براهنی @baraheni Channel on Telegram

براهنی

@baraheni


ادبیات، سينما و هنر

براهنی (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرامی براهنی! این کانال به علاقه‌مندان به ادبیات، سینما و هنر اختصاص دارد. اگر شما علاقه‌مند به خواندن داستان‌های زیبا، دیدن فیلم‌های برجسته و آشنایی با آثار هنری هستید، این کانال بهترین مکان برای شماست.nبراهنی با هدف اشاعه فرهنگ ادبیات، سینما و هنر به جامعه فعالیت می‌کند. این کانال مکانی مناسب برای تبادل نظر، بحث و گفتگو در مورد آثار مختلف ادبی، سینمایی و هنری است.nاگر تمایل دارید به دنیای هنر و ادبیات علاقه‌مند شوید و به اشتراک گذاری تجربیات و دیدگاه‌های خود پرداخته تان را گسترش دهید، حتما به کانال براهنی بپیوندید و از مطالب متنوع و جذاب آن بهره ببرید.

براهنی

20 Dec, 22:27


📽 "پیرپسر"

🎬 فیلمی از: اکتای براهنی

در مسابقه‌ی "پرده‌ی بزرگ" فستیوال روتردام


@vanagahan

https://t.me/baraheni

براهنی

10 Sep, 23:26


برای عزیزم «شمس آقاجانی» که بی‌خبر اما باشعر رفت...

اینجا بخوانید:👇👇

https://www.instagram.com/p/Cw-m0iRI_De/?igshid=MzRlODBiNWFlZA==


@vanagahan

براهنی

02 Apr, 14:10


🎯 گزارش تصویری بزرگداشت دکتر #رضا_براهنی در #روز_جهانی_شعر مصادف با سالگرد درگذشت دکتر براهنی

آغازگر برنامه، نمایش ویدیوی شعرخوانی دکتر براهنی، و پیام‌های تصویری از دکتر ساناز صحتی، الکا براهنی و ارسلان براهنی بود. در ادامه، مظاهر شهامت، علی قنبری و علیرضا بهنام به سخنرانی پرداختند و روناز کمالی، دبیر جلسه، بخشی ازپیام‌های تسلیت نویسندگانی ازجمله «کارین کلارک» نویسنده‌ی آلمانی، «آیدین چوبوکچو» نویسنده و روزنامه‌نگار ترکیه‌ای، «هلن سیکسو» نویسنده‌ی فرانسوی و بخشی ازنامه‌ی «یوجین شولگین» به دکتر براهنی را برای مهمانان خواند.
در پایان بزرگداشت، مستند «خطاب به پروانه‌ها» ساخته‌ی اکتای براهنی و به‌عنوان پیام ایشان به این مراسم نمایش داده‌شد.
پیش از نمایش مستند نیز پیام‌های تصویری از محمد آزرم و ۲تن از شاگردان کارگاه شعر و قصه‌ی دکتر براهنی، رویا تفتی و شمس آقاجانی پخش‌شد.
بزرگداشت دکتر براهنی، روز یکشنبه ۶فروردین۱۴۰۲ از ساعت۱۷ آغازشد و تا پاسی ازشب باحضور برخی شاگردان کارگاه شعر و قصه و شاعران و نویسندگان و علاقمندان به ادبیات ادامه‌داشت.

عضویت در گروه موسسه
▪️موسسه فرهنگی‌هنری آرتمِن
@ArtmenIAC


#موسسه_آرتمن

براهنی

25 Mar, 15:47


▪️رضا براهنی:

«شیدایی خجسته که از من ربوده شد

با مکرهای شعبده باز سپیده‌ای که دروغین بود-

پیغمبری شدم که خدایش او را از خویش رانده بود

مسدود مانده راه زبان نبوتش...»

