این کتاب، برخلاف دیگر نوشته‌هایش متمایل به دیدگاه‌های استادش افلاطون است. بخش درخور توجهی از کوشش فارابی در جمع میان نظریه‌های افلاطون و ارسطو بر مفاد کتاب اثولوجیا تکیه داشت".

ناگفته پیداست ما در این مجال در مقام دفاع کردن از مطالب نقل شده نیستیم و صرفا می‌خواهیم این مطلب را مورد تأکید قرار دهیم که بسیاری از مطالبی که در محافل مختلف بعنوان توطئه غربی‌ها علیه فلسفه اسلامی بیان می‌شود، به وفور در آثار بزرگانِ خود فلسفه اسلامی نیز یافت می‌شود.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
https://t.me/kalam_shia/711

|بررسی‌های کلامی|

18 Oct, 15:24


چرا ابن‌سینا متافیزیک ارسطو را چهل بار خواند و متوجه نشد ولی بعد از دیدن شرح فارابی بر آن، مقصود ارسطو را فهمید؟

معمولا این اتفاق در آثار غربیان بعنوان نماد تفوق ارسطو بر ابن‌سینا، و در برخی موارد نماد تعالی و برتری دانشمند غربی بر شرقی تلقی می‌شود، و از دیگر سو چون در ایران توجه چندانی به تاریخ فلسفه نمی‌شود لذا دلیل قانع کننده‌ای برای آن بیان نشده است.
اما توجه به سیر تکوین فلسفه در عالم اسلام، و آن پنج حلقه‌ای که پیشتر بعنوان حلقه‌های اصلی مدخل فهم تاریخ فلسفه اسلامی برشمردیم[اینجا] سر نخ‌هایی به دست خواهد داد تا بفهمیم دلیل حقیقی متوجه نشدن متافیزیک ارسطو توسط ابن‌سینا، تا قبل از دیدن شرح فارابی چه بود.
برای فهم چرایی این قضیه، نخست باید ببینیم در جریان نهضت ترجمه مابعدالطبیعه ارسطو توسط چه کسی ترجمه شده است و ابن‌سینا کدام ترجمه را مطالعه کرده است؟
لازم به ذکر است محتوای این نوشته را تماما از آثار دیمیتری گوتاس و روبرت ویزنووسکی اخذ کرده‌ایم و صرفا کنار هم چیدن این قطعات توسط ما انجام شده است. در نوشتاری که ان‌شاءالله در آینده تقدیم خواهد شد آدرس مطالب را درج خواهیم کرد.

تا جایی که می‌دانیم در نهضت ترجمه، دو ترجمه از مابعدالطبیعه ارسطو انجام شده است؛ ترجمه حلقه کندی، که بخش اعظم آن را اسطاث ترجمه کرده است، و ترجمه متأخر که توسط اسحاق بن حنین انجام شده است.
به گزارش گوتاس، ترجمه اسطاث تحت اللفظی و بصورت کلمه به کلمه بود. البته گوتاس نشان می‌دهد که این یک خصیصه واحد در حلقه کندی نبود و دو شخص می‌توانستند شیوه متفاوتی داشته باشند. همچنین ویزنووسکی نشان می‌دهد که ممکن است یک شخص لغات و اصطلاحات یکسان را در آثار متفاوتی بگونه مختلف ترجمه کند.
گذشته از اینها گوتاس اشاره می‌کند که حلقه کندی بیشتر جنبه ایدئولوژی داشته، و در آن توجه اندکی به صحت و دقت لغوی ترجمه‌ها و وفاداری به متن اصلی وجود داشته است.
همچنین ویزنووسکی تفاوت برخی واژه‌ها و اصطلاحات را در ترجمه اسطاث و اسحاق بن حنین نشان می‌دهد، و نیز نشان می‌دهد که اسطاث بعضا اصطلاحاتی که بار معانی مختلفی دارند را در ترجمه عربی به یک واژه تبدیل کرده است.
همچنین گوتاس تأکید می‌کند که در برخی موارد تفاوت ترجمه‌ها بدلیل زبان مبدأ بوده است، و برای اینکه متوجه دقت مترجمین بشویم باید این نکته را مطمح نظر قرار داد که ترجمه از سوی چه متنی ترجمه شده است.
گوتاس نمونه‌هایی را نشان می‌دهد که در دوره اول از متن یونانی ترجمه شده و در دوره بعدی از متن سریانی که شیوایی بهتری داشته است انجام شده است، و نیز برعکس.

