نه، از این نامهای معمولی نمیخواهم، کدام نام است که مرا اقناع کند و در کنارش تلاش و فعالیت کنم و آن را ورد زبانها سازم؟ آن نام کدام است؟
تا سرانجام روزی، چنانکه گاه پیش میآید، ذهنم جرقهای زد و یافتم آنچه را که میجستم. میگویند ارشمیدس در حمام بود که قانون تعیین وزن مخصوص اجسام را کشف کرد و فریاد زد: «اورکا! اورکا!» (یافتم، یافتم!، خودش است، خودش است!) و از حمام بیرون دوید. من هم گمشدهام را یافته بودم و میخواستم از شادی فریاد بکشم. نام میرزا تقی خان امیرکبیر به ذهنم آمده بود. گمشدهام پیدا شده بود!
امیرکبیر تا آمد ماند، و من مقدمش را به گرمی پذیرا شدم... از این بهتر نمیشد مردی بزرگ و خدمتگزار؛ مردی که از میان توده مردم برخاسته بود؛ مردی که چون من ایام طفولیت را در خانه بزرگان گذرانده بود، فقر را چشیده بود؛ مردی که دارالفنون را بنیاد کرده بود، مردی روشنفکر و روشنبین و خیراندیش. و عجب تصادفی، میرزا «تقی» خان امیرکبیر!... اسم دوم من هم تقی بود؛ از فقیرترین اقشار مردم بودم، و در حد خودم طرحهای بلند در سر داشتم و هدفم خدمت به مردم و کشورم بود...
درنگ نکردم، و در روزنامه اطلاعات به خط نستعلیق بسیار خوش تاسیس موسسه مطبوعاتی امیرکبیر را اعلام کردم بیست و هشتم آبان ماه ۱۳۲۸.»
عبدالرحیم جعفری، از کتاب «در جستجوی صبح»
اپیزود جدید رادیو تراژدی «پیرمرد و دریا» به زندگی و زمانهی عبدالرحیم جعفری، موسس انتشارات امیرکبیر پرداخته است. آن را در کانال تلگرام ما بشنوید.
@radiotragedy