◾️ نخستین سال‌روز
غمناک غیاب آن یگانه:

«دکتر رضا براهنی»

 ۲۱ آذر ۱۳۱۴
۵ فروردین ۱۴۰۱

https://t.me/vanagahan

https://t.me/baraheni

براهنی

04 Apr, 22:11


برای #رضا_براهنی،
پیغمبری که خدایش او را از یاد برده بود...


ماهنامه تئاتر، سینما و ادبیات #بارثاوا در مشهد به چاپ می رسد و در شماره سیزدهم (خرداد ۱۳۹۷) طی یک ویژه نامه داخلی به دبیری مصطفی معماری نیا به ۵۰ سال نویسندگی رضا براهنی پرداخت.
فایل این ویژه نامه به پیوست است:

فهرست مطالب:
✓ روزگار دوزخی پروانه ها،
مصطفی معماری نیا

✓معاصریت تا مغز استخون ، همین براهنیه،
نیما صفار

✓ براهنی علیه نسیان ، سروش مظفر مقدم

✓ انقلاب و ادبیات در ایران،
مقاله ای منتشر نشده از رضا براهنی

✓ شعر سه گانه‌ی سگ ها ، رضا براهنی

✓فراموشی از حافظه های درخشان تقاص می‌گیرد ، فرخنده حاجی زاده

✓اشعار «همهمه» و «عاری»،
هوشیار انصاری فر

✓پرنده های برزخی، عباس حبیبی بدرآبادی

✓قصه‌ی شماره یک، پژمان سلطانی

✓ انحراف از طبیعت قراردادی، جلسات شنیداری ایرانه خانم، پیمان سلطانی

✓همه هستی من لمس کلمات است ...
روزبه حسینی

✓ قصه هایی کوتاه از کارگاه قصه نویسی،
علی افشاری، نسترن خدادوست، علی ضیاء سعیدی، سمیرا گل محمدی، مهرا معین، ندا نیک