از سوی دیگر دو مطلب را می‌دانیم:
۱. فارابی به واسطه شاگردان مسیحی‌اش که تسلط به زبان یونانی و سریانی داشته‌اند، براحتی می‌توانست مشکلات موجود در آثار ترجمه شده در نهضت ترجمه را رفع کند.
۲. این را نیز می‌دانیم که ابن‌رشد دسترسی به هر دو ترجمه مابعدالطبیعه یعنی ترجمه اسطاث و اسحاق بن حنین را داشته است، لذا او نیز مشکلی در فهم مابعدالطبیعه نداشته است.
اما اینکه ابن‌سینا دسترسی به ترجمه اسحاق بن حنین داشته یا اسطاث، چیزی نمی‌دانیم؛ ولی دو نکته را باید در نظر داشت: ۱) شرح فارابی بر مابعدالطبیعه ارسطو [الحروف] محتوای چندان پیچیده‌ای ندارد که معتقد باشیم در صورتی که حتی یک ترجمه منقح از مابعدالطبیعه بدست ابن‌سینا می‌رسید وی همچنان قاصر از فهم آن بود و حتما باید شرح فارابی را می‌دید! ۲) دانشجویان کارشناسی ارشد رشته فلسفه با مراجعه به ترجمه شرف الدین خراسانی به راحتی عمده مطالب مابعدالطبیعه ارسطو را متوجه می‌شوند و شاید از صد نفر استاد و دانشجو، یک نفر هم برای فهم آن به کتاب الحروف فارابی مراجعه نکنند، و این یک تحلیل ساده‌انگارانه خواهد بود که معتقد باشیم ابن‌سینا کمتر از دانشجویان کنونی، فلسفه می‌دانست!
به نظر می‌رسد همه مطلب به همان یک نکته برمی‌گردد و آن اینکه ابن‌سینا به ترجمه اسطاث دسترسی داشته نه ترجمه اسحاق بن حنین، و شرح فارابی درواقع جبران نواقص ترجمه اسطاث بوده است، و سوء استفاده برخی غربیان از این نکته و تعظیم و مبالغه در حق ارسطو، یک خوش‌خیالی بی‌وجه است.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

18 Oct, 09:40


◼️مدخلی بر تاریخ فلسفه اسلامی

▪️نهضت ترجمه| کندی، اثولوجیا| فارابی، الجمع

توجه به این پنج مورد، نقش بسیار اساسی در فهم صحیح تاریخ فلسفه اسلامی دارد، و بدون درک درستِ جایگاه این موارد حلقه‌های گسسته تاریخ فلسفه به هم وصل نخواهند شد.
برخلاف نظر برخی اساتید، ما این اظهار نظر را که اغلب تاریخ فلسفه‌های اسلامی نوشته شده تاکنون، بی‌ارزش هستند نمی‌پذیریم؛ بلکه هر کدام از آنها قطعاتی از پازل و زنجیری هستند که بدون حلقه‌های وصل کنار هم رها شده‌اند. (البته چه بسا که مطالب اشتباه نیز کم نداشته باشند)
تبیین درست این پنج حلقه، مدخلی است بر فهم صحیح تاریخ فلسفه اسلامی.
معمولا در ایران به تاریخ فلسفه اهمیت خاصی داده نمی‌شود؛ نه تنها تاریخ فلسفه تأليف نمی‌شود بلکه گویا مطالعه نیز نمی‌شود. بطور مثال دکتر سید محمدتقی چاوشی [استاد فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی] اکثر تاریخ فلسفه‌های اسلامی نگاشته شده را بی‌ارزش می‌خوانند و تصریح هم می‌کنند که برخی از آن‌ها را حتی یک سطر هم نخوانده‌اند! اما هنگام سخن گفتن درباره برخی موضوعات تاریخی مطالب واضح البطلانی بیان می‌کنند که صرفا کافی بود برای دچار نشدن در چنین خطاهایی، همین تاریخ فلسفه‌های موجود را مطالعه می‌کردند.

