من درد میکنم یا شما؟
نمیدانستند.
گفتم:
من برای شما درد میکنم و شما برای من
دست به کار شد. جنباند واژههایش را.
اَزشان سیلیای ساخت و صاف آورد خواباند زیر گوشم، بعد هم رفت.
زمانش از دستم در رفت.
اما خودش را میکشت عمراً بیشتر از یک ربع ساعت طول نکشید.
او در یک ربع ساعتِ ناقابل گفت و رفت.
من دویست و شانزده ساعت است که ایستادهام تا ردِ سرخیِ واژههایش از روی صورتم محو شود.
شاید اگر دو واحد پدرسوختگی پاس کرده بودم، تا الان دستکم جایِ زخمِ واژهها بر صورتم خنک شده بود.
اما سوال اینجاست:
آیا ما قدرت واژهها را جدی میگیریم؟
آیا میدانیم که هر کلمه تیری است که رها میکنیم؟
و آیا حاضریم مسئولیت زخمهایمان را بپذیریم؟
#تأمل
✍️ بـــهار میرزایی
➡️@bahar_mirzaee1991