✓ زاینده رود (داستان کوتاه), ناهید توسلی

@ALEFmagazine1

براهنی

04 Apr, 22:11


ایرانه خانم زیبا/دق
#موسیقی #محسن_نامجو
#رضا_براهنی
#ایرانه_خانم_زیبا

@ALEFmagazine1

براهنی

04 Apr, 21:11


از همان کارگاه زیرزمین
بازخوانی کارگاه‎های رضا براهنی
شمس آقاجانی
شاعر و منتقد

در سال‌هایی که شانس حضور در «کارگاه شعر و قصه»ی رضا براهنی را داشتم (1375ـ1371)، یک روز ایشان بحث جالبی را مطرح کردند که من بلافاصله بعد از آن سعی کردم با دریافت‌های خودم آن را بازنویسی و تنظیم مجدد کنم. متأسفانه گرفتاری‌ها و کاهلی‌ها باعث شد که فقط چندبار اقدام به این‌گونه بازنویسی‌ها کنم. و حیف!
اکنون آن مطلب را که اسمش را گذاشته بودم «سمبول و موسیقی»، در روزهایی که او بین ما نیست، بازخوانی می‎کنم:
مکتب رمانتیسیسم براساس استمرار توصیف‌ها به وجود آمد و رمانتیک‌ها توصیف را با سه مضمون اساسی شروع کردند: توصیف از طبیعت، گریز از نظر زمانی، و گریز ازنظر مکانی.
ژان‌ژاک ‌روسو با طرح مساله‌ ازخودبیگانگی، ریشه‌ آن را در اثرِ هرچه دورترشدن انسان از طبیعت ناب و اولیه می‌داند و بدین ترتیب رجوع به طبیعت با ماده‌ اولیه‌ ابزار شاعرانه یعنی تصویر، دست‌مایه‌ کار رمانتیک‌ها قرار می‌گیرد. بازگشت به طبیعت ناب و اولیه در آثار آنها حسی را به وجود می‌آورد که در فضای حاصل از آن، رجعت به گذشته‌های دوردست و اعصار گذشته و طبیعت بکر غالباً مشهود است. اما بر کلیه‌ این موارد باید فردیت را نیز اضافه نمود. ترکیب فردیت و استمرار توصیف مشخصه‌ اصلی رمانتیسیسم است. پس: رمانتیسیسم = فردیت + استمرار توصیف.
در مکتب رئالیسم، عنصر دیگری که تأکید شدیدی می‌یابد جامعه است. رئالیست‌ها می‌گویند که جامعه را نیز باید به طبیعت اضافه نمود و آن دو را باهم توصیف کرد. بنا بر این می‌توان به‎نوعی، رئالیسم را رمانتیسیسم + جامعه دانست: رئالیسم = رمانتیسیسم + جامعه.
پس در رئالیسم هنوز وصفی‌بودنِ ادبیات اعتبار خود را از دست نداده است.
دگرگونی اساسی با پیدایش سمبولیسم و پیشنهاد سمبول به‎جای وصف، توسط شارل بودلر آغاز می‌گردد. به‎این‎ترتیب زبان عملکردی دیگرگونه می‌یابد. زبان به دو صورت کلی ایجاد ارتباط می‌کند: معنی، و القاء.
در سمبولیسم برخلاف رمانتیسیسم و رئالیسم، فونکسیون اصلی القاء است. البته این بدان معنی نیست که «معنی» حذف می‌گردد، بلکه نقش اساسی خود را از دست می‌دهد. سمبول از مجموع چند استعاره تشکیل می‌شود، که از مجموع چند استعاره، یکی را که مهم‌ترینِ آنهاست انتخاب می‌کنیم، به‎طوری‌که بتواند بقیه‌ استعاره‌ها را نیز القاء کند. به‎این‎ترتیب محتویاتِ حذف‌شده در سمبول، استعاره‌ها هستند و در استعاره‌ها نیز به‌نوبه‌ خود محتویاتِ حذف‌شده، آن قسمت از زندگی است که در داخل تشبیه وجود ندارد:
تشبیهات ← استعاره‌ها ← سمبول
درنهایت، سمبول، محتویاتِ حذف‌شده را القاء می‌کند و با وجود حذف به‎عنوان یکی از مشخصات اصلی سمبولیست‌ها، آنها معتقدند که: هنر چیزی است که از عدم استمرار محتواها به وجود می‌آید. در این صورت در سمبولیسم، مساله‌ ذهنیت با شدت بیشتری مطرح می‌گردد و عینیات و واقعیت‌های موجود در طبیعت وارد حوزه‌ ذهنیات فرد می‌گردند.
ازآن‌جایی‌که هرچیز ممکن است چندین معنی داشته باشد، به‎جای «معنی»، «پیشنهاد معنی» مطرح می‌گردد و ما در حوزه‌ هرمنوتیک و تأویل‌پذیری اثر قرار می‌گیریم. یعنی القاء حاصل از سمبول به صورت پیشنهادات معانی مختلف جلوه‌گر می‌شوند.
و اما موسیقی تجرد مطلق است. می‌توان گفت موسیقی عبارت از چیزی است که قدرت تلقین بی‌نهایت دارد. همه‌ معنای موسیقی در تلقین بلافاصله‌ی آن نهفته است. درحقیقت موسیقی تأویل‌پذیر نیست یا قدرت تأویل بی‌نهایت دارد و از فرط معناداربودن، بی‌معنا جلوه ‌می‌دهد: «موسیقی بیانی است که در آن آهنگ به چنان خلوصی رسیده است که برای بیان «معنی» از کشیدن بار زبان و سنگینی معنایی آن بی‌نیاز گشته است...» (آشوری، داریوش، کتاب آینه، بخش موسیقی زبان)
از طرفی یک کلمه ممکن است حداکثر چندین معنی ـ اما محدود ـ داشته باشد. اما اگر همین کلمه در یک متن موسیقایی وارد شود به سمت القاء پایان‌نا‌پذیر حرکت می‌کند. اصولاً کلیه‌ی هنرها در حال حرکت‌کردن به سمت موسیقی هستند. شعر نزدیک‌ترین هنر به موسیقی ا‌ست، اما با آن یکی نمی‌شود. به این دلیل که درهرصورت کلمات دارای معنی هستند. در شعر کلمات را طوری قرار می‌دهیم که معنی خودشان (قراردادی) را ندهند، بلکه هرچه بیشتر معنی القایی خود را ارائه دهند و طبیعی است که درک و تأویل چنین شعری مشکل‌تر خواهد بود.
اصولاً «وحی» از آن دسته چیزهایی است که به دلیل داشتن روح موسیقایی، قدرت هرمنوتیک قوی دارد. هم‌چنین اگر هنری قدرت فراروی بیش‌تری داشته باشد، قدرت تأویل‌پذیری بیشتری خواهد داشت، چراکه خود را از قید معانی و تأویل‌ محدود و مختص به موضوع و دوره‌ خاص می‌رهاند. حس فراروی در هنر، حس موسیقایی هنر است.