معمولا چه کسانی به تاریخ فلسفه اهمیت نمی‌دهند؟
کسانی که به قول دکتر قوام، عاشقان فلسفه اسلامی و به دیگر روی، عاشقان ملاصدرا هستند. ایشان هیچ چیز گمشده، و هیچ کمبودی حس نمی‌کنند و زیر سایه نام ملاصدرا به راحتی و با خیالی تخت، آرمیده‌اند؛ هیچ مسأله حل نشده‌ای ندارند و ملاصدرا را بسان وحی منزلی می‌دانند که همه مشکلات را حل کرده است؛ و از سوی دیگر خاطرات خوشی از تحقیقات و تتبعاتِ تاریخ فلسفی ندارند. زیرا باز به قول دکتر قوام، توجه به تاریخ فلسفه بطلان ادعاهای امثال ملاصدرا مبنی‌ بر اینکه فلان مطلب را برای اولین بار من کشف کردم و بر من الهام شد و... را عیان خواهد کرد.
تاریخ فلسفه‌ها معمولا نتایج چندان خوشایندی برای صدرایی‌ها ندارند، لذا امثال دکتر چاوشی تیغِ کُندی به دست گرفته و آماده‌اند تا تاریخ فلسفه جدیدی چاپ شود و بگویند هر چند که یک سطر از آن نخوانده‌ام ولی مطمئن هستم چیزی ندارد! [این اظهار نظر را درباره حداقل دو مورد از تاریخ فلسفه‌های نگاشته شده سالیان اخیر داشته‌اند]
صدرائیان اگر هم بخواهند به تاریخ فلسفه بپردازند به قول دکتر حکمت تاریخ فلسفه را از ملاصدرا آغاز کرده و با ملاصدرا پایان می‌دهند! [کنایه از اینکه جز ملاصدرا دغدغه دیگری ندارند]

#تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

17 Oct, 19:18


چرا توجه به "تاریخ فلسفه" اهمیت دارد؟
دکتر مهدی قوام صفری [استاد فلسفه دانشگاه تهران]:
از کارکردهای تاریخ فلسفه آن است که شما زیرِبار ادعاهای بزرگ، تخیلی و عاشقانه مدافعان فلسفه نخواهید رفت.
✦༅✿༅✦═༅༅═┅──
پی‌نوشت و بیان یک نمونه:
دکتر رضا اکبریان [استاد فلسفه دانشگاه تربیت مدرس]:
شما دیده‌اید اغراض مابعدالطبیعه فارابی بسیار سنگین است. همین جزوه کوچک هفت یا هشت صفحه‌ای بسیار سنگین است که بفهمیم فارابی در این جزوه چه کاری می‌خواهد انجام دهد. شیخ‌الرئیس چهل مرتبه مابعدالطبیعه ارسطو را می‌خواند و می‌گوید من متوجه نشدم تا وقتی که اغراض مابعدالطبیعه فارابی را خواندم و فهمیدم. [اینجا]
برخلاف مطلب آقای اکبریان، این رساله هفت صفحه‌ای یک متن بسیار ساده و عادی است! اما چرا آقای اکبریان مجبور به چنین بزرگنمایی است؟
ایشان رساله‌ای که اکنون با عنوان اغراض مابعدالطبیعه در فهرستگان نسخه‌های خطی بجای مانده را با رساله الحروف که شرح فارابی بر مابعدالطبیعه است خلط کرده‌اند، و چون گمان می‌کنند رساله هفت صفحه‌ای فارابی باعث فهم ابن‌سینا بعد از چهل بار مطالعه مابعدالطبیعه شده، لذا مجبور به بزرگنمایی آن رساله هفت صفحه‌ای هستند.
چنانکه در پست پیشین تذکر داده شد این مطلب که مراد از شرح فارابی بر مابعدالطبیعه، همان رساله الحروف است را محسن مهدی [استاد دانشگاه هاروارد] در مقدمه تصحیح الحروف، و روبرت ویزنووسکی [استاد دانشگاه مک گیل] در کتاب الهیات ابن‌سینا متذکر شده‌اند.
چنانچه می‌دانیم مابعدالطبیعه ارسطو در دوره متقدم ادبیات نهضت ترجمه، الحروف نامیده می‌شد (به دلیل نوع ساختارش)؛ به عنوان نمونه بنگرید به: گوتاس، اندیشه یونانی، فرهنگ اسلامی، ص۲۴۸

#ابن‌سینا | #تاریخ_فلسفه_اسلامی
https://t.me/kalam_shia/652

|بررسی‌های کلامی|

17 Oct, 18:04


🔺
این پست بازنویسی شد، و دلیل اولی که از دکتر حکمت ذکر کرده بودیم را _بدلیل اینکه ایشان فرمودند چنین مطلبی را قائل نیستند_ حذف کردیم. به این ترتیب تنها دلیل استاد حکمت برای توجیه اینکه چرا ابن‌سینا چهل بار متافیزیک ارسطو را خواند و متوجه آن نشد، و بعد با دیدن شرح مابعدالطبیعه فارابی متوجه مطالب کتاب ارسطو شد همانی است که در پست فوق بیان شده است.
البته پاسخ ما همچنان همانی است که درج شده است و آن اینکه استاد حکمت نیز به مانند آقایان رضا اکبریان [استاد فلسفه دانشگاه تربیت مدرس] و استیفن من [استاد دانشگاه هومبولت] رساله بجای مانده‌ی کنونی با عنوان اغراض مابعدالطبیعه فارابی را با رساله الحروف فارابی خلط کرده‌اند.
محسن مهدی [استاد دانشگاه هاروارد] این مطلب را در مقدمه تصحیح الحروف، و روبرت ویزنووسکی [استاد دانشگاه مک گیل] در کتاب الهیات ابن‌سینا متذکر شده‌اند.
https://t.me/kalam_shia/651