براهنی

03 Apr, 12:12


تصمیم جمعی خانواده‌ی «دکتر رضا براهنی» برای خاکسپاری پیکر ایشان را در صفحه‌ی اینستاگرام «اکتای براهنی» بخوانید:

https://www.instagram.com/p/Cb1i4-corQF/?utm_medium=copy_link


https://t.me/vanagahan


https://t.me/baraheni

براهنی

03 Apr, 11:50


بمیرم/ اما چنین نشد/ و نخواهد شد/ هستی خسیس‌تر از این‌هاست/ .../ من حافظ تمامی ایام نیستم/ اما/ حتی اگر بمیرم/ چیزی نمی‌رود از یادم/ .../ حالا/ نزدیک‌تر بیا و، کلید در باغ را/ از من بگیر/ من سال‌هاست دور مانده‌ام از تو/ و می‌روم که بخوابم/ من پرده را کنار زدم/ تو با خیال راحت/ پروانه‌وار/ در باغ گردش کن/ من بال‌های پروانه‌ها را هم/ با رنگ‌های تازه/ برای تو در این‌جا نوشته‌ام.» (از شعر «آن‌چه نوشته‌ام»/ رضا براهنی)
اما چه خوب که این بار دیگر برنمی‌گردی. از بعضی چیزها راحت شدی واقعا. ولی با این همه، خوب می‌دانی که:
«چنان پُریم ما از تو چنان پُر
که ما را به دیدن جسمانی تو هیچ نیازی نیست.» (از شعر براهنی با اندکی تغییر)
آن حرف‌های پیش پا افتاده دیگر بس است. داشت یادم می‌رفت بگویم که البته حساب منتقدان جدی کاملا جداست، این را که ما از خودت یاد گرفته‌ایم و این آرزوی همیشگی خودت بوده است. هر کس جدی‌تر حرف زده باشد، جدی‌تر نقد خواهد شد. رشد و توسعه‌ی‌ اندیشه‌ی انتقادی، تنها راه چاره و تنها چشم‌انداز امیدبخش ممکن است. خیلی منتظریم که این جریان انتقادی سالم و ضروری هرچه زودتر راه بیفتد. مطمئنیم که در آینده اتفاقات دیگری خواهد افتاد و این قیل و قال‌ها هرگز راه به جایی نخواهند برد. بزرگ هستی و بزرگ‌تر خواهی شد. همین الان هم، در برابر این تجلیل شکوه‌مندی که به عنوان نمونه در همین فضای مجازی و از هر گوشه و کنار شاهدیم، وزوزهای برخی از این آدم‌های اغلب بی نام و نشان و با آی‌دی‌های جعلی به صورت لایک و کامنت و... در گوشه و کنار، چه اهمیتی دارد!؟
یاد آن روزی می‌افتم که بعد از گفت‌وگویی که با شما بعد از چاپ «خطاب به پروانه‌ها...» داشتم، در همان زیرزمین معروف، گفته بودی: «آب را در خوابگه مورچگان ریخته‌ام». (از نیمایوشیج)
«.../ اگر که بگویم مرا به سطح زمین نفرست می‌گویی مگر تو عاشق ماری؟/ به روی زمین می‌آیم/ من که مدیون آفتاب خدا هستم/ لودگی نکن آفتاب وزوزکننده‌ی پشه‌ای!/ من سالوادور دالی قبول/ تو از کجای تنت آفتاب می‌زند بیرون» (از «شعر زیرزمین»/ مخاطب اجباری)
می‌مانی برای ما.
.
#شمس_آقاجانی