|بررسی‌های کلامی|

15 Oct, 05:06


فارابی هفتاد زبان می‌دانست؟
چرایی افسانه‌سازی درباره فیلسوفان

دکتر نصرالله حکمت:
فارابی سه زبان بیشتر نمی‌دانسته است؛ ادعای غربی‌ها در اینکه فارابی یونانی می‌دانسته و یا این ادعا که او هفتاد زبان می‌دانسته است هر چند ممکن است در بدو امر باعث افتخار شما باشد اما پشت پرده آن این است که بگویند او آثار و مطالبش را از فلاسفه یونان و ارسطو و افلاطون گرفته است.


پی‌نوشت: فارغ از این بحث که آیا فارابی یونانی می‌دانسته یا نه، و فارغ از اینکه آیا برای اثبات این ادعا که فارابی مبانیش‌ را از فلاسفه یونان گرفته آیا اصلا نیاز است که ثابت کنیم او یونانی می‌دانسته، یا نه می‌توانسته به کتب ترجمه شده رجوع کرده و از آنجا اخذ کند، فارغ از همه اینها گوییم:
باید اشکال اصلی را به خود فلاسفه اسلامی کرد، مگر به نقل ابن‌خلکان در وفیات الاعیان، و همچنین به گزارش صفدی آیا خود فارابی مقابل سیف الدوله ادعا نکرد که هفتاد زبان می‌داند؟!
اساسا فلاسفه اسلامی عادت به این ادعاهای عجیب و غریب دارند؛ برای نمونه بیشتر یادآوری می‌کنیم ادعاهای عجیب ابن‌سینا را که چنانکه معروف است مدعی بود: زمانی را که داخل رحم مادرش بود و نیز هنگام تولدش را به یاد دارد!¹ و یا مدعی بود وقتی به هجده سالگی رسید دیگر هیچ علمی نبود که وی عالم به آن نباشد و به شاگردش جوزانی گفت که در تمام مدت عمر، چیزی بیش از آنچه که در هجده سالگی می‌دانسته، نیاموخته است.
و یا ادعاهای عجیب و غریب ابن‌عربی و ارتباط با غیب و رفتن به آسمانها و...

▪️پس اینکه فیلسوفان اسلامی را در حاشیه‌ای امن قرار دهیم و به غربیان بخاطر مطالبی که مستندش کتب خود مدافعان فلسفه اسلامی است بتازیم‌، چندان مورد قبول نخواهد بود.
همچنین باید افزود: ادعای وصل شدن به عقل فعال و دریافتن حقایق جهان و خلقت بدون واسطه که توسط فارابی و دیگران بیان شده، که در آثار مختلف خودِ دکتر حکمت هم اشاره شده است بسیار بالاتر از ادعای دانستن زبان یونانی به نظر می‌رسد! اگر معلم ثانی می‌تواند به عقل فعال وصل شود و نیز حقایق جهان را به علم حضوری! دریابد، زبان یونانی که پیشکش است!

---------------------------
1. سید روح الله خمینی، چهل حدیث، ص۶۲۲: "از شیخ الرئیس نقل کنند که مدعی آن بوده که اول زمان تولدش را به خاطر داشته! می‌گفت ممکن است از این بیشتر متذکر شد؛ مثلا متذکر ایامی شود که در رحم مادر یا در صلب پدر بوده، و همین طور جمیع تطوراتی که در مُلک نموده متذکر شود"
چون بحث در معراج بود نویسنده در ادامه بیان می‌کند اگر ادعای حاضر في نفسه صحیح هم باشد ربطی به معراج ندارد.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی

https://t.me/kalam_shia/703

|بررسی‌های کلامی|

14 Oct, 16:29


احادیث جعلی که فقط در کتب ملاصدرا پیدا می‌شود!

جلد ۳۸ کتاب رحیق مختوم [عبدالله جوادی آملی، شرح حکمت متعالیه] که به تازگی منتشر شده است در فصل دوم به بیان ادله سمعی تجرد نفس در اسفار می‌پردازد.
ادله نقلی ملاصدرا ۳دسته است:
۱. آیات و روایاتی که هیچ دلالتی بر تجرد نفس ندارد: مانند نفخت فيه من روحی. [معنای صحیح این آیه شریفه هم در روایات بیان شده است و هم در کتب علمای مختلف، اما ملاصدرا آیه را دقیقا مانند عوام مردم که چیزی از مبانی دینی نمی‌دانند معنا می‌کند]
۲. روایاتی که در نهایت ضعف است و جز در کتب صوفیه و سنی‌ها پیدا نمی‌شود.
۳. روایاتی که در هیچ کجای عالم پیدا نمی‌شود و معلوم نیست ملاصدرا آنها را از کجا به ائمه علیهم السلام نسبت داده است.
مثلا از رسول خدا نقل می‌کند که: من رآني فقط رأی الله!!!
در کتب برخی اهل تسنن این جمله که "من رآني فقط رأی الحق" گزارش شده است، و البته علمایشان شرح کرده‌اند که اینجا حق در مقابل باطل است، و نه به معنای الله. اما این روایت ادعا شده ملاصدرا که می‌گوید هر کس پیامبر را در خواب ببیند خود خدا را دیده است!! نه تنها از ساخته‌های خود اوست بلکه در نهایت بطلان و خلاف عقل و نقل می‌باشد.

پی‌نوشت:
۱. استاد حیدر الوکیل در کتاب الإسفار عن نصوص الأسفار به بررسی تمام روایاتی می‌پردازد که ملاصدرا در اسفار آن‌ها را نقل کرده است.
نتیجه این پژوهش بخوبی روحیات اخباری ملاصدرا را نشان می‌دهد که چگونه عمدتا احادیث ضعیف را که حتی بعضا در هیچ منبعی ذکر نشده بکار برده و مبانی مکتبش را بر آن استوار ساخته است.
۲. اسماعیل خاتون آبادی _از علما و فلاسفه عصر صفوی و از شارحان شفا و اشارات_ در شرح اصول کافی خود که درواقع آن را ناظر به شرح اصول کافی ملاصدرا نوشته است به انتقاد مفصل از وی و نقد برداشتهای عجیب ملاصدرا از روایات می‌پردازد. خاتون آبادی در مواضع مختلفی پس از بیان سخنان و برداشتهای عجیب و غریب ملاصدرا از روایات، سخنان او را همان مطالب صوفیه و برخاسته از اصول مزخرف باطل عنوان می‌کند.
ان‌شاءالله در آینده گزارشاتی از شرح اصول کافی خاتون‌آبادی را ارائه خواهیم داد. این شرح در پنج جلد نگاشته شده که نسخه‌های مجلدات مختلف آن بصورت پراکنده در کتابخانه‌های مرعشی، دانشگاه تهران، مسجد اعظم و آستان قدس محفوظ است.

◼️برای ملاحظه نقد ادله فلاسفه و صوفیه در ادعای تجرد نفس می‌توانید به منابع زیر مراجعه کنید:
▪️حسن میلانی، فراتر از عرفان، فصل پنجم، افسانه وجود مجردات
▪️محمدعلی صابری، سرّ فاش (نقد ادله قرآنی و روایی وحدت وجود)
▪️محمدعلی صابری، طائران قدسی (نقد انگاره تجرد فرشتگان)

همچنین بحث و گفتگوی زیبای آقایان سیدمحسن هندی و کرامت ورزدار درباره تجرد یا مادیت نفس را در لینک زیر ببینید:
https://t.me/kalam_shia/538

|بررسی‌های کلامی|

14 Oct, 14:57


ترجمه اثولوجیا
مترجم: ؟
کتابخانه مجلس، نسخه ۳۶۹/۵
میمر سوم؛ نفس

در فهرستگان نسخه‌های خطی چند ترجمه و شرح از اثولوجیا گزارش شده است، نسخه‌ای نیز با نسخه میرفندرسکی مقابله و تصحیح شده است که در کتابخانه مرکز احیاء نگهداری می‌شود.