براهنی

03 Apr, 11:50


یک بار دیگر از شما صمیمانه عذر می‌خواهم آقای دکتر!

چه خوب که مثل دفعه‌ی قبل، بدون خداحافظی رفتی! اما البته حالا به آن سفری که دیگر گزارش ندارد. اگرچه هنوز هم تو را به خاک برنگردانده‌ایم، اما بعضی از این دشمنان خستگی‌ناپذیر (و بعضا دوستان ناآگاه)، هرگز بی‌کار ننشسته‌اند. می‌دانی چه کسانی را می‌گویم. آن‌ها در مقابل هزاران هزار صفحه‌ا‍ی که به فارسی سلیس و زیبا برای‌شان نوشته‌ای؛ به صورت شعر، قصه، نقد و نظریه و...، و خیلی هم دقیق و جدی نوشته‌ای، باز هم خودشان را به کوری زده‌اند، و مرتبا چند نقل‌قول دم‌بریده را از این‌جا و آن‌جا پیدا می‌کنند و به قول خودشان هی بولد می‌کنند که فلانی ـ یعنی شما ـ در تمام این سال‌ها انگار کاری جز مثلا پان‌ترکیست بودن نداشته‌ای! حالا بماند که از آن طرف هم، هم‌زبان‌های عزیزت کلی گله‌مندند که چرا به زبان مادری‌ات چیزی برای‌شان ننوشته‌ای در این همه سال‌ها. می‌دانی که بسیاری از آن هیاهوگران تقصیری هم ندارند، آخر ممکن است معنی همین اصطلاحاتی که قرقره می‌کنند را هم به خوبی ندانند. عادت به تحقیق و جستجوی جامع و از این حرف‌ها هم که ندارند. این کارها چه لزومی دارد آخر! چه کسی وقتش را دارد! اصلا ممکن است به ذهن‌شان خطور هم نکند که بد نیست بروند حداقل چند تا مقاله و کتاب از این حجم انبوه آثاری که تو برای‌شان نوشته‌ای (که ممکن است سنگین‌تر از وزن خودشان باشد) را بخوانند و سر و گوشی آب دهند که اصل ماجرا چیست. همین که از جایی چیزی شنیده باشند کافی است!
عذر می‌خواهم آقای دکتر! این اواخر یک نامه‌ی دیگری را هم پیدا کرده‌اند ـ و یا شاید برای‌شان پیدا کرده‌اند (!) ـ که تو زمانی برای شخصیتی مهم نوشته بودی؛ و البته بعد از آنی که یک نظام سلطنتی چندهزارساله را یک‌تنه سرنگون کرده بودی! خب، مگر اشکالی دارد که آدم‌ها را از بستر تاریخی/ اجتماعی یک دوره با تمام ویژگی‌ها و اقتضائات زمانی‌اش بیرون بکشند و در شرایط اجتماعی/ سیاسی متفاوتِ ده‌ها سال بعد و کسب تجربه‌های تازه به قضاوت بنشینند! لابد می‌گویی نکند این‌ها خودشان تقصیری ندارند، چند نفر به اصطلاح بزرگ‌تر، این چیزهای بایاس‌شده را عامدانه برای جهت‌دهی و انحراف افکار عمومی طراحی و برنامه‌ریزی می‌کنند تا جریان‌های قلابی ایجاد کنند. و متاسفانه جمعی از مخاطبان معصوم و بی‌خبر را هم به دام می‌اندازند. راستش دقیق نمی‌دانم، اما من هم شنیده‌ام که یعضی از این آدم‌ها خودشان هم اساسا نمی‌دانند چه می‌گویند، کاری را می‌کنند و حرف‌هایی