https://t.me/kalam_shia/679

|بررسی‌های کلامی|

12 Oct, 04:51



کندی| اثولوجیا| انحراف تاریخ فلسفه اسلامی
بخش سوم

فارابی در اواخر عمر یعقوب کندی به دنیا آمد و خیلی زود و در جوانی به شهرت رسید؛ با توجه به رساله الجمع بین رأی الحکیمین¹، و اشاره‌های اشتباه فارابی در آن به اثولوجیا به عنوان اثری از ارسطو نشان می‌دهد اثولوجیا از بدو پیدایشش در عالم اسلام توسط کندی و حلقه وی، به عنوان اثری از ارسطو جا انداخته شده بود درحالیکه که حلقه کندی بخوبی می‌دانستند کتاب چه کسی را ترجمه کرده‌اند و کندی چه تغییراتی در آن ایجاد کرده است.
به هیچ عنوان معقول نیست که خیال کنیم کندی اثولوجیا را به همان فلوطین نسبت داده بود ولی در این فاصله اندک تا زمان فارابی این اشتباه بصورت گسترده پیش آمد که همه آن کتاب را نوشته ارسطو بدانند، حتی بدون اینکه احدی در آن تردید کند و یا آراء پیرامون نویسنده آن اختلافی باشد!
علاوه بر این، اطلاعات ما بر اساس گزارش‌های تاریخی مبنی بر ایجاد اصلاحات در کتاب توسط کندی، نشان می‌دهد وی هیچ ابایی از ایجاد تحریف‌های اساسی در کتاب نداشته است! کسی که به راحتی چنین تغییرات و اصلاحات مبنایی در کتابِ ترجمه شده را بر اساس مبانی فکری خود انجام می‌دهد، ابایی نیز از تغییر نام نویسنده آن در راستای قبولاندن محتوای آن بدلیل عظمت نویسنده جعلیش نخواهد داشت.
[ان‌شاءالله بعدها در این‌باره بحث خواهیم کرد که هرچند اساس اثولوجیا برپایه نوشته فلوطین است اما کندی ضمن ایجاد تغییراتی در آن در راستای همان تلاشش برای التقاط فلسفه با آموزه‌های اسلام و وفق دادن آن با تعالیم اسلامی دست به اصلاحاتی در آن زد. همچنین وی در برخی موارد از فلوطین فاصله گرفته و مطالبی از ارسطو را جایگزین می‌کند]
کندی سر آغاز انحراف تاریخ فلسفه اسلامی است.


بخش اول:
https://t.me/kalam_shia/674
بخش دوم:
https://t.me/kalam_shia/681


--------------------------
1. به این مطلب التفات داریم که برخی درباره رساله الجمع ملاحظاتی مطرح کرده‌اند، اما ورود ما به بحث به نحوی است که چه مانند مروان راشد رساله الجمع را از آنِ شاگرد فارابی بدانیم، و چه مانند حسن انصاری اصلِ ایده و تدوین اولیه کتاب را از خودِ فارابی، و کتاب کنونی را از شاگردِ دیگرش بدانیم، خللی به مطلب کنونی ما درباره نقش کندی پیرامون اثولوجیا وارد نخواهد شد.

#کندی | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

10 Oct, 15:23


درسگفتار تاریخ فلسفه اسلامی
جلسه هشتم | جلسه قبل
دکتر مهدی قوام صفری | دانشگاه تهران

موضوع جلسه: فارابی ۳
عقل فعال، نظریه صدور و پیدایش عالم


5:35 شروع جلسه
6:36 عقل فعال نتیجه نظریه صدور

6:45 چرا از واحد نخستین _واجب الوجود_ مادی صادر نشود؟

12:46 تبیین چگونگی پیدایش عالم از واجب الوجود

13:15 فارابی و پیاده کردن مطالب فلوطین

17:58 خاطره‌ای از دکتر دینانی

21:33 فلسفه ارسطو عقل فعال ندارد

25:02 فارابی تعداد عقول را طبق هیئت بطلمیوس بنا کرده است

26:53 عقل فعال آفریده فارابی است؛ فلسفه قرون وسطی هم توسط ابن‌سینا با آن آشنا شد

29:41 گزارش کاپلستون از ارسطو دقیق و تخصصی نیست

30:08 عقل فعال چیست؟

44:25 ضرورت وجود عقل فعال در فلسفه فارابی، فهم اشتباه او از یک قاعده ارسطویی است که توضیح داده شد

44:45 اشتباه فارابی یکی دوتا نیست؛ تناقضات عقل فعال، و در عین حال دلبستگی شدید فیلسوفان به آن!

#قوام‌صفری | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

06 Oct, 17:38


#تناقضی از مدافعان فلسفه اسلامی

مدافعان فلسفه اسلامی، زمین و زمان را به هم می‌بافند و به روایات جعلی عمرو عاص و... استناد می‌کنند تا ثابت کنند ارسطو و افلاطون پیامبر بوده‌اند، اما وقتی مستشرقین ادعا می‌کنند که فلسفه شما همان مبانی فلسفه یونان و ارسطو و افلاطون است، فلاسفه اسلامی سر به شورش برمی‌دارند و ادعای استقلال از این پیامبران الهی! می‌کنند!!
معلوم نیست چرا حاضر نیستند یکی از این دو ادعا را رها کنند.

#تاریخ_فلسفه_اسلامی

https://t.me/kalam_shia/660

|بررسی‌های کلامی|

06 Oct, 09:21


سنگ بنای اشتباهی که در فلسفه اسلامی توسط فارابی گذاشته شد!


#قوام‌صفری | #تاریخ_فلسفه_اسلامی
@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

03 Oct, 09:24


درسگفتار تاریخ فلسفه اسلامی
جلسه هفتم
جلسه قبلی | جلسه بعدی
دکتر مهدی قوام صفری | دانشگاه تهران

موضوع جلسه: فارابی ۲
قاعده الواحد| نظریه صدور
| عقل فعال

4:28 شروع جلسه
4:50 فلسفه فارابی حول دو محور تشکیل شده است [حتی فلسفه سیاسی‌اش نیز در همین دو محور می‌گنجد]: نظریه صدور، و عقل فعال

6:28 برخلاف آنچه گمان می‌شد، عقل فعال در فلسفه ارسطو وجود ندارد

10:00 چیزی به نام عقل فعال در فلسفه کندی هم وجود ندارد؛ عقل فعال از فلسفه فارابی شروع می‌شود

15:15 دینانی و بازگشت از عقل فعال

19:12 نه فلسفه کندی و نه ارسطو، عقل فعال ندارد؛ باید ببینیم فارابی آن را از کجا آورده است

19:22 دو محور فلسفه فارابی؛ نظریه صدور، و عقل فعال

20:01 ذیلی برای قاعده الواحد

23:17 از بین رفتن اساس فلسفه فارابی با به خطر افتادن دو محور فلسفه‌اش

23:50 قاعده امکان اشرف فارابی

41:42 چرا قائلان به قاعده الواحد نمی‌توانند خدا را خالق همه چیز بدانند؟

42:50 تناقض‌گویی قائلان به قاعده الواحد

44:26 فلاسفه اسلامی در هر جا هر مدلی که دلشان می‌خواهد استدلال می‌کنند

50:45 علت روی آوردن فارابی به قاعده صدور، و علت روی آوردن فلوطین به واسطه‌گیری بین خدا وجهان

56:39 مهمترین اشتباه فارابی و سنگ بنای اشتباهی که در فلسفه اسلامی گذاشت

1:00:54 شما چطور مسلمان هستید که نظریه زندیقانه صدور را _که در یونان مبتنی بر ثنویت بود_ به عنوان یک موحد مطرح می‌کنید؟

1:01:25 نظریه صدور بعد از ملاصدرا، در سنت فلسفی ما بصورت سر بسته و بی‌سر و صدا ترک شد

1:03:17 قاعده الواحد یک چیز اضافه و مزخرفی است که بدون آن هیچ کجای کار نمی‌لنگد

#قوام‌صفری | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

@kalam_shia

|بررسی‌های کلامی|

03 Oct, 09:23


مطلبی جامانده از بخش پیشین
درباره آثار دکتر نصرالله حکمت:
صرف نظر از ادبیات و نوع درس‌دادن هر استاد که سلیقه‌ای است، و ممکن است یک استادی برای بیان یک مطلب مقدمه‌چینی‌ها و یا ادبیاتی داشته باشد که از نظر برخی دانشجویان زائد بوده و یا حتی شعار قلمداد کنند و یا برخی صرفا منتظر لُب مطلب بوده و معمولا تحمل همراهی کردن با مقدمات و... را نداشته باشند، اما به فرض اگر همه اینها را هم درباره آثار دکتر حکمت بپذیریم باید به یک نکته اذعان کرد که:
در آثار دکتر حکمت سر نخ‌های ارزشمندی برای تحقیقات مرتبط با تاریخ فلسفه اسلامی می‌توان یافت. [لازم است دوباره تأکید کنیم که اینجا سخن درباره تاریخ فلسفه است نه فلسفه]
در مجموع، از بین اساتیدی که تاریخ فلسفه اسلامی درس می‌دهند معدود افرادی همچون دکتر قوام و حکمت از مطالب تکراری و عمومی فاصله گرفته و حرف جدیدی برای آموختنِ بیش از آنچه که در کتب تاریخ فلسفه وجود دارد ارائه می‌دهند.
ذکر این نکته ضروری است:
اینجا صرفا سخن درباره نگاه اجتهادی و محققانه است، نه اینکه حتما با سخنان دکتر قوام و دکتر حکمت همراه باشیم؛ چه اینکه می‌دانیم مطالب ارائه شده توسط این دو استاد، عموما در تضاد شدید با هم هستند. شما می‌توانید سرنخ‌ها و موضوع‌های جدیدی برای تحقیق کردن در تاریخ فلسفه، در دروس ایشان بدست آورید، ولو آنکه در انتها به نتیجه مغایری با نتیجه‌گیری خود ایشان برسید. و یا حتی چه بسا ۷۰،۸۰٪ مطالب این اساتید را نیز همان مطالب تکراری و یا حتی غیرقابل قبول و... بدانید؛ اینجا سخن تنها درباره سرنخ‌های ارزشمندی است که می‌تواند مقدمه پژوهش برای پژوهشگران باشد.