را پخش می‌کنند و در پایان مزدش را می‌گیرند. آخر من هم فرصت چندانی ندارم و اهل صرف وقت و تحقیق در این موارد که نیستم. آخر به نظرم درک این قضیه و روندها اصلا کار سختی نیست، و به قول امروزی‌ها، دیگر کلیشه‌ای هم شده است. ولی با این حال، باز هم صمیمانه از شما عذر می‌خواهم. و هم‌چنین جدا شرمنده‌ام که فی‌المثل برای معرفی مختصر تو و یک عمر فعالیت بی‌وقفه و این همه یادگارهای درخشان و گفتنی‌ها در خصوص آثار خلاقه و نظری‌ات، مثلا در همین ویکی‌پدیای فارسی از این مهم (!) غافل نشدند که آن نامه‌ی کذا را علم کنند! راستی آقای دکتر حالا که از پشتِ پشت پرده هم خبر داری، و احتمالا اشراف بیش‌تری هم به قضایا پیدا کرده‌ای، می‌توانی به ما بگویی که همین ویکی‌پدیای فارسی را چه کسانی می‌گردانند؟ و اصلا فارسی را چه کسانی می‌گردانند؟ همین چند روزه که هنوز جسمت به خاک برنگشته، بعضی از دوستان یک اتفاق خنده‌داری را به ما اطلاع داده‌اند و اصرار هم دارند که چیزی بگوییم، و هی می‌گویند چرا این همه محافظه‌کارید و از این حرف‌ها. آخر چه بگوییم آقای دکتر! نمی‌دانم متوجه شده‌ای یا نه، رفته‌اند و صفحه‌ی شما را ادیت کرده‌اند و اسم بعضی از ما را از لیست شاگردانت حذف کرده‌اند! باور کنید الان دارم خیلی خجالت می‌کشم که توی این شرایطی که شما دارید این حرف را پیش کشیده‌ام. باشد که محافظه‌کار نباشیم!
و یک چیز دیگر، این جریان خرس و پنکه و مجله‌ی پلی‌بوی و... دیگر چیست که در مورد «ظل‌الله» می‌گویند! آقا بگذریم، باز هم من عذر می‌خواهم که دارم حتی خاطرِ جسم بی‌جانت را هم مکدر می‌کنم. فکر می‌کنم و امیدوارم تا تو را به خاک بسپاریم، این دوستان فرصت کنند و بروند و خودشان ببینند که این جعلیات چیست و چرا ساخته می‌شود.
اما راستی آقای دکتر! تو که این همه از گرگ‌های اجنبی‌کش نوشته بودی («رازهای سرزمین من» را می‌گویم)، و این همه نام‌های دیگر را هم برای ما نوشته‌ای، نمی‌شد یک چیزی هم از این گرگ‌های آشناکش می‌نوشتی:
«نام تمامی پرنده‌هایی را که در خواب دیده‌ام/ برای تو این‌جا نوشته‌ام/ .../ من رازهای اقوام دربدر را/ برای تو این‌جا نوشته‌ام/ .../ و مردگان دو گونه بودند/ تا من کنار می‌زنم این پرده را از روی مرگ/ تو چشم خویش را ورزیده کن که ببینی/ .../ من دوست داشتم که صورت زیبایی را/ بر روی سینه‌ام بگذارم/ و

براهنی

03 Apr, 11:50


امروز ۱۴ فروردین ۱۴۰۱/ روزنامه اعتماد

براهنی

28 Mar, 15:19


کیمیا و خاک
فیلمی از زندگی و آثار رضا براهنی
کارگردان: ارسلان براهنی