|بررسی‌های کلامی|

23 Sep, 12:40


درباره ملاصدرا
بارها بیان شده است که آراء ملاصدرا نه تنها در عصر خود هیچ اقبالی پیدا نکرد بلکه پس از تدوین آثارش و رسیدن آن‌ها به دست هم‌عصرانش بشدت مورد نقد قرار گرفت. توجه به این نکته ضروری است _چنانکه محققین دیگری نیز اذعان کرده‌اند[نمونه]_ که عمده مخالفین ملاصدرا همان فلاسفه زمان خود بودند، و حتی جریان موسوم به اخباری‌گری عمدتا از دلبستگان وی بوده‌اند نه از منتقدانش. [از جمله فیض کاشانی، و میرزا محمد اخباری (پدر زن ملاهادی سبزواری)]
نخستین توجه اساسی به ملاصدرا _پس از حدود دو قرن بی‌اعتنایی و بلکه نقد وی_ توسط میرزا علی نوری اتفاق افتاد. که البته با واکنش‌های شدید میرزای قمی _از مراجع بزرگ قاجار_ همراه شد.

میرزای قمی ضمن انتقاد از وارد کردن عقاید باطل و خلاف عقل ملاصدرا به داخل تشیع توسط ملاعلی نوری، اقدام به تألیف رساله‌هایی در این زمینه می‌کند. برخی از این مطالب را در مقاله‌ای به سال ۱۳۹۸ نشان داده و بعضی اشتباهات رایج پیرامون میرزای قمی و ملاعلی نوری را تصحیح و بیان کردیم.¹
در کتابی که اخیرا با عنوان "تولد دوباره ملاصدرا در اصفهان؛ ملاعلی نوری احیاگر حکمت صدرایی" منتشر شده است سعی شده روابط ملاعلی نوری با میرزای قمی خوب و عادی جلوه داده شود و جز بیان یک قصه جعلی، با بیان چند سطر ادعای کلی و البته باطل، بخش میرزای قمی را _که آخرین بخش کتاب است_ به نفع ملاعلی نوری تحریف کرده و به کتاب پایان داده‌اند.

#ملاصدرا | #تاریخ_فلسفه_اسلامی

◼️نوشته‌های پیشین درباره ملاصدرا:
▪️آیا ملاصدرا تبعید شده بود؟:
https://t.me/kalam_shia/415
▪️تاریخ دقیق ولادت و وفات ملاصدرا:
https://t.me/kalam_shia/421
▪️الحکمة المتعالية، نامی اشتباه بر اسفار اربعه
https://t.me/kalam_shia/607
▪️الشواهد الربوبية:
https://t.me/kalam_shia/419
▪️ملاصدرا و معضل انتحال:
https://t.me/kalam_shia/441
https://t.me/kalam_shia/437
▪️حمله سید جلال آشتیانی به ابوالحسن جلوه و آقا ضیاءالدین دُرّی، به دلیل مخالفت با ملاصدرا
https://t.me/kalam_shia/597
▪️فلسفه ملاصدرا و دور کردن ما از فهم مستقیم عقاید متکلمان:
https://t.me/kalam_shia/616
▪️سیطره حکمت متعالیه و کم‌اهمیت کردن مطالعات تاریخی:
https://t.me/kalam_shia/613
▪️امروزه تاریخ فلسفه اسلامی از ملاصدرا شروع می‌شود و در همان ملاصدرا هم ختم می‌شود:
https://t.me/kalam_shia/485
▪️نقد ملاصدرا مساوی با نقد مقدسات شده است:
https://t.me/kalam_shia/454
▪️تبلیغات ملاصدرا:
https://t.me/kalam_shia/436

--------------------------------
۱. مقاله "بررسی و تبیین آراء کلامی میرزای قمی" دانلود: https://t.me/kalam_shia/317

@kalam_shia